0

ویژه زن

 
omegaa
omegaa
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 1738
محل سکونت : اصفهان

ویژه زن

نویسنده: زهرا حاج محمدی

به نام او که تفکر را آموخت


آنچه در این نوشتار ارایه می‌شود ماجرایی است از ورود به تک حلقه‌ای از هزاران حلقه‌ی تمدن امروزی که ارکان آن را سست یافتم و بازگشت به دنیای ساده‌ی سنت را خوش‌نواتر و شایسته‌تر دیدم.

 

گوشی های ایرانی جی ال ایکس را با تخفیف بخرید

در صورت تمایل پیام بدید

پنج شنبه 5 خرداد 1390  11:39 AM
تشکرات از این پست
gh_golpa
omegaa
omegaa
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 1738
محل سکونت : اصفهان

این واقعیت زندگی ما زن‌هاست!

این واقعیت زندگی ما زن‌هاست!


فراز اول: من و فمنیسم


من با فمنیسم سال‌ها پیش آشنا شدم. خوب به یاد دارم. کتابی از بکری تمیزی(نویسنده‌ی ایرانی ساکن آمریکا) را در دست گرفته بودم و به اولین جملات کتاب چشم دوخته بودم. وه که چه عمیق احساس کردم جملات این کتاب از ذهن خود من تراوش شده است. هنوز هم برخی جملات هرچند ساده‌اش را به خوبی به یاد دارم:


"در یک جامعه‌ی استبدادی به دنیا می‌آیی، رشد می‌کنی، خود را با اندیشه‌های متفاوت جهانی در رابطه قرار می‌دهی و به این نتیجه می‌رسی که می‌خواهی انسانی آزاده باشی. آزادی چنان با جسم و روحت درآمیخته است که نمی‌توان از تو جدایش کرد اما...


از خود که بیرون می‌آیی، فرهنگ مردسالار را می‌بینی که می‌خواهد آزادی‌ات را بگیرد. برایت تله می‌گذارد تا اسیر سنت‌هایت کند. می‌دانی هدیه‌اش خفقان است، آن را نمی‌پذیری. به سادگی می‌گویی نه. تنها یک کلمه!! نه! او هم در عوض تو را حاشیه‌نشین می‌کند."


"نه" گفتن من به سنت؛ 14 سال پیش؛ بهانه‌ای شد تا با حلقه‌ای از دوستان که آن‌ها را آزاداندیش می‌پنداشتم، آشنا شوم. حلقه‌ای که مهمترین محورش فمنیسم و پایانی بر مردسالاری بود.


آن روزها حرف‌ها چه ساده بر صفحه‌ی دلم می‌نشست. اغلب زنان در این جمع‌های کوچک و به حاشیه رانده شده؛ یک داستان مشترک دارند:


"چیزی در درونم می‌جوشد که ناآرامم می‌کند. مدتی شعر می‌گفتم، احساس کردم دیگر شعرم نمی‌آید! آن را به کناری گذاشتم، نقاشی را شروع کردم، بعد مجسمه‌سازی. این سرچشمه را از یک‌سو می‌بندم، از جای دیگری راه بازمی‌کند."


اعضای این جمع‌ها؛ همگی از یک نوع حساسیت و شکنندگی در رنج‌اند. از واکنش‌های جامعه‌ی مردسالار دل پرخونی دارند و البته؛ هم از برخوردهای شاعران، نویسندگان و روشنفکران و هم از رفتارهای مردم کوچه و بازار.


مثال مشترک همه‌ی آن‌ها؛ رابعه است، پروین، قره‌العین و فروغ فرخزاد.


بر داستان‌های زندگی‌هاشان با یک جمله‌ی پر راز و رمز؛ مهر پایان می‌گذارند: "این واقعیت زندگی ما زن‌هاست"


و تو حیف می‌خوری. حیف از این همه استعداد! نظرات و هنرهایی که هرز رفته است و این همه؛ تو را تشویق می‌کند که دنیای فمنیسم را برای خودت و آن‌ها که در جمع‌هاشان حضور داری، جدی‌تر بسازی.


اما همیشه و همه‌جا، همه چیز خوب پیش نمی‌رود. کم‌کمک دست و دلت به هیچ کاری نمی‌رود. بحران‌های روحی که اوایل کمی ناخنک به آرامش‌ات می‌زد، حالا شدیدتر شده است. سوال‌ها هجوم می‌آورند. هزاران سوال ذهن‌ات را تحت فشار قرار می‌دهند. پای یاس فلسفی هم به میان کشیده می‌شود. زاویه‌ی دید هم کار خودش را می‌کند و تغییرات شروع می‌شود. می‌بینی که نه با مردم راحتی و نه با زن‌هایی که این‌گونه آن‌ها را می‌ستودی. دیگر کسی قادر به درک تو نیست!


اوایل؛ نظرات‌ات را با سایر فمنیست‌ها درمیان می‌گذاری. آن‌ها هم این تجربه‌ها را داشته‌اند. خودت را قانع می‌کنی که اگر زنی به دید فمنیستی برسد، تفاوت نمی‌کند که در کدام نقطه از جهان متولد شده یا رشد کرده باشد، او چون دگراندیش شده‌است، حاشیه‌نشین می‌شود. امیدواری می‌شوی که زنان دیگر با تنوع اندیشه‌ای که دارند، این زاویه دید را وسیع‌تر و حفره‌های خالی ذهن‌ات را پر کنند.


نمی‌دانم چطور شد که برای من؛ ماجرا وارونه رخ داد. پی بردم که قدرت تحمل هیچ نگاه تازه‌ای حتی در میان فمنیست‌ها نیست. آن‌ها عاشق خودشانند و از تغییر اصلا خوش‌شان نمی‌آید. برای همین هرچه سعی کرده‌ای تا از نتایج بگذری و به علت‌ها برسی، موفق نبوده‌ای و دایم می‌بینی سر جایت مانده‌ای.


جمله‌ها دوره‌ام کرده‌اند:


من اعتقادی به جامعه‌ی روشنفکر ندارم. اگر اینها روشنفکرند، من روشنفکر نیستم...


روشنفکران ایده‌ی تو را می‌گیرند، تو را له می‌کنند و وجودت را تهی باقی می‌گذارند...


میان رفتارها و گفتارها در اطراف؛ تفاوت‌ها جدی است. حالا دیگر گفتن این جمله هم فایده‌ای ندارد که:" همه این‌طور نیستند. من با آن‌ها کاری ندارم."


دره‌ی افسوس‌ها عمیق‌تر می‌شود. شاید دیدن آن روی سکه، اندوه‌ات را شدیدتر کرده باشد. احساس می‌کنی که به لبه‌ی پرتگاه رسیده‌ای. دیگر تاب ماندن نداری. از ژست‌های روشنفکرانه در لعاب صمیمیت درحالی‌که درونش تهی است، بیزار می‌شوی. این زمان است که درمی‌یابی، به پایان فمنیست نزدیک شده‌ای. سرانجام روزی می‌رسد که جرات آن را پیدا می‌کنی که به خودت بگویی:" دورانی که در آن زن‌ها به مردها و مردها به زن‌ها فخر می‌فروخته‌اند، سال‌هاست به پایان رسیده. من هم زنی هستم مثل دیگر زن‌ها که دوست دارم اندیشه‌ای به‌هنجار و متعادل را درکنار احترام به خود و دیگران در زندگی تجربه کنم."


برای من؛ داستان فمنیسم این چنین به پایان رسید اما اطمینان دارم که خیلی‌ها این داستان را گونه‌ی دیگری به پایان می‌رسانند.  

 

گوشی های ایرانی جی ال ایکس را با تخفیف بخرید

در صورت تمایل پیام بدید

پنج شنبه 5 خرداد 1390  11:40 AM
تشکرات از این پست
omegaa
omegaa
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 1738
محل سکونت : اصفهان

فراز دوم: چطور ما بی‌حجاب شدیم

فراز دوم: چطور ما بی‌حجاب شدیم


"ساعت 3 بعداز ظهر روز 17 دی‌ماه 1314، موکب اعلیحضرت همایون شاهنشاهی و موکب علیاحضرت ملکه پهلوی و والاحضرت شاهدخت برای افتتاح دانشسرای مقدماتی و اعطای دانش‌نامه‌های محصلان طب و قابلگی به عمارت جدید دانشسرای مقدماتی نزول اجلال فرمودند. حضور علیاحضرت ملکه پهلوی و والاحضرتین شاهدخت در مراسم افتتاح؛ فصل تازه‌ای در تاریخ جدید ایران و مرحله‌ی نوینی در دوره‌ی حیات اجتماعی کشور ما می‌باشد و این اقدام شاهانه نمونه‌ی بینی است از نیت بلند و علوّ قدر اعلیحضرت همایون شاهنشاهی در ایجاد تساوی مقام زن و مرد و رفع حجاب و نشر علم و معرفت و سرمشق عملی است برای کسانی که سالیان دراز آرزومند چنین روز فرخنده‌ای بوده‌اند و اینک آرزوی خود را با این اقدام شاهانه برآورده می‌بینند."


اگر شاه قاجار کمتر از دو قرن پیش جسارت به خرج می‌داد شاید افتخار کشف حجاب در ایران را درکنار افتخار قتل امیرکبیر به نام خود ثبت می‌کرد تا بر فهرست بلندبالای خدماتش به بدخواهان، برگ زرین دیگری بیفزاید اما حتی کشنده‌ی صدراعظم محبوب ایران نیز این افتخار را آشکارا به نام خود ثبت نکرد و آن را به شاه مستبدی که بر جانشینان قاجاری پشت کرده و آوازه‌اش با خیانت و قلدری گره خورده، واگذارد تا این سند را به امضای ملکوکانه‌ی خود رساند.


اما این تنها مهر ملوکانه نبود که حجاب را از سر زنان ایرانی برداشت بلکه دلبستگی برخی خواص به پیوستن به مظاهر تمدن که پرجذبه‌ترین آن پوشیدن به سبک‌های روز و به نمایش گذاشتن ظرافت‌ها و جذابیت‌های آفرینش در خلقت زنانه است، پیشگام این عرصه است و در این بین؛ قره‌العین گوی سبقت را از هم شاه قاجار و هم از قزاق میرپنج ربود. شیوه‌ی زندگی‌ای که او نوید آن را می‌داد حضور آزادانه و رهای زنان در جامعه بود. شیفتگی قره‌العین به ورود به دنیای مردانه که خود؛ آن را آزاداندیشی و تساوی حقوق زن و مرد می‌نامید، حتی به شاه قاجار هم مجال دست‌یابی به عروسی درشمار عروسان حرمسرای قاجاری را نداد و قره‌العین همچنان اسب اوهام را راند تا سرانجام در برهوت ارتداد و بابی‌گری برزمین‌اش کوباند.


اینکه چه شد که من در ماجرایم با فمنسیم، وی(قره‌العین) را مدافع حقوق زنان خواندم و بر محتوای شعرش و نثر البته استادانه‌اش مهر تایید زدم و نظریه‌پردازی سیاسی‌اش را بی‌آنکه به باب بودنش نظری دقیق افکنده باشم، ستودم و او را روشنفکر روشنگرای صد و اندی سال پیش برشمردم که باید چون اویی می‌بود تا چون منی یارای ایستادن در زیر پرچم تساوی حقوق زن و مرد را پیدا می‌کرد، در روزگار کنونی‌ام برایم جای سوال و تاسف باقی گذاشته است. که می‌تواند تنها یک پاسخ روشن داشته باشد و آن؛ اینکه، در غیاب اندیشه‌های چون منی در تاریخ امروز یا دیروز ایران است که کانون‌های بانوان شکل گرفتند تا مروج شیوه‌ی جدیدی از الگوی زن ایرانی باشند که حجاب را مظهر عقب‌ماندگی و نبودش را مایه‌ی مباهات و تمدن برشمرند. که اگر این‌چنین نمی‌بود، امثال صدیقه دولت‌آبادی درکنار علاقه‌ی فراوانش به غرب؛ فرصت تاسیس کانون بانوان را پیدا نمی‌کردند.   


حضور دولت‌آبادی و تفکرات چون اویی در روزگار میرپنج بود که؛ زمینه‌های منع حجاب را رسما در کنگره‌ی زنان مسلمان در تهران فراهم کرد تا نتیجه‌اش را با نمایش دختران بدون حجاب به اسم تمدن و پوشاندن کلاه و لباس اروپایی به مردان شاهد باشد.


و در این میان؛ جای خالی اندیشه‌ی باز و اغناکننده بود که بسیاری از زنان ایرانی را سرمست از غوطه‌ور شدن در دریای ظهور تمدن؛ به‌سوی داستانی تلخ برد که یک سر آن به اندیشه‌ی دین ستیزی و سر دیگر آن به ماجرای فمنیسم و تساوی حقوق زنان و مردان و نقطه‌ی اوج آن را به آزاداندیشی، سیاست و دفاع از زنان متصل کرد.


و این‌گونه شد که من و ما بی‌حجاب شدیم. بی‌حجاب شدیم تا رودرو به جهان نگاه کنیم( همان‌گونه که آتاتورک در ماجرای تبلیغ بی‌حجابی زنان در ترکیه محطاطانه گفته بود: خودتان را به جهان نشان دهید و رودررو به جهان بنگرید) اما در این بده بستان نگاه‌ها، این ما زنان بودیم که دیگر بار باختیم.

 

گوشی های ایرانی جی ال ایکس را با تخفیف بخرید

در صورت تمایل پیام بدید

پنج شنبه 5 خرداد 1390  11:40 AM
تشکرات از این پست
omegaa
omegaa
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 1738
محل سکونت : اصفهان

فراز سوم: چرا امروز حجاب را دوست می‌دارم

فراز سوم: چرا امروز حجاب را دوست می‌دارم


در دینی که من بر آن رشد یافته‌ام؛ همواره دو صفت برای زنان به‌عنوان برترین صفات برشمرده شده است: اولی عفت و دیگری حجاب. که اتفاقا این دومی یعنی حجاب است که اولی یعنی کرامت و عفت را ضمانت می‌کند.


در مسیر رشد و بالندگی خصوصا آنجا که داستان زندگی‌ام با فمنیسم گره خورد، اندیشیدم که حجاب؛ جریان ظالمانه‌اى است که حاصلی جز محدودیت و حصار برای زن ندارد پس با پشت سر گذاشتن آن می‌توان بزرگترین نشانه‌ی ضعف و محدودیت را در زن از میان برد. همچنین آموختم که پرسش‌های انکاری اطرافیان را با یک پاسخ ابهام‌آمیز پیوند دهم و آن اینکه حجاب، انتخابی فردی است و التزام یا عدم التزام به آن در حیطه‌ی آزادی‌های نهایی یک زن می‌گنجد و برای آن نمی‌توان مرز یا جبری قایل شد.


به تدریج آموختم که به سلسه دلایل خود، موضوعات دیگری را پیوند بزنم که بعضى فلسفى بودند، برخی اجتماعى، تعدادی اخلاقى و مابقی اقتصادى و روانى. دلایلی از این دست که: میل به ریاضت و رهبانیت ندارم. در سایه‌ی حجاب از ممیزه‌های عدالت اجتماعى دور می‌مانم. با کمک آن پدرشاهى و تسلط مرد بر زن و استثمار وی را تایید کرده‌ام. خود را تسلیم حسادت و خودخواهى مرد کرده‌ام. به مقررات خشنى تن داده‌ام که سنخیتی با روحیه و تمایلاتم ندارد. پذیرای شرایطی شده‌ام که مرا از برداشتن گام‌های بلند به‌سوی موفقیت‌های فردی بازمی‌دارد. میل به زیبایی و پاکیزگی را سرکوب کرده و کثیفی و  ژولیدگی را جانشین‌ این صفات برتر کرده‌ام. به خستگی بیهوده‌ی ناشی از به‌کار بردن پوشش در شرایط‌های سخت راضی شده‌ام و ...


اما در این فضا؛ گاه که به کتاب‌هایی از برخی نویسندگان که دوستشان می‌داشتم یا آن‌ها که در پی نقدشان بوده‌ام، سری می‌زدم، درمی‌یافتم که فلسفه‌اى که آن‌ها(مروجان حجاب) راوی آن هستند؛ مواردی جز این است و اتفاقا این خداوند است که عفاف و حیا را خصلت وجودی زن قرار داده و آن را معبر اصلی مسلمانی و پاکی برشمرده است نه یک حکومت یا نظام سیاسی.


دریافتم شهید مطهری به حق؛ حجاب را عامل عقب راندن زن تعبیر نمی‌کند: "حجابى که اسلام براى زنان تعیین فرموده به معناى در خانه ماندن و نداشتن فعالیت اجتماعى نیست، بلکه زنان با رعایت کامل حجاب مى‌توانند در اجتماع و هرجا که ضرورت داشته باشد، حضور داشته باشند."


هرچند دلایل او بر دل بسیاری از زنانی از نوع من ننشسته بود اما من بوی خوشی از آن استشمام کردم.


قدر مسلم مرور پیامدهای برهنگی زنان در جوامع غیرمسلمان و نیز مسلمان توانست به این شبهه پایان دهد. وقتی که آمار جنایت، استثمار، تجاوز، خودکشی، از هم گسستگی‌های خانوادگی و طلاق، فرزندان نامشروع، امراض روانی و بحران‌های فردی و اجتماعی را آن‌هم در جوامعی که دامنه‌ی وسیعی برای آزادی‌های زنان قایل بودند، روز به روز درحال افزایش یافتم.


توان اقناع گروه‌های کوچک فمنیست و مخالفان حجاب درنظرم کاهش می‌یافت و دلایل آن‌ها را صرفا در بهانه‌هایی چون تساوی حقوق زن با مرد، دفاع از حقوق زنان، مبارزه‌ی سیاسی با قوانین اجباری و ناعادلانه‌ی حاکمیت و گام برداشتن در مسیر روشنفکری و تمدن روز بشری می‌یافتم که هیچ‌یک ردی از فلسفه‌ای بسامان و قابل اقناع نداشتند.


هر روز علاقه‌ام به بازگشت به سادگی‌های باورهای قدیمی اما بااصالت در مسیر افزایش بود و دانستم که چرا خداوند فرموده: یا أَیهَا النَّبِى قُل لِّأَزْوَاجِک وَ بنَاتِک وَ نِسَاء الْمُؤْمِنِینَ یدْنِینَ عَلَیهِنَّ مِن جَلَابِیبِهِنَّ ذَلِک أَدْنَى أَن یعْرَفْنَ فَلَا یؤْذَینَ وَ کانَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِیمًا.


 اى پیامبر به زنان و دخترانت و به زنان مؤمنان بگو پوشش‌هاى خود را بر خود فروتر گیرند این براى آن‌که شناخته شوند و مورد آزار قرار نگیرند به احتیاط نزدیک‌تر است و خدا آمرزنده‌ی مهربان است.


در این میان دانستم که تنها ما نبوده‌ و نیستیم که در روزگار امروز؛ وجوب حجاب برای‌مان اصل شده است که حتی همان جوامعی که آزادی‌هایشان را زمانی دراز می‌ستوده‌ام؛ برای حضور افراد در اماکن عمومی و دانشگاه‌ها قوانینی تدوین کرده‌اند تا مراجعان به این اماکن از شاخصه‌های حداقلی برای پوشش برخوردار باشند. ازجمله‌ این اماکن‌اند: دانشگاه‌ها و دانشکده‌های ایالتی فلوریدا، آلن آمریکا، لانگ‌وود آمریکا، جنوب غربی میسوری آمریکا، آلورنیای آمریکا، آلابامای آمریکا، پن آمریکا و ...


در مرور ضوابط پوشش در این دانشگاه‌ها به نکات جالبی برخورد کردم. دانشگاه ایالتی فلوریدا آمریکا در شمار دستورالعمل‌هایش برای پوشش دانشجویان دختر و پسر این دانشگاه آورده است:


- تمام شلوارها و دامن‌هایی که پوشیده می‌شوند نباید بیش از حد کوتاه باشند.


- شلوارها و شلوارک‌های خاکی رنگ، دامن‌ها، و پیراهن‌های زنانه باید از رنگی یکدست و یکسان برخوردار باشند. اندازه شلوارک‌ها، دامن‌ها و پیراهن‌های زنانه نباید کوتاهتر از سر زانو باشد.


- جین‌های آبی رنگ باید یک رنگ، یکدست، یکسان و بدون سوراخ و شکافتگی باشند.


- پیراهن زنانه، تی‌شرت آستین‌دار با رنگ یکدست مجاز می‌باشد.


- کفش‌های شکیل و ساده یا بدون مدل قابل قبول می‌باشند. تردد با پای برهنه، پوشیدن دمپایی و کفش‌های راحتی، کفش‌های پاشنه میخی یا پاشنه بلند(بلندتر از 3 اینچ)، یا کفش چرخدار و گیره‌دار مجاز نمی‌باشد.


- در روزهای معین شده به‌عنوان مناسبت‌های مذهبی دانشجویان می‌توانند تی‌شرت‌ها یا پیراهن‌هایی که حاوی عبارات و لغات شرم‌آور و زننده نباشند؛ به تن کنند.


این موارد هم قابل قبول نمی‌باشند:


- هر نوع پوششی که دربردارنده‌ی عبارات زشت یا توهین‌آمیز به مقدسات، وسوسه‌انگیز و ناشایست یا مرتبط با دسته‌ها، احزاب و گرایشاتی که شخص را ترغیب به استفاده از موارد مخدر، مشروبات الکلی و یا خشونت کند.


- هرگونه لباس و پوششی با پارگی، لکه، سوراخ و وصله


- پیراهن‌های زیانه و مردانه پشت باز


- بلوز یا پیراهن‌های یقه باز


- هرگونه پوشش بدن نما


- شلوارهای افتاده و آویزان


- بازوبند، مچ‌بند، کمربند یا دیگر اقلام با قطات سنگین آهنی و زنجیر.


پس در پایان این داستان دانستم که زن مسلمان، تجسم حرمت و عفت در جامعه است و حفظ پوشش؛ احترام گذاردن به زن و محفوظ نگه داشتن وی از نگاه‌های شهوانی و حیوانی است: "ذلک ادنی ان یعرفن فلا یوذن" این پوشش، نزدیک‌تر است که زنان به حیاء و عفت شناخته شوند و مورد اذیت ناهلان واقع نشوند.                   

 

منبع

 

گوشی های ایرانی جی ال ایکس را با تخفیف بخرید

در صورت تمایل پیام بدید

پنج شنبه 5 خرداد 1390  11:42 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها