مراسم و سنّتهاي يك قوم و ملت و پيروان يك آيين و مذهب در حقيقت، تجلّي اعتقادات و ا صول و باورهاي آن مردم است. آداب و رسومي كه توسط گروهي از مردم برگزار ميشوند و مورد احترام قرار گرفته، مقدّس شمرده ميشوند حاصل گرايشهاي ديني، سنّتهاي قومي و نيازهاي اجتماعي و رواني طبقات گوناگون جامعه هستند.
تاريخ شيعه اماميّه داراي مقاطع مهم تاريخي است كه تشكيل حكومت آل بويه و سلطه اين حكومت بر عراق يكي از اين مقاطع مهم به شمار ميآيد. طبق قاعده «الناسُ علي دينِ مُلوكهم»، در دوران
سلطه آل بويه، كه مذهب شيعه اماميّه را حمايت و ترويج ميكرد، مراسم و مواسم شيعه اماميّه از قبيل عزاداريهاي عاشورا، جشن غدير خم، سنّت زيارت عاشورا، زيارت قبور امامان شيعه عليهالسلام ، نحوه اذان گفتن شيعي، استفاده از مهر نماز ـ كه از تربت امام حسين عليهالسلام ساخته شود ـ و نشانها و رنگهايي همچون رنگ سياه براي عزاداري و رنگ سفيد در علمها و نشانه علوي بودن، در اين زمان گسترش يافتند.
در اين مقاله، به بررسي تاريخچه حكومت آل بويه در عراق و نقش آن در برپايي اين مراسم ميپردازيم:
تاريخچه سلطه آل بويه بر عراق
دوران سلطه آل بويه با ورود احمد معزّالدوله در سال 334(1) به شهر بغداد آغاز گشت و در سال 447 با شكست الملك الرحيم، آخرين فرمانرواي آل بويه، توسط سپاهيان طغرل سلجوقي پايان پذيرفت.
در اين مدت، كه قريب يك قرن طول كشيد، حكمراني آل بويه بر بغداد با فراز و نشيبهايي همراه بود، اما چنانكه از آثار مورّخان برميآيد، اقتدار آنان در اين دوران بلامنازع مينمايد، آنگونه كه مسعودي خلفاي عبّاسي اين دوره را محجوراني ميداند كه كاري در دستشان نبوده است و فقط عنوان تشريفاتي «اميرالمؤمنين» را همراه داشتند و خطبه به نامشان ميخواندند.(2) ابن خلدون حكّام آل بويه را سلاطين بغداد ميخواند(3) و بناكتي اميري بغداد را از آنِ شاهزادگان بويه ميداند كه از جانب خليفه به آنان اعطا ميشد.(4)
اوضاع بغداد و دارالخلافه عبّاسيان در آستانه سلطه آل بويه آشفته بود. مرگ توزون، اميرالامراي مقتدر ترك، بر اين آشفتگي افزود. قدرت او به اندازهاي بود كه آل بويه را در سال 332 شكست داد و خليفه المتقي را نابينا و بركنار كرد و به جاي او مستكفي را به خلافت نشاند. والي واسط، خود را تحت اطاعت احمد بن بويه، كه در اهواز بود، درآورد و او را به تصرف عراق تحريض نمود.
احمد بن بويه در 11 جمادي الاولي 334 بدون جنگ بر بغداد دست يافت و مستكفي، خليفه عباسي، نه تنها وي را لقب «معزّالدوله» داد و مرتبه امير الامرايي به او اعطا كرد، بلكه برادران ديگرش را نيز لقب «عماد الدوله» و «ركن الدوله» داد.(5)
قريب يك ماه و نيم بعد، معزّالدوله، مستكفي را با تحقير تمام، از خلافت بركنار و زنداني كرد و المطيع باللّه را به خلافت نشاند. المطيع به تمام معنا مطيع معزّالدوله شد، حتي امير ديلمي به او اجازه نداد كه براي خود وزير اختيار كند و از املاك و دارايي، فقط به اندازه گذراندن معيشت اجازه استفاده يافت.(6)
گفته شده است كه معزّالدوله قصد داشت با از ميان بردن خلافت عبّاسي، يكي از علويان را به اين مقام گمارد، اما عدهاي اين كار را به مصلحت ندانستند. استدلال آنان چنين بود كه آل بويه ميتوانند بنيعبّاس را، كه به عقيده شيعيان غاصب خلافتند، هر زماني كه بخواهند معزول كنند يا به قتل برسانند، ولي با علويان، كه مطابق اعتقاد شيعه خلفاي بر حقاند، نميتوان چنين رفتاري داشت.(7)
در اواخر سال 334 جنگي بين معزّالدوله و ناصرالدوله حمداني، حاكم موصل كه براي تصرف بغداد آمده بود، درگرفت. اين نبرد به پيروزي معزّالدوله و فرار ناصرالدوله به موصل منجر گشت. سال بعد امير حمداني با معزّالدوله صلح كرد و خود را خراجگزار او ساخت.
معزّالدوله از سال 334 كه بر بغداد چيره گشت، تا هنگام وفاتش در 356، به مدت 22 سال كاملاً بر دارالخلافه و عراق مسلّط بود. پس از معزّالدوله، پسرش عزّالدوله بختيار زمام امور را به دست گرفت و تا سال 367 حاكم آل بويه در بغداد بود. درگيري و اختلاف بين حكمرانان آل بويه در ايران به بغداد نيز كشيده شد و عضدالدوله ديلمي در سال 364 وارد بغداد گشت و خليفه الطائع به استقبال او رفت كه در نوع خود بيسابقه بود.(8) عضدالدوله در كرخ نزول كرد و پس از نبردي كوتاه با پسر عمويش، عزّالدوله بختيار، قدرت را به دست گرفت. وي در سراي خليفه جاي گرفت و براي نخستين بار خطبه به نام امير ديلمي خوانده شد كه نشان از اوج قدرت آل بويه در بغداد بود.(9) اين عمل عضدالدوله، خشم پدرش ركنالدوله را در پي داشت. آيندهنگري عضدالدوله او را ناچار كرد تا عزّالدوله را رها كند و به فارس برگردد و عزّالدوله دوباره مقام نخست خود را بازيافت و در مقابل، عضدالدوله موفق شد اعتماد پدر را جلب كند و حكمران كل آل بويه گردد.
در سال 367 پس از مرگ ركن الدوله، عضدالدوله بار ديگر به بغداد تاخت و عزّالدوله به شام گريخت. عضدالدوله به نام خود در بغداد خطبه خواند و پسر عموي خود، عزّالدوله را دستگير كرد و به قتل رساند.(10) او سپس سرزمينهاي آلحمدان را، كه به عزّالدوله پناه داده بودند، به تصرف خود درآورد.
عضدالدوله تا سال 372 كه وفات يافت و در نجف اشرف، جنب مرقد اميرالمؤمنين علي عليهالسلام به خاك سپرده شد، حاكم بلامنازع متصرفات آل بويه و از جمله بغداد بود.(11) عضدالدوله به علت فتوحاتي كه كرد و اقداماتي كه در جهت عمران و آباداني و گسترش علم و هنر انجام داد، مشهورترين فرد خاندان بويهي است. لقب «ملك» يا «شاهنشاه» نخستين بار توسط خليفه عبّاسي به او داده شد.(12)
پس از مرگ عضدالدوله، اميران و رئيسان لشكري، فرزندش ابوكاليجار مرزبان را با لقب «صمصامالدوله» به جاي او به امارت برگزيدند. اما برادر ديگر وي، شرفالدوله، توانست قدرت را به دست بگيرد و تا سال 379 رياست خاندان آل بويه را از آنِ خود سازد. البته شرف الدوله تنها دو سال و هشت ماه بر عراق امارت كرد و بقيه اين دوران حكومت عراق در دست صمصام الدوله بود. در زمان شرفالدوله آباداني در بغداد رونق گرفت.(13)
پس از مرگ شرفالدوله، برادرش بهاءالدوله پس از كشمكشهاي فراوان با برادران و عموزادگان از سويي، و آل حمدان و صفّاريان از سوي ديگر، به تدريج قدرت را در دست گرفت. امارت او از سال 379 تا 403 به مدت 24 سال طول كشيد.
بهاءالدوله دختر خود را به ازدواج خليفه عبّاسي، القادر باللّه (381ـ422)، درآورد. اين ازدواج سياسي بيش از آنكه به نفع آل بويه باشد، موجب تقويت دستگاه خلافت شد(14) و از آن به بعد، به تدريج خليفه بر امور تسلط يافت و حاكميت آل بويه در بغداد رو به ضعف نهاد.(15)
بنا به گفته ابن خلدون، از سال 388 رسم بر اين شد كه فرمانروايان آل بويه، كه بر عراق عجم و فارس و كرمان و خوزستان حكم ميراندند، در ايران باقي بمانند و شاهزادهاي از جانب خويش به فرمانروايي بغداد گسيل دارند.(16) بنابراين، انتقال مركز حكومت فرمانروايي كل آل بويه از عراق به ايران، كه در عهد بهاءالدوله صورت گرفت، يكي ديگر از عوامل مهم ضعف حكومت آل بويه در بغداد و قدرتگيري خلافت گشت.
از مرگ بهاءالدوله در سال 403 تا سال 447 كه ملك رحيم، آخرين امير بويهي، از بغداد توسط سلجوقيان رانده شد، روند نزولي قدرت آل بويه در بغداد ادامه يافت. در اين مدت، سلطان الدوله ابوشجاع، پسربهاءالدوله (403ـ412)؛ مشرّف الدوله ابوعلي (412ـ416)، برادرش؛ ابوطاهر جلالالدوله، پسر شرفالدوله (416ـ435)؛ ابوكاليجار مرزبان، پسر سلطان الدوله (435ـ440) و بالاخره ملكرحيم، پسر ابوكاليجار (440ـ447)، به ترتيب بر بغداد مسلّط شدند.
سرانجام، با ورود طغرل سلجوقي به بغداد، ملك رحيم در سال 447 اسير شد و خليفه دستور داد كه به نام طغرل خطبه بخوانند و بدينسان، كار اين سلسله در عراق عرب و بغداد پايان پذيرفت.(17)
مذهب آل بويه
بيشتر مورّخان آل بويه را پيرو مذهب تشيّع اماميه و دوستدار اهل بيت عليهمالسلام ميدانند، اما چون محيط رشد و قدرتيابي آلبويه قلمرو قدرت مذهب زيديه بوده، برخي آنان را شيعه زيدي دانستهاند.
ابن خلدون درباره مذهب آل بويه چنين ميگويد: «ديلميان بر مذهب شيعه علوي بودند. ايشان از آغاز اسلامشان بر اين مذهب گرويدند؛ زيرا به دست اطروش اسلام آوردند.»(18) بايد توجه داشت كه ورود اسلام و تشيّع به كرانههاي خزر، با يكديگر همزمان بودند. مردم آن سرزمين توسط علويان به اسلام و تشيّع گرويدند، اما بيشتر فرزندزادگان پيامبر صلياللهعليهوآله ، كه وارد اين سرزمين شدند، به تبليغ مذهب زيدي پرداختند.(19) حاكمان علوي طبرستان بيشتر مروّج مذهب زيدي بودند، هرچند همكاريهايي بين علويان طبرستان و ايران با بزرگان شيعه اماميه در بغداد وجود داشته است، اما در قرن چهارم در طبرستان اكثريت با شيعه زيدي بود و از اينرو، خاندان بويه كه در چنين محلي پرورش يافتند، از آثار فرهنگي و تربيتي آن متأثر بودند.(20)
برخي بر اين عقيدهاند كه علت روي آوردن حكمرانان آل بويه در بغداد به شيعه اماميّه اين بود كه چنانچه آنان بر مذهب زيديه باقي مانده بودند، لازمهاش قبول امام حي و حاضر و رهبر علوي بود؛ امامي كه طبق عقيده زيديه فرزندزاده زهرا عليهاالسلام و قيامكننده به سيف باشد. در اين صورت، اطاعت فرمان او بر فرمانروايان آل بويه واجب بود و آنان نميتوانستند با قدرت و استقلال، به فرمانروايي بپردازند، در حالي كه با قبول شيعه اماميّه موقعيت ديگري پديد آمد؛ زيرا امام دوازدهم شيعيان امامي غايب بود و آل بويه ميتوانستند با احترام نسبت به بزرگان و نقباي شيعه اماميّه، به حكومت خود ادامه دهند؛ همانگونه كه بهاءالدوله ديلمي فرماني به نام شريف رضي نوشت و وي را نقيب و سرپرست شيعيان در تمام سرزمينهاي اسلامي قرار داد.(21)
معدود نويسندگاني همچون پطروشفسكي، حاكمان آل بويه در عراق را بر مذهب سنّي ميدانند. وي معتقد است كه هرچند مؤسسان دودمان آلبويه از شيعيان ميانهرو (زيدي) و افراد بعدي آن خاندان، در باطن متمايل به شيعيان بودند، اما آنها در ظاهر و به صورت رسمي سنّي مذهب بودند.(22) احتمال دارد كه پذيرش ظاهري خليفه عبّاسي توسط آل بويه موجب اين اشتباه شده باشد. اما با توجه به اوضاع حاكم بر جامعه اسلامي، كه بيشتر جمعيت آن را اهل سنّت تشكيل ميداد، به نظر ميرسد اميران آل بويه براي جلب نظر و ادامه حكومت بر اكثريت جامعه اسلامي، ناچار به قبول ظاهري خلافت عبّاسي بودند.
عموم مورّخان قديم و جديد بر شيعه امامي بودن آل بويه تأكيد دارند و اعمالي همچون رفتار محترمانه و جانبدارانه فرمانروايان آل بويه نسبت به شيعيان و بزرگان آن مذهب، برپايي مراسم سوگواري عاشورا و عيد غدير، ساخت مقابر شيعه، به ويژه حرم امام علي عليهالسلام و امام حسين عليهالسلام و تقويت و ترويج مذهب شيعه امامي در عراق را مؤيّد اين عقيده ميدانند.(23)
به نظر ميرسد اين مسئله ناشي از نفوذ گسترده شيعيان اماميه در عراق قرن چهاردهم هجري بوده است و حكمرانان آلبويه علاوه بر ميل باطني و گرايشهاي شيعي، براي حفظ موجوديت و ادامه حاكميت خود، به جلب نظر شيعيان و بزرگان آنان نياز داشتهاند.
سياست مذهبي آل بويه
پس از بررسي مذهب آل بويه، اينك به تشريح چگونگي برپايي مراسم و مواسم شيعه اماميه در عهد اين خاندان و نقش اين حكومت در اين مورد ميپردازيم. ابتدا به مسئله عاشورا و برپايي سوگواري در اين روز، كه از مهمترين شعائر شيعيان اماميّه است، اشاره خواهيم كرد:
الف. عاشورا: هرچند بزرگداشت روز عاشورا و سوگواري براي حسين بن علي عليهالسلام و خاندان و ياران او مربوط به دوران قبل از حكومت آل بويه است، اما ميتوان چنين ادعا كرد كه اين مراسم، آن هم در حدّي گسترده و با دستور و حمايت حكومت، از زمان آل بويه در بغداد آغاز گرديد. بنا به نوشته كامل شيبي، دستههاي عزاداري در شكل جديد (كه بعدها در زمان صفويه شكل نمايشي به خود گرفتند) نخستين بار در سال 352 به وجود آمدند.(24)
به دستور معزّالدوله، در عاشوراي سال 353 عزاي عمومي اعلام شد و از مردم خواسته شد كه با پوشيدن جامه سياه، اندوه خود را نشان دهند. بنا به نوشته مورّخاني همچون ابن كثير، زنان با موي پريشان و چهره سياه كرده از خانههايشان خارج ميشدند و بر سر و صورت ميكوفتند و جامه بر تن ميدريدند و در عزاي امام حسين عليهالسلام ميگريستند.(25) به احترام اين روز، خريد و فروش ممنوع شد، قصّابان ذبح نكردند و صنف آشپز غذا نپختند و سقّاها از كار بازداشته شدند، قبههايي در بازارها برپا گشتند و پردهها بياويختند.(26) بنا به نوشته ابن جوزي، در عاشوراي سال 352 گريه و ندبه براي امام حسين عليهالسلام و نوحهخواني و برپايي ماتم براي آن امام برگزار گرديد.(27)
تا اواخر حكومت آلبويه در بيشتر سالها مراسم عاشورا كم و بيش برپا ميشد. در منابع مختلف به برپايي اين مراسم در دوران امراي پس از معزّالدوله و از جمله در سالهاي 367 و 387 اشاره شده است. برپايي اين مراسم چنان اهميت داشت كه اگر اين مراسم همزمان با اعياد ملّي همچون نوروز يا مهرگان ميگشت، اجراي مراسم عاشورا ترجيح داده ميشد و اعياد ملّي را به تأخير ميانداختند. در سال 398 كه روز عاشورا مصادف با عيد مهرگان بود، مراسم عيد را به تأخير انداختند.(28)
ابن كثير در ذكر وقايع سال 363 به سنّت عزاداري شيعيان در عاشورا و فتنه عظيمي كه بين شيعه و سنّي بر سر اين مسئله پديد آمد، اشاره ميكند.(29) ابن اثير برگزاري مراسم عزاداري حسيني در روز عاشورا در زمان عزّالدوله بختيار (367ـ356) را بر طبق سنّت سالهاي پيش آورده است.(30) ابن العماد حنبلي به برپايي سنّت عزاداري عاشورا در سال 387 اشاره كرده است.(31)
ب. جشن غدير خم: برگزاري جشن غدير خم به عنوان مقطعي مهم در تاريخ شيعه محسوب ميشود؛ زيرا بنا بر اعتقاد شيعه، در روز 18 ذي حجّه سال دهم هجري قمري پيامبر اكرم صلياللهعليهوآله هنگام بازگشت از حجّةالوداع، در محلي به نام «غدير خم» با فرمان الهي، حضرت علي عليهالسلام را به جانشيني خود منصوب فرمودند. برپايي جشن اين حادثه از مراسم مهم شيعه اماميه در طول تاريخ به شمار ميآيد.
در دوران آل بويه، با توجه به اينكه فرمانروايان اين خاندان حامي مذهب شيعه بودند، بزرگداشت واقعه غدير خم را به منزله عيد بزرگ شيعيان، در دستور كار خود قرار دادند. برپايي جشن اين روز از سال 352 ـ يعني همان سالي كه عزاداري عاشورا مرسوم شد ـ به دستور معزّالدوله در بغداد آغاز گرديد.(32)
معزّالدوله به مردم فرمان داد كه در اين روز شهر را آذينبندي كنند و به جشن و شادماني بپردازند. آزينبندي شهر با پارچههاي نفيس و رنگهاي شاد انجام ميشد؛ همانگونه كه در روز عاشورا با آويختن پلاس (پارچههاي كهنه و سياه)، عزا و ماتم را به نمايش ميگذاشتند. مغازهها بر خلاف روز عاشورا تا صبح باز بودند و طبل و شيپور به نشانه شادي نواخته ميشد. اجراي مراسم آتش بازي و برپا كردن آتشهاي عظيم از ديگر سنّتهايي بود كه در روز عيد غدير خم انجام ميشد. اين مسئله بيانگر نفوذ آداب و رسوم كهن ايراني در مراسم و مواسم شيعه اماميّه در عهد آل بويه است. بامداد اين روز شيعيان شتر قرباني ميكردند و به زيارت مقابر قريش(33) ميرفتند و در آنجا نماز عيد بجا ميآوردند.(34)
در سالهاي بعد نيز حكمرانان آل بويه نسبت به برگزاري جشن غدير خم اهتمام داشتند. ابن اثير و ابن كثير از بزرگداشت اين عيد در زمان عزّالدوله بختيار (367ـ356)(35) و ابن جوزي و ذهبي از برپايي جشن غدير خم به وسيله شيعيان محله «كرخ» بغداد و هجوم گروهي از مردم «باب البصره» به آنان و پارهكردن نشانها و اعلاميههاي بهاءالدوله (403ـ379) خبر ميدهند.(36) ابن العماد حنبلي و هلال صابي نيز از برپايي اين جشن در سال 389 و مقابله گروهي از اهل سنّت با آن به وسيله برپايي جشن «يوم الغار» گزارش كردهاند.(37) «يَوْمُ الْغارُ» اشاره به روزي است كه ابوبكر پيامبر اكرم صلياللهعليهوآله را در خروج از مكّه و پناه گرفتن در غارِ «ثَورْ» همراهي كرد.
ج. سنّت زيارت: يكي ديگر از سنّتهاي شيعه، كه در زمان آل بويه مورد توجه فراوان قرار گرفت، زيارت قبور ائمّه شيعه عليهمالسلام بود. با توجه به اينكه شش تن از امامان شيعه عليهمالسلام در عراق مدفون هستند(38) و شيعيان همواره علاقهمند زيارت قبور آنها هستند، حكمرانان آل بويه براي نشان دادن حمايت خود از شيعه و اظهار ارادت نسبت به امامان شيعه، اقدام به مرمّت و بازسازي قبور آنها و ترويج سنّت زيارت كردند. اين موضوع تا آنجا اهميت دارد كه برخي از محققان ساخت مقابر شيعه، به ويژه حرم حضرت علي عليهالسلام و امام حسين عليهالسلام و امام رضا عليهالسلام ، و زيارت اين مشاهد توسط آل بويه را از عوامل مهم شيعه امامي بودن اين سلسله برشمردهاند.(39)
از آغاز سلطه آل بويه بر بغداد، حكمرانان و صاحب منصبان اين سلسله با زيارت قبور ائمّه شيعه عليهمالسلام به ترويج اين سنّت كمك كردند. معزّالدوله روزهاي پنج شنبه با وزرا و اعيان و اشراف و فرماندهان به زيارت كاظمين مشرّف ميشد و صبح شنبه به مقرّ حكومت خويش در بغداد بازميگشت.(40)
ابن مسكويه از عزيمت عزّالدوله بختيار (356ـ367) به نجف اشرف و زيارت مرقد حضرت علي عليهالسلام در سالهاي 361 و 364 خبر ميدهد.(41) همچنين همداني مينويسد: او در سال 366، شريف ابوالحسن محمّد بن عمر را به نيابت خود در بغداد معيّن كرد و خود با وزيرش به زيارت كربلا رفت.(42)
عضدالدوله هم در سال 371 عازم زيارت كربلا و نجف شد.(43) ابواسحق صابي به مناسبت بازگشت عضدالدوله از سفرهاي زيارتي و احساني كه وي در اين سفرها به مردم ميكرد، اشعاري سروده است.(44)
ظهيرالدين مرعشي مينويسد: اميرمعزّالدوله مشهد مبارك حضرت امير عليهالسلام را در نجف و مشهد حضرت سيد الشهداء عليهالسلام را در كربلا و مشهد حضرت موسي و جواد عليهماالسلام را در كاظمين و مشهد حضرت عسكري عليهالسلام را در سرّ من رأي عمارت بسيار فرمود و بر در حرم حضرت امير عليهالسلام نام خود را نوشت و در آنجا آيه 18 سوره كهف (وَ كَلْبُهُمْ باسِطٌ ذراعَيْهِ بِالْوَصيد) را ثبت كرد.(45)
در سال 431 جلال الدوله، يكي از نوادگان عضدالدوله، با فرزندان و جمعي از ياران خود براي زيارت، رهسپار كربلا و نجف شد. او در كربلا از جلوي قبرستان پابرهنه شد و از خندق شهر كوفه تا مشهد اميرالمؤمنين عليهالسلام در نجف را، كه يك فرسنگ فاصله بود، پياده و با پاي برهنه پيمود.(46)
علاوه بر اين، حكومت آل بويه براي رونق زيارت، اقداماتي انجام داد. مرمّت و بازسازي قبور ائمّه عليهمالسلام ، برپا كردن گنبد و بارگاه باشكوه بر مزار ايشان، اهداي نذورات و اختصاص دادن موقوفات به اين زيارتگاهها، ايجاد تسهيلات براي زائران و تشويق مردم به سكونت در جوار اين مكانهاي مقدّس و اعطاي مستمري و صله به مجاوران اين بارگاهها از جمله اين اقدامات به حساب ميآيند. همچنين بنا كردن كاخها و دفن برخي از امرا در جوار مرقد ائمّه شيعه عليهمالسلام از ديگر اقدامات آنان بود. معزّالدوله در سال 336 فرمان داد تا ساختمان قديمي كاظمين را خراب كرده، ساختمان عظيم و باشكوهي به جاي آن برپا كنند. همچنين بر فراز هر كدام از مقبره امامان شيعه (امام كاظم و امام جواد عليهماالسلام ) ضريح جداگانهاي ساخت و خود در كنار ضريح، كاخي باشكوه بنا نمود.(47) عضدالدوله مرقد امام حسين عليهالسلام در كربلا را بازسازي كرد و گنبد باشكوهي بر فراز آن بنا نمود.(48) همچنين با هزينه كردن اموال زيادي، بنايي باشكوه بر قبر حضرت علي عليهالسلام و اطراف آن برپا كرد.(49)
عضدالدوله در سال 371 هنگام زيارت مرقد امام حسين عليهالسلام و حضرت علي عليهالسلام مبالغ هنگفتي وجوه نقدي و همچنين كمكهاي غيرنقدي بين علويان مجاور آن زيارتگاهها تقسيم كرد.(50)
آل بويه اوقافي به زيارتگاههاي شيعه اختصاص دادند و مردم را به سكونت در پيرامون آنها تشويق كردند. آنها براي افزايش علاقه مردم به سكونت در جوار بارگاه ائمّه شيعه عليهمالسلام اقدامات عمراني انجام دادند و آبهايي بر در خانهها و منازل مردم جاري ساختند و مستمري ماهيانه و صلههايي براي ساكنان مجاور مشاهد شريف مقرّر كردند. در نتيجه اين اقدامات، شيعيان در دوران حكومت آل بويه پياده و سواره براي زيارت قبور اهل بيت عليهمالسلام با هم به رقابت و مسابقه ميپرداختند و از اطراف و اكناف براي سكونت در جوار بارگاه امامان شيعه عليهمالسلام به آن نقاط مهاجرت ميكردند.(51) خطيب بغدادي از نذورات امراي آل بويه، از جمله معزّالدوله و عضدالدوله براي امامزادگان و علويان خبر ميدهد.(52)
از آغاز قدرت و نفوذ آل بويه نسبت به زوّار كربلا توجه ميشد و خيمههاي بزرگي براي اسكان زوّاري كه از نقاط دوردست ميآمدند، برپا شده بود.(53) در مقابل، كساني كه به حرم امامان شيعه جسارت ميكردند، به سختي تنبيه ميشدند.(54)
برخي از فرمانروايان آل بويه وصيت ميكردند كه جسدشان در جوار مرقد ائمّه شيعه عليهمالسلام دفن شود. گاهي نيز فرزندانشان اجساد آنها را در يكي از مشاهد شريفه دفن ميكردند. ابن اثير نخستين فرمانروايي را كه در نجف در جوار مرقد علي عليهالسلام دفن شد، عضدالدوله ميداند. به گفته او، عضدالدوله نخست در كاخ بغداد مدفون بود و سپس جنازهاش را به نجف منتقل كردند و در جوار مزار علي عليهالسلام دفن نمودند.(55)
د. نحوه اذان گفتن: گفتن جمله «حَيَّ عَلي خَيْرِ الْعَمَلْ» در اذان از شعارهاي بارز شيعه در طول تاريخ بوده است. در اذان هر شهري، كه شيعهنشين بود، اين جمله بيان ميشد و از نخستين كار هر حكومت شيعي اين بود كه به مؤذّنها دستور ميداد در منارههاي مساجد و هنگام اذان اين جمله را بيان كنند. با روي كار آمدن آل بويه در بغداد نيز اين كار صورت گرفت. تنوخي مينويسد: در محلّه «قطيعه» بغداد (كرخ ـ كاظمين) اين جمله در اذان گفته ميشد.(56)
شيعيان از سال 356 ـ يعني اوايل روي كار آمدن آل بويه ـ اجازه گفتن «حَيَّ عَلي خَيْرِ الْعَمَلْ» را در اذان يافتند.(57) در سال 448، اوايل غلبه سلجوقيان، از اين كار منع شدند و طغرل سلجوقي اهالي كرخ را مجبور كرد در اذان صبح به جاي «حَيَّ عَلي خَيْرِ الْعَمَلْ»، جمله «اَلصَّلوةُ خَيْرٌ مِنَ النَّوْم» را، كه مخصوص اهل سنّت بود بگويند.(58) بنا به نوشته حسن بيگ روملو، از زمان طغرل سلجوقي تا زمان شاه اسماعيل صفوي، يعني به مدت 528 سال ذكر «اَشْهَدُ اَنَّ عَليا وَليُّ اللّهْ» و «حَيَّ عَلي خَيْرَ الْعَمَلْ» در اذان بلاد اسلام ممنوع بود.(59)
ذكر شعار «حَيَّ عَلي خَيْرِ الْعَمَلْ» در اذان، نشانه قوّت، و عدم ذكر آن بيانگر ضعف شيعيان هر محله بود. چنانچه پس از درگيريهاي سال 441 و حمايت خليفه از اهل سنّت، شيعيان «كرخ» از گفتن جمله «حَيَّ عَلي خَيْرَ الْعَمَل» در اذان منع شدند. اما شيعيان محله «قلايين» و «بابالبصره»، كه از قدرت بيشتري برخوردار بودند، همچنان در اذان ذكر «حَيَّ عَلي خَيْرِ الْعَمَلْ» را ميگفتند.(60)
ه••. ديگر شعائر: استفاده از مهر نماز، بخصوص مهري كه از تربت امام حسين عليهالسلام ساخته شده باشد، از نشانههاي ديگر شيعيان اماميه محسوب ميشود. در دوران آل بويه، افرادي بودند كه از تربت امام حسين عليهالسلام تسبيح و مهر تهيه ميكردند و به مردم هديه ميدادند.(61) پيش از آن، اين كار جرم به حساب ميآمد و خليفه بغداد به شدت با آن مقابله ميكرد. چنانچه در سال 313 خليفه مسجد «براثا» را، كه محل تجمّع شيعيان بود، محاصره كرد؛ گفته ميشد آنها براي لعن صحابه گرد هم آمدهاند. دستگيري 30 تن از نمازگزاراني كه مهرهايي از گل سفيد منقوش به نام امام همراه داشتند، سبب شد كه خليفه دستور تخريب مسجد «براثا» را صادر كند.(62)
از ديگر شعائر شيعيان اماميه بغداد در عهد آل بويه، استفاده از رنگ سفيد در پوشش و علايم بود. ثعالبي در يك بيان خصمانه نسبت به شيعه مينويسد: «مردم (شيعه) قم، كاشان و كرخ را در جشنها و اجتماعات با جامه سپيد بيني و دلهاي سياه.»(63)
در سال 449، اهل سنّت به خانه ابوجعفر طوسي (شيخ طوسي يكي از علماي بزرگ شيعه در قرن پنجم و مؤلّف دو كتاب از كتب اربعه شيعه: اَلْاِسْتِبْصار و تَهْذيبْ) در كرخ حمله بردند و كتابها و دفاتر او و كرسي تدريس او و سه منجنيق سفيد را، كه زوّار محله كرخ از قديم الايّام هنگام زيارت اميرالمؤمنين علي عليهالسلام با خود حمل ميكردند، غارت نمودند و سوزاندند.(64)
نتيجهگيري
نخست اينكه اميران ايراني آل بويه قريب يك قرن حاكميتي با اقتدار در عراق به مركزيت بغداد داشتند. ديگر آنكه حكمرانان آل بويه با زمينه شيعه زيدي در خاستگاه خود (مناطق شمالي و مركزي ايران) و با توجه به قدرت و نفوذ شيعيان اماميه در عراق، به مذهب شيعه اماميه گرويدند و پيروان اين مذهب و علماي آن را مورد احترام و حمايت خود قرار دادند. و گفتار پاياني اينكه حكومت آل بويه نسبت به تقويت و رونق مراسم و مواسم شيعه اماميه اهتمام فراوان ورزيد و مراسم عزاداري امام حسين عليهالسلام در عاشورا و جشن ولايت حضرت علي عليهالسلام در غدير خم را با شكوه و عظمت برپا كرد. همچنين در پرتو حكومت اين سلسله ايراني، قبور ائمّه شيعه در عراق مرمّت و بازسازي شدند و سنّت زيارت اين مشاهد شريفه رو به گسترش بيسابقه نهاد. شعائر ديگر شيعه اماميه همچون گفتن «حَيَّ عَلي خَيْرِ الْعَمَلْ» و «اَشْهَدُ اَنَّ عَليا وَليُّ اللّه» در اذان، استفاده از مهر نماز و تسبيحي كه از تربت امام حسين عليهالسلام ساخته شده بود و به كاربردن رنگ سفيد در علايم و نشانها از ديگر نمادهاي شيعه اماميه در عراق عهد آلبويه به شمار ميآيند.
پی نوشتها :
19. ظهير الدين بن سيد نصيرالدين مرعشي، تاريخ طبرستان و رويان و مازندران، تهران، شرق، 1345، ص 127 به بعد.
17. شيرين بياني، پيشين، ص 169.
1. تمام سالهايي كه در اين مقاله ذكر شدهاند به هجري قمري ميباشند.
10. گويند: سر بريدهاش را در طشتي نزد عضدالدوله بردند. چون بديد، دستمالي پيش چشم گرفت و به گريه افتاد. بعدها سر پسرش صمصام الدوله، در شورش فارس براي پسر عزّالدوله برده شد. (ابن اثير عزالدين ابي الحسن، الكامل في التاريخ، بيروت، دارالكتبالعلميه، 1407 ق / 1987 م، ج 7، ص497.)
11. حافظ ابرو، پيشين، ج 2، ص 164.
12. عباس اقبال، پيشين، ص 167.
14. ابن طقطقي ـ محمد بن علي بن طباطبا ـ تاريخ فخري در آداب ملكداري و دولتهاي اسلامي، ترجمه محمد وحيد گلپايگاني، تهران، شركت انتشارات علمي و فرهنگي، 1367، ص 393.
16. ابن خلدون، پيشين، ج 3، ص 676.
15. شيرين بياني، پيشين، ص 166.
18. ابن خلدون، پيشين، ج 3، ص 395.
13. ابن العربي ـ غريغور يوس ابوالفرج اهرون ـ تاريخِ مُخْتَصَر الدُّوَلْ، ترجمه محمد علي تاج پور و رحمتاللّه رياضي،تهران،اطلاعات،1364، ص 243.
29. ابن كثير، پيشين، ج 11، ص 293.
28. ابوالمحاسن، پيشين، ج 4، ص 218.
2. ابوالحسن علي بن حسين مسعودي، اَلتَّنبيهِ وَالاشْراف، ترجمه ابوالقاسم پاينده، تهران، شركت انتشارات علمي و فرهنگي، 1365، ص 386ـ387.
21. آدام متز، تمدن اسلامي در قرن چهارم هجري، ترجمه عليرضا ذكاوتي قراگزلو، تهران، اميركبير، 1362، ج1، ص 182.
20. خاجويان، تاريخ تشيّع، ص 134.
23. ابن كثير الدمشقي ـ ابي الفداء الحافظ ـ البداية و النهاية، بيروت، دارالكتب العلميه، 1405 ق/ 1989م، ج 11، ص 307 / مرعشي، تاريخ طبرستان، ص 67 / عبدالحسين زرّين كوب، پيشين، ص 478 / غياث الدين بن همام الدين الحسني خواند مير، حبيب السير، تهران، خيّام، 1353، ج 2، ص 303.
26. ابن الجوزي، ابي الفرج عبدالرحمن بن علي بن محمد بن علي ـ المنتظم في تاريخ الملوك و الأمم، حيدر آباد، دائرةالمعارف العثمانيه، 1358 ق، ج 7، ص 15 / ابوالمحاسن، النجوم الزاهرة، ج 2، ص 427.
22. ايليا پاو لويچ پطروشفسكي، اسلام در ايران، ترجمه كريم كشاورز، تهران، پيام، 1362، ص 276.
24. كامل شيبي، تشيّع و تصوف، ترجمه قراگزلو، تهران، امير كبير، 1359، ص 43 / علي اصغر فقيهي، آل بويه و اوضاع زمان ايشان، تهران، صبا، 1357، ص 467، به نقل از: مراء الجنان، ج 3، ص 247.
25. ابن كثير، پيشين، ج 11، ص 259 / ابن خلدون، پيشين، ج 3، ص 425 / محمد بن عبدالملك الهمداني، تَكْمِلة تاريخ الطبري، بيروت، مطبعه الكاتوليكية، 1961م، ج 1، ص 183.
27. ابن الجوزي، پيشين، ج 7، ص 15.
33. منصور دوانيقي در سال 149 بغداد را بنا كرد و مقابر قريش را قبرستان آن شهر قرار داد. نخستين كسي كه در آن به خاك سپرده شد جعفر پسر منصور بود. (شايد منظور نخستين فرد مشهور باشد.) به تدريج، اطراف مقابر قريش محل سكونت و تبديل به محله بزرگ و پرجمعيتي شد. بعدها پيكرهاي امام موسي كاظم عليهالسلام و امام جواد عليهالسلام در آن قبرستان مدفون شدند و به همين دليل، اين مكان به «كاظمين» يا «كاظميه» مشهور شد. امروزه اين مكان از محلههاي بغداد محسوب ميشودمعزّالدوله در سال 336 فرمان داد تمام ساختمان آستانه كاظمين را خراب و به جاي آن ساختمان عظيم و باشكوهي بنا كنند
38. حضرت علي عليهالسلام در نجف، امام حسين عليهالسلام در كربلا، امام كاظم عليهالسلام و امام جواد عليهالسلام در كاظمين، امام هادي عليهالسلام و امام حسن عسگري عليهالسلام در سامرّا.
31. ابن العماد الحنبلي ـ ابي الفلاح عبدالحي ـ شَذَراتُ الذَّهَبْ في اَخْبارِ مَنْ ذَهَبْ، بيروت، داراحياء التراث العربي، بيتا، ج 3، ص 130.
30. ابن اثير، پيشين، ج 8، ص 326.
34. همداني، پيشين، ج 1، ص 187 / ابن الجوزي، پيشين، ج 7، ص 16 / ابن كثير، پيشين، ج 11، ص 259 / ذهبي، پيشين، ج 2، ص 90.
35. ابن اثير، پيشين، ج 7، ص 316 / ابن كثير، پيشين، ج 11، ص 268، 269، 271.
36. ابن الجوزي، پيشين، ج 6، ص 163 / ذهبي، پيشين، ص 9.
37. ابن العماد حنبلي، پيشين، ج 3، ص 130 / هلال صابي، ذيل تجارب الامم، مصر، مطبعة شركة التمدن، 1334 ق، ص 340.
3. عبدالرحمن بن محمد بن خلدون، تاريخ ابن خلدون (اَلْمُسَّمي بِكتابِ الْعِبرِ وَ ديوانُ الْمُبتَدأ وَ الْخَبَرْ فِي الايّامِ الْعَرَبِ وَالْعَجَمِ و اَلْبَربرِ وَ مَنْ عاصَرَهُم مِنْ ذَويِ السُّلطانِ الاكْبَرْ)، بيروت، مؤسسة جمال للطباعة و النشر، بيتا، ج 3، ص 420.
32. بنا به نوشته ابن خلدون برپايي جشن غدير خم از سال 351 شروع شد. ر. ك: ابن خلدون، پيشين، ج 3، ص 425.
39. ر. ك: ظهيرالدين مرعشي، تاريخ طبرستان، ص 67 / خاجويان، پيشين، ص 135 / علياصغر فقيهي، آل بويه و اوضاع زمان ايشان، ص 481.
44. ابواسحاق صابي، يتيمة الدهر، ج 1، ص 71 و ج 2، ص 52.
46. ابن الجوزي، پيشين، ج 8، ص 105.
49. الحسن بن ابي الحسن محمد الديلمي، ارشاد القلوب، قم،الشريفالرضي، 1409ق، ج1، ص 436.
42. همداني، پيشين، ج 1، ص 231.
41. ابن مسكويه الرازي ـ ابوعلي ـ تجارب الامم، تهران، دار سروش للطباعه و النشر، 1379، ج 6، ص 304 و 305.
47. ذهبي، پيشين، ص 232.
48. حمداللّه مستوفي، تاريخ گزيده، تهران، اميركبير، 1362، ص 415.
40. ذهبي، پيشين، ص 132.
45. ظهير الدين مرعشي، تاريخ طبرستان، ص 67.
43. غياث الدين السيد عبدالكريم ابن طاووس، فَرِحَةُ الْغُري فيتَعْيينِقبراميرالمؤمنين عليهالسلام ، ص132.
4. داود بن محمد داود البناكتي، تاريخ بناكتي، تهران، انجمن آثار ملّي، 1348، ص 222 و 223.
55. ابن اثير، پيشين، ج 9، ص 18.
51. محمد حسين مظفّر، تاريخ شيعه، ترجمه محمدباقر حجتي، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1379، ص 154.
58. ابن الجوزي، پيشين، ج 8، ص 164 / ابن خلدون، پيشين، ج 3، ص 460.
54. چنانكه فردي كه به حرم امام حسين عليهالسلام بيادبي كرده بود به دستور عضدالدوله به سختي تنبيه شد. (ابن مسكويه، پيشين، ج 6، ص 416.)
56. محسن بن علي التنوخي، نِشْوار المُحاضِرَة وَ اَخْبار الْمُذاكِرَة، بحمدون، بي نا، 1391 ق، ج 2، ص 133 / ابن الجوزي، پيشين، ج 8، ص 154.
52. خطيب بغدادي، پيشين، ج 1، ص 424.
5. استانلي لين پل، طبقات سلاطين اسلام، ترجمه عباس اقبال، تهران، دنياي كتاب، 1363، ص 126 / تقيالدين احمد بن علي بن عبدالقادر بن محمد المقريزي، الخِطَطِ الْمقريزيه، لبنان، دارالاحياء العلوم، بيتا، ج 4، ص 186.
57. مقريزي، السلوك، ج 4، ص 184.
59. روملو، احسن التواريخ، ج 12، ص 161.
50. غياث الدين السيد عبدالكريم ابن طاووس، پيشين، ص 132.
53. همداني، پيشين، ص 121 و 159.
62. آدام متز، پيشين، ص 86. توضيح اينكه مسجد براثا از مكانهاي مقدّس شيعيان ميباشد و عقيده بر آن است كه محل اقامت عده زيادي از پيامبران و اولياي الهي همچون ابراهيم خليل اللّه عليهالسلام ، حضرت عيسي عليهالسلام و حضرت مريم بوده. همچنين گفته شده است كه حضرت علي عليهالسلام به همراه دو فرزندش امام حسن و امام حسين عليهماالسلام و يارانش هنگام نبرد با خوارج مدتي را در اينجا رحل اقامت افكنده و در اين مكان با فضيلت، عبادت كرده و بر فضيلت آن افزودهاند.
6. عباس اقبال، تاريخ ايران، تهران، كتابفروشي خيّام، 1364، ص 159.
60. ابن اثير، پيشين، ج 9، ص 561.
63. ثعالبي، پيشين، ج 2، ص 206.
61. ثعالبي، پيشين، ج 3، ص 183.
64. ابن جوزي، پيشين، ج 8، ص 179.
7. ابن خلدون، پيشين، ج 3، ص 658 / ميرمحمد بن سيد برهان الدين خداوند شاه ميرخواند، تاريخ روضة الصَّفا، تهران، خيّام، بيتا، ج 3، ص 520.
8. حافظ ابرو در اين زمينه چنين ميگويد: «الطائع للّه به نفس خود غايت احشام او را به استقبال بيرون آمد و پيشتر از آن معهود نبود كه هيچ خليفهاي از خلفاي پيشين سلاطين را استقبال كردي.» (شهاب الدين عبدالله خواني حافظ ابرو، جغرافياي حافظ ابرو، تهران، مركزنشرميراثمكتوب،1378، ج2، ص164.)
9. شيرين بياني، (اسلامي ندوشن)، تيسفون و بغداد در گذر تاريخ، تهران، جامي، 1377، ص 163، به نقل از حافظ ابرو / عبدالحسين زرّين كوب، تاريخ مردم ايران، تهران، امير كبير، 1367، ص 444.
حسين پوراحمدي