0

الگویی در ارائه درس «دین و حکومت»

 
alizare1
alizare1
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : خرداد 1389 
تعداد پست ها : 6234
محل سکونت : یزد

الگویی در ارائه درس «دین و حکومت»

الگویی در ارائه درس «دین و حکومت»

پدید آورنده : حجت‌الاسلام دکتر احمد واعظی ، صفحه 38

اشاره:

از آنجا که یکی از رسالت‌های دروس معارف در دانشگاه‌ها تبیین و دفاع از نظام جمهوری اسلامی و ولایت فقیه به مفهوم کلی آن می‌باشد آشنایی با نظام سیاسی اسلام، نظریه ولایت فقیه، رابطه دین و حکومت و... از جمله مسائلی است که بر همه استادان معارف لازم است، گرچه ضرورت دارد استادان درس انقلاب اسلامی و اندیشه اسلامی 2 به شکل عمیق‌تری به این مباحث بپردازند. دانشگاه معارف اسلامی وابسته به نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه‌ها، به منظور آشنایی هرچه بیشتر استادان معارف اسلامی با اینگونه مباحث اقدام به تولید صوتی تصویری سلسله‌ای از مباحث با عنوان دین و حکومت نموده است که به محض آماده شدن در اختیار استادان معارف اسلامی قرار خواهد گرفت. جلسه اول از این سلسله مباحث که توسط حجت‌الاسلام و المسلمین دکتر احمد واعظی ارائه شده تقدیم استادان ارجمند می‌گردد. مطالب این جلسه در واقع معرفی اجمالی مجموعه مباحثی است که به مسئله دین و حکومت ارتباط دارد. مطالعه دقیق این نوشتار کمک شایانی در جهت رسیدن به الگویی علمی و دقیق برای معرفی نظام سیاسی اسلام و نظریه ولایت فقیه می‌باشد. به عبارت دیگر این نوشتار روشن می‌کند که در طرح مسئله حکومت دینی باید چه مسائلی را مورد توجه قرار داد.

معارف

مجموعة مباحث مربوط به دین و سیاست یا دین و حکومت را می‌توان به هشت فصل اصلی تقسیم کرد: در فصل اول به یکسری مباحث مقدماتی در حوزة سیاست می‌پردازیم؛ مباحثی مثل تعیین مقایسة‌ بین وضعیت حال و گذشتة مطالعات سیاسی، رویکرد متفکران و فیلسوفان گذشته به سیاست و تفاوت آن با رویکردی که در دنیای معاصر شکل گرفته (منظور از دنیای معاصر 400-500 سالة اخیر است) و اساساً مباحثی مثل محورها و بخش‌های اصلی مطالعات سیاسی مثلاً تفاوت فلسفة سیاسی، حقوق اساسی و علم سیاست در چیست و یکی از بحث‌های بسیار مهم این است که آیا اساساً امکان دخالت برای دین در حوزة این مطالعات وجود دارد یا خیر؟ یعنی آیا ما می‌توانیم فلسفة سیاسی اسلامی، حقوق اساسی اسلامی و علم سیاسی اسلامی داشته باشیم یا اساساً این مقولات، مقولاتی برون‌مرزی از حوزة دین است و دین نمی‌تواند نقشی در اینگونه دانش‌ها ایفا کند.

در فصل دوم نسبت دین و سیاست مورد بررسی قرار می‌گیرد. وقتی از نسبت دین و سیاست سخن به میان می‌آید، طبعاً دو زاویه پیدا می‌کند: یکی زاویه‌ای که طی مباحث مقدماتی مورد بحث واقع می‌شود. یعنی آیا دین می‌تواند در حوزة مطالعات سیاسی نقشی داشته باشد به گونه‌ای که بتوان شاخه‌های مختلف بین فلسفة سیاسی دینی و فلسفة سیاسی غیردینی یا علم سیاست دینی با علم سیاست غیردینی تفکیک قائل شد. آیا اصولاً نسبتی در این گونه بحث‌های تئوریک بین دین و سیاست وجود دارد؟ در این زاویه از بحث دین و سیاست، بحث در مقام نظریه‌پردازی، تئوری و تلاش نظری در حوزة سیاست است که آیا سهمی برای دین در اینگونه تلاش‌های نظری وجود دارد؟ که در فصل اول به آن می‌پردازیم. اما زاویة دوم بحث دین و سیاست، در واقع معطوف به تحقق عینی جامعة سیاسی یا تحقق عینی نظام سیاسی است. در آنجا این پرسش مطرح است که آیا در مرحلة فعلیت و تحقق عینی یک نظام سیاسی، دین می‌تواند حضور داشته باشد؟ آیا ما می‌توانیم حکومت اسلامی و دینی داشته باشیم؟ پرسش معطوف به خود دین است به این معنا که آیا دین در درون خودش و در تعالیم خودش دعوتی به چنین فعلیتی کرده است یا نه؟ آیا دین اسلام ما را به تشکیل حکومت دینی و اسلامی دعوت کرده یا خیر؟ به تعبیر دیگر آیا پیوند میان دین و سیاست پیوند بین اسلام و حکومت و اسلام و سیاست پیوندی ذاتی و درونی است یا تاریخی؟ کسانی که از پیوند تاریخی اسلام دفاع می‌کنند مرادشان این است که در صدر اسلام تشکیل حکومت و ورود در سیاست و شئون سیاسی جزء تعلیمات دین نیست، بلکه حوادث تاریخی به گونه‌ای شد که عملاً اسلام با سیاست گره خورد؛ نه از باب اینکه در درون تعالیم اسلامی دعوتی به تشکیل حکومت است، بلکه مردم اقبال کردند و مردم از پیامبر خواستند که امیر و حاکم بر آنها باشد. اسلام چنین ولایت و حاکمیتی را برای یک پیامبر(ص) قرار نداده و بعد هم به تبع پیامبر به خلفا و ائمه چنین ولایت سیاسی قرار نداده است و اصلاً اسلام ورود در سیاست ندارد. اسلام فقط یک دین است، اما شرایط تاریخی و اجتماعی اعصار اولیة اسلام به گونه‌ای شد که عملاً پیوندی میان اسلام و سیاست برقرار شد. این یک پیوند تاریخی است و ذاتی و درونی بین اسلام و سیاست نیست. این زاویه بحث جدیدی است که در بحث مقدماتی به این بحث‌ها نمی‌پردازیم. این مطلب هم محتوای فصل دوم را تشکیل می‌دهد.

در فصل سوم از معنای حکومت دینی و نحوة توجیه برون‌ دینی حکومت دینی بحث می‌کنیم. اساساً وقتی می‌گوییم «حکومت دینی»، چه تصویری از آن داریم و مراد از این واژه چیست؟ و اینکه در دنیای معاصر که غالب نظام‌های سیاسی، نظام‌های سکولار و غیردینی هستند و در عالم تفکر سیاسی و نظریه‌پردازی سیاسی فاصلة عمیقی میان بینش دینی و آمیختن دین با سیاست است و معمولاً نظریه‌پردازان سیاسی و متفکران سیاسی از این زاویه به نظام سیاسی نگاه نمی‌کنند و نظم سیاسی ـ اجتماعی جوامع را در پیش‌زمینة دینی نمی‌بینند. در چنین شرایط فکری که بر جهان مسلط است، چطور می‌توان الگوی حکومت دینی را توجیه عقلانی کرد؟ بنده بر توجیه برون‌دینیِ حکومت دینی تأکید دارم؛ زیرا توجیه درون‌دینی تنها اقناع‌کنندة مؤمنین و متدینین به دین است؛ یعنی برای یک مسلمان که تعهد به آموزه‌های اسلامی و دینی دارد اگر ثابت شود که آیات و روایات اسلامی و سنت نبوی و سنت ائمه دالّ بر در آمیختن دین و سیاست بوده است، برای یک مؤمن که به منابع دینی و به مضامین دینی متعهد است این توجیه کافی است و نزد او باور به حکومت دینی باور به در آمیختن دین و سیاست یک باور کاملاً موجه و مستدل دینی است، اما برای کسی که در این فضا تفکر نمی‌کند و متعهد به منابع دینی نیست نیازمند آنیم که الگوی حکومت دینی را به عنوان یک الگوی معقول و موجه جلوه بدهیم و بتوانیم از آن دفاع کنیم، نه اینکه لزوماً آن را متقاعد به پذیرش این مدل سیاسی و برتر بودن این نظام سیاسی نسبت به نظام‌های سیاسی رقیب کنیم. شاید ما این توفیق را پیدا نکنیم اما می‌توانیم نشان دهیم که در عرض سایر مدل‌های سیاسی این نظم سیاسی نیز موجه است و برای خود دلایلی دارد. به تعبیر دیگر، امری معقول است نه اینکه امری غیرقابل دفاع و فاقد عقلانیت. بنابراین محور فصل سوم پس از تبیین معنای حکومت دینی، نشان دادن این است که ما چگونه در ادبیات سیاسی معاصر، می‌توانیم نشان دهیم که این الگویی که ما بدان معتقد هستیم و از آن دفاع می‌کنیم، لزوم دخالت دین و حضور دین در ساحت‌های مختلف اجتماع و سیاست امری معقول و قابل دفاع است.

فصل چهارم و محور چهارم مباحث، بررسی الگوی حکومت دینی در چالش با سکولاریسم است. همانطور که اشاره شد پس از عصر روشنگری نظام‌های سیاسی جهانی به سمت سکولاریسم و جدایی دین از سیاست و عدم حضور دین در ساحت‌های مختلف سیاست کشیده شد. بحث این است که طبعاً سکولارها برای این جداسازی و برای این عدم حضور دلایلی دارند. این دلایل و استدلال‌هایی که سکولار‌ها بر لزوم این جداسازی ارائه می‌کنند، طبعاً هرگونه تصویر از حکومت دینی از جمله تصویر اسلامی از حکومت دینی را شامل می‌شود. بنابراین هر الگویی که بخواهد به گونه‌ای تصویری از مرجعیت دین در ساحت‌های مختلف اجتماع عرضه کند و حضور دین را در حیات اجتماعی و سیاسی جدی بگیرد، طبعاً با این استدلال‌ها و شبهات مواجه می‌شود و باید بتواند بر استدلال‌هایی که بر لزوم این جداسازی اقامه می‌شود، پیروز شود. بنابراین الگوی حکومت دینی و حکومت اسلامی هم باید بتواند پاسخی به استدلال‌های سکولار‌ها داشته باشد و این چالشی جدی است که ما بررسی می‌کنیم و این نکته را هم باید عرض کنم که برخی از مخالفت‌ها و چالش‌ها با الگوی حکومت دینی، اگر چه با نام سکولاریسم عرضه نشده، اما در روح و محتوا نوعی دفاع از سکولارلیسم است. بنابراین در پی‌گیری این اشکالات و شبهات لزوماً دنبال عنوان سکولاریسم نیستیم، بلکه دنبال آن روح سکولاریسم هستیم که در بسیاری از این استدلال‌ها حاکم است. بعضی از این استدلال‌ها آشکارا تحت عنوان دفاع از سکولاریسم مطرح شده و برخی از این استدلال‌ها در قالب‌های دیگری و نه تحت عنوان سکولاریسم و دفاع از سکولاریسم ولی در روح و باطن دفاع از سکولاریسم است.

در فصل پنجم مروری خواهیم داشت بر دکترین سیاسی شیعه و سنی. دو جریان اصلی در دنیای اسلام (تسنن و تشیع) دست کم یکی از محورهای اساسی اختلاف این دو جریان درون‌دینی، مسئلة نوع تلقی این دو جریان از مسئلة نظام سیاسی و محتوای نظام سیاسی است، اگر چه در تفصیل خیلی از مباحث اشتراک نظر وجود دارد، اما در برخی نقاط جوهری و اساسی این دو جریان دینی با هم اختلاف دارند. بنابراین ما می‌توانیم از چیزی به اسم دکترین سیاسی شیعه و دکترین سیاسی اهل سنت سخن به میان بیاوریم و تفاوت این دو دکترین سیاسی را بررسی می‌کنیم. اجمالاً در فصل پنجم که دکترین سیاسی اهل سنت به عنوان نظریة خلافت، و دکترین سیاسی شیعه، به عنوان نظریة امامت مشهور شده است دقیقاً خلافت و امامت در چه نقاطی با هم اختلاف پیدا کردند.

فصل ششم به تبیین نظریة ولایت فقیه و مباحث پیرامونی آن اختصاص دارد. این فصل‌ از فصل‌های مهم است؛ زیرا خیلی از ادبیات سیاسی ـ دست‌کم جهان تشیع ـ معطوف به این بحث است و اگر دقت شود پس از پیروزی انقلاب اسلامی حجم مکتوباب و تأملات سیاسی قابل مقایسه با قبل از انقلاب اسلامی ایران نیست. بعد از انقلاب اسلامی بسیار پرحجم و گسترده مقولة سیاست و نظریه‌پردازی سیاسی در جهان اسلام به طور عام و در ایران به طور خاص گسترش پیدا کرد. بحث ولایت فقیه سهم بسزایی در این گستردگی ادبیات سیاسی دارد و بسیاری از مکتوبات سیاسی که واقعاً مایة غنای ادبیات سیاسی در جهان اسلام شده بر حول محور ولایت فقیه بوده است. در این محور، اساساً روشن می‌شود که منظور از ولایت فقیه چیست؟ ولایت با وکالت و با نظارت فقیه چه تفاوتی دارد؟ به اجمال نیز مروری بر ادلة ولایت فقیه خواهیم داشت. همچنین تفاوت بین واژگانی مثل ولایت بر امور حسبیه، عامه و ولایت مطلقه توضیح داده می‌شود تا تصویر روشن‌تری از ولایت فقیه عرضه شود. مروری هم بر تاریخچة ولایت فقیه خواهیم داشت که آیا بحث ولایت فقیه بحثی نوظهور در دنیای اسلام است یا اینکه ولایت فقیه از سابقة طولانی برخوردار است و بحثی کلامی است یا بحثی فقهی؟ آیا دارای ابعاد کلامی است یا فقهی؟ در این فصل به این گونه بحث‌ها پرداخته می‌شود.

فصل هفتم بحث مهم نسبت اسلام و دموکراسی است. همان‌گونه که کاملاً واضح است امروزه در جهان نه تنها مدل صنعتی کشورهای پیشرفتة دموکراتیک است، بلکه بیشتر کشورهای جهان نیز دارای مدل سیاسی دموکراتیک هستند. البته با درجات مختلفی از آمیختگی با سنت لیبرالیسم، یعنی بعضی از کشورها مثل کشورهای صنعتی شکل پررنگ‌تری از لیبرال دموکراسی را دارند و بعضی از کشورها قالب کمرنگ‌تری از آن را دارند. به هر جهت می‌توان گفت که امروزه رقیب جدی طرح ایدة نظام سیاسی اسلامی یا حکومت دینی، بحث لیبرال دموکراسی است و با توجه به اینکه در نظام سیاسی جمهوری اسلامی ایران و در قانون اساسی ما دموکراسی و حاکمیت مردم بر سرنوشت سیاسی خودشان به رسمیت شناخته شده، این بحث به طور جدی مطرح می‌شود که چه نسبتی بین اسلام و دموکراسی برقرار است. آیا واقعاً تلفیق نظام سیاسی اسلام با دموکراسی تلفیقی قابل دفاع است یا تقلیدی از سیستم سیاسی غرب است بدون اینکه پشتوانة دینی و اسلامی داشته باشد. آیا ما می‌توانیم در تمایز با مدل لیبرال دموکراسی غربی چیزی به اسم مرد‌م‌سالاری دینی داشته باشیم؟ آیا چیزی به اسم مردم‌سالاری دینی یک تصویر موجهی از مدل دموکراتیک است یا نه؟ چه تصویر‌هایی از مردم‌سالاری دینی وجود دارد؟ این هم بحث مهمی است که طبعاً موافق و مخالف‌هایی دارد. بعضی‌ها اساساً نمی‌پسندند که چیزی به اسم «مردم‌سالاری دینی» مطرح بشود؛ به سبب اینکه از نظر اینها اسلام در جوهر خودش با دموکراسی ناسازگار است. دموکراسی دارای بنیان‌های نظری و فلسفی با نگاه ارزشی خاص به انسان است که تصویری که اسلام از انسان، ارزش‌ها و برخی مبانی ارائه می‌دهد مایة این می‌شود که اساساً اسلام با دموکراسی ناسازگار باشد و الگوی مردم‌سالاری دینی از نظر اینها یک الگوی پارادوکسیکال است؛ یعنی تعارضی درونی در آن وجود دارد. مثل اینکه شما بگویید مثلاً دایرة مربع که هم دایره، هم مربع باشد. همان‌گونه که این، امری نشدنی است مردم‌سالاری دینی هم امری است که تصوراً ناممکن است. این هم بحث‌های خاص خودش را دارد آنهایی که از مردم‌سالاری دینی دفاع می‌کنند آیا تصویری از مردم‌سالاری دینی دارند؟ تصاویر متعددی از مردم‌سالاری دینی وجود دارد، آیا اسلام به تعبیر برخی، اسلام سنتی و اسلام رفورم نشده است؟ آیا این تصویر از اسلام می‌تواند با دموکراسی سازگار باشد یا نه؟ آیا اگر ما بخواهیم بین اسلام و دموکراسی سازگاری ایجاد کنیم و مردم‌سالاری دینی بوجود بیاوریم باید یک بازنگری و تفسیری مجدد از اسلام داشته باشیم و در اصول و محتوای اسلام، اجتهادی انجام بدهیم، آنگاه قادر شویم که از چیزی به اسم تلفیق اسلام و دموکراسی سخن به میان بیاوریم؟

فصل هشتم که فصل پایانی است به بررسی نسبت اسلام و لیبرالیسم اختصاص دارد. در این فصل ضمن اشاره به تصویرهای مختلفی که از لیبرالیسم وجود دارد این نسبت‌سنجی انجام می‌گیرد که در چه زمینه‌هایی بین نظام فکری و ارزشی اسلام با لیبرالیسم به عنوان یک مکتب تمایز وجود دارد و در چه نقاطی با تفکر لیبرالی چالش وجود دارد. همچنین در ضمن این بحث برخی از دستاوردها و مفاهیم شکل گرفته از سنت لیبرالیسم و همچنین الگوی جامعة مدنی به عنوان پردة جدیدی از لیبرالیسم با اسلام چه نسبتی برقرار می‌کند؟ اسلام چه نگاهی به لیبرالیسم دارد و دین چه نگاهی به آزادی دارد و تفاوت میان تلقی اسلام از آزادی با تلقی لیبرال چیست و همچنین اسلام چه نسبتی با آموزه‌های لیبرالیستی برقرار می‌کند؟ با الگوی جامعة مدنی سوسیالیستی که امروزه در غرب رایج است دست کم در محیط‌های روشنفکری غربی که بعنوان نسخة جدیدی از لیبرالیسم مطرح می‌شود، بنده شخصاً امیدوارم که این دسته‌بندی و این فصل‌بندی بتواند اهم بحث‌های مربوط به حوزة دین و سیاست را پاسخ دهد. مدعی نیستم که این هشت فصل همة زوایای ممکن بحث دین و سیاست را می‌کاود، اما به نظرم می‌رسد که دست کم اصلی‌ترین و مهم‌ترین بحث‌ها را پوشش می‌دهد و امیدوارم که موفق بشویم این بحث‌ها را به طور مستوفی مرور کنیم.

سوتیترها

در چنین شرایط فکری که بر جهان مسلط است، چطور می‌توان الگوی حکومت دینی را توجیه عقلانی کرد؟ بنده بر توجیه برون‌دینیِ حکومت دینی تأکید دارم؛ زیرا توجیه درون‌دینی تنها اقناع‌کنندة مؤمنین و متدینین به دین است؛ اما برای کسی که در این فضا تفکر نمی‌کند و متعهد به منابع دینی نیست نیازمند آنیم که الگوی حکومت دینی را به عنوان یک الگوی معقول و موجه جلوه بدهیم و بتوانیم از آن دفاع کنیم.

برخی از مخالفت‌ها و چالش‌ها با الگوی حکومت دینی، اگر چه با نام سکولاریسم عرضه نشده، اما در روح و محتوا نوعی دفاع از سکولارلیسم است. بنابراین در پی‌گیری این اشکالات و شبهات لزوماً دنبال عنوان سکولاریسم نیستیم، بلکه دنبال آن روح سکولاریسم هستیم که در بسیاری از این استدلال‌ها حاکم است.

وقتی احساس غربت می کنید یادتان باشد که خدا همین نزدیکی است .

******

یک شنبه 26 تیر 1390  2:17 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها