چكيده
خمس يكي از مسلّمات اسلام است كه قرآن مجيد وجوب آن را به صراحت بيان نموده است. قرآن اداي خمس را با ايمان به خداوند پيوند زده است. از اينجا روشن ميشود كه نه فقط اعتقاد به وجوب خمس، بلكه اداي آن از ضروريات دين است. آنچه بين شيعه و اهلسنت مشترك و مسلّم است، وجوب خمس بر اموال جنگي است. ولي مكتب اهلبيت(ع) با توجه به ظاهر آيه خمس و نظر به عرف و لغت، علاوه بر اموال غنيمت جنگي، خمس هر چيزي را كه بر آن در لغت و عرف، غنيمت و فوايد صدق ميكند، واجب ميداند و روايات فريقين را بر اين مطلب دليل آورده است. اما اكثر اهلسنت وجوب خمس را فقط بر اموال جنگي منحصر كردهاند، اگر چه برخي از آنها خمس را بر گنج و برخي ديگر بر اشيا نيز لازم ميدانند.
گفتاراول: واژه شناسي
الف) در لغت
1. خمس، در فرهنگ لغت به معناي "يك پنجم " و جمع آن "اخماس " است. [1]
2. فئي، در لغت به معناي بازگشت است. به هر مالي كه از كفار بدون جنگ به دست آيد فئي گفته ميشود.[2]
3. انفال: جمع نفل است، به معناي غنيمت و عطيه و هبه، يا جمع نفل است به معناي زياده كه منظور در شرع غنايم جنگي و يا هر نوع مالي است كه مالك خاص ندارد.[3] از امام محمد باقر و امام صادقG روايت است: "انّ الانفال كل ما اخذ من دار الحرب بغير قتال اذا انجلي اهلها عنها؛ انفال به هر مالي گفته ميشود كه از دار حرب بدون جنگ به دست آيد كه اهل آن از آن كوچ كرده باشند. "[4] چنان كه از امام كاظمA روايت است: "الانفال كل ارض خربة باد اهلها وكل ارض لميوجف عليها بخيل ولاركاب ولكن صالحوا صلحاً واعطوا بايديهم علي غير قتال و له رؤس الجبال وبطون الاودية والآجام وكل ارض ميتة لاربّ لها وله صوافي الملوك ما كان في ايديهم من غير وجه الغصب لان الغصب كله مردود وهو وارث من لاوارث له يعول من لاحيلة له. "[5]
4. غنيمت، به دست آمدن چيزي بدون زحمت است.[6] صاحب مفردات الفاظ قرآن گفته است: دستيابي به منفعت و سود است. سپس درباره هر سود به دست آمدهاي كه در سايه پيروزي بر دشمن و يا كسب كار فراهم گرديده، به كار رفته است.[7]
تفاوت غنيمت، فئي و انفال
غنيمت آن است كه مسلمانان در حال جنگ از كفار به دست آورند. فئي آن است كه مسلمانان بدون جنگ از كفار به دست آورند.[8] برخي گفتهاند كه غنيمت از مال منقولات است و فئي اموال غيرمنقول مانند زمين را گويند. برخي ديگر گفتهاند كه غنيمت و فئي در يك معناست.[9]
مشهور بين فريقين معناي اول است كه روايت رسول خدا(ص) نيز مؤيد اين معناست: "ايما قرية فتح الله ورسوله بغيرقتال فهي لله ولرسوله وايما قرية فتحها المسلمون عنوة فان لله خمسه وللرسول ولاقربائه وما بقي غنيمة لمن قاتل عليها اذا كان يصح نقله الي دارالسّلام فان لميكن نقله فهو لبيت المال. "[10]
ب) خمس در اصطلاح فقها
شهيد اول: "وهو حق يثبت في الغنائم لبني هاشم بالاصالة عوضاً عنالزكاة؛ خمس حقي در غنايم است كه براي بنيهاشم بالاصاله به جاي زكات ثابت است. "[11]
ميرزاي قمي: "وهوحق مالي يثبت لبني هاشم بالاصالة عوض الزكاة؛ مالي براي بنيهاشم است كه بالاصاله، به جاي زكات ثابت است. "[12]
صاحب مدارك الاحكام: "الخمس حق مالي ثبت لبنيهاشم بالاصل عوض الزكاة وهو ثابت بالكتاب والسنة والاجماع؛ خمس حق مالي است كه براي بنيهاشم عوض از زكات ثابت ميباشد و وجوب خمس از كتاب و سنت و اجماع ثابت است. "[13]
صاحب عروة الوثقي: "وهو من الفرائض وقد جعلها الله تعالي لمحمد وذريته عوضاً عن الزكاة اكراماً لهم؛ خمس يكي از فرايضي است كه خداوند متعال براي رسول خدا(ص) و ذريهاش به جاي زكات و براي اكرام آنان واجب قرار داده است. "[14]
مرتضي حايري: "وهو من الفرائض وقدجعلها الله تعالي لمحمد وذريته وآله اذا كانوا منسوبين الي هاشم من طرف الاباء؛ خمس يكي از واجباتي است كه خداوند متعال براي حضرت محمد6، ذريه و اهلبيت(ع) آن حضرت كه از طرف پدر منسوب به بنيهاشم باشند، قرار داده است. "[15]
صاحب جواهر الكلام: "وهو حق مالي فرضه الله مالك الملك بالاصالة علي عباده في مال مخصوص له ولبني هاشم عوض اكرامه اياهم بمنع الصدقة والاوساخ منهم؛ خمس حق مالي است كه خداوند مالكالملك بالاصاله در مال مخصوصي براي خود و براي احترام به بنيهاشم، در عوض زكاتي كه اوساخ دستان مردم است، بر بندگان خود واجب قرار داده است. "[16]
امام خميني(ره): "وهوالذي جعله الله لمحمد وذريته كثرالله نسلهم المبارك عوضاًعن الزكاة التي اوساخ ايدي الناس اكراماً لهم؛ خمس آن است كه خداوند تعالي، براي حضرت محمد6 و ذريه آن حضرت، كه خداوند نسل مباركشان را زياد كند، عوض از زكات كه اوساخ دست مردم است، واجب قرار داده است. "[17]
از مجموعه تعريفهاي فقها نكات زير به دست ميآيد:
الف) خمس يكي از واجبات مسلّم و ضروريات دين، مانند نماز و روزه است.
ب) خمس براي بنيهاشم حق مالي است به احترام آنها به جاي زكات داده ميشود.
ج) خمس فقط به فرزندان بنيهاشم داده ميشود.
د) خمس واجبي است كه از قرآن، سنت و از اجماع ثابت است.
بنابراين، خمس عبارت است از اداي يكپنجم بعضي از اموالي كه زايد بر مخارج زندگاني باشد، به مستحقان خاص آن.[18]
اهميت خمس
خمس يكي از فرايض اسلامي است. قرآن مجيد در بيان اهميت آن، ايمان را با آن پيوند داده است: "واعلموا أنّما غنمتم مّن شيء فأنّ للّه خمسه وللرّسول ولذي القربي واليتامي والمساكين وابن السّبيل إن كنتم آمنتم باللّه وما أنزلنا علي عبدنا يوم الفرقان يوم التقي الجمعان واللّه علي كلّ شيء قدير ".[19]
روايات بسياري در مورد اهميت پرداخت خمس در منابع حديثي آمده است كه برخي از آنها را در اينجا ميآوريم:
1. عمران موسي ميگويد: آيه خمس را بر امام موسيبن جعفرA خواندم. آن حضرت فرمود: "ماكان لله فهو لرسوله فهو لنا ثم كان والله لقد يسرالله علي المؤمنين ارزاقهم بخمسة دراهم قبلوا لربهم واحداً واكلوا اربعة احلاء ثم قال هذا من حديثنا صعب مستصعب لايعمل ولايصبر عليه الا ممتحن قلبه للايمان؛ هر آنچه از آن خداست، به پيامبر6 ميرسد و هر آنچه از آن پيامبر گردد، به ما (اهلبيت) خواهد رسيد. سپس فرمود: خداوند ارزاق مؤمنان را به پنج قسمت به آنان ارزاني داشته است، تا يكي را در راه خدا انفاق كنند و چهار قسمت را به حلال بخورند. اين دستورها سخت و دشوار است و كساني به آن عمل ميكنند و سختيها را تحمل دارند كه خداوند آنان را در راه ايمان امتحان كرده است. "[20]
2. امام باقر(ع)، فرمود: "لايحل لاحد انيشتري من الخمس شيئاً حتي يصل الينا حقنا؛ براي هيچ كس جايز نيست از مالي كه خمس به آن تعلق گرفته، چيزي بخرد؛ مگر اينكه حق ما را به ما برساند. "[21]
3. ابي بصير ميگويد: من به امام جعفر صادق(ع) عرض كردم: آسانترين چيزي كه انسان را جهنمي ميكند چه است؟ امام فرمود: "من اكل مال اليتيم درهماً ونحن اليتيم؛ هر كس مال يتيمي را بخورد و ما يتيم هستيم. "[22]
4. "ان الله لا اله الا هو لما حرم علينا صدقة انزل لنا الخمس فالصدقة علينا حرام والخمس لنا فريضة والكرامة لنا حلال؛ همانا خدايي جز الله نيست، وقتي صدقه بر ما حرام شد، خمس را براي ما حلال كرد. پس صدقه بر ما حرام و خمس براي ما واجب و كرامت براي ما سزاوار است. "[23]
5. در تفسير قمي در تفسير اين آيه "ولم نك نطعم المسكين "[24] آمده است: "حقوق آل محمد من الخمس لذوي القربي واليتامي والمساكين وابن السبيل وهم آل محمد صلوات الله عليهم؛ مقصود از آن، حقوق آل محمد6 از خمس است كه براي ذويالقربي، ايتام، مساكين و واماندهها در سفر است و همه آنان از آل محمد6 هستند. "[25]
6. از امام صادق(ع) نقل شده است: "علي كل امري غنم او اكتسب الخمس لما اصاب لفاطمة ولمن يلي امرها من بعدها من ذريتها الحجج علي الناس فذاك لهم خاصة يضعونه حيث شاؤا اذ حرم عليهم الصدقة حتي الخياط ليخيط قميصاً بخمسة دوانيق فلنا منها دانق الا من احللنا من شيعتنا لتطيب لهم به الولادة انه ليس من شيء عندالله يوم القيامة اعظم من الزنا انه ليقوم صاحب الخمس فيقول يا رب سل هولاء بما يبيحوا؛ هر كسي كه غنيمـتي و يا كسبي به دست آورد، خمس آن، براي فاطمه و فرزندان اوست كه ولي و حجت بر مردماند و اين خمس فقط براي آنها مخصوص است كه هر جا خواستند ميتوانند صرف كنند، به سبب اينكه صدقه بر آنها حرام است. حتي خياطي كه لباس را وصله ميزند اگر قيمت آن كار پنج دانگ باشد، يك دانگ حق ماست، مگر اينكه آن را ما براي شيعيان خودمان حلال كنيم. در روز قيامت نزد پروردگار بزرگتر از زنا گناهي نيست مگر اينكه صاحب خمس به پا خيزد و بگويد: پروردگارا! آنچه را اين مردم بر خودشان مباح كردهاند از آنها سؤال كن. "[26]
گفتار دوم: ادله خمس
1. ادله قرآني
آيه اول
"واعلمواانما غنمتم من شيء فان لله خمسه وللرسول ولذي القربي واليتمي والمسكين وابن السبيل انكنتم ءامنتم بالله وما انزلنا علي عبدنا يوم الفرقان يوم التقي الجمعان والله علي كل شيء قدير؛ بدانيد هر گونه غنيمتي به دست آوريد، خمس آن براي پيامبر و نزديكان و يتيمان و مسكينان و واماندگان در راه (از آنها) است، اگر به خدا و آنچه بر بنده خود در روز جدايي حق از باطل، روز درگيري دو گروه (با ايمان و بيايمان) [=روز جنگ بدر] نازل كرديم، ايمان آوردهايد؛ و خداوند بر هر چيزي تواناست. "[27]
نكات مهم آيه خمس
غنيمت در كلام مفسران
الف) نگرش مفسران اهلسنت
در مورد "غنيمت " مفسران اهلسنت به دو گروه تقسيم شدهاند. گروهي از جمله، طبري، بيضاوي، ابنكثير، سيوطي، جصاص، ابن عربي، زمحشري و سيدقطب معتقدند كه غنيمت به اموالي گفته ميشود كه مسلمانان در جنگ با كفار به دست آورند.[28] گروهي ديگر از مفسران اهلسنت، از جمله فخر رازي، قرطبي، آلوسي، مراغي و ثعالبي گفتهاند كه واژه غنيمت در لغت اعم از اموال جنگي و غير آن است، ولي به اتفاق علما در آيه خمس غنيمت به اموال جنگي مخصوص شده است.
قرطبي در تفسيرش مينويسد: "در لغت، به آنچه شخص با سعي خود به دست آورد غنيمت گفته ميشود. " سپس ميگويد: "در آيه "ماغنمتم من شيء " اتفاق حاصل شده است كه غنيمت به اموالي گفته ميشود كه مسلمانان با قهر و غلبه از كفار گرفته باشند. اين واژه در لغت تخصيص نخورده است، ولي عرف آن را مقيد به مال جنگي كرده است. "[29]
فخر رازي مينويسد: "غُنم " در لغت به دست آوردن چيزي است، ولي در اصطلاح شريعت، به آنچه مسلمانان با قهر و غلبه از اموال مشركان، به دست آورند، غنيمت گفته ميشود.[30]
آلوسي ميگويد: "غَنمُ " در اصل از "غَنم " به معناي ربح و سود است. ولي به چيزهايي كه مسلمانان از دست كفار در حال جنگ با قهر، گرفتهاند، غنيمت گفته ميشود. "[31]
مراغي مينويسد: "غنم، مغنم و غنيمت چيزي است كه انسان بدون مقابل مادي به دست آورد. "[32]
صاحب المنار آورده است: "غنم با ضمه و مغنم و غنيمت، به آنچه انسان بدون مشقت به دست آورد گفته ميشود و در شرع، به آنچه مسلمانان در حالت جنگ از كفار به زور بگيرند، غنيمت گفته ميشود. "[33]
لازم است واژههاي قرآن را بر همان معاني حمل كنيم كه در زمان نزول قرآن بر آن دلالت ميكردند. بنابراين، "الغنيمة " در لغت و عرف اعم از اموال جنگي و غير آن است. پس "غنيمت " در آيه را فقط بر اموال غنيمت در حال جنگ حمل كردن، خلاف لغت و عرف زمان نزول است.[34]
ابنعطيه اندلسي ميگويد: "غنيمت در لغت چيزي است كه شخصي يا گروهي با سعي و كوشش به دست آورند. پس چيزي كه مسلمانان با كوشش و جنگ سواره و پياده از دشمن به دست آورند، غنيمت به حساب ميآيد. "[35]
آيه خمس در جنگ بدر نازل شده است، ولي اين شأن نزول مخصص آيه نخواهد شد، زيرا ما در قرآن شواهد بسياري داريم كه آيه در زمان و يا مكان خاصي نازل شده، ولي از آن عام استفاده شده است. چون كه "غنم الرجل "، يعني مرد چيزي را به دست آورد، و اين مرادف ربح است. مادّه "الغنيمه " با متعلق "من شيء " افاده عموم ميكند و آنچه از عرف و لسان آيه استفاده شود مطلق غنيمت است. نزول آيه در جنگ بدر، مخصص اطلاق آيه نميشود، بلكه بر عموميت دلالت ميكند. شأن نزول و سياق آيات هميشه نميتواند حكم را به مورد اختصاص بدهد. چنان كه آيه هفتم سوره حشر در مورد فئي نازل شده است، ولي در آيه يك حكم كلي را بيان نموده است: "ما أتاكم الرسول فخذوه وما نهاكم عنه فانتهوا ". همه از اين آيه حكم كلي را ميفهمند نه خصوص اموال فئي را. همچنين در آيه 233 سوره بقره آمده است: "لاتكلف نفساً الاّ وسعها ". در اين آيه نيز يك حكم كلي بيان شده، ولي آيه در مورد زنان شيرده نازل شده است.[36] آيه خمس نيز مانند اين آيات بر عموميت غنيمت دلالت ميكند. روايات معصومان نيز آيه را مطلق غنيمت گرفته است. به روايت از امام صادق(ع)، پيامبر اكرم(ص) به حضرت علي(ع) فرمود: "اي علي! عبدالمطلب پنج چيز را در زمان جاهليت سنت كرد كه خداوند آنها را در اسلام نيز باقي گذاشت و يكي از آنها اين است: كسي كه گنجي را به دست ميآورد خمس آن را صدقه ميداد و خداوند اين آيه را نازل نمود: واعلموا انما غنمتم من شيء... ".[37]
ناسخ بودن آيه خمس
برخي مفسران اهلسنت، آيه خمس را ناسخ آيه فئي در سوره حشر[38] دانستهاند. ولي برخي ديگر به اين شبهه پاسخ دادهاند كه آيه اول سوره انفال محكم است كه در آن امر اموال به رسول خدا(ص) تفويض شده است و آيه خمس اجمال آيه انفال را تفصيل داده است. پس آيه ناسخ نيست.[39] غنيمت و فئي دو شيء است كه فئي را به رسول خدا(ص) و به ذيقربي اختصاص داده است و آيه خمس فقط خمس را به گروه ششگانه مختص كرده است.[40] ديگر اينكه سوره انفال قبل از سوره حشر نازل شده است.[41]
ب) نگرش مفسران مكتب اهلبيت(ع)
شيخ طوسي مينويسد: به مطلق فوايد غنيمت گفته ميشود. از اين معنا ممكن است استدلال شود كه هر فايدهاي كه از مكاسب، ارباح تجارات، گنجها، معادن، غوص و غير آن، براي انسان حاصل شود، خمس آن واجب است؛ زيرا همه اينها غنيمتاند.[42]
صاحب كنز العرفان مينويسد: غنيمت در اصل به هر فايدهاي كه انسان كسب ميكند اطلاق ميشود.[43]
طبرسي ميگويد: ميتوان از آيه (خمس) استدلال كرد كه هر فايدهاي كه از مكاسب، تجارت، گنج و معدن و غيره، براي انسان حاصل شود، بر آن خمس واجب است؛ زيرا در عرف لغت بر هر كدام از اينها "غنم " و "غنيمت " اطلاق ميشود.[44]
صاحب منهج الصادقين آورده است: حق اين است كه آيه هر فايدهاي را كه حاصل شود، شامل ميگردد. پس خمس بر آنها واجب است.[45]
علامه طباطبايي(ره) مينويسد: "غُنم و غنيمت به دست آوردن فايده از راه تجارت، كار و جنگ است. از نظر مورد نزول آيه (خمس)، غنيمت بر غنيمت جنگ منطبق ميشود. ظاهر آيه مانند همه ظاهر تشريعات قرآن، تشريع حكم خمس براي هميشه است، زيرا هر چيزي كه بر آن اسم غنيمت صدق كند، حكم بر آن معلق است، چه غنيمت جنگي باشد و از كفار گرفته باشد، چه در لغت بر آن غنيمت اطلاق شده باشد. اگر چه مورد نزول آيه غنيمت جنگي است، ولي مورد نزول، مخصص آيه نيست. "[46]
مراد ذيالقربي
به اتفاق دانشمندان مكتب اهلبيت(ع)، مراد از "ذيالقربي " در آيه اهلبيت(ع) است. ولي مفسران و ديگر دانشمندان اهلسنت در اين مورد نيز اختلاف نظر دارند. برخي مفسران سه قول را ذكر كردهاند:
الف) مراد از ذيالقربي همه قريش است.
ب) مراد از ذيالقربي فقط بنيهاشم است.
ج) مراد از ذيالقربي بنيهاشم و بنيالمطلب است.[47] بيشتر اهلسنت اين قول را ترجيح دادهاند و اين روايت را دليل آوردهاند كه رسول خدا(ص) فرمود: "انهم لم يفارقوني في جاهلية ولا اسلام انما بنو هاشم وبنو المطلب شيء واحد. "[48]
علامه در الميزان فرموده است: ظاهر روايات از ائمه هديG اين است كه ذيالقربي را به امامان تفسير كردهاند. ظاهر آيه هم همين معنا را تاييد ميكند چون از "ذيالقربي " لفظ مفرد تعبير كرده و نفرموده "ذوي القربي ".[49]
در مورد ذيقربي ابنعطيه اندلسي چنين ميگويد: مراد از ذيقربي، قرابت رسول خداست. عليبن الحسين و ابنعباس گفتهاند كه مراد از ذي قربي فقط بنيهاشم است. او از مجاهد نقل كرده است كه ميگويد: "كان آل محمد لاتحل لهم الصدقة فجعل لهم خمس الخمس؛ صدقه بر آل محمد حلال نيست، لذا خمس را براي آنها قرار داده است. " و از شافعي نقل كرده است كه گويد: "هم بنو هاشم وبنو المطلب فقط. " برخي گفتهاند مراد از قربي همه قريشاند؛ دليل اين نظر را اين قول ابنعباس را آوردهاند كه در پاسخ به سؤالي گفت: "قد كنّا نقول انّاهم ولكن فابي ذالك علينا قومنا وقالوا قريش كلها ذوالقربي؛ ما همواره ميگفتيم كه مراد از آن (ذي قربي) ما هستيم، ولي قوم ما اين سخن را انكار كردند و گفتند همه قريش ذي قربي هستند. "[50]
ابنجرير طبري در ذيل آيه خمس در بحث مراد از ذي قربي مينويسد: در اين باره چند قول است. يكي از آنها قرابت رسول از بنيهاشم است. از مجاهد نقل شده است: "كان آل محمد لاتحل لهم الصدقة فجعل لهم خمس الخمس؛ بر آل محمد صدقه جايز نيست، لذا به جاي آن خمس را براي آنها قرار داده است. " نيز از او نقل كرده است: "كان النبي واهلبيته لايأكلون الصدقة فجعل لهم خمس الخمس؛ رسول خدا(ص) و اهلبيت(ع) او صدقه نميخوردند، لذا خمس را براي آنها قرار داده است. " در اين مورد روايتي از عليبن الحسين نيز نقل نموده است. آن حضرت به مردي از اهالي شام فرمود: "اما قرأت في الانفال واعلموا انما غنمتم من شيء فان لله خمسه وللرسول قال نعم فانكم لانتم هم؟ قال نعم؛ در سوره انفال نخواندهاي "آنچه از غنيمت به دست بياوريد، يك پنجم از آن براي خدا و رسول است "؟ گفت: بلي خواندهام! مگر آنها شماييد؟! فرمود: بلي (آنان ما هستيم). "
سليمبن قيس از اميرالمومنين(ع) روايت كرده است: "به خدا قسم! مقصود از ذي قربي ما هستيم كه آنها كساني هستند كه خداوند آنها را با خود و رسولش قرين ساخت و گفت: "فانّ لله خمسه... ". اين آيه مخصوص به ماست و به سبب احترام و اكرام پيامبر، خداوند در صدقه سهمي براي ما قرار نداده است تا ما از دستمانده مردم نخوريم. "[51]
ديدگاه دانشمندان فريقين را ميتوان به سه گروه تقسيم كرد:
الف) امام معصوم و زمان هر عصر: تعداد كثيري از علماي مكتب اهلبيت(ع) اين نگرش را قبول كردهاند. شيخ طوسي، شيخ مفيد، سيدمرتضي علمالهدي، ابنزهره، ابنحمزه، ابنادريس، سلار و محقق ثاني از آن جملهاند.
ب) فرزندان هاشم: برخي از دانشمندان اهلسنت و شيعه اين قول را پسنديدهاند.
ج) فرزندان هاشم و عبدالمطلب: اكثر اهلسنت از جمله شافعي به طرف اين ديدگاه رفتهاند.
كساني كه قول اول را قبول كردهاند گفتهاند اين مسئله اجماعي است و ديگر اينكه "ذيالقربي " مفرد است و لفظ مفرد بر بيشتر از يك فرد صدق نميكند و در اين زمينه برخي روايات نيز دلالت ميكند: "خمس ذيالقربي لقرابة رسول الله وهو الامام. "[52] روايت ديگري را نيز شيخ انصاري در كتاب خمس آورده است: "ونحن والله عني بذيالقربي. "[53]
مراد از يتامي، مساكين و ابنسبيل
دانشمندان مكتب اهلبيت(ع) معتقدند كه مراد از اين سه گروه، ايتام و مساكين و درماندگان، خويشاوندان پيامبرند، ولي اهلسنت بر آناند كه مراد از آن، سه گروه از مسلماناناند. دليل ما اجماع است، زيرا شكي در شمول مساكين، ايتام و ابنسبيل از اهلبيت(ع) در آيه نيست و دليلي براي شمول غير اهلبيت(ع) در آيه وجود ندارد.[54] در اين مورد رواياتي نيز از طريق اهلبيت(ع) وارد شده است. چنان كه از اميرالمومنين(ع) در مورد آيه مذكور آمده است: "منا خاصة ولميجعل لنا في سهم الصدقة نصيبا أكرم نبيه وأكرمنا أنيطعمنا أو ساخ أيدي الناس. "[55]
روايت مرفوع ديگر از صفار نقل شده است: "والنصف الباقي لليتامي والمساكين وأبناء السبيل من آل محمد صلي الله عليه واله الذين لاتحل لهم الصدقة ولاالزكاة عوضهم الله سبحانه ذلك مكان الخمس. "[56]
پاسخ يك شبهه
عموم آيه اقتضا ميكند كه ذيالقربي واحد نباشد و عموم "واليتامي والمساكين " تقاضا ميكند كه هر كس به اين صفات متصف باشد، آيه شامل آن شود و به بنيهاشم مختص نباشد. بنابراين، مذهب شما مخالف قرآن است، زيرا شما سهم ذيالقربي را به امام اختصاص داده و قرابت و خويشاوندان رسول خدا(ص) را بنيهاشم قرار ندادهايد.
پاسخ اشكال اين است كه تخصيص ظاهر عموم با ادله ممنوع نيست و تخصيص ظواهر را كسي منع نكرده است. ذيالقربي عام است ولي به قرباي نبي مخصوص كرده است و لفظ يتامي و مساكين و ابنسبيل عام و مشترك بين ذمي، غني و فقير است، ولي به كساني كه به اين اوصاف مخصوصاند اختصاص يافته است. ما ذيالقربي را به امام كه جانشين رسول خداست تخصيص دادهايم با اينكه ذيالقربي مفرد است و اگر همه (جمع) منظور بودند، بايد ذوالقربي ميآمد كه بر جمع حمل شود و خلاف ظاهر عمل گردد.[57]
آيه دوم
"وآت ذا القربى حقّه والمسكين وابن السّبيل؛ و حق نزديكان را بپرداز، و (همچنين حق) مستمندان و وامانده در راه را. "[58]
مراد از ذالقربي در آيه و امثال آن قرابت رسول خداست. در تفسير ذيل آيه، روايتي از شيعه و اهلسنت مروي است: هنگامي كه اين آيه نازل شد، رسول خدا(ص) فدك را به حضرت فاطمه(س) اعطا نمود.[59] پس از رحلت آن حضرت حاكمان وقت فدك را از دست حضرت فاطمه(س) گرفتند و حضرت زهراJ خطبهاي طولاني در اين مورد ايراد فرمود.[60]
آيه سوم
"يسألونك عن الأنفال قل الأنفال للّه والرّسول فاتّقوا اللّه وأصلحوا ذات بينكم وأطيعوا اللّه ورسوله إن كنتم مّؤمنين؛ از تو درباره انفال سؤال ميكنند؛ بگو: انفال مخصوص خدا و پيامبر است؛ پس از مخالفت فرمان خدا و بپرهيزيد و خصومتهايي را كه در ميان شماست، آشتي دهيد و خدا و پيامبرش را اطاعت كنيد، اگر ايمان داريد. "[61]
در مورد انفال اختلاف شده است. برخي ميگويند: انفال همان غنيمت جنگ بدر است. برخي ديگر گفتهاند كه مراد از انفال عبد و كنيز مسكين است كه بدون جنگ به تملك مسلمانان در آمدهاند. گروهي معتقدند كه مراد از انفال همان مال غنيمت است. ولي امام صادق(ع) انفال را اين گونه تعريف كرده است: "انّها ما اخذ من دارالحرب من غير قتال وميراث ما لاوارث له قطائع الملوك والاجام بطون الاودية. " انفال جمع نفل است و به زيادتي بر شيء نفل گفته ميشود و چون اموال زياده بر مال غنيمت است، به آن انفال گفته شده است.[62]
آيه چهارم
"ماأفآءالله علي رسوله من اهل القري فلله وللرسول ولذيالقربي واليتمي والمسكين وابن السبيل كي لايكون دولة بين الاغنياء منكم وما اتاكم الرسول فخذوه وما نهيكم عنه فانتهوا واتقواالله ان الله شديد العقاب؛ آنچه را خداوند از اهل اين آباديها به رسولش باز گرداند، از آن خدا و رسول و خويشاوندان او، و يتيمان و مستمندان و در راهماندگان است تا (اين اموال عظيم) در ميان ثروتمندان شما دست به دست نگردد. آنچه را رسول خدا(ص) براي شما آورده بگيريد (و اجرا كنيد) و از آنچه نهي كرده خودداري نماييد؛ و از خدا پروا كنيد عقاب خداوند بسيار شديد است. "
2. ادله روايي
الف) روايات اهلسنت
1. رسول خدا(ص) فرمود: "در ركاز خمس است. كسي پرسيد: منظور از ركاز چيست؟ رسول خدا(ص) فرمود: معادن طلا و نقره است كه خداوند از روزي كه زمين را خلق كرده در آن قرار داده است. "[63] ابنحجر عسقلاني مينويسد كه وجوب خمس در ركاز متفق عليه است.[64]
2. در نامهاي كه رسول خدا(ص) براي قبيله بنيقضاعه نوشت، اهل قبيله را مأمور به دادن خمس فرمود: "بطون زمين و دشتها و اعماق درهها و بيرون آنها همه در اختيار شماست كه از گياهان آن استفاده كنيد و آب آن را بنوشيد و در برابر آن، خمس آن را بدهيد. "[65]
3. رسول اكرم(ص) در نامهاي ديگر براي قبيله مسروقبن وائل، بر دادن خمس در دفائن و معادن چنين تأكيد ميكند: "به نام خداي بخشنده مهربان! از محمد رسول خدا به سوي رؤساي حضرموت: به آنها دستور ميدهد كه نماز را برپا دارند و زكات را بپردازند؛ زكات بر حيواناتي است كه به چهل برسند و از آن تجاوز كنند و در سيوب كه همان گنجها و معدنهاست خمس است. در نخلهايي كه بدون احتياج به آبياري پرورش مييابند واجب است يك دهم بپردازند. "[66]
ب) روايات مكتب اهلبيت(ع)
1. محمدبن مسلم از امام باقر(ع) نقل ميكند و ميگويد: من از امام درباره معادن طلا، نقره، مس، فلز و سرب پرسيدم، فرمود: بر همه اينها خمس واجب است.[67]
2. عليبن مهزيار از محمدبن الحسن نقل كرده است: برخي از اصحاب به ابوجعفر ثاني نامه نوشتند و سؤال كردند: آيا بر همه آنچه شخص به دست ميآورد، چه زياد باشد چه كم، بر صنايع خمس هست؟ حكم آن چيست؟ امام به به دست مبارك خود نوشت: بعد از اخراج مؤنه سال بر اين همه خمس واجب است.[68]
3. عليبن مهزيار روايت ميكند عليبن راشد گفته است: من به امام گفتم: شما به من فرمان داديد كه براي امر شما قيام كنم و حق شما را بگيرم و من اين مطلب را به برخي مواليان شما گفتم، ولي برخي از آنان سؤال كردند كه حق امام چيست. نميدانستم چه جوابي به آنها بدهم. حضرت فرمود: "بر آنها خمس واجب است. " من پرسيدم: بر چه چيز خمس واجب است؟ فرمود: "در كالاها و باغهايشان. " من پرسيدم: آيا تاجر و صنعتگر هم بايد خمس بدهد؟ فرمود: "البته وقتي مخارج خود را تحصيل كردند و توانستند خمس بدهند، بايد بدهند. "[69]
علامه در الميزان مينويسد: "روايات در اين باب از طريق شيعه و اهلسنت بسيار است. رواياتي كه عمل و رفتار پيامبر را حكايت ميكنند و از طريق عامه رسيدهاند، از جهت مضمون مختلفاند؛ مضمون برخي از آنها اين است كه رسول خدا(ص) خمس را به چهار سهم تقسيم ميكرده و در برخي ديگر اين است كه آن حضرت آن را به پنج سهم تقسم ميكرده است. چيزي كه هست، اگر مسلّم نباشد، نزديك به مسلّم است كه در اين روايات يكي از اسهام چهارگانه و يا پنجگانه مختص به قرابت رسول خداست و مقصود از ذيالقربي در قرآن در آيه خمس هم ايشاناند. و اين مخالف با رواياتي است كه رسول خدا تا زنده بود خمس را ميان دودمان عبدالمطلب تقسيم ميكرد و در زمان خلفاي سهگانه از ايشان منقطع گرديد و با بعد از ايشان همچنان از ايشان بريده شد. و باز از مسلّمات اين روايات است كه خمس مختص به غنيمتهاي جنگي است و اين نيز با روايات وارد از طريق اهلبيت(ع) مخالف است، زيرا اهلسنت روايات خمس را در غنيمتهاي ديگري كه به حسب لغت غنيمت شمرده ميشود واجب نميدانند، ولي اين روايات خمس را در آنها نيز واجب ميداند. "[70]
3. دليل اجماع
برخي از دانشمندان يكي از ادله خمس را اجماع دانستهاند. چنان كه صاحب مدارك الاحكام مينويسد: "واما الاجماع فمن المسلمين كافة. "[71] البته اين اجماع، مدركي است و حداكثر فايده آن تأييد ادله قرآن و روايات خواهد بود.
گفتارسوم: تقسيم خمس
دانشمندان مكتب اهلبيت(ع) اتفاق نظر دارند كه طبق آيه (خمس)، خمس به شش قسمت تقسيم ميشود: سهم خدا، سهم پيامبر، سهم ذيقربي، سهم ايتام، سهم مساكين، سهم در راه ماندگان. مراد از ايتام، مساكين و واماندهها نيز خويشاوندگان پيامبرند و در اين سهام غير بنيهاشم شريك نيست، زيرا خداوند صدقه را بر آل محمد حرام و در عوض خمس را حق آنان قرارداده است. ولي اهلسنت به چند دسته تقسيم شدهاند: گروهي خمس را به شش سهم، برخي به پنج سهم، برخي به چهار سهم، و برخي به سه سهم تقسيم كردهاند.
زمخشري در ذيل آيه خمس در مورد تقسيم آن آورده است:
1. نزد ابوحنيفه، خمس در زمان رسول خدا به پنج قسمت تقسيم ميشد، ولي بعد از آن حضرت، سهم ذيقربي حذف شد.
2. نزد شافعي، خمس به پنج قسمت تقسيم ميشود كه از آن سهم رسول خدا به مصالح مسلمانان خرج ميشود.
3. نزد ابنمالك، خمس به امام واگذار ميشود كه او طبق نظر خود خمس را تقسيم ميكند.
4. نزد اماميه و ابوعاليه، خمس به شش قسمت تقسيم ميگردد كه سهم ششم در راه قرب خداوند خرج ميگردد. چنان كه ابوعاليه گفته است: "انه يقسم علي ستة اسهم لله يصرف الي رتاج الكعبة وعنه كان رسول الله يأخذ الخمس فيصرف بيده فيأخذ منه قبضة فيجعلها للكعبة وهو سهم الله ويقسم مابقي علي خمس اسهم. "
5. در قول مذهب مالكيه و ابنعباس آمده است: "انه يقسم علي ستة اسهم لله وللرسول سهمان سهم لاقاربه حتي قبض. " ولي ابوبكر خمس را به سه سهم منحصر كرد و ديگر خلفا نيز از او پيروي كردند. و روايت است كه ابوبكر بنيهاشم را از خمس منع كرد.
6. قول ديگر اين است: "الخمس كله للقرابة. عن علي ان قيل له ان الله تعالي يقول: "واليتامي والمساكين وابن السبيل " فقال ايتامنا ومسكيننا. " همچنين زمحشري از حسن بصري نقل كرده است كه بعد از پيامبر اسلام(ص)، سهم آن حضرت براي ولي الامر است: "في سهم رسول لله انه لولي الامر من بعده. "[72]
فخر رازي در بحث تقسيم خمس مينويسد: در مورد قسمت غنايم دو قول وجود دارد.
الف) قول مشهور كه غنايم به پنج قسمت تقسيم ميشود و به رسول خدا، اقرباي آن حضرت، ايتام، مساكين و ابنسبيل هركدام يك سهم ميرسد.
ب) قول ابوعاليه كه گفته است غنايم به شش قسمت تقسيم ميشود. دليل اين قول ظاهر آيه است.[73]
به نظر ميرسد، جز قولي كه در آن خمس را شش قسمت كرده، هيچ كدام از اقوال اهلسنت درست نيست، زيرا اولاً اين اقوال خلاف نص قرآن و ثانياً مخالف سنت و روايات شيعه و اهلسنت است؛ مگر اينكه سهم خدا و رسول را يك سهم بشماريم، چون رسول خدا(ص) سهم خدا را طبق مصلحت صرف ميكند، چنان كه برخي به آن اشاره كردهاند. طبري در ذيل آيه خمس بعد از نقل اقوال آورده است: گروهي گفتهاند كه "لله " مفتاح كلام است و سهم خدا و رسول يكي است و آن حضرت هر جا خواست آن را صرف ميكند. اين قول درست است، زيرا اجماع بر اين است كه تقسيم خمس به شش قسم جايز نيست. اگر همانگونه كه ابوعاليه گفته براي خدا سهمي باشد، لازم ميآيد خمس بر شش قسم تقسيم شود و اهل علم در تقسيم پنج و كمتر از آن اختلاف دارند، اما جز خبر ابوعاليه كسي را كه به بيشتر از پنج قسم قائل باشد سراغ نداريم. آنچه ما ذكر كرديم طبق اجماع صحيح است.[74]
آنچه طبري بر آن تأكيد ميكند و بر اجماع تكيه كرده است اولاً خلاف صريح نص آيه خمس است و ثانياً اماميه اتفاق نظر دارد كه خمس طبق ظاهر آيه بر شش قسم تقسيم ميشود و خبر ابوعاليه مؤيد قول مكتب اهلبيت(ع) است. چنان كه در روايت اهلسنت آمده است: "عن ابوالعالية كان(الخمس) مقسوماً علي ستة اسهم... . "
برخي نيز گفتهاند: "ان الخمس الذي كان يقسم علي عهد رسولالله علي خمسة اسهم لله وللرسول سهم ولذيالقربي سهم و.... ثم قسم ابوبكر وعمر وعثمان وعلي علي ثلاثة اسهم. "[75]
از ابن عباس نيز نقل كردهاند: "انه كان علي ستة اسهم لله وللرسول سهمان وسهم لاقاربه حتي قبض فاجري ابوبكر الخمس علي ثلاثة. "[76]
روايتي در منابع شيعه از امام صادق(ع) نقل شده كه در آن اقسام خمس و طريق مصرف آن را بيان نموده است. زكريابن جعفي از امام صادق(ع) نقل ميكند: از امام در باره آيه خمس پرسيده شد. امام فرمود: "خمس خدا را در راه خدا صرف ميكند و خمس رسول خدا به خويشاوندان داده ميشود و خمس ذيقربي به اقرباي رسول خدا داده ميشود و مراد از يتامي يتيمهاي اهلبيتاند. اين چهار سهم به اهلبيت داده ميشود. اما مساكين و ابنسبيل را خودت ميشناسي. ما صدقه نميخوريم و براي ما حلال هم نيست كه از صدقه بخوريم. اين به مساكين ابناي سبيل داده ميشود. "[77]
ديدگاه مكتب اهلبيت(ع) را ميتوان با نكات ذيل مستدل كرد:
الف) بر اساس قول اماميه كه خمس شش قسمت است، سه سهم آن در حيات پيامبر براي آن حضرت است. پس از رسول خدا نيز اين سه سهم در اختيار امام قائم مقام آن حضرت خواهد بود و سه سهم ديگر به كساني كه قرآن از آنان نام برده است داده خواهد شد.
ب) روايت صحيحه از ائمه هدي وارد شده است. چنان كه زمحشري نيز به آن اشاره كرده است.
ج) وقتي ما يتيم و مسكين و ابنسبيل را از بنيهاشم بگيريم و سهم را فقط به آنها بپردازيم، جايز است و بري الذمه خواهيم شد و مطابق احتياط خواهد بود. اگر كسي اينجا اشكال كند كه آيه عام است، چگونه خمس را به افراد مخصوص تخصيص ميدهيد، جواب اين است كه: "ما من عام الاّوقدخصّ. " ذيالقربي نيز از نظر لفظ عام است ولي بالاتفاق مراد از آن فقط بنيهاشم است. همچنين يتيم و مسكين و ابنسبيل كافر و ذمي و غير آن را شامل ميشود، ولي مراد غير از آنهاست. سيدمرتضي ميفرمايد كه ذيالقربي مفرد است و مراد از آن امام است كه قائم مقام پيامبر شده است؛[78] اگر جمع بود ذويالقربي ميگفت. البته ممكن است اراده جنس كرده باشد.
جصّاص در مورد تقسيم خمس چنين نقل كرده است: "كانت الغنيمة تقسم علي خمسة اخماس فاربعة منها لمن قاتل عليها وخمس واحد يقسم علي اربعة فرجع لله و ولذيالقربي للرسول يعني قرابة النبي فما كان لله وللرسوله فهو لقرابة النبي ولم يأخذ النبي من الخمس شيئاً والربع الثاني لليتامي والربع الثالث للمساكين والربع الرابع لابن السبيل. "[79]
سيوطي از ابنابي شيبه و ابنمنذر نقل كرده است كه نجده حروري اشخاصي را نزد ابنعباس فرستاد و از سهم ذيالقربي كه خداوند در قرآن ذكر كرده است پرسيد. ابنعباس در جوابش نوشت: ما معتقديم كه ذيالقرباي رسول خدا ماييم ولي قوم ما، ما را از اين سخن منع كردند. آنها (فرستندگان) گفتند: او ميپرسد: به عقيده تو از آن كيست؟ ابنعباس گفت: اين سهم از آنِ اقرباي رسول خداست و رسول خدا در ميانشان تقسيم كرد. اما عمر خمس را بر ما عرضه كرد و ما آن را كمتر از حق خود ديديم، لذا نپذيرفتيم و به او برگردانديم. او به اهلبيت پيشنهاد كرده بود كه تنها كساني را كه زن ميگيرند كمك كند و قرض مقروضان را ادا كند و بيشتر از آن حاضر نشد.[80] علامه در ذيل اين روايت مينويسد: اينكه در روايت آمده "او ميپرسد: به عقيده تو از آن كيست؟ " معنايش اين است كه آن اشخاص كه نجده آنها را نزد ابنعباس فرستاده بود گفتند: نجده ميپرسد: فتواي تو در مصرف خمس چيست؟ و اينكه ابنعباس در پاسخ گفت: "اين سهم از آنِ اقرباي رسول خداست " ظاهر در اين است كه خواسته است ذويالقربي را به اقرباي رسول خدا تفسير كند. و ظاهر روايات كه از اهلبيت نقل شده، اين است كه ائمه هدي ذيالقربي را به امامان از اهلبيت(ع) تفسير كردهاند و ظاهر آيه هم همين معنا را تائيد ميكند، چون ذيالقربي به لفظ مفرد آمده است.[81]
ديدگاه فقها
فقهاي جمهور بر اساس آيه خمس، وجوب خمس را فقط در اموال غنيمت جنگي دانستهاند، ولي فقهاي مكتب اهلبيت(ع) معتقدند، انسان هر نفعي به هر علتي به دست آورد، بر آن خمس واجب است.
1. شيخ طوسي: "هر چيزي از مشركان با قهر و غلبه به دست آيد، بدون اختلاف غنيمت شمرده ميشود. ولي نزد ما هر نفعي كه انسان از طريق تجارت و كسب و صنعت به دست آورد، در غنيمت داخل است. دليل ما اجماع و آيه خمس است. هر كه خمس را بر اموال غنيمت اختصاص دهد بايد دليل بياورد. "[82]
2. علامه حلي: "نزد اماميه هر غنيمتي انسان به دست آورد، چه از راه جنگ باشد و چه از راه غير آن، خمس آن واجب است. جمهور اهلسنت بر خلاف عموم آيه (خمس) فقط خمس را در مال جنگي واجب ميدانند. آيه خمس بر عموم غنميت دلالت دارد. پس تخصيص آيه به جنگ، بدون دليل است. "[83]
تقسيم خمس بعد از نبي
گروهي قائلاند كه سهم قرابت از نبي براي قربي است. چنان كه عمربن عبدالعزيز اين كار را كرد و سهم قربي را به بنيهاشم و بنيالمطلب فرستاد. گروهي ديگر گفتهاند: "هو لقرابة الامام القائم بالامر. " چنان كه قتاده گفته است: "كان سهم ذيالقربي جعل لولي الامر بعده. "[84] طبري، صاحب تفسير جامع البيان، چهار قول را در اين مورد بيان كرده است:
1. سهم رسول خدا(ص) و سهم ذيالقربي بعد از آن حضرت براي كمك به اسلام صرف خواهد شد. ابوبكر سهم رسول خدا و سهم ذيقربي را براي مسلمانان برگرداند و آن را در راه خدا خرج كرد! چون رسول خدا(ص) فرموده بود "لانوّرث ما تركنا صدقة. "
اين قول اولاً خلاف صريح قرآن است و ثانياً روايت مورد استدلال خبر واحد است و قابل اعتماد نيست.
2. سهم رسول خدا(ص) با سهم ذيالقربي براي وليّ امر مسلمانان است. اگر وليّ امر مسلمانان از اهلبيت(ع) باشد ايرادي ندارد، ولي اگر او از افراد انتخابي باشد دليلي ندارد حق اهلبيت(ع) به او داده شود.
3. سهم رسول خدا(ص) به خمس بر ميگردد و به سه قسمت تقسيم ميشود. اين قول هم جز سيره ابوبكر كه خلاف قرآن و سنت پيامبر است دليلي ندارد.
4. همه براي قرابت رسول خدا(ص) است. دليل اين قول روايت منهال است كه ميگويد: من از عبداللهبن محمد علي و عليبن الحسين در مورد خمس سؤال كردم، هر دو گفتند: "هو لنا. " او ميگويد من به علي(ع) گفتم: خداوند فرموده است: "واليتمي والمسكين وابن السبيل "، فرمود: "يتامانا ومساكيننا. "[85] مارودي از ابنعباس روايت كرده است كه او گفت: "هو لنا اهلالبيت. " ثعلبي نيز بعد از نقل اقوال مختلف در اين مورد از حضرت علي(ع) اين روايت را نقل كرده است: "يعطي كل انسان نصيبه من الخمس لايعطي غيره ويلي الامام سهم الله ورسوله. "[86] از حسن و قتاده نقل شده است: "سهم خدا و رسول خدا و سهم ذيالقربي (بعد از رحلت پيامبر اكرم) به امام قائم مقام آن حضرت داده ميشود كه او آن را در مخارج خود و عيالش و در مصالح مسلمانان صرف ميكند. " طبرسي، صاحب مجمع البيان، بعد از نقل اين قول ميگويد: اين قول مطابق ديدگاه ما (مكتب اهلبيت) است.[87]
موارد وجوب خمس
مكتب اهلبيت(ع) معتقد است كه خمس علاوه بر اموال جنگي به همه اموالي كه به آن فايده گفته ميشود تعلق ميگيرد و به هر يك از آنها در عرف غنيمت گفته ميشود.[88] طبق ظاهر آيه بر هر غنيمتي خمس واجب است. در لغت و عرف هر چيزي به آن فايده گفته شود غنيمت نام دارد و روايات نيز مؤيد عرف و لغت است.[89] بنابراين، اين ديدگاه كه مراد از آيه فقط اموال جنگ است، مورد قبول نيست. ابنحمزه طوسي در كتاب الوسيلة 32مورد از اين اموال را بر شمرده است: 1. طلا؛ 2. نقره؛ 3. رصاص؛ 4. نحاس؛ 5. سرب؛ 6. فلز؛ 7. زيبق؛ 8. ياقوت؛ 9. زبرجد؛ 10. بلخش؛ 11. فيروزه؛ 12. عقيق؛ 13. سرمه؛ 14. زرنيخ؛ 15. نمك؛ 16. كبريت؛ 17. نفت؛ 18. قير؛ 19. موميا؛ 20. گنج (طلا و نقره)؛ 21. غوص؛ 22. عنبر؛ 23. من؛ 24. عسل؛ 25. مشار؛ 26. غنايم جنگي؛ 27. باقيمانده غلات قوت سال؛ 28. مال حلال مخلوط به حرام؛ 29. ميراث مخلوط به حرام؛ 30. ارباح مكاسب؛ 31. ارباح تجارات؛ 32. زميني كه از مسلمان كافر ذمي خريده شده.[90] ديگر فقها اين موارد را در هفت مورد جمع نمودهاند: 1. غنايم دارالحرب؛ 2. معادن؛ 3. كنوز؛ 4. غوص؛ 5. باقيمانده مؤنه سال؛ 6. زميني كه ذمي از مسلماني خريده باشد؛ 7. مال حلال مخلوط به حرام.[91]
گفتار چهارم: فلسفه خمس
1. ترديدي نيست كه اسلام به صورت يك مكتب اخلاقي، فلسفي و يا اعتقادي محض ظهور نكرد؛ بلكه به عنوان يك آيين جامع ـ كه تمام نيازهاي مادي و معنوي در آن پيشبيني شده ـ پا به عرصه ظهور گذاشت. از سوي ديگر، اين مكتب از همان عصر رسول خدا(ص) با تأسيس حكومت همراه بود؛ در نتيجه براي اداره آن نياز به يك پشتوانه مالي غني و منظم داشت كه بتواند در سايه تشكيل حكومت اسلامي از بينوايان، بيماران، بيسرپرستان، معلولان و يتيمان جامعه دستگيري نمايد و اين خلأ اقتصادي را پركند. خداوند متعال با نزول آيات زكات دست ياري و رحمت بيپايانش را به كمك نبي اكرم(ص) فرستاد و با واجب ساختن زكات، اين نقص و كاستي را برطرف كرد. اين فريضه الهي از مالياتهايي است كه در حقيقت جزو اموال عمومي جامعه اسلامي محسوب ميشود و نيز به غير بنيهاشم "سادات " اختصاص دارد و لذا مصارف آن عموماً موارد ياد شده است. ولي امام به عنوان رئيس حكومت نيز هزينههايي دارد كه بايد تأمين شود. او براي پيشبرد نظام اسلامي و اداره جامعه، به بودجه فراواني نياز دارد. فريضه خمس براي تأمين اين منظور، بر متمكنان جامعه واجب گرديده است.[92] لذا در روايت از خمس به عنوان "وجه الاماره " ياد شده است.
2. خداوند متعال براي حفظ كرامت و عزت رسول خدا(ص)، محل تأمين بودجه فقرا از بنيهاشم و منسوبان به آن حضرت را از خمس قرار داد و سهم آنان را قرين سهم خود و رسول فرمود تا زمينه تحقير آنان را از بين ببرد؛ چون ممكن است برخي از مردم در پرداخت زكات به فقيران، نوعي برتري براي خود و حقارتي براي گيرنده احساس كنند. در حالي كه در پرداخت خمس و آنچه به عنوان "وجه الاماره " تلقي شود، قضيه عكس آن است و برتري براي گيرنده است.[93] علامه طباطبايي(ره) در الميزان آورده است: "در روايات آمده است غرض خداوند از تشريع خمس، احترام اهلبيت رسول خدا بود. خداوند خواسته تا آنان محترمتر از آن باشند كه چرك اموال مردم را بگيرند. و ظاهر اين روايات اين است كه نكته مذكور را از آيه زكات كه خطاب به پيامبرش ميفرمايد: "خذ من اموالهم صدقة تطهرهم وتزكيهم بها وصل عليهم ان صلواتك سكن لهم " گرفته شده باشد. چون تطهير و تزكيه هميشه در چيزهايي است كه چرك و آلودگي و مانند آن داشته باشند. وگرنه اگر اين معنا در آيه زكات نبود و از آنجا گرفته نميشد، در خود آيه خمس چنين معنايي وجود ندارد تا بگوييم از خود آيه گرفته شده است.[94]
3. خمس براي تأمين بودجه هر كار خيري است كه امام بخواهد انجام دهد و براي هر موردي كه صلاح بداند، مصرف كند: "فماكان لله فهو لرسوله يضعه حيث يشاء. "[95]
4. خمس وسيلهاي براي رشد و كمال انسان محسوب ميشود، همچنان كه هر فرد با انجام دادن هر وظيفهاي، مرحلهاي را انجام داده و خود را از گناهان پاك نموده و به سوي كمال ترقي ميكند. چنان كه امام رضا(ع) فرمود: "پرداخت خمس كليد جلب روزي و وسيله آمرزش گناهان است. "[96]
5. تحقق احياي دين خدا و پياده كردن حكومت اسلامي ـ كه هدف اصلي اين مكتب است ـ نياز به بودجه مستقل و جداي از بودجه زكات دارد: "ان الخمس عوننا علي ديننا. "[97] خمس ثروت بسيار عظيمي براي تأمين هزينههاي انقلاب جهت رسيدن به حكومت عدل الهي است. قدرت وجودي تشيع و زنده ماندن اين مكتب در طول عصر حضور و غيبت، بر اساس خمس استوار بوده است. اين توان به اهلبيت(ع) و علما ـ كه وارثان آنان هستند، اين توانايي را بخشيد تا با فشار و اختناق دستگاه ظلم در راه خدا ايستادگي كنند.[98]
جمعبندي
با توجه به ديدگاه فريقين در مورد خمس به اين نتيجه ميرسيم كه مسئله خمس يكي از مسلّمات اسلام است. طبق آيه خمس (انفال: 41) در مورد وجوب خمس بر غنايم جنگي هيچگونه اختلافي ندارد. همچنين در اينكه خمس حق مسلّم اهلبيت(ع) است نيز ديدگاه فريقين تفاوتي ندارد. اما مكتب اهلبيت(ع) با تمسك به ظاهر آيه كه بر مطلق غنايم دلالت دارد و ديگر دلائل نقلي و...، قائل است كه غير از غنايم جنگي بر همه منافع مالي خمس واجب است، ولي اهلسنت با استدلال به شأن نزول آيه خمس را فقط بر غنايم جنگي واجب ميدانند. فلسفه اختصاص خمس به خاندان پيامبر هم اين است كه از يك طرف از زحمات پيوسته آن خاندان تقدير به عمل آيد و هم آنها از نظر اقتصادي به مردم نياز نداشته باشند و از همه مهمتر در اداره نظام جامعه كمكي به اين خاندان باشد.
منبع:
وبلاگ کلام اسلامی
|