0

اوضاع سياسي مدينه بعد از واقعه كربلا

 
amuzesh2005
amuzesh2005
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مهر 1387 
تعداد پست ها : 6524
محل سکونت : آذربایجانشرقی

اوضاع سياسي مدينه بعد از واقعه كربلا

بعد از شهادت امام حسين عليه‏السلام ـ كه امامت و سرپرستي امور شيعيان به عهده امام سجاد عليه‏السلام قرار گرفت.ـ براي اعتراض به وضع موجود و مبارزه با فساد دستگاه اموي، قيامهايي از سوي شيعيان و ديگران صورت گرفت كه عبارتند از: قيام مدينه، قيام توّابين، قيام مختار، قيام عبداللّه بن زبير و...
آنچه كنجكاوي مسلمانان، بويژه شيعيان، را بر مي‏انگيزد اين پرسش است كه: نقش و موضع امام سجاد عليه‏السلام در اين قيامها چه بود و آيا در شكل‏گيري و بالندگي آنها دخالت داشت، يانه؟
در اين پژوهش، قصد داريم به ياري خداوند به پرسشهاي فوق پاسخي مناسب دهيم تا با اطلاع از مواضع آن حضرت، بتوانيم در تصميم گيريهاي فردي، گروهي، اجتماعي و جهاني شيوه او را الگو و راهگشاي زندگي خود قرار دهيم.
 

اوضاع سياسي مدينه بعد از واقعه كربلا

پس از واقعه عاشورا، بازگشت كاروان اهل‏بيت عليهم‏السلام به مدينه و آگاهي مسلمانان از وقايع كربلا و كوفه و شام، اين شهر آرامش نسبي‏اش را از دست داد و دستگاه خلافت در نظر مسلمانان به شدّت بي‏اعتبار و منفور گرديد.(1) مدينه شهر انصار، شهر استقبال از پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله در دوران سختي اسلام، پايگاه نخستين حكومت اسلامي به رهبري رسول اكرم صلي‏الله‏عليه‏و‏آله بود و پس از مكه ـ كه سرزمين وحي و رسالت و زادگاه توحيد بود.ـ از قداست و منزلت ويژه‏اي در نظر مسلمانان برخوردار بود. مدينه بعد از پيامبراكرم صلي‏الله‏عليه‏و‏آله ، به خاطر اختلافات و دسته بندي‏هاي سياسي، نتوانست شكوه و عظمت پيشين خود را حفظ كند؛ اما با گذشت بيش از شصت سال از هجرت پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله هنوز مدينه مركزعلم و فقاهت و پايتخت اسلام و پايگاه اصلي صحابه پيامبر و قاريان قرآن و حافظان حديث به شمار مي‏رفت.
مردم مدينه ـ كه بازماندگان انصار و مهاجر و شاهد انحرافي بزرگ در خلافت اسلامي بودند.ـ سكوت در برابر منكرات را روا نمي‏دانستند. به همين دليل، حركتهايي عليه حكومت انجام دادند كه بعد از سال 61 هجري به عزل و نصب سه حاكم در طول دو سال منحر گرديد. اين خود بهترين دليل براوضاع متشنّج و جوّ ناآرام سياسي مدينه است؛ يعني در سال 61 هجري وليد بن عتبه حاكم مدينه بود؛ با كمي فاصله عمروبن سعيد فرماندار شد و بعد از مدتي كوتاه، عثمان بن محمدبن ابي‏سفيان پسرعموي يزيد، والي مدينه گرديد.(2)
 

عوامل شتاب‏زا در قيام مدينه

عثمان، پسرعموي يزيد، براي فرونشاندن ناآرامي سياسي مدينه تدبيري انديشيد و براي فريب عناصر پرشور نهضت، عده‏اي از سران آنها را براي ديدار يزيد رهسپار دمشق كرد تا هم شوكت و قدرت او را ببينند و هم از بخششهاي او برخوردار شوند و دست از شورش بردارند. اين افراد پرشورـ كه از فرزندان مهاجر و انصار بودند.ـ با رفتن به دمشق توانستند سبكسري‏ها و كارهاي ناشايست و خلاف شرع يزيد را از نزديك مشاهده كنند، چون در اين مدت از خواصّ يزيد به شمار مي‏رفتند و در كاخ او بودند.
آنها، به رغم هدايايي كه از يزيد دريافت كردند، پس از بازگشت، در مسجد رسول اللّه صلي‏الله‏عليه‏و‏آله سخنراني كردند.(3) و فرياد كشيدند: «اي مردم! ما از دربار خليفه‏اي مي‏آييم كه شراب مي‏نوشد، طنبور مي‏نوازد، سگ‏بازي مي‏كند و شب را با كنيزكان پست و آوازه خوان به صبح مي‏رساند. از شما مي‏خواهيم او را از خلافت عزل كنيد.»(4)
 

عوامل اصلي قيام

1 ـ نارضايي قاطع مردم مدينه ـ كه سالها كينه بني اميه را در دل داشتند و بيشترين مردم مدينه را انصار تشكيل مي‏دادند.ـ اولين عامل قيام بود. آنها از مخالفان سرسخت بني اميه بودند و سابقه شورش عليه عثمان را در پرونده داشتند. گروههاي ديگر مردم مدينه كه مخالف بني اميه بودند، عبارتند از: (5)
الف) خاندان پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله
ب) خاندان زبير
ج) خاندان ابوبكر
د) خاندان عمر
2 ـ كشتار، سركوب و اسارت خاندان رسالت كه احساسات و عواطف همه را جريحه دار ساخت و مردم را به انتقام گرفتن از حكومت واداشت. علاوه بر اين، چيزي كه در برانگيختن مردم مؤثر بود، شيون بانوان بني‏هاشم بود كه سبب بيداري گروههاي مردم مدينه شد.
3 ـ تظاهر يزيد به فسق و فجور و علني شدن جنايات و تبهكاري‏هاي او(6) نيكان و غيرتمندان متدين را برآن داشت تا قيام در برابر حكومت يزيد را يك واجب شرعي بدانند و به خاطر سكوتشان در پيشگاه خداوند متعال احساس مسؤوليت كنند. به طوري كه يكي از شورشيان ـ كه عبداللّه بن حنظله نام داشت.ـ مي‏گويد: «به خدا سوگند، ما در برابر يزيد قيام نكرديم مگر آن كه ترسيديم از آسمان برما سنگ ببارد....»
 

رهبري قيام

به دنبال گزارشي كه نمايندگان مردم مدينه از شام ارائه دادند، انقلابيان پرشور با عبداللّه بن حنظله ـ كه يكي از نمايندگان بود.ـ بيعت كردند و او را به رهبري پذيرفتند. آن‏ها يزيد را غياباً از خلافت بركنار ساخته، بني اميه را ـ كه شمارشان در مدينه به هزارتن مي‏رسيد.ـ در خانه مروان بن حكم محاصره و از شهر بيرون كردند.(7)
 

انگيزه قيام

انگيزه قيام، مقدس بود؛ چون براي مبارزه و ريشه‏كن ساختن فساد و فحشا تحقق يافت. مردم مدينه ازنزديك شاهد اعمال و رفتار افراد و حكّام بني اميه بودند. اين نظارت سبب نفرت آنها شد و توانست با گزارشي كه امام سجاد عليه‏السلام از كربلا و كوفه و شام، بيان كرد و نيز سخنان نمايندگان اعزامي به شام سبب قيام همگاني شود.(8)
 

نتيجه قيام

وقتي خبر شورش اهل مدينه به شام رسيد، يزيد ـ كه پس از آن همه عطايا انتظار چنين واكنشي نداشت.ـ به شدّت خشمگين شد و لشكري دوازده هزارنفري به فرماندهي مسلم بن عقبه ـ كه سنگدلي و قساوتش در ميان فرماندهان سپاه معاويه معروف و يك چشمش را در صفين از دست داده بود.ـ براي سركوبي مردم مدينه فرستاد.(9)
اين پلنگ زخم ديده يك چشم ـ كه بيش از نود سال از عمرش مي‏گذشت.ـ ابتدا شهر را محاصره كرد و براي مردم پيام فرستاد(10) كه تا سه روز مهلت دارند تا تسليم شوند. مردم زير بار نرفتند و به جنگ با او برخاستند. ابتدا پيروزي با مردم بود ولي در نهايت مسلم پيروز شد؛ شهر را به تصرف درآورد و به سربازان خود اجازه داد تا سه روز هر كاري كه بخواهند با جان و مال و ناموس مردم انجام دهند.
تعداد كشته شدگان مدينه را تا ده هزار(11) نفر نيز ذكر كرده‏اند. سيصد پستان از زنان بريدند و به 800 دختر تجاوز كردند. به طوري كه تا سالها والدين در ازدواج دخترانشان سالم بودن آنها را تضمين نمي‏كردند.(12)
سپس مسلم مردم مدينه را وادار ساخت به بندگي يزيد اقرار كنند و امتناع كنندگان را از دم تيغ گذراند.(13)
 

نقش امام سجاد عليه‏السلام در قيام مدينه

امام سجاد عليه‏السلام قبل از ورود كاروان اسرا به مدينه، دستور داد؛ خيمه‏هايي در بيرون مدينه نصب و مردم شهر را از رسيدن كاروان آگاه سازند. بيان حوادث تلخ كربلا و كوفه و شام به وسيله او، زمينه قيام را فراهم كرد. پس از آن نيز درهر فرصتي مانند آب خوردن و سربريدن حيوان، تشنگي شهداي كربلا و قرباني شدن آنها را يادآور مي‏شد. زنان بني‏هاشم نيز با گريه و شيون براي شهدا سبب بيداري‏گروههاي مدينه شدند و آن‏ها را به غيرت واداشتند. بنابراين، امام سجاد عليه‏السلام به خوبي توانست پيام كربلا را به مردم مدينه منتقل سازد و زمينه‏هاي اعتراض و شورش را فراهم آورد.
موضع امام سجاد عليه‏السلام امام عليه‏السلام قيام مردم مدينه را تأييد نكرد بلكه موضع مخالف گرفت و يارانش را از شركت در آن نهي كرد.(14)
اگر موقعيت آن روز امام سجاد عليه‏السلام را با تمام ابعادش در نظر بگيريم و معتقد باشيم او معصوم است و مصالح جامعه را بيش از هركسي در مي‏يابد، سبب اين رفتار حضرت آشكار مي‏شود. آن حضرت تنها راه پيشروي خود و دين را در سكوت و تحمل مظلوميت مي‏دانست و به دلايلي در قيام مدينه شركت نكرد كه برخي از آنها به خود امام و اهل‏بيت عليهم‏السلام برمي گردد و بخشي به مردم و نظام و حكومت.
 

چرا امام چهارم در قيام «حرّه» شركت نكرد؟
الف) ورود امام به قيام مدينه ثمرات قيام كربلا را از بين مي‏برد.

اگر امام سجاد عليه‏السلام قيام مردم مدينه را تأييد و حمايت مي‏كرد، خلع سلاح مي‏شد و زمينه تبليغ و روشنگري مردم از او سلب مي‏شد و خون شهيدان كربلا پايمال مي‏گرديد؛ چون دشمن دون از هيچ ستمي به اهل‏بيت عليهم‏السلام كوتاهي نمي‏كرد. طبري مي‏نويسد: هنگامي كه يزيد، مسلم بن عقبه را به سوي مدينه فرستاد، به او گفت: علي بن الحسين عليه‏السلام در كار شورشيان دخالتي نداشته، پس با او بد رفتاري نكنيد.(15)
 

ب) وضعيت روحي اهل‏بيت عليهم‏السلام

بين واقعه كربلا و قيام مدينه فاصله چنداني نبود و عترت پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله هنوز ازداغ شهداي مظلوم كربلا شب و روز مي‏گريستند. خيلي زود بود كه مصيبت تازه‏اي برآنها وارد شود. از سوي ديگر، چه بسا دخالت در قيام، به شهادت امام سجاد عليه‏السلام مي‏انجاميد و حفظ جان امام معصوم عليه‏السلام به عنوان حجّت الهي، حتي برخود امام عليه‏السلام نيز واجب بود.
 

ج) بيگانگي مردم با روح اسلام

حدود پنجاه سال بود كه حكومت اسلامي از مسير حق خارج شده بود و مردم از روح و حقيقت اسلام بي‏خبر بودند. جامعه اسلامي نيز رنگ مسلماني را از دست داده بود و خوي و خصلت جامعه عرب پيش از اسلام را به خود گرفته بود. امير و مأمور هيچ كدام از فقه اسلامي آگاهي نداشتند و اگر هم داشتند، خود را به رعايت آن ملزم نمي‏دانستند. شاميان ـ كه نه پيامبر را ديده بودند و نه با شخصيت صحابه راستين آشنايي داشتند.ـ معاويه را الگوي اسلام مي‏دانستند. مردم چنان از مسير حق منحرف شده بودند كه شهادت استوانه‏ها و اركان دين مثل حسين بن علي عليه‏السلام و ويراني پايتخت اسلام و شهر پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله و قتل عام فجيع مردم مدينه نيز نتوانست احساسات آنها را برانگيزد. اين مردم اسلام را به عنوان ابزار قدرت تلقي مي‏كردند. قانون و ظاهر مسلماني آنها فقط براي فريب مسلمانان بود.
 

د) نبودن صداقت و وفاداري در مردم

مي‏توان اين امر را مهمترين دليل دخالت نكردن امام در قيام دانست. چون امام سجاد عليه‏السلام و عملكرد گذشته مردم را در زمان اميرمؤمنان، امام حسن و امام حسين عليهم‏السلام مي‏دانست، نمي‏توانست روي آنها حساب كند و جان خود و مسلمانان بي‏گناه را به خطر افكند؛ بويژه با توجه به جاسوساني كه در مدينه بودند و تمام حركات امام را زير نظر داشتند.(16)
 

ه••.) نبودن آمادگي همگاني براي قيام

حكومت اسلامي داراي محدوده وسيعي بود. دراين موقعيت، يا بايد حركتي فراگير انجام مي‏گرفت يا هيچ اقدامي صورت نمي‏پذيرفت؛ چون نهضتهاي محدود سبب هدر رفتن انرژي‏ها مي‏شد. مدينه شهري نبود كه از موقعيتي استراتژيك و ممتاز برخوردار باشد. شهري محدود بود و هرلشكر بيگانه‏اي مي‏توانست آن را مورد هجوم قرار دهد.(17) اين شهر حتي مثل كوفه نبود. كوفه شهري نظامي و لشكر نشين شمرده مي‏شد و راههاي ارتباطي بيشتري داشت، تدارك آذوقه و مهمات آن راحت‏تر بود و به راحتي قابل محاصره و تصرف نبود.
همين شتاب و حركت خام و نا به هنگام سبب شد تا انقلاب مدنيه ثمر ندهد و به كشتار بسياري از صحابه و مردم بي‏گناه بكشد. طراحان نهضت هيچ هدف مشخص و طرح از پيش تعيين شده‏اي براي آينده قيام و آماده كردن مردم ديگر شهرها نداشتند. حركت آنها صرفاً براي نشان دادن واكنش در برابر اوضاع سياسي آن روز انجام گرفت.
 

و) ذجوّ خفقان و رعب و وحشتي كه امويان برجامعه حاكم كرده بودند.

نظام موروثي وديكتاتوري امويان چنان مردم را ترسانده بود كه كسي جرأت سخن گفتن در برابر دستگاه حكومت را نداشت. مردم بعد از واقعه عاشورا از درون منقلب شده بودند و از حكومت متنفر بودند؛ ولي كسي شهامت اظهار نداشت. شايد نزد خود مي‏انديشيدند: وقتي با فرزند پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله آن كنند، تكليف ما روشن است.
هيچ قانوني بردولت اموي حاكم نبود و در واقع مي‏توان آن را حكومت نظامي ناميد. اين نظام ترس را برجامعه حاكم كرده بود، خون انسانها را مباح مي‏دانست، استقلال قضايي در آن وجود نداشت و حاكمان به دلخواه خود عمل مي‏كردند. استبداد سياسي ويژگي بارز حكومت بود و هيچ كس حق ابراز عقيده نداشت. معاويه مي‏گفت: «حاكم زمانه ماييم. هركه را بخواهيم، پست مي‏كنيم و هركه را مايل باشيم، بالا مي‏بريم.»
مسلم بن عقبه نيز مي‏گفت: «خدايا! پس از شهادت به يگانگي تو و نبوّدت محمد صلي‏الله‏عليه‏و‏آله هيچ يك از كارهايم راكه كرده‏ام به اندازه كشتار مردم مدينه دوست نمي‏دارم و در آخرت به مزد هيچ عملي چون اين كار چشم نخواهم دوخت.»(18)
ز) جاسوساني كه امام را زير نظر داشتند.
بعد از ورود امام سجاد عليه‏السلام به مدينه، تمام رفت و آمدهاي مردم و معاشرتهاي آن حضرت با مردم زير نظر جاسوسان حكومت(19) بود. حدود هزار نفر از امويان در مدينه زندگي مي‏كردند و چون هيچ گونه كار سياسي و ضد حكومتي از وي مشاهده نكردند، درگزارشي كه از وضعيت مدينه به يزيد فرستادند، آن حضرت را تبرئه كردند. يزيد، براساس همين اطلاعات، به مسلم بن عقبه دستور داد: با امام سجاد عليه‏السلام ـ كه در قيام دخالت ندارد.ـ محترمانه برخورد كند.(20)
 

پی نوشتها :

1 ـ امام سجاد جمال نيايشگران، احمدترابي، ص151.
2 ـ تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 189.
3 ـ تاريخ طبري، ج 4، ص 368.
4 ـ همان، ج 7، ص 403.
5 ـ تحليلي از زندگاني امام سجاد(ع)، باقر شريف قريشي، ج 2، ص 655.
6 ـ تاريخ طبري، ج 4، ص 368.
7 ـ طبقات ابن سعد، ج 5، ص 47؛ تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 189.
8 ـ كامل ابن اثير، ج 3، ص 103.
9 ـ الاصابة، ج 3، ص 494؛ اعلام رزكلي، ج 8، ص 119.
10 ـ اعيان الشيعه، ج 1، ص 636.
11 ـ ارشاد، ج 2، ص 152.
12 ـ المختصرفي اخبارالبشر، ج 1، ص 192؛ ارشاد، ج 2، ص 152.
13 ـ معاوية‏بن ابي‏سفيان، ص 265.
14 ـ ابن سعد، طبقات، ج 5، ص 216.
15 ـ تاريخ طبري، ج 7، ص 421.
16 ـ طبقات ابن سعد، ج 5، ص 158.
17 ـ امامان شيعه و جنبشهاي مكتبي، محمدتقي مدرسي، ص 90.
18 ـ كامل، ج 4، ص 123.
19 ـ طبقات ابن سعد، ج 5، ص 158.
20 ـ تاريخ طبري، ج 7، ص 421.

چهارشنبه 4 خرداد 1390  10:48 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها