در طول 10 سال حكومت پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) در مدينه 27 يا 28 غزوه و 35 تا 90 سريّه در تاريخ ذكر شده است.
غزوه كه جمع آن غزوات است به جنگ هايى گفته مىشود كه شخص پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)، فرماندهى مستقيم آن را به عهده داشت و پا به پاى سربازان اسلام در معركه جنگ حاضر و ناظرِ نبردها و مانورهاى نظامى بود.
سريّه كه جمع آن سرايا است به جنگ هايى گفته مىشود كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) بى آن كه خود در آن شركت كند، گروهى را به فرماندهى شخصى به جبهه ها و مرزهاى كشور اسلامى، براى نبرد يا دفاع احتمالى، اعزام مىكرد.
گاهى برخى از اين مأموريت هاى رزمى به خاطر فاصله زياد جبهه ها از مدينه، حدود دو يا سه ماه به طول مىانجاميد.
به تحقيق مىتوان گفت على(عليه السلام)در طول زندگى مشتركش با حضرت زهرا(عليها السلام) بيشتر اوقاتش را در ميدانهاى جهاد يا مأموريّت هاى تبليغى گذراند و در غياب او همسر وفادارش فاطمه(عليها السلام)وظيفه اداره خانه و تربيت فرزندان را به عهده داشت و اين كار را به نحوى شايسته انجام مىداد تا همسر رزمنده اش با خاطرى آسوده، وظيفه مقدّس جهاد را به انجام برساند.
در اين مدّت، فاطمه(عليها السلام) به يارى خانواده هاى رزمندگان و شهيدان مىشتافت و با آنها اظهار همدردى مىكرد و گاهى هم، ضمن تشويق زنان امدادگر و آشنا ساختن آنان به وظايف خطيرشان، به مداواى جراحت محارم خويش مىپرداخت.
در جنگ اُحد، فاطمه(عليها السلام) همراه زنان به اُحد (در شش كيلومترى مدينه) رفت.
در اين نبرد، رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) به شدّت زخمى شد و على(عليه السلام) نيز جراحاتى برداشت.
فاطمه(عليها السلام)خون را از چهره پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) مىشست و على(صلى الله عليه وآله وسلم) با سپر خود آب مىريخت.
هنگامى كه فاطمه(عليها السلام) مشاهده كرد كه خون بند نمىآيد، قطعه حصيرى را سوزانيد و خاكستر آن را بر زخم پاشيد تا خون بند آمد.
آن روز پيامبر و على، شمشيرهاى خود را به فاطمه دادند تا آنها را بشويد.
در نبرد احد، حمزه سيّدالشهدا، عموى پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) به شهادت رسيد.
پس از نبرد، «صفيّه» خواهر حمزه به اتّفاق فاطمه(عليها السلام) كنار پيكر مثله شده قرار گرفت و شروع به گريستن كرد، فاطمه(عليها السلام) نيز مىگريست و پيامبر هم با او گريه مىكرد و خطاب به حمزه مىفرمود: هيچ مصيبتى مثل مصيبت تو به من نرسيده است.
آن گاه خطاب به صفيّه و فاطمه فرمود: مژده باد كه هم اكنون جبرئيل به من خبر داد كه در آسمانهاى هفتگانه، حمزه شير خدا و شير رسول خداست.
پس از نبرد اُحد، فاطمه زهرا(عليها السلام) تا زنده بود، هر دو سه روز يك بار به زيارت شهداى احد مىرفت.
در نبرد خندق، فاطمه زهرا(عليها السلام) نانى را براى رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) برد، پيامبر پرسيد: اين چيست؟ فاطمه(عليها السلام) پاسخ داد: نان پختم، دلم آرام نگرفت تا اين كه برايتان آوردم.
پيامبر فرمود: اين اوّلين غذايى است كه پس از سه روز در دهان مىگذارم.
در نبرد موته، جعفربن ابيطالب به شهادت رسيد و پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) به خانه وى رفت و همسر و فرزندانش را دلدارى داد و از آنجا به خانه فاطمه(عليها السلام)رفت.
فاطمه مىگريست.
پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: بر مثل جعفر بايد گريه كنندگان بگريند.
سپس رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)فرمود: براى خانواده جعفر غذايى تهيّه كنيد، زيرا امروز آنها خود را فراموش كرده اند.
فاطمه زهرا(عليها السلام) در فتح مكّه نيز حضور داشت.
«امّ هانى»، خواهر على(عليه السلام)گويد: در روز فتح مكّه دو نفر از خويشان مشرك شوهرم را پناه دادم و هنوز آنها در خانه ام بودند كه ناگهان برادرم على(عليه السلام)، در حالى كه سواره و زرهپوش بود، پيدا شد و به طرف آن دو تن شمشير كشيد.
ميان او و ايشان ايستادم و گفتم: اگر بخواهى آن دو را بكشى، بايد مرا هم پيش از آنها بكشى! على(عليه السلام) بيرون رفت، در حالى كه چيزى نمانده بود آنها را بكشد.
من خود را به خيمه رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) در بطحا رساندم و آن حضرت را پيدا نكردم، ولى فاطمه را ديدم و ماجرا را برايش گفتم.
ديدم فاطمه از همسر خود قاطعتر است.
او با تعجّب گفت: تو هم بايد مشركان را پناه دهى؟ در اين هنگام رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) رسيد و از حضرتش براى آن دو امان طلبيدم.
پيامبر به آنان امان داد، سپس به فاطمه فرمود كه براى او آب فراهم كند تا شستشو نمايد.
هنگامى كه هند، همسر ابوسفيان، و ديگر زنان مشركين براى اعلام پذيرش اسلام و بيعت به حضور پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) رسيدند، فاطمه(عليها السلام)، همسر پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) و گروهى از زنان عبدالمطّلب حضور داشتند.
در ماه رمضان سال دهم هجرى، على(عليه السلام) از سوى پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) براى يك مأموريّت مهّم رزمى، تبليغى و به فرماندهى سيصد سواره نظام به يمن، كه در قلمرو حاكميّت پيامبر بود، اعزام شد.
مأموريّت با موفقيّت كامل انجام گرفت و عدّه زيادى نيز به اسلام گرويدند.
على(عليه السلام) طىّ نامه اى گزارش كار خود را از يمن براى پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)فرستاد.
پيامبر در پاسخ على(عليه السلام) امر فرمود كه براى انجام مراسم حجّ، به موقع خود را به مكّه رسانَد، و پيك با اين پيام به سوى على(عليه السلام) باز گشت.
پيامبر در ماه ذيقعده آن سال به مردم مدينه و قبايل مجاور اعلام كرد كه قصد دارد حجّ را به جاى آورد و بدين ترتيب، عدّه زيادى براى سفر حجّ مهيّا شدند.
آن حضرت در روز 25 ذيقعده سال دهم هجرى قمرى از مدينه حركت نمود و در ذوالحليفه احرام بست.
همه همسران پيامبر نيز در اين سفر همراه شدند، آنها به هودج ها سوار بودند، فاطمه(عليها السلام) نيز با آنان بود و در اين سفر عبادى، مناسك حجّ را به دستور پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)انجام میداد.
على(عليه السلام) پس از گذشت سه ماه از مأموريت، در ايّام حجّ به مكّه رسيد و در آنجا همسرش فاطمه زهرا(عليها السلام) را ديد.
پس از مراسم با شكوه حجّةالوداع، رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)، هنگام بازگشت به مدينه در غديرخم، در يك اجتماع صدهزار نفرى، على(عليه السلام) را به فرمان خداوند به امامت و جانشينى خود منصوب نمود.
با توجّه به حضور فاطمه زهرا(عليها السلام) در حجّةالوداع با اطمينان مىتوان گفت كه آن حضرت در مراسم با شكوه غديرخم حضور داشته است