0

اصول‌ و مبانی‌حکومت‌ علی‌ (علیه السّلام)

 
amuzesh2005
amuzesh2005
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مهر 1387 
تعداد پست ها : 6524
محل سکونت : آذربایجانشرقی

اصول‌ و مبانی‌حکومت‌ علی‌ (علیه السّلام)

قسمت اول

 راقم‌ سطور، اصول‌ و مبانی‌حکومت‌ علی‌ (علیه السّلام) را در سی‌ و دو اصل‌، به‌ این‌ شرح‌، تنظیم‌ کرده‌ است‌. انگیزه‌ تأسیس‌حکومت‌ علوی‌؛ عنایت‌ شدید به‌ بیت‌المال‌ و دقت‌ در صرف‌ آن‌؛ احتراز از اندوختن‌ مال‌نزد متصدیان‌ حکومت‌؛ زهد و ساده‌زیستی‌ گردانندگان‌ امور حکومتی‌؛ امر به‌ معروف‌ ونهی‌ از منکر؛ توجه‌ به‌ حال‌ فقرا، دردمندان‌ و محرومان‌ اجتماع‌ و کوشش‌ در فقرزدایی‌؛ وحدت‌ و اتحاد مسلمانان‌؛ پنهان‌ نکردن‌ کارها از مردم‌ و آنان‌ را در جریان‌ امور قرار دادن‌؛ ندادن‌ میدان‌ و فرصت‌ کسب‌ امتیاز و سوءاستفاده‌ از موقعیت‌ به‌ حاشیه‌نشینان‌ و مقرّبان‌دستگاه‌ حکومتی‌؛ سعی‌ در جلب‌ رضایت‌ عموم‌ مردم‌؛ محبت‌ و احترام‌ به‌ مردم‌ و حفظ‌کرامت‌ آنان‌؛ عنایت‌ خاص‌ به‌ قوای‌ نظامی‌ و انتظامی‌ و دقت‌ در گزینش‌ آنها؛ عدالت‌گستری‌ و احتراز شدید از ظلم‌؛ آگاهی‌ از اوضاع‌ و نقشه‌های‌ دشمنان‌، و احتراز شدید از غافلگیری‌ در برابر ترفندهای‌ آنان‌؛ بی‌پاسخ‌ نگذاشتن‌ تبلیغات‌ دشمنان‌؛ ضرورت‌ِ در دسترس‌ بودن‌ متصدیان‌ حکومت‌ اسلامی‌، و برای‌ خود دربان‌ ننهادن‌؛ آزادی‌ و تأمین‌ آن‌ برای‌ انسان‌ها؛ سفارش‌ اکید اخلاقی‌ و اجتماعی‌ به‌ مأمورین‌ دولت‌ درهنگام‌ انتصاب‌ آنها؛ نظارت‌ دقیق‌ بر اعمال‌ و اوضاع‌ کارگزاران‌ دولت‌؛ تقدیر و تشویق‌ ازنیکوکاران‌؛ سفارش‌ اکید نسبت‌ به‌ امر قضاوت‌ و وظایف‌ قُضات‌ در نظام‌ اسلامی‌ و سعی‌در انتخاب‌ قضاتی‌ که‌ واجد شرایط‌ باشند؛ توجه‌ به‌ حال‌ کشاورزان‌، تجّار و صنعتگران‌ ورفع‌ مشکلات‌ زندگی‌ و کاری‌ آنها؛ مشورت‌ به‌ عنوان‌ یک‌ اصل‌ در حکومت‌ اسلامی‌؛ میدان‌ ندادن‌ به‌ آنها که‌ از راه‌ تعریف‌ و تملق‌، تقرّب‌ و مقامی‌ را می‌جویند؛ تعلیم‌ و تربیت ‌توأم‌ با تعهد اسلامی‌؛ وعظ‌ و ارشاد و تبلیغ‌ و نصیحت‌؛ صلح‌ و امنیت‌؛ وفای‌ به‌ عهود وپیمان‌ها؛ سعی‌ در آباد ساختن‌ کشور؛ ترویج‌ِ فرهنگ‌ جهاد و شهادت‌طلبی‌ و تثبیت‌ آن‌؛ روش‌ اخذ مالیات‌؛ زعیم‌ و شرایط‌ زعامت‌. اینک‌، به‌ توضیح‌ و تبیین‌ اصول‌ِ سی‌ودوگانه‌ مذکور که‌ بیش‌تر مبتنی‌ بر کلام‌ خود حضرت‌در نهج‌البلاغه‌ است‌ خواهیم‌ پرداخت‌.
 

انگیزه‌ تأسیس‌ حکومت‌ علوی‌

این‌باره‌ عبارات‌ ذیل‌ را، مأخوذ از خطبه‌ صدوسی‌ویکم‌ِ امام‌ (علیه السّلام)، در آغاز کلام‌ نیزآوردیم‌:(1)
اللّهُم‌َّ اِنَّک‌َ تَعْلَم‌ُ اَنَّه‌ُ لَم‌ْ یَکُن‌ِ الَّذِی‌ کَان‌َ مِنَّا مُنافَسَه‌ً فِی‌ سُلْطان‌ٍ، وَ لاَ الِْتماس‌َ شَی‌ْءٍ مِن‌ْفُضُول‌ِ الْحُطام‌ِ، وَل"کِن‌ْ لِنَرُدَّ الْمَعالِم‌َ مِن‌ْ دِینِک‌َ، وَ نُظْهِرَ الاْصْلاح‌َ فِی‌ بِلادِک‌َ. فَیَأْمَن‌َالْمَظْلُومُون‌َ مِن‌ْ عِبادِک‌َ، وَ تُقام‌َ الْمُعَطَّلَه‌ُ مِن‌ْ حُدُودِک‌َ.
{بار خدایا، تو به‌ آنچه‌ که‌ از ما صادر شده‌ است‌ آگاهی‌ (جنگ‌ها و زدوخوردها)که‌ نه‌ برای‌ میل‌ و رغبت‌ به‌ سلطنت‌ و خلافت‌ و نه‌ برای‌ به‌دست‌ آوردن‌ چیزی‌ ازمتاع‌ دنیا بوده‌ است‌، بلکه‌ برای‌ این‌ بود که‌ (چون‌ فتنه‌ و فساد در شهرها شیوع‌یافت‌، ظلم‌ و ستم‌ بر مردم‌ وارد گشت‌ و حلال‌ و حرام‌ تغییر نمود، خواستیم‌) آثاردین‌ تو را (که‌ تغییر یافته‌ بود) بازگردانیم‌، و در شهرهای‌ تو اصلاح‌ و آسایش‌ رابرقرار نماییم‌ تا بندگان‌ ستم‌کشیده‌ات‌ در امن‌ و آسودگی‌ باشند و احکام‌ضایع‌مانده‌ات‌ جاری‌ گردد.}
در خطبه‌ سی‌وسوم‌ نیز هدف‌ علی‌ (علیه السّلام) از تشکیل‌ حکومت‌، چنین‌ بیان‌ می‌شود:
قال‌ عبداللّ"ه‌ بن‌ العباس‌ ـ رضی‌ اللّه‌ عنه‌ ـ دخلت‌ علی‌ أَمیرالمؤمنین‌ علیه‌السلام‌بذی‌قارٍ و هو یخصِف‌ نعله‌، فقال‌ لی‌: «ما قیمه‌ هذا النعل‌؟» فقلت‌: لا قیمه‌َ لها. فقال‌علیه‌السلام‌: «واللّه‌ لهی‌ أَحَب‌ُّ اءِلی‌َّ من‌ اءِمرتکم‌، اءِلاَّ أَن‌ْ أُقیم‌ حقّاً، اَو أَدفع‌ باطلاً».
{عبداللّه"‌ بن‌ عباس‌ گفت‌: در ذی‌قار (نام‌ موضعی‌ در نزدیکی‌ بصره‌) برامیرالمؤمنین‌، علیه‌السلام‌، هنگامی‌ که‌ پارگی‌ کفش‌ خود را می‌دوخت‌، واردشدم‌. پس‌ سؤال‌ فرمود: «قیمت‌ این‌ کفش‌ چه‌قدر است‌؟» عرض‌ کردم‌: ارزشی‌ندارد. فرمود: «به‌خدا سوگند که‌ این‌ کفش‌ نزد من‌ از امارت‌ و حکومت‌ بر شمامحبوب‌تر است‌، لکن‌ (من‌ قبول‌ چنین‌ امارت‌ و حکومتی‌ نموده‌ام‌، برای‌ اینکه‌)حقی‌ را ثابت‌ گردانم‌ یا باطلی‌ را براندازم‌.}
 

عنایت‌ شدید به‌ بیت‌المال‌ و دقت‌ در صرف‌ آن‌

امام‌ علی‌ (علیه السّلام) خطاب‌ به‌ گردانندگان‌ امور مملکتی‌ می‌فرمایند:
کتب‌ علیه‌السلام‌ الی‌ عمّاله‌: ادقّوا اقلامکم‌، و قاربوا بین‌ سطورکم‌، و احذفوا عنّی‌فضولکم‌، واقصدوا قصد المعانی‌، و ایاکم‌ والاکثار، فان‌ّ اموال‌المسلمین‌ لاتحتمل‌الاءضرار.(2)
{قلم‌های‌ خود را نازک‌ بتراشید، سطرها را نزدیک‌ به‌هم‌ بنویسید، عبارات‌ وکلمات‌ زاید را حذف‌ کنید، به‌ معنا و مفهوم‌ توجه‌ داشته‌ باشید و از زیاده‌روی‌ درنوشتن‌ پرهیز نمایید؛ زیرا به‌ اموال‌ مسلمانان‌ نمی‌توان‌ ضرر و زیان‌ واردساخت‌.}
در این‌ زمینه‌ نمونه‌های‌ فراوان‌ از نامه‌هایی‌ که‌ حضرت‌ (علیه السّلام) خطاب‌ به‌ کارگزاران‌ خودمرقوم‌ فرموده‌اند وجود دارد. برای‌ مثال‌ در نامه‌ چهل‌ویکم‌ نهج‌البلاغه‌، خطاب‌ به‌ پسرعموی‌ خودشان‌، نوشته‌اند:
فَاءنِّی‌ کُنْت‌ُ اَشْرَکْتُک‌َ فِی‌ اَمَانَتِی‌، وَ جَعَلْتُک‌َ شِعَارِی‌ وَ بِطَانَتِی‌، ... فَاتَّق‌ِ اللّه‌ وَارْدُدْاِلی‌" ه"ؤُلا"ءِ الْقَوْم‌ِ اَمْوالَهُم‌ْ، فَاِنَّک‌َ اِن‌ْ لَم‌ْ تَفْعَل‌ْ ثُم‌َّ اَمْکَنَنی‌ اللّه‌ُ مِنْک‌َ لاَعْذِرَن‌َّ اِلَی‌ اللهِفیک‌َ، وَ لاَضْرِبَنَّک‌َ بِسَیْفِی‌ الَّذی‌ ما ضَرَبْت‌ُ بِه‌ِ اَحَداً اِلاّ دَخَل‌َ النّارَ!
{تو را در امانت‌ خود شرکت‌ دادم‌، و محرم‌ کارهای‌ خویش‌ گردانیدم‌... ولی‌ همین‌که‌ دیدی‌ وضع‌ زمانه‌ تغییر کرد تو نیز از فرصت‌ استفاده‌ کردی‌ و از بیت‌المال‌برای‌ خود تصرف‌ نمودی‌. پس‌ از خدا بترس‌ و اموال‌ قوم‌ و ملت‌ را به‌ ایشان‌بازگردان‌ و اگر چنین‌ نکنی‌ و خداوند مرا یاری‌ رساند، با همان‌ شمشیری‌ که‌ به‌ هرکس‌ زده‌ام‌ راه‌ جهنم‌ را پیش‌ گرفته‌ است‌، آن‌ را بر فرِ تو نیز فرود خواهم‌ آورد.}
علی‌ (علیه السّلام) در خطبه‌ 215، جریان‌ خودش‌ با عقیل‌ و موضوع‌ نزدیک‌ ساختن‌ِ آهن‌گداخته‌ را به‌ بدن‌ِ وی‌ ذکر کرده‌ و در نامه‌ بیستم‌ خطاب‌ به‌ زیاد بن‌ ابیه‌ ــکه‌ در بصره‌ نیابت‌عبداللّه‌ بن‌ عبّاس‌ را داشت‌ــ فرموده‌ است‌:
وَ اِنّی‌ اُقْسِم‌ُ بِاللهِ قَسَماً صادِقاً، لَئِن‌ْ بَلَغَنی‌ اَنَّک‌َ خُنْت‌َ مِن‌ْ فَی‌ْءِ الْمُسْلِمین‌َ شَیْئاً صَغیراً اَوْکَبیراً، لاَشُدَّن‌َّ عَلَیْک‌َ شَدَّه‌ً تَدَعُک‌َ قَلیل‌َ الْوَفْرِ، ثَقیل‌َ الظَّهْرِ، ضَئیل‌َ الاْمْرِ، وَالسَّلام‌ُ.
{به‌خدا قسم‌ می‌خورم‌، قسمی‌ صادقانه‌. اگر به‌ من‌ خبر برسد که‌ در بیت‌المال‌مسلمانان‌، کم‌ یا زیاد، به‌ خیانت‌ تصرف‌ کرده‌ای‌، چنان‌ بر تو سخت‌ خواهم‌گرفت‌ که‌ کم‌مایه‌ و ذلیل‌ و خوارت‌ بگرداند، وَالسَّلام‌.}
در نامه‌ بیست‌وششم‌ نیز از این‌ قبیل‌ عبارت‌ها دیده‌ می‌شود:
وَ اِن‌َّ اَعْظَم‌َ الْخِیانَه‌ِ خِیانَه‌ُ الاْمَّه‌ِ، وَ اَفْظَع‌َ الْغِش‌ِّ غِش‌ُّ الاْئِمَّه‌ِ، والسَّلام‌ُ.
{و بزرگ‌ترین‌ خیانت‌ها، خیانت‌ به‌ مسلمانان‌ و پلیدترین‌ غش‌ و تقلب‌، غش‌ دربرابر پیشوایان‌ ملت‌ است‌.}
 

احتراز از اندوختن‌ مال‌ ...

متصدیان‌ امور حکومتی‌، باید با نظری‌ خالصانه‌ و صادقانه‌ گام‌ بردارند و برای‌ خوداموالی‌ ذخیره‌ نکنند. مولا علی‌ (علیه السّلام) در این‌باره‌ می‌فرمایند:(3)
قال‌َ علٌّی‌ (علیه السّلام) دخلت‌ُ بلادَکُم‌ بأَشمالی‌ هذِه‌ِ وَ رَحْلتی‌ و راحِلَتِی‌ هاهی‌ فاءن‌ أَناخرجت‌ من‌ بلادکم‌ بغیر ما دخلت‌ فاننی‌ من‌الخائنین‌.
{من‌ وارد این‌ شهر شدم‌ و، برای‌ قبضه‌ کردن‌ امور حکومت‌، لباسی‌ بر تن‌ داشتم‌ وبر مرکبی‌ سوار بودم‌؛ همین‌ مرکب‌ که‌ اکنون‌ زیرپای‌ من‌ است‌ و لباسی‌ که‌ الان‌دربر دارم‌ و آن‌ اندازه‌ از اثاثی‌ که‌ مسافری‌ به‌ همراه‌ دارد (مشکی‌، لیوانی‌ وقاشقی‌). اگر بعد از چند سال‌ حکومت‌، از این‌ شهر بیرون‌ روم‌ و چیزی‌ بیش‌ ازاین‌ همراه‌ داشته‌ باشم‌، بدانید که‌ نسبت‌ به‌ شما خیانت‌ کرده‌ام‌.}
 

زهد و ساده‌زیستی‌ گردانندگان‌ امور حکومتی‌

زهد با روان‌ شخص‌ مرتبط‌ است‌ و فرد زاهد با اینکه‌ امکان‌ استفاده‌ از نعمت‌های‌ فراوان‌را دارد، برای‌ رضای‌ خدا از آنها صرف‌نظر می‌کند تا زندگی‌ خود را با فقرا و محرومین‌ دریک‌ سطح‌ قرار دهد. از امام‌ (علیه السّلام) نقل‌ کرده‌اند:(4)
اِن‌َّ اللّه‌َ تَعالی‌" فَرَض‌َ عَلی‌" اَئِمَّه‌ِ الْعَدْل‌ِ اَن‌ْ یُقَدِّرُوا اَنْفُسَهُم‌ْ بِضَعَفَه‌ِ النّاس‌ِ، کَیْلا یَتَبَیَّغ‌َبِالْفَقیرِ فَقْرُه‌ُ!
{خداوند بر پیشوایان‌ حق‌ واجب‌ کرده‌ است‌ که‌ وضع‌ زندگی‌ خود را با مردمان‌تنگدست‌ برابر و در یک‌ سطح‌ قرار دهند تا فقر و تنگدستی‌، فشاری‌ بر فقرا واردنکند.}
همچنین‌ از آن‌ حضرت‌ منقول‌ است‌:(5)
وَ اللهِ لَقَدْ رَقَعْت‌ُ مِدْرَعَتی‌ هذِه‌ِ حَتَّی‌ اسْتَحْیَیْت‌ُ مِن‌ْ رَاقِعِهَا.
{به‌خدا سوگند من‌ بر پیراهنی‌ که‌ به‌ تن‌ دارم‌، آن‌قدر وصله‌ زده‌ام‌ که‌ از آن‌ که‌(بدان‌) وصله‌ می‌زد، خجالت‌ کشیدم‌.}
 

امر به‌ معروف‌ و نهی‌ از منکر

امام‌ علی‌ (علیه السّلام) در این‌باره‌ فرموده‌اند:(6)
فَاِن‌َّ اللّه‌َ سُبْحانَه‌ُ لَم‌ْ یَلْعَن‌ِ الْقَرْن‌َ الْماضِی‌َ بَیْن‌َ اَیْدیکُم‌ْ اِلاّ لِتَرْکِهِم‌ُ الاْمْرَ بِالْمَعْرُوف‌ِوَالنَّهْی‌َ عَن‌ِ الْمُنْکَرِ.
{خداوند از این‌ جهت‌ ملل‌ گذشته‌ را مورد لعن‌ قرار داد که‌ امر به‌ معروف‌ و نهی‌ ازمنکر را ترک‌ کرده‌ بودند.}
و یا در جای‌ دیگر می‌فرمایند:(7)
لاَ تَتْرُکُوا الاْمْرَ بِالْمَعْرُوف‌ِ وَ النَّهْی‌َ عَن‌ِ الْمُنْکَرِ فَیُوَلّی‌" عَلَیْکُم‌ْ اَشْرارُکُم‌ْ، ثُم‌َّ تَدْعُون‌َفَلا یُسْتَجاب‌ُ لَکُم‌ْ.
{هرگز امر به‌ معروف‌ و نهی‌ از منکر را ترک‌ نکنید. زیرا در این‌ صورت‌ اشرار برشما مسلط‌ می‌شوند. هرگاه‌ دعا کنید، مستجاب‌ نخواهد شد.}
 

توجه‌ به‌ حال‌ فقرا و محرومین‌ و سعی‌ در فقرزدایی‌

در جای‌جای‌ نهج‌ البلاغه‌ از فقر و مشکلاتی‌ که‌ تنگدستی‌ برای‌ افراد ایجاد می‌کند،سخن‌ به‌ میان‌ آمده‌ و به‌ بیان‌ رابطه‌ فقر با جهل‌ و درد و مرض‌ و محرومیت‌های‌ اجتماعی‌و انواع‌ مشکلات‌ پرداخته‌ است‌:
وَالْفَقْرُ یُخْرِس‌ُ الْفَطِن‌َ عَن‌ْ حُجَّتِه‌ِ، وَ الْمُقِل‌ُّ غَریب‌ٌ فی‌ بَلْدَتِه‌ِ! (کلمه‌ قصار 3)
الْغِنی‌" فِی‌ الْغُرْبَه‌ِ وَطَن‌ٌ، وَالْفَقْرُ فِی‌ الْوَطن‌ِ غُرْبَه‌ٌ! (کلمه‌ قصار 53)
الْفَقْرُ الْمَوْت‌ُ الاْکْبَرُ! (کلمه‌ قصار 154)
یا بُنَی‌َّ، اِنّی‌ اَخاف‌ُ عَلَیْک‌َ الْفَقْرَ، فَاسْتَعِذْ بِاللهِ مِنْه‌ُ، فَاِن‌َّ الْفَقْرَ مَنْقَصَه‌ٌ لِلدّین‌ِ، مَدْهَشَه‌ٌلِلْعَقْل‌ِ، داعِیَه‌ٌ لِلْمَقْت‌ِ! (کلمه‌ قصار 311)
در عبارات‌ فوِ، عواقب‌ و مشکلات‌ ناشی‌ از فقر به‌وضوح‌ مذکور است‌ و تصور نمی‌کنم‌چندان‌ نیازمند ترجمه‌ باشد و خلاصه‌ کلام‌ اینکه‌ امام‌ (علیه السّلام) فقر را مرگ‌ بزرگ‌ دانسته‌ است‌.فقر و تنگدستی‌ در دین‌ نیز اثر نامطلوبی‌ می‌گذارد و عقل‌ و خرد را سرگردان‌ می‌کند وباعث‌ می‌شود که‌ انسان‌ منفور شود. روزی‌ حضرت‌ علی‌ (علیه السّلام) بر پیرمردی‌ نابینا عبورمی‌کرد که‌ دست‌ نیاز به‌ سوی‌ خلق‌ دراز می‌نمود و چون‌ دریافت‌ که‌ وی‌ نصرانی‌ است‌،فرمود:(8)
اءسْتَعْمَلْتُمُوه‌ُ حَتَّی‌" اءِذا کبرَ وَ عجزَ مَنعتُمُوه‌ُ أَنفقوا عَلَیْه‌ِ من‌ْ بیت‌ِالمال‌ِ.
{چندی‌ که‌ جوان‌ و مشغول‌ بود از او کار کشیدید، ولی‌ حالا که‌ پیر و ناتوان‌ شده‌است‌ به‌ او کمک‌ نمی‌کنید. باید از بیت‌المال‌ ارتزاِ شود و زندگی‌ کند.}
مطلب‌ مهم‌ دیگر، منشور مربوط‌ به‌ مالک‌ اشتر است‌ که‌ در عین‌ حال‌ هم‌ بسیار جالب‌و هم‌ بسی‌ جامع‌ است‌ و برای‌ کسی‌ که‌ می‌خواهد به‌ جامعیت‌ دین‌ اسلام‌ پی‌ ببرد، مطالعه‌آن‌ کافی‌ خواهد بود؛ فرمانی‌ که‌ در حقیقت‌ گویای‌ رابطه‌ تنگاتنگ‌ میان‌ اسلام‌ با سیاست‌است‌. جورج‌ جورداِ مسیحی‌، در کتاب‌ خود، با مقایسه‌ بین‌ منشور مالک‌ اشتر (نامه‌پنجاه‌وسوم‌ نهج‌ البلاغه‌) و منشور سازمان‌ ملل‌، از چهار جهت‌، اولی‌ را بر دیگری‌ برتری‌داده‌ است‌:
نخست‌ حضرت‌ علی‌ (علیه السّلام) منشور خود را در بیش‌ از هزار سال‌ پیش‌ نوشته‌ است‌ ــ زمانی‌که‌ هنوز علم‌ و دانش‌ این‌ اندازه‌ وسعت‌ پیدا نکرده‌ بود؛
در ثانی‌ علی‌ (علیه السّلام) آن‌ را به‌تنهایی‌نوشت‌، ولی‌ وقتی‌ که‌ خواستند منشور سازمان‌ ملل‌ را بنویسند، آرای‌ متفکرین‌ ونویسندگان‌ِ سراسر دنیا را جمع‌ کردند و بعد از حک‌ و اصلاح‌ و آن‌هم‌ در عرض‌ چندسال‌ منشور مورد نظر را نوشتند؛
سوم‌ اینکه‌ علی‌ (علیه السّلام) منّتی‌ بر سر مردم‌ نگذاشت‌ ومنشور را نوشت‌ و آن‌ را با کمال‌ تواضع‌ در اختیار مالک‌ اشتر گذارد، ولی‌ نویسندگان‌منشور سازمان‌ ملل‌، همه‌ مردم‌ را وامدار خود دانسته‌ و می‌دانند؛
و بالاخره‌ چهارم‌ ومهم‌تر از همه‌ اینکه‌ حضرت‌ علی‌ (علیه السّلام) این‌ را نوشت‌ و تا آخرین‌ قطره‌ خون‌ به‌ پای‌ آن‌ایستاد و بدان‌ عمل‌ کرد، ولی‌ هنوز مرکّب‌ منشور سازمان‌ ملل‌ خشک‌ نشده‌ بود که‌ همان‌نویسندگان‌ و پشتیبانان‌ آنها خون‌ها ریختند و فسادها برانگیختند.
حضرت‌ علی‌ (علیه السّلام)، در اواسط‌ نامه‌ مذکور، خطاب‌ به‌ مالک‌ می‌فرماید:(9) «ثُم‌ اللّه‌َ اللّه‌َفی‌ الطَّبقَه‌ِ السُّف"لی‌"» (از خدا در قبال‌ِ طبقه‌ محروم‌ اجتماع‌ و مساکین‌ و محتاجین‌ بترس‌.)،چه‌ در این‌ طبقه‌ افراد آبرومندی‌ هستند که‌ از لحاظ‌ اقتصاد زندگی‌ در مضیقه‌اند. سپس‌فرمود: «فان‌ّ للاقصی‌" منهم‌ مثل‌الذی‌ للادنی‌"» (آن‌ کس‌ از فقرا و محرومین‌ که‌ در دورترین‌نقطه‌ مملکت‌ است‌ همان‌ حقی‌ را دارد که‌ نزدیک‌ترین‌ آنها به‌ شما.)، «و کل‌ٌ قداسترعیت‌َحَقّه‌» (پس‌ در برابر حق‌ همه‌ آنان‌ مسئولیت‌ داری‌)، «...فلا یشغلنّک‌ عَنْهُم‌ْ بطرٌ» (و مباداخوشگذرانی‌ و سرگرمی‌ در تنعم‌، تو را از حال‌ ایشان‌ غافل‌ کند.).
درباره‌ این‌ موضوع‌، مطلب‌ فراوان‌ است‌ و علی‌ای‌حال‌ امام‌ (علیه السّلام) در اینجا بیش‌تر توجه‌به‌ حال‌ محرومین‌ و سعی‌ و کوشش‌ در فقرزدایی‌ از آنان‌ دارد.
 

وحدت‌ و اتحاد مسلمانان‌

اتحاد و یکپارچگی‌، از عناصر اصلی‌ حکومت‌ اسلامی‌ از منظر علی‌ (علیه السّلام) به‌ شمارمی‌رود. افکار باید با هماهنگی‌ کار کنند تا در پیشرفت‌های‌ زندگی‌ موفق‌ باشند، ولی‌اختلاف‌ باعث‌ می‌شود که‌ فکرها به‌ تخریب‌ یکدیگر بپردازند:
الخِلاف‌ُ یهدم‌ الرأی‌(10)
{اختلاف‌، همیشه‌ فکرها را ویران‌ می‌کند.}
در خطبه‌ قاصعه‌ که‌ طولانی‌ترین‌ خطبه‌های‌ نهج‌ البلاغه‌ است‌ نیز تذکرات‌ فراوانی‌ در این‌باب‌ به‌ چشم‌ می‌خورد:(11)
فَانْظُرُوا کَیْف‌َ کانُوا حَیْث‌ُ کانَت‌ِ الاْمْلاءُ مُجْتَمِعَه‌ً، وَ الاْهْواءُ مُؤْتَلِفَه‌ً، وَالْقُلُوب‌ُمُعْتَدِلَه‌ً، وَ الاْیْدی‌ مُتَرادِفَه‌ً، وَ السُّیُوف‌ُ مُتَناصِرَه‌ً، وَ الْبَصائِرُ نافِذَه‌ً، وَ الْعَزائِم‌ُواحِدَه‌ً.
{پس‌ نظر کنید چه‌ می‌کردند، آن‌ هنگام‌ که‌ همه‌ ملت‌ با هم‌ ائتلاف‌ و اتحادداشتند، دل‌ها به‌ هم‌ نزدیک‌ بود، دست‌ها برای‌ یکدیگر کار می‌کرد، و شمشیرهاشان‌ پشت‌ و پناه‌ همدیگر و دیدگان‌ به‌ یک‌ سو دوخته‌ و تصمیم‌هایگانه‌ بود.}
در آن‌ صورت‌:
اَلَم‌ْ یَکُونُوا اَرْباباً فِی‌ اَقْطارِ الاْرَضین‌َ، وَ مُلُوکاً عَلی‌" رِقاب‌ِ الْعالَمین‌َ؟ فَانْظُرُوا اِلی‌" مَاصَارُوا اِلَیْه‌ِ فِی‌ آخِرِ اُمُورِهِم‌ْ، حِین‌َ وَقَعَت‌ِ الْفُرْقَه‌ُ، وَ تَشَتَّتَت‌ِ الاْلْفَه‌ُ، وَاخْتَلَفَت‌ِالْکَلِمَه‌ُ وَالاْفْئِدَه‌ُ، وَ تَشَعَّبُوا مُخْتَلِفِین‌َ، وَ تَفَرَّقُوا مُتَحارِبِین‌َ، قَدْ خَلَع‌َ اللّه‌ُ عَنْهُم‌ْ لِباس‌َکَرامَتِه‌ِ، وَ سَلَبَهُم‌ْ غَضارَه‌َ نِعْمَتِه‌ِ، وَ بَقِی‌َ قَصَص‌ُ اَخْبارِهِم‌ْ فِیکُم‌ْ عِبَرَه‌ً لِلْمُعْتَبِرِین‌َمنکم‌.
{آیا همان‌ها در آن‌ موقع‌ در حال‌ ترقی‌ و تکامل‌ نبودند و آیا آن‌ همه‌ قدرت‌نداشتند؟ ولی‌ همان‌ ملت‌ها هنگامی‌ که‌ با هم‌ افتراِ و اختلاف‌ پیدا کردند وکلماتشان‌ با یکدیگر متفاوت‌ شد و جناح‌بندی‌ها میان‌ آنها به‌وجود آمد، خداوندلباس‌ کرامت‌ را از آنان‌ سلب‌ کرد و نعمت‌ها را از آنها گرفت‌ و اخبار ایشان‌ برای‌ مابه‌ عنوان‌ پند و موعظه‌ باقی‌ ماند.}
امام‌ (علیه السّلام) در خطبه‌ 112 نیز می‌فرماید:(12)
وَ اِنَّما اَنْتُم‌ْ اِخْوان‌ٌ عَلی‌" دین‌ِ اللّه‌ِ، مَا فَرََِّ بَیْنَکُم‌ْ اِلاّ خُبْث‌ُ السَّرائِرِ، وَ سُوءُ الضَّمائِرِ.
{به‌درستی‌ که‌ شما برادران‌ دینی‌ هستید و آنچه‌ باعث‌ اختلاف‌ بین‌ شما می‌شود،خبث‌ سرائر و سوءِ ضمایر است‌.}
بر متصدیان‌ امور مملکتی‌ است‌ که‌ همیشه‌ مردم‌ را در جریان‌ کارها قرار دهند، لذاعلی‌(علیه السّلام) خطاب‌ به‌ مالک‌ اشتر تأکید می‌فرماید:(13)
وَ اِن‌ْ ظَنَّت‌ِ الرَّعِیَّه‌ُ بِک‌َ حَیْفاً فَاَصْحِرْ لَهُم‌ْ بِعُذْرِک‌َ، وَ اعْدِل‌ْ عَنْک‌َ ظُنُونَهُم‌ْ بِاِصْحارِک‌َ.
{و اگر گمان‌ِ بدی‌ در میان‌ مردم‌ درباره‌ تو رفت‌، عذر خود را برای‌ آنان‌ بیان‌ کن‌ ومطالب‌ را برایشان‌ روشن‌ نما تا بدگمانی‌ برای‌ کسی‌ باقی‌ نماند.}
ندادن‌ میدان‌ و فرصت‌ کسب‌ِ امتیاز و سوءاستفاده‌ از موقعیت‌ ...
امام‌ علی‌ (علیه السّلام) در همان‌ نامه‌ خطاب‌ به‌ مالک‌ در این‌باره‌ متذکر می‌شود:(14)
ثُم‌َّ اِن‌َّ لِلْوالی‌ خاصَّه‌ً وَ بِطانَه‌ً، فیهِم‌ُ اسْتِئْثارٌ وَ تَطاوُل‌ٌ، وَ قِلَّه‌ُ اِنْصاف‌ٍ فی‌ مُعامَلَه‌ٍ،فَاحْسِم‌ْ مادَّه‌َ اُول"ئِک‌َ بِقَطْع‌ِ اَسْباب‌ِ تِلْک‌َ الاْحْوال‌ِ.
{بدان‌ که‌ همیشه‌ برای‌ والی‌ و فرمانروا، نزدیکان‌ و خواص‌ و بطانه‌ و محرم‌ کارهاوجود دارد و در میان‌ آنها درازدستی‌ به‌ مال‌ مردم‌ و امتیازخواهی‌ و بی‌انصافی‌فراوان‌ است‌. پس‌ این‌ قبیل‌ کارها را قطع‌ کن‌.}
همچنین‌ در کلام‌ ائمه‌ اطهار (علیهم‌السلام‌) سفارشات‌ فراوانی‌ وجود دارد که‌ در هرشرایطی‌ باید جلوی‌ دادن‌ِ امتیازها را گرفت‌.
 

پنهان‌ نکردن‌ کارها از مردم‌ و ... سعی‌ در جلب‌ رضایت‌ عموم‌ مردم‌

امام‌ (علیه السّلام) در این‌باره‌ خطاب‌ به‌ مالک‌ می‌فرمایند:(15)
وَلْیَکُن‌ْ اَحَب‌ُّ الاْمُورِ اِلَیْک‌َ اَوْسَطَها فِی‌ الْحَق‌ِّ، وَ اَعَمَّها فِی‌ الْعَدْل‌ِ، وَ اَجْمَعَها لِرِضَی‌الرَّعِیَّه‌ِ
{محبوب‌ترین‌ کارها نزد تو، در اداره‌ امور مملکتی‌، مراعات‌ میانه‌روی‌ در حق‌، وعمومیت‌ دادن‌ِ آن‌ در برابری‌ و دادگری‌ است‌ که‌ سبب‌ خوشنودی‌ِ بیش‌ترِ رعیت‌می‌شود.}
و اصولاً در نظر آن‌ حضرت‌ که‌ معتقدند:(16)
فَاِن‌َّ سُخْط‌َ الْعامَّه‌ِ یُجْحِف‌ُ بِرِضَی‌ الْخاصَّه‌ِ،
{زیرا ناخوشنودی‌ِ همگان‌، رضایت‌ تعدادی‌ اندک‌ را پایمال‌ می‌کند}،
جلب‌ رضایت‌ چند نفر معدود میزان‌ نیست‌ و ملاک‌ رضایت‌ عموم‌ مردم‌ است‌. لذا تاکیدمی‌نمایند:(17)
وَ اِنَّما عِمودُ الدّین‌ِ، وَ جِماع‌ُ الْمُسْلِمین‌َ، وَ الْعُدَّه‌ُ لِلاْعْداءِ، الْعامَّه‌ُ مِن‌َ الاْمَّه‌ِ؛ فَلْیَکُن‌ْصَغْوُک‌َ لَهُم‌ْ، وَ مَیْلُک‌َ مَعَهُم‌ْ.
{همانا کسانی‌ که‌ دین‌ را حامی‌اند، و سبب‌ اجتماع‌ مسلمانان‌، و مهیا برای‌ مقابله‌با دشمنان‌، عامّه‌ امت‌ هستند. پس‌ باید با آنان‌ همراه‌ باشی‌ و میلت‌ به‌ سوی‌ آنهاباشد.}
از همین‌ رو است‌ که‌ می‌فرمایند:(18)
وَ اِن‌َّ اَفْضَل‌َ قُرَّه‌ِ عَیْن‌ِ الْوُلاه‌ِ اسْتِقامَه‌ُ الْعَدْل‌ِ فِی‌ الْبِلادِ، وَ ظُهُورُ مَوَدَّه‌ِ الرَّعِیَّه‌ِ.
{نور چشم‌ وُلات‌ و فرمانروایان‌ آن‌ است‌ که‌ عدالت‌ در شهرها و بلاد حکمفرماشود و رعیت‌ و مردم‌، همه‌، فرمانروا را دوست‌ داشته‌ باشند.}
 

محبت‌ و احترام‌ به‌ مردم‌ و حفظ‌ کرامت‌ آنان‌

مولای‌ متقیان‌ (علیه السّلام) در این‌ خصوص‌ فرموده‌ است‌:(19)
وَ اَشْعِرْ قَلْبَک‌َ الرَّحْمَه‌َ لِلرَّعِیَّه‌ِ، وَ الََْمحَبَّه‌َ لَهُم‌ْ، وَ اللُّطْف‌َ بِهِم‌ْ، وَلاَ تَکُونَن‌َّ عَلَیْهِم‌ْ سَبُعاًضارِیاً تَغْتَنِم‌ُ اَکْلَهُم‌ْ، فَاِنَّهُم‌ْ صِنْفان‌ِ: اِمَّا اَخ‌ٌ لَک‌َ فِی‌ الدِّین‌ِ، وَ اِمّا نَظیرٌ لَک‌َ فِی‌ الْخَلْق‌ِ.
{مالکا، باید دلت‌ از رحمت‌ و محبت‌ مردم‌ مالامال‌ باشد و لطف‌ و دوستی‌نسبت‌ به‌ آنان‌ روا داری‌، و نباید همچون‌ جانور درنده‌یی‌ خوردن‌ آنها را غنیمت‌شماری‌؛ زیرا مردم‌ دو صنف‌ هستند: گروهی‌ برادر دینی‌ تواند، و دسته‌یی‌ اگر چه‌مسلمان‌ نیستند اما مثل‌ تو انسان‌ و محترم‌اند و حفظ‌ حرمتشان‌ لازم‌ است‌.}
در کلمه‌ قصار سی‌وششم‌ آمده‌ است‌ هنگامی‌ که‌ حضرت‌ علی‌ (علیه السّلام) برای‌ جنگ‌ صفین‌به‌ شام‌ می‌رفت‌ دهاقین‌ و رعایای‌ شهر انبار، به‌ احترام‌ پیاده‌ شدند و در رکاب‌ آن‌ حضرت‌حرکت‌ کردند و پیشاپیش‌ ایشان‌ دویدند («وَ قَدْ لِقَیه‌ُ عِنْدَ مَسِیْرِه‌ِ علیه‌السلام‌ُ الی‌" الشَّام‌ِدَهَاقین‌ُ الاَنبارِ، فَتَرَجَّلُوا لَه‌ُ و اشتدوا بین‌َ یدیه‌ِ»). حضرت‌ بسیار ناراحت‌ شدند و از آنان‌پرسیدند: «مَا ه"ذَا الَّذی‌ صَنَعْتُمُوه‌ُ؟» (این‌ چه‌ کاری‌ است‌ شما کردید؟). آنها پاسخ‌ گفتند:«خُلُق‌ٌ مِنّا نُعَظِّم‌ُ بِه‌ِ اُمَراءَنا!» (این‌ خوی‌ ما است‌ که‌ امیران‌ بلاد خود را بزرگ‌ می‌شماریم‌).سپس‌ امام‌ (علیه السّلام) فرمودند: «وَ اللهِ مَا یَنْتَفِع‌ُ بِه"ذا اُمَراؤُکُم‌ْ! وَ اِنَّکُم‌ْ لَتَشُقُّون‌َ عَلی‌" اَنْفُسِکُم‌ْ فی‌دُنْیاکُم‌ْ، وَ تَشْقَوْن‌َ بِه‌ِ فی‌ آخِرَتِکُم‌ْ.» (به‌خدا سوگند اُمرایتان‌ از آن‌ سودی‌ نَبَرند! و شما دردنیایتان‌ خود را به‌ سختی‌ می‌آزارید، و به‌ آخرت‌ نیز خویشتن‌ را بدبخت‌ می‌دارید.)
در اینجا تأکید می‌کنم‌ که‌ امروز زمانه‌ فرِ کرده‌ است‌، اما در آن‌ زمان‌ این‌ کارها اهانت‌محسوب‌ می‌شد و از دیدگاه‌ حضرت‌ علی‌ (علیه السّلام) با کرامت‌ انسان‌ منافات‌ داشت‌.
ادامه دارد.......
 

سه شنبه 3 خرداد 1390  2:08 PM
تشکرات از این پست
amuzesh2005
amuzesh2005
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مهر 1387 
تعداد پست ها : 6524
محل سکونت : آذربایجانشرقی

پاسخ به:اصول‌ و مبانی‌حکومت‌ علی‌ (علیه السّلام)

قسمت دوم

عنایت‌ خاص‌ به‌ قوای‌ نظامی‌ و انتظامی‌ و دقت‌ در گزینش‌ آنها

ایضاً در نامه‌ امام‌ (علیه السّلام) به‌ مالک‌ آمده‌ است‌:(20)
فَالْجُنُودُ، بِاِذْن‌ِ اللهِ، حُصُون‌ُ الرَّعِیَّه‌ِ، وَزَیْن‌ُ الْوُلاه‌ِ، وَ عِزُّ الدّین‌ِ، وَ سُبُل‌ُ الاْمْن‌ِ، وَلَیْس‌َ تَقُوم‌ُ الرَّعِیَّه‌ُ اِلاّ بِهِم‌ْ.
{پس‌ لشکریان‌، به‌ فرمان‌ خداوند، قلعه‌های‌ محکم‌ مردم‌، زینت‌ فرمانروایان‌، وباعث‌ عزت‌ دین‌ هستند و راه‌های‌ امنیت‌ به‌ این‌ وسیله‌ تأمین‌ می‌شود و کاررعیت‌ جز به‌ سپاهیان‌ قرار نگیرد.}
در این‌باره‌ شواهد بسیاری‌ وجود دارد که‌ به‌ همان‌ مورد فوِ بسنده‌ می‌شود.
 

عدالت‌گستری‌ و احتراز شدید از ظلم‌

در جای‌جای‌ نهج‌ البلاغه‌ بر این‌ مطلب‌ تاکید شده‌، و فی‌المثل‌ در خطبه‌ 163 آمده‌ است‌:
فَاعْلَم‌ْ اَن‌َّ اَفْضَل‌َ عِبادِ اللهِ عِنْدَ اللهِ اِمام‌ٌ عادِل‌ٌ، هُدِی‌َ وَ هَدی‌"، فَاَقام‌َ سُنَّه‌ً مَعْلُومَه‌ً، وَاَمات‌َ بِدْعَه‌ً مَجْهُولَه‌ً. وَ اِن‌َّ السُّنَن‌َ لَنَیِّرَه‌ٌ لَها اَعْلام‌ٌ، وَ اِن‌َّ الْبِدَع‌َ لَظاهِرَه‌ٌ، لَها اَعْلام‌ٌ. وَ اِن‌َّشَرَّ النّاس‌ِ عِنْدَ اللهِ اِمام‌ٌ جائِرٌ ضَل‌َّ وَ ضُل‌َّ بِه‌ِ، فَاَمات‌َ سُنَّه‌ً مَأْخُوذَه‌ً، وَ اَحْیَا بِدْعَه‌ًمَتْرُوکَه‌ً. وَ اِنّی‌ سَمِعْت‌ُ رَسُول‌َ اللهِ ـ صَلَّی‌ اللّه‌ُ عَلَیْه‌ِ وَ آلِه‌ِ ـ یَقُول‌ُ: «یُؤْتی‌" یَوْم‌َ الْقِیامَه‌ِبِالاْمام‌ِ الْجائِرِ وَ لَیْس‌َ مَعَه‌ُ نَصیرٌ وَ لاَ عاذِرٌ، فَیُلْقی‌" فِی‌ نَارِ جَهَنَّم‌َ، فَیَدُورُ فِیهَا کَما تَدُورُالرَّحی‌"، ثُم‌َّ یُرْتَبَط‌ُ فِی‌ قَعْرِها.
{و بدان‌ که‌ برترین‌ بندگان‌ نزد خدا، پیشوای‌ عادل‌ و درستکاری‌ است‌ که‌ خود (به‌راه‌ حق‌ هدایت‌) شده‌ است‌ و (دیگران‌ را) راهنما باشد، پس‌ سنت‌ و طریقه‌دانسته‌شده‌ (پیغمبر اکرم‌ (ص‌) را) برپا دارد و بدعت‌ِ باطل‌ و نادرست‌ را بمیراند،و محققاً سنن‌ْ روشن‌ و هویدایند و آنان‌ را نشانه‌هایی‌ است‌ و (همچنین‌)بدعت‌ها آشکارند و آنها نیز نشانه‌هایی‌ دارند. و به‌درستی‌ بدترین‌ مردم‌، نزد خدا،پیشوای‌ ستمگری‌ است‌ که‌ خود گمراه‌ باشد و دیگران‌ هم‌ بدو گمراه‌ شوند؛ پس‌سنت‌ معمول‌ (از رسول‌ خدا گرفته‌شده‌) را بمیراند و بدعت‌ِ ازمیان‌رفته‌ را زنده‌کند، و از پیغمبر خدا (ص‌) شنیدم‌ که‌ می‌فرمود: «به‌ روز رستاخیز، پیشوای‌ستمکار را فرا می‌خوانند، که‌ نه‌ او را یاوری‌ است‌ و نه‌ عُذرخواهی‌، و آن‌ گاه‌ به‌آتش‌ دوزخ‌ افکنده‌ می‌شود و در آن‌ می‌چرخد، چنان‌که‌ آسیا گردش‌ می‌نماید،سپس‌ در ژرفای‌ جهنم‌، زندانی‌ و بازداشته‌ شود.»}
عده‌یی‌ به‌ حضرت‌ (علیه السّلام) پیشنهاد می‌کردند که‌ ایشان‌ به‌ بعضی‌ کمک‌ و مساعدت‌ نمایدتا آنها نیز پشتیبان‌ حکومت‌ علوی‌ باشند. امام‌ (علیه السّلام) این‌ کار را ظلم‌ می‌دانست‌ و آن‌ راتبعیض‌ تلقّی‌ می‌فرمود، و در همین‌ باره‌ در خطبه‌ 126 فرموده‌ است‌:
أَتَأْمُرُونّی‌ اَن‌ْ اَطْلُب‌َ النَّصْرَ بِالْجَوْرِ فیمَن‌ْ وُلِّیت‌ُ عَلَیْه‌ِ؟ وَ اللهِ لاَ أَطُورُ بِه‌ِ مَا سَمَرَ سَمیرٌ،وَ مَا اَم‌َّ نَجْم‌ٌ فِی‌ السَّماءِ نَجْماً.
{مرا امر می‌کنید با توسّل‌ به‌ جور، آن‌هم‌ به‌ کسی‌ که‌ ولی‌ِ اویم‌، طلب‌ِ نصرت‌ کنم‌!به‌خدا قسم‌، تا ستاره‌یی‌ پَس‌ِ ستاره‌یی‌ حرکت‌ می‌کند و شب‌ و روزی‌ برقراراست‌، هرگز چنین‌ کاری‌ نکنم‌.}
یا نقل‌ است‌ که‌ در زمان‌ عثمان‌، بیت‌المالی‌ را بدون‌ حساب‌ به‌ مردم‌ داده‌ بودند وحضرت‌ (علیه السّلام) همه‌ آنها را به‌ خزانه‌ بازگرداند:
وَ اللهِ لَوْ وَجَدْتُه‌ُ قَدْ تُزُوِّج‌َ بِه‌ِ النِّساءُ، وَ مُلِک‌َ بِه‌ِ الاْماءُ لَرَدَدْتُه‌ُ؛ فَاِن‌َّ فِی‌ الْعَدْل‌ِ سعَه‌ً، وَمَن‌ْ ضاَِ عَلَیْه‌ِ الْعَدْل‌ُ فَالْجَوْرُ عَلَیْه‌ِ اَضْیَق‌ُ!(21)
{به‌خدا اگر ببینم‌ کابین‌ زنان‌ در تزویج‌ و بهای‌ کنیزان‌ از بیت‌المال‌ مردم‌ بوده‌ باشدهمه‌ را پس‌ می‌گیرم‌، زیرا در عدل‌ وسعتی‌ است‌ و کسی‌ که‌ عدل‌ را برنتابد جور وظلم‌ بر او سخت‌تر خواهد بود.}
و بالاخره‌ هنگامی‌ که‌ ابن‌ ملجم‌ بر حضرت‌ امیرالمؤمنین‌ (علیه السّلام) ضربت‌ وارد آورد،ایشان‌ توصیه‌ می‌فرمایند که‌ چون‌ از دنیا رفتم‌ مبادا خون‌ مردم‌ را، به‌عنوان‌ اینکه‌امیرالمؤمنین‌ کشته‌ شد، بریزند:(22) «یا بَنی‌ عَبْدِالْمُطَّلِب‌ِ، لاَ اُلْفِیَنَّکُم‌ْ تَخُوضُون‌َ دِماءَالْمُسْلِمین‌َ خَوْضاً، تَقُولُون‌َ: «قُتِل‌َ اَمیرُ الْمُؤْمِنین‌َ، قُتِل‌َ اَمیرُ الْمُؤْمِنین‌َ». اَلا لاَ یُقْتَلَن‌َّ بی‌ اِلاّقاتِلی‌!». سپس‌ تأکید فرمود که‌ فقط‌ یک‌ نفر را می‌توانید بکشید، آن‌هم‌ قاتل‌ مرا: «اُنْظُرُوااِذا اَنَا مِت‌ُّ مِن‌ْ ضَرْبَتِه‌ِ هذِه‌ِ، فَاضْرِبُوه‌ُ ضَرْبَه‌ً بِضَرْبَه‌ٍ»، و این‌ نهایت‌ عدالت‌ است‌ که‌ امام‌(علیه السّلام) می‌فرماید بعد از اینکه‌ من‌ شهید شدم‌، دیگر حق‌ مال‌ ورّاث‌ است‌، ولی‌ به‌ شرط‌آنکه‌ ورّاث‌ از حریم‌ عدالت‌ تخطی‌ نکنند و دست‌ به‌ مُثله‌ نزنند که‌ ضربه‌یی‌ در مقابل‌ضربتی‌ کافی‌ است‌: «اِیّاکُم‌ْ وَ الْمُثْلَه‌َ وَ لَوْ بِالْکَلْب‌ِ الْعَقُورِ!»
 

آگاهی‌ از اوضاع‌ و نقشه‌های‌ دشمنان‌، و ...

در خطبه‌ ششم‌، آنجا که‌ به‌ امام‌ (علیه السّلام) گفتند در پی‌ طلحه‌ و زبیر نرود و آماده‌ نبرد با آنان‌نشود، حضرت‌ (علیه السّلام) فرمودند: «وَاللهِ لااَکُون‌ُ کَالضَّبُع‌ِ تَنام‌ُ عَلَی‌ طُول‌ِ اللَّدْم‌ِ، حَتّی‌" یَصِل‌َ اِلَیْهاطالِبُها، وَیَخْتِلَها راصِدُها» (به‌خدا من‌ مانند کفتار نباشم‌ که‌ با صداهایی‌ که‌ حول‌ و حوش‌او می‌آید به‌ خواب‌ رَوَد، آن‌گاه‌ فریبش‌ دهند و شکارش‌ کنند). البته‌ که‌ چنین‌ نیستم‌ ونمی‌توانم‌ هم‌ چنین‌ باشم‌، من‌ باید قیام‌ کنم‌: «وَل"کِنّی‌ اَضْرِب‌ُ بِالْمُقْبِل‌ِ اِلَی‌ الْحَق‌ِّ الْمُدْبِرَ عَنْه‌ُ، وَبِالسّامِع‌ِ الْمُطیع‌ِ الْعاصِی‌َ الْمُریب‌َ اَبَداً» (و به‌ یاری‌ِ کسی‌ که‌ به‌ حق‌ روی‌ آورده‌ و شنوا وفرمانبر است‌، شمشیر می‌زنم‌ و با گناهکارِ روگردانیده‌ از حق‌، تا آن‌ هنگام‌ که‌ زنده‌ام‌،خواهم‌ جنگید) و در مقابل‌ نقشه‌ طلحه‌ها و زبیرها آرام‌ نمی‌نشینم‌(23) و: «وَ اللهِ مَااُسْتَغْفَل‌ُ بِالْمَکیدَه‌ِ، وَلاَ اُسْتَغْمَزُ بِالشَّدیدَه‌ِ!»(24) (به‌خدا سوگند که‌ من‌ غافلگیر نمی‌شوم‌ تادرباره‌ام‌ مکر و حیله‌ به‌ کار برده‌ شود.)
در کلام‌ حضرت‌ (علیه السّلام)، مطالب‌ دیگری‌ مربوط‌ به‌ همین‌ موضوع‌ را می‌توان‌ یافت‌.
 

بی‌ پاسخ‌ نگذاشتن‌ تبلیغات‌ دشمنان‌

حضرت‌ علی‌ (علیه السّلام) همواره‌ با چهره‌ باز با مردم‌ برخورد می‌کرد و بسیار مهربان‌ بود و ازهمین‌ رویابن‌ النابغه‌، یعنی‌ عمروعاص‌، بر آن‌ شد تا در میان‌ مردم‌ چنین‌ تبلیغ‌ کند که‌ علی‌سبُک‌سر و شوخ‌طبع‌ است‌. حضرت‌ هم‌ در اینجا ساکت‌ نمی‌نشیند و چنین‌ پاسخ‌می‌دهد:(25) «عَجَباً لاِبْن‌ِ النّابِغَه‌ِ! یَزْعُم‌ُ لاِهْل‌ِ الشّام‌ِ اَن‌َّ فِی‌َّ دُعابَه‌ً، وَ أَنِّی‌ امْرُؤٌ تِلْعَابَه‌ٌ:أُعافِس‌ُ وَ أُمارِس‌ُ! لَقَدْ قال‌َ باطِلاً، و نَطَق‌َ آثِماً» (از عمروعاص‌ در شگفتم‌ که‌ در میان‌ مردم‌شام‌ چنین‌ تبلیغ‌ می‌کند که‌ علی‌ بن‌ ابی‌طالب‌ شوخ‌طبع‌ و سبُک‌سر است‌، در حالی‌ که‌ برباطل‌ رفته‌ و دروغ‌ گفته‌ و از روی‌ گناه‌ حرف‌ زده‌ است‌). البته‌، در اینجا نکات‌ مهمی‌ وجوددارد که‌ یکی‌ از آنها این‌ است‌ که‌ حضرت‌ می‌فرماید: «أَمَا وَاللهِ اِنَّی‌ لََیمْنَعُنی‌ مِن‌َ اللَّعِب‌ِ ذِکْرُالْمَوْت‌ِ» (یاد مرگ‌ مانع‌ از آن‌ است‌ که‌ من‌ شوخ‌طبع‌ باشم‌)، و دیگر اینکه‌ امام‌ فرمود: «وَاِنَّه‌ُ لََیمْنَعُه‌ُ مِن‌ْ قَوْل‌ِ الْحَق‌ِّ نِسْیان‌ُ الاْ´خِرَه‌ِ» (مانع‌ او از بیان‌ حرف‌ حق‌ این‌ است‌ که‌ آخرت‌ رافراموش‌ کرده‌ است‌).
 

ضرورت‌ِ در دسترس‌ بودن‌ متصدیان‌ حکومت‌ اسلامی‌، و ...

بر فرمانروایان‌ و صاحبان‌ِ سمت‌ است‌ که‌ خود را از دسترس‌ مردم‌ دور نگه‌ ندارند واحتجاب‌ نکنند و برای‌ خودشان‌ حاجب‌ و دربان‌ قرار ندهند. امام‌ علی‌ (علیه السّلام) در این‌خصوص‌ خطاب‌ به‌ مالک‌ اشتر می‌فرماید:
فَلاَ تُطَوِّلَن‌َّ احْتِجابَک‌َ عَن‌ْ رَعِیَّتِک‌َ {هرگز احتجاب‌ خود را از رعیت‌ طولانی‌ نکن‌}،فَاِن‌َّ احْتِجاب‌َ الْوُلاه‌ِ عَن‌ِ الرِّعِیَّه‌ِ شُعْبَه‌ٌ مِن‌َ الضّیق‌ِ، وَ قِلَّه‌ُ عِلْم‌ٍ بِالاْمُورِ {زیرا از مردم‌کناره‌ گرفتن‌، نمونه‌یی‌ از سخت‌گیری‌ است‌ و باعث‌ می‌شود که‌ انسان‌ بسیاری‌ ازاخبار و اطلاعات‌ِ امور را به‌ دست‌ نیاورد و کنار بماند}،(26) ...وَ اجْعَل‌ْ لِذَوِی‌الْحاجات‌ِ مِنْک‌َ قِسْماً تُفَرِّغ‌ُ لَهُم‌ْ فیه‌ِ شَخْصَک‌َ {همیشه‌ قسمتی‌ از وقت‌ خود را برای‌ملاقات‌ با نیازمندانت‌ قرار ده‌}، وَ تَجْلِس‌ُ لَهُم‌ْ مَجْلِساً عامّاً {و در مجلسی‌ عمومی‌بنشین‌}، فَتَتَواضَع‌ُ فیه‌ِ لِلّ"ه‌ِ الَّذی‌ خَلَقَک‌َ، وَ تُقْعِدَ عَنْهُم‌ْ جُنْدَک‌َ وَ اَعْوانَک‌َ {و در آن‌مجلس‌ در مقابل‌ خالقت‌ تواضع‌ کن‌، و دیگر لشکریان‌ و یارانت‌ آنجا نباشند}، ...حَتّی‌" یُکَلِّمَک‌َ مُتَکَلِّمُهُم‌ْ غَیْرَ مُتَتَعْتِع‌ٍ {تا هر کس‌ می‌خواهد، بدون‌ نگرانی‌ و لکنت‌زبان‌ سخن‌ بگوید}، فَاِنّی‌ سَمِعْت‌ُ رَسُول‌َ اللهِ ـ صَلَّی‌ اللّه‌ُ عَلَیْه‌ِ وَ آلِه‌ِ وَ سَلَّم‌َ ـ یَقُول‌ُفی‌ غَیْرِ مَوطِن‌ٍ: «لَن‌ْ تُقَدَّس‌َ اُمَّه‌ٌ لاَ یُؤْخَذُ لِلضَّعیف‌ِ فیها حَقُّه‌ُ مِن‌َ الْقَوِی‌ِّ غَیْرَ مُتَتَعْتِع‌ٍ»{من‌ از پیغمبر (ص‌) شنیدم‌ که‌ فرمود: «امتی‌ که‌ در آن‌ ضعیف‌ نتواند حق‌ خود رااز قوی‌ بگیرد و در گفتار درمانَد، قداست‌ ندارد.»}(27)
 

آزادی‌ و تأمین‌ آن‌ برای‌ انسان‌ها

تأکیدهای‌ زیادی‌ در این‌باره‌ وجود دارد و از جمله‌ حضرت‌ علی‌ (علیه السّلام) در نامه‌ سی‌ویکم‌ که‌می‌فرماید:(28) «وَ لاَ تَکُن‌ْ عَبْدَ غَیْرِک‌َ وَ قَدْ جَعَلَک‌َ اللّه‌ُ حُرّاً»، به‌ این‌ معنی‌ که‌ خداوند تو راآزاد قرار داده‌ است‌ بنابراین‌ بنده‌ دیگری‌ نباش‌! آزادی‌ در محدوده‌ شریعت‌ اسلامی‌ یکی‌از عناصر حکومت‌ اسلامی‌ است‌.
سفارش‌ اکید اخلاقی‌ و اجتماعی‌ به‌ مأمورین‌ دولت‌ در زمان‌ انتصاب‌ آنها
در اینجا برای‌ مثال‌ می‌توان‌ به‌ محمد بن‌ ابی‌بکر، هنگام‌ اعزام‌ او به‌ مصر، اشاره‌ کرد که‌امام‌ علی‌ (علیه السّلام) وی‌ را چنین‌ سفارش‌ فرمود:(29)
فَاخْفِص‌ْ لَهُم‌ْ جَناحَک‌َ وَ اَلِن‌ْ لَهُم‌ْ جانِبَک‌َ وَ ابْسُط‌ْ لَهُم‌ْ وَجْهَک‌َ وَ آس‌ِ بَیْنَهُم‌ْ فِی‌ اللَّحْظَه‌ِوَ النَّظْرَه‌ِ.
{با مردم‌ با تواضع‌ برخورد کن‌، و با ملایمت‌، و با چهره‌ باز؛ حتی‌ در نگاه‌ کردن‌ به‌اشخاص‌، چه‌ به‌ گوشه‌ چشم‌ بنگری‌ و چه‌ خیره‌ شوی‌، میان‌ آنان‌ نباید فرقی‌گذاشته‌ بشود.}
از این‌ قبیل‌ عبارات‌، به‌ هنگام‌ نصب‌ عمّال‌ و وُلات‌ در شهرها، از امام‌ (علیه السّلام) بسیار نقل‌شده‌ است‌ و فی‌المثل‌ در همان‌ نامه‌ بیست‌وهفتم‌ می‌خوانیم‌:(30)
فَلْیَکُن‌ْ اَحَب‌ُّ الذَّخائِرِ اِلَیْک‌َ ذَخیرَه‌َ الْعَمَل‌ِ الصّالِح‌ِ وَ اَمَرَه‌ُ اَن‌ْ یَکْسِرَ نَفْسَه‌ُعندالشَّهَوات‌ِ، وَ یَزَعَها عِنْدَ الْجَمَحات‌ِ، فَاِن‌َّ النَّفْس‌َ اَمّارَه‌ٌ بِالسُّوءِ اِلاّ ما رَحِم‌َ اللّه‌ُ وَاِذا اَحْدَث‌َ لَک‌َ ما اَنْت‌َ فیه‌ِ مِن‌ْ سُلْطانِک‌َ اُبَّهَه‌ً اَوْ مَخیلَه‌ً، فَانْظُرْ اِلی‌" عِظَم‌ِ مُلْک‌ِ اللهِفَوْقَک‌َ.
{بهترین‌ ذخیره‌های‌ تو (محمد بن‌ ابی‌بکر) در انجام‌ این‌ مأموریت‌ عمل‌ صالح‌باشد!، علی‌ (علیه السّلام) در اینجا توصیه‌ می‌فرماید که‌ محمد بن‌ ابی‌بکر خودش‌ رابشکند و نفس‌ خود را هنگام‌ شهوات‌ و سرکشی‌ها مهار کند، برای‌ اینکه‌ این‌نفس‌ آدمی‌ را به‌ بدی‌ وامی‌دارد، مگر خدا رحمت‌ آرد، اگر در اثر قدرت‌ غروری‌به‌ تو دست‌ داد، به‌ بالای‌ سر نگاه‌ کن‌ و عظمت‌ ملک‌ پروردگار را که‌ برتر از تواست‌ بنگر، تا بدانی‌ که‌ انسان‌ چه‌قدر در برابر عظمت‌ این‌ عالم‌ حقیر و ناچیزاست‌.}
 

نظارت‌ دقیق‌ بر اعمال‌ و اوضاع‌ کارگزاران‌ دولت‌

در این‌باره‌ به‌ نامه‌ مولای‌ متقیان‌ (علیه السّلام)، خطاب‌ به‌ شریح‌ بن‌ حارث‌، که‌ از قضات‌ِ ایشان‌ بوداشاره‌ می‌کنیم‌. آن‌ حضرت‌ چون‌ دریافتند شریح‌ خانه‌ای‌ را به‌ 80 دینار خریده‌ است‌، اورا خواستند و فرمودند:(31)
بَلَغَنی‌ اَنَّک‌َ ابْتَعْت‌َ داراً بِثَمانین‌َ دیناراً، وَ کَتَبْت‌َ لَها کِتاباً ... فقال‌ له‌ شریح‌: قد کان‌ ذلک‌یا امیرالمؤمنین‌. قال‌: فنظر الیه‌ نظر المغضب‌....
{به‌ من‌ خبر رسیده‌ است‌ که‌ تو خانه‌یی‌ به‌ 80 دینار خریده‌ و سندی‌ از برای‌ آن‌نوشته‌ای‌، شریح‌ گفت‌: آری‌، ای‌ امیرالمؤمنین‌ چنین‌ بوده‌ است‌. حضرت‌ باغضب‌ به‌ شریح‌ نگاه‌ کرد و فرمود: بدان‌ که‌ به‌زودی‌ کسی‌ به‌ سروقت‌ تو خواهدآمد که‌ نه‌ به‌ سندت‌ نگاه‌ کند و نه‌ به‌ شاهدت‌، تا اینکه‌ تو را از این‌ خانه‌ به‌ بیرون‌ببرد و....}
سپس‌ حضرت‌ (علیه السّلام) در ادامه‌ چنین‌ می‌فرماید:(32)
فَانْظُرْ یا شُرَیْح‌ُ لاَ تَکُون‌ُ ابْتَعْت‌َ هذِه‌ِ الدّارَ مِن‌ْ غَیْرِ مالِک‌َ، اَوْ نَقَدْت‌َ الَّثمَن‌َ مِن‌ْ غَیْرِحَلالِک‌َ! فَاِذا اَنْت‌َ قَدْ خَسِرْت‌َ دارَ الدُّنْیا وَ دارَ الاْ´خِرَه‌ِ!
{مبادا پول‌ این‌ خانه‌ را که‌ خریده‌ای‌، از غیر حلال‌ یا از غیر مال‌ خود داده‌ باشی‌ که‌در این‌ صورت‌ در دار دنیا خسران‌ دیده‌ای‌ و منزل‌ آخرت‌ را نیز از کف‌ داده‌ای‌.}
در جای‌ دیگر نیز آمده‌ است‌:
وَ بَنَی‌" رجل‌ من‌ عمّاله‌ بناءً فخماً، فقال‌ علیه‌السلام‌: اَطْلَعَت‌ِ الْوَرُِ رُؤُوسَها! اِن‌َّالْبِناءَ یَصِف‌ُ لَک‌َ الْغِنی‌"!(33)
{چون‌ امام‌ دید یکی‌ از کارگزارانش‌ خانه‌ مجللی‌ ساخته‌ است‌، فرمود: طلا ونقره‌، سر و گوش‌ خود را آشکار کرده‌ است‌! این‌ بنا نشان‌ می‌دهد که‌ تو توانگرشده‌ای‌. آخر اینها را از کجا به‌ دست‌ آورده‌ای‌؟}؛
فَارْفَع‌ْ اِلَی‌َّ حِسابَک‌َ، وَ اعْلَم‌ْ اَن‌َّ حِساب‌َ اللهِ اَعْظَم‌ُ مِن‌ْ حِساب‌ِ النّاس‌ِ.(34)
{حسابت‌ را پس‌ بده‌، و آن‌ را برای‌ من‌ بفرست‌ و آگاه‌ باش‌ که‌ حساب‌رسی‌خداوند بسی‌ برتر از حساب‌کشی‌ خلق‌ است‌.}
از جمله‌ موارد دیگرِ نظارت‌ بر کارهای‌ مأمورین‌ دولت‌، یکی‌ هم‌ قضیه‌ مربوط‌ به‌عثمان‌ بن‌ حنیف‌ است‌ که‌ در یک‌ جلسه‌ میهمانی‌ شرکت‌ کرده‌ بود و در آنجا فقط‌ثروتمندان‌ حضور داشتند. امام‌ (علیه السّلام) فرمود:(35)
وَ ما ظَنَنْت‌ُ اَنَّک‌َ تُجیب‌ُ اِلی‌" طَعام‌ِ قَوْم‌ٍ، عائِلُهُم‌ْ مَجْفُوٌّ، وَ غَنِیُّهُم‌ْ مَدْعُوٌّ.
{گمان‌ نمی‌کردم‌ تو (به‌ عنوان‌ کارمند حکومت‌ علوی‌) در جلسه‌ میهمانی‌یی‌شرکت‌ کنی‌ که‌ فقرا را از آنجا برانند و اغنیا را بدان‌ بخوانند!}
 

و تشویق‌ از نیکوکاران‌

حضرت‌ علی‌ (علیه السّلام) در این‌باره‌ توصیه‌ فرموده‌اند:(36)
وَلاَ یَکُونَن‌َّ الُْمحْسِن‌ُ وَ الْمُسی‌ءُ عِنْدَک‌َ بِمَنْزِلَه‌ٍ سَواءٍ فَاِن‌َّ فی‌ ذ"لِک‌َ تَزْهیداً لاِهْل‌ِالاْحْسان‌ِ فِی‌ الاْحْسان‌ِ، وَ تَدْریباً لاِهْل‌ِ الاْساءَه‌ِ عَلَی‌ الاْساءَه‌ِ!
{مبادا نیکوکار و بدکار در نزد تو مساوی‌ باشند، که‌ اگر این‌طور بشود، نیکوکاران‌انگیزه‌ درستکاری‌ را از دست‌ دهند و بدکاران‌ در بدکرداری‌ جرأت‌ پیدا کنند!}
سفارش‌ اکید نسبت‌ به‌ امر قضاوت‌ و وظایف‌ قُضات‌ در نظام‌ اسلامی‌، ...
در حکومت‌ اسلامی‌ درباره‌ قُضات‌ سفارش‌ بسیار شده‌ است‌؛ از جمله‌ اینکه‌ قاضی‌ بایدبرترین‌ مردمان‌ باشد، به‌دقت‌ و هوشمندی‌ داوری‌ کند، کارها بر او دشوار نیاید، ازلجاجت‌ و لغزش‌ و خطا دوری‌ گزیند، هیچ‌گاه‌ از حق‌ فاصله‌ نگیرد، با برهان‌ قاطع‌ وشناخت‌ کافی‌ به‌ صدور حکم‌ همت‌ گمارد، به‌ حرص‌ و طمع‌ روی‌ نیارَد و مراقب‌ باشد که‌از ستایش‌ و خوشامدگویی‌ دیگران‌، به‌ ورطه‌ هولناک‌ خودبینی‌ و خودپسندی‌ فرو نیفتد.در این‌ راستا، چنانچه‌ معیشت‌ قاضی‌ به‌خوبی‌ تأمین‌ شود، دیگر اندیشه‌ رشوه‌ و آزمندی‌در او قوّت‌ نخواهد گرفت‌ و بی‌تردید از فساد و تباهی‌ در امان‌ خواهان‌ ماند، چنان‌که‌ درعهدنامه‌ مالک‌ اشتر می‌خوانیم‌:(36)
اخْتَرْ لِلحُکْم‌ِ بَیْن‌َ النّاس‌ِ اَفْضَل‌َ رَعِیَّتِک‌َ فی‌ نَفْسِک‌َ، مِمَّن‌ْ لاَ تَضیق‌ُ بِه‌ِ الاْمُورُ، وَ لاَتُمْحِکُه‌ُ الْخُصُوم‌ُ، وَ لاَ یَتَمادی‌" فِی‌ الزَّلَّه‌ِ، وَ لاَ یَحْصَرُ مِن‌َ الْفَی‌ْءِ اِلَی‌ الْحَق‌ِّ اِذا عَرَفَه‌ُ، وَ لاَتُشْرِف‌ُ نَفْسُه‌ُ عَلی‌" طَمَع‌ٍ، وَ لاَ یَکْتَفی‌ بِاَدْنی‌" فَهْم‌ٍ دُون‌َ اَقْصاه‌ُ؛ وَ اَوْقَفَهُم‌ْ فِی‌ الشُّبُهات‌ِ، وَآخَذَهُم‌ْ بِالْحُجَج‌ِ، وَ اَقَلَّهُم‌ْ تَبَرُّماً بِمُراجَعَه‌ِ الْخَصْم‌ِ، وَ اَصْبَرَهُم‌ْ عَلی‌" تَکَشُّف‌ِ الاْمُورِ، وَاَصْرَمَهُم‌ْ عِنْدَ اتِّضاح‌ِ الْحُکْم‌ِ، مِمَّن‌ْ لاَ یَزْدَهیه‌ِ اِطْراءٌ، وَلاَ یَسْتَمیلُه‌ُ اِغْراءٌ، وَ اُول"ئِک‌َقَلیل‌ٌ. ثُم‌َّ اَکْثِرْ تَعاهُدَ قَضائِه‌ِ، وَافْسَح‌ْ لَه‌ُ فِی‌ الْبَذْل‌ِ ما یُزیل‌ُ عِلَّتَه‌ُ، وَ تَقِل‌ُّ مَعَه‌ُ حاجَتُه‌ُاِلَی‌ النّاس‌ِ....
{پس‌ برای‌ قضاوت‌ و داوری‌ بین‌ مردم‌ بهترین‌ رعیتت‌ را اختیار کن‌؛ کسی‌ که‌کارها به‌ او سخت‌ نیاید (از عهده‌ هر حکمی‌ برآید، نه‌ آنکه‌ ناتوان‌ باشد) ونزاع‌کنندگان‌ در ستیزه‌ و لجاج‌، رأی‌ خود را بر او تحمیل‌ نکنند، و در لغزش‌پایداری‌ نکند و از بازگشت‌ به‌ حق‌، هرگاه‌ آن‌ را شناخت‌، درمانده‌ نشود (چون‌ به‌خطای‌ خود آگاه‌ شد یا او را به‌ آن‌ لغزش‌ آشنا نمودند بازگردد، نه‌ آنکه‌ بر اشتباه‌خویش‌ ایستادگی‌ کند) و نفس‌ او به‌ طمع‌ و آز مایل‌ نباشد (زیرا اگر طمع‌ داشته‌باشد نمی‌تواند به‌حق‌ حکم‌ کند) و (در حکم‌ دادن‌) به‌ اندک‌ فهم‌، بدون‌ به‌کاربردن‌ اندیشه‌ کافی‌ اکتفا نکند (بلکه‌ جست‌وجو نماید تا منتها درجه‌ آنچه‌ لازم‌است‌ به‌ دست‌ آورد) و کسی‌ که‌ در شبهات‌ تأمل‌ و درنگش‌ از همه‌ بیش‌تر باشد(در امر مشتبه‌ تا حقیقت‌ را به‌ دست‌ نیاورد حکم‌ ندهد) و حجت‌ها و دلایل‌ رابیش‌ از همه‌ فرا گیرد، و کم‌تر از همه‌ از مراجعه‌ دادخواه‌ دلتنگ‌ شود، و بر (رنج‌بردن‌ در) آشکار ساختن‌ کارها از همه‌ شکیباتر و هنگام‌ رو شدن‌ حکم‌، از همه‌برّنده‌تر باشد (چون‌ به‌ مطلب‌ پی‌ برد فوری‌ حکم‌ آن‌ را بدهد و تأخیر نیندازد که‌موجب‌ سرگردانی‌ نزاع‌کننده‌ها شود). کسی‌ که‌ بسیار ستودن‌، او را به‌ خودبینی‌واندارد و برانگیختن‌ و گول‌ زدن‌، او را مایل‌ (به‌ یکی‌ از دو طرف‌) نگرداند که‌حکم‌دهندگان‌ آراسته‌ به‌ این‌ صفات‌ کم‌ به‌ دست‌ می‌آیند (باید در طلب‌ ایشان‌بسیار سعی‌ و کوشش‌ نمود)، پس‌ از آن‌ از قضاوت‌ او بسیار خبرگیر و وارسی‌ کن‌(مبادا خطایی‌ از او سر زند که‌ نتوانی‌ جبران‌ نمود) و آن‌قدر به‌ او ببخش‌ وزندگیش‌ را فراخ‌ ساز که‌ عذر او را از بین‌ ببرد، و نیازش‌ به‌ مردم‌ بدان‌ بخشش‌ کم‌باشد (تا بهانه‌یی‌ برای‌ رشوه‌ گرفتن‌ نداشته‌ باشد و به‌راستی‌ و درستی‌، در کارهاحکم‌ نماید).}
 

توجه‌ به‌ حال‌ کشاورزان‌، تجّار و صنعتگران‌ و ...

باید به‌ این‌ گروه‌ رسیدگی‌ و کمک‌ شود و اگر در کارشان‌ اشکال‌ وجود دارد مرتفع‌ گردد واز آنجایی‌ که‌ تهیه‌ قوت‌ و غذای‌ مملکت‌ بر عهده‌ کشاورزان‌ است‌، لذا توجه‌ ویژه‌ به‌ امورآنان‌ لازم‌ است‌:
وَ اِنَّما یُؤْتی‌" خَراب‌ُ الاْرْض‌ِ مِن‌ْ اِعْوازِ اَهْلِها وَ اِنَّما یُعْوِزُ اَهْلُها لاِشْراف‌ِ اَنْفُس‌ِ الْوُلاه‌ِعَلَی‌ الْجَمْع‌ِ، وَ سُوءِ ظَنِّهِم‌ْ بِالْبَقاءِ وَلْیَکُن‌ْ نَظَرُک‌َ فی‌ عِمارَه‌ِ الاْرْض‌ِ اَبْلَغ‌َ مِن‌ْ نَظَرِک‌َ فِی‌اسْتِجْلاب‌ِ الْخَراج‌ِ لاِن‌َّ ذ"لِک‌َ لاَ یُدْرَک‌ُ اِلاّ بِالْعِمارَه‌ِ؛ وَ مَن‌ْ طَلَب‌َ الْخَراج‌َ بِغَیْرِ عِمارَه‌ٍاَخْرَب‌َ الْبِلادَ، وَ اَهْلَک‌َ الْعِبادَ.
{همیشه‌ زمین‌ از این‌ جهت‌ تخریب‌ می‌شود که‌ فقرا و مستمندان‌ مشغول‌کشاورزی‌ در آن‌ باشند، و رعیت‌، نیازمند و پریشان‌ می‌شود به‌ توجه‌ حکمرانان‌به‌ جمع‌ آوردن‌ِ (مال‌ و دارایی‌) و بدگمانی‌شان‌ به‌ پایداری‌ِ (حکومت‌ و ریاست‌خود).(37) بنابراین‌ توجه‌ تو در آباد کردن‌ زمین‌ها باید بیش‌ از آن‌ باشد که‌ غرِدر اخذ مالیات‌ باشی‌،(38) زیرا خراج‌ گرفتن‌، جز به‌ آبادانی‌ میسّر نشود و کسی‌که‌ مالیات‌ بگیرد و مملکت‌ را آباد نسازد، بلاد را خراب‌ می‌کند و بندگان‌ خدا رابه‌ هلاکت‌ می‌رساند.}
 

مشورت‌ به‌ عنوان‌ یک‌ اصل‌ در حکومت‌ اسلامی‌

در نظام‌ اسلامی‌ بر مسئله‌ مشورت‌ بسیار تأکید شده‌ است‌ و فی‌المثل‌ در کلام‌ مولای‌متقیان‌ (علیه السّلام) در این‌باره‌ می‌خوانیم‌:(39)
مَن‌ِ اسْتَقْبَل‌َ وُجُوه‌َ الاْ´راءِ، عَرَف‌َ مَواقِع‌َ الْخَطاءِ!
{کسی‌ که‌ جوانب‌ِ رأی‌ها و افکار مردم‌ را در نظر بگیرد و از آنها استقبال‌ کند، به‌خطاهای‌ خود بهتر پی‌ می‌برد.}
نیز آمده‌ است‌:(40)
مَن‌ِ اسْتَبَدَّ بِرَاْیِه‌ِ هَلَک‌َ، وَ مَن‌ْ شاوَرَ الرِّجال‌َ شارَکَها فی‌ عُقُولِها.
{کسی‌ که‌ استبداد به‌ خرج‌ بدهد دچار هلاکت‌ می‌شود و آن‌ که‌ با مردم‌ مشورت‌کند از عقول‌ و افکار آنها استفاده‌ می‌کند.}
میدان‌ ندادن‌ به‌ متملقین‌ و چاپلوسان‌
از علی‌ (علیه السّلام) نقل‌ شده‌ است‌ که‌:
وَ اِن‌َّ مِن‌ْ اَسْخَف‌ِ حَالاَت‌ِ الْوُلاه‌ِ عِنْدَ صَالِح‌ النّاس‌ِ، اَن‌ْ یُظَن‌َّ بِهِم‌ْ حُب‌ُّ الْفَخْرِ، وَیُوضَع‌َ اَمْرُهُم‌ْ عَلَی‌ الْکِبْرِ... فَلاَ تُکَلِّمُونی‌ بِما تُکَلَّم‌ُ بِه‌ِ الْجَبابِرَه‌ُ ... وَ لاَ تُخالِطُونی‌بِالْمُصانَعَه‌ِ و قال‌ علیه‌السّلام‌ لرجل‌ افرط‌ فی‌ الثناء علیه‌، و کان‌ علیه‌السلام‌ له‌متهما: اَنَا دُون‌َ ما تَقُول‌ُ، وَ فَوَِْ ما فی‌ نَفْسِک‌َ!
{بدترین‌ و پست‌ترین‌ حالات‌ فرمانروایان‌ آن‌ است‌ که‌ مردم‌ پارسا آنان‌ رادوستدار فخر و خودستایی‌ دانند و کردارشان‌ را حمل‌ بر کبر و خودخواهی‌ کنند.من‌ از اینکه‌ چنین‌ گمانی‌ درباره‌ام‌ رود، کراهت‌ دارم‌...، آن‌ طور که‌ با جباران‌ وگردنکشان‌ صحبت‌ کنند با من‌ سخن‌ مگویید ...، با من‌ از روی‌ چاپلوسی‌ حرف‌نزنید.(41) شخصی‌ برخلاف‌ عقیده‌ قلبی‌اش‌ بیش‌ از حد از آن‌ حضرت‌ تعریف‌کرد و گویا در خاطرش‌ این‌ بود که‌ چیزی‌ بیش‌ از حق‌ خود طلب‌ کند. حضرت‌فرمودند: من‌ از گفتاری‌ که‌ بر زبان‌ می‌رانی‌ پایین‌تر هستم‌ ولی‌ از آنچه‌ در دل‌ داری‌بالاترم‌.}(42)
ادامه دارد ......
 

سه شنبه 3 خرداد 1390  2:09 PM
تشکرات از این پست
amuzesh2005
amuzesh2005
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مهر 1387 
تعداد پست ها : 6524
محل سکونت : آذربایجانشرقی

پاسخ به:اصول‌ و مبانی‌حکومت‌ علی‌ (علیه السّلام)

قسمت سوم

تعلیم‌ و تربیت‌ توأم‌ با تعهد اسلامی‌

این‌ مقوله‌ نیز بسیار مفصل‌ است‌ و حضرت‌ بر آن‌ تأکید می‌کند و می‌فرماید:
أَیُّهَا النّاس‌ُ، اِن‌َّ لِی‌ عَلَیْکُم‌ْ حَقّاً، وَ لَکُم‌ْ عَلَی‌َّ حَق‌ٌّ: فَاَمّا حَقُّکُم‌ْ عَلَی‌َّ فَالنَّصیحَه‌ُ لَکُم‌ْ.وَتَوْفیرُ فَیْئِکُم‌ْ عَلَیْکُم‌ْ، وَ تَعْلیمُکُم‌ْ کَیْلا تَجْهَلُوا، وَ تَأْدیبُکُم‌ْ کَیْما تَعْلَمُوا.
{ای‌ مردم‌، مرا بر شما حقی‌ است‌ و شما را نیز بر من‌ حقی‌. حق‌ شما آن‌ است‌ که‌من‌ خیرخواهتان‌ باشم‌ و سعی‌ کنم‌ که‌ زندگی‌ شما در رفاه‌ باشد و شما را تعلیم‌بدهم‌ تا جاهل‌ نباشید و آدابتان‌ بیاموزم‌ تا دانا شوید.}
شواهد فراوانی‌ درباره‌ تعلیم‌ توأم‌ با تربیت‌ و تخصص‌ همراه‌ با تعهد وجود دارد که‌بیان‌ همه‌ آنها موجب‌ تطویل‌ مقال‌ خواهد شد.
خطبه‌های‌ حضرت‌ امیرالمؤمنین‌ (علیه السّلام) در خداشناسی‌ و امثال‌ آن‌، در سطوح‌ بسیارعالی‌ است‌ ولی‌ باید به‌ این‌ مسئله‌ توجه‌ کرد که‌ خطبه‌ غیر از کتاب‌ است‌، بدین‌ معنی‌ که‌یک‌ عالم‌ کتاب‌ خود را برای‌ اهل‌ِ علم‌ می‌نویسد اما خطبه‌ها در مقاطع‌ مختلف‌ و برای‌صنوف‌ گوناگون‌ کاربرد دارد؛ از جمله‌ در میدان‌های‌ جنگ‌ برای‌ سربازان‌، در بازار برای‌بازاریان‌ و در مساجد برای‌ عموم‌ مردم‌. بنابراین‌، خطبه‌ها حاوی‌ مطالب‌ بسیارارزشمندی‌ است‌ که‌ نباید از آنها غافل‌ شد و فرهنگ‌ علوی‌، مکتب‌ علوی‌ و حکومت‌علوی‌، به‌قدری‌ فرهنگ‌ مردم‌ را بالا برده‌ است‌ که‌ بسیاری‌ از عامّه‌ مردم‌ این‌ خطبه‌ها راــکه‌ حتی‌ امثال‌ مرحوم‌ صدرالمتألهین‌ شیرازی‌، مرحوم‌ بحرانی‌ و مرحوم‌ خوئی‌ که‌ خوداز شارحان‌ نهج‌ البلاغه‌ بوده‌، گاهی‌ از فهم‌ِ معانی‌ کلمات‌ِ آن‌ عاجز مانده‌اند ــ با تأمل‌ درمی‌یابند! چه‌گونه‌ بود که‌ بازاری‌ها این‌ مطالب‌ را می‌فهمیدند و سربازان‌ِ میادین‌ نبرد اینهارا درک‌ می‌کردند؟ خطیب‌ باید به‌ مقتضای‌ حال‌ مردم‌ حرف‌ بزند تا مخاطبان‌ بفهمند وعلی‌ (علیه السّلام) چنین‌ می‌کرد:(44)
بِتَشْعیرِه‌ِ الْمَشاعِرَ عُرِف‌َ اَن‌ْ لاَ مَشْعَرَ لَه‌ُ، وَ بِمُضادَّتِه‌ِ بَیْن‌َ الاْمُورِ عُرِف‌َ اَن‌ْ لاَ ضِدَّ لَه‌ُ، وَبِمُقارَنَتِه‌ِ بَیْن‌َ الاْشْیاءِ عُرِف‌َ اَن‌ْ لاَ قَرین‌َ لَه‌ُ.
{با به‌ وجود آوردن‌ِ او، حواس‌ّ و قوای‌ درّاکه‌ را معلوم‌ می‌شود که‌ آلت‌ِ ادراکیّه‌یی‌از برای‌ وی‌ نیست‌ و به‌ قرار دادن‌ او، ضدّیت‌ و مخالفت‌ را بین‌ اشیا دانسته‌می‌شود که‌ ضد و مخالفی‌ ندارد، و به‌ تعیین‌ او قرین‌ و همنشین‌ را بین‌ اشیاشناخته‌ می‌شود که‌ قرین‌ و همنشین‌ برای‌ او نیست‌ (زیرا او آفریننده‌ حواس‌ّ واضداد و قرینه‌ها است‌).}
خوب‌ ملاحظه‌ می‌شود که‌ معنای‌ این‌ عبارت‌ بسیار رفیع‌ و در عین‌ حال‌ طوری‌ است‌ که‌سربازان‌ در میدان‌ جنگ‌، بازاری‌ها و آنهایی‌ که‌ در مسجد بودند نیز اینها را می‌فهمیدند.نگارنده‌، نمونه‌های‌ زیادی‌ را در این‌ خصوص‌ فراهم‌ آورده‌ است‌ که‌ در اینجا تنها به‌ نقل‌مواردی‌ از آنها اکتفا می‌کند:
نوف‌ٍ البکالی‌ قال‌: خطبنا بهذِه‌ الخطبه‌ امیرالمؤمنین‌ علیه‌ السَّلام‌ بالکوفه‌ و هو قائم‌علی‌ حجاره‌، نصبها له‌ جعده‌ بن‌ هبیره‌ المخزومی‌، و علیه‌ مدرعه‌ من‌ صوف‌ وحمائل‌ سیفه‌ لیف‌، و فی‌ رجلیه‌ نعلان‌ من‌ لیف‌، و کأَن‌َّ جبینه‌ ثفنه‌ بعیر.
{نوف‌ بِکالی‌ می‌گوید: حضرت‌ امیر این‌ خطبه‌ را خواندند در حالی‌که‌ در کوفه‌روی‌ سنگی‌ ایستاده‌ بودند و جَعده‌ فرزند هُبیره‌ مخزومی‌ آن‌ (سنگ‌) را برپاداشته‌ بود. جامه‌یی‌ پشمین‌ به‌ تن‌ داشتند و بند شمشیری‌ از لیف‌ خرما بر کتف‌،و کفشی‌ از لیف‌ در پا، و پیشانی‌ او مثل‌ پینه‌ زانوی‌ شتر بود.}(45)
فَمِن‌ْ شَواهِدِ خَلْقِه‌ِ خَلْق‌ُ السَّم"وات‌ِ مُوَطَّدات‌ٍ بِلاَ عَمَدٍ، قائِمات‌ٍ بِلاَ سَنَدٍ، دَعاهُن‌َّفَاَجَبْن‌َ طَائِعات‌ٍ مُذْعِنات‌ٍ، غَیْرَ مُتَلَکِّئات‌ٍ وَلاَ مُبْطِئات‌ٍ.
{از شواهد خلقت‌ خداوند، آفرینش‌ آسمان‌ها است‌ که‌ بدون‌ ستون‌، پابرجا وبی‌تکیه‌گاه‌، برپا است‌. خداوند آسمان‌ها را خواند، اجابت‌ کردند، از روی‌ طوع‌ ورغبت‌ و بی‌درنگ‌ و تأخیر.}(46)
این‌ دلیلی‌ بر آن‌ است‌ که‌ حضرت‌ امیر (علیه السّلام) می‌فرمایند همه‌ جمادات‌ درک‌ و شعور دارند؛ از این‌ جهت‌ که‌ خداوند آنها را خواند و چنین‌ شنید:(47)
فَاَجَبْن‌َ طَائِعات‌ٍ مُذْعِنات‌ٍ، غَیْرَ مُتَلَکِّئات‌ٍ وَلاَ مُبْطِئات‌ٍ؛ وَ لَولا اِقْرارُهُن‌َّ لَه‌ُ بِالرُّبُوبِیَّه‌ِوَ اِذْعانُهُن‌َّ لَه‌ُ بِالطَّواعِیَه‌ِ، لَما جَعَلَهُن‌َّ مَوْضِعاً لِعَرْشِه‌ِ....
{پس‌ از روی‌ اطاعت‌ و فرمانبری‌، بدون‌ توقف‌ و درنگ‌ (دعوتش‌ را) پذیرفتند(ایجاد شدند) و اگر اقرار نبود (زبان‌ حال‌)، ایشان‌ بر (ثبوت‌) ربوبیت‌ و اعتراف‌آنها به‌ اطاعت‌ و بندگی‌، آنها را موضع‌ عرش‌ خود و محل‌ (مقرّبین‌ از) فرشتگان‌ وجای‌ بالا بردن‌ گفتار نیکو و کردار شایسته‌ بندگان‌ قرار نمی‌داد.}
این‌ مطلب‌ که‌ شعور و درک‌ در همه‌ موجودات‌ عالم‌ سریان‌ دارد، بسیار مهم‌ است‌ و ازاین‌ قبیل‌ خطبه‌ها نیز در نهج‌ البلاغه‌ فراوان‌ مشاهده‌ می‌شود. ابن‌ ابی‌الحدید و شرّاح‌دیگر می‌گویند که‌ واقعاً علی‌ (علیه السّلام) مبتکر این‌ موضوع‌ است‌، چون‌ قبل‌ از ایشان‌ اگر هم‌مردم‌ عرب‌ سخنی‌ می‌گفتند، صرفاً درباره‌ کوه‌ و درخت‌ و دشت‌ و بیابان‌ بود، اما اولین‌کسی‌ که‌ درباره‌ آسمان‌ها و ملائکه‌ و عظمت‌ خلقت‌، ابتکار به‌ خرج‌ داد و درباره‌ این‌موضوعات‌ سخن‌ گفت‌، علی‌ بن‌ ابی‌طالب‌ (علیه السّلام) بود.
 

وعظ‌ و ارشاد و تبلیغ‌ و نصیحت‌

قسمت‌ مهمی‌ از مطالب‌ نهج‌ البلاغه‌ درباره‌ وعظ‌ و ارشاد است‌. به‌ این‌ ترتیب‌ که‌ امام‌علی‌ (علیه السّلام) ابتدا آیاتی‌ از قرآن‌ می‌خواند و سپس‌ خطبه‌هایی‌ را ایراد می‌فرمود و فی‌المثل‌در یک‌ خطبه‌، آیه‌ شریفه‌ «یَا اَیُّهَا الاْنْسان‌ُ مَا غَرَّک‌َ بِرَبِّک‌َ الْکَریم‌ِ» را تلاوت‌ و آن‌گاه‌ خطبه‌را ایراد کردند.(48) نیز پس‌ از قرائت‌ آیات‌ِ «اَلْهی"کُم‌ُ التَّکاثُرُ، حَتّی‌" زُرْتُم‌ُ الْمَقابِرَ»، خطبه‌دیگری‌ را ایراد فرمودند(49) و این‌ خطبه‌ها بعضاً دارای‌ مضامین‌ بسیار عجیبی‌ است‌؛ برای‌ مثال‌، ابن‌ ابی‌الحدید درباره‌ یکی‌ از اینها می‌گوید: «و اقسم‌ بمن‌ تقسم‌ الامم‌ کلها به‌لقد قرأت‌ هذه‌ الخطبه‌ منذ خمسین‌ سنه‌ و اءلی‌ الا´ن‌ اکثر من‌ الف‌ مره‌»،(50) بدین‌ مضمون‌ که‌من‌ به‌ آنچه‌ همه‌ امت‌ها قسم‌ می‌خورند سوگند یاد می‌کنم‌ که‌ این‌ خطبه‌ را، از پنجاه‌ سال‌پیش‌ به‌ این‌ طرف‌، بیش‌ از هزار دفعه‌ خوانده‌ام‌ و هر بار در نفس‌ من‌ اثر جدیدی‌ بر جای‌نهاده‌ است‌. سپس‌ می‌گوید: چه‌قدر خطبا حرف‌ زدند، ولی‌ کیست‌ که‌ مثل‌ علی‌ بن‌ابی‌طالب‌ (علیه السّلام) این‌قدر با فصاحت‌ و بلاغت‌ سخن‌ گفته‌ باشد؟ همین‌ ابن‌ ابی‌الحدید به‌دنبال‌ خطبه‌ صدوهشتم‌ ــسُبْحانَک‌َ خالِقاً وَ مَعْبُوداً! بِحُسْن‌ِ بَلائِک‌َ عِنْدَ خَلْقِک‌َ، خَلَقْت‌َداراً...ــ می‌گوید: «فجزی‌الله‌ قائلها عن‌الاسلام‌ افضل‌ ما جزی‌ به‌ ولّیاً من‌ اولیائه‌!»،(51)و بعد از اینکه‌ مقداری‌ درباره‌ فصاحت‌ و بلاغت‌ کلام‌ امام‌ (علیه السّلام) صحبت‌ می‌کند، به‌ بیان‌ِخدمات‌ علی‌ بن‌ ابی‌طالب‌ (علیه السّلام) می‌پردازد و در این‌باره‌ چنین‌ سخن‌ می‌رانَد: «فما ابلغ‌نصرته‌ له‌! تاره‌ً بیده‌ و سیفه‌، و تاره‌ بلسانه‌ و نطقه‌، و تاره‌ بقلبه‌ و فکره‌!» (علی‌ بن‌ابی‌طالب‌ (علیه السّلام) گاهی‌ با دست‌ و شمشیرش‌ به‌ اسلام‌ خدمت‌ کرد، گاه‌ با زبان‌ و نطقش‌، وگاهی‌ با قلب‌ و فکرش‌). او سپس‌ با این‌ عبارات‌ لب‌ به‌ ستایش‌ علی‌ (علیه السّلام) می‌گشاید:(52)
ان‌ قیل‌ جهاد و حرب‌ فهو سیدٌ المجاهدین‌ والمحاربین‌ و ان‌ قیل‌ وعظ‌ٌ وتذکیرٌ فهوابلغ‌ الواعظین‌ والمذکرین‌ و ان‌ قیل‌ فقه‌ٌ و تفسیرٌ فهو رئیس‌ الفقهاء و المفسرین‌ وان‌ قیل‌ عدل‌ و توحید فهو امام‌ٌ اهل‌ العدل‌ و الموحدین‌.
لیس‌ علی‌الله‌ بمستنکرٍان‌ یجمع‌ العالم‌ فی‌ واحد
{اگر درباره‌ جهاد و حرب‌ سخن‌ به‌ میان‌ آید، علی‌ بن‌ ابی‌طالب‌ سید مجاهدین‌ ومحاربین‌ است‌. همو که‌ در وعظ‌ و پند و اندرز، زبان‌آورترین‌ واعظان‌ و مذکّران‌است‌، در فقه‌ و تفسیر نیز رئیس‌ فقها و مفسّرین‌، و در عدل‌ و توحید و عقاید،امام‌ موحدین‌ است‌. برای‌ خداوند مشکل‌ نیست‌ که‌ تمام‌ دنیا را در شخصی‌ واحدو وجودی‌ یگانه‌ جمع‌ کند.}
 

صلح‌ و امنیت‌

این‌ موضوع‌ در کنگره‌ حاضر مورد عنایت‌ بیش‌تری‌ نیز هست‌. مطالب‌ زیادی‌ درباره‌امنیت‌، از جمله‌ فقرات‌ زیر، در نهج‌ البلاغه‌ آمده‌ است‌:
اللّهُم‌َّ اِنَّک‌َ تَعْلَم‌ُ اَنَّه‌ُ لَم‌ْ یَکُن‌ِ الَّذِی‌ کان‌َ مِنّا مُنافَسَه‌ً فِی‌ سُلْطان‌ٍ، وَ لاَ الِْتماس‌َ شَی‌ْءٍ مِن‌ْفُضُول‌ِ....
{خدایا تو می‌دانی‌ حکومت‌ را که‌ تأسیس‌ کردیم‌، نخواستیم‌ با سلطنت‌طلبان‌ وآنان‌که‌ در فکر حکومت‌اند، رقابت‌ کرده‌ و مال‌ و ثروت‌ زیادی‌ به‌ دست‌ آورده‌باشیم‌. بلکه‌ می‌خواستیم‌ دین‌ را زنده‌ کنیم‌ و اصلاح‌ به‌وجود آوریم‌.}(53)
باید توجه‌ نمود اصلاح‌طلبی‌یی‌ که‌ حضرت‌ امیرالمؤمنین‌ (علیه السّلام) در اینجا آغازگر آن‌ است‌،جزء عناصر دین‌ است‌.
امام‌ صادِق (علیه السّلام) نیز فرمود: «مَن‌ْ استوی‌" یَوْمَاه‌ُ فهو مغبون‌ٌ»(54) (هر کس‌ دو روزش‌مساوی‌ باشد مغبون‌ است‌)، یعنی‌ همیشه‌ باید به‌ جلو و به‌ سوی‌ پیشرفت‌ حرکت‌ کرد ورو به‌ جانب‌ اصلاح‌ گام‌ برداشت‌. در باب‌ هدف‌ مولی‌ الموحدین‌ (علیه السّلام) از تاسیس‌ حکومت‌نیز می‌خوانیم‌:(55)
وَ لکِن‌ّ لِنَرُدَّ الْمَعالِم‌ مِن‌ دِینِک‌َ، وَ نُظْهِرَ الاْصْلاح‌َ فِی‌ بِلادِک‌َ، فَیَأْمَن‌َ الْمَظْلُومُون‌َ مِن‌ْعِبادِک‌َ....
{بلکه‌ برای‌ این‌ بود که‌ (چون‌ فتنه‌ و فساد در شهرها شیوع‌ یافت‌ و ظلم‌ و ستم‌ برمردم‌ وارد گشت‌ و حلال‌ و حرام‌ تغییر کرد، خواستیم‌) آثار دین‌ تو را (که‌ تغییریفاته‌ بود) بازگردانیم‌، و در شهرهای‌ تو اصلاح‌ و آسایش‌ برقرار نماییم‌ تا بندگان‌ستمکشیده‌ات‌ در امن‌ و آسودگی‌ بوده‌ باشند و احکام‌ تو که‌ ضایع‌ مانده‌ بود،جاری‌ گردد.}
و از حضرت‌ (علیه السّلام) منقول‌ است‌:(56)
فَالْجُنُودُ، بِاِذْن‌ِ اللهِ، حُصُون‌ُ الرَّعِیَّه‌ِ، وَزَیْن‌ُ الْوُلاه‌ِ، وَ عِزُّ الدّین‌ِ، وَ سُبُل‌ُ الاْمْن‌ِ.
{پس‌ لشکریان‌، به‌ فرمان‌ خداوند، قلعه‌های‌ محکم‌ مردم‌، زینت‌ فرمانروایان‌ وباعث‌ عزت‌ دین‌ هستند و راه‌های‌ امنیت‌ به‌ این‌ وسیله‌ تأمین‌ می‌شود.}
از امام‌ علی‌ (علیه السّلام) نقل‌ است‌ که‌: «شنیده‌ام‌ لشکری‌ از سوی‌ معاویه‌ وارد شهر انبار شده‌و یکی‌ از آنان‌ گوشواره‌ و خلخال‌ زنی‌ مسلمان‌ و یک‌ زن‌ غیر مسلمان‌ را (که‌ در پناه‌ اسلام‌قرار داشت‌) ربوده‌ است‌.» آن‌گاه‌ می‌فرمایند:(57)
فلو أن‌َّ امرأً مسلماً مات‌ من‌ بعد هذا اَسفاً ما کان‌ به‌ ملوماً، بل‌ کان‌ به‌ عندی‌ جدیراً.
{اگر مسلمانی‌ بر اثر شنیدن‌ این‌ واقعه‌ از غصه‌ بمیرد، نه‌ تنها بر او ملامتی‌ نیست‌بلکه‌ از نظر من‌ شایسته‌، و ای‌ بسا جای‌ شگفتی‌ است‌.}
 

وفای‌ به‌ عهود و پیمان‌ها

این‌ اصل‌ نیز بسیار مهم‌ است‌، زیرا مردم‌ به‌ رغم‌ آرزوهای‌ گوناگون‌ و اندیشه‌های‌ پراکنده‌،بر هیچ‌یک‌ از واجبات‌ الهی‌ نظیر بزرگ‌ شمردن‌ وفای‌ به‌ عهد همداستان‌ نیستند؛ به‌ویژه‌که‌ آدمی‌ در اسلام‌ هماره‌ خود را با تأکید بر نهی‌ از پیمان‌شکنی‌ مواجه‌ می‌بیند. این‌ تعالیم‌ارزنده‌ را در اواخر عهدنامه‌ مالک‌ اشتر، با عبارات‌ دلنشین‌ زیر، می‌توان‌ از نظرگذراند:(58)
لَیْس‌َ مِن‌ْ فَرائِض‌ِ اللهِ شَی‌ْءٌ النّاس‌ُ اَشَدُّ عَلَیْه‌ِ اجْتِماعاً، مَع‌َ تَفَرُِِّ اَهْوائِهِم‌ْ، وَ تَشَتُّت‌ِآرائِهِم‌ْ، مِن‌ْ تَعْظیم‌ِ الْوَفاءِ بِالْعُهُودِ...، وَ لاَ تَخیسَن‌َّ بِعَهْدِک‌َ....
{زیرا چیزی‌ از واجبات‌ خدا در اجتماع‌ مردم‌ با اختلاف‌ هَواها و پراکندگی‌اندیشه‌هاشان‌ از بزرگ‌ دانستن‌ وفای‌ به‌ پیمان‌ها نیست‌، و مشرکین‌ هم‌ پیش‌ ازمسلمان‌ها وفای‌ به‌ عهد را بین‌ خود لازم‌ می‌دانستند، به‌ جهت‌ آنکه‌ وَبال‌ وبدعاقبتی‌ پیمان‌شکنی‌ را دریافته‌ بودند (آزموده‌ بودند، و مسلمان‌ها به‌ انجام‌ آن‌سزاوارترند).}
 

سعی‌ در آباد ساختن‌ کشور

حضرت‌ علی‌ (علیه السّلام) در صدر منشور خود خطاب‌ به‌ مالک‌ اشتر می‌فرمایند:(59)
ه"ذا ما اَمَرَ بِه‌ِ عَبْدُ اللهِ عَلِی‌ٌّ اَمیرُ الْمُؤْمِنین‌َ، مالِک‌َ بْن‌َ الْحارِث‌ِ الاْشْتَرَ فی‌ عَهْدِه‌ِ اِلَیْه‌ِ،حین‌َ وَلاّه‌ُ مِصْرَ: جِبایَه‌َ خَراجِها، وَ جِهادَ عَدُوِّها، وَ اسْتِصْلاح‌َ اَهْلِها، وَ عِمارَه‌َبِلادِها.
{این‌ فرمانی‌ است‌ از علی‌ امیرالمؤمنین‌ به‌ مالک‌ اشتر فرزند حارث‌ در پیمانی‌ که‌با او می‌بندد، هنگامی‌ که‌ او را به‌ حکومت‌ مصر می‌گمارد تا چهار چیز را درصدر برنامه‌ خود قرار دهد: جمع‌آوری‌ مالیات‌، جهاد با دشمنان‌ دین‌، سامان‌دادن‌ کار مردم‌ و آباد ساختن‌ شهرها.}
مملکتی‌ که‌ از جهت‌ مال‌، مالیات‌، هزینه‌ و بودجه‌ تأمین‌ است‌، از لحاظ‌ دفع‌ دشمن‌نیز قدرت‌ جهادی‌ و توان‌ِ مدافعه‌ قوی‌ را دارد و در این‌ صورت‌ همه‌ کار مردم‌ هم‌ اصلاح‌شود و شهرها آباد، و این‌ خود مبنای‌ برنامه‌ حکومت‌ علوی‌ است‌.
 

ترویج‌ فرهنگ‌ جهاد و شهادت‌طلبی‌ و تثبیت‌ آن‌

این‌ مقوله‌، فصل‌ مهمی‌ از نهج‌ البلاغه‌ را تشکیل‌ می‌دهد:(60)
اِن‌َّ اَکْرَم‌َ الْمَوْت‌ِ الْقَتْل‌ُ، وَ الَّذی‌ نَفْس‌ُ ابْن‌ِ اَبِی‌ طالِب‌ٍ بِیَدِه‌ِ، لاَلْف‌ُ ضَرْبَه‌ٍ بِالسَّیْف‌ِ اَهْوَن‌ُعَلَی‌َّ مِن‌ْ مِیتَه‌ٍ عَلَی‌ الْفِراش‌ِ.
{همانا گرامی‌ترین‌ مرگ‌ها کشته‌ شدن‌ در راه‌ خدا است‌ و قسم‌ به‌ پروردگاری‌ که‌جان‌ علی‌ بن‌ ابی‌طالب‌ در قبضه‌ قدرت‌ او است‌، هزار ضربه‌ شمشیر خوردن‌ برمن‌ بهتر و آسان‌تر است‌ که‌ در رختخواب‌ بمیرم‌.}
از این‌ قبیل‌ عبارات‌ و تاکیدات‌ را در آخر همان‌ نامه‌ مالک‌ اشتر فراوان‌ می‌یابیم‌:(61)
وَ اَنَا اَسْاَل‌ُ اللّه‌َ بِسَعَه‌ِ رَحْمَتِه‌ِ، وَ عَظیم‌ِ قُدْرَتِه‌ِ، عَلی‌" اءعْطاءِ کُل‌ِّ رَغْبَه‌ٍ اَن‌ْ یُوَفِّقَنی‌ وَ اِیّاک‌َلِما فیه‌ِ رِضاه‌ُ... وَ اَن‌ْ یَخْتِم‌َ لی‌ وَ لَک‌َ بِالسَّعادَه‌ِ وَ الشَّهادَه‌ِ.
{مالکا، بعد از این‌ همه‌ سفارش‌ها درباره‌ سیاست‌ و مملکت‌داری‌، از خدامی‌خواهم‌ توفیق‌ پیدا کنیم‌ و پایان‌ عمر من‌ و تو، هر دو، به‌ سعادت‌ و شهادت‌ختم‌ شود.}
حضرت‌ علی‌ (علیه السّلام) درباره‌ مسئله‌ جهاد نیز عباراتی‌ را می‌فرماید که‌ به‌ نظر نگارنده‌ این‌سطور اگر جمع‌آوری‌ شود، خود کتاب‌ مستقلی‌ درباره‌ فرهنگ‌ جهاد و شهادت‌طلبی‌است‌. مثلاً هنگامی‌ که‌ لشکریان‌ معاویه‌ در جنگ‌ صفین‌، شریعه‌ فرات‌ را گرفتند و یاران‌علی‌ (علیه السّلام) را از برداشتن‌ آب‌ منع‌ کردند، آن‌ حضرت‌ فرمود:(62)
قَدِ اسْتَطْعَمُوکُم‌ُ الْقِتال‌َ، فَاَقِرُّوا عَلی‌" مَذَلَّه‌ٍ، وَ تَأْخیرِ مَحَلَّه‌ٍ؛ اَوْ رَوُّوا السُّیُوف‌َ مِن‌َالدِّماءِ تَرْوَوْا مِن‌َ الْماءِ؛ فَالْمَوْت‌ُ فِی‌ حَیاتِکُم‌ْ مَقْهُورین‌َ، وَالْحَیاه‌ُ فی‌ مَوْتِکُم‌ْ قاهِرین‌َ
{لشکر معاویه‌ (با تصرف‌ شریعه‌ فرات‌ و منع‌ شما از برداشتن‌ آب‌) کارزار را باشما طالبند، پس‌ شما بر ذلّت‌ و خواری‌ اقرار کنید و شجاعت‌ و شرافت‌ را از کف‌بدهید، یا آنکه‌ شمشیرهاتان‌ را از خون‌ها(ی‌ ایشان‌) سیراب‌ کنید تا از آب‌ سیراب‌شود؛ پس‌ مرگ‌ (حقیقی‌) در زندگانی‌ شما است‌ اگر مغلوب‌ شوید و (حقیقت‌ِ)زندگانی‌ در مرگ‌ شما است‌ آن‌گاه‌ که‌ (بر دشمن‌ غالب‌ آیید) و مرگ‌ با عزّت‌ وشرافت‌ بهتر از زندگانی‌ با ذلّت‌ و خواری‌ است‌).}
برای‌ مرگ‌ و زندگی‌، قاموس‌ علی‌ بن‌ ابی‌طالب‌ (علیه السّلام) فصل‌ جدیدی‌ را می‌گشاید:«فَالْمَوْت‌ُ فِی‌ حَیاتِکُم‌ْ مَقْهُورین‌َ» (مرگ‌ آن‌ است‌ که‌ زنده‌ باشید و زیر سلطه‌ دیگران‌)،«وَالْحَیاه‌ُ فی‌ مَوْتِکُم‌ْ قاهِرین‌َ» (ولی‌ زندگی‌ آن‌ است‌ که‌ بمیرید در حال‌ قدرت‌). اینها واقعاًعجیب‌ است‌، خصوص‌ آنکه‌ آخرالامر می‌فرماید: «الْعارُ وَراءَکُم‌ْ، وَالْجَنَّه‌ُ اَمامَکُم‌ْ».موقعی‌ هم‌ که‌ طارِ بن‌ زیاد برای‌ فتح‌ اسپانیا همت‌ گماشت‌، همین‌ خطبه‌ را خواند و به‌لشکرش‌ گفت‌: «العدو امامکم‌ والبحر وراءکم‌»،(64) آن‌گاه‌ اسپانیا فتح‌ شد.
 

روش‌ اخذ مالیات‌

سید رضی‌ در آغاز نامه‌ بیست‌وپنجم‌ نهج‌ البلاغه‌، ضمن‌ عبارت‌ِ «کان‌ یکتبها لمن‌یستعمله‌ علی‌ الصدقات‌ و انما ذکرنا هنا جملاً منها لیعلم‌ بها أَنَّه‌ُ علیه‌السلام‌ کان‌ یقیم‌عمادالحق‌ و یشرع‌ امثله‌ العدل‌، فی‌ صغیر الامور و کبیرها و دقیقها و جلیلها»، گوید: ما این‌را نوشتیم‌ تا بدانند علی‌ بن‌ ابی‌طالب‌ (علیه السّلام) چه‌ میزان‌ به‌ جزئیات‌ کار در هر جریانی‌ برای‌اقامه‌ عماد حق‌ نظر داشته‌ است‌.
درباره‌ نحوه‌ اخذ مالیات‌ از منظر امام‌ (علیه السّلام) نیز مطلب‌ بسیار است‌ و در اینجا تنها به‌اشاره‌هایی‌ بسنده‌ می‌کنیم‌. آن‌ حضرت‌ خطاب‌ به‌ مأمور مالیاتی‌ خود فرمود: «انْطَلِق‌ْ عَلی‌"تَقْوَی‌ اللهِ» (با پرهیزکاری‌ برو مالیات‌ بگیر)؛ «وَ لاَ تُرَوِّعَن‌َّ مُسْلِماً» (و مسلمانی‌ نبایدبترسد)؛ «وَ لاَ تَجْتازَن‌َّ عَلَیْه‌ِ کارِهاً...» (و باید به‌ هر کجا که‌ گام‌ می‌گذاری‌، با رضا و رغبت‌مردم‌ مواجه‌ شوی‌)؛ «فَاِذا قَدِمْت‌َ عَلَی‌ الْحَی‌ِّ» (وقتی‌ به‌ قبیله‌یی‌ رسیدی‌)؛ «فَانْزِل‌ْ بِمائِهِم‌ْمِن‌ْ غَیْرِ اَن‌ْ تُخالِط‌َ اَبْیاتَهُم‌ْ» (در آنجا که‌ آب‌ است‌، فرود آی‌ و به‌ خانه‌های‌ مردم‌ در میای‌)؛ «ثُم‌َّ امْض‌ِ اِلَیْهِم‌ْ بِالسَّکینَه‌ِ وَ الْوَقارِ» (چون‌ آنجا منزل‌ کردی‌، با سکینه‌ و وقار و متانت‌ به‌سوی‌ ایشان‌ رو)؛ «حَتّی‌" تَقُوم‌َ بَیْنَهُم‌ْ فَتُسَلِّم‌َ عَلَیْهِم‌ْ و لا تُخرِج‌ْ بالتَحیِّه‌ِ لَهُم‌ْ» (سلام‌ کن‌ و آنان‌را تحیت‌ فرست‌)؛ «ثُم‌َّ تَقُول‌ُ: عِبادَ اللهِ، اَرْسَلَنی‌ اِلَیْکُم‌ْ وَلِی‌ُّ اللهِ وَ خَلیفَتُه‌ُ، لاِ´خُذَ مِنْکُم‌ْ حَق‌َّاللهِ فی‌ اَمْوالِکُم‌ْ...» (سپس‌ بگو: ای‌ بندگان‌ خدا، مرا ولی‌ خدا فرستاده‌ است‌ که‌ اگر حقی‌از خداوند در مال‌ شما هست‌ بگیرم‌)؛ «فَاِن‌ْ قال‌َ قائِل‌ٌ:لاَ، فَلاَ تُراجِعْه‌ُ» (اگر کسی‌ گفت‌بدهکار نیستم‌، دیگر کاری‌ نداشته‌ باش‌)؛ «وَ اِن‌ْ اَنْعَم‌َ لَک‌َ مُنْعِم‌ٌ» (و اگر گفت‌ که‌ نه‌، من‌بدهکارم‌، با او برو)؛ «فَانْطَلِق‌ْ مَعَه‌ُ مِن‌ْ غَیْرِ اَن‌ْ تُخیفَه‌ُ اَوْ تُوعِدَه‌ُ اَوْ تَعْسِفَه‌ُ اَوْ تُرْهِقَه‌ُ» (ولی‌وی‌ را نترسان‌، بر او سخت‌ نگیر و با وی‌ به‌دشواری‌ رفتار مکن‌)؛ «فَخُذْ مَا اَعْطاک‌َ مِن‌ْذَهَب‌ٍ اَوْ فِضَّه‌ٍ. فَاِن‌ْ کان‌َ لَه‌ُ ماشِیَه‌ٌ...» (پس‌ آنچه‌ از زر یا سیم‌ به‌ تو دهد، بگیر و اگر او را گاوو گوسفند و شتر و این‌ طور چیزها است‌، بی‌اجازه‌اش‌ او داخل‌ نشو. حیوانی‌ را مَرَمان‌ ومترسان‌. بعد از آنکه‌ او را گرفتی‌، وقت‌ برگشتن‌، مواظب‌ باش‌ بچه‌ شتر را از مادرش‌ جدانکنی‌، و هیچ‌ حیوانی‌ را به‌تندی‌ نرانی‌. اگر بر آنها سوار شدی‌، به‌ هر کجا که‌ رسیدی‌ وآب‌ و علف‌ بود، به‌ آنها بده‌).(65) خلاصه‌ اینکه‌ دقت‌های‌ عجیبی‌ در آنجا ذکر شده‌ است‌.
 

زعیم‌ و شرایط‌ زعامت‌

مطلب‌ آخر مقاله‌ حاضر در باب‌ شرایط‌ زعیم‌ و والی‌ است‌ و از حضرت‌ علی‌ (علیه السّلام) دراین‌باره‌ می‌خوانیم‌:(66)
وَ قَدْ عَلِمْتُم‌ْ اَنَّه‌ُ لاَ یَنْبَغی‌ اَن‌ْ یَکُون‌َ الْوالِی‌ عَلَی‌ الْفُرُوج‌ِ وَالدِّماءِ والْمَغانِم‌ِ وَالاْحْکام‌ِوَ اِمامَه‌ِ الْمُسْلِمین‌َ، الْبَخیل‌ُ فَتَکُون‌َ فِی‌ اَمْوالِهِم‌ْ نَهْمَتُه‌ُ وَ لاَ الْجاهِل‌ُ فَیُضِلَّهُم‌ْ بِجَهْلِه‌ِ وَ لاَالْجافِی‌ فَیَقْطَعَهُم‌ْ بِجَفائِه‌ِ وَ لاَ الْحائِف‌ُ لِلدُّوَل‌ِ فَیَتَّخِذَ قَوْماً دُون‌َ قَوْم‌ٍ وَ لاَ الْمُرْتَشی‌ فِی‌الْحُکْم‌ِ فَیَذْهَب‌َ بِالْحُقُوِِ وَ یَقِف‌َ بِها دُون‌َ الْمَقاطِع‌ِ وَ لاَ الْمُعَطِّل‌ُ لِلسُّنَّه‌ِ فَیُهْلِک‌َ الاْمَّه‌َ.
{کسی‌ که‌ بر حیثیت‌ها، جان‌ها، غنایم‌، اموال‌ و احکام‌ مسلمان‌ها ولایت‌ دارد وامامت‌ آنها را بر عهده‌ می‌گیرد، نباید بخیل‌ باشد؛ در این‌صورت‌، چشم‌ طمع‌ به‌مال‌ مردم‌ می‌دوزد؛ باید جاهل‌ نباشد، زیرا مردم‌ را گمراه‌ می‌کند؛ باید آدمی‌ باملایمت‌ و مهربان‌ باشد، زیرا اگر چنین‌ نباشد مردم‌ را پراکنده‌ می‌سازد؛ بایدشجاع‌ باشد و از کسی‌ نترسد؛ وگرنه‌ به‌ این‌ طرف‌ یا آن‌ طرف‌ تکیه‌ می‌کند؛ نبایددر صدور حکم‌ رشوه‌ گیرد؛ تا حقوِ از بین‌ رود؛ و اگر رشوه‌ بخورد، کارها راچنان‌ که‌ باید به‌ سرانجام‌ نرساند و همچنین‌ باید سنت‌ پروردگار یا سنت‌ اسلامی‌را معطل‌ نگذارد که‌ اگر چنین‌ کند، امت‌ به‌ هلاکت‌ رسد.}
و ایضاً فرموده‌ است‌:(67)
لاَ یُقیم‌ُ اَمْرَ اللهِ سُبْحانَه‌ُ اِلاّ مَن‌ْ لاَ یُصانِع‌ُ، وَ لاَ یُضارِع‌ُ، وَ لاَ یَتَّبِع‌ُ الْمَطامِع‌َ.
{پس‌ کسی‌ که‌ اهل‌ سازش‌ با دشمنان‌ اسلام‌ باشد و از سنت‌ها و آداب‌ غلط‌پیروی‌ کند و تابع‌ امیال‌ و مطامع‌ شخصی‌ خود باشد، هرگز نمی‌تواند امورسیاسی‌ و اداره‌ جامعه‌ اسلامی‌ را به‌ انجام‌ برساند.}
در خاتمه‌ مطلب‌، خیلی‌ معذرت‌ می‌خواهم‌ که‌ مصدع‌ شدم‌ و خوانندگان‌ محترم‌ راخسته‌ کردم‌. غرض‌ چنین‌ بود که‌ نمونه‌هایی‌ از دیدگاه‌ حضرت‌ علی‌ (علیه السّلام) را درباره‌حکومت‌ اسلامی‌، عرض‌ کرده‌ باشم‌. پروردگار متعال‌ به‌ همه‌ شما توفیق‌ عنایت‌ کند. درخاتمه‌ بار دیگر از کسانی‌ که‌ چنین‌ مجمعی‌ را برپا کردند، تشکر می‌کنم‌.
پروردگارا، اسلام‌ و اسلامیان‌ را مؤید و منصور بفرما. دشمنان‌ دین‌ اسلام‌ را مغلوب‌ ومغضوب‌ بگردان‌. در ظهور امام‌ عصر (علیه‌السلام‌) تعجیل‌ بفرما. شهدای‌ اسلام‌، شهدای‌انقلاب‌، امام‌ راحلمان‌، مقامشان‌ عالی‌ است‌، متعالی‌ بگردان‌. به‌ ما هم‌ توفیق‌ علم‌ و عمل‌و گام‌ برداشتن‌ در راه‌ اسلام‌ و انجام‌ وظیفه‌ اسلامیمان‌ عنایت‌ بفرما.
 

پی‌نوشت‌ها و کتابنامه‌ :

1. خطبه‌ها، نامه‌ها و کلمات‌ قصار، منقول‌ نهج‌البلاغه‌ طبع‌ِ مرحوم‌ فیض‌الاسلام‌ است‌. (شریف‌ رضی‌، محمد بن‌ حسن‌. نهج‌البلاغه‌. ترجمه‌ و شرح‌ علینقی‌ فیض‌الاسلام‌. تهران‌: چاپ‌آفتاب‌).
2. ابن‌ بابویه‌ (شیخ‌ صدوِ)، ابوجعفر محمد بن‌ علی‌. 1389 ه. کتاب‌الخصال‌. صحّحه‌ وعلّق‌ علیه‌ علی‌اکبر الغفّاری‌. تهران‌: مکتبه‌ الصدوِ. ج‌ 1. ص‌ 149.
3. مجلسی‌، محمدباقر بن‌ محمدتقی‌. 1403 ه. بحارالانوار. بیروت‌: دار احیاء التراث‌العربی‌. ج‌ 40. ص‌ 325.
4. نهج‌البلاغه‌. «خطبه‌ 200». ص‌ 663.
5. همان‌. «خطبه‌ 159». ص‌ 512.
6. همان‌. «خطبه‌ 234». ص‌ 808.
7. همان‌. «نامه‌ 47». ص‌ 978.
8. حرّ عاملی‌، محمد بن‌ حسن‌. {1376 ه}. وسائل‌ الشیعه‌ الی‌ تحصیل‌ مسائل‌ الشریعه‌. طبع‌عبدالرحیم‌ الرّبانی‌ الشیرازی‌. بیروت‌: دار احیاء التراث‌ العربی‌. ج‌ 11. ص‌ 49.
9. نهج‌البلاغه‌. «نامه‌ 53». ص‌ 1019.
10. همان‌. «کلمه‌ قصار 206». ص‌ 1182.
11. همان‌. «خطبه‌ 234». ص‌ص‌ 802-803.
12. همان‌. ص‌ص‌ 349-350.
13. همان‌. «نامه‌ 53». ص‌ 1026.
14. همان‌ نامه‌. ص‌ 1025.
15. همان‌ نامه‌. ص‌ 996.
16. همان‌جا.
17. همان‌جا.
18. همان‌ نامه‌. ص‌ 1006.
19. همان‌ نامه‌. ص‌ 993.
20. همان‌ نامه‌. ص‌ 1003.
21. همان‌. «خطبه‌ 15». ص‌ 66.
22. همان‌. «نامه‌ 47». ص‌ 978.
23. همان‌. «خطبه‌ 6». ص‌ص‌ 58-59.
24. همان‌. «خطبه‌ 191». ص‌ 649.
25. همان‌. «خطبه‌ 83». ص‌ 200.
26. همان‌. «نامه‌ 53». ص‌ 1024.
27. همان‌ نامه‌. ص‌ 1021.
28. همان‌. «نامه‌ 31». ص‌ 929.
29. همان‌. «نامه‌ 27». ص‌ 886.
30. همان‌ نامه‌. به‌ترتیب‌ صفحات‌ 992، 991، 993.

نويسنده: آیت الله حسين نوري همداني
 

سه شنبه 3 خرداد 1390  2:10 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها