هر روایتی به عوامل گوناگونی بستگی دارد که یکی از آنها «سند روایت» است. سند هر روایت، مسیری در طول تاریخ است که از گوشهای ما آغاز میشود و ممکن است تا لبهای مبارک امام معصوم(علیهالسلام) امتداد یابد. این مسیر را میتوان به دو قسمت اساسی تقسیم نمود و اعتبار هر یک را به صورت جداگانه تحلیل کرد.
قسمت اول، مسیری است که از ما تا به «منبع حدیث»، ادامه یافته است. در این بخش جدای از آنکه صحت و اتصال سند، از ما تا به منبع روایی مورد تحلیل قرار میگیرد، وثاقت «نگارنده کتاب» و اعتبار «منبع روایی» منسوب به او نیز بررسی میشود.
قسمت دوم، مسیری است که نگارنده منبع روایی از خود تا به امام معصوم(علیهالسلام) ارائه داده است. در این بخش، اسناد درونی منبع روایی مورد تحلیل قرار خواهد گرفت. بدین ترتیب باید توجه داشت که اگر در هر یک از این قسمتها خلل و نقصی وارد گردد، امتداد این مسیر آسیب میبیند و در نتیجه اعتبار روایت با مشکل رو به رو خواهد شد.
بنابراین روشن است که بر فرض اثبات اعتبار یک منبع روایی نیز نمیتوان به روایات آن اعتماد کرد بلکه باید پس از تحلیل اسناد درونی آن به بهره گیری از روایات آن همت گمارد.
علامه مجلسی در باب «علامات ظهوره» کتاب بحار الانوار (ج 52، ص 279) از منابع بسیاری استفاده کرد که اکثر روایات آن از سه کتاب شیعی گفته شده است. مابقی روایات نیز معمولاً از منابعی استفاده شده که اعتباری شبیه به این سه کتاب دارد
در بحث روایات نشانههای ظهور نیز باید چنین تحلیلی، صورت پذیرد. به دیگر سخن ابتدا باید به سنجش منابع چنین روایاتی پرداخت و پس از آن، اسناد روایاتی را که در این منابع قرار دارند، مورد واکاوی قرار داد. به همین جهت، بررسی اعتبار منابع را در این بخش پی خواهیم گرفت و اعتبار سنجی اسناد درونی کتابها را در بخش بعد یعنی بخش سوم، تحلیل خواهیم کرد.
اما به دلیل آنکه این مباحث به صورت زنجیروار در پی یکدیگر میآید و هر یک از آنها با دیگری ارتباطی تنگاتنگ دارد، از شما خواننده عزیز میخواهیم که به فهرست و خط سیر این مباحث توجه ویژه داشته باشید تا محتوای نوشتار و ارتباط آن با موضوع اصلی، گم نشود و گنگ به نظر نیاید.
با این مقدمه روشن است که در این بخش به بررسی اجمالی منابعی خواهیم پرداخت که روایات نشانههای ظهور را در خود جای دادهاند. هدف ما از طرح این موضوع این است که نشان دهیم که سازندگان این مستند، توجهی به این مسئله پراهمیت نداشتهاند و بدون در نظر داشتن میزان اعتبار روایات نشانههای ظهور و منابع آنها دست به تحلیلی نامناسب زدهاند.
مهمترین منابعی که این دسته از روایات را در خود جای دادهاند، چهار کتاب کهن روایی است که تقریباً هسته اصلی همه روایات نشانههای ظهور را تشکیل میدهند. این چهار کتاب عبارتند از «الغیبة» نوشته نعمانی، «کمال الدین» نوشته شیخ صدوق، «الغیبة» نوشته شیخ طوسی و «الفتن» نوشته نعیم بن حماد که سه کتاب اول از منابع شیعه و کتاب آخر از منابع اهل تسنن به حساب میآیند.اگرچه بهتر این بود که تمامی منابع ذکر شده در بخش پیشین، مورد تحلیل قرار میگرفت اما بررسی اعتبار همین چهار کتاب نیز میتواند نمایی کلی از اعتبار این دسته از روایات، ارائه دهد. چرا که اکثر محتوای کتابهای معتبری که در دورانهای بعد نوشته شده، روایات همین کتابهای کهن روایی است.
برای نمونه علامه مجلسی در باب «علامات ظهوره» کتاب بحار الانوار (ج 52، ص 279) از منابع بسیاری استفاده کرد که اکثر روایات آن از سه کتاب شیعی گفته شده است. مابقی روایات نیز معمولاً از منابعی استفاده شده که اعتباری شبیه به این سه کتاب دارد.
به بیان دقیقتر محتوای کتابهایی که در دورانهای بعد نگاشته شدهاند (منابع روایی متأخر و معاصر) از سه حال خارج نمیباشد. قسمتی از محتوای این کتابها از روایات همین چهار کتاب مذکور تشکیل شده است. قسمتی دیگر بازتابی از دیگر منابع روایی است که اعتباری هم اندازه با همین چهار کتاب دارند و قسمت سوم از منابعی تشکیل شده که یا معتبر نیستند و یا از اعتباری بسیار پایینتر از این چهار کتاب برخوردارند. به همین جهت سنجش اعتبار روایات همین چهار کتاب کهن خواهد توانست مسایل مهمی را در مورد اعتبار روایات نشانههای ظهور روشن سازد.
نکته دیگر اینکه بخشی از منابعی که در دورانهای بعد به نگارش در آمده، (همچون بحار الانوار علامه مجلسی) پایبند به اعتبار منابع خود بودهاند و از منابع غیر معتبر استفاده نکردهاند. البته همچنان که گفتیم استفاده از کتاب معتبر به معنای اعتبار تمامی روایات آن کتاب نیست و اعتبار سنجی اسناد این روایات باید به صورت مجزا صورت پذیرد.
به این نتیجه خواهیم رسید که روایات نشانههای ظهور ایرادات فراوانی دارد که بهره گیری از آنها دقت نظر ویژهای میطلبد. گذشته از آنکه این نکته (دقت نظر ویژه در اینگونه روایات) مربوط به روایاتی است که از منابع معتبر استخراج شده است اما بهرهگیری از منابع غیرمعتبر و مشکوک که دیگر جای خود دارد و مشکل بر روی مشکل است
اما در مقابل بخش دیگری از منابعی که در دورانهای بعد نوشته شده، از منابع غیر معتبر فراوانی بهره گرفتهاند. گویا که آنها تنها در صدد جمع آوری تمامی روایات موجود در این زمینه بودهاند و به مسأله اعتبار منبع روایی استفاده شده در کتاب خود، توجهی نداشتهاند. نمونه چنین منابعی «الملاحم و الفتن» سید بن طاوس (متوفای 664)، «بشارة الاسلام» سید مصطفی آل حیدر کاظمی (متوفای 1336) و «الزام الناصب» آیت الله حائری است که استفاده از آنها باید با وسواس بیشتری صورت گیرد و با دقت نظر مضاعفی انجام پذیرد.
متأسفانه باید گفت که اکثر منابع استفاده شده در این مستند از منابعی این چنینی است. کتابهایی که ریشه در منابعی مستحکم ندارند و روایاتشان جدای از ضعف منبع، مشکلات عدیده سندی دارند.
ما در انتهای این بحث به این نتیجه خواهیم رسید که روایات نشانههای ظهور ایرادات فراوانی دارد که بهره گیری از آنها دقت نظر ویژهای میطلبد. گذشته از آنکه این نکته (دقت نظر ویژه در اینگونه روایات) مربوط به روایاتی است که از منابع معتبر استخراج شده است اما بهرهگیری از منابع غیرمعتبر و مشکوک که دیگر جای خود دارد و مشکل بر روی مشکل است.
بنابراین حتی اگر سازندگان این مستند از منابع معتبر و دست اول هم استفاده میکردند دقت نظر فراوان و بررسی عالمانه بر آنها لازم بود. اما نگاه به منابع این مستند نشان میدهد که آنها کمتر از چنین منابعی بهره بردهاند و بیشتر از منابع مسئلهدار بهره جستهاند. گذشته از آنکه سازندگان این مستند نه توان علمی چنین دقت نظری را داشتهاند و نه اینکه با چنین دقت نظری به جمع آوری چنین روایاتی پرداختهاند.