الحاصل ،
طالب خدا اگر صادق باشد، بايد انس خود را يواش يواش از همه چيز ببرد، و همواره در ياد او باشد، مگر اشخاصى را كه در اين جهت مطلوب به كارش بيايد، و آن هم به مقدار لازمه آن كار. پس با آنها بودن منافاتى با ياد خدا بودن ندارد،
و محبت اين اشخاص هم از فروغ محبت الهى است - جل شانه - منافات با محبت الهى ندارد.
اگر شيخ بگويد: اينها حق است ، وليكن من با اين حال نمى توانم بجا بياورم ، زيرا كه شياطين انس و جن به دور ما احاطه كرده ، متصل (يعنى پيوسته ) وسوسه مى كنند، هميشه مانعند، و ما هم كناره بالمره نمى توانيم بكشيم
امر معاش اختلال پيدا مى كند، از عهده خودمان هم بر نمى آئيم ، تا كار به كار كسى نداشته مشغول خودمان باشيم . ما كجا اين حرفها كجا؟
جواب مى گوئيم : اگر امورات آنى باشد، همين طور است كه مى گوئى ، از اين هم بزرگتر، مثل كوه بدوا (يعنى در نگاه اول ) به نظر آدم مى آيد، كوچك نيست ، ليكن اشكال در اين است كه تكليف شاق نكرده اند، امورات تدريجى است . پس همين قدر كه تدريجى شد، ديگر كار درست مى شود. مردم به تدريج باز و شاهين و ساير مرغ هاى صيدى را رام كرده ، به دست گرفته اند. پس ملخص كلام اينكه در هر مرتبه كه هستى ، آن نيم رمق كه دارى ، آن قدر را كه به سهولت مى توانى به عمل آورى ، اگر در آن مسامحه نكردى ، آن را به جا آوردى . يك چنين هم بر قوت تو مى افزايد، بلكه زياده . زيرا كه فرموده : (تو يك وجب بيا، من يك زارع )
و اگر نه ، مسامحه كردى ، آن مقدار قوتت هم در معرض زوال است . مثلا شب را تا صبح خوابيدى ، بناى بيدارى داشتى نشد، حالا كه اول صبح است ، تا ملتفت شدى پاشو، بين الطلوعين (يعنى بين طلوع فجر و طلوع خورشيد) را بيدار بودن ، اين خودش هم فيض على حده (يعنى جداگانه ) و توفيقى است از جانب حضرت اله - جل جلاله -، اين را به مسامحه بر خودت تقويت مكن . به شيطان گوش مده كه مى گويد (حالا وقت نماز صبح زياد است ، قدرى بخواب )
غرض او معلوم است . و همچنين در مجلسى نشستى خيلى لغو و بيهوده گفتى ، دلت سياه شد، اما مى توانى نيم ساعت زودتر پاشوى به تدبير و حيل ، پس اين نيم ساعت را از دست مده ، پاشو برو، و مگو چه فايده دارد، من از صبح به خرابى مشغولم باز مى توانى با اين جزئى خيلى كارها پيش ببرى ، ان شاء الله تعالى .
پس بر شيخ احمد لازم آمد عمل كردن (به ) اين ترتيب كه مى نويسم :
اولا، هر كارى دارد بايد اوقات خود را ضايع نكند، بعضى از وقت او مهمل در برود. بايد (براى ) هر چيزى وقتى قرار دهد. اوقات او منقسم گردد، وقتى را بايد وقت عبادت قرار دهد. هيچ كارى در آن وقت غير از عبادت نكند وقتى را وقت كسب و تحصيل معاش خود قرار دهد، و وقتى را (به ) رسيدگى به امور اهل عيال خود، و وقتى را براى خور و خواب خود قرار دهد. ترتيب اينها را به هم نزند، تا همه اوقات او ضايع گردد.
مهما امكن (يعنى تا آنجا كه امكان دارد) اول شب را وقت خواب قرار دهد. بى خود ننشيند آخر شب از او فوت شود. و متذكرا او را خواب ببرد. با طهارت بخوابد. ادعيه ماثوره را بخواند. خصوص تسبيح حضرت صديقه طاهره - سلام الله عليها - را و در سيرى شكم هيچ وقت خود را جنب نكند. و پيش از صبح بيدار شود، تا بيدار شد، سجده شكرى بجا آور. اگر خودش هم بيدار نمى شود، اسباب بيدارى فراهم بياورد. بعد از بيدار شدن به اطراف آسمان نگاه كرد، به تامل چند آيه مباركه كه اول آنها (ان فى خلق السموات و الارض ) است تا (انك لا تخلف الميعاده ) (111) را بخواند. بعد تطهير كرده ، وضو گرفته ، مسواك نموده عطرى استعمال كرده ، سر سجاده خود بنشيند دعاى (الهى غارت نجوم سمائك ) را بخواند. پس شروع به نماز شب نمايد، به آن ترتيب كه فقها - رضوان الله عليهم - نوشته اند، مثل شيخ بهاء عليه الرحمه - در (مفتاح الفلاح ) و ديگران را (مصابيح ) و غيرها نوشته اند، به مقدار وقتش ملاحظه عمل تفصيل و اختصار آن را بنمايد.
الحاصل ، تا اول آفتاب را وقت عبادت قرار دهد، هيچ شغلى بجا نياورد، غير از عبادت ، كارهاى ديگر را به آن وقت نيندازد.
همه را در اذكار و اوراد مشروعه مشغول باشد. اگر هنوز اهل فكر نشده باشد، و اما اگر مرورش با ساحت فكر افتاده ، هر رشته فكرى كه در دست داشته ، در خلال اين اوقات اعمال نمايد. اگر ديد به سهولت فكر جاريست ، پى فكر برود عوض اوراد و تعقيبات . و اگر ديد فكر جامد است ، آن را ول كرده پى ذكر برود، و ملاحظه نمايد هر عملى را كه بيشتر در وى تاثير دارد، آن را برهمه اوراد مقدم دارد، چه قرائت قرآن ، چه مناجات ، چه دعا، چه ذكر، چه نماز، چه سجده .
بارى ، بعد از آن ، ترتيبات امور خانه را داده ، به مقدار ضرورت با اهل خانه محشور شده ، به بازار برود، و هركس را كه ديد غير از سلام چيزى نگويد، مشغول ذكر خودش باشد، تا وارد بازار شود ذكر مخصوصى در ورود بازار (يعنى براى هنگام ورود به بازار) وارد شده ، آن را بخواند. بساط خود را پهن نمايد. متذكرا به كار خود مشغول باشد. ذكر كردن در بازار ثواب خيلى دارد.
شخص ذاكر در بازار به منزله چراغى است در خانه ظلمانى . خود را بى خود در امور دنيويه مردم داخل نكند. مردم را دور خود جمع نكند، حتى موعظه هم نكند. بلى ، اگر منكرى ديد از كسى ، به طريق خوش اگر بتواند، آن را رفع كند. و اما اگر ديد تاثيرى نخواهد كرد، يا (اگر) گفتى بدتر مى كنند، نبايد دست بزند، كار نداشته باشد. و اوقات مخصوصه نمازها را مراعات نمايد، و مهما امكن (يعنى تا آنجا كه امكان دارد) غالبا با طهارت باشد.
بعد از نماز صبح صد مرتبه استغفار، و صد مرتبه كلمه توحيد، و يازده مرتبه سوره توحيد، و صد مرتبه (اللهم صل على محمد و آل محمد و عجل فرجهم ) را ترك نكند، و استغفار خاصه بعد از نماز عصر را بخواند، با ده مرتبه سوره قدر.
و مهما امكن روزه را ترك نكند، خصوص سه روز از ماه را كه پنج شنبه اول و آخر و چهارشنبه وسط هر ماه است ، اگر مزاج او مساعد باشد، و الا مراعات مزاج اولى است ، زيرا كه بدن مركوب انسان است . اگر صدمه خورد از پا مى افتد، و لذا نبايد خيلى هم به هواى آن بچرخد تا اينكه ياغى شود، كه او را ديگر اطاعت نكند (خير الامور اوسطها) (يعنى بهترين كارها، كارهايى است كه به اعتدال نزديك تر باشد) در همه چيز جارى است . افراط و تفريط هيچ كدام صحيح نيست ، در هيچ مرتبه اين است كه فرموده اند: (عليكم بالحسنه بين السيتين ) (يعنى بر شما باد به خوبى كه در ميان دو بد قرار گرفته است ) و در هر وقت از شب كه بتواند، خوب است كه يك سجده طولانى هم بجا بياورد، به قدرى كه بدن خسته شود، و ذكر مبارك آن را هم (سبحان ربى الاعلى و بحمده ) قرار دهد، و مهما امكن ، هر چه مى خواند بايد با قلب حاضر باشد. حواسش جاى ديگر نباشد، و مداومت هم بكند، عمل ملكه و عادت او شود، تا اينكه ترك نگردد
فعلا مطلب بيش از اين گنجايش ندارد. اين چند كلمه (على سبيل الاختصار) (يعنى به صورت مختصر) قلمى گرديد، و اگر مطالبى ديگر هم لازم شد، شايد بعدا نوشته شود، ان شاء الله (112)
حرره محمد البهارى الهمدانى
التماس دعا دارد در هر اوانى