دلنگران
خوری نی جز ی ك دلگرونم ............... خبری نیست بجز اینكه نگرانم
خدا دون تا كی زن میمونم .............. و خدا میداند تا كی زنده میمانم
ن حالی سیم من نه روزگاری ............. نه حالی برایم مانده نه روزی
افتام و غریوی و و زاری ............. و به غریبی و بد بختی افتاده ام
چنو دلتنم و تش ها د جونم ............ آنقدر دلتنگم و آتش در جانم هست
ك نتونم ی گر آروم بمونم ............ كه نمیتوانم یك لحظه آرام بگیرم
چی بكم ئی روزا دسم پتین ............ چه كنم كه این روزا دستم خالیست
بی تو خن و ری لوم نمیشین ............ و بدون تو خنده بر لبهایم نمینشیند
شو و روزم ایوار تنلاتی ........... شب و روزم مانند غروب گرفته و غمناك است
چشام گلال دی بی دسلاتی .......... و چشمهایم از این تنگ دستی چون رودی
خوری نی بجز ی ك ئی لیو .......... خبری نیست بجز اینكه این دیوانه
هنی هم چش و رت ها میگریو ........... هنوز چشم به راه گریه میكند