0

مبانى آزادى و آزادگى انسان در انديشه سياسى امام‏على (قسمت اول)

 
amuzesh2005
amuzesh2005
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مهر 1387 
تعداد پست ها : 6524
محل سکونت : آذربایجانشرقی

مبانى آزادى و آزادگى انسان در انديشه سياسى امام‏على (قسمت اول)

مقدمه
آزادى‏هاى سياسى اجتماعى از نظر هر انديشمندى در هر جامعه و حكومتى، در نگرش آن فرد يا نظام سياسى به انسان، ريشه دارد. اگر انسان را موجودى صاحب اراده و اختيار و آزاد در گزينش راه خود و در عين حال پاسخگو تصور كنيم، و معتقد باشيم كه استعدادهاى عميق و شگرف انسان و ابتكار و خلاقيت او در بستر آزادى مى‏شكفد، طبيعتاً در حوزه‏هاى سياسى اجتماعى نيز حدود و نفوذ آزادى را گسترده خواهيم ديد، و هر چه اين نگرش به انسان محدودتر و با قيد و بند بيش‏تر باشد به همان نسبت از حيطه آزادى‏هاى سياسى اجتماعى او كاسته مى‏شود. در نظام سياسى على(ع)، مخالفان و دشمنان آن حضرت از آزادى‏هاى سياسى گسترده‏اى برخوردار بودند اين حد از آزادى، به نگرش حضرت على(ع) به انسان، قدرت و حكومت باز مى‏گشت. اين مقاله به تحليل و تبيين آن بخش از ديدگاه‏هاى حضرت على(ع) مى‏پردازد كه موجب مى‏شد آن حضرت در حوزه سياست و اجتماع، حيطه آزادى افراد را گسترده ببيند، موضوعاتى هم‏چون آزادى اراده و اختيار انسان، آزادى و آزادگى ذاتى انسان، آزادى انسان از تعلقات درونى، هدف از آزادى انسان و آزادى انسان در زندگى، از جمله مباحث اين مقاله به شمار مى‏روند. عمق و عظمت سيره حضرت على(ع) و ناتوانى نگارنده، ضريب خطاى ناخواسته در استنباطها و تحليل‏ها را به شدت افزايش داده است، به همين سبب از همه خوانندگان محترم توقع تذكر و راهنمايى دارم.
1. آزادى اراده و اختيار
مباحث مهم، گسترده و فراوانى وجود دارد كه در آن‏ها، فلاسفه و دانشمندان به موضوع مختار يا مجبور بودن انسان پرداخته‏اند، و بحث جبر و اختيار را مورد تحليل و تبيين قرار داده‏اند. اولين كسى كه بعد از رسول گرامى اسلام(ص) به اين بحث اشاره كرده حضرت على(ع) است. امام(ع) با بيان حيث «امرٌ بين الامرين»، در نهايت به اختيار و اراده انسان معتقد بود[1] و او را موجود آزادى مى‏دانست كه خود مى‏بايست سرنوشتش را در دنيا و آخرت رقم بزند. حضرت على(ع) خلقت آدم را مورد بحث قرار مى‏دهد و تصريح مى‏كند كه خداوند تعالى از ميان تمام آفريدگان، آدم را برگزيد و او را در بهشت خود جاى داد و به او روزى فراوان عطا فرمود، سپس او را آموخت كه چه كارهايى را بايد انجام دهد و چه كارهايى را نبايد انجام دهد، و او را هشدار داد كه دليرى نمودن بر اوامر الهى، نافرمانى كردن است، و رتبت و جايگاه او را به مخاطره خواهد افكند. اما آدم، خدا را نافرمانى كرد و پس از توبه، خداوند او را در زمين فرود آورد. [2] خداوند تعالى ابتدا بايدها را به آدم ياد داد، كه اين امر نشانگر ارزش و اهميت معرفت است اما د رنهايت حضرت آدم با آزادى و اختيار كامل خود تصميم گرفت.
سخنان حضرت على(ع) در موارد متعددى حاكى از اين است كه آن حضرت براى انسان آزادى و اختيار قائل است. ايشان با استناد به برخى آيات قرآن،[3] به بندگان خدا هشدار مى‏دهد كه شيطان شما را نشانه رفته است و قسم خورده شما را گمراه نمايد و به ورطه هلاكت اندازد و دين و دنياى‏تان را نابود سازد.[4] بر اساس اين اعتقادات امام، انسان اين اختيار و آزادى را دارد كه به راه شيطان برود يا آن را واگذارد، حتى آزاد است براى پيش‏گيرى از فريب شيطان، به دنبال شناخت و معرفت لازم و كافى نباشد، اما بايد تمام پيامدهاى منفى آن را پذيرا باشد و در دنيا و آخرت، خسارت‏هاى ناشى از اين انتخاب خود را متحمل شود. براى سقوط نكردن در ورطه هلاكت، و غافل نماندن از هدف خلقت، حضرت على(ع) سفارش مى‏كند كه قبل از آن‏كه سنجيده شويد خود را بسنجيد، و قبل از آن‏كه به حساب‏تان رسيدگى كنند خود به حساب خويش رسيدگى نماييد و قبل از اين‏كه شما را به زور ببرند خود راهى شويد.[5] اين سفارشات حضرت على(ع) فقط در شرايطى معنا پيدا مى‏كند كه انسان از آزادى عمل برخوردار باشد و بتواند اين راه را انتخاب نكند حضرت براى سعادت انسان او را به اين‏گونه عمل كردن ترغيب مى‏كند و ضمن دادن شناخت و معرفت به او، يادآور مى‏شود كه آزادى او فقط در اين دنيا است، و پس از مرگ، محصول آزادى عمل خود را خواهد درويد، و هر گزينه‏اى را كه با اراده و اختيار در اين دنيا برگزيند، در دنياى ديگر نتيجه انتخاب خود را خواهد چشيد و در آن‏جا ديگر اختيار و آزادى وجود ندارد.
حضرت على(ع)، قضاى لازم و قدر حتم خداوند را در اعمال و رفتار روزمره انسان‏ها منتفى مى‏داند و معتقد است كه انسان‏ها در تمام اعمال و رفتار زندگى خود آزادند و هر آن‏چه را بخواهند مى‏توانند برگزينند و البته بايد به نتيجه آن نيز تن دهند. به اعتقاد امام على(ع)، اگرچنين نباشد پاداش و كيفر امرى باطل خواهد بود و بشارت دادن و تهديد كردن براى عواقب كردار بندگان، معنا و مفهوم پيدا نخواهد كرد و امرى بيهوده به شمار خواهد آمد. البته‏خداوند تعالى مردم را به آن‏چه مأمورند امر كرد و از آن‏چه نبايد انجام دهند نهى فرمود تابترسند و دست بازدارند[6] ولى در نهايت انسان‏ها با اختيار و اراده و انتخاب خويش بر امر خدا گردن مى‏نهند و نهى او را وا مى‏گذارند. اين اختيار و آزادى انسان‏ها، براى برگزيدن امر ونهى خداوند و راه حق و باطل است، كه ثواب و عقاب متناسب خود را به دنبال خواهد داشت، اما اختيار و آزادى انسان در امور سياسى اجتماعى، و گزينش راه‏هايى كه حق و باطل بودن آن‏ها چندان روشن نيست يا در مورد آن‏ها، در ميان اهل حق اختلاف وجود دارد، ابعاد ووجوه پيچيده‏ترى پيدا مى‏كنند كه اميدواريم در ادامه بتوانيم آن‏ها را مورد تحليل و بررسى‏قرار دهيم
2. آزادى و آزادگى ذاتى انسان
در اين دنيا، اشخاص، قدرت‏ها و عوامل متعددى وجود دارند كه مى‏توانند آزادى و آزادگى انسان را خدشه‏دار سازند و او را تحت انقياد خود در آورند، يا انسان مجبور شود دانسته يا ندانسته و خواسته يا ناخواسته به اين انقياد تن دهد. وقتى آزادگى انسان كه به روح عزت‏طلبى و تكامل‏خواهى او باز مى‏گردد از بين برود خودبه‏خود آزادى انسان نيز در ابعاد اجتماعى و سياسى مورد خدشه قرار خواهد گرفت. حضرت على(ع) معتقدند كه تمام مردم آزاد و آزاده هستند و آزاد از مادر زاده مى‏شوند.[7] در اين‏جا بايد بين معنى آزادى و آزادگى تفكيك قائل شد، آزادى به اعمال ظاهر انسان و آزادگى به عزت نفس انسان مربوط مى‏شود و هر دو، ريشه در كرامت انسانى دارد. وقتى انسان آزاد به دنيا مى‏آيد اين آزادى و آزادگىِ او فارغ از مذهب و مليت و ساير عوامل عَرَضى است و مى‏توان به نوعى آن را جزء ماهيت او به حساب آورد.
در اين صورت، انسان بودن با آزادى پيوند ذاتى و ناگسستنى پيدا مى‏كند و هر كس متعرض آزادى انسان‏ها شود، انسان بودن آن‏ها را مورد تعرض قرار داده است. نكته ديگرى كه پيوند ذاتىِ آزادى را با ماهيت انسان، در نگرش امام(ع) نشان مى‏دهد اين اعتقاد حضرت است كه خداوند انسان را آزاد قرار داده است.[8] بر اين اساس، آزادى چيزى نيست كه انسان آن را به‏دست آورد، يا حقى نيست كه حاكمان و قدرت‏مندان به افراد اعطا مى‏كنند، بلكه انسان خودبه‏خود آزاد است، و خداوند او را آزاد قرار داده است و چنين اراده كرده كه او آزاد باشد، اگر به‏جز اين باشد بر خلاف قاعده و قانون الهى است. به اعتقاد امام، تنها كسى كه در اجتماع مى‏تواند آزادى انسان را محدود سازد خود انسان است، كه با استفاده از آزادى خود، كه به نوعى جزء ذات و ماهيت‏اش به شما مى‏رود، مى‏تواند خود را به رقيت ديگرى در آورد و آزادى خود را محدود سازد يا از بين ببرد.[9] ممكن است اين ايراد مطرح شود كه اگر آزادى جزء ماهيت و ذات انسان به شمار مى‏رود چه‏گونه آن را از بين مى‏برد، زيرا ماهيت شى‏ء از اصل شى‏ء تفكيك‏ناپذير است؟ پاسخ اين است كه اگر چه انسان مى‏تواند با استفاده از آزادى خود، آزادى را از خود سلب كند ولى باز هم با استفاده از همين ويژگى، مى‏تواند به حالت اول بازگردد، انسان با اراده و اختيار و آزادى كامل، مى‏تواند آزادى خود را سلب كند ولى تا بيش‏ترين حد ممكن هم كه آزادى خود را از بين ببرد باز هم اين ويژگى به طور كامل از بين نمى‏رود، زيرا سلب آزادى از خود، عَرَضى است و هر لحظه اراده كند مى‏تواند خود را از رقيت آزاد كرده و به حالت اول بازگردد. آزادى او براى بازگشت به حالت اول، در ذات و اراده او باقى مى‏ماند. بنابراين انسان‏ها آزاد و آزاده متولد مى‏شوند و اين آزادى و آزادگى جزء تفكيك‏ناپذير وجود آن‏ها است و به عبارت ديگر، جزء ماهيت و ذات آن‏ها است، هيچ انسانى حق ندارد آزادى ديگرى را محدود كند و اگر محدود بكند بر او ظلم روا داشته و برخلاف فرمان خداوند و طبيعت انسان عمل كرده است، فقط خود افراد مى‏توانند آزادى خود را محدود كنند يا از بين ببرند ولى حتى خود افراد به طور كامل بر امر قادر نيستند، زيرا اراده و اختيار آن‏ها باقى مى‏ماند و با همين اراده كه آزادى خود را محدود كرده يا ظاهراً از بين برده‏اند مى‏توانند به حالت اول بازگردند، و دوباره آزادى خود را به‏دست آورند.
انسان داراى يك ماهيت جسمانى و يك ماهيت روحانى و نفسانى است، مجموعه عواملى كه ماهيت نفسانى و روحانى انسان را تشكيل مى‏دهند موجب تمايز او از ساير موجودات گشته‏اند. اگر انسان بتواند مؤلفه‏هاى ماهيت نفسانى خود را به حد عالى به منصه ظهور و فعليت برساند و از هر كدام از آن‏ها به نحو شايسته، به نحو كامل استفاده كند، به مراحل بالايى از كمال دست خواهد يافت و اگر در مراتب پايين‏تر يا ابعادى خاص اين كار را انجام دهد به همان حد يا در همان ابعاد به كمال خواهد رسيد. آزادى يكى از مؤلفه‏هاى ماهيت انسان است كه اگر ظرفيت و قابليت بالقوه آن بالفعل شود به طور شگفت‏آورى به شكوفايى خلاقيت و استعدادهاى انسان منجز خواهد شد و شور و نشاط حاصل از آن، جامعه‏اى فعال، پويا و سرزنده ايجاد خواهد كرد. اما اگر اين مؤلفه، توسط خود انسان يا عوامل‏بيرونى محدود و سركوب شود يا مورد بى‏توجهى و بى‏مهرى قرار گيرد به همان نسبت بخشى از سير تكاملى انسان ناقص خواهد شد. ولى به هر حال آزادى از اين جهت كه جزء ماهيت انسان است اگر چه قابل سركوبى است اما نه توسط خود انسان ونه به سبب نيروى خارجى، قابل نابودى كامل نيست، مگر اين‏كه اراده و اختيار انسان سلب شود كه آن هم امرى‏محال است.
3. آزادى انسان از تعلقات درونى
در انديشه حضرت على(ص)، آزادى همه‏جانبه انسان از تمام تعلقات و قيد و بندهايى مورد توجه قرار گرفته است كه به نوعى انسان را از مسير تكامل و تعالى باز مى‏دارد. آزادى و آزادگى انسان مفهوم عامى است كه تمامى حوزه‏هاى مرتبط با انسان اعم از درونى و بيرونى را در بر مى‏گيرد، آزادى از تعلقات درونى، اولين گام در راه آزادى است. يكى از مهم‏ترين اهداف خلقت انسان، تكامل و تعالى او است و اين مهم در مرحله اول جز با آزادى درونى انسان ميسر نمى‏گردد. حضرت على(ع) با اين استدلال كه «اى انسان، خداوند تو را آزاد قرار داده است» به او هشدار مى‏دهد كه مبادا طمع، تو را بنده خود قرار دهد.[10] هم‏چنين ممكن است انسان‏ها اسير تعلقات و وابستگى‏هاى دنيوى باشند، به همين دليل حضرت بانگرشى ديگر به انسان، از مردم مى‏خواهد كه دل به دنيا نبندند و بنده و اسير دنيا نشوند.[11] از ديگرقيد و بندهاى درونى انسان، قيد و بند شهوت است، حضرت على(ع) بر اين باور است كه‏بندگى و بردگى شهوت، بدتر و شديدتر از بندگى و بردگى افراد ديگر است و آزادى از اين‏بردگى به‏سختى امكان‏پذير است.[12] اما قيد و بند اصلى و مهم‏تر در درون انسان، كه شايدبتوان فقره‏هاى فوق را نيز در آن جاى داد هواى نفس يا نفس اماره انسان است. پيروى‏از هواى نفس، انسان را از رشد و تكامل و شناخت حق و پايبندى به آن باز مى‏دارد،[13]و اگر هواى نفس بر انسان غلبه كند او را كور و كر و پست و اسير مى‏سازد.[14] به‏همين دليل حضرت على(ع) در موارد مكرر، انسان را به آزاد شدن از تعلقات و خواست‏هاى نفسانى فرا مى‏خواند.[15]
قيد و بندها و تعلقات درونى انسان، غل و زنجيرهايى بر روح او هستند كه آن را از حركت و پرواز باز مى‏دارد و در روند تكامل و تعالى او اخلال ايجاد مى‏كنند. انسان در وجود پيچيده خود، داراى قابليت‏ها و استعدادهاى قوى و فراوان براى تكامل و تعالى است، در درجه اول، برخى از تعلقات و وابستگى‏هاى درونى انسان، فرصت استفاده از اين قابليت‏ها و استعدادها را از انسان سلب مى‏كنند. در درجه دوم، برخى ديگر از اين تعلقات، به‏عنوان مانع، بازدارنده انسان در مسير رشد و تكامل هستند؛ كسى كه خواهان رشد و تكامل و تعالى است بايد از قيد و بند تعلقات و هواهاى نفسانى آزاد شود و چونان اميرالمؤمنين(ع) بنده هستى‏بخش بى‏نهايت باشد، و با آن حضرت همنوا شود كه: خدايا مرا اين عزّت بس كه بنده تو باشم و اين افتخارم بس كه تو پروردگار منى.[16] بدون ترديد تا انسان از قيد و بند تعلقات و هواهاى نفسانى خود آزاد نشود نمى‏تواند به اين مرحله از بندگى پروردگار نايل گردد.
آزادى از قيد و بندها و تعلقات درونى، حتى در تعامل با ديگران و عرصه‏هاى سياسى اجتماعى نيز تبعات و تأثيرات جدى به دنبال دارد. با وجود اين تعلقات و قيد وبندها، انسان داراى نگرش و بينشى محدود و تنگ‏نظرانه خواهد بود، هميشه در بند خويش است و قادر نيست جز به خود و خواست‏هاى خود به چيز ديگرى فكر كند و به فراتر از خود بينديشد، اين ويژگى، باتقويت خودبينى و خودخواهى در انسان، مانع نگرش اجتماعى، ملى و جهانى براى او مى‏شود، در جامعه‏اى كه هر كس فقط به خويش و منافع خودمى‏انديشد، وفاق ملى و روحيه كار جمعى ايجاد نخواهد شد، تحمل وسعه صدر به حداقل مى‏رسد، و با ترجيح منافع فردى بر منافع جمعى و اجتماعى، منافع ملى چندان اهميت و جايگاهى نخواهد داشت. در عوض، خودخواهى و منيّت افراد به شدت رشد خواهد كرد. اين اتفاق در سطح نظام سياسى و حوزه نخبگان سياسى، بسيار فاجعه‏انگيز خواهد بود.
 

پي نوشتها

[1]. قاسم حبيب جابر، الفلسفة و الاعتزال فى نهج البلاغه، (بيروت: المؤسسة الجامعيه للدراسات و النشر و التوزيع، 1407 هجرى 1987م) صص 91-93.
[2]. نهج البلاغه، سيد جعفر شهيدى، (تهران: انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى، 1371) خطبه 91، ص‏82.
[3]. حِجر، 39 / صاد، 82.
[4]. نهج البلاغه، پيشين، خطبه 192، صص‏211-212.
[5]. همان، خطبه 90، ص‏73.
[6]. همان، قصار 87، ص‏372.
[7]. محمد بن يعقوب كلينى، روضة الكافى، (بيروت: دارالاضواء، 1992-1413) ج‏8، ص‏49.
[8]. نهج البلاغه، پيشين، نامه 31، ص‏304.
[9]. محمد باقر مجلسى، بحارالانوار، تحقيق: شيخ محمد باقر محمودى (تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، پيشين، ج‏1، ج‏32، ص‏134.
[10]. نهج البلاغه، پيشين، قصار 367، صص 425-6 و قصار 456، ص‏442. / شرح غررالحكم و دررالكلم، پيشين، ج‏1، ص‏113، و ج‏4، صص 352-353 و ج‏6، ص‏317.
[11]. همان، خطبه‏83، ص‏60 و قصار 133، ص‏385. / شرح غررالحكم و دررالكلم، پيشين، ج‏4، ص‏353.
[12]. شرح غرر الحكم و دررالكلم، پيشين، ج‏4، ص.352
[13]. نهج البلاغه، پيشين، خطبه 42، ص‏40. / شرح غررالحكم و دررالكلم، پيشين، ج‏4، ص‏499 و ج‏5، ص‏196.
[14]. غررالحكم و دررالكلم، پيشين، ج‏5، ص‏459،ج‏6، ص‏139.
[15]. نهج البلاغه، پيشين، قصار 359، ص‏424. / شرح غررالحكم و دررالكلم، پيشين، ج‏6، ص‏340.
[16]. محمد باقر مجلسى، بحار الانوار، (بيروت: مؤسسة الوفاء، 1403 هجرى، 1983م) ج‏91، ص‏92.

على‏اكبر عليخانى-- حكومت علوى ساختار و شيوه حكومت

چهارشنبه 4 خرداد 1390  10:14 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها