چكيده
اين مقاله تحقيقي ـ كاربردي، به آسيبشناسي كارگزاران و روشهاي مقابله با آن ميپردازد و در اين خصوص آسيبهايي از قبيل خيانت، ضعف مديريت، استبداد، كوتاهي در اجراي وظايف، ستمگري بر مردم، فاصله گرفتن از مردم، اخلاق و روحيات ناپسندِ زمامداران، نظير قدرتطلبي، دنيازدگي، امتيازخواهي و رشوهپذيري، با نظر به كلام امام علي(ع) و نيز ارائه نمونههاي تاريخيِ برخورد امام با كارگزاران بررسي ميگردد و در پايان، به اختصار به راههاي مقابله با اين آسيبها، از طريق تغيير رفتار و تربيت ديني اشاره ميشود.
مقدمه
حكومتها هرچند از نظر سياسي، نظامي و اقتصادي مقتدر باشند، با مجموعهاي از آسيبها مواجهاند كه ميتواند آنها را تضعيف كند يا حتي به اضمحلال بكشاند.
در سطح كلان، عامل اين آسيبها ممكن است دشمنان داخلي و خارجي و يا خوديها نظير زمامداران و يا مردم باشند. از آنجا كه معمولاً حكومتها براي مقابله با دشمنان داخلي و خارجيِ خود، معمولاً برنامهريزي و آمادگي لازم را فراهم ميسازند، كمتر اتفاق ميافتد كه نظامي تثبيت شده، از طريق اين خطرها به نابودي كشيده شود. امّا مهمترين خطرها براي جامعه ديني، آسيبهاي وارد آمده از سوي خوديها و به خصوص زمامداران است كه ناآگاهي آنان از وظايف يا ناتواني در انجام وظايف و يا انحراف آنان بزرگترين ضربه را به جامعه ديني وارد ميآورد كه نتيجه آن، يا انحراف از دستورهاي ديني و يا اضمحلال جامعه اسلامي است.
فلسفه پذيرش مسؤوليت در هر حكومت، تلاش براي استحكام پايههاي آن، اجراي دقيق قوانين، برقراري امنيت، تأمين رفاه و آسايش مردم، برطرف كردن مشكلات و گرفتاريها، جبران ضعفها و كمبودها، خشنود كردن مردم، دلگرم نمودن آنان نسبت به حكومت، تلاش براي شكوفايي و پيشرفت همه جانبه جامعه، دفاع از ارزشهاي مادي و معنوي نظام، آباد كردن شهرها و بازسازي ويرانيها و... است. دستيابي به تمام يا بيشتر هدفهاي از پيش تعيين شده يك نظام حكومتي در گرو اداي وظيفه صحيح زمامداران و كارگزاران است. اگر زمامداران، نادرست، خودسر و بيبرنامه عمل كنند، ميتوانند سختترين آسيبها را بر نظام وارد سازند و چه بسا با توسل به كارهاي خلاف شرع و قانون و خلاف شأن، عوامل سقوط و تباهي و بياعتباري حكومت را نيز فراهم آورند.
امام علي(ع) با آگاهي كامل از اين واقعيت، در بيانات خود در موارد مختلف به اين آسيبها و راههاي مقابله با آن اشاره كردهاند. اين مقاله در سطور آتي با تكيه بر كلام آن حضرت و نيز شواهد تاريخي به آنها ميپردازد.
1. خيانت
مؤثرترين راه آسيبپذيري نظام، نفوذ پديده شوم خيانت در سيستم كارگزاري و نظام اجرايي كشور است. بر اساس حكم عقل و منطق، خيانت در هر شرايط و از هر كسي ناپسند و غيرموجّه است، ولي خيانت كارگزاران و زمامداران به نظام، مردم و رهبر بدترين نوع خيانت است. امام علي(ع) ميفرمايد:
همانا بزرگترين خيانت، خيانت به مردم، و رسواترين دغلكاري، دغلبازي با رهبران و امامان است.1
به خدا سوگند! من ميدانستم كه مردم شام به زودي بر شما [كوفيان[ پيروز خواهند شد؛ زيرا آنان... نسبت به رهبر خود امانتدار، و شما نسبت به امام خود خيانتكاريد...، اگر من يك كاسه چوبي را به يكي از شما به رسم امانت بسپارم، ميترسم خيانت كنيد و بند آن را بدزديد.»2
تاريخ دفتري است كه خيانت بسياري از كارگزاران را در خود ثبت كرده است. خيانت ابولُبابه در افشاي تصميم پيامبر(ص) در مورد نبرد با بنيقريظه،3 خيانت حاطب بن أبيبَلْتَعَه در رساندن خبر حمله قريب الوقوع پيامبر(ص) به مكه،4 و خيانت جرير بن عبدالله بجلي نمونههايي از اين موارد است. جرير به نمايندگي از طرف حضرت علي(ع) براي ابلاغ پيام امام به معاويه و مذاكره با وي و دعوت او به بيعت با امام رهسپار شام شد. معاويه مقدم وي را گرامي داشت و در پذيرايي از او و بخشش به وي بسيار كوشيد. نماينده امام كار را اطاله داد و بيش از يك ماه در آنجا اقامت گزيد و با چشمداشت به كيسههاي زر و سيم معاويه در اداي وظيفه خيانت ورزيد. گزارش خيانت و مداهنه و تساهل وي به امام رسيد. او نزد امام بازگشت و با شنيدن توبيخات، از آن حضرت جدا شد. حضرت دستور داد طبق فرمان پيامبر(ص) خانه وي را آتش زدند.5
حضرت با قاطعيت با كارگزاران خائن برخورد ميكرد. براي نمونه ايشان در نامهاي شديداللحن به اشعَث بن قيس6 هنگامي كه در بيتالمال خيانت كرده بود، فرمود:
آنچه بر عهده توست ادا نما، وگرنه گردن تو را با شمشير خواهم زد.7
اشعث در دوران زمامدارياش صدهزاردرهم اندوخته بود. امام فرمان داد تا آن را پس دهد. او گفت: اين ثروت را در دوران حكومت شما به دست نياوردهام. امام فرمود:
به خدا سوگند، اگر آن را در بيت المال مسلمانان حاضر نسازي، اين شمشير را چنان بر تو فرود آورم كه هر چه خواست، از تو باز ستانَد.8
در جاي ديگر به فرمانرواي مصر ـ مالك اشتر ـ فرمان ميدهد كه با اين پديده شوم نفرتانگيز با قاطعيت مبارزه كند و خيانتكاران را به سزاي اعمال زشتشان برساند:
اي مالك! از همكاران نزديكت سخت مراقبت كن. اگر يكي از آنان دست به خيانت يازيد و گزارش بازرسانت آن را تأييد كرد، به همين مقدار گواهي قناعت كن و او را با تازيانه كيفر نما و از آنچه در اختيار دارد او را عزل كن و در جايگاه خواريش بنشان، و داغ خيانت بر چهرهاش بگذار و قلاده ننگ و بدنامي به گردنش بياويز.9
اين شدت و قاطعيت درجه آسيبپذيري نظام از خيانت را روشن ميكند. نظامهايي كه به خيانت كارگزاران خود رسيدگي نكنند، سرانجام محتوم آنان شكست خواهد بود. براي مثال انقراض نظام امويان را ميتوان در خيانت حاكمان آن جستجو كرد. نظام اموي به اعتراض مردم توجهي نميكرد و اگر هم مجبور ميشد يا سياستشان اقتضا ميكرد، كارگزار خائن را از شهري عزل ميكردند و در شهري ديگر بر منصبي ديگر ميگماردند و زمامدار ديگري را كه در خيانت دست كمي از قبلي نداشت نصب ميكردند. مثلاً در مدينه سه بار مروان بن حكم و وليد بن عتبه به جاي يكديگر عزل و نصب شدند. آنان همچون مهرههايي بودند كه بهدست حاكمان جابهجا ميشدند.
2. ضعف مديريت
يكي از راههاي آسيبپذيري نظامهاي سياسي و اجتماعي ضعف مديريت زمامداران و كارگزاران حكومتي و ناتواني آنها در اداره امور جاري كشور است. در طول تاريخ هر زمان افراد ضعيف و سست عنصر رهبري جوامع يا مسؤوليت بخشي از حكومت را به عهده گرفتهاند، خسارات فراواني بر دولت، ملت و نظام سياسي وارد كردهاند. امام علي(ع) از پذيرش مسؤوليت بدون لياقت و شايستگي انتقاد ميكند و از بيعت مردم با ابابكر پس از رحلت پيامبر(ص) اظهار شگفتي مينمايد.
آگاه باشيد به خدا سوگند، پسر ابوقحافه در حالي جامه خلافت را بر تن كرد كه خوب ميدانست جايگاه من در حكومت اسلامي همانند محور سنگهاي آسياست و آن جز بر محور من نميچرخد [كسي چون من شايستگي اين مقام را ندارد] و خوب ميدانست چشمهسارهاي علم و دانش از دامن كوهسار وجودم جاري است، و مرغان دور پرواز انديشهها را به ژرفاي آسمان عظمتم راه نيست... شگفتا! ابابكر كه در حيات خود از مردم ميخواست عذر او را بپذيرند، چگونه به هنگام مرگ آن را به ديگري واگذار كرد؟! به راستي هر دو [عمر و ابوبكر] از پستان شتر خلافت دوشيدند و نوشيدند، و سرانجام حكومت را در اختيار كسي قرارداد كه مجموعهاي از خشونت، سختگيري، اشتباه و پوزشطلبي بود... .10
امام از مديران صالح استفاده ميكرد كه ممكن بود در مديريت ضعف داشته باشند، اما ايشان آن ضعفها را ناديده نميگرفت. حضرت در نامهاي به كميل بن زياد نخعي والي هيت، ضعف مديريت او را نكوهيده است:
اي كميل! سستي انسان در انجام دادن كارهايي كه بر عهده اوست و پافشاري در كاري خارج از مسؤوليتش نشانه ناتواني آشكار و انديشهاي ويرانگر است... اي كميل! تو در آن سامان پلي شدهاي تا دشمنان از آن بگذرند و بر دوستانت هجوم آورند؛ زيرا نه قدرتي داري كه با آنان نبرد كني و نه هيبتي داري كه از تو حساب برند و بگريزند، نه مرزي را حفظ ميكني و نه ميتواني شوكت دشمن را در هم بكوبي، نه نيازهاي مردمت را بر طرف ميكني، و نه امامت را راضي نگه ميداري.11
از آنجا كه انتخاب مديرانِ كارآمد و دلسوز مدّ نظر امام علي(ع) بود، هنگامي كه مشاهده كرد محمد بن ابيبكر در اداره شهر مصر ناتوان است، مردي لايق و كارآزموده و مديري مدبر چون مالك را به ولايت آن سامان گمارد و از محمد بن ابيبكر كه از اين موضوع ناراحت شده بود، دلجويي كرد. پس از شهادت محمد بن ابيبكر فرمود:
من ميخواستم هاشم بن عتبه را والي آنجا قرار دهم كه اگر او والي ميشد، عمروعاص نميتوانست دروازههاي مصر را بگشايد، در عين اين كه هيچ مذمت و سرزنشي متوجه محمد بن ابيبكر نيست.12
در نامهاي به محمد بن ابيبكر نيز مينويسد:
اگر تو را از فرمانداري مصر عزل كردم، در عوض فرماندار جايي كردم كه ادارهاش بر تو آسانتر و حكومت تو در آن سامان خوشتر است.13
مدير قوي ميتواند پاسخگوي مردم باشد و اگر عمّال، كارگزاران، معاونان و مجريان در انجام اموري درمانده شدند، خود مديران بايستي توانايي به سرانجام رساندن امور را داشته باشند. حضرت علي(ع) به مالك فرمان ميدهد:
... در آنجا كه معاونان تو از پاسخ دادن به مشكلات كارگزاران درماندهاند خود اقدام نما.14
3. استبداد و خودرايي
استبداد پديدهاي ضداخلاقي است كه ممكن است دامنگير هر زمامداري شود و نظامي را به سقوط كشاند و ارزشها و اعتبارات بسياري را بر باد فنا دهد و خسارات جبرانناپذير مادي و معنوي برجاي گذارد. امام علي(ع) در نهجالبلاغه، سلطنت و قدرت سياسي و اجرايي را در صورتي كه به همراه خودسازي معنوي زمامداران نباشد، عامل پيدايش استبداد آنان معرفي ميكند15 و آن را عامل هلاكت و تباهي زمامداران ميداند.16 آنگاه كه پرونده قتل خليفه سوم را بررسي ميكند، در يك كلام استبداد عثمان و بي طاقتي مردم را عامل پيدايش آن حادثه ذكر ميكند:
... من جريان عثمان را به نحو خلاصه و جامع براي شما بيان ميكنم؛ عثمان استبداد ورزيد و چه بد استبدادي، و شما شورشيان (از اهالي كوفه، مصر، مدينه) نيز بيتابي كرديد و از حد گذرانديد، و چه بيتابي زشتي.17
در سخني ديگر، نافرماني مردم از حكومت و استبداد و زيادهروي واليان در برابر مردم را عامل مشكلات فراوان و جبرانناپذير معرفي ميكند:
اگر مردم بر زمامدارن چيره شوند و نافرماني كنند، و يا زمامداران در برابر مردم زيادهطلبي و استبداد پيشه سازند، وحدت كلمه از بين ميرود و نشانههاي ستم آشكار، نيرنگ بازي در دين فراوان، راههاي شناخته شده سنتها متروك، هواپرستي رايج، احكام دين تعطيل، كينه توزي و بد دلي فراوان خواهد شد، و مردم در برابر تعطيل شدن حق و رواج باطل بي تفاوت، نيكان خوار و ذليل، اشرار و بَدان قدرتمند و كيفر الهي بر بندگان بزرگ و دردناك خواهد شد.18
كارگزاران حكومت بايد مجري سياستهاي حكومت و حاكم باشند و البته اين با اظهارنظر و مشورت در امور منافات ندارد. براي تبيين اين مهم حضرت به ابن عباس فرمود:
لَكَ أَنْ تُشيرَ عَليَّ و أَري، فَإنْ عَصَيتُكَ فأَطعْني.
اين وظيفه توست كه در هنگام مشورت نظر خود را اعلام داري، اما اگر بر خلاف نظر تو عمل كردم، بايد از دستور من اطاعت كني.19
حضرت در نامهاي به اشعَث بن قيس كِندي وي را از استبداد و خودرأيي نهي ميكند:
... تو را نرسد كه آنچه خواهي، به شهروندان فرمايي و بدون دستور، به كاري دشوار درآيي.20
حضرت به ابوموسي اشعري حاكم كوفه نامهاي نوشت و فرمان داد براي مبارزه با ناكثين نيرو اعزام كند. وي از اين فرمان سرپيچيد و با خودرأيي با دستور امام مخالفت كرد و مردم را به همكاري نكردن با امام تشويق مينمود. حضرت نامهاي تند و با عتاب تمام برايش فرستاد و چنين نوشت:
اي فرزند تكبر و فريب و اي پيرو نياكان كافر و جاهل متعصب! به خدا سوگند، معتقد بودم كه دوري تو از اين حكومت، كه خداوند تو را شايسته آن قرار نداده و برايت بهره و نصيبي در آن وضع نكرده است، بهزودي تو را از پاسخگويي به فرمانم منع خواهد كرد و باعث شورش و طغيانت خواهد شد... .21
حضرت او را عزل كرد و تهديد فرمود كه در صورت مقاومت، كشته خواهد شد.
خودرايي فرماندهان نظامي در جنگ صفين يكي از عوامل مهم سستي سپاه اميرمؤمنان(ع) شد. مخالفت علني اشعث بن قيس كه فرمانده ميمنه سپاه و نيروهاي يمني ربيعه و كنده بود، در آنجا صورت گرفت. نافرماني او در ادامه جنگ موجب شد حضرت وي را عزل كند.22
4. كوتاهي زمامداران در انجام وظايف و پرداختن به كارهاي غير ضروري
يكي از نقاط ضعف دستگاههاي اجرايي، كمكاري و انجام ندادن كارهاي اوليه و حياتي در حوزه وظايف تعيين شده است. امام علي(ع) كوتاهي زمامداران در انجام مسؤوليت و پرداختن به كارهاي فرعي و غيرمرتبط با مسؤوليت را يكي ديگر از عوامل آسيب پذيري نظام و حكومت و سبب ناامن شدن مرزها، سلب امنيت از شهرها، ناراضي شدن رهبر از كارگزاران و نشانه بيكفايتي معرفي ميكند.
حضرت در نامهاي به كميل بن زياد نخعي، والي هيت، اقدام او را در حمله به قرقيسا و نسنجيده رها ساختن حوزه مأموريتش، نكوهش ميكند و ميفرمايد:
اي كميل! اقدام تو به جنگ با مردم قرقيسا در مقابل رها كردن پاسداري از مرزهايي كه تو را بر آن گمارده بوديم و كسي در آنجا نيست تا آن را حفظ كند، و سپاه دشمن را دور سازد، انديشهاي است باطل... .23
همچنين حضرت در نامهاي به منذر بن جارود چنين مينويسد:
به من خبر رسيده است كه كارهاي بسياري را بر زمين ميگذاري و به سرگرمي و تفريح و صيد بيرون ميروي و در ثروت خداوند، نسبت به باديهنشينان قبيلهات گشادهدستي ميكني، گويا ميراث پدر و مادر توست... .24
حضرت او را عزل كرد و به زندان انداخت و از وي سي هزار درهم غرامت گرفت.25
امام(ع) زماني كه مالك را به فرماندهي منصوب كرد، او را چنين ستود و معرفي نمود:
مالك كسي است كه بيم سستي و لغزش بر او نميرود. كُندي نميكند آنجا كه شتاب بايد، و شتاب نميگيرد آنجا كه كُندي شايد.26
همچنين امام علي(ع) به مالك اشتر، تأكيد ميكند كه:
اي مالك! مبادا در كاري كه وقت آن نرسيده است، شتاب كني يا در كاري كه وقت آن رسيده است سستي ورزي... بكوش هركار را در جاي خود و زمان مخصوص به خود انجام دهي.27
5. ستم بر مردم
خطرناكترين پديدهاي كه سلامت و اقتدار هر نظامي را تهديد ميكند، ستم زمامداران بر مردم است. امام علي(ع) مظهر عدل الهي در زمين و كانون مهر و محبت به بندگان خداست، تا آنجا كه او را بزرگترين شهيد راه عدالت (قتل في محراب عبادته لشدة عدالته) معرفي كردهاند. حضرت نشانههاي ستمگران و انواع ستمها را بيان فرموده و ستمگري را نكوهيده است. ايشان ستم را در سه دسته طبقهبندي ميكنند: ستم نابخشودني (شرك به خدا)، ستم بخشودني (گناه و ستم برخويشتن)، ستم قابل پيگيري (ستم بر ديگران).28
امام علي(ع) براي ستمگران سه نشانه ذكر مينمايد:
مردان ستمگر را سه نشانه است: سركشي از فرمان مافوق، زورگويي و ستم به زيردستان و همكاري و ياري رساندن به ستمگران.29
در ديدگاه امام علي(ع) زمامداران ستمگر بدترين مردم نزد خدا هستند:
بدترين مردم در نزد خداوند، رهبر ستمگري است كه خود گمراه و عامل گمراهي ديگران ميباشد... .30
حضرت در بياني ديگر ستمگران را براي رهبري جامعه، ناشايسته و نالايق معرفي ميفرمايد31 و يادآور ميشود كه ستمگري، دشمني و جنگ با خداست.32
از ديدگاه نهجالبلاغه يكي از مهمترين عوامل سقوط و شكست نظامهاي سياسي، ستمگري بر مردم است. حضرت، خطاب به مالك ميفرمايد:
كسي كه به بندگان خدا ستم روادارد، خدا به جاي بندگانش دشمن او خواهد بود، و آن را كه خدا دشمن شود، دليل او را نپذيرد؛ چراكه با خدا سر جنگ دارد تا آنگاه كه دست از ستمگري بكشد و توبه كند و چيزي چون ستمكاري، نعمت خدا را دگرگون نميكند، و كيفر او را نزديك نميسازد، كه خدا نفرين ستمديدگان را ميشنود و در كمين ستمكاران است.33
6. فاصله گرفتن از مردم
يكي از راههاي آسيبپذيري و تضعيف حكومت، فاصله گرفتن زمامداران از مردم و رنجش خاطر آنان از حكومت است. اگر نظامي بتواند رضايت عمومي را به نفع خود جلب نمايد، به يقين از حمايتهاي آنان در حوادث و مشكلات مهم برخوردار خواهد بود و در مقابل، اگر با نارضايتي عمومي مواجه باشد، در مشكلات و حوادث غيرمترقبه نهتنها حمايت نخواهد شد، بلكه مورد اعتراض و خشم مردم نيز قرار خواهد گرفت.
فاصله گرفتن از مردم موجب عدم تشخيص درست حق و باطل ميشود و باعث بدبيني مردم به كارگزار و اصل نظام و حكومت، و نيز موجب شكاف عميق ميان مردم و حكومت ميگردد. اين سه پيامد شوم، از عملكرد بد كارگزاران متوجه هر نظام ميشود. سرنگوني اكثر حكومتهاي طاغوتي دنيا نيز ناشي از مخالفتهاي مردمي و فاصله گرفتن آنها از مردم است.
امام علي(ع) در فرمانش به مالك، بيشترين حساب را براي توده مردم باز نموده و وي را به جلب رضايت مردم و بر طرف كردن فاصلههاي حكومت با مردم فرمان داده است:
اي مالك! قلب خويش را مملو از رحمت و محبت و لطف نسبت به مردم خود كن، و مبادا كه چون حيوان درندهاي خوردن آنان را غنيمت شماري.34
و در جاي ديگر به مالك فرمان ميدهد كه سعي او در جلب رضايت توده مردم باشد:
اي مالك! بايد پسنديدهترين كارها نزد تو اموري باشد كه با حق و عدل موافقتر، و با رضايت توده مردم هماهنگتر است؛ زيرا خشم توده مردم خشنودي خواص را بي اثر ميكند، و ناخشنودي خواص و اطرافيان با رضايت عامه مردم جبرانپذير است.35
در قسمت ديگري از عهد نامه مالك، فرمان ميدهد كه با نيكوكاري، درجه وفاداري و خوشبيني مردم به حكومت را بالا ببرد تا بتواند به آنان اعتماد كند:
بدان اي مالك! هيچ وسيلهاي براي جلب اعتماد والي به رعيت، بهتر از نيكوكاري به آنان و تخفيف ماليات و عدم اجبار آنان به كاري كه دوست ندارند، نيست. پس در اين راه آن قدر بكوش تا به وفاداري رعيت خوشبين شوي كه اين خوشبيني بار سنگين و رنجآور مشكلات را از تو برميدارد.36
و در بخش ديگر از آن عهد نامه سفارش ميكند اگر مردم به تو مراجعه كردند با بذل و بخشش گره از كارشان بگشاي و اگر كاري برايشان انجام ندادي با خوشرويي و عذرخواهي، از ناراضي شدن و فاصله گرفتنشان از حكومت جلوگيري كن.37
7. اخلاق و روحيات ناپسند
دنيازدگي و رفاهطلبي
از آفات بزرگي كه معمولاً دامنگير رجال سياست ميشود، دنيازدگي و فريفتگي به زرق و برق دنياست. امام علي(ع) با دنيا اينگونه سخن ميگويد:
اي دنيا! از من دور شو. مهار تو را بر پشتت نهادم و از چنگالت رهايي يافتم، و از دامهاي تو رسته و از لغزشگاههاي تو دوري گزيدهام. كجايند بزرگاني كه به بازيچههاي خود فريبشان دادي؟ و كجايند امتهايي كه با زر و زيورت آنان را فريفتي؟ كه اكنون در گورها گرفتارند و در درون لحد پنهان!، اي دنيا! به خدا سوگند، اگر شخصي ديدني بودي و قالبي حس كردني داشتي، حدود خدا را بر تو جاري ميكردم، به جهت بندگاني كه آنان را با آرزوهايت فريفتي، و ملتهايي كه به خاك هلاك افكندي، و قدرتمنداني كه تسليم نابودي كردي و هدف انواع بلاها قرار دادي كه ديگر نه راه پس دارند و نه راه پيش. اما هيهات، كسي كه در لغزشگاههاي تو قدم بگذارد سقوط خواهد كرد و كسي كه بر امواج تو سوار گردد غرق ميشود. اما كسي كه از دامهاي تو رست پيروز ميشود و آن كس كه از تو به سلامت بگذرد نگران تنگي جايگاهش (در قبر) نيست؛ زيرا دنيا در پيش او چونان روزي است كه گذشت. از برابر ديدگانم دور شو. سوگند به خدا، رام تو نميگردم تا خوارم سازي، و مهارم را به دست تو نميسپارم تا هر كجا كه خواهي مرا بكشاني... .38
سياستهاي اقتصادي خلفاي نخستين در تدوين ديوان و اختلاف پرداختهاي توجيهناپذير و بهدست آوردن غنايم فراوان در جريان فتوحات و عواملي ديگر، موجب دنيازدگي زمامداران و مردم شد. نمونه آن، سعيد بن العاص اموي بود كه در دوران امارتش بر كوفه گفت: «ان السواد بستان لقريش و بنيأمية». اين سخن مورد اعتراض مالك اشتر و كوفيان قرار گرفت.39
يكي از آثار طبيعي رسيدن به قدرت و حكومت، تمكّن مالي است. هركس به امكانات زياد دسترسي پيدا كند، روح رفاه طلبي و تجمل گرايي در او زنده ميشود؛ گرچه در گذشته حتي با آن مخالف بوده باشد.
پيدا شدن روح رفاهزدگي و تجملگرايي مانع بسياري از خدماتي است كه مديران جامعه ميتوانند براي تودههاي مردم انجام دهند. اين رفاه زدگي در زواياي مختلف زندگي از قبيل خريد خانه، اتومبيل، برپايي مهمانيهاي آنچناني بروز ميكند كه با پارسايي و سادهزيستي، كه از زمامداران بايد انتظار داشت، منافات دارد.
امام علي(ع) از خريد خانه هشتاد ديناري توسط قاضي شهر كوفه (شريح) انتقاد ميكند و او را از اين كه خانه را از غير مال حلال تهيه كرده باشد، برحذر ميدارد.40 همچنين وقتي خانه مجلل و بزرگ يكي از كارگزاران حكومتي را مشاهده كرد، فرمود:
سكههاي طلا و نقره سربرآوردند و خود را آشكار ساختند. همانا اين ساختمان مجلل و با شكوه توانگري تو را ميرساند.41
مسعودي گزارشهاي كوتاهي از ثروت عثمان و برخي از عمّال و صحابه را در دوران او چنين آورده است:
عثمان در مدينه خانهاي با سنگ و آهك با درهايي از چوب ساج و عرعر ساخت و در مدينه اموال و باغها و چشمههاي بسيار داشت. طلحه در كوفه خانههايي ساخت كه هم اكنون ـ زمان مسعودي ـ در محله كناسه به نام «دار الطلحتين» معروف است و در مدينه نيز خانهاي با آجر و گچ و ساج ساخت. زبير خانهاي در بصره داشت كه اكنون (يعني سال 332 ق.) معروف است و تجّار و مالداران و كشتيبانان بحرين و ديگران آنجا فرود ميآيند. او در مصر و كوفه و اسكندريه نيز خانههايي داشت. عبدالرحمن بن عوف خانه وسيعي ساخت كه طويله آن گنجايش 100 رأس اسب، 000/1نفر شتر و 000/10 رأس گوسفند داشت و پس از وفاتش يك چهارم از يك هشتم دارايياش 000/84 دينار بود. سعيد بن مسيب ميگويد: وقتي زيد بن ثابت مُرد چندان طلا و نقره از خود بهجا گذاشته بود كه آنها را با تبر ميشكستند. اين مقدار غير از اموال و املاك ديگري بود كه قيمت آن به 000/100 دينار ميرسيد. سعد بن ابيوقاص در عقيق خانههاي مرتفع و وسيع بنا كرد و بالاي آن، ايوانهايي ساخت.42
ولي امام علي(ع) الگوي تمام عيار پارسايان و پيشواي همه رهبران تاريخ بشر، هنگام ورود به خزانه بيتالمال بصره، وقتي نگاهش به طلاها و نقرهها افتاد با بي اعتنايي فرمود:
يا صَفْراءُ و يا بَيضاءُ غُرّي غيري، المالُ يَعْسوبُ الظَلَمة و أنا يعسوب المؤمنين.43
اي سيمها و زرها غير مرا فريب دهيد، مال نگهدارنده ظالمان است و من نگهدارنده مؤمنان هستم.
همو زماني رفتن عثمان بن حنيف والي بصره را به مجلسي كه فقرا در آن حضور نداشتند، دور از شأن والي خود بيان كرد و فرمود:
اي عثمان بن حنيف! من نفس خود را با تقوا رياضت دادهام، تا در قيامت در امان و ثابت قدم باشد. من اگر ميخواستم، ميتوانستم از عسل پاكيزه و مغز گندم و بافتههاي ابريشم براي خود غذا و لباس تهيه كنم؛ اما هيهات كه هواي نفس بر من چيره شود... درحالي كه در حجاز يا يمامه كسي باشد كه به قرص ناني نرسد يا شكمي سير نخورد... .44
بدينترتيب رفاهزدگي زمامداران و رهبران يكي از عوامل آسيب پذيري نظام سياسي و نيز سبب از بين رفتن اقتدار شخصيت آنان است.
قدرتطلبي
يكي از پديدههاي شوم اخلاقي در قاموس سياست و سياستمداران، قدرتطلبي است. قدرت و حكومت چيزي است كه افراد غيرمهذب، حريصانه به دنبال آنند و كمال مطلوب خود را در آن ميجويند؛ غافل از آنكه قدرت، نعمتي زوالپذير و از خطرناكترين نعمتهاست. امام علي(ع) ميفرمايد:
همنشين قدرت و سلطنت سلطان و حاكم، شير سواري را ماند كه ديگران غبطه او را ميخورند، ولي خود ميداند كه در چه جايگاه خطرناكي است.45
اميرالمؤمنين(ع) فلسفه مبارزات سياسي و نظامي خود را چنين بيان ميكند:
خداوندا! تو خود ميداني كه جنگ و درگيري ما براي به دست آوردن قدرت و حكومت و ثروت دنيا نيست، بلكه ميخواهيم نشانههاي از ميان رفته دينت را باز گردانيم، و در سرزمينهاي تو اصلاحات انجام دهيم، تا بندگان ستم ديدهات در امن و امان زندگي كنند، و قوانين و مقررات فراموش شده دينت دو باره اجرا گردد.46
در جاي ديگر راجع به حق مسلم خويش و سزاوارتر بودنش به حاكميت اسلامي سخن ميگويد، ولي يادآوري ميكند تا زماني كه اوضاع مسلمانان روبهراه باشد و جز بر من، بر ديگري ستم نشود، براي رضاي خدا سكوت خواهم كرد.47 همچنين در نامهاي به مردم مصر اين مطلب را يادآوري ميكند:
وقتي ديدم دين محمد (ص) از بين ميرود، برخاستم و حكومت را پذيرفتم ... تا آنجا كه ديدم گروهي از اسلام بازگشته و ميخواهند دين محمد(ص) را نابود سازند؛ پس ترسيدم كه اگر اسلام و طرفدارانش را ياري نكنم، رخنهاي در آن بينم يا شاهد نابودي آن باشم كه مصيبت آن بر من سختتر از رها كردن حكومت بر شماست.48
پس به دست گرفتن قدرت اگر با انگيزه خدمت به مردم و رشد جامعه باشد، پسنديده است؛ اما في نفسه قدرتطلبي امري ناپسند و موجب آفات فراوان براي حاكم و جامعه است.
زراندوزي
انباشتن ثروت ـ بهويژه براي رجال سياسي ـ آفت است. فرياد ابوذر غفاري در مدينه از زراندوزيهاي عثمان و اطرافيان، گرچه او را به تبعيد و مرگ در غربت (ربذه) كشاند،49 اما فريادهاي او همچنان در گوش تاريخ طنينانداز است. امام علي(ع) به ابوذر فرمود:
اي ابوذر! تو براي خدا به خشم آمدي و به او اميدوار باش. اين مردم [حاكم و اطرافيانش] براي دنياي خود از تو ترسيدند، و تو بر دين خويش از آنان... اي ابوذر! اگر تو هم دنياي آنان را پذيرفته بودي، تو را دوست ميداشتند و اگر سهمي از آنان برميگرفتي، دست از تو برميداشتند و چون ديگران در امان بودي.50
حضرت علي(ع) به قُدامَة بن عِجْلان، يكي از كارگزاران خود در كَسْكَر، كه دارايي خزانه را ربوده و به سوي حجاز گريخته بود، نوشت:
تصور نكني كه مال كسكر براي تو مباح است؛ آن گونه كه از پدر و مادرت به ارث برده باشي.51
گزارش مهمي به روايت ذهل بن حارث در اين زمينه آمده است. او ميگويد: مصقله مرا به محل اقامت خود فراخواند و غذايي آماده ساخت و خورديم. سپس گفت: به خدا سوگند، اميرمؤمنان اين ثروتها را از من ميخواهد و من برآن توانايي ندارم. ذهل ميگويد كه به او گفتم: اگر مايلي يك هفته دستور را به اجرا نگذار تا ثروتها را گردآوري كني. گفت: به خدا سوگند، نميخواهم آن را بر خويشاوندانم تحميل كنم يا از كسي درخواست كنم. به خدا قسم، اگر پسر هند يا پسر عفّان، آن ثروت را مطالبه ميكردند، آن را براي من ميگذاشتند. نديدي كه چگونه در حكومت عثمان، اشعث بن قيس، صدهزاردرهم از ماليات آذربايجان را هر ساله خرج ميهماني ميكرد؟ ذهل ميگويد كه به او گفتم: اين مرد [علي بن ابيطالب] بدين رأي معتقد نيست و چيزي را به تو نخواهد بخشيد. يك شب از اين گفتوگو نگذشت كه مصقله به معاويه پيوست.52
سيره امام علي(ع) نيز بر عدم زراندوزي او گواهي ميدهد تا آنجا كه درباره خود ميگويد:
از دنياي شما تنها به دو جامه كهنه و دو قرص نان كفايت كردم؛ و گرچه شما توان زندگي عليگونه را نداريد، ولي با تلاش و پاكدامني و درستي مرا ياري رسانيد.53
امتيازخواهي
يكي از نقاط ضعف رهبران و زمامداران جوامع، امتياز خواهي براي خود و نزديكانشان است. امام علي(ع) مالك اشتر را از امتياز خواهي برحذر ميدارد:
اي مالك! مبادا در آنچه همه مردم مساوياند، امتيازي براي خود در نظر بگيري... زيرا بهزودي پردهها كنار ميرود و انتقام ستمديدگان را از تو باز ميستانند... .54
عثمان در شش سال دوم خلافتش در كار رعيت سستي كرد و خويشان و بستگان نزديك خود را به امارت و ولايت نشانيد. خمس غنايم مصر و افريقا را تيول مروان ساخت، اموال بيتالمال را ميان بنياميه تقسيم كرد و بيمهابا در مقابل مردم گفت: ابوبكر و عمر سهم خودشان را نيز برنميداشتند، اما من آن را برميدارم و ميان خويشاوندانم پخش ميكنم.55 او جمعي از صحابه را، كه عمار نيز جزو آنان بود، فراخواند و به آنان گفت: از شما سؤالي ميپرسم و پاسخ آن را به راستي و صدق ميخواهم؛ شما را به خدا! آيا پيامبر(ص) قريش را بر ديگران، و بنيهاشم را بر ساير قريش ترجيح نميداد و مقدم نميداشت؟ آن جماعت با سكوتشان جواب دادند. آنگاه عثمان بي پروا گفت: اگر كليدهاي بهشت در دستم بود، به بنياميه ميبخشيدم تا داخل آن شوند.56
درباره امتياز ندادن حضرت علي(ع) به هيچكس، حتي به خواهر و برادر خويش، نقل شده است كه روزي خواهرش امهاني خدمتش رسيد. حضرت به وي بيست درهم بخشيد. امهاني از برده آزادشدهاش پرسيد: اميرمؤمنان! چهقدر به تو داد؟ گفت: بيستدرهم. امهاني بازگشت. حضرت علي(ع) به وي فرمود: بازگرد؛ خداوند تو را رحمت كند. ما در كتاب خداوند، برترياي براي اسماعيل بر اسحاق نيافتيم.57
شكمبارگي
بسياري از زمامداران و رهبران جوامع پس از رسيدن به پست و مقام به شكمبارگي مبتلا ميشوند و از انواع غذاها و نعمتها بهرهمند ميگردند. امام علي(ع) در انتقاد از شكمبارگي خليفه سوم و اطرافيانش فرمود:
تا آنكه سومي [عثمان] به خلافت رسيد، دو پهلويش از پرخوري باد كرده و همواره بين آشپزخانه و آبريزگاه در حركت بود. خويشان پدري او از بني اميه بهپاخاستند و به همراه او بيت المال را خوردند و بر باد دادند؛ چون شتر گرسنهاي كه به جان گياه بهاري افتد. عثمان آنقدر اسراف كرد كه ريسمان بافته او باز شد، و اَعمال او مردم را برانگيخت، و شكمبارگي نابودش ساخت.58
رشوهپذيري
يكي از شومترين پديدههايي كه در دستگاههاي اجرايي و نظامهاي سياسي نفوذ ميكند، رشوه خواري است. امام علي(ع) حلواي زعفراني اشعث بن قيس را كه با عنوان فريبنده هديه، آن هم شبانه به در خانه امام علي(ع) برده بود، به معجوني از آب دهان مار سمّي، يا قي كرده آن تشبيه ميكند و ميفرمايد:
به او گفتم: زنان بچه مرده بر تو بگريند! آيا از راه دين وارد شدي كه مرا بفريبي؟ يا عقلت آشفته شده است؟! به خدا قسم، اگر هفت اقليم و آنچه را در آن است به من دهند كه در نافرماني خدا، پوست جوي از دهان مورچهاي بگيرم، نخواهم گرفت... پناه بر خدا از خواب آلودگي عقلها و لغزشهاي زشت.59
در جريان شورش برضد عثمان، تنها كساني از عثمان دفاع ميكردند كه منافع خويش را در خطر ميديدند. علت اصلي دفاع آنان پولهاي فراواني بود كه عثمان به ايشان داده بود. زيد بن ثابت در روز محاصره چنان از او دفاع ميكرد كه مردم گفتند: اي زيد! عثمان شكم تو را از دارايي بيوهزنان پر كرده است؛ لذا بايد از او دفاع كني.60
از آن حضرت در اين خصوص چنين روايت شده است:
اِنْ أَخَذَ هَدِيةً كَانَ غَلُولاً، وَ اِنْ أَخَذَ رُشْوَةً فَهُوَ مُشْرِكٌ61
اگر زمامدار، هديه بپذيرد، خيانتكار است و اگر رشوه قبول كند، مشرك است.
ممكن است كساني براي پذيرفتن هديه محمل درست كنند، اما امام به صراحت از پذيرفتن هر چيزي حتي به عنوان هديه امتناع ورزيدند. بديهي است كه هديهدهنده، هداياي خود را به دليل منصبي كه والي يا كارگزار حكومتي دارد، به وي تقديم ميكند و اگر در آن منصب نميبود هديهاي نيز در كار نبود.
آسيبهاي ديگري درباره زمامداران و كارگزاران در نهجالبلاغه مطرح شده، كه عبارتاند از:
الف) انحراف فكري؛62 ب) قانونگريزي،63 ج) بيخبري و ناآگاهي؛64 د) ابتلا به رذائل اخلاقي؛ ه•• ) جناحبنديهاي سياسي؛65 و) مردمگريزي؛66 ز) بازداشتن مردم از حقوق مسلم آنان و باطلگرايي؛67 ح) پذيرش مسؤوليت بدون شايستگي؛68 ط) افراط و تفريط در كارها؛69 ي) خشونت و خونريزي؛70 ك) هواپرستي؛71 ل) تزوير و دروغگويي؛72 م) گناه ومعصيت خداوند؛73 ن) عملكرد نادرست اطرافيان؛74 س) گفتار بدون عمل؛75 ع) نفاق و دورويي؛76 ف) لجاجت و ستيزهجويي؛77 ص) نداشتن استقلال رأي و وابستگي به افراد ناصالح؛78 ق) بخل؛79 ر) تنگنظري؛80 ش) جهل و ناداني؛81 ت) تملقپذيري.82
روشهاي مقابله با آسيبها
از آنچه گذشت بهدست ميآيد كه آسيبهاي زمامداران به نظام، يا ناشي از روحيات و اخلاق ناپسند آنان است، يا به سبب عملكرد نادرستشان، كه در هر دو صورت ميتوان با تغيير در روحيه و ايجاد توانايي مديريتي قوي براي آنان، از اين قبيل آسيبها جلوگيري كرد. برخي از راههاي مقابله با اين آسيبها عبارتاند از:
1. خود سازي (تقوا و پرهيزگاري)
پرهيزگاري، از جمله اصول حاكم بر تمام رفتارهاي سياسي، اقتصادي، اجتماعي و فردي يك مسلمان متعهد است. اميرمؤمنان(ع) تقوا را سردسته اخلاق معرفي ميكند83 و در نامهاي به والي مصر (محمد بن ابيبكر) آن را عامل سعادت دنيا و آخرت برشمرد و در جاي ديگر مشكلگشاي مسائل سياسي و اجتماعي مسلمانان ميداند.84
اگر زمامداران مسلمان روح خود را به زينت تقوا بيارايند، امكان ندارد كه از سرِ علم و عمد آسيبي به نظام اسلامي برسانند؛ بلكه به حكم تقواي سياسي، زمينه رشد و تعالي آن را نيز فراهم ميكنند.
بيترديد بزرگترين مسؤوليت علم اخلاق، راهنمايي انسان به سوي كمالات انساني و انسانهاي وارسته از خود رسته و به خدا پيوسته است. تمام پيشرفتهاي انسان ـ حتي پيشرفتهاي علمي و صنعتي ـ اگر با تهذيب نفس و خودسازي همراه نباشد، مانند كاخ مجللي است كه بر قله كوه آتشفشان بنا گردد. امام علي(ع) ميفرمايد:
گيرم كه اصلاً ثواب و عقابي در كار نباشد، چرا در كسب مكارم اخلاق كوتاهي ميكنيد؟!85
اگر جامعهاي بخواهد به صلاح و سداد برسد و روي عافيت و پيشرفت را ببيند، زمامداران آن بايد خود را به صلاح و سداد بيارايند و از خلاف و فساد و رذايل اخلاقي چشم بپوشند. امام علي(ع) در همه جاي نهجالبلاغه درباره رذايل اخلاقي سخن گفته و زمامداران و عامه مسلمانان را از آن برحذر داشتهاست و حتي به مالك اشتر فرمان ميدهد با كساني كه در رذايلي همچون بخل، حرص و ترس غنودهاند، مشورت نكند:
اي مالك! بخيل را در مشورت خويش دخالت مده كه تو را از نيكوكاري بازميدارد و از تنگدستي ميترساند. با ترسو نيز مشورت نكن، كه در انجام دادن كارها روحيه تو را سست ميكند. با آزمند و حريص نيز به رايزني منشين، كه افزون خواهي ستمكارانه را در نگاهت ميآرايد؛ زيرا بخل و ترس و حرص، غرايز گوناگوني هستند كه ريشه در بدگماني به خداي بزرگ دارند.86
از موارد فوق و ديگر تعابير در نهج البلاغه بهدست ميآيد كه زمامداران بايد داراي اين خصوصيات و صفات باشند: همراه بودن با مردم، حقگويي، تعهد، سعي و تلاش، عدالت، امانت، انصاف در برابر مردم، قاطعيت، دور بودن از خودبيني و خودپسندي و منتگذاردن براي انجام كار و... .
2. نظارت
يكي از راههاي مقابله با بروز آسيبهاي ناشي از زمامداران، نظارت همه جانبه است؛ از جمله:
الف) حسابرسي از كارگزاران؛
ب) نظارت بر چگونگي تقسيم بيت المال؛
ج) مراقبت از غارت بيت المال؛
د) نظارت بر گفتار كارگزاران؛
ه•• ) نظارت بر مكاتبات كارگزاران؛
و) نظارت بر مهمانيهاي كارگزاران؛
ز) نظارت بر رفتار كارگزاران با مخالفان؛
ح) نظارت بر رفت و آمد كارگزاران و شهروندان؛
ط) نظارت و دقت در گزينش كارگزاران.87
طبيعي است كه اين گونه نظارتهاي فراگير و پيگيريهاي متعاقبِ آن بر تخلفهاي كارگزاران و زمامداران، آسيبهاي وارد آمده را كاهش خواهد داد.
3. عدالتخواهي و ظلمستيزي
عدالتخواهي و انعطافناپذيري حضرت زبانزد بود. گاهي اصحابش ميآمدند و از ايشان ميخواستند مقداري انعطاف داشته باشند. حضرت ميفرمود:
از من ميخواهيد كه پيروزي و موفقيت در سياست را به قيمت ستمگري و پايمال كردن حق مردم ضعيف به دست آورم؟ به خدا قسم تا شبي و روزي در دنيا هست، تا ستاره در آسمان در حركت است، چنين چيزي عملي نيست.88
موارد ديگري از روشهاي مقابله
با مراجعه به كلام علي(ع) در نهجالبلاغه ميتوان موارد زير را نيز از روشهاي مقابله با آسيبرساني زمامداران به حكومت ديني داشت كه تجزيه و تحليل هركدام از آن نيازمند مجالي ديگر است.
الف) پيروي از الگوهاي ارزشمند (پيامبران و ائمه معصوم)؛89 ب) تقويت روح مذهبي (اسلامگرايي)؛90 ج) حقطلبي و باطلستيزي؛91 د) پارسايي و سادهزيستي؛92 ه•• ) ياد مرگ و قيامت و آمادگي براي آن؛93 و) همسطح قراردادن زندگي خود با طبقات پايين يا متوسط جامعه،94 ز) پرهيز از دنيازدگي؛95 ح) پرهيز از خودكامگي؛96 ط) پرهيز از اختلاف و گذشت از حق خويش؛97 ي) پردهپوشي نسبت به عيوب مردم؛98 ك) اطلاعرساني صحيح و به موقع به مردم؛99 ل) رعايت حال مردم (با تخفيف در مالياتها) در بحرانهاي اقتصادي؛100 م) رعايت حقوق متقابل زمامداران و مردم؛101 ن) تشويق نيكوكاران؛102 س) تنبيه خلافكاران؛103 ع) سختگيري با خائنان و عفو خطاكاران؛104 ف) انتخاب همكاران صالح؛105 ص) پرهيز از خونريزي؛106 ق) اهميت دادن به وظايف قانوني؛107 ر) اصلاحطلبي صحيح در امور؛108 ش) امر به معروف و نهي از منكر؛109 ت) برطرف نمودن مشكلات اقتصادي كاركنان دولت؛110 ث) استفاده از نيروهاي صالح و آزمايش شده؛111 خ) مشورت در انتخاب همكاران و معاونان.112
نتيجهگيري
حاصل اين مباحث اين است كه پرداختن به موضوع آسيبشناسي زمامداران در جامعه كنوني با توجه به حكومت اسلامي و نظام ولايي، ضرورتي انكارناپذير است. آشنايي با ديدگاه امام علي(ع) و بهرهگيري از آن در اين خصوص، با تكيه بر نمونههاي تاريخي، ميتواند الگويي علمي و عملي براي كارگزاران نظام باشد و نظام اسلامي را از خطرهايي كه ميتواند آن را به انحراف بكشاند يا مضمحل سازد، نجات دهد.
پی نوشتها :
12. همان، خطبه 68، شرح نهجالبلاغه، ج6، ص53 و 56؛ براي اطلاع بيشتر ر.ك: همان، خطبه 68، نامه 34، 38، 35 و حكمت 325 و 443. علامه حسنزاده در شرح آن چنين ميگويد: با نظارتي كه امام بر عملكرد محمد بن ابيبكر داشت، متوجه شد وي نميتواند آنجا را اداره و توطئه بدخواهان را خنثي كند؛ از اين رو مالك اشتر را به استانداري آنجا منصوب كرد. (شرحالبراعه، ج20، ص53).
112. همان، نامه 53.
13. نهجالبلاغه، نامه34.
16. همان، حكمت 161.
11. همان، نامه 61.
18. همان، خطبه 216.
19. همان، حكمت 321؛ شرح نهجالبلاغه، ج6، ص61-64.
14. همان، نامه 53/114؛ و براي اطلاع بيشتر ر.ك: همان، نامه 53، 27، 45 و 61.
111. همان، نامه 33 و 53.
104. همان، نامه 53 و حكمتهاي 11 و 52 و 211.
17. همان، خطبه 30.
107. همان.
1. نهجالبلاغه، نامه 26؛ در ترجمه خطبهها، نامهها و حكمتهاي نهجالبلاغه از ترجمههاي داريوش شاهين، عبدالمجيد معاديخواه، محمد دشتي و سيدعلي نقي فيضالاسلام و نيز ترجمه موسوعه امام علي(ع) استفاده شده است.
101. همان، خطبههاي 34 و 169.
103. همان، نامه 53 و حكمت 177.
102. همان، نامههاي 53 و 60 و حكمت 177.
15. همان، حكمت 160.
10. همان، خطبه 3.
100. همان، نامه 53.
108. همان، خطبههاي 130 و 131.
109. همان، خطبههاي 129 و 156 و 192 و نامههاي 31 و 47 و حكمت 374.
105. همان، نامههاي 53 و 56 و 65 و 71 و 87.
106. همان، نامه 53.
110. همان، نامه 53.
1 پژوهشگر حوزه علميه قم
2 عضو پژوهشكده حوزه و دانشگاه
2. همان، نامه 25
20. نهجالبلاغه، نامه 5؛ وقعة صفين، ص20ـ21؛ الامامة والسياسة، ج1، ص91؛ شرح نهجالبلاغه، ج6، ص33-34؛ موسوعة الامام علي(ع)، ج4، ص140ـ141.
24. همان، نامه 71.
21. مفيد، محمد بن محمد بن نعمان، الجمل، تحقيق سيد علي ميرشريفي (چاپ اول، قم: مكتب الاعلام الاسلامي، 1413 ق.) ص243؛ شرح نهجالبلاغه، ج12، ص9.
28. همان، خطبه 176.
29. همان، حكمت 350.
27. نهج البلاغه، نامه 53.
23. نهجالبلاغه، نامه 61.
26. وقعة صفين، ص95.
25. احمد بن ابي يعقوب بن جعفر بن وهب بن واضح، تاريخ يعقوبي (بيروت: دار صادر، [بيتا]) ج2، ص203ـ204.
22. وقعة صفين، ص 137 ـ 141.
37. همان.
31. همان، خطبه 131.
32. همان، نامه 53.
33. همان.
34. همان.
36. همان.
35. همان.
38. همان، نامه 45. براي اطلاع بيشتر ر.ك: همان، خطبههاي 3، 74، 99 و 130 و نامههاي 3، 40، 41 و 45.
3. پيامبر(ص) ابولبابه بن عبدالمنذر را به سوي يهود بني قريظه فرستاد تا با وي در باره پارهاي امور مشورت كنند. ابولبابه با دست به گلويش كشيد و با اشاره به آنان فهماند كه پيامبر(ص) شما را خواهد كشت. او پس از مراجعت از كار خود پشيمان شد، به مسجد رفت و خويش را به ستوني محكم بست و اينگونه توبه كرد. خداوند با نزول آيهاي توبه وي را پذيرفت و آن ستون، به ستون «توبه» شهرت يافت، محمد بن سعد هاشمي بصري (ابن سعد)، طبقات الكبري،؛ تحقيق محمد عبد القادر عطا (بيروت: دارالكتب العلميه، 1410 ق.) ج2، ص74.
39. شرح نهجالبلاغة، ج2، ص129
30. همان، خطبه 164.
45. همان، حكمت 263.
48. همان، نامه 62.
44. نهجالبلاغه، نامه 45.
46. همان، خطبه 131.
47. همان، خطبه 74.
49. علت اصلي تبعيد ابوذر به شام و سپس به ربذه اعتراض به بخششهاي عثمان به مروان و زيد بن ثابت بود. ابوذر اين آيه را قرائت ميكرد: «والذين يكنزون الذهب و الفضة ولاينفقونها في سبيل اللّه فبشرهم بعذاب أليم» (شرح ابنابيالحديد، ج8، ص256).
43. شيخ مفيد، الجمل، ص 285-286.
40. نهجالبلاغه، نامه 3
4. عبدالملك ابنهشام، السيرة النبوية، (مصر: مطبعة مصطفي الباني، 1355ه••.، چاپ افست انتشارات ايران، 1363 ش) ج4، ص40ـ41.
41. همان، حكمت 355.
42. مسعودي، علي بن حسين، مروج الذهب (قم: دارالهجره، 1409 ق.) ج2، ص332-334.
54. همان، نامه 53.
56. همان، ص232.
57. محمد محمدي ري شهري، سياست نامه امام علي(ع)، ص443.
51. انساب الاشراف، ج2، ص160.
52. ثقفي، ابراهيم بن محمد ثقفي اصفهاني، الغارات، تحقيق محدث ارموي (چاپ دوم، تهران: انتشارات انجمن آثار ملي، 1355) ج1، ص365. او عامل اردشير خرّه از طرف عثمان بود (تاريخ يعقوبي، ج2، ص201).
58. نهجالبلاغه، خطبه 3 و نيز ر.ك: همان، خطبه 160.
55. محمد بن احمد بن عثمان ذهبي، تاريخ الاسلام و وفيات المشاهير والاعلام، تحقيق عمر عبدالسلام تَدمُري (چاپ هشتم، بيروت: دارالكتاب العربي، 1410 ق.) ص431ـ432.
59. همان، خطبه 224.
50. نهجالبلاغه، خطبه 130.
5. نصر بن مزاحم منقري، وقعة صفين، تحقيق عبدالسلام محمد هارون (قم: انتشارات كتابخانه آيتالله مرعشي، 1404ق.) ص20ـ61؛ و نيز احمد بن يحيي بلاذري، انساب الاشراف، تحقيق سهيل زكار (بيروت: دارالفكر، 1417ق.) ج3، ص65ـ66.
53. نهجالبلاغه، نامه 45.
62. نهجالبلاغه، خطبه 10 و خطبههاي 40، 77 و 78.
65. همان، خطبه 127.
63. همان، خطبه 127.
64. همان، خطبه 131.
6. كارگزار عثمان در آذربايجان بود كه حضرت علي(ع) او را عزل كرد.
67. همان، نامه 79.
69. همان، حكمت 70 و 181.
60. ابومحمد احمد بن اعثم كوفي، الفتوح (بيروت، دارالندوة الجديدة،] بيتا]) ج2، ص222-223.
61. محمدباقر مجلسي، بحارالانوار (چاپ سوم، بيروت: داراحياء التراث العربي، 1403ق.) ج72، ص345.
68. همان، خطبه 3.
66. همان، نامه 53.
77. همان، حكمت 179 و نامه 53.
76. همان، خطبه 29، 153، 194 و نامه 27.
73. همان، خطبه 178.
75. همان، خطبه 175 و نامه 53.
7. موسوعة الامام علي(ع)، ج4، ص141، و نيز ر.ك: نهجالبلاغه، نامه 5؛ وقعة صفين، ص20ـ21؛ عبدالله بن مسلم بن قتيبه دينوري، الامامة والسياسة المعروف بتاريخ الخلفاء، (قم: منشورات رضي، 1362 ش) ج1، ص91؛ عبدالحميد بن محمد (ابن ابيالحديد)، شرح نهجالبلاغه، (بيروت: دارالكتب المكتبة الحياة، [بي تا]) ج6، ص33-34؛ محمد محمدي ريشهري، موسوعة الامام علي(ع) (چاپ اول، قم: دارالحديث، 1421 ق.) ج4، ص140ـ141.
70. همان، نامه 53.
74. همان، نامه 53، 21 126.
71. همان، خطبه 28 و 43.
72. همان، خطبه 16 و 84 و 200.
78. همان، خطبه 164.
79. همان، خطبه 131 و نامه 53.
88. نهجالبلاغه، خطبه 124؛ ر.ك: مرتضي مطهري، سيري در سيره ائمه اطهار(ع)، (چاپ اول، قم: صدرا، 1367) ص28 و نيز ر.ك: همان، خطبههاي 15 و 126 و نامه 53 و حكمتهاي 437 و 476.
86. همان، نامه 53.
87. ر.ك: همان.
82. همان، خطبه 216 و نامه 53 و 145.
89. نهجالبلاغه، خطبههاي 87 و 187 و نامه 53.
8. قاضي نعمان، نعمان بن محمد تميمي مغربي، دعائم الاسلام، تحقيق آصف بن علي اصغر فيضي، (چاپ اول، بيروت: دارالضواء، 1414 ق.) ج1، ص396.
81. همان، خطبه 131.
84. همان، نامه 27.
80. همان، خطبه 133 و حكمت 176 و نامه 53.
83. نهجالبلاغه، حكمت 410.
85. محمد محمدي ريشهري، ميزان الحكمه، (قم: دفتر تبليغات اسلامي، 1362)، ج3، ص149؛ براي اطلاع بيشتر ر.ك: نهجالبلاغه، خطبههاي 3، 4، 176 و 220 و حكمتهاي 127 و 208.
96. همان، خطبه 87 و نامه 53.
99. همان، نامه 53.
91. همان، خطبه 33 و حكمت 376 و نامه 62.
95. همان، نامه 45 و حكمت 77.
98. همان، نامه 53 و خطبه 140.
9. نهجالبلاغه، نامه 53.
90. همان، خطبه 192.
92. همان، حكمت 439 و خطبههاي 74 و 81 و 103 و نامه 45 و حكمت 150.
97. همان، خطبه 74.
94. همان، خطبه 209 و نامه 45.
93. همان، خطبههاي 183 و 188 و 190 و حكمت 203 و نامه 41.