مقصود از جبر زمان اين است : عللي كه در زمان پيدا مي شود حوادثي كه رخ
مي دهد از روي اجبار است . روي دادن آن تخلف ناپذير است . جبر زمان يك مفهوم بسيار كلي فلسفي دارد به اين معني كه عصر حادثه اي كه در عالم رخ مي دهد طبق حوادثي است كه روي دادن آن حوادث تخلف ناپذير است يعني رخ دادن هر حادثه اي در اين دنيا علت دارد. اين ضرورت و اجتناب ناپذيري حتما وقت را هم در برمي گيرد يعني هرحادثه اي در زمان خاص خودش وجود پيدا مي كند و محال است كه در زمان ديگر وجود پيدا بكند. افرادي بوده اند كه هم راجع به جهان ، مادي فكر مي كرده اند و هم راجع به انسان ، يعني براي جهان ماده مبداي غير مادي قائل نبوده اند و نيز انسان را اخلاقاً يك موجود مادي مي دانسته اند يعني انسان هركاري را به هر صورتي كه انجام مي دهد از انجام آن يك هدف مادي دارد و مي خواهد با انجام آن معاش خودش را تامين بكند. اينها اصلاً منكر اصالت فكرو عقل و دل و احساسات هستند يعني اصلاً انسان از نظر اين ها يعني شكم .
جبر زمان به آن مفهومي كه توده اي هاي مي گويند غير از آن مفهوم عام و فلسفي است كه ما عرض كرديم. آنها مي گويند همه كارها را انسان تحت تاثير علل اقتصادي انجام ميدهد . جبر زماني كه اين ها مي گويند يعني جبر اقتصادي ، جبري كه ناشي از علل اقتصادي است . پس تمام حوادث تاريخ را با علل اقتصادي توجيه مي كنند. از نظر كساني كه تاريخ را به شكل مادي تفسير مي كنند علامت مفهومي ندارد. با اينكه به قول خودشان طرفدار قشركارگرند اما هرگز دم از عدالت نمي زنند مي گويند: اشتراكيت اما نه به دليل اينكه اشتراكيت موافق با عدالت است كساني را كه طرفدار عدالت هستند از طريق اشتراكيت ، تخطئه مي كنند و آنها را سوسياليست هاي خيالي مي نامند. معتقد به سوسياليزمي هستند كه منشأ آن عدالت نيست بلكه جبر زمان است يعني اوضاع اقتصادي جبراً جامعه را سوسياليستي بكند مي گويند بشر اوليه به اشتراك زندگي مي كرده و بعد تحت تأثير علل اقتصادي افرادي پيدا شدند كه توانستند عده اي را دور خود جمع كنند و فئوداليسم به وجود آمد و بعد فرزند ديگري به وجود آمد كه همين سرمايه داري است مي گويند سرمايه داري در اثر تكامل ابزار توليد اساساً نمي تواند باقي بماند و تبديل مي شود به اشتراكيت و لهذا مي گويند اشتراكيت را از طريق علمي جستجو كنيد. يعني از طريق جبر زمان نه اينكه عدالت آن را ايجاب مي كند . از نظر ما عدالت حكم اعتدال مزاج را دارد يعني اجتماع تركيبي از افراد است همانگونه كه هر تركيب زنده اي يك حالت اعتدال دارد و يك حالت انحراف ، حالت انحراف ، بيماري آن تركيب به حساب مي آيد و اگر انحراف آن شديد باشد موت او است و در حالت اعتدال داراي بقا و حيات است . عوامل اقتصادي هم يكي از علل موثر دركار بشر است ولي اين عوامل هم بايد به يك نسبت معين وجود داشته باشند و اگر آن نسبت محفوظ باشد جامعه ، سالم است و اگرنباشد جامعه بيمار است .