مقدمه
آزادىهاى سياسى اجتماعى از نظر هر انديشمندى در هر جامعه و حكومتى، در نگرش آن فرد يا نظام سياسى به انسان، ريشه دارد. اگر انسان را موجودى صاحب اراده و اختيار و آزاد در گزينش راه خود و در عين حال پاسخگو تصور كنيم، و معتقد باشيم كه استعدادهاى عميق و شگرف انسان و ابتكار و خلاقيت او در بستر آزادى مىشكفد، طبيعتاً در حوزههاى سياسى اجتماعى نيز حدود و نفوذ آزادى را گسترده خواهيم ديد، و هر چه اين نگرش به انسان محدودتر و با قيد و بند بيشتر باشد به همان نسبت از حيطه آزادىهاى سياسى اجتماعى او كاسته مىشود. در نظام سياسى على(ع)، مخالفان و دشمنان آن حضرت از آزادىهاى سياسى گستردهاى برخوردار بودند اين حد از آزادى، به نگرش حضرت على(ع) به انسان، قدرت و حكومت باز مىگشت. اين مقاله به تحليل و تبيين آن بخش از ديدگاههاى حضرت على(ع) مىپردازد كه موجب مىشد آن حضرت در حوزه سياست و اجتماع، حيطه آزادى افراد را گسترده ببيند، موضوعاتى همچون آزادى اراده و اختيار انسان، آزادى و آزادگى ذاتى انسان، آزادى انسان از تعلقات درونى، هدف از آزادى انسان و آزادى انسان در زندگى، از جمله مباحث اين مقاله به شمار مىروند. عمق و عظمت سيره حضرت على(ع) و ناتوانى نگارنده، ضريب خطاى ناخواسته در استنباطها و تحليلها را به شدت افزايش داده است، به همين سبب از همه خوانندگان محترم توقع تذكر و راهنمايى دارم.
1. آزادى اراده و اختيار
مباحث مهم، گسترده و فراوانى وجود دارد كه در آنها، فلاسفه و دانشمندان به موضوع مختار يا مجبور بودن انسان پرداختهاند، و بحث جبر و اختيار را مورد تحليل و تبيين قرار دادهاند. اولين كسى كه بعد از رسول گرامى اسلام(ص) به اين بحث اشاره كرده حضرت على(ع) است. امام(ع) با بيان حيث «امرٌ بين الامرين»، در نهايت به اختيار و اراده انسان معتقد بود[1] و او را موجود آزادى مىدانست كه خود مىبايست سرنوشتش را در دنيا و آخرت رقم بزند. حضرت على(ع) خلقت آدم را مورد بحث قرار مىدهد و تصريح مىكند كه خداوند تعالى از ميان تمام آفريدگان، آدم را برگزيد و او را در بهشت خود جاى داد و به او روزى فراوان عطا فرمود، سپس او را آموخت كه چه كارهايى را بايد انجام دهد و چه كارهايى را نبايد انجام دهد، و او را هشدار داد كه دليرى نمودن بر اوامر الهى، نافرمانى كردن است، و رتبت و جايگاه او را به مخاطره خواهد افكند. اما آدم، خدا را نافرمانى كرد و پس از توبه، خداوند او را در زمين فرود آورد. [2] خداوند تعالى ابتدا بايدها را به آدم ياد داد، كه اين امر نشانگر ارزش و اهميت معرفت است اما د رنهايت حضرت آدم با آزادى و اختيار كامل خود تصميم گرفت.
سخنان حضرت على(ع) در موارد متعددى حاكى از اين است كه آن حضرت براى انسان آزادى و اختيار قائل است. ايشان با استناد به برخى آيات قرآن،[3] به بندگان خدا هشدار مىدهد كه شيطان شما را نشانه رفته است و قسم خورده شما را گمراه نمايد و به ورطه هلاكت اندازد و دين و دنياىتان را نابود سازد.[4] بر اساس اين اعتقادات امام، انسان اين اختيار و آزادى را دارد كه به راه شيطان برود يا آن را واگذارد، حتى آزاد است براى پيشگيرى از فريب شيطان، به دنبال شناخت و معرفت لازم و كافى نباشد، اما بايد تمام پيامدهاى منفى آن را پذيرا باشد و در دنيا و آخرت، خسارتهاى ناشى از اين انتخاب خود را متحمل شود. براى سقوط نكردن در ورطه هلاكت، و غافل نماندن از هدف خلقت، حضرت على(ع) سفارش مىكند كه قبل از آنكه سنجيده شويد خود را بسنجيد، و قبل از آنكه به حسابتان رسيدگى كنند خود به حساب خويش رسيدگى نماييد و قبل از اينكه شما را به زور ببرند خود راهى شويد.[5] اين سفارشات حضرت على(ع) فقط در شرايطى معنا پيدا مىكند كه انسان از آزادى عمل برخوردار باشد و بتواند اين راه را انتخاب نكند حضرت براى سعادت انسان او را به اينگونه عمل كردن ترغيب مىكند و ضمن دادن شناخت و معرفت به او، يادآور مىشود كه آزادى او فقط در اين دنيا است، و پس از مرگ، محصول آزادى عمل خود را خواهد درويد، و هر گزينهاى را كه با اراده و اختيار در اين دنيا برگزيند، در دنياى ديگر نتيجه انتخاب خود را خواهد چشيد و در آنجا ديگر اختيار و آزادى وجود ندارد.
حضرت على(ع)، قضاى لازم و قدر حتم خداوند را در اعمال و رفتار روزمره انسانها منتفى مىداند و معتقد است كه انسانها در تمام اعمال و رفتار زندگى خود آزادند و هر آنچه را بخواهند مىتوانند برگزينند و البته بايد به نتيجه آن نيز تن دهند. به اعتقاد امام على(ع)، اگرچنين نباشد پاداش و كيفر امرى باطل خواهد بود و بشارت دادن و تهديد كردن براى عواقب كردار بندگان، معنا و مفهوم پيدا نخواهد كرد و امرى بيهوده به شمار خواهد آمد. البتهخداوند تعالى مردم را به آنچه مأمورند امر كرد و از آنچه نبايد انجام دهند نهى فرمود تابترسند و دست بازدارند[6] ولى در نهايت انسانها با اختيار و اراده و انتخاب خويش بر امر خدا گردن مىنهند و نهى او را وا مىگذارند. اين اختيار و آزادى انسانها، براى برگزيدن امر ونهى خداوند و راه حق و باطل است، كه ثواب و عقاب متناسب خود را به دنبال خواهد داشت، اما اختيار و آزادى انسان در امور سياسى اجتماعى، و گزينش راههايى كه حق و باطل بودن آنها چندان روشن نيست يا در مورد آنها، در ميان اهل حق اختلاف وجود دارد، ابعاد ووجوه پيچيدهترى پيدا مىكنند كه اميدواريم در ادامه بتوانيم آنها را مورد تحليل و بررسىقرار دهيم
2. آزادى و آزادگى ذاتى انسان
در اين دنيا، اشخاص، قدرتها و عوامل متعددى وجود دارند كه مىتوانند آزادى و آزادگى انسان را خدشهدار سازند و او را تحت انقياد خود در آورند، يا انسان مجبور شود دانسته يا ندانسته و خواسته يا ناخواسته به اين انقياد تن دهد. وقتى آزادگى انسان كه به روح عزتطلبى و تكاملخواهى او باز مىگردد از بين برود خودبهخود آزادى انسان نيز در ابعاد اجتماعى و سياسى مورد خدشه قرار خواهد گرفت. حضرت على(ع) معتقدند كه تمام مردم آزاد و آزاده هستند و آزاد از مادر زاده مىشوند.[7] در اينجا بايد بين معنى آزادى و آزادگى تفكيك قائل شد، آزادى به اعمال ظاهر انسان و آزادگى به عزت نفس انسان مربوط مىشود و هر دو، ريشه در كرامت انسانى دارد. وقتى انسان آزاد به دنيا مىآيد اين آزادى و آزادگىِ او فارغ از مذهب و مليت و ساير عوامل عَرَضى است و مىتوان به نوعى آن را جزء ماهيت او به حساب آورد.
در اين صورت، انسان بودن با آزادى پيوند ذاتى و ناگسستنى پيدا مىكند و هر كس متعرض آزادى انسانها شود، انسان بودن آنها را مورد تعرض قرار داده است. نكته ديگرى كه پيوند ذاتىِ آزادى را با ماهيت انسان، در نگرش امام(ع) نشان مىدهد اين اعتقاد حضرت است كه خداوند انسان را آزاد قرار داده است.[8] بر اين اساس، آزادى چيزى نيست كه انسان آن را بهدست آورد، يا حقى نيست كه حاكمان و قدرتمندان به افراد اعطا مىكنند، بلكه انسان خودبهخود آزاد است، و خداوند او را آزاد قرار داده است و چنين اراده كرده كه او آزاد باشد، اگر بهجز اين باشد بر خلاف قاعده و قانون الهى است. به اعتقاد امام، تنها كسى كه در اجتماع مىتواند آزادى انسان را محدود سازد خود انسان است، كه با استفاده از آزادى خود، كه به نوعى جزء ذات و ماهيتاش به شما مىرود، مىتواند خود را به رقيت ديگرى در آورد و آزادى خود را محدود سازد يا از بين ببرد.[9] ممكن است اين ايراد مطرح شود كه اگر آزادى جزء ماهيت و ذات انسان به شمار مىرود چهگونه آن را از بين مىبرد، زيرا ماهيت شىء از اصل شىء تفكيكناپذير است؟ پاسخ اين است كه اگر چه انسان مىتواند با استفاده از آزادى خود، آزادى را از خود سلب كند ولى باز هم با استفاده از همين ويژگى، مىتواند به حالت اول بازگردد، انسان با اراده و اختيار و آزادى كامل، مىتواند آزادى خود را سلب كند ولى تا بيشترين حد ممكن هم كه آزادى خود را از بين ببرد باز هم اين ويژگى به طور كامل از بين نمىرود، زيرا سلب آزادى از خود، عَرَضى است و هر لحظه اراده كند مىتواند خود را از رقيت آزاد كرده و به حالت اول بازگردد. آزادى او براى بازگشت به حالت اول، در ذات و اراده او باقى مىماند. بنابراين انسانها آزاد و آزاده متولد مىشوند و اين آزادى و آزادگى جزء تفكيكناپذير وجود آنها است و به عبارت ديگر، جزء ماهيت و ذات آنها است، هيچ انسانى حق ندارد آزادى ديگرى را محدود كند و اگر محدود بكند بر او ظلم روا داشته و برخلاف فرمان خداوند و طبيعت انسان عمل كرده است، فقط خود افراد مىتوانند آزادى خود را محدود كنند يا از بين ببرند ولى حتى خود افراد به طور كامل بر امر قادر نيستند، زيرا اراده و اختيار آنها باقى مىماند و با همين اراده كه آزادى خود را محدود كرده يا ظاهراً از بين بردهاند مىتوانند به حالت اول بازگردند، و دوباره آزادى خود را بهدست آورند.
انسان داراى يك ماهيت جسمانى و يك ماهيت روحانى و نفسانى است، مجموعه عواملى كه ماهيت نفسانى و روحانى انسان را تشكيل مىدهند موجب تمايز او از ساير موجودات گشتهاند. اگر انسان بتواند مؤلفههاى ماهيت نفسانى خود را به حد عالى به منصه ظهور و فعليت برساند و از هر كدام از آنها به نحو شايسته، به نحو كامل استفاده كند، به مراحل بالايى از كمال دست خواهد يافت و اگر در مراتب پايينتر يا ابعادى خاص اين كار را انجام دهد به همان حد يا در همان ابعاد به كمال خواهد رسيد. آزادى يكى از مؤلفههاى ماهيت انسان است كه اگر ظرفيت و قابليت بالقوه آن بالفعل شود به طور شگفتآورى به شكوفايى خلاقيت و استعدادهاى انسان منجز خواهد شد و شور و نشاط حاصل از آن، جامعهاى فعال، پويا و سرزنده ايجاد خواهد كرد. اما اگر اين مؤلفه، توسط خود انسان يا عواملبيرونى محدود و سركوب شود يا مورد بىتوجهى و بىمهرى قرار گيرد به همان نسبت بخشى از سير تكاملى انسان ناقص خواهد شد. ولى به هر حال آزادى از اين جهت كه جزء ماهيت انسان است اگر چه قابل سركوبى است اما نه توسط خود انسان ونه به سبب نيروى خارجى، قابل نابودى كامل نيست، مگر اينكه اراده و اختيار انسان سلب شود كه آن هم امرىمحال است.
3. آزادى انسان از تعلقات درونى
در انديشه حضرت على(ص)، آزادى همهجانبه انسان از تمام تعلقات و قيد و بندهايى مورد توجه قرار گرفته است كه به نوعى انسان را از مسير تكامل و تعالى باز مىدارد. آزادى و آزادگى انسان مفهوم عامى است كه تمامى حوزههاى مرتبط با انسان اعم از درونى و بيرونى را در بر مىگيرد، آزادى از تعلقات درونى، اولين گام در راه آزادى است. يكى از مهمترين اهداف خلقت انسان، تكامل و تعالى او است و اين مهم در مرحله اول جز با آزادى درونى انسان ميسر نمىگردد. حضرت على(ع) با اين استدلال كه «اى انسان، خداوند تو را آزاد قرار داده است» به او هشدار مىدهد كه مبادا طمع، تو را بنده خود قرار دهد.[10] همچنين ممكن است انسانها اسير تعلقات و وابستگىهاى دنيوى باشند، به همين دليل حضرت بانگرشى ديگر به انسان، از مردم مىخواهد كه دل به دنيا نبندند و بنده و اسير دنيا نشوند.[11] از ديگرقيد و بندهاى درونى انسان، قيد و بند شهوت است، حضرت على(ع) بر اين باور است كهبندگى و بردگى شهوت، بدتر و شديدتر از بندگى و بردگى افراد ديگر است و آزادى از اينبردگى بهسختى امكانپذير است.[12] اما قيد و بند اصلى و مهمتر در درون انسان، كه شايدبتوان فقرههاى فوق را نيز در آن جاى داد هواى نفس يا نفس اماره انسان است. پيروىاز هواى نفس، انسان را از رشد و تكامل و شناخت حق و پايبندى به آن باز مىدارد،[13]و اگر هواى نفس بر انسان غلبه كند او را كور و كر و پست و اسير مىسازد.[14] بههمين دليل حضرت على(ع) در موارد مكرر، انسان را به آزاد شدن از تعلقات و خواستهاى نفسانى فرا مىخواند.[15]
قيد و بندها و تعلقات درونى انسان، غل و زنجيرهايى بر روح او هستند كه آن را از حركت و پرواز باز مىدارد و در روند تكامل و تعالى او اخلال ايجاد مىكنند. انسان در وجود پيچيده خود، داراى قابليتها و استعدادهاى قوى و فراوان براى تكامل و تعالى است، در درجه اول، برخى از تعلقات و وابستگىهاى درونى انسان، فرصت استفاده از اين قابليتها و استعدادها را از انسان سلب مىكنند. در درجه دوم، برخى ديگر از اين تعلقات، بهعنوان مانع، بازدارنده انسان در مسير رشد و تكامل هستند؛ كسى كه خواهان رشد و تكامل و تعالى است بايد از قيد و بند تعلقات و هواهاى نفسانى آزاد شود و چونان اميرالمؤمنين(ع) بنده هستىبخش بىنهايت باشد، و با آن حضرت همنوا شود كه: خدايا مرا اين عزّت بس كه بنده تو باشم و اين افتخارم بس كه تو پروردگار منى.[16] بدون ترديد تا انسان از قيد و بند تعلقات و هواهاى نفسانى خود آزاد نشود نمىتواند به اين مرحله از بندگى پروردگار نايل گردد.
آزادى از قيد و بندها و تعلقات درونى، حتى در تعامل با ديگران و عرصههاى سياسى اجتماعى نيز تبعات و تأثيرات جدى به دنبال دارد. با وجود اين تعلقات و قيد وبندها، انسان داراى نگرش و بينشى محدود و تنگنظرانه خواهد بود، هميشه در بند خويش است و قادر نيست جز به خود و خواستهاى خود به چيز ديگرى فكر كند و به فراتر از خود بينديشد، اين ويژگى، باتقويت خودبينى و خودخواهى در انسان، مانع نگرش اجتماعى، ملى و جهانى براى او مىشود، در جامعهاى كه هر كس فقط به خويش و منافع خودمىانديشد، وفاق ملى و روحيه كار جمعى ايجاد نخواهد شد، تحمل وسعه صدر به حداقل مىرسد، و با ترجيح منافع فردى بر منافع جمعى و اجتماعى، منافع ملى چندان اهميت و جايگاهى نخواهد داشت. در عوض، خودخواهى و منيّت افراد به شدت رشد خواهد كرد. اين اتفاق در سطح نظام سياسى و حوزه نخبگان سياسى، بسيار فاجعهانگيز خواهد بود.
پي نوشتها
[1]. قاسم حبيب جابر، الفلسفة و الاعتزال فى نهج البلاغه، (بيروت: المؤسسة الجامعيه للدراسات و النشر و التوزيع، 1407 هجرى 1987م) صص 91-93.
[2]. نهج البلاغه، سيد جعفر شهيدى، (تهران: انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى، 1371) خطبه 91، ص82.
[3]. حِجر، 39 / صاد، 82.
[4]. نهج البلاغه، پيشين، خطبه 192، صص211-212.
[5]. همان، خطبه 90، ص73.
[6]. همان، قصار 87، ص372.
[7]. محمد بن يعقوب كلينى، روضة الكافى، (بيروت: دارالاضواء، 1992-1413) ج8، ص49.
[8]. نهج البلاغه، پيشين، نامه 31، ص304.
[9]. محمد باقر مجلسى، بحارالانوار، تحقيق: شيخ محمد باقر محمودى (تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، پيشين، ج1، ج32، ص134.
[10]. نهج البلاغه، پيشين، قصار 367، صص 425-6 و قصار 456، ص442. / شرح غررالحكم و دررالكلم، پيشين، ج1، ص113، و ج4، صص 352-353 و ج6، ص317.
[11]. همان، خطبه83، ص60 و قصار 133، ص385. / شرح غررالحكم و دررالكلم، پيشين، ج4، ص353.
[12]. شرح غرر الحكم و دررالكلم، پيشين، ج4، ص.352
[13]. نهج البلاغه، پيشين، خطبه 42، ص40. / شرح غررالحكم و دررالكلم، پيشين، ج4، ص499 و ج5، ص196.
[14]. غررالحكم و دررالكلم، پيشين، ج5، ص459،ج6، ص139.
[15]. نهج البلاغه، پيشين، قصار 359، ص424. / شرح غررالحكم و دررالكلم، پيشين، ج6، ص340.
[16]. محمد باقر مجلسى، بحار الانوار، (بيروت: مؤسسة الوفاء، 1403 هجرى، 1983م) ج91، ص92.
علىاكبر عليخانى-- حكومت علوى ساختار و شيوه حكومت