ما را به همین جرم دیوانه خواندند
جرم ما همین است و بس......
در شرایطی که مبتلا به بلا هستیم، ای خوشا روی سخن حضرت مقتدا باشد. ای ابوتراب، ای سید و مولای ما، پا در رکابیم ولی راستش از این همه فتنه دلمان گرفته. خودت میدانی، قصه ما پر از غصه است. از همه بدتر همین غم هجران. همین داغ فراق. همین جدایی و دوری، باز مردمان زمان تو، عصر ما که دوره دلتنگی است. چشم انتظاریم و نگاهمان بر در است، گناهمان چیست که یارمان در بر نیست؟ آری! قصه ما پر از غصه است. علفهای هرز، مرز میان حق و باطل را کمرنگ کردهاند. به جای وفاق، باز هم جولان خط نفاق، جشنمان را به عزا بدل کرد. «صفین» را یادت هست علیجان! خنده انگار بر لب ما نیامده... و این دیروز و امروز ندارد. حماسه ما را نیز ناجوانمردانه حادثه کردند؛ گفتند تقلب شده، نیش و کنایه زدند. شبگردها، این شگرد همیشگیشان است. هر وقت کم میآورند بازی را به هم میزنند. اول انقلاب ما را یادت هست علی جان؟ هنوز خمار جشن بودیم که خونی « مطهر» بر زمین ریختند و اگرچه نتوانستند، خواستند راه «رجايي» را ببندند. ای علی! میخواستند باز آه ولی را به سینه چاه گره بزنند. قصدشان تکرار تاریخ بود. در این روزگار آزگار، امان از انکار آموزگار. کوفه باز هم شهر شکوفایی خوارج شده است. کوفه یک شهر نبود، شری بود بر سر ما. علی جان! امروز هم کسانی که از ولایت خروج کردهاند فتنه برپا کردهاند. علیجان! این روزها زخمهای ما بخیهبردار نیست. قصهمان پر از غصه است. کنایه، بیداد میکند. زخمزبان جولان میدهد. آه که سرهای بیشماری باز هم سر از چاه درآوردهاند. شغل ما شده تهمت شنیدن. کار ما شده زخمزبان خوردن. تقدیر شیعه انگار تغییری نمیکند. شیعه باشی، اهل ولا هم باشی،...........
برای خواندن ادامه مطلب کلیک کنید
اگر غم لشگر انگیزد که خون عاشقان ریزد
من و ساقی به هم سازیم و بنیادش براندازیم
یک شنبه 14 تیر 1388 3:58 PM
تشکرات از این پست
AliFanoodi