امام رضا(ع) در برابر افكار بیگانه
اما با وجود این همه تلاشهای علمی، آنچه مایه نگرانی است، این بود كه در بین این گروه مترجمان، افرادی از پیروان متعصب و سرسخت مذاهب دیگر مانند زردشتیان، صابئیان، نسطوریان، رومیان و برهمنهای هند بودند كه آثار علمی بیگانه را از زبانهای یونانی، فارسی، سریانی، هندی، لاتین و غیره به عربی ترجمه می كردند.
یقیناً همه آنها در كار خود حسن نیّت نداشتند و گرهی از آنان سعی می كردند كه آب را گل آلود كرده و ماهی بگیرند و از این بازار داغ انتقال علوم بیگانه به محیط اسلام، فرصتی برای نشر عقاید فاسد و مسموم خود، به دست آورند و درست به همین علت عقاید خرافی و افكار انحرافی و غیر اسلامی در لابلای این كتب بظاهر علمی، به محیط اسلام راه یافت و بسرعت در افكار گروهی از جوانان و افراد ساده دل و بی آلایش نفوذ كرد [1].
مسلماً در آن زمان هیات نیرومند علمی كه از تقوا و دلسوزی برخوردار باشد در دربار عباسیان وجود نداشت كه آثار علمی بیگانگان را مورد نقد و بررسی دقیق قرار دهد، و آن را از صافی جهان بینی اصیل اسلامی بگذراند، دردها و ناخالصیها را بگیرد و تنها آنچه را كه صافی و بی غل و غش است در اختیار جامعه اسلامی بگذارد. مهم این جاست كه این شرائط خاص فكری و فرهنگی وظیفه سنگینی بر دوش امام علی بن موسی الرضا ـ علیه السلام ـ گذارد و آن امام بزرگوار كه در آن عصر می زیست و بخوبی از این وضع خطرناك آگاه بود، دامن همت بر كمر زد و انقلاب فكری عمیقی ایجاد فرمود، و در برابر این امواج سهمگین و تند باد خطرناك اصالت عقیده و فرهنگ جامعه اسلامی را حفظ كرد و سرانجام این كشتی را با رهبری حكیمانه خویش از سقوط در گرداب خطرنا انحراف و التقاط رهایی بخشید.
اهمیت این مسئله آنگاه روشنتر می شود كه بدانیم وسعت كشور اسلامی در عصر هارون و مامون به آخرین حد خود رسیده بود، به طوری كه بعضی از مورخان معروف تصریح كرده اند در هیچ عصر و زمان چنان حكومت گسترده ای در جهان وجود نداشت (تنها وسعت كشور اسكندر كبیر را با آن قابل مقایسه می دانند).
در آن زمان كشورهای زیر همه در قلمرو اسلام قرار داشت :
ایران، افغانستان، سند، تركستان، فقفاز، تركیه، عراق، سوریه، فلسطین، عربستان، سودان، الجزایر، تونس، مراكش، اسپانیا (اندلس ) و به این ترتیب مساحت كشورهای اسلامی در عصر عباسیان بدون محاسبه اسپانیا برابر با مساحت تمام قاره اروپا بود یا بیشتر! [2]
طبیعی است كه فرهنگ پیشین این كشورها به مركز اسلام نفوذ می كرد و این نفوذ، مایه اختلاط و آمیختگی آنها با اندیشه و فرهنگ اصیل اسلامی بود، در حالی كه غثّ و سمین و سره و ناسره در آن فرهنگها با هم مخلوط بود.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . دكتر طه حسین ، اندیشمند معاصر مصرى ، درباره تاثیر ناروایى كه آشنایى مسلمانان با فرهنگهاى بیگانه بخصوص فرهنگ یونانى گذاشت ، مى نویسد: سپس چیزى نگذشت كه مسلمانان با فرهنگهاى بیگانه بخصوص با فرهنگ یونانى و از همه بیشتر با فلسفه یونان آشنا شدند. اینها همه روى مسلمانان اثر گذاشت و آن را وسیله دفاع از دین خود قرار دادند. آنگاه قدمى فراتر نهادند و عقل قاصر بشرى را بر هر چیزى حاكم شمردند و گمان كردند تنها عقل سرچشمه معرفت است و تدریجاً خود را بى نیاز از سر چشمه وحى دانستند. این ایمان افراطى به عقل ، آنان را فریفته ساخت و به افراط و دورى از حق گرفتار آمدند. همین اشتباه بود كه درهاى اختلاف را به روى آنان گشود و هر جمعیتى به استدلالات واهى تمس جستند و شماره فرقه هاى آنان را از هفتاد گذراند (آئینه اسلام ، ترجمه دكتر محمد ابراهیم آیتى ، تهران ، شركت انتشار، 1339ه.ش ، ص 266.
[2] . گوستاولوبون فرانسوى مى گوید: حقیقت مطلب این است كه سلطنت سیاسى اعراب در زمان هارون و پسرش مامون به اوج قدرت رسید، زیرا حد شرقى سلطنت آنها در آسیا، مرز چین بود، و در آفریقا، اعراب ، قبائل وحشى را تا مرزهاى حبشه ، و رومیان را تا تنگه بسفور به عقب راندند و همچنان تا كرانه هاى اقیانوس اطلس پیش رفتند، تاریخ تمدن اسلام و عرب ، ترجمه سید هاشم حسینى ، تهران ، كتابفروشى اسلامیه ، ص 211.
مهدي پيشوايي- سيره پيشوايان، ص508