بعضي از محققين تاريخ اسلام اين اِشكال را به حكومت علی(علیه السّلام) وارد مي كنند كه او حكومتش را مثل يك حاكم اداره نكرد بلكه به صورت يك واعظ محتاط و مهربان بود و دوران خلافت او به شدت معنوي و غير واقعي اداره شد. او با مخالفينش محكم برخورد نمي كرد و به عبارتي ديگر مخالفين وی، حتي در زمان خلافت او نيز احساس امنيت مي كردند.
اين مقاله نقدي است بر نظريهء كساني كه معتقدند علي (علیه السّلام) حكومتش را مانند يك واعظ اداره مي كرد نه يك حاكم.
البته مروري بر وقايع تاريخي اين نظريه را قوت مي بخشد:
- علي(علیه السّلام) با رسيدن به خلافت تمام قوانين تقسيم بيت المال را كه در زمان دو خليفهء دوم و سوم اجرا مي شد نقض كرده و حتي به اصحاب برجسته اي مثل طلحه يا زبير همان قدري از بيت المال مي داد كه به خانوادهء ابوسفيان. اين امر باعث شد تا يك طبقهء بسيار با نفوذ در جامعه از پشتيباني علي امتناع كنند. علی مي توانست براي مدتي اين قوانين را نقض نكند تا حكومتش به ثبات رسيده و خطرات احتمالي را پشت سر بگذارد. اما چنين نشد، و او بلافاصله پس از رسیدن به خلافت، تقسیم برابر بیت المال را برای همه به اجرا درآورد. و همين امر باعث به وجود آمدن جنگ بصره و دامن زدن به بسياري ديگر از اختلافات داخلي شد.
- امام علي به محض رسيدن به خلافت دستور بركناري معاويه را صادر كرد. بركنار كردن معاويه در آن شرايط حساس تاريخي و در حالي كه مردم سوريه (يكي از بزرگترين قلمروهاي حكومت اسلام) شديدا از معاويه حمايت مي كردند ضربهء مهلكي را به خلافت علي وارد كرد چون از يك طرف معاويه قدرتمندترين استاندار و از طرف ديگر با نفوذترين آنها بود. علي(علیه السّلام) مي توانست مدتي او را از باقي ماندن بر مسند قدرت مطمئن سازد تا حداقل از بروز جنگ جلوگيري شود اما او اين كار را نكرد. حتي توصيه هاي ابن عباس يكي از ياران امام نيز باعث جلوگيري از اين تصميم نشد. و همين امر در نهايت باعث بروز جنگ صفين و واقعهء حكميت شد.
- برخی از مورخین و جامعه شناسان معتقدند که معاویه به دنبال پیاده سازی اسلام به صورت یک تمدن عظیم و قدرتمند بود در حالیکه علی تمایل به نگهداری جامعه اسلامی در همان شکل بدوی و اولیه خود را داشت. چرا که در زمان خلافت علی، نیروی نظامی و قدرت سپاه اسلام به قدری بود که می توانست تمامی اروپا و بخش بزرگی از آفریقا را تسخیر کند، اما مخالفت علی با کشورگشایی های بیشتر، (که در زمان خلفای قبل از علی بخصوص عمر و همچنین خلفای بعد از او، به یکی از مظاهر تعالی خلافت اسلامی تبدیل شده بود) مانع از گسترش قلمرو اسلام و بوجود آمدن یک تمدن باشکوه اسلامی شد.
- عبداله بن عمر و سعد بن وقاص و بسياري ديگر از اصحاب از بيعت كردن با علي امتناع ورزيدند اما او هيچ يك از آنها را مجبور به اين كار نكرد اين در حالي است كه خلفاي پيش از علي، همهء مسلمانان را ملزم به بيعت كردن با خودشان مي كردند. حتي در زمان مرگ خليفهء دوم هنگامي كه علي با انتخاب عثمان و بيعت كردن با او مخالفت كرد از سوي بعضي از اصحاب تهديد به قتل شد. او مي توانست با بيعت گرفتن از اصحاب برجسته ذهن عامه مردم را به سمت خلافت خويش مثبت نگاه دارد و اخلالگران را با دستاويز قرار دادن بيعت آنها مؤاخذه كند. (بسياري از مخالفين علي (علیه السّلام) با بهانه اينكه با او بيعت نكرده اند و مسئوليتي در برابر او ندارند دست به نافرماني و اخلال مي زدند)
- وقتي طلحه و زبير مدينه را ترك كردند تا با كمك عايشه راهي براي به خلافت نرسيدن علي(علیه السّلام) انتخاب كنند عليرغم اينكه حضرت علي از نيت آنها با خبر بود از رفتن دو صحابي جلوگيري نكرد. در حالي كه اگر اين كار را مي كرد ممكن بود از جنگ خونين بصره جلوگيري شود. فراموش نكنيم كه اين مخالفين از شخصيتهاي بسيار بانفوذ و تاثير گذار جامعه اسلامي آن زمان بودند تا حدي كه بسياري از مردمي كه علي را با اصرار به خلافت رسانيده بودند وقتي در جبههء مقابل او، دو تن از ياران نزديك پيامبر (طلحه و زبیر) با همراهي همسر وي (عایشه) را ديدند از جنگیدن در برابر آنان خودداری نمودند.
- بعد از حكميت وقتي خوارج متوجه اشتباه خود شدند و از علي خواستند تا جنگ را مجددا بر عليه معاويه ادامه دهد علي از اين كار امتناع كرد در حاليكه اين خواستهء خوارج به شدت به نفع امام و خلافت او بود. امام مي توانست با قبول شرايط خوارج، آخرين فتنه باقيمانده را نيز از پيش روي بردارد. و پس از چندين سال جنگ و كشمكش حكومت خود را در سراسر قلمرو اسلام قوت ببخشد. اما او از اين عمل نيز سر باز زد.
مجموعهء اين اتفاقات كه در زمان خلافت علي رخ داده بود، كه ما به برخي از آنها اشاره كرديم اين ذهنيت را به وجود مي آورد كه علي يك سياستمدار نبود بلكه فقط يك واعظ بي نظير بود. اما آيا واقعا چنين بوده است ؟
توزیع بیت المال
خداوند در آیه 8 سوره ممتحنه مي فرمايد : «خدا شما را از نيكي كردن و عدالت ورزيدن با آنان كه با شما در دين نجنگيده اند و از سرزمينتان بيرون نرانده اند باز نمي دارد. خدا كساني را كه به عدالت رفتار مي كنند دوست دارد.»
در اين آيه به صراحت مشخص شده كه افراد يك جامعه به صرف داشتن عقیده ای شخصی، تا زماني كه به صورت جنگ و بيرون راندن از سرزمين در نيامده باشد مستحق بي عدالتي نيستند.
چه رسد به اينكه افراد را به خاطر بيعت نكردن با يك خليفه، مستحق بي عدالتي بدانيم البته اين دست از اعمال در زمان خلفاي دوم و سوم بسيار اتفاق مي افتاد. مثلا عمر با روش پيامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در توزيع بيت المال كه ابوبكر نيز آن را ادامه داد، مخالفت كرد و وقتي از او راجع به توزيع نا عادلانه اش سؤال شد گفت :
«من آن كسي را كه رو در رو با پيامبر جنگيده و آن كسي را كه در كنار پيامبر جنگيده است برابر نخواهم كرد» اين جملهء بسيار زيبايي است در صورتي كه اموال تقسيم شده براي خود عمر باشد. در اينصورت هر طور كه بخواهد مي تواند آنها را تقسيم كند.
اما وقتي بيت المال براي همهء مسلمين است و از طرفي تمامي كساني كه زماني با پيغمبر جنگيده بودند توبه كرده و اسلام آورده بودند. و اينكه در آن زمان هيچ شواهدي مبني براينكه آنها قصد توطئه يا جنگ مسلحانه عليه عمر را داشته باشند در دست نيست پس هيچ كسي حق ندارد در مورد اموال بيت المال تصميم شخصي بگيرد.
وقتي حضرت علي(علیه السّلام) به حكومت رسيد تمامي اين قوانين را نقض كرد و بيت المال را بين همهءمسلمين حتي كساني كه روزگاري با پيغمبر جنگيده بودند به طور مساوي تقسيم كرد.
زيرا با توجه به مطالبي كه گفته شد عدالت حكم مي كند كه حتي به غير مسلمانان نيز به اندازهء مسلمانان به عدالت رفتار شود چه رسد به افرادي كه توبه كرده و مسلمان شده اند.
خود آنحضرت در پاسخ به شخصی که او را مورد عتاب قرار داد که چرا در هنگام عطا کردن مال، همه را به یک چشم نگاه گرده است، فرمود: «آیا از من می خواهید که با ستمگری نسبت به کسانی که امور آنان را به عهده گرفته ام، طالب پیروزی باشم؟... حتی اگر بیت المال به خود من تعلق داشت، همه را در تقسیم برابر می دانستم پس اینک در حالی که این مال، مال خداست، چگونه تفاوت قائل شوم؟» (نهج البلاغه – خطبه 123)
سؤال ديگري كه مطرح مي شود اين است كه پيغمبر نيز در زمان رسالت خود به بعضي از مردم مبالغ بيشتري از بيت المال مي داد مانند ابوسفيان و خانوادهء او. آيا حضرت علي نمي توانست پيغمبر را الگو قرار دهد و براي حفظ منافع اسلام از اجراي عدالت حداقل در آن مقطع حساس جلوگيري كند ؟
پاسخ اين است كه پيامبر براي تشويق مسلماناني كه تازه ايمان آورده بودند و يا از روي اجبار و ترس از جان، مسلمان شده بودند اين كار را انجام مي داد نه براي پر كردن جيب آنها در جهت تائید حکومت خود. زيرا شواهد تاريخي نشان مي دهد كه در آن زماني كه پيغمبر اين كار را انجام مي داد اسلام را هيج خطري (داخلي يا خارجي ) تهديد نمي كرد.
اما در زمان حضرت علي (علیه السّلام) وضع فرق كرده بود همه مسلمان شده بودند و اگر هم علي اين كار را مي خواست در جهت ساكت نگه داشتن آنها انجام دهد جمعيت باج بگير آن زمان عرب اينقدر بودند كه اصلا اين كار عملي نبود.
از طرف ديگر رفتار عثمان در زمان خلافت او به نحوي بود كه مردم و بخصوص بزرگان قبايل طوري عادت كرده بودند كه با پول وفاداري را معامله مي كردند و زماني كه حضرت علي به خلافت رسيد بزرگان قبايل و افراد با نفوذ، از جانب علي نيز انتظار همين رفتار را داشتند كه تعداد زياد آنها علي را وادار مي كرد تا براي ساكت نگاه داشتن آنان تمام بيت المال را صرف باج دادن و پر كردن جيب آنها كند. همانطوری که عثمان چنین کرده بود.
اما از طرف دیگر اطمینان آینده خوب برای اسلام از مشاهده عدالت در توزیع بیت المال خیلی مهم تر است. در اسلام مقدم داشتن مهم بیش از مهمتر ممنوع است. بنابراین چرا امام مهم را مقدم بر مهم تر قرار داد؟
مردمی که باعث به خلافت رسیدن علی شدند کسانی بودند که در توزیع بیت المال به عدالت، با امام موافق بودند. آنها امام را انتخاب کردند و پیمان وفاداری با او بستند به شرط اینکه او راه عثمان را ادامه ندهد. اگر امام نظر خود را با دنبال کردن یک سیاست آرام و خریدن وفاداری سران قبایل تغییر می داد، از لحاظ سیاسی سودی نمی کرد. او بیشتر اتحاد لشکرش را در آغاز خلافتش از دست می داد و حامیانش از او بر می گشتند.
مردم، علی را انتخاب کردند تا این شرایط ادامه پیدا نکند. بنابراین علی از نظر سیاسی نمی توانست از این روش برای مستحکم کردن پایه های خلافتش استفاده کند. چرا که نه تنها این روش ثمری نداشت بلکه باعث متزلزل شدن خلافت او نیز می گردید.
بنابراین سیاست علی در توزیع بیت المال نه تنها پرهیزکارانه بلکه عاقلانه ترین راهی بود که می توانست اتخاذ کند.
البته تمامی مطالب گفته شده، مناسب شرایطی است که فرض کنیم، علی می خواست خلافت را به هر قیمتی پابرجا نگه دارد اما نمی توانست. در صورتیکه حتی دشمنان علی هم در آن زمان می دانستند که حتی اگر علی از نظر منطقی و سیاسی می توانست چنین روشی را برای ادامه خلافتش در پیش بگیرد، هرگز چنین راهی را انتخاب نمی کرد. «به راستی ناخشنودی و دشمنی خواص، در حالیکه عامه مردم راضی باشند، به چیزی شمرده نمی شود... خواصی که در هنگام صلح خرجشان از همه بیشتر، در هنگام جنگ، یاری و کمکشان از همه کمتر و بیشتر از همه مردم مخالف عدل و انصاف می باشند.» (نهج البلاغه – نامه 53)
مسئلهء ديگر اينكه حضرت علي (علیه السّلام) با اصرار و پافشاري مردم خلافت را پذيرفت. وقايع تاريخي ثابت مي كند كه مردم بارها از او خواستند تا خلافت را قبول كند اما هر بار با اكراه او مواجه شدند تا در نهايت با قبول اين شرط از سوي علي(علیه السّلام)، كه حكومت را تنها با استناد به كتاب خدا و سنت پيغمبر و عقل خويش اداره خواهد كرد علي را بر مسند خلافت نشاندند.
خود آنحضرت در خطبه ای که قبل از قبول خلافت، ایراد کرد به این مسئله اشاره می کند: «مرا واگذارید و کس دیگری غیر از من را بجوئید ... اگر من درخواست شما را بپذیرم به همان چیزی عمل می کنم که خود می دانم و به سخن هیچ طعنه زننده ای گوش فرا نخواهم داد ... اگر مرا رها سازید من همانند یکی از شما خواهم بود و شاید من مطیع ترین شما به فرمانروایانی که برای خود بر می گزینید باشم.» (نهج البلاغه – خطبه 90)
به عبارت دیگر علی برای قبول خلافت، شرط عدالت در تمامی سطوح را عنوان کرده بود که از جانب توده مردم پذیرفته شد: «به خدا سوگند من داد ستمدیدگان را از ستمگران می ستانم و حلقه بینی ظالم را می گیرم و او را مانند شتر، تا کنار سرچشمه حق و عدالت می کشانم، هر چند او این کار را نپسندد.» (نهج البلاغه – خطبه 133)
علی بر خلاف خلفای پیشین، و حتی خلفای بعد از خود، با روشی کاملا دموکراتیک و با رای مستقیم مردم انتخاب شد در حالیکه بارها بر عزم خود مبنی بر بازپسگیری ثروتهای انبار شده تاکید کرده بود. به بیان دیگر مردم به علت توزیع ناعادلانه ثروت و قدرت (که در زمان عثمان به اوج خود رسید) بر علیه خلیفه وقت (عثمان) شوریدند. (فراموش نکنیم که در آن زمان مدت زیادی از مرگ پیغمبر(ص) نمی گذشت (حدود 25 سال)، و ذهنیت مردم نسبت به جایگاه جانشین پیامبر(ص)، جایگاهی مقدس و باارزش بود. اما رفتار عثمان چنان شرایطی را بوجود آورد که مردم به خود اجازه دادند جانشین پیامبر را از مسند خلافت برکنار کرده و او را به قتل برسانند)
بنابراین می توان نتیجه گرفت که مردم، علی را فقط به خاطر همان چیزی برگزیدند که منتقدین بر علی ایراد می گیرند، یعنی عدالت. حال آیا ایراد گرفتن به نحوه توزیع بیت المال توسط علی، غیر دموکراتیک و غیر منصفانه نیست؟
برکناری معاویه؛ اما چرا معاويه بلافاصله بركنار شد؟
معاويه در زمان عمَر داراي اختيارات فراواني شد اما نظارت قوي عمر بر كارهاي او باعث شد تا معاويه نتواند در زمان عمر آنطور كه مي خواست نفوذ خود را گسترش دهد اين قدرت به قدري بود كه وقتي عمر اعضاي شش نفرهء انتخاب خليفهء بعد از خود را تعيين مي كرد به آنها هشدار داد كه «از اختلاف بپرهيزيد زيرا ممكن است معاويه خلافت را از شما بربايد».
با انتخاب عثمان اختيارات معاويه بيش از پيش شده و نفوذ و قدرت او در بين مردم سوريه بي مانند بود. حتی تذکرات علی(علیه السّلام) به عثمان نیز باعث سلب اختیارات بی حد و حصر معاویه نشد. او با اينكه هيچ كسي به اندازهء عثمان به او خدمت نكرده بود وقتي فهميد به عثمان حمله شده است از فرستادن سپاهي در جهت حمايت از او خودداري كرد زيرا معاويه فهميده بود كه اين بهترين فرصت براي رسيدن به خلافت است.
اما پس از اينكه براي مدتي ابتكار عمل از دست قدرتمندان عرب خارج شد و مردم علي را انتخاب كردند معاويه تمام نقشه هاي خود را شكست خورده مي ديد. او علي را خوب مي شناخت و مي دانست كه اگر علي به خلافت برسد و پايه هاي حكومت خود را محكم كند حتما او را از قدرت بركنار خواهد كرد. و اموالي را كه او در اين مدت جمع كرده بود از وي پس خواهد گرفت به همين علت حتي اگر حضرت علي دستور بركناري او را هم نمي داد معاويه دست از مخالفت با حضرت بر نمي داشت.
از طرف دیگر همانطوری که گفته شد، معاویه در زمان عثمان آماده دزدیدن خلافت از طریق یک اتفاق بود، و همواره به دنبال تحریک مردم بر علیه خلیفهء وقت می گشت (که اتفاقا این کار را در زمان علی به بهترین نحو انجام داد)، بنابراین حتی اگر کسی غیر از علی نیز به خلافت می رسید، خطر بالقوه معاویه، خلیفه را مجبور به برکناری وی می کرد.
در ثانی معاويه انسان بسيار فاسدي بود. علی مي دانست كه اگر او را در پست خود باقي بگذارد در حقيقت به گسترش فساد و تباهي كمك كرده است و اين مسئوليتي را بر دوش علي مي نهاد كه لحظه اي در صدور دستور بركناري معاويه درنگ نكند.
«و اگر نبود عهد و پیمانی که خداوند از علما گرفته است که در برابر سیریِ بی اندازه ظالم و گرسنگی بی حد مظلوم آرام و قرار نگیرند، هر آئینه ریسمان خلافت را به گردنش می انداختم.» (نهج البلاغه – خطبه 3)
علی می توانست با معاویه صلح کند و با نگهداشتن او در پستش خلافت خود را قوام ببخشد. اما اگر علی این کار را می کرد یک سود شخصی به دست آورده بود اما به قیمت تمام آن ارزشهایی که برای آنها قیام کرده بود. او کاملا آگاه بود که معاویه نمی تواند عهده دار دین خدا و ملت مسلمان شود. «من درباره معاویه فکر کرده ام، فقط دو راه درباره او وجود دارد. يا بايد معاويه را بركنار نمايم يا بر دين محمد (ص) پشت كنم». (نهج البلاغه – ج 1 ص 94) و علي در آن برههء تاريخي وسيله را بر هدف ترجيح نداد. حكومت و خلافت وسيله اي در جهت اجراي عدالت و احكام اسلامي مي باشد پس چگونه مي شود با ابزاري كه خود نافي هدف است ابزار نيل به هدف را فراهم نمود؟!
به اين ترتيب تصور اينكه علي (علیه السّلام) مي توانست معاويه را بركنار نكند تصور باطلي است. حداقل اين عمل از جانب علي به عنوان يك سياستمدار عادل غير ممكن بود.
تمدن با شکوه؛ اما در مورد جلوگیری علی از تبدیل اسلام به یک تمدن با شکوه!!
نیازهای اولیه انسان به عنوان یک موجود اجتمامی عبارتند از: عدالت و آزادی. اگر امروزه از تمامی سیاستمداران جهان پرسیده شود که به دنبال عدالت و آزادی هستند یا یک تمدن با شکوه، مسلما گزینه اول را انتخاب می کنند. حتی شعارهای انتخاباتی کاندیداها در زمان انتخابات، در پیشرفته ترین و متمدن ترین کشورها، همواره عدالت، آزادی یا مشتقات این دو کلمه می باشد.
بر طبق گزارش ده ها سند تاریخی، معاویه از انجام هیچ عمل منافی عدالت و آزادی فروگذار نکرد. تمامی دوران استانداری و پس از آن، خلافت او، با انواع و اقسام حق کشی ها و بی عدالتی ها همراه بود.
اما علی به جای فتوحات سرزمینهای کفر و بوجود آوردن تمدنی عظیم، به مبارزه طبقاتی و استقرار عدالت و برابری در جامعه مسلمانان پرداخت. او به جای آنکه بهترین نیروهای مسلمان را بر سر ملتهای شرق و غرب بفرستدو در آفریقا و مصر و روم و ... به جنگهای جهانگیرانه مشغول شود که یا به بهشت بروند یا زندگی مردم را جهنم کنند (که مورد دوم خصوصا بعد از شهادت علی کاملا مشهود است) و به جای آنکه متکبرانه به خود ببالد که دختر و زن غیر مسلمان را به بردگی گرفتیم و در بازارهای مسلمانان فروختیم، یا بر برج کلیسای روم بانگ اذان برداشتیم (که معاویه و خلفای بعد از او چنین کردند) و به جای هزاران عمل متمدنانه و باشکوه! که نه دین مردم را حفظ می کرد و نه دنیایشان را، به دنبال احقاق دو حق مدفون شده «اسلام» و «مردم» برآمد. (تعبیر دکتر علی شریعتی در کتاب علی)
از همان منتقدی که علی را به خاطر جلوگیری از تبدیل اسلام به تمدنی با شکوه، لایق حکومت نمی داند، بخواهید در جامعه ای زندگی کند که نه عدالتی در آن است و نه شرافتی، و حاکمان آن جامعه به دنبال بوجود آوردن تمدنی عظیم هستند و فرض می کنیم که واقعا نیز به دنبال حکومتی با شکوه هستند و مصالح خویش را نیز در این راه قربانی می کنند، اما آیا خود آن منتقد یا منتقدین حاضر به زندگی در اینچنین جامعه ای می باشند؟
آیا علی با بوجود آمدن یک تمدن عظیم و باشکوه مخالف بود؟ آیا علی از تبدیل اسلام به حکومتی مدرن و فراگیر می هراسید؟ آیا علی از جانشینی اسلام عدالت و برابری، به جای نظام طبقاتی روم و ایران، جلوگیری می کرد؟
خیر، علی با هیچکدام از اینها مخالف نبود، بلکه اولویت را به از بین بردن فساد و نظام طبقاتی می داد. مسلما اگر معاویه عدالت و آزادی را به عنوان اولویت اول انتخاب می کرد، علی با او در تبدیل اسلام به یک تمدن باشکوه، همراهی می نمود.
بیعت
گفتيم كه حضرت علي در زمان دو خليفهء اول مجبور به بيعت شد و در زمان خليفهء سوم نيز از سوي سعد بن وقاص تهديد به قتل شد مگر در صورت بيعت و تمكين در برابر عثمان. اما چرا خود او مردم را به اطاعت از خود مجبور نكرد؟ زماني كه ابوبكر، زبير را به زور وادار به بيعت كرد علي به صراحت عمل او را مخالف دين خدا و عدالت انساني بيان كرد. اكنون چگونه مي تواند برخلاف گفتهء خود و بر خلاف آرمانهاي بيست و پنج سال گذشتهء خويش قدم بگذارد. خداوند اين اختيار را به همهءانسانها داده كه حتي دين او را نيز نپذيرند پس چگونه علي كه خود، عالم ترين مردم بعد از پيغمبر به قرآن است به زور مردم را نه در جهت پذيرفتن دين بلكه در راستاي بيعت با خود وادار كند؟!
سعد بن ابی وقاص یک از چهره های سرشناس عرب بود که از بیعت با امام خودداری کرد، اما علی او را مجبور نکرد که با وی بیعت کند. او عبدا... بن عمر را نیز مجبور به بیعت نکرد، و وقتی مردم از عبدا... بن عمر خواستند که ضامنی برای عدم طغیان خود بیاورد، امام به مردم گفت: «او را رها کنید من ضامن او هستم» (فتنه کبری – طه حسین)
در اسلام هر اقليتي حق مخالفت با اكثريت را دارد به شرط اينكه عمل اقليت موجب اختلال در كار اكثريت نشود. جرج جرداق می گوید: «کجایند مدافعان حقوق بشر تا ببینند، اين ارزشي كه امروزه تمامي سياستمداران در قالب حرف و كلام و ژست هاي سياسي بيان مي كنند علي در عمل به زيباترين شكل ممكن نشان داد.» (سیمای نهج البلاغه – مهدی سهیلی)
از طرفي ديگر تاريخ، قبل از جبهه گیری رسمی مخالفان در برابر علی، به ما هيچ نشانه اي مبني بر اخلال، از طرف اپوزیسیون مخالف را نمی دهد. بنابراین خرده گرفتن از علی که چرا او از متنفذین عرب بیت نگرفته است، کمی نا بخردانه و در تعارض با اصول دموکراسی و حقوق بشر است.
خروج طلحه و زبیر
حال سؤال مهمي كه مطرح مي شود اين است كه علي (علیه السّلام) كه مي دانست طلحه و زبير با قصد شورش از مدينه خارج مي شوند (اقليتي كه در كار اكثريت اخلال مي كند ) چرا مانع رفتن آنها نشد؟
براي حل اين مسئله بايد به يك واقعهء تاريخي اشاره كنيم:
عايشه زماني كه فهميد عثمان كشته شده است به خيال به خلافت رسيدن طلحه و زبير كه از خويشاوندان نزديك او بودند (طلحه پسر عموي عايشه و زبير شوهر خواهر وي بود) مقدماتي را فراهم نمود اما وقتي فهميد كه مردم علي را انتخاب كرده اند بلافاصله به خونخواهي عثمان برخاست (ذكر اين نكته ضروري است كه عايشه خود از مخالفين سرسخت عثمان بود و از جمله كساني بود كه از كشته شدن عثمان بيشترين سود را برد اما اينكه چرا بعد از به خلافت رسيدن علي سفر حج خود را نيمه كاره رها كرد و به انتقام خون عثمان برخاست جاي بحث فراواني دارد) و از هيچ تلاشي در جهت مخدوش جلوه دادن چهرهء علي فروگذار نكرد. تاريخ، گفتگوي ام سلمه با عايشه را اينگونه گزارش كرده است : ام سلمه به عايشه گفت: «ديروز دربارهء عثمان مضطرب بودي و دربارهء او بدترين كلام را به كار بردي. اما امروز به خونخواهی او برخاسته ای؟»
همچنين گفتگوي عايشه با عبيده نيز در تاريخ ثبت شده است :
«عايشه : چه خبر داري؟
عبيده : عثمان كشته شد و مردم هشت روز بدون خليفه ماندند.
عايشه :پس آنها چه كردند؟
عبيده : آنها علي را انتخاب كردند.
عايشه : آسمان به زمين بيايد. مرا به مكه برگردانيد. به خدا عثمان به ناحق كشته شده است. به خدا من انتقام خون او را مي گيرم.
عبيده : به خدا اين شما بوديد كه او را اول بدنام كرديد. شما همواره مي گفتيد بكشيد او را كه او دين را از بين برد.
عايشه : آنها او را توبه كار كردند بعد او را كشتند. آخرين گفتهء من بهتر از اولين گفتهء من است.»
(به نقل از کتاب «علی برادر محمد» نوشته محمد شری)
این اتفاقات در حالی افتاد که خود علی(علیه السّلام)، فرزندان خویش حسن و حسین(علیه السّلام) را مسئول امنیت جان عثمان، و نگهبان خانه او کرده بود. حال در چنین شرایطی، جنگ بصره از طرف عایشه، با بهانه خونخواهی عثمان به راه انداخته شد. و این در حالی است که حتی نزدیکان عایشه نیز به خاطر این تغییر رویه، بر او خرده گرفتند.
خود حضرت در نهج البلاغه چنین می فرماید: «به راستی آنها خونی را خواهانند که خود، آن را بر زمین ریختند.» (نهج البلاغه – خطبه 134)
كافي بود تا علي جلوي خروج طلحه و زبير را مي گرفت. اين باعث مي شد تا عايشه تبليغات منفي خود را با داشتن يك سند واقعي كه زنداني كردن دو صحابي بانفوذ مي باشد بيشتر كند. از طرف ديگر علي به واسطهء هوش و ذكاوت فراوان خويش، و شناختی که از آنها داشت از نيت دو صحابي با خبر بود. اگر علي (علیه السّلام) جلوي دو صحابي را مي گرفت با كدام مدرك مي توانست به مردم حتي به طرفداران مخلص خويش اثبات كند كه اين دو قصد شورش داشتند ؟
به اين ترتيب علي (علیه السّلام) نمي توانست يا به عبارت بهتر نمي خواست جلوي دو صحابي را براي خروج از مدينه بگيرد. زيرا نه مدركي عليه آنان داشت و نه آنها دست به اقدامي در جهت اخلال در حكومت زده بودند. و حضرت علي به صرف اينكه آنها قصد توطئه داشتند نمي توانست آنها را زنداني كند. زیرا با این تصور، تمامی مخالفان یک حکومت، باید زندانی شوند، چون ممکن است اخلال کنند.
پس علي نبايد جلوي خروج دو صحابي را مي گرفت و اين درست ترين كار بود.
حکمیت
جنگ صفين با سختي و شدت در طول سه روز ادامه داشت و ضعف در گروه معاويه به شدت افزايش مي يافت. سپاه امام تقريبا به نزديكي خيمهء معاويه رسيده بود. اما حيلهء عمرو باعث شد تا خوارج از ادامهء جنگ توسط علي جلوگيري كنند. (اين واقعهء تاريخي به طور كامل در ذهن شيعيان زنده است. از ذكر جزئيات آن خودداري كرديم ) سپس علي (علیه السّلام) علیرغم مخالفتش با خوارج، مجبور شد تا حكميت را قبول كند.
«اما به محض اینکه سند داوری امضا شد، خوارج از دورترین نقطه راست به دورترین نقطه چپ حرکت کردند. آنها اعلام کردند که پذیرش داوری و متوقف کردن جنگ یک گناه نابخشودنی بوده است!» (علی برادر محمد – محمد شری). آنها اميدوار بودند كه امام، به جنگ با معاويه برگردد. اما علي با تقواتر از آن بود كه پيماني را كه امضا كرده است نقض كند. در آن لحظه اگر حضرت علي اين درخواست را قبول كرده بود به راحتي سپاه معاويه و تنها فتنهء باقيمانده را سركوب مي كرد اما چرا علي اين كار را نكرد؟ خداوند در آيهء 10 سورهء فتح مي فرمايد : «پس از آن (بستن عهد و پیمان) هر كه نقض بيعت كند و شكنندهء بيعت باشد بر زيان و هلاك خويش اقدام كرده و هر كه به عهدي كه با خدا بسته است وفا كند به زودي خدا به او پاداش بزرگي مي دهد.» پس علي چگونه مي تواند پيمان خويش را نقض كرده و بر زيان و هلاك خويش اقدام كند. كسي كه به گفتهء پيامبر «باب شهر علم است» و كسي كه به اذعان عمر «اگر نبود من هلاك مي شدم» چگونه مي توانست براي ادامهء خلافت شرافت خود را پايمال كند؟
علی آن کسی است که در نامه ای به والی مصر از او می خواهد که حتی جان خود را نیز در برابر عهدی که با دشمنانش بسته فدا کند:
«ای مالک هر گاه میان خود و دشمنت، پیمانی بستی یا از خود درباره او چیزی را به عهده گرفتی، پس با وفای به عهد، پیمان خود را حفظ نما... حتی جان خود را همچون سپری در برابر آنچه به عهده گرفته ای قرار ده که به راستی در میان فریضه هایی که خداوند، برای بندگان خود مقرر فرموده، هیچ چیز مانند بزرگداشت وفای به عهد وجود ندارد.» (نهج البلاغه – نامه 53) همانگونه كه در مطالب گذشته نيز بيان شد حكومت از ديدگاه حضرت علي وسيله اي براي استقرار عدالت است.پس آيا ميتوان براي بدست آوردن آن از بي عدالتي كمك گرفت؟ «اگر زشتی نیرنگ و فریب نبود، همانا من زیرکترین مردمان بودم. اما هر نیرنگی مقدمه ظلمی است ... و هر ظلمی پرچمی است که صاحب آن در روز قیامت با آن شناخته می شود.» (نهج البلاغه – خطبه 197) امام می خواست پس از آنکه ابوموسی و عمروعاص ماموریتشان را با مخالفت پایان دادند و انحرافشان از راه حق آشکار گردید، به از سر گرفتن جنگ در برابر معاویه برگردد. حتی به خوارج نیز نامه ای نوشت و از آنها خواست که به لشکر او بپیوندند تا دوباره جنگ با معاویه را پس از انحراف آشکار داورانِ حکمیت، از سر گیرند. اما این بار نیز خوارج علی را متهم کردند که به دلیل اینکه حکم داوران به سودش نبوده، سعی در انتقام از آنها دارد!! بنابراین علی چگونه می توانست بعد از انحراف آشکار داوران از حق، دوباره به مبارزه با معاویه بپردازد، در حالیکه خوارج مجددا با او به مخالفت برخاسته بودند و از طرف دیگر خطری بسیار بزرگتر از معاویه دامنگیر جامعه اسلامی شده بود. پیغمبر در مورد خوارج فرمود: «یک گروه مردم از امت من جدا می شوند، آنها قرآن می خوانند که خواندن شما در برابر خواندن آنها هیچ است. و همچنین نماز و روزه شما در مقایسه با نماز و روزه آنها.» و سپس در اهمیت مبارزه با این تفکر انحرافی که علی آنها را با عنوان مارقین مطرح می کند (در مقاله های بعدی در مورد مارقین صحبت خواهیم کرد) می فرماید: «اگر لشکری که با خوارج می جنگیدند، آنچه را که خدا درباره آنها گفته است را می دانستند، ممکن بود در تکالیفشان به اعتماد پاداش بزرگی که خداوند وعده داده، کوتاهی کنند.» (علی برادر محمد – محمد شری)
بنابراین علی چه بلافاصله بعد از حکمیت، و چه بعد از منحرف شدن داوران آن، نمی توانست جنگ با معاویه را از سر بگیرد.
محمد جواد شری در کتاب «علی برادر محمد» می گوید: «اين منتقديني كه از علي (علیه السّلام) انتقاد مي كنند كه او سياستمدار نبوده و يا حكومت را مانند يك واعظ اداره مي كرده در حقيقت به طور غير مستقيم و بدون اينكه خودشان آگاه باشند اعتراض دارند كه علي خيلي عادل بود.» شاید بهترین تعبیری که در مورد حکومت علی مطرح شده، تعبیری از امام صادق (علیه السّلام) می باشد که می فرماید:
نقل به مضمون : «خلافت دو خليفهء اول مخلوطي از عدالت و بي عدالتي بود. خلافت خليفهء سوم بي عدالتي محض و خلافت علي (علیه السّلام) عدالت محض بود. خلافت دو خليفهء اول تا زمان مرگ آنها ادامه يافت اما خلافت دو حاكم بعدي نيمه كاره ماند. و این یعنی: بشر تاب عدالت مطلق و بي عدالتي محض را ندارد و مخلوطي از اين دو او را راضي نگه می دارد.»
منبع: باشگاه اندیشه
نويسنده : آرش فرح زادی