از بلاغت قديم و انحصار اصطلاح تمثيل در چارچوب تشبيه و استعاره كه بگذريم، به تعريفي دوباره، دقيقتر و ناظر به جزئيات بيشتري از ويژگيهاي اين كلمه ميرسيم. تمثيل در اصطلاح ادبي معاصر «گونهاي تصوير «ايماژ» يا داستاني است كه پشت معناي لفظي يا ظاهري آن، معناي مشخص دومي هم پنهان باشد.»(9) به تعبير ديگر «به داستان يا روايتي گفته ميشود كه داراي دو لايهي معنايي ظاهري و باطني باشد كه در آن تمامي وقايع، شخصيتها و اعمال سطح روبنايي داراي مرجع مشابهي در سطح دروني است.»(10) ميبينيم كه بر جنبهي روايي و داستاني بودن تمثيل تأكيد ميشود. هم چنين «معناي دومي» كه در اين تعرايف از آن ياد ميشود، پنهان است و به راهنمايي لايهي معنايي ظاهري بايد بدان دست يافت. داشتن معناي باطني و پنهان همان است كه در شيوهي ادبي استعاره به آن اشاره ميشود. در استعاره نيز تنهه مشبه به ذكر ميشود و رسيدن به مشبه محذوف – كه مقصود استعاره پرداز است- با كوشش ذهني مخاطب و با توجه به قراين لفظي يا معنو امكان پذير است. نتيجهاي كه از اين بحث حاصل ميشود آن است كه تمثيل در اصطلاح معاصر، شكلي از استعاره است؛ اما استعارهاي كه به گونهي داستان «روايت ميشود» و شامل وقايع و اشخاص است. حال آن كه استعاره در شكل سادهاش، تنها يك عنصر است كه به جاي عنصر ديگر- و البته با علاقهي مشابهت – در كلام ميآيد. جمع شدن چند عنصر و به اصطلاح چند بعدي بودن تمثيل سبب ميشود كه گاهي آن را «استعارهي گسترده» بنامند. استعارهاي كه توسعه يافته، عناصر بعضاً متعددي در شكلگيري آن شركت ميكنند و به آن ساختاري روايي ميبخشند.