0

فتوحات خلفا و مواضع علي

 
amuzesh2005
amuzesh2005
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مهر 1387 
تعداد پست ها : 6524
محل سکونت : آذربایجانشرقی

فتوحات خلفا و مواضع علي

• علي (ع) و فتوحات در دوره خلافت ابوبكر
• مشاركت ياران علي (ع) در فتح شام‌
• علي (ع) و فتوحات در عصر عمر
• حضور شيعيان علي (ع) در فتوحات دوران خلافت عمر
• علي (ع) و فتوحات عصر عثمان‌
• فلسفه همكاري مشاورانه حضرت با دستگاه خلافت‌
• شركت حسنين‌(ع) در فتوحات‌
• بررسي و نقد گزارش‌ها
• تأثير حضور ياران علي‌(ع) در فتوحات‌
• ديدگاه مثبت اميرمؤمنان‌(ع) درباره فتوحات‌
• كتاب‌نامه‌
با رحلت پيامبر گرامي اسلام‌9 و انحراف خلافت از مسير حقيقي خويش‌، يكي‌ازاقداماتي كه در دستور كار خلفا قرار گرفت‌، راه اندازي پيكارها و در نتيجه انجام‌فتوحاتي در خارج از قلمرو حكومت اسلامي بود. اين كه انگيزه خلفا از فتح بلاد كفر چه‌بوده و اين فتوحات چه پيامدهايي براي فاتحان و مغلوبان به ارمغان آورده است‌، خارج‌از موضوع اين نوشتار است‌.2 آنچه مورد بررسي اين پژوهش است‌، مواضع وديدگاه‌هاي علي (ع) درباره فتوحات ياد شده است‌؛ اما بايد توجه داشت كه تبيين‌مواضع علي (ع) در اين زمينه‌، مستلزم پاسخ گويي به سؤال‌هاي ذيل است‌:
1ـ آيا علي (ع) و دو فرزند بزرگوارش امام حسن و امام حسين‌«ع» در فتوحات‌شركت داشته‌اند؟
2ـ در صورت عدم شركت‌، آيا به صورت ديگري در اين باره همكاري داشته‌اند، وميزان همكاري آنان در چه حدّ بوده است‌؟
3ـ شركت برخي از اصحاب علي (ع) در فتوحات بر چه اساسي قابل توجيه است‌؟
4ـ آيا اساساً فتوحات ياد شده‌، مورد تأييد آن حضرت بوده است‌. در اين صورت‌،چه ادلّه‌اي بر مشروعيت چنين فتوحاتي وجود دارد؟
5ـ در صورت تأييد و مشروعيت فتوحات‌، اخبار معارض و دال بر عدم مشروعيت‌،چگونه قابل توجيه است‌؟
به نظر مي‌رسد براي پاسخ گويي به سه پرسش نخست‌، ابتدا بايد مواضع امام‌علي‌«ع» در برابر فتوحات هريك از خلفا تبيين و تشريح گردد تا سپس بتوان به‌پرسش‌هاي بعدي‌، پاسخ داد.
 

علي (ع) و فتوحات در دوره خلافت ابوبكر

دوران كوتاه خلافت ابوبكر (دو سال و چهار ماه‌) و وجود شورش‌ها و مخالفان فراوان‌حكومت وي هم چون مرتدان‌، پيامبران دروغين و مانعان زكات (كه بيش از يك سال ازدوران خلافت ابوبكر به نبرد با اين گروه‌ها صرف شد) سبب شد كه ابوبكر مجال‌فراواني براي دست‌يابي به فتوحات چشم‌گيري‌، همانند دوران پس از خويش نداشته‌باشد. لشكركشي‌هاي وي را تنها مي‌توان در مصاف با روميان و ايرانيان در بعضي ازمناطق شام و عراق دانست‌.3
اميرمؤمنان‌«ع» كه به سبب تجارب و مهارت‌هاي زياد در امور جنگي و شجاعت‌ها وفداركاري‌هاي فراوان در نبردهاي پيامبر«ص» با مشركان‌، كارنامه درخشاني از خويش به‌يادگار گذاشته بود،4 نمي‌توانست مورد غفلت و بي‌توجهي خليفه و كارگزارانش در اين‌برهه حساس باشد.
نقش تعيين كننده علي (ع) در نبردهاي عصر پيامبر«ص» هم چون پيكارهاي بدر،احد، خندق‌، خيبر و... از او يك جنگاور تمام عيار و بلامنازع ساخته بود و اين امر براي‌بسياري كه او را مي‌شناختند و از نزديك شاهد دلاوري‌ها و رشادت‌هايش بودند، مسأله‌كم اهميتي نبود. خليفه و يارانش نيز نمي‌توانستند در برابر اين امر بي‌تفاوت باشند؛ چراكه عدم شركت حضرت در فتوحات و انزواي وي مي‌توانست اين سؤال را در اذهان‌مسلمانان برانگيزاند كه چرا علي بن ابي طالب با آن همه سابقه درخشان در نبردهاي‌گذشته‌، اكنون كه زمان انتشار اسلام در سرزمين‌هاي كفر و شرك رسيده است‌، بي‌تفاوت‌يا منزوي است‌؟ به طور قطع بسياري ـ اگر نگوييم همه‌ ـ مي‌دانستند كه ترس او از مرگ‌يا سستي از جهاد، عامل اين مسأله نبوده است‌؛5 از اين رو خليفه و يارانش مي‌كوشيدندبا ورود و شركت دادن علي‌«ع» در فتوحات از يك طرف‌، زمينه طرح چنين پرسش وابهامي را از بين ببرند و با ورود او به عرصه فتوحات‌، اعتبار و مشروعيت چنين اقدامي رادر اذهان بسياري از هواخواهانش به ويژه بني هاشم مستحكم سازند و از سوي ديگر، ازمهارت‌ها و تجارب جنگي آن حضرت در فتح شهرها استفاده كنند.
علي (ع) كه نمي‌خواست با حضور و شركت مستقيم در فتوحات بر سياست‌هاي‌خليفه مهر تأييد بزند و در يك كلام‌، مويد خلفا باشد، در اين جهت موضعي «بي‌طرفانه‌»يا حداكثر «مشاورانه‌» اتخاذ كرد. طبق بعضي از گزارش‌هاي تاريخي‌، ابوبكر براي فتح‌شام از اصحاب نظرخواهي كرد. هركس نظري داد كه مورد پذيرش وي واقع نشد، ولي‌نظر علي (ع) را پذيرفت‌. حضرت در اين باره فرمود: «چه خليفه خود به اين نبردروي آورد و چه لشكري از جانب خويش روانه كند، در هر دو حال پيروز خواهد بود.زيرا از پيامبر«ص» شنيده است كه آيين اسلام بر همه اديان غلبه خواهد كرد.» آن گاه‌علي‌«ع» خليفه رابه صبرو استقامت در اين امر سفارش نمود. ابوبكر در حالي كه ازشنيدن چنين خبري خوشحال شده بود، مسلمانان را به جهاد با تحريك و تشويق روميان‌نمود و آنان را به اطاعت از خدا و پيروي از فرماندهانشان امر كرد.6
سپاه اسلام با مجاهدت‌ها و فداكاري‌هاي زياد مسلمانان به پيروزي نايل آمد. خبرپيروزي بر روميان و در نتيجه فتح شام‌، زماني به مدينه رسيد كه ابوبكر مرده و عمر بهجاي او بر مسند خلافت تكيه زده بود.
 

مشاركت ياران علي‌«ع» در فتح شام‌

در فتوحات زمان خلفا گروهي از ياران اميرمؤمنان حضور فعال داشتند و اگر نظر موافق‌حضرت نبود، آنها چنين كاري نمي‌كردند؛ مثلاً در نبردي كه در سرزمين يرموك7 بين‌مسلمانان و سپاه هِرَقْل امپراتور روم شرقي روي داد، پيروان علي‌«ع» نقش فعال و مؤثري‌داشتند. خالد بن سعيد بن عاص‌8 ابتدا از سوي ابوبكر به فرماندهي سپاه منصوب شد؛امّا به سبب آنكه سه ماه از بيعت ابوبكر سرپيچي كرده بود9 و گفته بود كه نمي‌خواهدبعد از پيامبر«ص» براي كسي‌كار كند10 و نيز هنگام عزيمت به شام‌، بي پروا و صريحاً به‌نصيحت خليفه پرداخت كه به سنت پيامبر«ص» عمل كند، بدعت‌ها را بزدايد و در احقاق‌حق مظلوم و يتيم كوشا باشد11 مجموعه اين امور و تحريك ابوبكر به‌وسيله عمر مبني‌برعزل او، سبب شد ابوبكر خالد بن سعيد را از مقام فرماندهي كنار گذارد و يزيد بن‌ابوسفيان را به جاي او بگمارد.12
از ديگر ياران علي‌«ع» كه در اين فتح شركت داشتند، هاشم بن عتبة بن ابي‌وقاص‌المرقال‌،13 فضل بن عباس‌،14 و مالك اشتر15 را مي‌توان نام برد.
 

علي (ع) و فتوحات در عصر عمر

علي بن ابي طالب در برابر فتوحات اين دوران‌، همان موضعي را اتخاذ كرد كه در دوران‌خليفه اوّل در پيش گرفته بود؛ امّا چون در اين عصر، فتوحات دامنه‌ي‌گسترده تري‌داشت‌، نقش علي‌«ع» نسبت به دوران ابوبكر در اين باره‌، ملموس‌تر و چشم‌گيرتر بود. باتوجه به سابقه درخشان علي‌«ع» در امور جنگي ـ چنان كه قبلاً نيز اشاره شد ـ خليفه دوم‌نيز نمي‌توانست از همكاري‌ها و رهنمودهاي حضرت در اين زمينه غافل باشد. او كه‌نمي‌توانست علي‌«ع» را به طور مستقيم به همكاري و شركت در فتوحات حاضر كند،تلاش مي‌كرد تا از ديدگاه‌ها و راهنمايي‌هاي آن حضرت بهره مند شود. اميرمؤمنان‌«ع»نيز چون نمي‌توانست نسبت به سرنوشت اسلام و مسلمانان بي تفاوت باشد، فقط درقالب مشاوره و ارائه ديدگاه‌هاي خويش‌، هم چون يك كارشناس برجسته نظامي‌، آنان رادر اين امر همراهي مي‌كرد. در هيچ يك از مآخذ تاريخي و حديثي‌، شركت علي‌«ع» درفتوحات اين دوران گزارش نشده است‌. چنان‌كه نه تنها در هيچ يك از منابع ديده نشده‌است كه عُمَر از او نظر مشورتي خواسته باشد و آن حضرت ارايه نكرده باشد، بلكه‌(چنان كه خواهيم نوشت‌) بنابر روايتي از امام باقر«ع»، عمر امور حكومت را كه ازمهم‌ترين آنها مسأله فتوحات بود، با نظر خواهي از علي‌«ع» به سامان مي‌رساند.16
نكته مهم ديگر در اين باره آن است كه نبايد تصور شود عدم شركت علي (ع) درفتوحات اين عصر به دليل سياست عمر مبني بر عدم آلوده كردن صحابه به امور17 يا به سبب‌ممنوعيت خروج مهاجران از مدينه بوده‌؛18 چرا كه اگر چنين منعي درباره تمام مهاجران‌قرشي پذيرفته شود، حداقل درباره علي‌«ع» قابل پذيرش نيست‌. چنان‌كه بعضي از گزارش‌هاحاكي از آن است كه عمر از امام‌«ع» تقاضاي شركت در فتوحات مي‌كردند؛ امّا علي‌«ع» خودامتناع مي‌ورزيد. مسعودي در اين باره مي‌نويسد: «چون عمر درباره جنگ با ايرانيان از عثمان‌نظرخواهي كرد، عثمان در جواب گفت‌: سپاه اعزام كن و هركدام را با سپاه بعدي تقويت نماو مردي را بفرست كه در كار جنگ تجربه و بصيرت كافي داشته باشد. عمر گفت‌: آن كيست‌؟
عثمان گفت‌: علي بن ابي طالب‌. عمر گفت‌:پس او را ببين و با او گفت و گو كن‌. بنگر آيابه اين كار تمايل دارد يا نه‌؟! عثمان با علي‌«ع» در اين باره مذاكره كرد، امّا علي‌«ع» اين راخوش نداشت و ردّ كرد.19
دليل چنين تمايلي را شايد بتوان در اين دانست كه خلفا بيشتر خشنود مي‌شدندمردم‌، علي «ع» را به عنوان يك فرمانده نظامي تحت فرمان حكومت بشناسند تا رقيبي‌توانا و قدرت‌مند كه با بيانات رسول خدا«ص» با آنان احتجاج و استدلال مي‌كند.
بنابراين‌، علي (ع) به‌رغم آنكه حق خويش را به وسيله خلفا پايمال شده مي‌ديد،هرگاه خليفه از او در اين خصوص يا در هر موردي از مسائل مهم امت اسلامي نظري‌مشاورانه مي‌خواست‌، آن حضرت هرگز دريغ نمي‌كرد. اگر به تمام ديدگاه‌هاي علي‌«ع»كه به درخواست خليفه در باره فتوحات اظهار شده است‌، با دقت نگريسته شود، ايننتيجه به دست مي‌آيد كه هر زمان خليفه به نظرهاي علي‌«ع» در اين باره‌، عمل مي‌كرد،چيزي جز پيروزي‌، نصيب سپاه اسلام نمي‌شد. نمونه‌هايي از ديدگاه‌هاي حضرت رادرباره نبرد جسر،20 فتح نهاوند،21 جنگ با روميان‌،22 فتح بيت المقدس‌،23 فتح خراسان‌،24 وفتح شوش‌25 در اخبار و گزارش‌هاي فتوحات مي‌توان يافت‌.
 

حضور شيعيان علي (ع) در فتوحات دوران خلافت عمر

اصحاب و پيروان علي (ع) در فتوحات دوران عمر، نقش به سزايي‌داشتند. عده‌اي ازآنان‌، فرماندهي بخشي از سپاه را عهده دار بوده و در اين جهت تلاش‌ها وجان‌فشاني‌هاي بسياري از خود نشان دادند، تا آنجا كه به جرأت مي‌توان گفت پيروزي‌سپاه اسلام در بسياري از مقاطع‌، مرهون كوشش‌ها و فرماندهي عالي اين افراد بود. دراينجا مناسب است به نام برخي از آنان با مناصب شان در نبردها اشاره شود:
1ـ سلمان فارسي‌: وي در فتح مدائن كه در سال 16 هجري روي داد در جايگاه سفيرمسلمانان حضور داشت و با ايراد سخنان پرشور و حماسي‌، نقش به سزايي در بالا بردن‌روحيه مسلمانان و تشويق آنان به نبرد ايفا كرد.26
2ـ حذيفة بن اليمان‌: حذيفه در جنگ نهاوند از فرماندهان سپاه بود27 و به گزارش‌دينوري‌، مَقْدِسي و ابن عبدالبرّ، پس از نُعمان بن مُقَرّن فرماندهي كل سپاه اسلام را به‌عهده گرفت‌.28 او در فتح شوشتر، سِمَت فرماندهي پياده نظام سپاه ابوموسي اشعري راعهده دار بود.29 همچنين شهرهاي همدان‌، ري و دينور به دست وي فتح شده است‌.30
3ـ مقداد بن اسود كندي‌: مقداد در فتح مصر در رأس سواره نظام‌ها شركت داشت‌.31هم چنين در فتح ديار بكر به همراهي عمار ياسر حضور داشت‌.32
4ـ هاشم بن عتبة بن ابي وقاص المرقال‌: هاشم بن عتبه‌، برادرزاده سعد بن ابي‌ وقاص واز ياران باوفا و مخلص علي (ع) بود كه در جنگ صفين به شهادت رسيد.33 وي درروزگار خلافت عمر در نبرد قادسيه‌، فرماندهي جناح چپ سپاه اسلام را عهده دار بود.34هم چنين از سوي خليفه مأموريت يافت با سپاه دوازده هزار نفري به مقابله با سپاه‌يزدگرد به جلولاء اعزام شود.35 هاشم بن عتبه نيز در فتح بيت المقدس‌، فرمانده پنج هزارسواره نظام بود.36
5ـ عمار بن ياسر: عمار از شيعيان خاص اميرمؤمنان بود كه در فتح مصر، فرماندهي‌سواره نظام را به عهده داشت‌.37 وي در فتح ديار بكر نيز به اتفاق مقداد بن اسود شركت‌كرد.38 عمار در فتح شوشتر نيز فرماندهي دسته سواران را به عهده داشت‌.39 وي در اين‌زمان‌، حاكم كوفه بود. چون خليفه طي نامه‌اي از او تقاضاي كمك به ابوموسي اشعري راكرد، عمار عبداللّه بن مسعود را جانشين خويش در كوفه كرد و خود به همراه شش هزارسوار به كمك ابوموسي شتافت‌40
6ـ مالك اشتر نخعي‌: وي در جنگ قادسيه حضور داشت‌.41 شهرهاي آمِد42 ومَيافارِقِين‌43 به دست او فتح شد.44 مالك اشتر در اين روزگار در نبردهاي مسلمانان باروميان به فرماندهي گروهي از سپاهيان منصوب و با رشادت‌هاي فراوان‌، شماري ازروميان را نابود كرد.45 او نيز به فرماندهي هزار سوار در فتح عَزاز شركت داشت‌.46چنان‌كه در فتح مصر نيز از فرماندهان سپاه به شمار مي‌رفت‌.47
7ـ حجر بن عدي كِندي‌: حُجر در نبرد جلولاء همراه دو هزار سوار خويش فرماندهي‌جناح راست را به عهده داشت‌.48 او نيز در جنگ قادسيه حضور فعالانه داشت‌.49 هم چنين‌سخنان حجر در "مرج عذراء" محل شهادت وي‌، زماني كه خود را براي شهادت آماده‌مي‌كرد، حاكي از آن است كه وي در فتح شامات نقش به سزايي داشته است‌.05
8ـ بَراء بن عازب‌:51براء در فتح شوشتر از بزرگان و فرماندهان جناج راست سپاه عماربود.52 شهرهاي ابهر، قزوين و زنجان به دست وي محاصره و فتح شد.53
9ـ زيد بن صُوحان‌:54وي در جنگ جلولاء يا قادسيه شركت داشت و يك دست‌خويش را در آن جنگ از دست داد.55
 

علي (ع) و فتوحات عصر عثمان‌

علي (ع) در عصر خلافت عثمان بر خلاف گذشته‌، كمتر در صحنه حضور مي‌يافت وبه مشورت و همكاري در امور حكومت مي‌پرداخت‌. از اين رو هيچ گزارشي در مآخذتاريخي مبني بر راهنمايي و ارائه نظر در امر فتوحات از سوي آن حضرت وجود ندارد.علّت چنين موضع‌گيري را بايد در تفاوت شيوه خلافت عثمان با خلفاي پيشين دانست‌.عثمان با مخالفت آشكار با كتاب خدا و سنت پيامبر«ص»، تعطيلي حدود الهي‌، حيف وميل بيت المال و بخشش‌هاي بي‌حساب و كتاب به نزديكان و خاندان اموي ، واگذاري‌مناصب و پست‌هاي مهم حكومتي به خاندان بني‌اميه و بني ابي‌معيط و سرانجام ضرب وشتم ياران پيامبر«ص» و تبعيد آنان كه در نهايت چنين اعمالي منجر به قتل وي شد از امام‌علي‌«ع» فاصله گرفت و امام‌«ع» به سبب صدور چنين اعمالي از عثمان كه در تضادآشكار با قرآن و سيره رسول خدا«ص» بود، به همكاري با عثمان به شيوه همكاري باخلفاي پيشين حاضر نشدند. با اين همه‌، مآخذ تاريخي از حضور بعضي از ياران‌اميرمؤمنان‌«ع» همانند حذيفة بن اليمان‌،56 سلمان فارسي‌57 و ـبنا بر قولي‌ـ براء بن عازب‌58در فتوحات دوران خلافت عثمان خبر داده‌اند.
 

فلسفه همكاري مشاورانه حضرت با دستگاه خلافت‌

از آنچه نگاشته شد، روشن شد كه علي (ع) در هيچ فتحي از فتوحات عصر خلفاشخصاً حضور نداشت‌. تنها همكاري حضرت در اين باره‌، ارائه مشاوره و راهنمايي درمواردي بود كه ابوبكر و عمر از آن حضرت درخواست مي‌كردند، البته اين ميزانهمكاري هم در خلافت عثمان وجود نداشت‌. علّت اين ميزان همكاري از سوي امام‌«ع»را (به رغم تمام مسائلي كه در جريان سقيفه و مسأله جانشيني اتفاق افتاده بود) مي‌توان‌در مسائل ذيل خلاصه كرد:
1ـ حفظ اصل دين وجلو گيري ازحاكميت مجدد كفروشرك‌: اميرالمؤمنان نسبت به‌سرنوشت جامعه اسلامي و در نهايت دين پيامبر خدا9 احساس مسؤوليت مي‌كرد؛چرا كه اگر علي‌«ع» در موارد لازم مشاوره نمي‌داد و از اين مقدار مساعدت طفره‌مي‌رفت‌، چنين موضعي مستلزم اقدام‌هاي نابجا و غلط از سوي خلفا در امور فتوحات‌مي‌گشت و در نتيجه‌، زمينه شكست سپاه اسلام و فزوني جرأت كفار براي تعرض به‌كيان اسلام و در نهايت‌، نابودي اصل دين فراهم مي‌آمد و اين با سيره علي‌«ع» سازگارنبود. علي (ع) در جريان سقيفه براي حفظ اصل دين و جلوگيري از گرايش امت به‌ارتداد و بي‌ديني‌، نه تنها از حق خويش گذشت‌، بلكه با تأخير و اكراه با خليفه بيعت كرد.59در جريان فتوحات نيز، اگر حضرت در حدّ ارائه نظر و راهنمايي در موارد لازم با خلفاهمكاري نمي‌كرد، مي‌بايست نابودي دين خدا و حاكميت مجدّد شرك و كفر را به چشم‌خويش مي‌ديد.60 از اين‌رو علي‌«ع» اين ميزان همكاري را نه تنها براي حفظ اصل دين وجامعه اسلامي مفيد مي‌دانست‌، بلكه ضرورت و وجوب آن را همانند ضرورت ووجوب احكام ضرور اسلام مي‌شمرد. نگاهي به محتواي مشاوره‌هاي آن حضرت دراين‌باره‌، اين ادّعا را به خوبي اثبات مي‌كند.61
2ـ تفاوت ماهيت فتوحات عصر خلفا با دوران بني‌اميه و بني عباس‌: دليل ديگر اين ميزان‌همكاري از سوي علي‌«ع» را بايد در تفاوت ماهيت و جوهره فتوحات اين دوران بادوران بني اميه و بني عباس جست و جو كرد. (چنان كه اشاره شد) به‌رغم انحراف‌جامعه اسلامي در مسأله انتخاب جانشين شايسته و مناسب بعد از رحلت رسول گرامي‌اسلام‌9 كه منجر به انحصار شيوه‌هاي نشر و گسترش آيين اسلام در امر فتوحات ازجهات كمي و كيفي شد و اگر علي (ع) در مصدر كار بود در آن حدّ و به آن كيفيت‌جامعه اسلامي‌، خود را درگير فتوحات نمي‌كرد؛ امّا به اين نكته نيز بايد اذعان داشت كهاز عمر جامعه اسلامي بعد از رحلت پيامبر«ص» زمان فراواني نگذشته بود و بسياري ازصحابه در قيد حيات بودند. از اين رو، مسلمانان هنوز سيره و اخلاق الهي و تعاليم انسان‌ساز رسول خدا«ص» را از ياد نبرده بودند و بدعت‌ها و تغيير احكام خدا و سنت‌هايپيامبر«ص»، آن سان در روح و كالبد جامعه اسلامي نفوذ نكرده بود؛ بنابراين فتوحات‌دوران ابوبكر و عمر تا ميزان فراواني (و تا حدودي در اوايل دوران عثمان‌) منطبق برارزش‌هاي الهي و سيره پيامبر«ص» بود62 و معيارهاي اسلامي چه در جنگ‌ها و تقسيم‌غنايم و چه در برخورد با ملل مغلوب‌، تا حد بسياري رعايت مي‌شد. مؤيد اين ادّعا،شيوه برخورد مسلمانان به ويژه فرماندهان سپاه اسلام با اميران لشكر دشمن‌، هنگام‌ملاقات و گفت‌وگو با هم‌ديگر است كه به وضوح‌، نشان‌دهنده پاي بندي مسلمانان به‌آموزه‌هاي اسلام و پيامبر اين آيين است‌.63 براي نمونه‌، پاسخ «ربعي بن عامر» يكي ازنمايندگان سپاه اسلام به رستم‌، فرمانده سپاه ايران درباره انگيزه اين لشكركشي‌ها چنين‌است‌:«خدا ما را به اينجا آورده و او ما را برانگيخته تا بندگانش را از تنگي و سختي دنيابه سوي فراخي ببريم و آنان را از ستم اديان (باطله‌) به سوي عدل اسلام رهنمونسازيم‌...»64 و نيز سخنان «عبادة بن ثابت‌» با مقوقس‌، حاكم دست نشانده امپراتور روم درمصر درباره هدف مسلمانان از اين فتوحات چنين است‌:«تنها چيزي كه براي ما مسلمانان‌اهميت دارد، جهاد در راه خدا و جلب خشنودي اوست‌. ما هرگز با دشمن خود كه همان‌دشمن خدا است‌، به دليل رغبت در دنيا يا به جهت افزون طلبي نمي‌جنگيم‌...؛ زيرا براي‌ما تفاوتي ندارد كه صاحب طلاهاي فراواني باشيم يا يك درهم را هم مالك نباشيم‌. ما ازدنيا تنها آن اندازه مي‌خواهيم كه غذايي بخوريم و جلوي گرسنگي‌خويش را بگيريم تابتوانيم به جهاد در راه خدا ادامه دهيم‌.»65
افزون بر اين‌، مطالعه صلح نامه‌هاي اين دوران كه مسلمانان با سرزمين‌هاي فتح شده‌منعقد ساخته‌اند، حاكي از سادگي و بي تكلفي مسلمانان در برخورد با مردم آن مناطق‌است‌. هم چنين مستثنا شدن راهبان‌، زمين گيران و اقشار كم درآمد جامعه از پرداخت‌جزيه كه در بعضي از عهدنامه‌ها به آن تصريح شده است‌،66 شاهد ديگري بر پاي بنديمسلمانان به قوانين انساني‌والهي اسلام در برخورد با دشمنان است‌.
در فتوحات عصر امويان و عباسيان به ندرت مي‌توان امتيازها و محاسن فتوحات‌عصر خلفاي اوليه را يافت‌. اگرچه آنان نيز در بسيج نيروها از روح ايمان مردم به عنوان‌جهاد در راه خدا استفاده مي‌كردند، اما هدف از فتوحات در اين دوران در بسياري ازموارد (اگر نگوييم در همه موارد) كشورگشايي و قتل و غارت اموال و نواميس‌سرزمين‌هاي مفتوح و در نتيجه جلب غنايم و ثروت بيشتر براي خزانه دربار و به اسارت‌بردن كنيزكان و غلامان بي شمار در جهت به خدمت گرفتن در دربار حاكمان و خويشان وخاندان صاحب منصب و وابسته به آنان بود. از اين‌رو حاكمان اموي و عباسي و سپاهيان‌و سرداران آنان‌، هيچ گونه بهره‌اي از پاي‌بندي به احكام دين و سنت‌هاي پيامبر«ص» رادارا نبودند. نمونه‌اي از بي اعتقادي و عدم اعتنا به تعاليم و احكام دين را در رفتار حجاجنسبت به ذمّيان تازه مسلمان مي‌توان يافت‌. در عصر خلافت عبدالملك بن مروان‌،حجاج بن يوسف ثقفي (حاكم دست نشانده عبدالملك‌) دستور داد از تازه مسلمانان بهبهانه آنكه درآمد دولت كم شده است‌، جزيه بگيرند كه اين امر سبب شد كه تازهمسلمانان به دين قبلي خويش برگردند.67 هم چنان كه «يزيد بن مهلّب‌» در سال 98هجري هنگام فتح جرجان (گرگان‌) مي‌گفت‌:«با خدا پيمان بسته‌ام كه اگر بر اهل جرجان‌دست يافتم‌، آن قدر خون ريزي كنم كه با آن خون‌، آسياب را به گردش درآورده‌، گندم‌آرد نمايم و از آن نان تهيه كرده و بخورم‌!»68 در حالي كه اين نوع برخورد در دوران خلفا به‌ويژه عصر خلافت عمر مشاهده نمي‌شود.
با وجود چنين نابساماني‌ها در فتوحات عصر بني اميه و بني عباس‌، بديهي‌بود كه هيچ‌يك از امامان معصوم‌: كه معاصر با اين فتوحات بودند، از هرگونه همكاري حتي درحدّ ارائه نظر و مشاوره به حاكمان اموي و عباسي‌خودداري كنند؛ از اين‌رو وقتي «"عَبّادبصري‌»، يكي از زاهد نمايان معاصر عصر امام سجاد«ع» در قالب پرسش معترضانه ازحضرت پرسيد كه چرا جهاد در راه خدا و دشواري‌هاي آن را كنار نهاده و به سوي حج وخوشي‌هاي آن روي‌آورده است و سپس با استناد به آيه‌اي از قرآن كريم‌،69 مزايا ومحاسن شركت در جهاد را براي آن حضرت برشمرد؛ حضرت در پاسخ از وي خواست‌،دنباله آيه را بخواند. عَبّاد بقيه آيه را خواند:«توبه كنندگان‌، پرستندگان‌، ستايشگران‌، روزه‌داران‌، ركوع كنندگان‌، سجده كنندگان‌، امركنندگان به معروف و بازدارندگان از منكر وحافظان حدود الهي‌...»70 حضرت به عَبّاد فرمودند: هرگاه اين گونه افرادي را كه خداوندوصف كرده است‌، يافتي‌؛ در آن صورت‌، جهاد همراه آنان برتر از حج خواهد بود.71
نيز سال‌هابعد امام صادق‌«ع» در پاسخ درخواست «عبدالملك بن عمرو» كه به‌حضرت گفته بود ما منتظر فرمان شما براي شركت در جهاد هستيم‌؛ فرمود:«اگر اين كار(نبرد با كفار تحت زمامت حاكمان عباسي‌) خَير و مطلوب بود، هيچ كس بر ما در اين امرسبقت نمي‌گرفت‌.»72
3ـ ماهيت جهان شمولي آيين اسلام و اخبارغيبي وبشارت‌هاي پيامبر«ص»: سومين دليل‌همكاري فكري علي (ع) با خلفاي اوليه را، عالم‌گير بودن دين اسلام و اخبار غيبي وبشارت‌هاي پيامبر«ص»مبني بر غلبه مسلمانان بر سرزمين‌هاي كفر و شكست و زبوني‌دشمنان اسلام در برابر آيين پيامبر«ص» در آينده نزديك مي‌توان شمرد. چنان كه آن‌حضرت در جريان نبرد احزاب‌، هنگام حفر خندق و در مقاطع ديگر از اين فتوحات خبردادند.73
آگاهي مسلمانان از پيروزي‌هاي آينده و دست‌يابي آنان به كاخ‌هاي روم‌، ايران و يمن‌آنان را واداشت تا با ايمان و اعتقاد راسخ به اين جنگ‌ها گسيل شوندوتا آخرين رمق‌هايخويش با كفار جهاد كرده و به پيروزي‌هاي شگرفي‌دست يابند. از اين‌رو آنان كه درمدينه بر سرير خلافت تكيه زده بودند، از چنين نيروهاي آماده در فتوحات استفاده‌مي‌كردند. به تعبير ديگر، پيروزي‌مسلمانان و انتشار اسلام در بلاد كفر و نزول امدادهايغيبي الهي بر لشكريان اسلام در جريان فتوحات‌، مسأله‌اي بود كه به باور عمومي با اراده‌و مشيت الهي صورت پذيرفت و خداي متعالي مي‌خواست از اين راه بعد از جريان‌ارتداد و بي ديني كه در جزيرة العرب اتفاق افتاده بود، يك بار ديگر دين خويش را تأييدو تثبيت كند و ترديد و دودلي را از قلوب بعضي از مسلمانان كم اعتقاد بزدايد. چنان‌كه‌اميرالمؤمنان‌«ع» در جايي پرده از راز اين فتوحات برمي‌دارند و مي‌فرمايند:
«... پس از آن خداوند فتوحاتي را نصيب مسلمانان كرد؛ آنان پس از (چشيدن طعم‌)فقر و گرسنگي به مال اندوزي و ثروت دست يافتند74 و چيزهايي كه از اسلام برايشان‌خوشايند نبود، در ديده‌گان‌شان خوب جلوه كرد و آنچه از دين‌، نزدشان مضطرب ومتزلزل بود در قلبشان جاي گرفت و گفتند: اگر اين آيين بر حق نبود، چنين وضعي رُخ‌نمي‌نمود.»75 از اين‌رو گرچه خلفا به تعبير علي (ع) فتوحات ياد شده را مرهون آرا ونظر واليان و حُسن تدبير فرماندهان خود دانستند و در نتيجه‌، طايفه بني هاشم را كه دررأس آنان علي (ع) قرار داشت‌، به فراموشي سپردند و گروهي كه حامي و مدافعمنافع خلافت آنان بودند، مطرح كرده‌، آنان را شُهره آفاق نمودند76؛ اما (چنان‌كه علي‌«ع»خود به كنايه فرمود) وجود و عدم خلفا در جريان فتوحات يكسان بود. اين كه حضرت‌در جريان روانه ساختن سپاه براي فتح شام به ابوبكر فرمود: «اگر با سپاه همراه شوي‌،پيروز خواهي شد و اگر در شهر بماني‌، باز هم پيروزي نصيب مسلمانان خواهد شد؛چون پيامبر«ص» پيروزي اسلام را به ما وعده داده است‌»77 بهترين گواه صادق بر آن است‌كه فتح شهرها جز به امدادهاي غيبي الهي و عنايت‌هاي ويژه باري تعالي نبوده است78؛بنابراين علي (ع) در فتوحاتي كه از ديدگاه وي به خواست و اراده الهي صورت‌گرفت و از افتخارات خلفا به‌شمار نمي‌آمد، در موارد ضروري به ارائه راهنمايي ومشاوره مي پرداختند. چنان‌كه در جريان تقسيم زمين‌هاي بلاد فتح شده (همانند اراضي‌عراق‌) ميان جنگاوران‌، ديدگاه علي (ع) از طرف خليفه پذيرفته و مبناي‌عمل قرار گرفت‌.79
به‌رغم چنين تفاوت ماهوي و جوهري ميان فتوحات عصر خلفا و كشورگشايي‌هايدوران اموي و عباسي كه در اين نوشتار به اختصار تبيين شد، و با آنكه جوهره اسلام وماهيت جهان شمول آن‌، گستردگي و نشر در سراسر جهان را طلب مي‌كرد و اسلام‌به‌صورت چهره‌اي زيبا، تاب مستوري نداشت و چنين گسترش عالم گيري‌، مطلوب وآرزوي هر انسان مسلمان متعهدي بود؛ ولي علي (ع) شخصاً از شركت در فتوحات‌امتناع ورزيدند و همكاري خويش را با خلفا در حدّ راهنمايي و ارائه مشاوره‌، آن هم درصورت درخواست آنان محدود كردند؛ چرا كه براي آن حضرت نمي‌توانست قابل‌پذيرش باشد كه از جانب همان كساني كه حق جانشيني او را به خود اختصاص داده اند،به مأموريت‌هاي جنگي فرستاده شود و با چنين اقدامي‌، مشروعيت و قانوني بودن‌ولايت و زمامداري آنان را بر جامعه اسلامي‌تأييد و تثبيت كند.
 

شركت حسنين‌«عليهما السلام» در فتوحات

چنان كه اشاره شد هيچ گزارشي مبني بر شركت علي (ع) در فتوحات وجود ندارد،هم‌چنان‌كه درباره حضور حسنين‌«ع» در جنگ‌هاي عصر خلفا هيچ يك از مآخذ شيعي‌سخني نگفته‌اند. اما برخي از مآخذ تاريخي اهل سنت از حضور حسن مجتبي‌«ع» وبرادرش حسين‌«ع» در بعضي از فتوحات اين دوران خبر داده اند:
1ـ بلاذري (279ه‍.ق‌) در جريان فتح گرگان و طبرستان در سال 29 هجري‌مي‌گويد:«گويند كه حسن و حسين‌، دو پسر علي بن ابي طالب در اين جنگ (فتح‌طبرستان‌) با سعيد بن عاص همراه بودند».80
2ـ طبري (310 ه‍) نيز در اين باره مي‌نويسد:«در سال سي‌ام (و در زمان حكومت‌عثمان‌) سعيد بن عاص با تني چند از صحابه هم‌چون حسن‌، حسين‌، حذيفة بن يمان و...به همراه سپاهي از كوفه به قصد خراسان به راه افتادند...:»81 ابن اثير،82 ابن كثير،83 ابن‌خلدون84 و زيني‌دحلان‌،85 گزارش طبري را با اندكي تفاوت در عبارات‌هايي نقل كرده‌اند.
3ـ سهمي‌(427ه‍) مؤلف كتاب «تاريخ جرجان‌» مي‌نگارد:«از اصحاب پيامبر«ص» كه‌به گرگان آمده‌اند، حسين بن علي‌، عبداللّه بن عُمَر و حذيفة بن اليمان هستند و گفته شده‌حسن بن علي نيز آمده است‌.86
4ـ ابونعيم اصفهاني (430ه‍) نگاشته است‌:«حسن بن علي‌، همراه عبداللّه بن زبير درحالي كه به عنوان رزمنده عازم گرگان بودند، وارد اصفهان شدند».87
5ـ مافرّوخي اصفهاني‌، مؤلف كتاب «محاسن اصفهان‌»88 در قرن پنجم و مترجم89 آن‌در قرن هشتم همان گزارش ابونعيم را آورده اند.
6ـ ابن خلدون (808ه‍) در جريان فتح آفريقا در سال 26 هجري مي‌نويسد:«عبداللّه‌بن‌ابي‌سرح (درباره فتح آفريقا) از عثمان ياري خواست‌. عثمان در اين باره با صحابه به‌مشورت پرداخت‌. آنان با روانه كردن سپاهي به سوي‌آفريقا موافقت كردند. در ميان سپاه‌اعزامي از مدينه‌، بعضي از صحابه همچون ابن عباس‌، ابن عمر، پسر عمروعاص‌، پسرجعفر طيار، حسن‌، حسين و ابن زبير حضور داشتند».90
افزون بر گزارش‌هاي پيش‌گفته‌، برخي از علما و فقهاي متأخّر شيعه‌91 و نيز بعضي‌ازنويسندگان و انديشمندان معاصر،92 حضور حسنين‌«ع» در فتوحات را تأييد كرده‌اند.
 

بررسي و نقد گزارش‌ها

به‌رغم شهرت چنين گزارش‌هايي و راه يافتن آنها در آثار مورّخان متأخّر و استناد بعضي‌از فقهاي شيعه به اين اخبار براي اثبات مشروعيت اجمالي فتوحات‌؛ اين اخبار داراي‌ضعف‌ها و نارسايي‌هايي است كه ذيلاً به آن پرداخته مي‌شود:
گزارش بلاذري گذشته از آنكه سلسله سند آن ذكر نشده است‌، از شركت‌حسنين‌«ع» در فتوحات با تعبير «فيما يقال‌» خبر داده كه ضعف و عدم اعتماد به چنين‌روايتي روشن است‌.
در خبر طبري‌، اگر چه سلسله راويان آن بيان شده است‌:«عُمَر بن شَبَّه از علي‌بن‌محمد (مدائني ) از علي بن مجاهد از حَنَش بن مالك‌» و عمر بن شَبّه از راويان مشهور وقابل اعتماد از ديدگاه دانشمندان رجالي اهل سنّت است‌93؛ ولي راوي اول‌، يعني «حَنَش‌بن مالك‌» كه خبر از او نقل شده است‌، مجهول مي‌باشد و نگارنده به ترجمه او دركتاب‌هاي رجالي وتراجم دست نيافت‌. از «علي بن مجاهد» نيز با عنوان كذاب و جاعل‌حديث‌94 و «علي بن محمد مدائني‌» با عنوان شخصي كه در نقل حديث قوي نيست‌،95 دركتاب‌هاي رجالي اهل سنت ياد شده است‌.
نكته ديگري كه پذيرش خبر طبري را سخت دچار مشكل مي‌كند، ادامه گزارش يادشده درباره چگونگي فتح "طَمِيسَه‌" يكي از شهرهاي طبرستان است‌. طبري‌مي‌نويسد:«سعيد بن عاص به مردم شهر ياد شده امان داد به شرط آن كه حتي يك تن ازآنان كشته نشوند؛ امّا حصار شهر را كه گشود به جز يك تن‌، تمام آنان را كشت‌!»96
آيا در چنين فتحي كه بي شك آدمي را به ياد فتوحات چنگيز و تيمور در قرون بعدي‌مي‌اندازد، مي‌توان پذيرفت كه حسنين‌«ع» حضور داشته باشند و نظاره‌گر اعمال‌دَدْمنشانه و غيرانساني سعيد و سپاهيانش باشند و هيچ عكس‌العملي از خويش نشان‌ندهند؟! افزون بر اين‌، نقل بعدي وي با همان سلسله راويان سابق است كه در آن نيز،ضمن تكرار نام بعضي از افراد شركت كننده در فتح طبرستان‌، نامي از حسنين‌«ع» به‌ميان نيامده است‌.97
گزارش «سهمي‌» گذشته از از آنكه مسند نيست‌، معلوم نيست كه اولاً، حسنين‌«ع»در زمان كدام خليفه به گرگان رفته‌اند؛ خلفاي سه گانه يا علي‌«ع»؟ ثانياً آيا آنان براي‌شركت در فتوحات به اين شهر رفته اند يا براي‌امر ديگري‌؟
مؤيد چنين ترديدي‌، گفته خود سهمي در جاي ديگر است‌. وي بعداز نقل روايتي ازعباس بن عبدالرحمن مروزي مبني بر آنكه «حسن بن علي و عبداللّه بن زبير وارد اصفهان‌شدند و از آنجا به گرگان رفتند»؛ مي‌نويسد:«اگر اين گفته درست باشد، معلوم مي‌شود كه اين‌حادثه در زمان خلافت اميرالمؤمنان علي بن ابي طالب (رضي اللّه عنه‌) بوده است‌».98
گزارش ابونعيم اصفهاني به قرينة حضور «عبداللّه بن زبير» ـ چنان‌كه در گزارش‌طبري نيز نام وي آمده است ـ همان گزارش طبري است كه البته به صورت كوتاه نقل‌شده است‌. افزون بر اين‌، ابونعيم در اين باره‌، دو خبر99 آورده است كه افزون بر آنكه‌هردو ضعف ارسال دارند، راويان آن يا مجهول هستند100 يا در كتاب‌هاي رجالي اهل‌سنت «كذاب‌» و «جاعل حديث‌» معرّفي شده‌اند.101
روايت مافرّوخي‌، همان گزارش ابونعيم است كه‌البته سلسله سند آن نيز ذكر نشده است‌.
درباره خبر ابن خلدون در خصوص شركت حسنين‌«ع» در فتح آفريقا بايد گفت‌:اولاً، خبر ياد شده بدون سند است‌؛ ثانياً، هيچ يك از مورّخان و فتوح نويسان متقدمهم‌چون بلاذري‌،102 يعقوبي‌،103 طبري‌،104 ابن اعثم كوفي‌،105 ابن كثير106 و ياقوت حموي‌107 كه‌متعرض فتح آفريقا شده‌اند، نامي از شركت حسنين‌«ع» در فتح ياد شده نبوده‌اند.
افزون بر ايرادهايي كه بيان شد، دو مسأله ديگر نيز وجود دارد كه درستي‌گزارش‌هاي ياد شده را در اين باره‌، سخت مورد ترديد و حتي غيرقابل قيول مي‌كند.يكي آنكه ـ چنان‌كه نوشته شد ـ روايات تاريخي كه متعرض سال شركت حسنين‌«ع» درفتوحات بودند، بر حضور آنان در فتوحات عصر عثمان ناظر است كه حتي‌اميرالمؤمنان‌«ع» در حدّ مشاوره با عثمان به همكاري در امر فتوحات حاضر نبود تا چه‌برسد به اينكه فرزندان خويش را جهت انجام فتوحات به همراه لشكريان تحت فرمان‌عثمان به جبهه نبرد گسيل دارد.
مسأله ديگر آنكه علي بن ابي طالب‌«ع» در عصر امامت و خلافت خويش‌حسنين‌«ع» را از شركت در معركه صفين باز مي‌داشت و چون در يكي از روزها آن‌حضرت متوجه شد كه امام حسن‌«ع» آماده كارزار است‌، فرمود:«اِمْلِكُوا عَنِّي هذا الغُلام‌َلايَهُدّني فَاِنّي اَنْفَس‌ُ بِهذيْن‌ِ عَلَي المَوْت‌ِ، لَئلاّ ينْقَطِع‌َ بِهِما نَسْل‌ُ رَسُول‌ِ اللّه‌ِ9»108از طرف من‌جلوي اين جوان را بگيريد تا با مرگ خويش‌، پشت مرا نشكند كه من از رفتن اين دو (امام‌حسن و امام حسين‌«ع») به ميدان نبرد دريغ دارم‌. مبادا با مرگ آن دو، نسل رسول‌خدا9 قطع شود».
حال با چنين اكراه و امتناعي از سوي حضرت نسبت به حضور حسنين‌«ع» درنبردهايي كه به فرمان پيشواي عادلي‌، هم‌چون خويشتن صورت مي‌گرفت‌، چگونه آن‌بزرگوار حاضر مي‌شود كه تحت زعامت زمامداران مورد اعتراض و انتقادش‌، فرزندان‌خويش را كه پيشوايان آينده جامعه اسلامي هستند به جبهه جنگ بفرستد؟
پذيرش برخي از فقهاي شيعه‌، حضور دو فرزند علي (ع) را در فتوحات‌، گذشته‌از آنكه مستند به هيچ سند معتبري نيست و در هيچ يك از مآخذ تاريخي و حديثي كهن‌شيعه‌، خبري كه حاكي از شركت آنان در نبردهاي‌دوران خلفا باشد، يافت نشد؛ بعضي ازآنان به حضور حسنين‌«ع» در فتوحات عصر عمر تصريح دارند109 كه اين نظر را هيچ يك‌از گزارش‌هاي تاريخي گذشته كه دلالت بر شركت حسنين‌«ع» در فتوحات عصر عثمان‌(نه روزگار خلافت عمر) مي‌كرد، تأييد نمي‌كند؛ بنابراين گزارش‌هاي فقها نه مستند به‌اخبار شيعي است و نه گزارش‌هاي‌تاريخي منابع اهل سنّت‌، برخي از آنها را تأييد مي‌كند؛ ازاين‌رو بعضي از فقها بعد از بيان چنين نقل‌هايي‌، حكم به عدم اعتماد به آنها داده‌اند.110
بنابراين‌، با توجّه به وجود چنين اشكال‌هاي سندي و محتوايي و نيز استبعادهايي كه‌بيان شد، حضور حسنين‌«ع» در فتوحات عصر خلفا نمي‌تواند مورد پذيرش قرار گيرد.به گمان قوي‌، دست تحريف‌گران و وارونه‌نويسان حقايق تاريخي در جعل چنين‌گزارش‌هايي بي تأثير نبوده است‌. با اين همه‌، اگر بر فرض پذيرفته شود كه حسنين‌«ع»در ايام جواني به شهرهاي اصفهان و گرگان و... مسافرت كرده اند؛ به سبب امورديگري‌(غير از شركت در فتوحات‌) بوده است يا اصلاً در عصر خلافت امام علي «ع»بوده است‌؛ چنان‌كه «سهمي‌» نيز به اين نكته اشاره كرده بود.
 

تأثير حضور ياران علي‌«علیه السلام» در فتوحات‌

درباره حضور گروهي از اصحاب علي (ع) در بعضي از فتوحات‌، بايد گفت‌: اولاً،حضور آنان نمي‌تواند بدون اجازه و تمايل رهبرشان علي (ع) بوده باشد. چنان‌كه‌وقتي سلمان فارسي خواست از سوي عمر به حكومت مدائن گماشته شود، وي شرط‌پذيرش چنين مسؤوليتي را اجازه آن حضرت قرار داد.111 از اين رو پرواضح است كه اگرعلي‌«ع» نمي‌خواست يارانش در هيچ زمينه‌اي با خلافت همكاري داشته باشند،مي‌توانست آنان را از مساعدت با خلفا نهي كند.
ثانياً، با توجه به گستردگي كمّي فتوحات و انتشار سريع آوازه آيين اسلام درسرزمين‌هاي فتح شده‌، حضور اصحاب علي (ع) كه همگي آنها از اصحاب برجسته‌آن حضرت از جهت تقواودانش به‌شمار مي‌آمدند و حتي بعضي از آنان هم‌، مانند حجربن عدي‌112 از قاريان قرآن بودند، مي‌توانست از جنبه‌ي به اصطلاح "تغلّبي‌" فتوحات‌،(فتح با شمشير) بكاهد و تا حدّي آن را صبغة "قلبي‌و ايماني‌" (عرضه اسلام از طريق‌اقناع و هدايت خلق‌) دهد.113 به تعبير ديگر، چون زعامت جامعه اسلامي در دست‌ديگران بود و فتح بلاد به آن كميّت و كيفيّتي كه اگر اميرالمؤمنان‌«ع» سردمدار مسلمانان‌بود، صورت نمي‌گرفت و حضور شخص علي (ع) نيز در فتوحات محذور داشت‌، ازاين‌رو شركت اصحاب علي (ع) در نبردهاي اين دوران و ترويج و تبليغ احكام دين به‌وسيله آنان مي‌توانست تا اندازه‌اي خلها و كاستي‌هاي كارهاي‌تبليغي و فرهنگي‌فتوحات را جبران و فتح قلب‌ها تا حدودي فتح با شمشير را همراهي كند. چنان‌كه يكي‌از محققان دراين باره مي‌نويسد:
«در آن فتوحاتي كه اگر برگزيدگان صحابه شركت نمي‌جستند براي دين فرجام بدي‌داشت و براي مسلمانان ايجاد شرّ مي‌كرد؛ اما مشاركت اين گروه‌، زمينه اي‌را فراهم‌ساخت تا بسياري از غيرعرب‌ها باتعاليم و آموزه‌هاي اسلام آشنا شوند و در نتيجه‌، چنددهه‌اي نگذشته كه علما و فقها و متفكران اسلامي از همين دسته پديدار شدند».114
 

ديدگاه مثبت اميرمؤمنان‌«علیه السلام» درباره فتوحات‌

چنان‌كه نگاشتيم‌، ماهيت جهان شمول آيين اسلام واخبار غيبي و بشارت‌هاي پيامبر«ع»مبني بر دست‌يابي مسلمانان بر سرزمين‌هاي كفر و نزديكي عصر فتوحات به دوران‌حيات رسول خدا«ص» و در نتيجه‌، منطبق بودن اين فتوحات تا حد بسياري با تعاليم قرآن‌و آموزه‌ها و سيره پيامبر«ص»، اين معنا را در پي دارد كه چنين فتوحاتي به طور اجمال‌، موردتأييد آن حضرت بوده است و مشروعيت اجمالي آن از طرف آن بزرگوار امضا شده است‌.
افزون بر اين‌، قرائن و شواهد ديگري وجود دارد كه بر ديدگاه مثبت علي (ع)نسبت به فتوحات دلالت دارد كه به اختصار به آن اشاره مي‌شود:
1. فرمايش حضرت در ارتباط با اينكه خليفه هركاري كه انجام مي‌داد با مشورت ونظرخواهي از وي انجام مي‌داد. چنان‌كه مي‌فرمايد: "كسي كه بعد از ابوبكر زمامدار شددر كارها با من مشورت مي‌كرد و طبق دستور من كارها را انجام مي‌داد و در كارها ومسايل دشوار از من نظرخواهي مي كرد و مطابق نظر من عمل مي‌كرد. نه من كسي را سراغ‌دارم و نه اصحابم كه به جز من در كارها با او مشورت كرده باشد».115 بنابراين فتوحات كه ازمهم‌ترين مسايل خلافت بود116 با مشورت و نظرخواهي از آن حضرت به سامان مي‌رسيد.
2. چنان‌كه در اوّل اين نوشتار آورديم‌، علي‌«ع» در موارد بسياري كه خلفا ـ در مسايل‌جنگي ـ از وي نظرخواهي مي‌كردند، حضرت مطابق مصلحت اسلام و مسلمانان نظرخويش را بيان مي‌كرد؛ اكنون اضافه مي‌كنيم كه علي‌«ع» درباره مسايل بعد از فتوحات نيزاز قبيل چگونگي بهره گيري از سرزمين‌هاي فتح شده در موارد درخواستي مشاورهمي‌داد. چنان‌كه نقل شده‌، زماني كه عمر خواست زمين‌هاي عراق را بين مجاهدان تقسيم‌كند، با اميرالمؤمنان‌«ع» در اين باره مشورت كرد؛ حضرت چنين نظر دادند: "اگر امروزآن را بخش كني‌، براي كساني كه بعد از ما مي‌آيند چيزي نخواهد ماند؛ اما آن را در دست‌آنان (صاحبان قبلي زمين‌ها) باقي گذار تا در آن كار كنند و براي ما و آيندگان هر دو باشد».117
در خبر ديگري آمده است كه «علي (ع) درباره مردم عراق (زمين هاي‌اين منطقه‌)به سيره رفتار كرد كه آن سيره‌، ملاك و ميزان براي ديگر زمين‌هاي فتح شده نيز بود»118 كه‌گزارش‌هاي ياد شده حاكي از همكاري‌حضرت با خلفا در احكام و مسايل مربوط به‌فتوحات است‌.
3. اگر امام علي «ع» به طور مطلق با توسعه فتوحات مخالف بودند، مي‌بايست درعصر خلافتشان‌، حدود مرزهاي كشور اسلامي را به مرزهاي زمان حيات پيامبر«ص»بازمي‌گردانند يا دست‌كم به مقوله مرزداري و فرستادن افراد به نقاط دوردست‌سرزمين‌هاي فتح شده براي حفظ و حراست از مرزها و جنگ با كفار، توجه چنداني‌نداشته باشند. در حالي كه حضرت نه تنها چنين سياستي را درباره مناطق فتح شدهنداشتند، بلكه برخي از گزارش‌هاي تاريخي حكايت از اهتمام حضرت به مسأله‌مرزداري دارد چنان‌كه در جريان نبرد صفين‌، زماني كه يك گروه چهارصد نفري از ياران‌عبداللّه بن مسعود، اعلام عدم همياري حضرت را در جنگ كردند و از وي‌درخواست‌رفتن به برخي از مناطق مرزي كردند، حضرت ضمن موافقت با اين درخواست‌، آنان راروانه مرزهاي ري نمودند.119 لذا اين امر نيز نشان‌دهنده آن است كه توسعه مرزهاي‌اسلامي در عصر خلفاي سه گانه اجمالاً مورد تأييد علي‌«ع» بوده است‌.120
4. سرانجام (چنان‌كه نوشتيم‌) همكاري برخي از ياران خاص حضرت‌، همانندسلمان و عمار با دستگاه خلافت و نيز شركت گروهي از اصحاب علي‌«ع» در فتوحات تاجايي كه برخي از آنان سمت فرماندهي نيز داشتند، نشان‌دهنده آن است كه مجموعهكارهاي دستگاه خلافت روي هم رفته و با رعايت مصالح كلي جامعه اسلامي‌، موردرضايت خاطر علي‌«ع» بوده است‌.121 بنابراين اگر علي (ع) در مجموع‌، درباره‌فتوحات نظر مثبت نداشتند، نه درباره فتوحات و مسائل و آثار آن نظر مي‌دادند و نه باحضور بعضي از يارانش در كشورگشايي‌هاي خلفا موافقت كردند.
از آن چه نگاشتيم‌، روشن شد كه ديدگاه علي (ع) نسبت به فتوحات در مجموعمثبت بوده است‌. با اين همه در مآخذ حديثي شيعه‌، رواياتي وجود دارد كه بر حرمت وعدم مشروعيت فتوحات ناظر است‌. اين روايات به طور كلّي به دو دسته تقسيم‌مي‌شوند:
الف ـ رواياتي كه مشروعيت جهاد ابتدايي را به اجازه امام عادل منوط مي‌دانند.122
ب ـ رواياتي بر اين دلالت دارند كه ائمه‌: نه تنها شيعيان خود را براي شركت درفتوحات تشويق نمي‌كردند، بلكه بر عكس‌، آنان را از چنين اقدامي باز مي‌داشتند و حتياجازه مرزداري به آنان نمي دادند و كمك مالي آنان را در اين‌باره گر چه نذر كرده بودند،نمي‌پذيرفتند.123
در توجيه اين روايات بايد گفت‌، افزون بر اينكه برخي از آنها مجهول يا مرسل‌هستند،124 تمام آنها (به جز يك روايت كه از اميرالمؤمنان‌«ع» نقل شده است‌) از امام‌سجّاد«ع» و امامان بعدي نقل شده است كه بيانگر ديدگاه ائمه‌: درباره فتوحات عصربني اميه و بني عباس و عدم مشروعيت هرگونه همكاري‌با آنان در امر فتوحات است‌. ازاين‌رو روايات ياد شده بر بيان حكم فتوحات عصر خلفاي اوليه ناظر نيستند.
اما روايتي كه از اميرالمؤمنان‌«ع» نقل شده است‌، چنين است‌:
«لايخْرُج المسلم‌ُ فِي الجهاد مع مَن‌ْ لايُؤْمَن‌ْ عَلَي الحُكْم‌ِ، و لايَنْفَذ في الفَي‌ اَمرَاللّه‌ِ عزو جل‌ّفانّه ن‌ْ مـَات‌َ فِي ذَلكَ المَكان‌ِ كان مُعيناً لعدوِّنا في حَبْس‌ِ حَقِنا و الاشاطة‌ِ بدِمـَائنا و ميتتُه‌ُ ميتة‌ٌجاهلية‌ٌ؛125مسلمانان نبايد در ركاب كسي كه به حكم خدا ايمان ندارد و فرمان خداي‌(عزوجل‌ّ) را درباره غنايم جنگي اجرا نمي كند، به جهاد برود كه اگر (برود و) كشته‌شود، دشمن ما را در حبس حقوق ما و ريختن خون‌هاي ما ياري نمود و مرگش‌، هم‌چونمرگ دوران جاهليت است‌».
اين روايت گرچه بر فتوحات عصر خلفاي اوليه ناظر مي‌باشد؛ امّا با ادلّه و قرائني كهبراي مشروعيت اجمالي فتوحات خلفاي ياد شده بيان شد، روشن گرديد كه فتوحاتاين دوران با اجازه علي (ع) صورت گرفته است‌. از اين‌رو فتوحات ياد شده تخصيصاًاز عموم روايت ياد شده خارج است‌؛ چرا كه خبر مذكور بر جهاد و فتوحاتي ناظر است‌كه بدون اجازه و فرمان امام‌«ع» صورت گرفته باشد.
 

كتاب‌نامه‌

1. قرآن كريم‌
2. نهج البلاغه‌، تحقيق صبحي صالح‌؛ چ 1، بيروت‌: [بي‌ن]، 1387 ه‍.ق‌.
3. آوي‌،حسين بن محمد بن ابي الرضا؛ ترجمة محاسن اصفهان‌، تصحيح عباساقبال‌؛ تهران‌: [بي‌ن]، 1328 132ش‌.
4. آيينه‌وند، صادق‌، فتوح در اسلام‌: فتح تغلبي‌، فتح قلوب‌، فصل‌نامه تاريخ اسلام‌،سال اول‌، ش‌2، 1379ش‌.
5. ابن ابي الحديد، عزالدين عبدالحميد بن محمد، شرح نهج البلاغه‌، تحقيقابوالفضل ابراهيم‌؛ [بي‌ج]، دارالاحياء التراث العربي‌،1385ه‍.ق‌.
6. ابن ابي حاتم رازي‌، كتاب الجرح والتعديل‌؛ چ‌1، حيدر آباد: مطبعة جمعية دائرة‌المعارف العثمانية‌، 1360ه‍.ق‌.
7. ابن اثير، عز الدين ابوالحسن علي بن محمد الجزري‌؛ اسد الغابه‌؛ بيروت‌:دارالفكر، 1409ه‍.ق‌.
8. الكامل في التاريخ‌؛ تحقيق ابوالفداء عبدالله القاضي‌؛ بيروت‌:دارالكتب العلمية‌، 1415ه‍.ق‌.
9. ابن اعثم الكوفي‌،ابومحمد احمد؛ كتاب الفتوح‌؛ تحقيق علي شيري‌؛ چ‌1، بيروت‌:دارالاضواء، 1411ه‍.ق‌.
10. ابن تغري بردي‌؛ النجوم الزهرة في اخبار ملوك مصر والقاهرة‌؛ [بي‌ج]، وزراة‌الثقافة والارشاد القومي ،[بي‌ت].
11. ابن حجر عسقلاني‌،احمد بن علي‌؛ الاصابة في تمييز الصحابة‌؛ تحقيق و تعليق‌عادل احمد عبدالموجود و علي محمد معوض‌؛ چ‌1، بيروت‌: دارالكتب‌العلمية‌،1415ه‍.ق‌.
12. ابن حنبل‌، احمد، المسند؛ تصحيح و تعليق صدقي محمد جميل العطار؛ چ‌2،بيروت‌: دارالفكر،1414ه‍.ق‌.
13. ابن خلدون‌؛ عبدالرحمن‌؛ تاريخ ابن خلدون‌؛ چ‌1، بيروت‌: دارالكتب العلمية‌، 1413ه‍.ق‌.
14. ابن سعد؛ محمد؛ الطبقات الكبري‌، تحقيق عبدالقادر عطا، چ‌1، بيروت‌:دارالكتب العلمية‌، 1410ه‍.ق‌.
15. ابن سلام‌؛ ابوعبيد قاسم‌؛ كتاب الاموال‌؛ بيروت‌: دارالفكر،1408ه‍.ق‌.
16. ابن شهر آشوب‌؛ ابوجعفر محمد بن علي‌؛ مناقب آل ابي‌طالب‌؛ بيروت‌:دارالاضواء، [بي‌ت].
17. ابن طاووس‌، علي بن موسي بن جعفر بن محمد؛ كشف المحجّة لثمرة المهجة‌؛تحقيق محمد حسون‌؛ چ‌2، قم‌: مكتب الاعلام الاسلامي‌، 1375ش‌.
18. ابن عبدالبر القرطبي‌؛ الاستيعاب‌؛ تحقيق علي معوض وعادل احمد عبدالموجود؛چ‌1، بيروت‌: دارالكتب العلمية‌، 1415ه‍.ق‌.
19. ابن عبدالحكم‌؛ ابوالقاسم عبدالرحمن بن عبدالله‌؛ فتوح مصر واخبارها؛ تحقيق‌محمد الحجيري‌؛ بيروت‌: دارالفكر، 1420ه‍.ق‌.
20. ابن عدي جرجاني‌؛ الكامل في ضعفاء الرجال‌؛ تحقيق عادل احمد عبدالموجودوعلي محمد معوض‌؛ چ‌1، بيروت‌: دارالكتب العلمية ، 1418ه‍.ق‌.
21. ابن عمر الدار قطني البغدادي‌؛ ابوالحسن علي‌؛ الضعفاء والمتروكون‌؛ تحقيق‌موفق بن عبدالله عبدالقادر؛ چ‌1 رياض‌: مكتبة المعارف‌، 1404ه‍.ق‌.
22. ابن كثير دمشقي‌؛ ابوالفداء اسماعيل‌؛ البداية والنهاية‌؛ تحقيق وتعليق مكتب‌تحقيق التراث‌؛ بيروت‌: دار احياء التراث العربي‌، [بي‌ت].
23. ابن نما الحلي‌؛ نجم‌الدين جعفر بن محمد بن جعفر بن هبة الله‌؛ مثيرالاحزان‌؛چ‌3، قم‌: تحقيق نشر مدرسة الامام المهدي‌، 1406ه‍.ق‌.
24. ابن هشام‌؛ عبدالملك‌؛ السيرة النبوية‌؛ تحقيق مصطفي سقا وديگران‌؛ چ‌1،بيروت‌: دارالاحياء التراث العربي‌، 1415ه‍.ق‌.
25. ابن هلال ثقفي‌؛ ابو اسحاق ابراهيم بن محمد سعيد؛ الغارات‌؛ تحقيق سيدعبدالزهراءالحسيني‌؛ چ‌1، قم‌: دارالكتب الاسلامي‌، 1411ه‍.ق‌.
26. اجتهادي‌؛ ابوالقاسم‌؛ بررسي وضع مالي و مالية مسلمين‌؛ تهران‌: سروش‌، 1363ش‌.
27. احمد زيني دحلان احمد؛ الفتوحات الاسلامية‌؛ چ‌1، بيروت‌: دار صادر، 1417ه‍.ق‌.
28. اردبيلي‌؛ احمد بن محمد؛ الخراجية‌،جزء1، مجموعة «الخراجيات‌»؛ چ‌1، قم‌:مؤسسة النشرالاسلامي‌، 1413ه‍.ق‌.
29. ازدي‌؛ محمد بن عبدالله‌؛ تاريخ فتوح الشام‌؛ تحقيق عبدالمنعم عبدالله‌عامر؛[بي‌ج]، مؤسسة سجل العرب‌،1970م‌.
30. اسكافي‌؛ ابوجعفر محمد بن عبدالله‌؛ المعيار والموازنه‌؛ تحقيق محمد باقرمحمودي‌؛ چ‌1، بيروت‌: [بي‌ن]، 1402ه‍.ق‌.
31. اصفهاني‌؛ ابونعيم احمد بن عبدالله‌؛ ذكر اخبار اصفهان‌؛ ليدن‌: مطبعة بريل‌، 1931م‌.
32. انصاري‌؛ مرتضي‌؛ المكاسب‌؛ چ‌3، قم‌: منشورات مكتبة العلامة‌، 1368ش‌.
33. بحرالعلوم‌؛ سيد محمد مهدي‌؛ الفوائد الرجالية‌؛ تحقيق وتعليق‌: محمد صادق‌بحر العلوم و حسين بحرالعلوم‌؛ چ‌1، نجف‌: مطبعة الا‌داب‌، 1385ه‍.ق‌.
34. بغدادي‌؛ ابوبكر احمد بن علي الخطيب‌؛ تاريخ بغداد؛ قاهره‌: مكتبة الخانجي‌،1349ه‍.ق‌.
35. بكري اندلسي‌؛ عبدالله عبدالعزيز؛ معجم مااستعجم‌؛ تحقيق مصطفي‌السقا؛ چ‌3،بيروت‌: عالم الكتب‌، 1403ه‍.ق‌.
36. بلاذري‌؛ احمدبن يحيي بن جابر؛ فتوح البلدان‌؛ تعليق رضوان محمد؛ بيروت‌:دارالكتب‌العلمية‌، 1389ه‍.ق‌.
37. تستري‌؛ محمد تقي‌؛ قاموس الرجال‌؛ چ‌2، قم‌: مؤسسة‌النشر الاسلامي‌؛ 1410ه‍.ق‌.
38. جعفريان‌؛ رسول‌؛ تاريخ سياسي اسلام (تاريخ خلفا)؛ چ‌1، قم‌: دليل 1380ش‌.
39. حر عاملي‌؛ محمد بن الحسن‌؛ وسائل الشيعة‌؛ تصحيح و تحقيق عبدالرحيم‌شيرازي‌؛ چ‌5، تهران‌: مكتبة الاسلامية‌، [بي‌ت].
40. حسيني عاملي‌؛ سيد محمد جواد؛ مفتاح الكرامة‌؛ بيروت‌: داراحياء التراث‌العربي‌، [بي‌ت].
41. حموي‌، تقي الدين‌؛ ثمرات الاوراق في المحاضرات‌؛ چاپ شده در حاشيه كتاب‌«المستطرف‌»، [بي‌ج]، دارالاحياء التراث العربي‌، [بي‌ت].
42. حموي‌؛ ياقوت بن عبدالله‌؛ معجم البلدان‌؛ تحقيق فريد عبدالعزيز الجندي‌؛ چ‌1،بيروت‌: دارالكتب العلمية‌، 1410ه‍.ق‌.
43. حميري‌؛ عبدالله بن جعفر؛ قرب الاسناد، تصحيح مرتضي اردكاني و محمدحسن نجف آبادي‌؛ تهران‌: اسلاميه‌، [بي‌ت].
44. خوارزمي‌؛ ابوالمؤيد موفق بن احمد المكي‌؛ مقتل الحسين‌؛ تحقيق‌؛ محمدالسماوي‌؛ چ‌1، قم‌: انوارالهدي‌، 1414ه‍.ق‌.
45. دينوري‌؛ ابو حنيفه احمدبن داود؛ الاخبار الطوال‌؛ تحقيق عبدالمنعم عامر؛ چ‌1،قاهره‌: دارالكتب العربية‌، 1960م‌.
46. ذهبي‌؛ ابو عبدالله محمد بن احمد بن عثمان‌؛ ميزان الاعتدال‌؛ تحقيق علي‌محمدالبجاوي‌؛ [بي‌ج]، دارالفكرالعربي‌،[بي‌ت].
47. ذهبي‌؛ شمس الدين محمد بن احمد بن عثمان‌؛ العبر في خبر من عبر؛ چ‌1،بيروت‌: دارالفكر، 1418ه‍.ق‌.
48. رافعي قزويني‌؛ عبدالكريم بن محمد؛ التدوين في اخبار قزوين‌؛ تحقيق عزيز الله‌العطاردي‌؛ بيروت‌: دارالكتب العلمية‌، [بي‌ت].
49. سبط بن جوزي‌؛ يوسف بن فرغلي بن عبدالله البغدادي‌؛ تذكرة الخواص‌؛ تهران‌:مكتبة نينوي الحديثة‌، [بي‌ت].
50. سهمي‌؛ ابوالقاسم حمزة بن يوسف بن ابراهيم‌؛ تاريخ جرجان‌؛ چ‌2، حيدر آباددكن‌: مطبعة مجلسي 1378ه‍.ق‌.
51. سيوطي‌؛ جلال الدين عبدالرحمن‌؛ تاريخ الخلفاء؛ تحقيق محمدمحيي الدين‌عبدالحميد؛ چ‌1، قم‌: منشورات الشريف الرضي‌، 1370ش‌.
52. شريف قرشي‌؛ باقر؛ حياة‌الامام الحسن بن علي‌«ع»؛ چ‌1، بيروت‌: دارالبلاغة‌،1413ه‍.ق‌.
53. صدوق‌؛ ابو جعفر محمد علي بن الحسين بن بابويه‌؛ الخصال‌؛ ترجمه و تصحيح‌:سيد احمد فهري زنجاني‌؛ تهران‌: اسلاميه‌،[بي‌ت].
54. من لايحضره الفقيه‌؛ تحقيق و تعليق سيد حسن موسوي خرسان‌؛تهران‌: دار الكنب العلمية‌، 1410ه‍.ق‌.
55. الشرايع‌؛ [بي‌ج]، دارالحجة للثقافة‌، 1416ه‍.ق‌.
56. طباطبايي بروجردي‌؛ سيدحسين‌؛ جامع احاديث الشيعة‌؛ قم‌: مؤلف‌، 1365ش‌.
57. طبرسي‌؛ ابو منصور احمد بن علي بن ابي‌طالب‌؛ لاحتجاج‌؛ تحقيق سيدمحمدباقرموسوي خرسان‌؛ چ‌2، بيروت‌: مؤسسة الاعلمي للمطبوعات‌، 1410ه‍.ق‌.؛ و نيزتحقيق ابراهيم بهادري ومحمد هادي به‌؛ چ‌2، تهران‌: نشر اسوه‌، 1416ه‍.ق‌.
58. طبري‌؛ ابو جعفر محمد بن جرير؛ تاريخ الامم والملوك‌؛ چ‌5، بيروت‌: مؤسسة‌الاعلمي للمطبوعات‌، 1409ه‍.ق‌.
59. طوسي‌؛ ابوجعفر محمد الحسن بن علي‌؛ اختيار معرفة‌الرجال‌؛ تصحيح و تعليق‌حسن المصطفوي‌؛ مشهد: دانشگاه مشهد، 1348ه‍.ق‌.
60. تهذيب الاحكام‌؛ تصحيح و تعليق علي‌اكبر غفاري‌؛ چ‌1، تهران‌:مكتبة‌الصدوق‌، 1376ه‍.ق‌.
61. فتال نيشابوري‌؛ محمد؛ روضة‌الوعظين‌؛ تصحيح و تعليق حسين اعلمي‌؛ چ‌1،بيروت‌: مؤسسة الاعلمي للمطبوعات‌، 1416ه‍.ق‌.
62. قاضي ابو يوسف‌؛ يعقوب بن ابراهيم‌؛ كتاب الخراج‌؛ تحقيق طه عبدالرؤوف سعدو سعد حسن محمد؛ [بي‌ج]، مكتبة‌الازهرية للتراث‌، 1420ه‍.ق‌.
63. كرد علي‌؛ محمد؛ الاسلام والحضارة العربية‌؛ قاهره‌: مطبعة المصرية‌، 1354ه‍.ق‌.
64. كليني‌؛ ابوجعفر محمد بن يعقوب بن اسحاق‌؛ الفروع من الكافي‌؛ چ‌2، تصحيح وتعليق علي‌اكبر غفاري‌؛ چ‌2، تهران‌: دارالكتب الاسلامية‌، [بي‌ت].
65. مافروخي اصفهاني‌؛ مفضل بن سعد بن حسين‌؛ محاسن اصفهان‌؛ تصحيح سيدجلال الدين حسيني تهراني‌؛ تهران‌: مطبعة مجلسي‌،1352ه‍.ق‌.
66. مجلسي‌؛ محمد باقر؛ بحارالانوار؛ چ‌2، بيروت‌: مؤسسة الوفاء، 1403ه‍.ق‌.
67. مجلسي‌؛ محمد تقي‌؛ روضة‌المتقين‌؛ تعليق سيد حسين موسوي كرماني وعلي‌پناه اشتهاردي‌؛ قم‌: بنياد فرهنگ اسلامي‌، [بي‌ت].
68. مدرسي طباطبايي‌؛ حسين‌؛ زمين در فقه اسلامي‌؛ تهران‌؛ دفتر نشر فرهنگ‌اسلامي‌، 1362ش‌.
69. مدني شيرازي‌؛ صدر الدين سيد علي خان‌؛ الدرجات الرفيعة في طبقات الشيعة‌؛قم‌: مكتبة بصيرتي‌، 1397ه‍.ق‌.
70. مرتضي عاملي‌، سيد جعفر؛ الحياة السياسية للامام الحسن‌7؛ قم‌: انتشارات‌اسلامي‌، 1405ه‍.ق‌.
71. مشاركت گروه‌هاي مخالف در حكومت‌؛ فصل‌نامه مطالعات‌تاريخي‌؛ سال اول‌، ش‌3، ،1368ش‌.
72. مزي‌، جمال الدين ابوالحجاج يوسف‌؛ تهذيب الكمال في اسماء الرجال‌؛ تحقيق‌بشار عواد معروف‌؛ چ‌1، بيروت‌: مؤسسة الرسالة‌، 1413ه‍.ق‌.
73. مسعودي‌؛ ابوالحسن علي بن الحسين‌؛ مروج الذهب و معادن الجوهر؛ تحقيق‌
سعيد محمد اللحام‌؛ چ‌1، بيروت‌: دارالفكر، 1421ه‍.ق‌.
74. مصباح يزدي‌؛ محمد تقي‌؛ آذرخشي ديگر از آسمان كربلا؛ چ‌1، قم‌: مؤسسة‌آموزشي وپژوهشي امام خميني‌1، 1379ش‌.
75. معروف حسني‌؛ هاشم‌؛ سيرة الائمة الاثني عشر؛ چ‌6، بيروت‌: دارالتعارف‌للمطبوعات‌، [بي‌ت].
76. مفيد، ابو عبدالله محمد بن محمد بن النعمان‌؛ الاختصاص‌؛ تصحيح و تعليق‌علي‌اكبر غفاري‌؛ چ‌1، قم‌: المؤتمرالعالمي لالفية الشيخ المفيد، 1413ه‍.ق‌.
77. الارشاد؛ تحقيق مؤسسة آل‌البيت‌: لاحياء التراث‌؛ چ‌1، قم‌:المؤتمر العالمي‌لالفية الشيخ المفيد، 1413ه‍.ق‌.
78. مقدسي‌؛ مطهر بن طاهر؛ البدء والتاريخ‌؛ [بي‌ج]، مكتبة الثقافة الدينية‌،[بي‌ت].
79. مقريزي‌؛ تقي الدين ابوالعباس احمد بن علي‌؛ كتاب المواعظ و الاعتباربذكرالخطط والا‌ثار (الخطط المقريزية‌)؛ بغداد: مكتبة المثني‌، [بي‌ت].
80. منقري‌؛ نصر بن مزاحم‌؛ وقعة صفين‌؛ تحقيق و شرح عبدالسلام هارون‌، چ‌2،قاهره‌: المؤسسة العربية الحديثة‌، 1382ه‍.ق‌.
81. موحد ابطحي‌؛ سيد حجت‌؛ ريشه‌ها و جلوه‌هاي تشيع و حوزه علميه اصفهان‌؛اصفهان‌: دفتر تبليغات المهدي‌(عج‌)، 1418ه‍.ق‌.
82. موسوي خوانساري اصفهاني‌؛ محمد باقر؛ روضات الجنات‌؛ قم‌: اسماعيليان‌،1390ه‍.ق‌.
83. موسوي خويي‌؛ ابوالقاسم‌؛ معجم رجال الحديث‌؛ بيروت‌: دار الزهراء، 1403ه‍.ق‌.
84. محاضرات في الفقه الجعفري‌؛ تحرير سيدعلي حسيني‌شاهرودي‌؛ چ‌1، قم‌: دارالكتاب الاسلامي‌، 1408ه‍.ق‌.
85. نجفي‌؛ محمد حسن‌؛ جواهرالكلام‌؛ تحقيق و تعليق‌: عباس قوچاني‌؛ چ‌7، بيروت‌:داراحياء التراث العربي‌، 1411ه‍.ق‌.
86. واقدي‌؛ ابوعبدالله‌؛ فتوح الشام‌؛ راجعه و قدم له‌: عبد الرؤوف سعد؛ اسكندريه‌:دارابن خلدون‌،[بي‌ت].
87. واقدي‌؛ محمد بن عمر؛المغازي‌؛ تحقيق مارسدن جونز؛ قم‌: مركز الاعلام‌الاسلامي‌،1414ه‍.ق‌.
88. يعقوبي‌؛ احمد بن ابي يعقوب بن جعفر بن وهب بن واضح‌؛ تاريخ اليعقوبي‌؛ چ‌1،قم‌: منشورات الشريف الرضي‌، 1373ش‌.
 

پی نوشتها :

1. فارغ التحصيل كارشناسي ارشد تاريخ‌.
2. ر.ك‌: سيدجعفر مرتضي عاملي‌، الحياة السياسية للامام‌الحسن‌7، ص‌114ـ117، رسول جعفريان‌، تاريخسياسي اسلام (تاريخ خلفا)، ج‌2، ص‌188ـ194.
3. ابو محمد احمد بن اعثم الكوفي‌، كتاب الفتوح‌، تحقيق‌: علي شيري‌، ج‌1، ص 79به بعد و احمد بن يحيي بن‌جابر البلاذري‌، فتوح البلدان‌، تعليق رضوان محمد، ص 115به بعد.
4. چنان كه حضرت در اين‌باره مي‌فرمايد:«هل احد منهم اشد لها مراسا واقدم فيها مقاما مني‌، لقد نهضت‌فيها ومابلغت العشرين‌؛ آيا يكي از آنها (قريش‌) تجربه‌هاي جنگي دشوار مرا دارد؟ و آيا در پيكار توانست ازمن پيشي بگيرد؟ هنوز بيست ساله نشده بودم كه در ميدان نبرد حاضربودم‌». (نهج البلاغه‌، تحقيق صبحي‌صالح‌، خطبه 27).
5. حضرت نيز در اين زمينه مي‌فرمايد:«و الله لو تظاهرت العرب علي قتالي لما وليت عنها؛ به خدا سوگند،اگر عرب تماما در كارزار با من رو برو شوند به آنان پشت نمي‌كنم‌». (نهج البلاغه‌، همان‌، نامه 45).
6. ابن اعثم‌، همان‌، ج 1، ص 80ـ81؛ محمدبن عبداللّه الازدي‌، تاريخ فتوح الشام‌، تحقيق عبدالمنعم عبدالله‌عامر، ص‌4ـ54 و احمد بن ابي‌يعقوب بن وهب بن واضح (يعقوبي )، تاريخ اليعقوبي‌، ج‌2، ص 133.
7. سرزميني است در ناحيه شام در سمت دره‌اي كه رود اردن به آن مي‌ريزد. (ياقوت بن عبداللّه حموي‌، معجم‌البلدان‌، تحقيق‌: فريد عبدالعزيز الجُنْدي‌، ج 5، ص 497).
8. خالد بن سعيد بن عاص بن اميه از تيره بني اميه بود كه اعتقاد به ولايت و امامت اميرمؤمنان‌«ع» داشت و ازياران و شيعيان آن حضرت به شمار مي‌آيد. وي هنگام رحلت پيامبر«ص» در مأموريت يمن بود. پس ازرحلت پيامبر«ص» به مدينه بازگشت‌. ابوبكر به او و بردارش‌، ابان بن سعيد گفت‌:«چرا مأموريت خود را رهاكرديد؟ به آنجا باز گرديد». آنان در جواب گفتند:«پس از رسول خدا«ص» براي هيچ كس كار نمي كنيم‌».(عزالدين ابوالحسن علي بن محمد الجزري (ابن‌اثير)، اسد الغابه‌، ج‌1، ص‌575). وي به نزد علي‌«ع» رفت وگفت‌: بيا با تو بيعت كنم‌. به خدا در ميان مردم‌، كسي از تو سزاوارتر به جانشيني محمد«ص» نيست (يعقوبي‌،همان‌، ج‌2، ص‌126). در روايتي طولاني كه شيخ صدوق در «الخصال‌» و طبرسي در «الاحتجاج‌» آورده اند،خالد را از منكران بيعت با ابوبكر و از معترضان بر او شمرده اند. وي در خطبه اي كه در جمع مردم ايراد كرد،خطاب به ابوبكر گفت‌:«اي ابوبكر! از خدا بترس كه آنچه رسول خدا«ص» درباره علي‌«ع» پيش از اين فرموده‌است نيكو مي‌داني‌. آيا نمي داني در روز جنگ با بني قريظه‌، آن زمان كه همه ما اطراف آن حضرت را گرفته‌بوديم‌، آن حضرت به عده اي از مردان با شخصيت از ما متوجه شده و فرمود: اي گروه مهاجران و انصار! شمارا به امري سفارش مي‌كنم كه در نگهداريش بكوشيد و دستوري به شما مي‌دهم كه آن را بپذيريد. آگاه باشيدكه علي پس از من فرمانده شما است و جانشين من در ميان شما است‌. اين سفارش را پروردگارم به منفرموده است و اگر شما اين سفارش مرا درباره علي نگهداري نكنيد و او را پشتيباني و ياري نكنيد در احكام‌خود اختلاف خواهيد كرد و كار دينتان بر شما آشفته شود و بدترين شما زمام كارتان را به دست گيرد. آگاه‌باشيد كه تنها خاندان من وارث امر من هستند و گوينده و بيان كننده امر امت من هستند...». (ابوجعفر محمدبن علي بن الحسين‌، الخصال‌، ترجمه و تصحيح سيداحمد فهري زنجاني‌، ص‌541ـ544 و طبرسي‌،الاحتجاج‌، تحقيق سيد محمد باقر موسوي خرسان‌، ج‌1، ص‌75ـ76).
9. محمد بن سعد، الطبقات الكبري‌، تحقيق عبدالقادر عطا، ج‌4، ص‌73 و ابوجعفر محمد بن جرير طبري‌،تاريخ الامم و الملوك‌، ج‌2، ص‌586. طبري مدت خودداري از بيعت را دو ماه و ابن ابي‌الحديد مدت آن رايك سال ذكر كرده است‌. (ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه‌، تحقيق محمدابوالفضل ابراهيم‌، ج‌6، ص‌41).
10. ابن اثير، همان‌، ج‌2، ص‌575.
11. محمد كردعلي‌، الاسلام و الحضارة العربية‌، ج‌2، ص‌109.
12. محمد بن سعد، همان‌، ج‌4، ص‌73 و بلاذري‌، همان‌، ص‌116.
13. ابوحنيفه احمد بن داود الدينوري‌، الاخبار الطوال‌، تحقيق عبدالمنعم عامر، ص‌120؛ ابن اعثم‌،همان‌، ج‌1،ص‌95 و ابن اثير، همان‌، ج‌4، ص‌601.
14. ابن عبدالبر القرطبي‌، الاستيعاب‌، تحقيق علي معوَّض و عادل احمد عبدالموجود، ج‌3، ص‌333 و ابن اثير، همان‌، ج‌4، ص‌66.
15. طبري‌، همان‌، ج 2، ص 597.
16. شيخ صدوق‌، الخصال‌، ج‌2، ص‌424 و محمد بن محمد بن نعمان (شيخ مفيد)، الاختصاص‌، تصحيح وتعليق علي اكبر غفاري‌، ص‌173.
17. سيوطي‌، تاريخ الخلفاء، تحقيق محمد محيي الدين عبدالحميد، ص‌106.
18. يعقوبي‌، همان‌، ج‌2، ص 157ـ158 و ابن ابي الحديد، همان‌، ج‌2، ص‌159 و ج 9، ص‌29ـ30.
19. مسعودي‌، مروج المذهب و معادن الجوهر، تحقيق سعيد محمد اللّحام‌، ج‌2، ص‌311. بلاذري نيز به اين‌موضوع به صورت اختصار اشاره كرده است‌: عمر از علي‌«ع» خواست براي فرماندهي سپاه اسلام به قادسيه‌برود، اما علي‌«ع» تقاضاي عمر را ردّ كرد. (بلاذري‌، فتوح البلدان‌، ص‌255).
20. مسعودي‌، همان‌، ج‌2، ص‌310.
21. نهج البلاغه‌، صبحي صالح‌، خ‌146؛ احمد ابن اعثم‌، همان‌، ج‌2، ص‌293ـ295 و ابوحنيفه دينوري‌، همان‌،ص‌34ـ135؛ طبري‌، همان‌، ج‌3، ص‌212 و ابن ابي الحديد، همان‌، ج‌9، ص‌100ـ101.
22. نهج البلاغه‌، خ‌134؛ يعقوبي‌، همان‌، ج‌2، ص‌1334 و ابن ابي الحديد، همان‌، ج‌8، ص‌296ـ298.
23. ابوعبداللّه واقدي‌، فتوح الشام‌، راجعه و قدم له عبدالرؤوف سعد، اسكندريه‌، ج‌1، ص‌306؛ تقي الدين‌حموي‌، ثمرات الاوراق في المحاضرات‌، چاپ شده در حاشيه كتاب «المستطرف‌»، ج‌2.
24. ابن اعثم‌، همان‌، ج‌2، ص‌320ـ321.
25. همان‌، ص‌274.
26. واقدي‌، همان‌، ج‌2، ص‌251؛ طبري‌، همان‌، ج‌3، ص‌121ـ124؛ ابوحنيفه دينوري‌، همان‌، ص‌126 وعبدالكريم بن محمد الرافعي القزويني‌، التدوين في اخبار قزوين‌، تحقيق عزيز اللّه العطاردي‌، ج‌1، ص‌78.
27. شمس الدين محمد بن احمد بن عثمان الذهبي‌، العبر في خَبَر من عَبَرَ، ج‌1، ص‌26.
28. ابوحنيفه دينوري‌، همان‌، ص‌136؛ مطهّر بن طاهر المَقْدِسي‌، البدء و التاريخ‌، ج‌5، ص‌182 و ابن عبدالبرالقرطبي‌، همان‌، ج‌1، ص‌394.
29. ابن اعثم‌، همان‌، ج‌2، ص‌277 و بلاذري‌، همان‌، ص‌373. بلاذري حذيفه را فرمانده جناح چپ سپاه عمار مي‌داند.
30. ابن عبداللّه القرطبي‌، ج‌1، ص‌240 و 394 و ابن اثير، اسدالغابه‌، ج‌1، ص‌468.
31. واقدي‌، همان‌، ج‌2، ص‌73؛ ابن عبدالبر القرطبي‌، همان‌، ج‌4، ص‌43 و ابن اثير، همان‌، ج‌4، ص‌447.
32. همان‌، ص‌117.
33. ابوحنيفه دينوري‌، همان‌، ص‌183.
34. همان‌، ص‌121.
35. بلاذري‌، فتوح البلدان‌، ص‌264 و طبري‌، همان‌، ج‌3، ص‌140.
36. واقدي‌، همان‌، ج‌1، ص‌297.
37. همان‌، ج‌2، ص‌73.
38. همان‌، ص‌118.
39. ابن اعثم‌، همان‌، ج‌2، ص‌277 و بلاذري‌، همان‌، ص 373.
40. همان‌، ص‌275 و ابوحنيفه دينوري‌، همان‌، ص‌130.
41. ابوحنيفه دينوري‌، الاخبار الطوال‌، ص‌120.
42. از بزرگ‌ترين و مشهورترين و بهترين شهرهاي ديار بكر. (ياقوت حموي‌، معجم البلدان‌، ج‌1، ص‌76)
43. مشهورترين شهر ديار بكر. (همان‌، ج 6، ص 273).
44. ابن اعثم‌، كتاب الفتوح‌، ج‌1، ص‌259.
45. يعقوبي‌، تاريخ يعقوبي‌، ج‌2، ص‌142.
46. واقدي‌، فتوح الشام‌، ج‌1، ص‌361.
47. همان‌، ج‌2، ص‌73.
48. ابن اعثم‌، همان‌، ج‌1، ص‌210ـ211 و بلاذري‌، فتوح البلدان‌، ص‌264. ابن‌اعثم‌، حجر را فرمانده جناح چپ‌نوشته است‌.
49. ابن اثير، اسدالغابه‌، ج‌1، ص‌461.
50. بلاذري‌، انساب الاشراف‌، ج‌5، ص‌268 و طبري‌، تاريخ الامم و الملوك‌، ج‌4، ص‌205. حجر در اين باره‌مي‌گويد: آگاه باشيد به خدا سوگند، اگر مرا در اين سرزمين بكشيد، من نخستين سواري بودم كه اين سرزمين رافتح كردم و نخستين كسي بودم كه سگ‌هاي اين سامان بر من بانگ زدند.
51. براء بن عازب يكي ديگر از شيعيان علي (ع) و از راويان مورد اعتماد است كه روايات بسياري از او درمنابع شيعي و سنّي نقل شده است‌. از جمله اين روايات‌، حديث غدير است كه چندين نفر از تابعين آن را ازوي نقل كرده‌اند (عبدالحسين احمد الاميني النجفي‌، الغدير، ج‌1، ص‌18ـ20). برقي او را از اصحابپيامبر«ص» و ياران خاص و برگزيده علي (ع) شمرده است‌. (سيدمحمد مهدي بحرالعلوم‌، الفوائدالرجالية‌، تحقيق و تعليق محمدصادق بحرالعلوم و حسين بحرالعلوم‌، ج‌2، ص‌126).
چنان كه مرحوم شيخ طوسي نيز او را از اصحاب پيامبر7 و علي (ع) به شمار آورده است (ابوجعفرمحمد بن حسن الطوسي‌، رجال الطوسي‌، تحقيق و تعليق سيدمحمد صادق آل بحرالعلوم‌، ص‌8 و 35). براءاز كساني است كه پس از سقيفه‌، شب هنگام در مسجد پيامبر«ص» به اتفاق مقداد، عبادة بن صامت‌، سلمان‌،ابوذر، حذيفه‌، و ابوالهيثم بن التيهان جلسه مخفي تشكيل داد تا در مسأله بيعت انجام شده با ابوبكر انديشه‌كنند. وي در اين‌باره مي‌گويد: من همواره بني هاشم را دوست مي‌داشتم‌. زماني كه پيامبر«ص» رحلت كرد،نگران بودم كه امر خلافت از بني هاشم خارج شود، پس چنان در شگفتي و حيرت فرو رفتم كه حيرت كنندگان‌فرو مي‌روند. (ابن ابي الحديد، شرح نهج‌البلاغه‌، ج‌1، ص‌219ـ220 و ج‌2، ص‌51ـ52؛ ر.ك‌: ر.ك‌: محمدتقي‌تستري‌، قاموس الرجال‌، ج‌2، ص‌257ـ265 و سيدابوالقاسم موسوي خويي‌، معجم‌رجال الحديث‌، ج‌3،ص‌277ـ279).
52. بلاذري‌، همان‌، ص 373 و ابن اعثم‌، ج‌2، ص 277.
53. همان‌، ص‌317ـ318.
54. زيد بن صُوحان از ياران با فضيلت و ديندار علي (ع) و از بزرگان قبيله خود بود كه در جنگ جمل درركاب علي (ع) شربت شهادت نوشيد. وي از كساني است كه پيامبر«ص» درباره جانبازي وي و از دست دادن‌دستش خبر داده بود. (ابن عبدالبر القرطبي‌، الاستيعاب‌، ج‌2، ص‌124ـ125 و ابن اثير، همان‌، ج‌7 2ص‌139).كشّي‌، خبري از امام صادق‌7 درباره گفت‌وگوي علي (ع) بازيد در لحظات پاياني عمر وي در روز جنگ‌جمل آورده است كه حاكي از اعتقاد راسخ زيد به مقام امامت و ولايت آن حضرت است (طوسي‌، اختيار معرفة‌الرجال‌، تصحيح و تعليق حسن المصطفوي‌، ص‌66ـ67 و ابوالقاسم خويي‌، همان‌، ج‌7، ص‌342ـ343). خطيب‌بغدادي‌، درباره زيد مي‌نويسد: زيد شب‌ها را به عبادت و روزها را به روزه داري سپري مي‌كرد و شب‌هاي جمعه رااحياء مي‌داشت‌. (ابوبكر احمد بن علي الخطيب البغدادي‌، تاريخ بغداد، ج‌8، ص‌439).
55. ابن عبدالبر القرطبي‌، الاستيعاب‌، ج‌2، ص‌125 و ابن اثير، اسدالغابه‌، ج‌2، ص‌140.
56. طبري‌، همان‌، ج‌3، ص‌323.
57. همان‌، ص‌351ـ352؛ محمد بن محمد بن النعمان (شيخ مفيد)، الارشاد، تحقيق مؤسسة آل‌البيت‌:، ج‌2،ص‌73؛ عبداللّه عبدالعزيز البكري الاندلسي‌، معجم ما استعجم‌، تحقيق مصطفي السقّا، ج‌1، ص‌276 (ذيل‌كلمه‌: بَلَنْجَر)؛ ابوالمؤيد الموفق بن احمد المكّي (اخطب خوارزم‌)، مقتل الحسين‌، تحقيق محمد السماوي‌،ج‌1، ص‌323؛ محمد بن الفتّال النيشابوري‌، روضة‌الواعظين‌، تصحيح و تعليق حسين الاعلمي‌، ص‌197 و نجم‌الدين جعفر بن محمد بن جعفر بن هبة اللّه بن نما الحلّي‌، مثير الاحزان‌، ص‌47.
58. ابن عبدالبر القرطبي‌، همان‌، ج‌1، ص‌241 و احمد بن علي بن حجر العسقلاني‌، الاصابة في تمييز الصحابة‌،تحقيق و تعليق عادل احمد عبدالموجود و علي محمد معوّض‌، ج‌1، ص‌412.
59. ابواسحاق ابراهيم بن محمد بن سعيد بن هلال (ابن هلال ثقفي‌)، الغارات‌، تحقيق سيدعبدالزهراء الحسيني‌،ص‌203؛ يعقوبي‌، همان‌، ج‌2، ص‌126 و طبرسي‌، الاحتجاج‌، ج‌1، ص‌84.
60. حضرت در اين باره مي‌فرمايد:«به خدا سوگند، هرگز فكر نمي‌كردم و به خاطرم خطور نمي‌كرد كه عرب بعداز پيامبر«ص» اين امر (امامت و رهبري‌) را از خاندان او بگردانند (و در جاي ديگر قرار دهند) و خلافت را ازمن دور سازند. آن چيزي كه مرا كاملاً شگفت زده كرد، هجوم و اجتماع مردم در اطراف فلاني (ابوبكر) بود كهبا او بيعت كنند. (در چنين شرايطي‌) دست نگه داشتم تا اينكه ديدم گروهي از اسلام برگشته و مي‌خواهند دين‌محمد«ص» را نابود سازند. پس ترسيدم اگر اسلام و اهلش را ياري نكنم‌، بايد شاهد نابودي يا شكاف در اسلامباشم كه مصيبت آن براي من بزرگ‌تر بود از محروميت از خلافت و حكومت بر شما كه بهره چند روزه دنيا است وزوال پذير و تمام شدني است‌؛ چنان كه سراب از بين مي‌رود يا ابرها از هم مي‌پاشند. سپس در اين پيشامدها به پاخاستم تا باطل از ميان رفت و نابود شد و دين پابرجا و محكم گرديد.» (نهج البلاغه‌، تحقيق صبحي صالح‌، نامه‌62 و ابن هلال ثقفي‌، الغارات‌، ص‌202 و ص‌203 با كمي تفاوت در عبارات‌). در جاي ديگر مي‌فرمايد:
«... به خدا سوگند، اگر ترس از ايجاد شكاف و اختلاف در ميان مسلمانان نبود و بيم آن نمي‌رفت كه بار ديگركفر و بت پرستي به سرزمين اسلام باز گردد و اسلام محو و نابود شود با آنان به گونه ديگري رفتار مي‌كرديم‌.»(ابن ابي الحديد، همان‌، ج‌1، ص‌307 و ر.ك‌: شيخ مفيد، الارشاد، ج‌1، ص‌246).
61. ر.ك‌: مشاوره‌هاي آن حضرت در جريان فتح «نهاوند» و «بيت المقدس‌» كه مآخذ آن در صفحه‌هاي گذشته‌بيان شد. چون سخنان امام‌7 درباره فتح نهاوند مهم و در نهج البلاغه‌ نيز آمده است‌، در اينجا آورده‌مي‌شود. چون عمر درباره فتح نهاوند از علي‌«ع»نظرخواهي كرد، حضرت در اين زمينه فرمود: "ياري كردن وخوار كردن اين امر به انبوهي و كمي سپاه نبوده است (هم چون نبردهاي صدر اسلام‌). دين خدا است كه خداآن را پيروزي داد و لشكر خداست كه آماده‌اش كرد و ياري‌اش فرمود؛ تا آنجا كه به مرتبه‌اي رسيد كه بايدبرسد و آشكار شد در جايي كه بايد نمايان شود و ما از خدا وعده پيروزي داريم و خدا به وعده خويش‌وفاكرده لشكرش را ياري مي‌فرمايد. جايگاه زمامدار مملكت در اين كار، مانند رشته مهره است كه آن را گردآورده‌، به هم پيوند مي‌دهد؛ سپس اگر رشته بگسلد، مهره‌ها از هم پراكنده شود و از ميان رود، هرگز همه آنهافراهم نيايد. اگرچه امروز عرب اندك است‌، اما به سبب دين اسلام و همبستگي و اجتماع‌، بسيار و نيرومندهستند. پس تو همانند ميله وسط آسياب باش و عرب را چون آسياب سنگ گرد خود بگردان‌، آنان را به جنگ‌درآورده‌، خود به كارزار نرو؛ چون اگر تو از اين زمين بيرون روي‌، عرب از اطراف و نواحي آن پيمان تو راشكسته‌، تا جايي‌كه نگاه‌داري مرزها كه در پشت سر گذاشته‌اي‌، براي تو از رفتن به كارزار مهم‌تر مي‌شود.همانا عجم اگر تو را ببيند، مي‌گويند اين ريشه عرب است‌، اگر آن را بِبُريد، آسودگي خواهيد يافت و اين‌انديشه‌، حرص آنان را بر تو و طمع‌شان را درباره تو سخت‌تر مي‌كند؛ اما اينكه گفتي كه آنان آمده اند تا با مسلمانان‌پيكار كنند، ناخشنودي خداي سبحان از عزم آنان به جنگ با مسلمانان از تو بيشتر است و او بر دگرگون ساختن‌آنچه خود ناپسند مي‌داند، تواناتر است‌، امّا آنچه درباره بسياري عدد آن گفتي‌، ما در گذشته به خاطربسياري عددنمي‌جنگيديم‌، بلكه به كمك و ياري خداوند متعال مي‌جنگيديم‌.» (نهج البلاغه‌، همان‌، خطبه 146).
62. البته در مواردي نيز كه فرمانده فتوحات‌، افرادي همچون خالد بن وليد و سعيد بن عاص بودند، اعمالي ازآنان سر مي‌زد كه در شأن انسان نبود تا چه برسد كه مسلمان باشند؛ ولي اين گونه موارد را مي‌توان استثنايي به‌حساب آورد. چند نمونه‌ي ذيل حاكي از اين ادّعا است‌:
الف‌) خالد بن وليد در سال 15هجري با اهل قِنَّسرين مصالحه كرد به شرط آنكه قلعه و ديوار شهر را ويران كندو چنين هم كرد (طبري‌، همان‌، ج 3، ص‌98).
ب‌) ابن اثير مي‌نويسد:«چون ايرانيان‌، هجوم اعراب و غارت آنان را در عراق ديدند به رستم و فيروزان كه‌هردو از فرماندهان ايراني بودند، گفتند: اختلاف و كشمكش شما دو سردار به جايي رسيده كه ايران را تباه وايرانيان را خوار نموده ايد. (ابن اثير، الكامل في التاريخ‌، ج‌2، ص‌294).
ج‌) سعيد بن عاص در جريان فتح گرگان در سال 30هجري به اهالي شهر امان داد به شرط اين كه حتي يك تناز آنان كشته نشود؛ امّا حصار شهر را كه گشود، جز يك تن‌، تمام آنان را كشت‌. (طبري‌، همان‌، ج‌3، ص‌324).
63. برخورداري مسلمانان از ايمان قوي و اراده آهنين در اهداف خويش در كنار پاي بندي آنان به دستورهاي‌شريعت و سنّت‌هاي پيامبر«ص» حتي از ديد دشمنان نيز مخفي نمانده بود.
كشيش بزرگ مسيحيان در پاسخ هِرَقْل امپراطور روم كه پرسيد: چرا ما روميان با اين سابقه درخشان و تجربه ونيرو در امر جنگاوري (كه زماني بر ايران غالب شديم‌) امروز در مقابل يك مشت عرب ذليل شده ايم‌،گفت‌:«اين گروه عرب‌، فرمانبر پروردگارشان و پيرو دينشان هستند. آنان شب زنده داران شب و روزه داران روزهستند و لحظه‌اي از ياد خداي‌شان و از درود فرستادن بر پيامبرشان غافل نمي‌شوند و در بين آنان ظلم و ستم‌نيست‌. آنان به يكديگر تكبر نمي‌كنند. راستگويي‌، شعارشان و عبادت‌، جامه‌شان مي‌باشد. اگر بر ما حمله‌آورند (تا پيروز نشوند) بر نمي‌گردند و اگر ما بر آنان حمله برديم‌، پشت بر ما نمي‌كنند. آنان دنيا را منزل‌گاه فناو آخرت را سراي بقا مي‌دانند.» (واقدي‌، همان‌، ج‌1، ص‌205).
هم چنين در جريان فتح مصر، نمايندگان مقوقس حاكم مصر در جواب وي كه پرسيد مسلمانان را چگونه‌يافتيد، گفتند: "قومي را ديديم كه مرگ نزد آنان از زندگي و فروتني در پيشگاه آنان‌، محبوب‌تر از فخر فروشي‌است‌. هيچ يك از آنان رغبتي و نيازي به دنيا ندارد. بر خاك‌نشيند و سواره غذا مي‌خورند. فرمانده آنان (درمقام و منزلت‌) همانند يكي از آنان است‌. مِهْتر آنان از كِهْتر آنان و آقاي شان از بنده شان شناخته نمي‌شوند وچون وقت نماز فرا مي‌رسد، هيچ كس از شركت در آن باز نمي‌ماند... آنان در نمازشان خاشع هستند." (ابن‌تغري‌بردي ، النجوم الزاهرة في اخبار ملوك مصر و القاهرة‌، ج‌1، ص‌11).
64. طبري‌، همان‌، ج‌3، ص‌34.
65. احمد بن علي المقريزي‌، كتاب المواعظ و الاعتبار بذكر الخِطَط و الاثار (الخطط المقريزية‌)، ج‌1، ص‌291و ابن تغري بردي‌، همان‌، ج‌1، ص‌13.
66. طبري‌، تاريخ الامم و الملوك‌، ج‌، ص‌235.
67. طبري‌، همان‌، ج‌5، ص‌1982؛ عبدالرحمن بن عبدالحكم‌، فتوح مصر و اخبارها، تحقيق محمد الحجيري‌،ص‌272؛ مقريزي‌، همان‌، ج‌1، ص‌77 و ابوالقاسم اجتهادي‌، بررسي وضع مالي و ماليه مسلمين‌،ص‌135ـ136.
68. همان‌، ص‌300.
69. «ن‌َّ اللّه‌َ اشْتَري مِن‌َ الْمُؤْمِنِين‌َ أَنْفُسَهُم‌ْ وَ أَمْوالَهُم‌ْ بِأَن‌َّ لَهُم‌ُ الْجَنَّة‌َ يقاتِلُون‌َ فِي سَبِيل‌ِ اللّه‌ِ فَيقْتُلُون‌َ وَ يُقْتَلُون‌َوَعْداً عَلَيه‌ِ حَقًّا فِي التَّوْراة‌ِ وَ النْجِيل‌ِ وَ الْقُرْآن‌ِ» (توبه‌، 111).
70. توبه‌، 112.
71. كليني‌، الفروع من الكافي‌، تصحيح و تعليق علي اكبر غفاري‌، ج‌5، ص‌22؛ ابن شهر آشوب‌، مناقب آل ابي‌طالب‌، ج‌4، 159؛ طبرسي‌، الاحتجاج‌، تحقيق ابراهيم بهادري و محمدهادي به‌، ج‌2، 144؛ طوسي‌، تهذيبالاحكام‌، تصحيح و تعليق علي اكبر غفاري‌، ج‌6، ص‌146. در تهذيب به جاي «عَبّاد بصري‌»، تعبير «رَجُل‌ٌ»آمده است‌.
72. كليني‌، همان‌، ص‌19؛ شيخ طوسي‌، همان‌، ج‌6، ص‌139.
73. شيخ صدوق‌، الخصال‌، ص‌180ـ181؛ يعقوبي‌، همان‌، ج‌2، ص‌؛51ابن هشام‌، السيرة النبوية‌، تحقيق‌مصطفي سقا و ديگران‌، ج‌3، ص‌242؛ محمد بن عمر بن واقدي‌، المغازي‌، تحقيق مارسدن جونز، ج‌1،ص‌450 و طبري‌، همان‌، ج‌2، ص‌235ـ236. نيز از جمله اخبار غيبي پيامبر«ص» در اين باره روايات ذيل است‌:
الف ـ «اِن‌ّ اللّه تبارك و تعالي سَيوءَيِّدُ هَذَا الدين‌َ باَقوام‌ِ لاَخَلق‌َ لَهُم‌». (احمد بن حنبل‌، المسند، تصحيح وتعليق صدقي محمد جميل العطار، ج‌7، ص‌322، ح 20476).
ب ـ «ان اللّه عز و جل‌ّ يُوءَيِّدُ هذا الدين‌َ بالرَجُل‌ِ الفـَاجِرَ». (احمد بن حنبل‌، همان‌، ج‌3، ص‌181، ح‌8096 وابن ابي‌الحديد، همان‌، ج‌2، ص‌309).
ج ـ هاشم بن عتبة بن ابي وقاص مي‌گويد: از پيامبر شنيدم كه فرمود:«يَظْهَرُ المُسْلمون‌َ علي جَزيِرة‌ِ العَرَب‌ِ وَيَظْهَر المُسْلمُون علي فارس و يَظْهَر المُسْلمون عَلَي الرُوم‌ِ». (ابن اثير، اسدالغابة‌، ج‌4، ص‌601).
74. ضمناً امام به بعضي از عوارض جانبي و پيامدهاي ناخوشايند گسترش فتوحات اشاره مي‌كند كه در جاي‌خود بايد جداگانه بررسي شود.
75. ابن ابي‌الحديد، همان‌، ج‌20، ص‌299.
76. همان‌.
77. ابن اعثم‌، كتاب الفتوح‌، ج‌1، ص‌80ـ81 و ازدي‌، تاريخ فتوح الشام‌، ص‌4.
78. علي بن محمد بن طاووس‌، كشف‌ُ المَحجَّة لثمرة المُهْجة‌، تحقيق محمد حسّون‌، ص‌110ـ111.
79. ابو يوسف يعقوب بن ابراهيم‌، كتاب الخراج‌، تحقيق طه عبدالرؤوف سعد و سعد حسن محمد، ابوعبيدقاسم بن سلام‌، كتاب الاموال‌، ص‌74؛ بلاذري‌، فتوح البلدان‌، ص‌266 و يعقوبي‌، همان‌، ج‌2، ص‌151ـ152.
80. بلاذري‌، فتوح البلدان‌، ص‌330؛ ياقوت حموي نيز با همين تعبير از حضور حسنين‌«ع» در فتوحات يادكرده است‌. (ياقوت حموي‌، معجم البلدان‌، ج‌4، ص‌17).
81. طبري‌، همان‌، ج‌3، ص‌323.
82. ابن اثير جزري‌، الكامل في التاريخ‌، تحقيق ابوالفداء عبداللّه القاضي‌، ج‌3، ص‌6.
83. ابوالفداء اسماعيل بن كثير دمشقي‌، البداية النهاية‌، تحقيق و تعليق مكتب تحقيق التراث‌، ج‌7، ص‌174.
84. عبدالرحمن بن خلدون‌، تاريخ ابن خلدون‌، ج‌1، ص‌153.
85. احمد زيني دحلان‌، الفتوحات الاسلامية‌، ج‌1، ص‌153.
86. ابوالقاسم حمزة بن يوسف بن ابراهيم سهمي‌، تاريخ جرجان‌، ص‌7.
87. ابونعيم احمد بن عبداللّه الاصفهاني‌، ذكر اخبار اصفهان‌، ج‌1، ص‌44 و 47.
88. مفضل بن سعد بن حسين مافرّوخي اصفهاني‌، محاسن اصفهان‌، تصحيح سيد جلال الدين حسيني تهراني‌،ص‌35.
89. حسين بن محمد بن ابي الرضا آوي‌، ترجمة محاسن اصفهان‌، تصحيح عباس اقبال‌، ص‌126 و محمدباقرموسوي خوانساري اصفهاني‌، روضات الجنات‌، ج‌1، ص‌10.
90. ابن خلدون‌، همان‌، ج‌2، ص‌548 و سلاوي‌، الاستقصاء لاخباردول المغرب الاقصي‌، ج‌1، ص‌39 به نقل‌سيد جعفر مرتضي العاملي از الحياة السياسية للامام الحسن‌7، ص‌115.
91. ظهير الدين نيلي‌، حاشية ارشاد الاذهان‌، ص‌88 به نقل از حسين مدرسي طباطبايي‌، زمين در فقه اسلامي‌،ج‌1، ص‌116. نگارنده در نگارش اين مقاله از رهنمودهاي اين اثر استفاده وافر برده است‌. احمد بن محمدالاردبيلي (مقدّس اردبيلي‌)، الخراجية 1، جزء مجموعه «الخراجيات‌»، ص‌18؛ محمدتقي مجلسي‌، روضة‌المتقين‌، تعليق سيد حسين موسوي كرماني و شيخ علي پناه اشتهاردي‌، ج‌3، ص‌156؛ سيدمحمدجوادحسيني عاملي‌، مفتاح الكرامة‌، ج‌4، ص‌242 و شيخ مرتضي انصاري‌، كتاب المكاسب‌، ص‌78.
92. باقر شريف القرشي‌، حياة الامام الحسن بن علي‌«ع»، ج‌1، ص‌201ـ202؛ هاشم معروف حسني‌، سيرة‌الائمة الاثني عشر، ج‌1، ص 482ـ483 و ج‌2، ص‌15ـ16؛ محمدتقي مصباح يزدي‌، آذرخشي ديگر از آسمان‌كربلا، ص‌98 و مير سيدحجت موحد ابطحي‌، ريشه و جلوه‌هاي تشيع و حوزه علميه اصفهان‌، ج‌1،ص‌72ـ73. وي فقط حضورامام حسن‌7راتاييد مي‌كند.
93. ر.ك‌: ابومحمد عبدالرحمان بن ابي حاتم رازي‌، كتاب الجرح و التعديل‌، ج‌6، ص‌116 و جمال الدين‌ابوالحجاج يوسف المزي‌، تهذيب الكمال في اَسماء الرجال‌، تحقيق بشّار عوّاد معروف‌، ج‌21، ص‌389ـ390.
94. مزي‌، تهذيب الكمال في اسماء الرجال‌، ص‌118ـ119؛ ابوعبداللّه محمد بن احمد بن عثمان الذهبي‌، ميزان‌الاعتدال‌، تحقيق علي‌محمد البجاوي‌، ج‌4، ص‌72.
95. ابواحمد عبدالله بن عدي الجرجاني‌، الكامل في ضعفاء الرجال‌، تحقيق عادل احمد عبدالموجود و علي‌محمد معوض‌، ج‌6، ص‌363؛ شمس الدين ذهبي‌، العبر في خبر من عبر، ج‌4، ص‌73 و احمدالاميني‌، الغدير،ج‌5، ص‌245.
96. طبري‌، همان‌، ص‌324.
97. همان‌.
98. سهمي‌، تاريخ جرجان‌، ص‌9؛ نگارنده مي‌افزايد كه اگر اين حادثه در عصر خلافت امام‌7 نيز رخ داده‌باشد، نمي‌توان پذيرفت كه امام حسن‌7 با عبد الله بن زبير در اين سفر همراه بوده است‌؛ چرا كه عبدالله‌؛همراه پدرش از همان روزهاي آغازين خلافت علي (ع) به مخالفت با حضرت برخاستند و بعد از مدتكوتاهي‌، جنگ جمل را به راه انداختند؛ بنابراين چگونه ممكن است امام حسن‌7 پسر زبير را در سفر يادشده همراهي كرده باشد؟
99. روايان دو خبر چنين است‌:
الف‌) حَدَثناه عبداللّه بن محمد ثنا ابوبشر عن بعض مشايخه‌
ب‌) رواه غيره عن ابي بِشر احمد بن محمد المروزي سمعت العباس بن عبدالرحيم في اسناد ذكره‌....
100. مانند «عبداللّه محمد» كه معلوم نيست ميان راويان فراواني كه به اين نام هستند، كدام يك اراده شده است‌.
101. ابن عدي جرجاني‌، همان‌، ج‌1، ص‌239ـ240. ابوالحسن علي البغدادي‌، الضعفاء و المتروكون‌، تحقيق موفقبن عبداللّه بن عبدالقادر، ص‌124.
102. بلاذري‌، فتوح البلدان‌، ص‌228.
103. يعقوبي‌، تاريخ اليعقوبي‌، ج‌2، ص‌165.
104. طبري‌، تاريخ الامم و الملوك‌، ج‌3، ص‌312.
105. ابن اعثم‌، كتاب الفتوح‌، ج‌2، ص‌357.
106. ابن كثير، البداية و النهاية‌، ج‌7، ص‌170.
107. ياقوت حموي‌، معجم البلدان‌، ج‌1، ص‌271.
108. نهج البلاغه‌، خ 207؛ ابوجعفر محمد بن عبداللّه الاسكافي‌، المعيار و الموازنة‌، تحقيق محمدباقرمحمودي‌، ص‌151؛ طبري‌، همان‌، ج‌4، ص‌44؛ شيخ مفيد، الاختصاص‌، ص‌179؛ ابن ابي الحديد، همان‌، ج‌1،ص‌244؛ يوسف بن فرغلي بن عبداللّه البغدادي‌، تذكرة الخواص‌، ص‌324.
109. مانند گزارش‌هاي روضة المتقين‌، خراجيه محقق اردبيلي (رساله اوّل‌) و مفتاح الكرامة‌.
110. محمد حسن النجفي‌، جواهر الكلام‌، تحقيق و تعليق عباس قوچاني‌، ج‌21، ص‌61 و ابوالقاسم موسوي‌خويي‌، محاضرات في الفقه الجعفري‌، تحرير سيد علي حسيني شاهرودي‌، ج‌1، ص‌701.
111. صدرالدين سيد علي خان مدني شيرازي‌، الدرجات الرفيعة في طبقات الشيعة‌، ص‌215. هم‌چنين در پاسخ‌سلمان به نامه عمر كه مرحوم طبرسي در الاحتجاج آورده است‌، سلمان به اشاره مي‌گويد كه پذيرشحكومت مدائن با نظر علي‌«ع» بوده است‌.(طبرسي‌، همان‌، ج‌1، ص‌133).
112. بلاذري‌، انساب الاشراف‌، ج‌6، ص‌153.
113. جهت اطلاع بيشتر درباره دو اصطلاح «فتح تغلّبي‌» و «فتح قلوب‌» ر.ك‌: صادق آئينه‌وند، فتوح در اسلام‌:فتح تغلّبي‌، فتح قلوب‌، فصل‌نامه تاريخ اسلام‌، سال اوّل‌، ش‌2، 1379ش‌، ص‌28ـ49.
114. سيدجعفر مرتضي عاملي‌، مشاركت گروه‌هاي مخالف در حكومت‌، فصل‌نامه مطالعات تاريخي‌، سال‌اوّل‌، ش‌3، 1368ش‌، ص‌375.
115. شيخ صدوق‌، الخصال‌، ص‌426؛ شيخ مفيد، الاختصاص‌، ص‌...173:«فَاِن‌َّ القائِم‌َ بَعدَ صاحِبِه كان‌يُشاوِرُني‌فِي مواردِ الامورِ فَيَصْدُرُها عَن‌ْ اَمْرِي و يُناظرني في غَوامِضها فيمضيها عن رَأيي‌، لا اَعْلم اَحدآ و لايَعْلمُه‌ُ اَصْحابِي يُناظِرِه‌ُ فِي ذلك غَيْرِي‌... .»
116. شيخ مرتضي انصاري‌، كتاب المكاسب‌، ص‌78.
117. يعقوبي‌، همان‌، ج‌2، ص‌151ـ152؛قاضي ابويوسف‌، كتاب الخراج‌، ص‌48؛ ابوعبيد قاسم بن سلام‌، كتاب‌الاموال‌، ص‌74 و بلاذري‌، فتوح البلدان‌، ص‌266.
118. ابوجعفر ابن بابويه (شيخ صدوق‌)، من لايحضره الفقيه‌، تحقيق و تعليق سيدحسن موسوي خرسان‌، ج‌2،ص‌294، شيخ طوسي‌، تهذيب الاحكام‌، ج‌4، ص‌150 و محمدبن الحسن الحرالعاملي‌، وسائل الشيعة‌،تصحيح و تحقيق عبدالرحيم شيرازي‌، ج‌11، ص‌117.
119. نصر بن مزاحم منقري‌، وقعة صفين‌، تحقيق و شرح عبدالسلام هارون‌، ص‌115 و ابن ابي الحديد، شرح‌نهج‌البلاغه‌، ج‌3، ص‌186.
120. چنين تأييدي در روش و سيره امامان ديگر نيز وجود دارد. چنان‌كه امام سجاد7 در دعاي بيست و هفتم«صحيفه سجاديه‌» براي سربازان و مرزداران اسلام و همه‌ي كساني كه به نحوي آنان را ياري و تجهيزمي‌نمودند، دعا كرده است‌؛ چرا كه مرزداري آنان در نهايت سبب حفظ كيان اسلام و مسلمانان مي‌شد و خطرتهاجم دشمنان اسلام را كه در صدد ريشه كن كردن اصل اسلام بودند، از بين مي‌برد.
121. شيخ مرتضي انصاري‌، همان‌، ص‌78؛ محقق سبزواري‌، كفاية الاحكام‌، ص‌79 و محمد بن محمدتقي آلبحرالعلوم‌، رسالة في حكم الاراضي الخراجية‌، ص‌229 به نقل از زمين در فقه اسلامي‌، ج‌1، ص‌116.
122. كليني‌، الفروع من الكافي‌، ج‌5، ص‌23؛ شيخ طوسي‌، تهذيب الاحكام‌، ج‌6، ص‌147 و حرّ عاملي‌، همان‌،ج‌11، ص‌32: روايت چنين است‌: عن بشير، عن ابي عبداللّه‌7 قال‌: قلت له‌: اني رأيت‌ُ في المنام‌ِ انّي قلت‌ُلك اِن‌ّ القتال‌َ مَع‌َ غيرِ الامام‌ِ المُفْتَرض‌ِ طاعتُه‌ُ حرام‌ٌ مثل‌ُ الميتة‌ِ و الدم‌ُ و لحم‌ُ الحنزير، فقلت لي‌، نعم هوكذلك‌، فقال ابوعبداللّه‌7: هو كذلك هو كذلك‌. هم‌چنين روايت «عبدالملك بن عمرو» از امام صادق‌7و نيز جريان «عَبّاد بصري‌» با امام سجاد7 كه در صفحه‌هاي گذشته نوشته شد. جهت اطلاع بيشتر درباره‌اين روايات ر.ك‌: سيدحسين طباطبايي بروجردي‌، جامع احاديث الشيعة‌، ج‌13، ص‌48 به بعد.
123. عبداللّه بن جعفر الحميري‌، قرب الاسناد، تصحيح مرتضي اردكاني و محمدحسن نجف آبادي‌، ص‌150؛كليني همان‌، ج‌5، 21ـ22؛ شيخ طوسي‌، همان‌، ج‌6، ص‌137ـ1384 شيخ حرّ عاملي‌، همان‌، ج‌11، ص‌22ـ21.
123. مثلاً روايات پاورقي بند الف كه به آنها اشاره شده يا مجهول هستند يا مرسل‌.
124. شيخ صدوق‌، الخصال‌، ص‌76؛ همان‌، علل الشرايع‌، ج‌2، ص‌174 (باب 222: النوادر)، شيخ حر عاملي‌،همان‌، ج‌11، ص‌34 و محمدباقر مجلسي‌، بحارالانوار، ج‌10، ص‌104 و ج‌97، ص‌21.

چهارشنبه 4 خرداد 1390  10:43 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها