0

قرآن و حوادث خارق العاده

 
alizare1
alizare1
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : خرداد 1389 
تعداد پست ها : 6234
محل سکونت : یزد

قرآن و حوادث خارق العاده

قرآن و حوادث خارق العاده

منابع مقاله:

تفسیر المیزان جلد 1، طباطبایی، سید محمد حسین؛

2 - قرآن حوادث خارق عادت را می پذیرد

قرآن کریم در عین اینکه دیدیم که قانون علیت را قبول دارد، از داستانها و حوادثی خبرمیدهد که با جریان عادی و معمولی و جاری در نظام علت و معلول سازگار نبوده، و جز با عواملی غیر طبیعی و خارق العاده صورت نمی گیرد، و این حوادث همان آیت ها و معجزاتی است که بعده ای از انبیاء کرام، چون نوح، و هود، و صالح، و ابراهیم، و لوط، و داود، و سلیمان، و موسی، وعیسی، و محمد، ص نسبت داده است.

حال باید دانست که اینگونه امور خارق العاده هر چند که عادت، آنرا انکار نموده، و بعیدش می شمارد، الا اینکه فی نفسه امور محال نیستند، و چنان نیست که عقل آنرا محال بداند، و از قبیل اجتماع دو نقیض، و ارتفاع آندو نبوده، مانند این نیست که بگوئیم: ممکن است چیزی از خود آن چیز سلب شود، مثلا گردو گردو نباشد، و یا بگوئیم: یکی نصف دو تا نیست، و امثال اینگونه اموری که بالذات و فی نفسه محالند، و خوارق عادات از این قبیل نیستند.

و چگونه میتوان آنرا از قبیل محالات دانست؟با اینکه ملیونها انسان عاقل که پیرو دین بودند، در اعصار قدیم، معجزات را پذیرفته، و بدون هیچ انکاری با آغوش باز و با جان و دل قبولش کرده اند، اگر معجزه از قبیل مثالهای بالا بود، عقل هیچ عاقلی آنرا نمی پذیرفت، و با آن به نبوت کسی، و هیچ مسئله ای دیگر استدلال نمی کرد، و اصلا احدی یافت نمیشد که آنرا بکسی نسبت دهد.

علاوه بر اینکه اصل اینگونه امور، یعنی معجزات را عادت طبیعت، انکار نمی کند، چون چشم نظام طبیعت از دیدن آن پر است، و برایش تازگی ندارد، در هر آن می بیند که زنده ای بمرده تبدیل میشود، و مرده ای زنده میگردد، صورتی بصورت دیگر، حادثه ای بحادثه دیگر تبدیل می شود، راحتی ها جای خود را به بلا، و بلاها به راحتی میدهند.

(دو فرق بین وقایع عادی و معجزه خارق عادت)

تنها فرقی که میان روش عادت با معجزه خارق عادت هست، این است که اسباب مادی برای پدید آوردن آنگونه حوادث در جلو چشم ما اثر می گذارند، و ما روابط مخصوصی که آن اسباب با آن حوادث دارند، و نیز شرایط زمانی و مکانی مخصوصش را می بینیم، و از معجزات رانمی بینیم، و دیگر اینکه در حوادث طبیعی اسباب اثر خود را بتدریج می بخشند، و در معجزه آنی وفوری اثر می گذارند.

مثلا اژدها شدن عصا که گفتیم محال عقلی نیست، در مجرای طبیعی اگر بخواهد صورت بگیرد، محتاج بعلل و شرائط زمانی و مکانی مخصوصی است، تا در آن شرائط، ماده عصا از حالی بحالی دیگر برگردد، و بصورتهای بسیاری یکی پس از دیگری در آید، تا در آخر صورت آخری رابخود بگیرد، یعنی اژدها شود، و معلوم است که در این مجرا عصا در هر شرایطی که پیش آید، وبدون هیچ علتی و خواست صاحب اراده ای اژدها نمیشود، ولی در مسیر معجزه محتاج بان شرائطو آن مدت طولانی نیست، بلکه علت که عبارتست از خواست خدا، همه آن تاثیرهائی را که درمدت طولانی بکار می افتاد تا عصا اژدها شود، در یک آن بکار می اندازند، همچنانکه ظاهر ازآیاتیکه حال معجزات و خوارق را بیان می کند همین است.

تصدیق و پذیرفتن خوارق عادت نه تنها برای عامه مردم که سر و کارشان با حس و تجربه میباشد مشکل است، بلکه نظر علوم طبیعی نیز با آن مساعد نیست برای اینکه علوم طبیعی هم سر وکارش با سطح مشهود از نظام علت و معلول طبیعی است، آن سطحی که تجارب علمی وآزمایش های امروز و فرضیاتی که حوادث را تعلیل می کنند، همه بر آن سطحی انجام میشوند، پس پذیرفتن معجزات و خوارق عادات هم برای عوام، و هم برای دانشمندان روز، مشکل است.

چیزیکه هست علت این نامساعد بودن نظرها، تنها انس ذهن بامور محسوس و ملموس است، و گر نه خود علم معجزه را نمی تواند انکار کند، و یا روی آن پرده پوشی کند، برای اینکه چشم علم از دیدن امور عجیب و خارق العاده پر است، هر چند که دستش هنوز به مجاری آن نرسیده باشد، و دانشمندان دنیا همواره از مرتاضین و جوکیها، حرکات و کارهای خارق العاده می بینند، و در جرائد و مجلات و کتابها میخوانند، و خلاصه چشم و گوش مردم دنیا از اینگونه اخبار پر است، بحدی که دیگر جای هیچ شک و تردیدی در وجود چنین خوارقی باقی نمانده.

(کارهای خارق العاده و توجیه علماء روانکا و از آنها)

و چون راهی برای انکار آن باقی نمانده، علمای روانکاو دنیا، ناگزیر شده اند در مقام توجیه اینگونه کارها بر آمده، آنرا بجریان امواج نا مرئی الکتریسته و مغناطیسی نسبت دهند، لذا این فرضیه را عنوان کرده اند: که ریاضت و مبارزات نفسانی، هر قدر سخت تر باشد، بیشتر انسان رامسلط بر امواج نامرئی و مرموز می سازد، و بهتر میتواند در آن امواج قوی بدلخواه خود دخل و تصرف کند، امواجی که در اختیار اراده و شعوری است و یا اراده و شعوری با آنها است، و بوسیله این تسلط بر امواج حرکات و تحریکات و تصرفاتی عجیب در ماده نموده، از طریق قبض و بسطو امثال آن، ماده را بهر شکلی که میخواهد در می آورد.

و این فرضیه در صورتی که تمام باشد، و هیچ اشکالی اساسش را سست نکند سر از یک فرضیه جدیدی در می آورد که تمامی حوادث متفرقه را تعلیل می کند، و همه را مربوط بیک علت طبیعی میسازد، نظیر فرضیه ای که در قدیم حوادث و یا بعضی از آنها را توجیه می کرد، و آن فرضیه حرکت و قوه بود.

(معجزه و خوارق عادات نیز مستند به علل و اسباب هستند)

این بود سخنان دانشمندان عصر در باره معجزه و خوارق عادات، و تا اندازه ای حق با ایشان است، چون معقول نیست معلولی طبیعی علت طبیعی نداشته باشد، و در عین حال رابطه طبیعی محفوظ باشد، و بعبارت ساده تر منظور از علت طبیعی این است که چند موجود طبیعی(چون آب وآفتاب و هوا و خاک)با شرائط و روابطی خاص جمع شوند، و در اثر اجتماع آنها موجودی دیگرفرضا گیاه پیدا شود، که وجودش بعد از وجود آنها، و مربوط بانها است، به طوری که اگر آن اجتماع و نظام سابق بهم بخورد، این موجود بعدی وجود پیدا نمی کند.

پس فرضا اگر از طریق معجزه درخت خشکی سبز و بارور شد، با اینکه موجودی است طبیعی، باید علتی طبیعی نیز داشته باشد، حال چه ما آن علت را بشناسیم، و چه نشناسیم، چه مانندعلمای نامبرده آن علت را عبارت از امواج نا مرئی الکتریسته مغناطیسی بدانیم، و چه در باره اش سکوت کنیم.

قرآن کریم هم نام آن علت را نبرده، و نفرموده آن یگانه امر طبیعی که تمامی حوادث را چه عادیش و چه آنها که برای بشر خارق العاده است، تعلیل می کند چیست؟و چه نام دارد؟و کیفیت تاثیرش چگونه است؟.

و این سکوت قرآن از تعیین آن علت، بدان جهت است که از غرض عمومی آن خارج بوده، زیرا قرآن برای هدایت عموم بشر نازل شده، نه تنها برای دانشمندان و کسانیکه فرضا الکتریسته شناسند، چیزیکه هست قرآن کریم این مقدار را بیان کرده: که برای هر حادث مادی سببی مادی است، که باذن خدا آن حادث را پدید می آورد، و بعبارتی دیگر، برای هر حادثی مادی که در هستیش مستند بخداست، (و همه موجودات مستند باو است)یک مجرای مادی و راهی طبیعی است، که خدایتعالی فیض خود را از آن مجری بان موجود افاضه می کند.

از آن جمله میفرماید: (و من یتق الله یجعل له مخرجا و یرزقه من حیث لا یحتسب، و من یتوکل علی الله فهو حسبه، ان الله بالغ امره قد جعل الله لکل شی ء قدرا، کسیکه از خدا بترسد، خدا برایش راه نجاتی قرار داده، از مسیری که خودش نپندارد، روزیش میدهد، و کسیکه بر خدا توکل کند، او وی را بس است، که خدا بکار خویش می رسد، و خدا برای هر چیزی مقدار و اندازه ای قرارداده) (1).

در صدر آیه، با مطلق آوردن کلام، می فهماند هر کس از خدا بترسد، و هر کس بطور مطلق بر خدا توکل کند، خدا او را روزی میدهد، و کافی برای او است، هر چند که اسباب عادی که نزد ماسبب اند، بر خلاف روزی وی حکم کنند، یعنی حکم کنند که چنین کسی نباید روزی بمقدار کفایت داشته باشد.

این دلالت را اطلاق آیات زیر نیز دارد: (و اذا سالک عبادی عنی، فانی قریب اجیب دعوة الداع اذا دعان: و چون بندگان من سراغ مرا از تو می گیرند من نزدیکم، دعای دعا کننده را درصورتیکه مرا بخواند اجابت می کنم، هر چند که اسباب ظاهری مانع از اجابت باشد) (2) ، (ادعونی استجب لکم: مرا بخوانید تا دعایتان را مستجاب کنم، (هر چند که اسباب ظاهری اقتضای آن نداشته باشد) (3): (ا لیس الله بکاف عبده، آیا خدا کافی بنده خود نیست؟ (4) (چرا هست، و حوائج وسئوالات او را کفایت می کند، هر چند که اسباب ظاهری مخالف آن باشند).

گفتگوی ما در باره صدر آیه سوم از سوره طلاق بود، که آیات بعدی نیز، استفاده ما را از آن تایید می کرد، اینک میگوئیم که ذیل آیه یعنی جمله: (ان الله بالغ امره) (5) اطلاق صدر را تعلیل می کند، و می فهماند چرا خدایتعالی بطور مطلق امور متوکلین و متقین را کفایت می کند؟هر چنداسباب ظاهری اجازه آنرا ندهند؟می فرماید: برای اینکه اولا امور زندگی متوکلین و متقین جزوکارهای خود خداست، (همچنانکه کارهای شخصی یک وزیر فداکار، کار شخص سلطان است)، ودر ثانی خدائیکه سلسله اسباب را براه انداخته، العیاذ بالله دست بند بدست خود نزده، همانطور که باراده و مشیت خود آتش را سوزنده کرده، در داستان ابراهیم این اثر را از آتش می گیرد، وهمچنین در مورد هر سببی دیگر، اراده و شیت خدایتعالی باطلاق خود باقی است، و هر چه بخواهد می کند، هر چند که راههای عادی و اسباب ظاهری اجازه چنین کاری را نداده باشند.

حال باید دید آیا در مورد خوارق عادات و معجزات، خدایتعالی چه می کند؟آیا معجزه رابدون بجریان انداختن اسباب مادی و علل طبیعی و بصرف اراده خود انجام میدهد، و یا آنکه درمورد معجزه نیز پای اسباب را بمیان میاورد؟ولی علم ما بان اسباب احاطه ندارد، و خدا خودش بدان احاطه دارد، و بوسیله آن اسباب آنکاریرا که میخواهد می کند؟.

............................................

1 - سوره طلاق آیه 3

2 - سوره بقره آیه 186

3 - سوره مؤمن آیه 60

4 - سوره زمر آیه 36

5 - سوره طلاق آیه 3

هر دو طریق، احتمال دارد، جز اینکه جمله آخری آیه سوم سوره طلاق یعنی جمله: (قد جعل الله لکل شی ء قدرا)، که مطالب ما قبل خود را تعلیل می کند، و می فهماند بچه جهت(خدا بکارهای متوکلین و متقین می رسد؟)دلالت دارد بر اینکه احتمال دوم صحیح است، چون بطور عموم فرموده: خدا برای هر چیزی که تصور کنی، حدی و اندازه ای و مسیری معین کرده، پس هر سببی که فرض شود، (چه از قبیل سرد شدن آتش بر ابراهیم، و زنده شدن عصای موسی، و امثال آنهاباشد، که اسباب عادیه اجازه آنها را نمیدهد)، و یا سوختن هیزم باشد، که خود، مسبب یکی ازاسباب عادی است، در هر دو مسبب خدای تعالی برای آن مسیری و اندازه ای و مرزی معین کرده، و آن مسبب را با سایر مسببات و موجودات مربوط و متصل ساخته، در مورد خوارق عادات آن موجودات و آن اتصالات و ارتباطات را طوری بکار می زند، که باعث پیدایش مسبب مورداراده اش(نسوختن ابراهیم، و اژدها شدن عصا و امثال آن)شود، هر چند که اسباب عادی هیچ ارتباطی با آنها نداشته باشد، برای اینکه اتصالات و ارتباطهای نامبرده ملک موجودات نیست، تاهر جا آنها اجازه دادند منقاد و رام شوند، و هر جا اجازه ندادند یاغی گردند، بلکه مانند خودموجودات، ملک خدایتعالی و مطیع و منقاد اویند.

و بنا بر این آیه شریفه دلالت دارد بر اینکه خدایتعالی بین تمامی موجودات اتصالها وارتباطهائی بر قرار کرده، هر کاری بخواهد میتواند انجام دهد، و این نفی علیت و سببیت میان اشیاء نیست، و نمیخواهد بفرماید اصلا علت و معلولی در بین نیست، بلکه میخواهد آنرا اثبات کندو بگوید: زمام این علل همه بدست خداست، و بهر جا و بهر نحو که بخواهد بحرکتش در می آورد، پس، میان موجودات، علیت حقیقی و واقعی هست، و هر موجودی با موجوداتی قبل از خود مرتبط است، و نظامی در میان آنها بر قرار است، اما نه بان نحوی که از ظواهر موجودات و بحسب عادت در می یابیم، (که مثلا همه جا سر که صفرا بر باشد)، بلکه بنحوی دیگر است که تنها خدا بدان آگاه است، (دلیل روشن این معنا این استکه می بینیم فرضیات علمی موجود قاصر از آنند که تمامی حوادث وجود را تعلیل کنند).

این همان حقیقتی است که آیات قدر نیز بر آن دلالت دارد، مانند آیه(و ان من شی ء الا عندناخزائنه، و ما ننزله الا بقدر معلوم، هیچ چیز نیست مگر آنکه نزد ما خزینه های آنست، و ما نازل و درخور این جهانش نمیکنیم، مگر به اندازه ای معلوم) (1) و آیه(انا کل شی ء خلقناه بقدر، ما هر چیزیرابقدر و اندازه خلق کرده ایم)، (2) و آیه(و خلق کل شی ء، فقدره تقدیرا و هر چیزی آفرید، و آنرا به

............................................

1 - سوره حجر آیه 21

2 - سوره قمر آیه 49

نوعی اندازه گیری کرد) (1) و آیه(الذی خلق فسوی، و الذی قدر فهدی، آنکسی که خلق کرد، و خلقت هر چیزیرا تکمیل و تمام نمود، و آنکسیکه هر چه را آفرید اندازه گیری و هدایتش فرمود)، (2) وهمچنین آیه(ما اصاب من مصیبة فی الارض و لا فی انفسکم، الا فی کتاب من قبل ان نبراها هیچ مصیبتی در زمین و نه در خود شما پدید نمی آید، مگر آنکه قبل از پدید آوردنش در کتابی ضبطبوده)، (3) که در باره ناگواریها است، و نیز آیه(ما اصاب من مصیبة الا باذن الله، و من یؤمن بالله یهدقلبه، و الله بکل شی ء علیم، هیچ مصیبتی نمی رسد، مگر باذن خدا، و کسیکه بخدا ایمان آورد، خداقلبش را هدایت می کند، و خدا بهر چیزی دانا است). (4)

............................................

1 - سوره فرقان آیه 2

2 - اعلی آیه 3

3 - سوره حدید آیه 22

4 - سوره تغابن آیه 11

آیه اولی و نیز بقیه آیات، همه دلالت دارند بر اینکه هر چیزی از ساحت اطلاق بساحت ومرحله تعین و تشخص نازل میشود، و این خدا است که با تقدیر و اندازه گیری خود، آنها را نازل میسازد، تقدیریکه هم قبل از هر موجود هست، و هم با آن، و چون معنا ندارد که موجودی درهستیش محدود و مقدر باشد، مگر آنکه با همه روابطی که با سایر موجودات دارد محدود باشد، ونیز از آنجائیکه یک موجود مادی با مجموعه ای از موجودات مادی ارتباط دارد، و آن مجموعه برای وی نظیر قالبند، که هستی او را تحدید و تعیین می کند، لا جرم باید گفت: هیچ موجود مادی نیست، مگر آنکه بوسیله تمامی موجودات مادی که جلوتر از او و با او هستند قالب گیری شده، و این موجود، معلول موجود دیگری است مثل خود.

ممکن هم هست در اثبات آنچه گفته شد استدلال کرد بایه(ذلکم الله ربکم، خالق کلشی ء، این الله است که پروردگار شما، و آفریدگار همه کائنات است) (5).و آیه(ما من دابة الا هوآخذ بناصیتها ان ربی علی صراط مستقیم)، (6) چون این دو آیه بضمیمه آیات دیگریکه گذشت قانون عمومی علیت را تصدیق می کند، و مطلوب ما اثبات میشود.

برای اینکه آیه اول خلقت را بتمامی موجوداتی که اطلاق کلمه(چیز)بر آن صحیح باشد، عمومیت داده، و فرموده هر آنچه(چیز)باشد مخلوق خداست، و آیه دومی خلقت را یک و تیره ویک نسق دانسته، اختلافی را که مایه هرج و مرج و جزاف باشد نفی می کند.

و قرآن کریم همانطور که دیدید قانون عمومی علیت میان موجودات را تصدیق کرد، نتیجه میدهد که نظام وجود در موجودات مادی چه با جریان عادی موجود شوند، و چه با معجزه، بر صراطمستقیم است، و اختلافی در طرز کار آن علل نیست، همه بیک و تیره است، و آن این استکه هرحادثی معلول علت متقدم بر آن است.

............................................

5 - سوره مؤمن آیه 62

6 - سوره هود آیه 56

از اینجا این معنا نیز نتیجه گیری میشود: که هر سبب از اسباب عادی، که از مسبب خودتخلف کند، سبب حقیقی نیست، ما آنرا سبب پنداشته ایم، و در مورد آن مسبب، اسباب حقیقی هست، که بهیچ وجه تخلف نمی پذیرد، و احکام و خواص، دائمی است، همچنانکه تجارب علمی نیز در عناصر حیاة و در خوارق عادات، این معنا را تایید می کند.

3 - قرآن در عین اینکه حوادث مادی را بعلل مادی نسبت میدهد بخدا هم منسوب میدارد

قرآن کریم همانطور که دیدید میان موجودات علیت و معلولیت را اثبات نمود، و سببیت بعضی را برای بعضی دیگر تصدیق نمود، همچنین امر تمامی موجودات را بخدایتعالی نسبت داده، نتیجه می گیرد: که اسباب وجودی، سببیت خود را از خود ندارند، و مستقل در تاثیر نیستند، بلکه مؤثر حقیقی و بتمام معنای کلمه کسی جز خدای(عز سلطانه)نیست، و در این باره فرموده: (الا له الخلق و الامر، آگاه باش که خلقت و امر همه بدست او است)، (1) و نیز فرموده: (لله ما فی السماوات و ما فی الارض، از آن خداست آنچه در آسمانها است و آنچه در زمین است) (2) و نیز فرموده: (له ملک السماوات و و نیز فرموده: (قل کل من عند الله، بگو همه از ناحیه خداست) (4) و آیاتی بسیار دیگر، که همه دلالت میکنند بر اینکه هر چیزی مملوک محض برای خداست، و کسی در ملک عالم شریک خدا نیست، و خدا میتواند هر گونه تصرفی که بخواهد و اراده کند در آن بکند، و کسی نیست که در چیزی از عالم تصرف نماید، مگر بعد از آنکه خدا اجازه دهد، که البته خدا بهر کس بخواهد اجازه تصرف میدهد، ولی در عین حال همان کس نیز مستقل در تصرف نیست، بلکه تنها اجازه دارد، و معلوم است که شخص مجاز، دخل و تصرفش بمقداری است که اجازه اش داده باشند، و در این باره فرموده(قل اللهم مالک الملک، توتی الملک من تشاء، و تنزع الملک ممن تشاء، بار الها که مالک ملکی، و ملک را بهر کس بخواهی میدهی، و از هر کس بخواهی باز می ستانی)، (5) و نیز فرموده: (الذی اعطی کلشی ء خلقه ثم هدی، آنکه خلقت هر موجودی را بان داده و سپس هدایت کرده) (6) و آیاتی دیگر از این قبیل، که تنهاخدایرا مستقل در ملکیت عالم معرفی می کنند.

همچنانکه در دو آیه زیر اجازه تصرف را بپاره ای اثبات نموده، در یکی فرموده: (له ما فی السماوات و ما فی الارض، من ذا الذی یشفع عنده الا باذنه؟مر او راست ملک آنچه در آسمانها وآنچه در زمین است، کیست آنکس که نزد او بدون اذن او شفاعت کند)، (7) و در دومی می فرماید: (ثم

............................................

1 - سوره اعراف آیه 54

2 - سوره بقره آیه 284

3 - سوره حدید آیه 5

4 - سوره نساء آیه 80

5 - سوره آل عمران آیه 26

6 - سوره طه آیه 50

7 - سوره بقره آیه 255

استوی علی العرش، یدبر الامر، ما من شفیع الا من بعد اذنه، سپس بر مصدر اوامر قرار گرفته، امررا اداره کرد، هیچ شفیعی نیست مگر بعد از اذن او). (1) پس با در نظر گرفتن این آیات، اسباب هر چه باشند، مالک سببیت خود هستند، اما به تملیک خدایتعالی، و در عین اینکه مالک سببیت خود هستند، مستقل در اثر نیستند، این معنا همان است که خدایتعالی از آن به شفاعت و اذن تعبیر نموده، و معلوم است که اذن وقتی معنای صحیحی خواهد داشت که وجود و عدمش یکسان نباشد، باین معنا که اگر اذن باشد مانعی از تصرف ماذون نباشد، و اگر اذن نباشد، مانعی از تصرف او جلوگیری کند، و آن مانع هم وقتی تصور دارد، که درشی ء مورد بحث اقتضائی برای تصرف باشد، چیزیکه هست مانع جلو آن اقتضاء را بگیرد، ونگذارد شخص ماذون در آن شی ء تصرف کند.

پس روشن شد که در هر سببی مبدئی است مؤثر و مقتضی برای تاثیر، که بخاطر آن مبدء ومقتضی سبب در مسبب مؤثر می افتد، و خلاصه هر سببی وقتی مؤثر میشود که مقتضی تاثیر موجود، و مانع از آن معدوم باشد، و در عین حال یعنی با

وجود مقتضی و عدم مانع، شرط مهم تری دارد، وآن این است که خداوند جلوگیر سبب از تاثیر نشود.%] 4 - قرآن کریم برای نفوس انبیاء تاثیری در معجزات قائل است

بدنبال آنچه در فصل سابق گفته شد، اضافه می کنیم که بنا بر آنچه از آیات کریمه قرآن استفاده می شود، یکی از سبب ها در مورد خصوص معجزات نفوس انبیاء است، یکی از آن آیات آیه:

(و ما کان لرسول ان یاتی بایة الا باذن الله، فاذا جاء امر الله، قضی بالحق، و خسر هنا لک المبطلون:

هیچ رسولی نمیتواند معجزه ای بیاورد، مگر باذن خدا پس وقتی امر خدا بیاید بحق داوری شده، ومبطلین در آنجا زیانکار میشوند) (2)

از این آیه بر می آید که آوردن معجزه از هر پیغمبری که فرض شود منوط باذن خدای سبحان است، از این تعبیر بدست می آید که آوردن معجزه و صدور آن از انبیاء، بخاطر مبدئی است مؤثر که در نفوس شریفه آنان موجود است، که بکار افتادن و تاثیرش منوط باذن خداست، که تفصیلش درفصل سابق گذشت.

آیه دیگریکه این معنا را اثبات می کند، آیه(و اتبعوا ما تتلوا الشیاطین علی ملک سلیمان، و ماکفر سلیمان، و لکن الشیاطین کفروا، یعلمون الناس السحر، و ما انزل علی الملکین ببابل هاروت و ماروت، و ما یعلمان من احد، حتی یقولا انما نحن فتنة، فلا تکفر، فیتعلمون منهما ما یفرقون به بین

............................................

1 - یونس آیه 3

2 - سوره مؤمن آیه 78

المرء و زوجه، و ما هم بضارین به من احد الا باذن الله، آنچه شیطانها بر ملک سلیمان میخواندند، پیروی کردند، سلیمان خودش کفر نورزید، و لکن شیطانها کفر ورزیدند که سحر بمردم آموختند، آن سحریکه بر دو فرشته بابل یعنی هاروت و ماروت نازل شده بود، با اینکه آن دو فرشته بهیچ کس یاد نمیدادند مگر بعد از آنکه زنهار میدادند: که این تعلیم ما، مایه فتنه و آزمایش شما است، مواظب باشید با این سحر کافر نشوید، ولی آنها از آن دو فرشته تنها چیزیرا فرا می گرفتند که مایه جدائی میانه زن و شوهر بود، هر چند که با حدی ضرر نمی رساندند مگر باذن خدا) (1).

این آیه همانطور که صحت علم سحر را فی الجمله تصدیق کرده، بر این معنا نیز دلالت دارد:

که سحر هم مانند معجزه ناشی از یک مبدء نفسانی در ساحر است، برای اینکه در سحر نیز مسئله اذن آمده، معلوم میشود در خود ساحر چیزی هست، که اگر اذن خدا باشد بصورت سحر ظاهرمیشود.

و کوتاه سخن اینکه: کلام خدایتعالی اشاره دارد باینکه تمامی امور خارق العاده، چه سحر، وچه معجزه، و چه غیر آن، مانند کرامتهای اولیاء، و سایر خصالیکه با ریاضت و مجاهده بدست می آید، همه مستند بمبادئی است نفسانی، و مقتضیاتی ارادی است، چنانکه کلام خدایتعالی تصریح دارد باینکه آن مبدئی که در نفوس انبیاء و اولیاء و رسولان خدا و مؤمنین هست، مبدئی است، ما فوق تمامی اسباب ظاهری، و غالب بر آنها در همه احوال، و آن تصریح اینستکه می فرماید:

(و لقد سبقت کلمتنا لعبادنا المرسلین، انهم لهم المنصورون، و ان جندنا لهم الغالبون، کلمه ما در باره بندگان مرسل ما سبقت یافته، که ایشان، آری تنها ایشان یاری خواهند شد، و بدرستیکه لشگریان ماتنها غالبند) (2) و نیز فرموده: (کتب الله لاغلبن انا و رسلی، خدا چنین نوشته که من و فرستادگانم بطور مسلم غالبیم)، (3) و نیز فرموده: (انا لننصر رسلنا، و الذین آمنوا فی الحیاة الدنیا، و یوم یقوم الاشهاد، ما فرستادگان خود را و نیز آنهائی را که در زندگی دنیا ایمان آوردند، در روزیکه گواهان بپا می خیزند یاری می کنیم)، (4) و این آیات بطوریکه ملاحظه می کنید مطلقند، و هیچ قیدی ندارند.

از اینجا ممکن است نتیجه گرفت، که مبدء موجود در نفوس انبیاء که همواره از طرف خدامنصور و یاری شده است، امری است غیر طبیعی، و ما فوق عالم طبیعت و ماده، چون اگر مادی بودمانند همه امور مادی مقدر و محدود بود، و در نتیجه در برابر مادی قوی تری مقهور و مغلوب میشد.

خواهی گفت امور مجرده هم مانند امور مادی همینطورند، یعنی در مورد تزاحم غلبه باقوی تر است، در پاسخ میگوئیم: درست است، و لکن در امور مجرده، تزاحمی پیش نمی آید، مگر

............................................

1 - سوره بقره آیه 102

2 - سوره صافات آیه 173

3 - سوره مجادله آیه 21

4 - سوره مؤمن 53

آنکه آن دو مجردی که فرض کرده ایم تعلقی به مادیات داشته باشند، که در اینصورت اگر یکی قوی ترباشد غلبه می کند، و اما اگر تعلقی بمادیات نداشته باشند تزاحمی هم نخواهند داشت، و مبدءنفسانی مجرد که باراده خدای سبحان همواره منصور است وقتی بمانعی مادی برخورد خدایتعالی نیروئی بان مبدء مجرد افاضه می کند که مانع مادی تاب مقاومت در برابرش نداشته باشد.

5 - قرآن کریم همانطور که معجزات را بنفوس انبیاء نسبت میدهد، بخدا هم نسبت میدهد.

جمله اخیر از آیه ایکه در فصل سابق آوردیم یعنی آیه ای: که میفرمود: (فاذا جاء امر الله قضی بالحق) (1) الخ، دلالت دارد بر اینکه تاثیر مقتضی نامبرده منوط بامری از ناحیه خدایتعالی است، که آن امر با اذن خدا که گفتیم جریان منوط بان نیز هست صادر میشود، پس تاثیر مقتضی وقتی است که مصادف با امر خدا، و یا متحد با آن باشد، و اما اینکه امر چیست؟در آیه(انما امره اذا اراد شیئاان یقول له کن فیکون) (2) کلمه ایجاد و کلمه(کن)تفسیر شده.

و آیات زیر این اناطه به امر خدا را آماده می کنند، (ان هذه تذکرة، فمن شاء اتخذ الی ربه سبیلا، و ما تشاؤن الا ان یشاء الله، بدرستی این قرآن تذکره و هشداری است، پس هر کس خواست بسوی پروردگارش راهی انتخاب کند، ولی نمی کنید، مگر آنکه خدا بخواهد) (3) و آیه(ان هو الا ذکرللعالمین، لمن شاء منکم ان یستقیم، و ما تشاؤن الا ان یشاء الله رب العالمین، او نیست مگر هشداردهی برای عالمیان، برای هر کس که از شما بخواهد مستقیم شود، ولی نمیخواهید مگر آنکه خدابخواهد، که رب العالمین است). (4)

(بیان اینکه اراده و فعل انسان موقوف به اراده و فعل خدا است)

این آیات دلالت کرد بر اینکه آن امری که انسان میتواند اراده اش کند، و زمام اختیار وی بدست آنست، هرگز تحقق نمی یابد، مگر آنکه خدا بخواهد، یعنی خدا بخواهد که انسان آنرابخواهد، و خلاصه اراده انسان را اراده کرده باشد، که اگر خدا بخواهد انسان اراده می کند، ومیخواهد، و اگر او نخواهد، اراده و خواستی در انسان پیدا نمیشود.

آری آیات شریفه ایکه خواندید، در مقام بیان این نکته اند که کارهای اختیاری و ارادی بشرهر چند بدست خود او و باختیار او است، و لکن اختیار و اراده او دیگر بدست او نیست، بلکه مستند بمشیت خدای سبحان است، بعضی ها گمان کرده اند آیات در مقام افاده این معنا است که هر چه را انسان اراده کند خدا هم همان را اراده کرده، و این خطائی است فاحش، چون لازمه اش این است که در موردیکه انسان اراده ای ندارد، و خدا اراده دارد، مراد خدا از اراده اش تخلف

............................................

1 - سوره مؤمن آیه 78

2 - سوره یس آیه 82

3 - سوره دهر آیه 30

4 - تکویر آیه 29

 

وقتی احساس غربت می کنید یادتان باشد که خدا همین نزدیکی است .

******

شنبه 25 تیر 1390  6:49 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها