بعد از شهادت امام حسين عليهالسلام ـ كه امامت و سرپرستي امور شيعيان به عهده امام سجاد عليهالسلام قرار گرفت.ـ براي اعتراض به وضع موجود و مبارزه با فساد دستگاه اموي، قيامهايي از سوي شيعيان و ديگران صورت گرفت كه عبارتند از: قيام مدينه، قيام توّابين، قيام مختار، قيام عبداللّه بن زبير و...
آنچه كنجكاوي مسلمانان، بويژه شيعيان، را بر ميانگيزد اين پرسش است كه: نقش و موضع امام سجاد عليهالسلام در اين قيامها چه بود و آيا در شكلگيري و بالندگي آنها دخالت داشت، يانه؟
در اين پژوهش، قصد داريم به ياري خداوند به پرسشهاي فوق پاسخي مناسب دهيم تا با اطلاع از مواضع آن حضرت، بتوانيم در تصميم گيريهاي فردي، گروهي، اجتماعي و جهاني شيوه او را الگو و راهگشاي زندگي خود قرار دهيم.
اوضاع سياسي مدينه بعد از واقعه كربلا
پس از واقعه عاشورا، بازگشت كاروان اهلبيت عليهمالسلام به مدينه و آگاهي مسلمانان از وقايع كربلا و كوفه و شام، اين شهر آرامش نسبياش را از دست داد و دستگاه خلافت در نظر مسلمانان به شدّت بياعتبار و منفور گرديد.(1) مدينه شهر انصار، شهر استقبال از پيامبر صلياللهعليهوآله در دوران سختي اسلام، پايگاه نخستين حكومت اسلامي به رهبري رسول اكرم صلياللهعليهوآله بود و پس از مكه ـ كه سرزمين وحي و رسالت و زادگاه توحيد بود.ـ از قداست و منزلت ويژهاي در نظر مسلمانان برخوردار بود. مدينه بعد از پيامبراكرم صلياللهعليهوآله ، به خاطر اختلافات و دسته بنديهاي سياسي، نتوانست شكوه و عظمت پيشين خود را حفظ كند؛ اما با گذشت بيش از شصت سال از هجرت پيامبر صلياللهعليهوآله هنوز مدينه مركزعلم و فقاهت و پايتخت اسلام و پايگاه اصلي صحابه پيامبر و قاريان قرآن و حافظان حديث به شمار ميرفت.
مردم مدينه ـ كه بازماندگان انصار و مهاجر و شاهد انحرافي بزرگ در خلافت اسلامي بودند.ـ سكوت در برابر منكرات را روا نميدانستند. به همين دليل، حركتهايي عليه حكومت انجام دادند كه بعد از سال 61 هجري به عزل و نصب سه حاكم در طول دو سال منحر گرديد. اين خود بهترين دليل براوضاع متشنّج و جوّ ناآرام سياسي مدينه است؛ يعني در سال 61 هجري وليد بن عتبه حاكم مدينه بود؛ با كمي فاصله عمروبن سعيد فرماندار شد و بعد از مدتي كوتاه، عثمان بن محمدبن ابيسفيان پسرعموي يزيد، والي مدينه گرديد.(2)
عوامل شتابزا در قيام مدينه
عثمان، پسرعموي يزيد، براي فرونشاندن ناآرامي سياسي مدينه تدبيري انديشيد و براي فريب عناصر پرشور نهضت، عدهاي از سران آنها را براي ديدار يزيد رهسپار دمشق كرد تا هم شوكت و قدرت او را ببينند و هم از بخششهاي او برخوردار شوند و دست از شورش بردارند. اين افراد پرشورـ كه از فرزندان مهاجر و انصار بودند.ـ با رفتن به دمشق توانستند سبكسريها و كارهاي ناشايست و خلاف شرع يزيد را از نزديك مشاهده كنند، چون در اين مدت از خواصّ يزيد به شمار ميرفتند و در كاخ او بودند.
آنها، به رغم هدايايي كه از يزيد دريافت كردند، پس از بازگشت، در مسجد رسول اللّه صلياللهعليهوآله سخنراني كردند.(3) و فرياد كشيدند: «اي مردم! ما از دربار خليفهاي ميآييم كه شراب مينوشد، طنبور مينوازد، سگبازي ميكند و شب را با كنيزكان پست و آوازه خوان به صبح ميرساند. از شما ميخواهيم او را از خلافت عزل كنيد.»(4)
عوامل اصلي قيام
1 ـ نارضايي قاطع مردم مدينه ـ كه سالها كينه بني اميه را در دل داشتند و بيشترين مردم مدينه را انصار تشكيل ميدادند.ـ اولين عامل قيام بود. آنها از مخالفان سرسخت بني اميه بودند و سابقه شورش عليه عثمان را در پرونده داشتند. گروههاي ديگر مردم مدينه كه مخالف بني اميه بودند، عبارتند از: (5)
الف) خاندان پيامبر صلياللهعليهوآله
ب) خاندان زبير
ج) خاندان ابوبكر
د) خاندان عمر
2 ـ كشتار، سركوب و اسارت خاندان رسالت كه احساسات و عواطف همه را جريحه دار ساخت و مردم را به انتقام گرفتن از حكومت واداشت. علاوه بر اين، چيزي كه در برانگيختن مردم مؤثر بود، شيون بانوان بنيهاشم بود كه سبب بيداري گروههاي مردم مدينه شد.
3 ـ تظاهر يزيد به فسق و فجور و علني شدن جنايات و تبهكاريهاي او(6) نيكان و غيرتمندان متدين را برآن داشت تا قيام در برابر حكومت يزيد را يك واجب شرعي بدانند و به خاطر سكوتشان در پيشگاه خداوند متعال احساس مسؤوليت كنند. به طوري كه يكي از شورشيان ـ كه عبداللّه بن حنظله نام داشت.ـ ميگويد: «به خدا سوگند، ما در برابر يزيد قيام نكرديم مگر آن كه ترسيديم از آسمان برما سنگ ببارد....»
رهبري قيام
به دنبال گزارشي كه نمايندگان مردم مدينه از شام ارائه دادند، انقلابيان پرشور با عبداللّه بن حنظله ـ كه يكي از نمايندگان بود.ـ بيعت كردند و او را به رهبري پذيرفتند. آنها يزيد را غياباً از خلافت بركنار ساخته، بني اميه را ـ كه شمارشان در مدينه به هزارتن ميرسيد.ـ در خانه مروان بن حكم محاصره و از شهر بيرون كردند.(7)
انگيزه قيام
انگيزه قيام، مقدس بود؛ چون براي مبارزه و ريشهكن ساختن فساد و فحشا تحقق يافت. مردم مدينه ازنزديك شاهد اعمال و رفتار افراد و حكّام بني اميه بودند. اين نظارت سبب نفرت آنها شد و توانست با گزارشي كه امام سجاد عليهالسلام از كربلا و كوفه و شام، بيان كرد و نيز سخنان نمايندگان اعزامي به شام سبب قيام همگاني شود.(8)
نتيجه قيام
وقتي خبر شورش اهل مدينه به شام رسيد، يزيد ـ كه پس از آن همه عطايا انتظار چنين واكنشي نداشت.ـ به شدّت خشمگين شد و لشكري دوازده هزارنفري به فرماندهي مسلم بن عقبه ـ كه سنگدلي و قساوتش در ميان فرماندهان سپاه معاويه معروف و يك چشمش را در صفين از دست داده بود.ـ براي سركوبي مردم مدينه فرستاد.(9)
اين پلنگ زخم ديده يك چشم ـ كه بيش از نود سال از عمرش ميگذشت.ـ ابتدا شهر را محاصره كرد و براي مردم پيام فرستاد(10) كه تا سه روز مهلت دارند تا تسليم شوند. مردم زير بار نرفتند و به جنگ با او برخاستند. ابتدا پيروزي با مردم بود ولي در نهايت مسلم پيروز شد؛ شهر را به تصرف درآورد و به سربازان خود اجازه داد تا سه روز هر كاري كه بخواهند با جان و مال و ناموس مردم انجام دهند.
تعداد كشته شدگان مدينه را تا ده هزار(11) نفر نيز ذكر كردهاند. سيصد پستان از زنان بريدند و به 800 دختر تجاوز كردند. به طوري كه تا سالها والدين در ازدواج دخترانشان سالم بودن آنها را تضمين نميكردند.(12)
سپس مسلم مردم مدينه را وادار ساخت به بندگي يزيد اقرار كنند و امتناع كنندگان را از دم تيغ گذراند.(13)
نقش امام سجاد عليهالسلام در قيام مدينه
امام سجاد عليهالسلام قبل از ورود كاروان اسرا به مدينه، دستور داد؛ خيمههايي در بيرون مدينه نصب و مردم شهر را از رسيدن كاروان آگاه سازند. بيان حوادث تلخ كربلا و كوفه و شام به وسيله او، زمينه قيام را فراهم كرد. پس از آن نيز درهر فرصتي مانند آب خوردن و سربريدن حيوان، تشنگي شهداي كربلا و قرباني شدن آنها را يادآور ميشد. زنان بنيهاشم نيز با گريه و شيون براي شهدا سبب بيداريگروههاي مدينه شدند و آنها را به غيرت واداشتند. بنابراين، امام سجاد عليهالسلام به خوبي توانست پيام كربلا را به مردم مدينه منتقل سازد و زمينههاي اعتراض و شورش را فراهم آورد.
موضع امام سجاد عليهالسلام امام عليهالسلام قيام مردم مدينه را تأييد نكرد بلكه موضع مخالف گرفت و يارانش را از شركت در آن نهي كرد.(14)
اگر موقعيت آن روز امام سجاد عليهالسلام را با تمام ابعادش در نظر بگيريم و معتقد باشيم او معصوم است و مصالح جامعه را بيش از هركسي در مييابد، سبب اين رفتار حضرت آشكار ميشود. آن حضرت تنها راه پيشروي خود و دين را در سكوت و تحمل مظلوميت ميدانست و به دلايلي در قيام مدينه شركت نكرد كه برخي از آنها به خود امام و اهلبيت عليهمالسلام برمي گردد و بخشي به مردم و نظام و حكومت.
چرا امام چهارم در قيام «حرّه» شركت نكرد؟
الف) ورود امام به قيام مدينه ثمرات قيام كربلا را از بين ميبرد.
اگر امام سجاد عليهالسلام قيام مردم مدينه را تأييد و حمايت ميكرد، خلع سلاح ميشد و زمينه تبليغ و روشنگري مردم از او سلب ميشد و خون شهيدان كربلا پايمال ميگرديد؛ چون دشمن دون از هيچ ستمي به اهلبيت عليهمالسلام كوتاهي نميكرد. طبري مينويسد: هنگامي كه يزيد، مسلم بن عقبه را به سوي مدينه فرستاد، به او گفت: علي بن الحسين عليهالسلام در كار شورشيان دخالتي نداشته، پس با او بد رفتاري نكنيد.(15)
ب) وضعيت روحي اهلبيت عليهمالسلام
بين واقعه كربلا و قيام مدينه فاصله چنداني نبود و عترت پيامبر صلياللهعليهوآله هنوز ازداغ شهداي مظلوم كربلا شب و روز ميگريستند. خيلي زود بود كه مصيبت تازهاي برآنها وارد شود. از سوي ديگر، چه بسا دخالت در قيام، به شهادت امام سجاد عليهالسلام ميانجاميد و حفظ جان امام معصوم عليهالسلام به عنوان حجّت الهي، حتي برخود امام عليهالسلام نيز واجب بود.
ج) بيگانگي مردم با روح اسلام
حدود پنجاه سال بود كه حكومت اسلامي از مسير حق خارج شده بود و مردم از روح و حقيقت اسلام بيخبر بودند. جامعه اسلامي نيز رنگ مسلماني را از دست داده بود و خوي و خصلت جامعه عرب پيش از اسلام را به خود گرفته بود. امير و مأمور هيچ كدام از فقه اسلامي آگاهي نداشتند و اگر هم داشتند، خود را به رعايت آن ملزم نميدانستند. شاميان ـ كه نه پيامبر را ديده بودند و نه با شخصيت صحابه راستين آشنايي داشتند.ـ معاويه را الگوي اسلام ميدانستند. مردم چنان از مسير حق منحرف شده بودند كه شهادت استوانهها و اركان دين مثل حسين بن علي عليهالسلام و ويراني پايتخت اسلام و شهر پيامبر صلياللهعليهوآله و قتل عام فجيع مردم مدينه نيز نتوانست احساسات آنها را برانگيزد. اين مردم اسلام را به عنوان ابزار قدرت تلقي ميكردند. قانون و ظاهر مسلماني آنها فقط براي فريب مسلمانان بود.
د) نبودن صداقت و وفاداري در مردم
ميتوان اين امر را مهمترين دليل دخالت نكردن امام در قيام دانست. چون امام سجاد عليهالسلام و عملكرد گذشته مردم را در زمان اميرمؤمنان، امام حسن و امام حسين عليهمالسلام ميدانست، نميتوانست روي آنها حساب كند و جان خود و مسلمانان بيگناه را به خطر افكند؛ بويژه با توجه به جاسوساني كه در مدينه بودند و تمام حركات امام را زير نظر داشتند.(16)
ه••.) نبودن آمادگي همگاني براي قيام
حكومت اسلامي داراي محدوده وسيعي بود. دراين موقعيت، يا بايد حركتي فراگير انجام ميگرفت يا هيچ اقدامي صورت نميپذيرفت؛ چون نهضتهاي محدود سبب هدر رفتن انرژيها ميشد. مدينه شهري نبود كه از موقعيتي استراتژيك و ممتاز برخوردار باشد. شهري محدود بود و هرلشكر بيگانهاي ميتوانست آن را مورد هجوم قرار دهد.(17) اين شهر حتي مثل كوفه نبود. كوفه شهري نظامي و لشكر نشين شمرده ميشد و راههاي ارتباطي بيشتري داشت، تدارك آذوقه و مهمات آن راحتتر بود و به راحتي قابل محاصره و تصرف نبود.
همين شتاب و حركت خام و نا به هنگام سبب شد تا انقلاب مدنيه ثمر ندهد و به كشتار بسياري از صحابه و مردم بيگناه بكشد. طراحان نهضت هيچ هدف مشخص و طرح از پيش تعيين شدهاي براي آينده قيام و آماده كردن مردم ديگر شهرها نداشتند. حركت آنها صرفاً براي نشان دادن واكنش در برابر اوضاع سياسي آن روز انجام گرفت.
و) ذجوّ خفقان و رعب و وحشتي كه امويان برجامعه حاكم كرده بودند.
نظام موروثي وديكتاتوري امويان چنان مردم را ترسانده بود كه كسي جرأت سخن گفتن در برابر دستگاه حكومت را نداشت. مردم بعد از واقعه عاشورا از درون منقلب شده بودند و از حكومت متنفر بودند؛ ولي كسي شهامت اظهار نداشت. شايد نزد خود ميانديشيدند: وقتي با فرزند پيامبر صلياللهعليهوآله آن كنند، تكليف ما روشن است.
هيچ قانوني بردولت اموي حاكم نبود و در واقع ميتوان آن را حكومت نظامي ناميد. اين نظام ترس را برجامعه حاكم كرده بود، خون انسانها را مباح ميدانست، استقلال قضايي در آن وجود نداشت و حاكمان به دلخواه خود عمل ميكردند. استبداد سياسي ويژگي بارز حكومت بود و هيچ كس حق ابراز عقيده نداشت. معاويه ميگفت: «حاكم زمانه ماييم. هركه را بخواهيم، پست ميكنيم و هركه را مايل باشيم، بالا ميبريم.»
مسلم بن عقبه نيز ميگفت: «خدايا! پس از شهادت به يگانگي تو و نبوّدت محمد صلياللهعليهوآله هيچ يك از كارهايم راكه كردهام به اندازه كشتار مردم مدينه دوست نميدارم و در آخرت به مزد هيچ عملي چون اين كار چشم نخواهم دوخت.»(18)
ز) جاسوساني كه امام را زير نظر داشتند.
بعد از ورود امام سجاد عليهالسلام به مدينه، تمام رفت و آمدهاي مردم و معاشرتهاي آن حضرت با مردم زير نظر جاسوسان حكومت(19) بود. حدود هزار نفر از امويان در مدينه زندگي ميكردند و چون هيچ گونه كار سياسي و ضد حكومتي از وي مشاهده نكردند، درگزارشي كه از وضعيت مدينه به يزيد فرستادند، آن حضرت را تبرئه كردند. يزيد، براساس همين اطلاعات، به مسلم بن عقبه دستور داد: با امام سجاد عليهالسلام ـ كه در قيام دخالت ندارد.ـ محترمانه برخورد كند.(20)
پی نوشتها :
1 ـ امام سجاد جمال نيايشگران، احمدترابي، ص151.
2 ـ تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 189.
3 ـ تاريخ طبري، ج 4، ص 368.
4 ـ همان، ج 7، ص 403.
5 ـ تحليلي از زندگاني امام سجاد(ع)، باقر شريف قريشي، ج 2، ص 655.
6 ـ تاريخ طبري، ج 4، ص 368.
7 ـ طبقات ابن سعد، ج 5، ص 47؛ تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 189.
8 ـ كامل ابن اثير، ج 3، ص 103.
9 ـ الاصابة، ج 3، ص 494؛ اعلام رزكلي، ج 8، ص 119.
10 ـ اعيان الشيعه، ج 1، ص 636.
11 ـ ارشاد، ج 2، ص 152.
12 ـ المختصرفي اخبارالبشر، ج 1، ص 192؛ ارشاد، ج 2، ص 152.
13 ـ معاويةبن ابيسفيان، ص 265.
14 ـ ابن سعد، طبقات، ج 5، ص 216.
15 ـ تاريخ طبري، ج 7، ص 421.
16 ـ طبقات ابن سعد، ج 5، ص 158.
17 ـ امامان شيعه و جنبشهاي مكتبي، محمدتقي مدرسي، ص 90.
18 ـ كامل، ج 4، ص 123.
19 ـ طبقات ابن سعد، ج 5، ص 158.
20 ـ تاريخ طبري، ج 7، ص 421.