0

درباره قرائت

 
alizare1
alizare1
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : خرداد 1389 
تعداد پست ها : 6234
محل سکونت : یزد

درباره قرائت

درباره قرائت

منابع مقاله:

آشنایی با قرآن جلد اول، مطهری، مرتضی؛

مسئله دیگر، مسئله آشنائی با زبان قرآن و تلاوت آن است. گروهی می پندارند منظور از تلاوت قرآن، تنها خواندن قرآن بقصد ثواب بردن است بدون آنکه چیزی از معانی آن درک گردد. اینها دائما قرآن را دوره می کنند اما اگر یکبار از ایشان سؤال شود که آیا معنی آنچه را می خوانید؟ از پاسخ گویی عاجز می مانند. خواندن قرآ از این جهت که مقدمه ای است برای درک معانی قرآن، لازم و خوبست و نه صرفا بقصد کسب ثواب.

درک معانی قرآن نیز ویژگیهایی دارد که باید به آن توجه داشت در یادگیری بسیاری از کتابها، آنچه که برای خواننده حاصل می شود یک سلسله اندیشه های تازه است که قبلا در ذهن او وجود نداشت. در اینجا تنها عقل و قوه تفکر خواننده است که به فعالیت مشغول می شود. در مورد قرآن بدون شک باید آن را بقصد آموختن و تعلیم یافتن مورد مطالعه قرار داد. قرآن خود در این زمینه تصریح می کند:

کتاب انزلناه الیک مبارک لیدبروا آیاته و لیتذکر اولوا الباب (1) (سوره ص آیه 29)

یک وظیفه قرآن یاد دادن و تعلیم کردن است. در این جهت مخاطب قرآن عقل انسان خواهد بود و قرآن با زبان منطق و استدلال با او سخن می گوید. اما بجز این زبان، قرآن زبان دیگری نیز دارد که مخاطب آن عقل نیست بلکه دل است و این زبان دوم، احساس نام دارد. انکه می خواهد با قرآن آشنا گردد و بدان انس بگیرد می باید با این دو زبان هر دو آشنایی داشته باشد و هر دو را در کنار هم مورد استفاده قرار دهد. تفکیک ایندو از هم مایه بروز خطا و اشتباه و سبب خسران و زیان خواهد بود.

آنچه را که ما دل می نامییم عبارتست از احساسی بسیار عظیم و عمیق که در درون انسان وجود دارد که گاهی اسم آنرا احساس هستی می گذارند یعنی احسای از ارتباط انسان با هستی مطلق. کسی که زبان دل را بداند و با آن انسان را مخاطب قرار دهد، او را از اعماق هستی و کنه وجودش بحرکت درمی آورد آنوقت دیگر تنها فکر و مغز انسان تحت تاثیر نیست بلکه سراسر وجودش تحت تاثیر قرار می گیرد. بعنوان نمونه از زبان احساس شاید بتوان موسیقی را مثال آورد. انواع مختلف موسیقی ها در یک جهت اشتراک دارند و آن سرو کار داشتن با احساسات آدمی است. موسیقی روح انسان را به هیجان می آورد و او را در دنیای خاصی از احساس فرو می برد. البته نوع هیجانات و احساسات ایجاد شده بسته به نوع موسیقی تفاوت می کند. ممکن است یک نوع موسیقی با حس دلاوری و سلحشوری سرو کار داشته باشد و با همین زبان با انسان گفتگو کند. دیده اید در میدانهای جنگ مارش و سرود نظامی می نوازند و گاهی تاثیر این سرودها و آهنگها آنقدر قوی است که سربازی را که از ترس دشمن از سنگر بیرون نمی آید وادار می کند علیرغم حملات خصم، بی باکانه به پیش رود و با او به نبرد برخیزد. نوع دیگری از موسیقی ممکن است با حس شهوت رانی سرو کار داشته باشد و انسان را به سستی و خود را رها نمودن و تسلیم پلیدیها شدن دعوت نماید. دیده شده که تاثیر موسیقی در اینجهت بسیار زیاد است و شاید هیچ چیز دیگری نمی تواند تا این اندازه در از بین بردن دیوارهای عفت و اخلاق مؤثر واقع شود. در مورد سایر غرایز و احساسات نیز آنگاه که با زبان این احساسات سخن گفته می شود، حالا چه بوسیله موسیقی و چه به هر وسیله دیگر، می توان آنها را تحت کنترل و نظارت درآورد.

یکی از متعالیترین غرایز و احساسات هر انسان، حس مذهبی و فطرت خداجویی اوست. و سرو کار قرآن با این حس شریف و برتر است. (2)

قرآن خود توصیه می کند که او را با آهنگ لطیف و زیبا بخوانند. با همین نوای آسمانی است که قرآن با فطرت الهی انسان سخن می گوید و آنرا تسخیر می کند. (3) قرآن در توصیف خود، برای خود دو زبان قائل می شود. گاهی خود را کتاب تفکر و منطق و استدالال معرفی می کند و گاهی کتاب احساس و عشق. و بعبارت دیگر قرآن تنها غذای عقل و اندیشه نیست غذای روح هم هست.

قرآن بر موسیقی خاص خودش تاکید زیادی دارد. موسیقی ای که اثرش از هر موسیقی دیگر در برانگیختن احساسات عمیق و متعالی انسان بیشتر است. قرآن خود بر مؤمنین دستورمی دهد تا مقداری از شب را به تلاوت قرآن مشغول باشند و در نمازهای خود در همان حالی که به خدا متوجه اند، قرآن بخوانند. در خطاب به پیامبر می گوید:

یا ایها المزمل قم اللیل الا قلیلا نصفه او... (سوره مزمل آیه 1 - 2)

شب ها را بپا خیز برای عبادت و اندکی را بخواب. بپاخیز و به راز و نیاز با خدای خویش بپرداز. و در حالیکه به عبادت ایستاده ای قرآن را ترتیل کن. ترتیل یعنی قرائت قرآن نه آنقدر تند که کلمات مفهوم نشوند و نه آنقدر جدا از هم که رابطه ها از بین برود. می گوید قرآن را با تانی و در حالیکه به محتوای آیات توجه داری بخوان. و باز در آیات بعدی همان سوره می گوید آنگه که برای کارهای روزانه نظیر تجارت و جهاد در راه خدا بخواب بیشتری احتیاج دارید، در هر حال خلوت عبادت را فراموش نکنید.

در میان مسلمانان یگانه چیزی که مایه نشاط و کسب قدرت روحی و پیدا کردن خلوص و صفای باطن بوده، همان موسیقی قرآن بود. ندای آسمانی قرآن در اندک مدتی از مردم وحشی شبه جزیره عربستان، مؤمنانی ثابت قدم بوجود آورد که توانستند با بزرگترین قدرتهای زمانه درافتند و آنها را از پا درآورند. مسلمانان قرآن را نه فقط بعنوان یک کتاب درس و تعلیم که همچون یک غذای روح و مایه کسب نیرو و ازدیاد ایمان می نگریستند. شبها با خلوص قرآن می خواندند (4) و با خدای خود راز و نیاز می کرند و روزها چون شیر غران به دشمن حمله می بردند. قرآن خود چنین انتظاری از ایمان آوردگان داشت. در آیه ای خطاب به پیامبر می فرماید:

و لا تطع الکافرین و جاهدهم به جهادا کبیرا. (5)

به حرف کفار گوش نده و تسلیم پیشنهادهایشان مشو. در مقابلشان بایست و با سلاح قرآن به جهاد با آنها برخیز و مطمئن باش که فاتح خواهی بود. داستان زندگی پیامبر، خود بیانگر درستی این قول است. او تنها و بی هیچ پشتیبان در حالیکه تنها قرآ را دردست دارد قیام می کند اما همین قرآن برای او همه چیز می شود. برایش سرباز تهیه می کند، سلاح فراهم می آورد، نیرو تدارک می بیند و بالاخره دشمن را در برابرش خاشع و خاضع می گرداند. افراد دشمن را بسوی او می کشاند و آنها را به تسلیم در برابر رسول خدا وادار می سازد و باین ترتیب وعده راستنی الهی را تحقق می بخشد. (6)

وقتی قرآن زبان خود را زبان دل می نامد، منظورش آن دلی است که می خواهد با آیات خود آن را صیقل بدهد و تصفیه کند و به هیجان بیاورد. این زبان غیر از زبان موسیقی است که احیانا احساسات شهوانی انسان را تغذیه می کند و نیز غیر از زبان مارشهای نظامی و سرودهای رزمی است که در ارتشها می نوازند و حس سلحشوری را تقویت می کنند. این همان زبانیست که از اعراب بدوی مجاهدینی می سازد که در حقشان گفته اند: حملوا بصائرهم علی اسیافهم. آنان شناختهایشان را، بینای هایشان را، افکار روشن خودشان و دریافتهای الهی و معنویشان را بر شمشیرهایشان گذاشته بودند و شمشیرهایشان را در راه دین ایده ها و افکار بکار می انداختند. برای آنان مسائل فردی و منافع شخصی در کار نبود. با آنکه معصوم نبودند و خطا نیز از ایشان سر می زد، اما مصداق با عمق هستی در ارتباط بودند، شبهایشان به عبادت می گذشت و روزهایشان به جهاد. (7)

قرآن بر روی این خاصیت خودش که کتاب دل و روح است، کتابی است که جانها را به هیجان می آورد و اشکها را جاری می سازد و دلها را می لرزاند، خیلی تاکید دارد و آنرا حتی برای اهل کتاب نیز صادق می داند:

الذین اتیناهم الکتاب من قبله هم به یومنون و اذا یتلی علیهم قالو آمنا به انه الحق من ربنا...(سوره قصص آیه 53)

گروهی را توصیف می کند که چون قرآن برایشان می خوانند به حالت خضوع و خشوع در می آیند و می گویند ایمان به آنچه در این کتاب است که همه آن حق است، این را می گویند و دائم بر خضوعشان افزوده می شود.

در آیه دیگری تاکید می کند که از اهل کتاب، مسیحیان و نصارا به مسلمانان نزدیکترند تا یهود و مشرکین (8) و بعد گروهی از نصارا را که با شنیدن قرآن ایمان می آورند اینطور توصیف می کند:

و اذا سمعوا ما انزل الی الرسول تری اعینهم تفیض من الدمع مما عرفوا من الحق یقولون ربنا آمنا فاکتبنا مع الشاهدین (سوره مائده آیه 83)

و چون آیاتی را که به رسول فرستاده شده بشنوند اشک از دیده های آنها جاری می شود، می گویند پروردگارا ایمان آوردیم، ما را از جمله گواهان صادق پیامبرت در نظر گیر.

و در جای دیگر که اساسا از مؤمنین سخن می گوید، آنها را چنین معرفی می کند:

الله نزل احسن الحدیث کتابا متشابها مثانی تقشعر منه جلود الذین یخشون ربهم ثم تلین جلودهم و قلوبهم الی ذکر الله (سوره زمر آیه 23)

خدا بهترین سخن ها را فرود آورده. سخنی که سراسرش یکدست و مشابه است. در عین حال تنها بشارت نیست، اندرز هم هست. مردمان خداپرست خداترس وقتی کلمات خدا را می شنوند بدنشان بلرزه در می آید و خوف بر آنها عارض می شود. آنگاه حالتشان مبدل به حالت تذکر و محبت و آرامش می شود.

در این آیات و در بسیاری آیات دیگر (9) قرآن نشان می دهد که صرفا کتابی علمی و تحلیلی نیست بلکه در همان زمان که از استدلال منطقی استفاده می کند، با احساس و ذوق و لطایف روح بشر نیز سخن می گوید و جان او را تحت تاثیر قرار می دهد.

پی نوشت ها:

1- کتابی مبارک و عظیم الشان بر تو نازل کردیم تا مردم در آیاتش تفکر کنند و خردمندان تنبه حاصل کنند.

2- درباره این حس دینی، در شرق و غرب عالم بسیار سخنها گفته شده است در اینجا به اختصار اقوال یکی دو تن از این دانشمندان جهانی را نقل می کنم. اولین این سخنان متعلق به اینشتین است. او در یکی از مقالاتش راجع به مذهب اظهار نظر می کند و در همانجا متذکر می شود که باعتقاد او بطور کلی سه نوع مذهب در جهان وجود داشته است.

1- مذهب ترس; یعنی مذهب گروهی که عامل و انگیزه شان بسوی مذهب یک سلسله ترسها از طبیعت و محیط بوده است.

2- مذهب اخلاق; و مقصودش مذهبی است که بر مبنای مصالح اخلاقی استوار است.

آنگاه از مذهب دیگری یاد می کند که نامش را مذهب هستی می گذارد و این تعبیر او همان تعبیری است که ما از آن به دل یاد کردیم. به اعتقاد اینشتین، این مذهب در واقع می خواهد بگوید زمانی برای انسان حالتی معنوی و روحی حاصل می شود که در آن حالت از این خود محدود که بواسطه آمالها و آرزوهای حقیر و خرد احاطه شده و از دیگران جدا گردیده و همچنین از عالم. هستی طبیعی که برای او حصاری شده است، بناگاه بیرون می اید و از این زندان رها می شود و در آن هنگام است که بنظاره کل هستی می نشیند و وجود را همچون حقیقتی واحد در می یابد و عظمتها و شکوهها و جلالهای ماورای پدیده ها را بعیان می بیند و حقارت و ناچیزی خود را متذکر می گردد و آنگاه است که می خواهد باکل هستی متصل گردد. این تعبیر انشتین، داستان همام را بیاد می آورد که از امیرالمؤمنین(ع) صفات مؤمن را باز می پرسد. حضرت در جواب او به پاسخی کوتاه اما جامع قناعت می کند و می فرمایند:

یا همام اتق الله و احسن ان الله مع الذین اتقوا و الذین هم محسنون. (نهج البلاغه خطبه 183)

ای همام تو خود را خدا بترس و نیکوکار باش که خدا با پرهیزکاران و نیکوکاران است. اما همام با این جواب راضی نمی شود و توضیح بیشتری می خواهد; از نحوه زیستن و طرز عبادت و گذران روزها و شبها و نحوه معاشرتهایشان و ... سؤال می کند. آنگاه حضرت علی(ع) به توصیف صفات مؤمن می پردازد و حدود 130 خط از خطوط چهره متقین را ترسیم می کنند و از جمله می فرمایند:

لولا الاجال التی کتب الله لهم لم تستقر ارواحهم فی ابدانهم طرفة عین.

اگر اجل الهی نبود برای یک چشم برهم زدن روح اینان در بدنشان قرار نمی گرفت. این همان حالتی است که اینشتنی به آن اشاره می کند و می گوید انسان مذهبی وجود خود را یک نوع زندان محصور می پندارد چنانکه می خواهد از قفس تن پرواز کند و تمام هستی را یکباره به عنوان یک واحد دریابد. در کلمات حضرت امیر(ع) این حقیقت پررنگتر و شدیدتر و جامعتر بیان شده است، از دید حضرت، مؤمن گوئی تمام هستی را در بدن مادی خود جمع کرده و از همین روست که ناگهان قالب را رها می کند و روحش را آزاد می سازد. در داستان همام این نکته را هم نوشته اند که وقتی سخن حضرت به پایان رسید، فریادی از همام برآمد و قالب تهی کرد.

در زمینه حس معنوی انسانها، اقبال نیز سخن جالبی دارد، او می گوید: در این گفته هیچ سر و معمایی وجود ندارد که نیایش به عنوان وسیله اشراقی نفسانی، عملی حیاتی و متعارفی است که بوسیله آن جزیره کوچک شخصیت ما وضع خود را درکل بزرگتری از حیا اکتشاف می کند. جمله ای نیز در همین زمینه از ویلیام جمیز وجود دارد: انگیزش نیایش نتیجه ضروری این امر است که در عین حال که درونی ترین قسمت از خودهای اختیاری و عملی هر کس، خودی از نوع اجتماعی است با وجود این مصائب کامل خویش را تنها در جهان اندیشه می تواند پیدا کند. اغلب مردم، خواه بصورت پیوسته و خواه تصادفی در دل خود به آن رجوع می کنند.

حقیرترین فرد بر روی زمین با این توجه عالی، خود را واقعی و باارزش احساس می کند. احتمال دارد که مردمان از لحاظ درجه تاثیر پذیری با یکدیگر اختلاف داشته باشند، برایبعضی از مردم بیش از بعضی دیگران این توجه، اساسی ترین قسمت خودآگاهی را تشکیل می دهد. آنانکه بیشتر چنین هستند محتملا دینی ترین مردمانند. ولی من اطمینان دارم که حتی آن کسانی که می گویند بکلی فاقد آنند خود را فریب می دهند و حقیقتا تا حدی دین دارند.

3- ائمه(ع) قرآن را با چنان شوری می خواندند که رهگذرانی که صدای آنها را می شنیدند بی اختیار می ایستادند و منقلب می شدند و می گریستند.

4- امام زین العابدین(ع) در دعایی که برای ختم قرآن تعلیم داده اند این نکته ار متذکر شده اند:... و اجعل القرآن لنا فی ظلم اللیالی مؤنسا

خدایا قرآن را در تاریکیهای شب مونس ما قرار بده. بما آن فهم و عشق را عطا کن تا با این کتاب در دل شب انس و الفت داشته باشیم.

5- سوره فرقان آیه 52.

6- در زمان ما نیز یکبار دیگر این وعده راستین خدا متحقق شد و مردی از تبار پیامبر همچون جد گرامیش تنها به قرآن و ایمام متکی بود، مهلکترین شکست ها را بر سپاهیان کفر و لشکریان باطل وارد آورد.

7- امیرالمؤمنین(ع) در نهج البلاغه در خطبه ای که بنام متقین معروفست (خطبه 193) صفات متقین را بر می شمرد و بعد از آنکه توضیح می دهد که در رفتار چنین اند و در گفتار چنان و ... از جمله حالات آنها را در شب شرح می دهد و بقول سعدی شب مردان خدا را توصیف می کند و می فرماید:

اما اللیل فقصافون اقدامهم

هنگام شب پاهایشان برای عبادت جفت می شود.

تالین لاجزاء القرآن

آنگاه قسمتهای مختلف قرآن را تلاوت می کنند.

یرتلونها ترتیلا

قرآن خواندنی از سر تامل و اندیشه نه مانند قرآن خواندنهای بعضی از ما، تند و بدون فهم معانی.

یحزنون به انفسهم

کلمات و آیات را با آهنگ و حزن مخصوص معنوی که از قلبشان پیدا می شود می خوانند. پس هرگاه به آیه ای برسند که رحمت الهی از آن فهمیده می شود، با شوق به آن نظر می کنند و وقتی به آیات بیانگر خشم الهی میرسند، غرق دنیای اندیشه می شوند، گویی که صدای دوزخیان را می شنوند.

8- لتجدن اشد الناس عداوة للذین آمنوا الیهود و الذین اشرکوا و لتجدن اقربهم مودة للذین آمنوا، الذین قالوا انا نصاری...(سوره مائده آیه 82)

هر آینه دشمن ترین مردم را نسبت به مسلمانان، یهود و مشرکان خواهی یافت و با محبت ترین مردم نسبت به مسلمانان آنان هستند که گویند ما نصرانی هستیم.

9- مثل آیه 58 از سوره مریم و آیات اول سوره صف و ...

 

وقتی احساس غربت می کنید یادتان باشد که خدا همین نزدیکی است .

******

شنبه 25 تیر 1390  7:06 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها