0

آثار ايمان

 
alizare1
alizare1
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : خرداد 1389 
تعداد پست ها : 6234
محل سکونت : یزد

آثار ايمان

آثار ايمان

 

مطمئنا ايمان با آن مقام والايي كه دارد درقلب مؤمنين خالي از اثر نخواهد بود بلكه روح وجان وحتي جسم آنان را سرشار از بركات خويش مي نمايد. ويژگي ها واوصاف اهل ايمان بحث بسيار طولاني وعميقي مي طلبد كه دراين تحقيق كوتاه نمي توان حق آن را ادا نمود . ما دراين مقا ل فقط مي توانيم به برخي از اين آثار اشاره نمائيم . ازجمله آثار ايمان مي توان اين ويژگيها را برشمرد :

الف- نشاط:

بندگان الهي وفرشتگان مقرب وقتي به ايمان دست مي يابند شيفته ي آن گشته واسيرش مي گردند بطوريكه ديگر هيچ سستي وكاهلي درآنها راه پيدا نكرده وآنها هميشه به عبادت خداوند مشغول مي شوند . ايمان هرگونه كسالت وتنبلي را از انسان دور مي سازد .

درخطبه ي شريف 90 درقسمت مربوط به صفات ملائك مي خوانيم :

فهم اسراءايمان ، لم يفكهم من رقبته زيغ ولا عدول ولا وني ولا فتور

فرشتگان اسير وگرفتار ايمان هستند (بطوريكه ممكن نيست از آن دست كشيده وبرخلاف امر وفرمان الهي رفتار كنند) ميل وعدول از حق وسستي وكاهلي (درعبادت)آنها را از ايمان جدا ننموده است .1

درحكمت شريف 31 هم بحث آن گذشت كه يكي از پايه ها ي ايمان صبر است ويكي از پايه هاي آن خوف از مرگ مي باشد كه نتيجه ي آن سرعت گرفتن درانجام خيرات است .

فمن ارتقب الموت ، سارع الي الخيرات

به راستي كسي که مؤمن واقعي باشد وتمامي صفات ايمان کامل را درخود پرورش داده باشد يک لحظه از ياد مرگ غافل نشده وبه سستي کسالت وتنبلي روي نخواهد آورد. هر لحظه در انتظار فرصتي است که براي خويش توشه اي بيندوزد. پس چگونه مي تواند رنگ کهولت به خود بگيرد . او استراحت جاوداني را بر استراحت اندک وزودگذر اين دنيا ترجيح داده است .

ب- حق گرايي وحق گويي:

قبلا دانستيم که يکي از پايه هاي ايمان عدل است عدالتي که ناشي از فهمي عميق ودانشي ژرف واحکامي درخشان وعلمي استوار است . مسلم است که مؤمن عادل با اين صفات عاليه اي که کسب کرده است درميادين عدالت ودادگاههاي کوچک وبزرگ جز حق نگفته وزبان به غير حق نمي گشايد . حضرت عليه السلام درحکمت 309 نهج البلاغه مي فرمايند :

اتقوا ظنون للمؤمنين فان الله تعالي جعل الحق علي السنتهم

ازگمان مؤمنين بپرهيزيد زيرا خداوند حق را برزبان آنان قرار داده است .

او با تحمل وبردباري خويش هيچگاه اسير غضب نشده ودرسخت ترين شرايط تصميم گيري حق را برمي گزيند از طرف ديگر او صبر را درخود نهادينه کرده است . نهال زهد وبي اعتنائي به دنيا را درخود کاشته وازاين رو به امتعه ي فنا پذير دنيوي چشم ندوخته ودرمقام شهادت هيچگاه تطميع نخواهد گشت وجز حقيقت را نخواهد گرفت .

فرد مؤمن تمام فکر وانديشه اش درباره اين است که چگونه از وقت محدود دنيا براي آباد کردن آخرت خويش بهره ببرد . چگونه مي تواند از همين زمان محدود با ارتکاب گناه آخرت خود را به دنيا بفروشد وبراي خود ويراني اندوه وپشيماني بخرد . او« تسارع الي الخيرات » است ودرذکر آخرت غرق گشته از اين رو جزسخن حق برزبان نمي راند .

اميرالمؤمنين عليه السلام درخطبه ي شريف 84 علت حق گويي وحق مداري خويش را ذکر قيامت وياد مرگ برشمرده وعلت حق ستيزي عمروعاص را فراموش کردن آخرت ورشوه هاي معاويه مي دانند ومي فرمايند :

اما والله اني ليمنعني ذکر الموت وانه ليمنعه من قول الحق  نسيان الاخرة انه لم يبايع معاوية حتي شرط ان يؤتيه اتية ويرضخ له علي ترک الدين رضيخة

آگاه باشيد به خدا سوگند که ياد مرگ مرا از شوخي وکارهاي بيهوده باز مي دارد ولي عمروعاص را فراموشي آخرت از سخن حق باز داشته است . با معاويه بيعت نكرد مگر بدان شرط که به او پاداش دهد ودربرابر ترک دين خويش رشوه اي تسليم کند .2

ج- اسراف گريزي وانفاق گرايي:

مؤمن به دليل کاشتن نهال زهد دردرون خود خفيف المؤونه است يعني بار زندگي او سبک است .

به دنيا با چشم زاهدين يعني با بي اعتنايي وحقارت مي نگرد (انظروا الي الدنيا نظر الزاهدين فيها ) بنابراين هيچگونه تعلقي به اموال دنيوي ندارد ومسلم است که با اين ويژگي از اسراف پرهيز خواهد نمود او حتي از بعضي نيازهاي خود گذشته وبراي آنها اهميتي قائل نمي شود چه رسد به اينکه دررفع نيازهاي خود افراط کرده ومبتلا به اسراف شود .

حضرت عليه السلام هم درنامه اي به «زياد» درسال 36 هجري او را به داشتن کفاف درزندگي توصيف نموده واز اسراف منع کرده اند واين به دليل همان صفت زهد است که همه بايد آن را درخود به وجود آورند ايشان مي فرمايند :

فدع الاسراف مقتصدا واذکر في اليوم غدا وامسک من المال بقدر ضرورتک وقدم الفضل ليوم حاجتک 3

اي زياد !از اسراف بپرهيز وميانه روي را برگزين از امروز به فکر فردا باش واز اموال دنيا به اندازه ي کفاف خويش نگهدار وزيادي را براي روزنيازمنديت درآخرت پيش فرست .

ودرجايي ديگر حضرت علي عليه السلام طريق فلاح را سبکباربودن دانسته ومي فرمايند :

فان الغاية امامکم وان وراءکم الساعة نخدوکم تخففوا تلحقوا فانما ينتظر باولکم آخرکم

قيامت پيش روي شما ومرگ پشت سرشما را مي راند ، سبکبار شويد تا برسيد ،همانا آنان که رفتند درانتظار رسيدن شما هستند .

د- وسعت ميدان ديد ومعرفت:

ايمان سبب معرفت به خداوند متعال مي گردد هرچه ايمان برتر وکاملتر باشد ، معرفت الهي درعمق جان بيشتر نفوذ خواهد نمود وخداوند آشکارتر وواضح تر خواهد گشت تا  آنجا که با چشم دل مي توان خدا را ديد وعالمانه به ذلت وجودش او را عبادت کرد .

حضرت عليه السلام دربيان صفات ملائک ايمان به خداوند را باعث معرفت عميق آنها دانسته است وفرموده :

ووصلت حقائق الايمان بينهم وبين معرفته 4

حقائق ايمان بين ايشان و معرفت و شناسايي پروردگار،وسيله گرديده است(نيكويي عقايد سبب شده تا حق تعالي را شناختهو پرستش نمايند)

مولاي متقيان عيل عليه السلام خود نمونه اي بارز براي مومنين و الگويي براي معرفت ايشان هستند. آن حضرت در جواب دعلب يماني كه از ايشان پرسيده بود آيا پروردگار خود را ديده اي؟ فرمودند: آيا چيزي را كه نبينم مي پرستم؟ و دوباره در جواب سوال او كه پرسيد چگونه او را مي بيني؟ فرمودند: ديده ها هرگز او را آشکار نمي بينند اما دلها با ايمان درست او را درمي يابند.5

سخنان علي عليه السلام درباب معرفت الهي ووصف صفات پروردگار شاهد بسيارخوبي براي عمق معرفت ايشان است .

وانه لبکل مکان وفي کل حين واوان ومع کل انس وجان ، لا يثلمه العطاءولا ينقصه الحباءولا يسنفذه سائل ولا يستقيصه نائل ولا يلويه شخص عن شخص ولا يهليه صوت عن صوت ولا تهجزه هبة عن سلب ولا يشغله غضب عن رحمته ولا تولهه  رحمة عن عناب ... 6

خداوند درهمه جا ودرهرلحظه وهرزمان با انسان وپريان است عطاي فراوان از دارائي او نمي کاهد وبخشيدن درگنج او کاستي نياورد ودرخواست کنندگان سرمايه ي اورا به پايان نرسانند وعطاشدگان سرمايه ي اورا پايان نمي دهند وکسي مانع احسان به ديگري نخواهد بود وآوازي اورا از آواز ديگر باز ندارد وبخشش او مانع گرفتن نعمت ديگري نيست وخشم گرفتن او مانع رحمت نمي باشد ورحمتش اورا از عذاب غافل نمي سازد ....7

ه) فضايل عالي اخلاقي:

کسي که معرفت او نسبت به خداوند بيشتر باشد مسلما بسياري از رذايل اخلاقي را ترک خواهد نمود زيرا جمع کثيري از صفات مذموم به علت عدم شناخت پروردگار وسوءظن نسبت به اوست بنابراين مؤمنين که هرلحظه درصدد طي کردن مدارج ايمان وتکامل معرفت الهي خويش هستند روز به روز صفات رذيله را از خود پاک کرده وصفات حسنه را درخود پرورش مي دهند.

حضرت علي عليه السلام درنامه ي شريف وگرانقدر خويش به «مالک اشتر» ايشان را از مشورت کردن با سه گروه نهي کرده اند وسپس پايه اي مهم براي پيدايش اين صفات مذموم بيان مي کنند که آن « سوءظن  داشتن به خداوند متعال است .ايشان مي فرمايند:

ولا تدخلن في مشورتک بخيلا يعدل عن الفضل ويعدک الفقر ولا جبانا يضعفک عن الامور ولا حريصا يزين لک الشره بالجور ،فان البخل والجبن والحرص غرائز شتي يجمعها سوءالظن بالله 8

بخيل را درمشورت کردن دخالت نده که تورا از نيکوکاري باز مي دارد واز تنگدستي مي ترساند ، ترسو را درمشورت کردن دخالت نده که درانجام کارها روحيه ي تورا سست مي کند . حريص را درمشورت کردن دخالت نده که حرص را با ستمکاري درنظرت زينت مي دهد . همانا بخل وترس وحرص ، غرايز گوناگوني هستند که ريشه ي آنها بدگماني به خداوند بزرگ است .9

همانطورکه قبلا هم ذکر شد تمامي پايه هاي ايمان ، ازقبيل صبر يقين عدل وجهاد وهمچنين پايه هاي آنها جزءصفات مؤمنين قرار مي گيرند ومي توان تمامي آنها را دراين فضائل عالي اخلاقي جاي داد ولي چون ذکر دوباره آنها ، اطاله ي کلام را باعث مي شود فقط به ذکر برخي از آنها که دربعضي قسمتها ي ديگر نهج البلاغه ، غير از حکمت 31 هم به آنها اشاره گشته است مي پردازيم :

صبر:

حضرت عليه السلام درحکمت 109 بالاترين صفات يک مؤمن را حيا وصبر او مي دانند ومي فرمايند :

ولا ايمان کالحياءوالصبر10

هيچ ايماني مانند شرم وشکيبايي نيست (زيرا باين دو ايمان کامل مي گردد) 11

حضرت عليه السلام درحديث شريفي مي فرمايند :

الصبر رأس الايمان 12

صبر به منزله سربراي پيکرايمان است.

همچنين مشاهده کرديم که حضرت عليه السلام ، اولين پايه ي ايمان را صبر برشمرده اند واين به دليل اهميت فوق العاده ي صبر است .آنچنانکه ايمان بدون صبرهيچ فايده اي ندارد،13 پس مي توان گفت اساسي ترين وپرفضيلت ترين صفت مؤمنين ،صبرآنهاست .

زهد:

درحکمت شريف 310 حضرت عليه السلام فرمودند :

«لا يصدق ايمان عبد ،حتي يکون بما في يدالله اوثق منه بما في يده »

ايمان بنده اي درست نباشد جزاينکه اعتماد به آنچه دردست خداست بيشتر ازآن باشد که دردست اوست .

واين همان معناي زهد است که پايه ي سوم صبر مي باشد زيرا همانطور که قبلا گفتيم درحديث گرانبهايي از پيامبر اکرم صلي الله عليه وآله آمده است :

«... الزهادة في الدنيا ان لاتکون بما في يديک اوثق منک بما في يدالله »14

عبرت گرفتن :

اميرالمؤنين عليه السلام درجايگاه نکوهش دنيا ودرگيرزينتهاي آن شدن ،رفتار وواکنش مؤمنين را اينگونه توصيف مي کنند :

«وانما ينظر المؤمن الي الدنيا بعين الاعتبار و يتنات منها ببطن الاضطرار ويسمع فيها باذن المقت والابغاض»

مؤمن به چشم اعتبار وآگاهي به دنيا مي نگرد وبه اندازه ي نيازمندي شکم از روي اضطرار وناچاري قوت وروزي به دست مي آورد وبگوش خشم ودشمني (گفتار درباره دنيا رامي شنود.15

واين همان اعتباري است که دربررسي پايه هاي يقين از پايه هاي ايمان ، بحث آن گذشت آنجا که حضرت عليه السلام مي فرمايند :

«واليقين منها علي اربع شعب :علي تبصرة الفطنه وتأول الحکمة وموعظةالعبرة وسنةالاولين »16

صداقت :

قبلا دانستيم که يکي از پايه هاي جهاد ،صدق درهمه ي موارد زندگي است . درحکمت« 450 » نهج البلاغه هم حضرت علي عليه السلام يکي از علامات ايمان درمؤمنين را همين راستگويي مي دانند ومي فرمايند:

«علامة الايمان ان تؤثر الصدق حيث يضرک علي الکذب حيث ينفعک »

نشانه ي ايمان آن است که اختيار کني راست گفتن را جائيکه به تو زيان مي رساند بردروغ گفتن جائيکه سود مي دهد .

و- بالاترين درجه ي معنويت:

همانطورکه دانستيم يکي از پايه هاي ايمان يقين است مؤمنين واقعي موقنين حقيقي هستند وبه همين دليل به برترين جايگاه معنوي دست پيدا کرده اند چرا که يقين انسان را به برترين نهايت مي رساند :

«وباليقين تدرک الغاية القصوي » 17

ز- قلبي سرشار از حکمت:

يکي از صفات مؤمنين حکيم بودن آنهاست بطوريکه فراگيري حکمت هميشه فکرآنان را به خود مشغول کرده است گويي آن را گم کرده اند . امير المؤمنين عليه السلام هم درحکمت 77 (نهج البلاغه فيض الاسلام ) مي فرمايند:

«الحکمة ضالة المؤمن فخذ الحکمة ولو من اهل النفاق »

حکمت گمشده ي مؤمن است پس آن را فراگير اگرچه ازمردم منافق باشد.

درروايتي ديگر اين معنا رامي رسانند که حکمت نه تنها گمشده ي مؤمن است بلکه مخصوص قلب اوست ودرقلب ديگران مثل منافق صلاحيت ماندن ندارد وجاي آن نيست ايشان مي فرمايند:

خذ الحکمة اني کانت ،فان الحکمة تکون في صدر المنافق فتلجلج في صدره حتي تخرج فتسکن الي صواحبها في صدر المؤمن 18

حکمت را فراگير هرجا که باشد (خواه از نيکوکار،خواه ازبدکار) که حکمت درسينه ي منافق ودورو هم هست ودرآنجا(که شايسته ي نگهداري حکمت نيست)دراضطراب ونگراني است تا (اززبان او ) بيرون آيد ودرسينه ي صاحب خود يعني مؤمن جاي گيرد.19

ح- حب علي عليه السلام (ولايت اهل بيت عليهم السلام):

يکي ديگر از صفات عالي مؤمنين اين است که تحت بدترين شرايط زندگي هم دوستي علي عليه السلام را رها نکرده وبا اودشمن نمي گردند حتي اگر ازطرف اميرالمؤمنين عليه السلام مورد ظلم قرارگرفته وبه آنها ضربه سختي وارد شده باشد . برعکس منافقين دربهترين شرايط هم حاضر به پذيرفتن محبت علي عليه السلام نيستند درواقع اگر حضرت عليه السلام براي آنها برترين هاي روي زمين را فراهم کرده باشد يا محبت آميزترين رفتارها را با آنان داشته باشد ،آنها حاضر نيستند يک لحظه هم ولايت علي عليه السلام را قبول کرده واورا دوست داشته باشند .

اميرالمؤمنين عليه السلام درتوصيفي زيبا مي فرمايند :

لو ضربت خيشوم المؤمن بسيفي هذا علي ان يبغضني ولو صببت الدنيا بجماتها علي المنافق علي ان يحبني ما احبني وذالک انه قضي فانقضي علي لسان النبي الامي (صلي الله عليه وآله ) انه قال: يا علي لا يبغضک مؤمن ولا يحبک منافق .20

اگر با شمشيرم بربيني مؤمن بزنم که دشمن من شود با من دشمني نخواهد کرد واگر تمام دنيا را به منافق ببخشم تا مرا دوست بدارد ،دوست من نخواهد شد واين بدان جهت است که قضاي الهي جاري شد وبرزبان پيامبر امي گذاشت که فرمود : «اي علي ،مؤمن تورا دشمن نگيرد ومنافق تورا دوست نخواهد داشت»

ابن ابي الحديد درشرح اين حکمت مي نويسد :

ايمان وبغض علي عليه السلام با هم قابل جمع نيستند زيرا بغض وکينه نسبت به آن حضرت گناه کبيره است وصاحب گناهان کبيره درنزد ما مؤمن ناميده نمي شود واما منافق کسي است که ظاهرا اسلام آورده ولي باطنا کافر است وکسي که به عقايد علي عليه السلام کفر ورزد نمي تواند اورا دوست داشته باشد زيرا مراد ازمحبت دراينجا محبت ديني است وکسي که به اسلام اعتقاد نداشته باشد هيچ يک از اهل اسلام را به خاطر اسلام او وجهادش درراه دين دوست نخواهد داشت.21

کسي که محبت علي عليه السلام دردل او خانه کرده باشد هيچگاه ايمان خود را ازدست نخواهد داد وهرکس دراين محبت شک داشته باشد بايد درايمان خود شک کند . ايمان بدون ولايت علي عليه السلام وبه طبع آن ولايت ائمه عليهم السلام ايماني پوچ وتوخالي است ومطمئنا دردرگاه خداوند متعال پذيرفته نخواهد شد کسي که به خدا وپيامبرش ايمان آورده است چگونه مي تواند به باطن کعبه وجانشين برحق پيامبراکرم صلي الله عليه وآله ،اعتقاد نداشته باشد .

بحث درمورد برحق بودن ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام واينکه ايمان به خداورسول بدون ايمان به ولايت پذيرفته نيست، بحثي بسيار عميق وگسترده است که دراين تحقيق جاي بحث آن نيست . دراينجا فقط اشاراتي به برخي يادداشتهاي شهيد بزرگوارسيدمرتضي آويني مي نمائيم که چگونه باطن اسلام را ولايت علي عليه السلام وفرزندان او مي داند ، ايشان مي نويسد :

«نماز روح معراج نبي اکرم است واو بي اهل بيت به معراج نرفت .... نماز آنگاه نماز است که بين ظاهروباطن جمع شود .... عجب تمثيلي است اينکه علي ،مولود کعبه است يعني باطن قبله را درامام پيداکن »

ودرجائي ديگر منکران ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام را به دنيا پرستان کور توصيف مي کنند ومي نويسند :

«آنگاه که دنيا پرستان کور والي حکومت اسلام شوند کار بدينجا مي رسد که درمسجدهايي که ظاهرآن را برق ظاهرگرايان آراسته اند،درتعقيب فرايض ،علي رادشنام دهند»22

ط- وقت شناسي ونظم:

همانطور که قبلا گفته شد يکي از آثار ايمان نشاط ودوري از کسالت وتنبلي است مؤمنين ازاوقات خويش درراه بهتر عبادت کردن خداوند واستفاده ي بيشتراز لحظات زندگي وسرعت گرفتن درانجام اعمال صالح بهره مي برند به همين دليل درنظم بخشيدن به زندگي خود بسيار کوشا هستند . ازهيچ دقيقه اي درراه رسيدن به اهداف عالي خود صرف نظر نمي کنند وبه برنامه ريزي براي ساعات خويش اهتمام مي ورزند . اميرالمؤمنين عليه السلام دروصاياي آخرين خود ، ابتدا همه مردم را به تقواي الهي وپس از آن به نظم درامورشان توصيه مي کنند واين اهميت منظم بودن را مي رساند .

همچنين علي عليه السلام درحکمت 382 (نهج البلاغه فيض الاسلام ) درتوصيف مؤمنين مي فرمايند:

للمؤمنين ثلاث ساعات : فساعة يناجي منها ربه وساعة يرم معاشه وساعة يخلي بين نفسه وبين لذتها فيما يحل ويجمل

مؤمن سه ساعت دارد : ساعتي که درآن با پروردگارش راز ونيازمي نمايد وساعتي که درآن معاش خود را اصلاح مي کند وساعتي که بين خويش وبين لذتي که حلال ونيکوست ،آزاد گذارد.

ي- برخي ديگر از صفات مؤمنين:

حضرت علي عليه السلام دربعضي از حکمتها بسياري از صفات مؤمنين را يکجا بيان نموده اند وما بهتر ديديم که از دسته بندي آنها صرف نظر کرده وآنها را تحت يک عنوان کلي بياوريم مثلا درحکمت 325 حضرت عليه السلام مي فرمايند :

«المؤمن بشره في وجهه وحزنه في قلبه اوسع شي صدرا واذل شيءنفسا يکره الرفعه وشنأ السمعه طويل غمه بعيد همه کثير صمته مشغول وقته مشکور صبور مغمور بنکرته ضنين بخلته سهل الخليقه لين العريکة نفسه اصلب من الصلدوهواذل من العبد 23

مؤمن شاديش در رخسار واندوهش دردل است سينه اش از هرچيز گشاده تراست ونفسش از هر چيز خوارتر (فروتني اش بيشتر ) از سرکشي بدش مي آيد وريا وخودنمائي را دشمن دارد اندوه او (براي پايان کارش) دراز وهمت او (درکارهاي شايسته ) بلند است (براثر فکر وانديشه ) خاموشيش بسيار وقتش (به طاعت وبندگي ) مشغول وگرفته (نعمتهاي خدا را ) سپاسگذار (دربلاها وسختيها) بسيار شکيبا است درفکر وانديشه اش ( دربندگي وپايان کار) فرورفته از درخواست کردن (ازديگري) بخل مي ورزد (اظهارحاجت نمي نمايد) خوي او هموارطبيعتش نرم است (متکبروگردنکش وسخت گيرنيست ) نفس او از سنگ محکم سخت تر(درراه دين دليرتر) است درحاليکه او از بنده خوارتر(تواضع وفروتني اش نسبت به همه بسيار است.

 

 

 

منبع:

سازمان كنفرانس اسلامي

 


وقتی احساس غربت می کنید یادتان باشد که خدا همین نزدیکی است .

******

سه شنبه 7 تیر 1390  6:49 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها