یادنامه
خواهم گفت روزی آنچه بسته راه بغض سنگین مرا؛ خواهم شکست روزی شیشه غرور خود را و فرو خواهم ریخت روزی دیوار دلم را و پنجره ای خواهم گشود رو به شهر آشنایی؛ شهر گلهای زیبا و خواهم نشست در کنار پنجره و نظاره خواهم کرد شکوه شکوفایی گلها را.
شاید آن روز دیگر من نباشم، آن روز ما هستیم؛ ما یعنی من و تو یا بهتر بگویم ما یعنی تو، تو سراسر وجود من هستی، پس تو می توانی من باشی. در وادی یاران، من و تو وجود ندارد و معنایی ندارد.
یاد تو هر روز بغض گلویم را می گشاید و مرواریدهای بلورین چشمانم را چون باران می باراند. دوست دارم زیباترین جملات را بگویم ولی وقتی به تو فکر می کنم قلم و کلمات یاریم نمی کنند یا شاید قاصر هستند، تو و تنها تو، اندوه سهمگین دل بی نوای مرا سبک خواهی کرد و مرهم درد بی درمانم خواهی شد.
می دانم آدرس را اشتباه نیامده ام می دانم که در پیمودن راه بسیار اشتباه کرده ام ولی تو را به درستی یافته ام، هر چند درکت نکرده ام ولی هر روز با تو می گویم هر آنچه باید بگویم و از تو می خواهم هر آنچه باید بخواهم. ولی از خواسته های دلم مپرس که پاسخی ندارد یا بهتر، پاسخش نزد خودت است و تو بهتر می دانی ای بهترین خوبان!
زهرا مقدم ـ کرج
******
پاسخ به:یادنامه
آقا جان تو رو به لحظه ی اصابت تیر به مشک عمویت حضرت عباس بیا، آقا جان تورو به لبهای خشک امام حسین بیا.خدایا زمان ظهور مهدی به همه ی ما منتظران لیاقت دیدن جمالش را بده.
خدایا! دوستىات را محبوبترین چیزها نزد من گردان.
Mardedarya405@yahoo.com ---- eghtesad1404.blogfa.com