علامه سيد مرتضى عسگرى به سال 1332 ه .ق (1293 ش) در شهر سامرا متولد شد1 و در خانوادهاى اصيل و اهل علم پرورش يافت؛ مقدمات علوم دينى و مقدارى از دروس سطح را در سامرا فرا گرفت و در سال 1350 يعنى در سن 18 سالگى به قم هجرت كرد و مدت پنج سال از محضر اساتيد و آيات عظام، مرعشى، شريعتمدارى ساوجى، امام خمينى، ميرزا خليل كمرهاى، شيخ مهدى شهيد و... بهرهمند گرديد.2 در سال 1355 ه .ق جهت تكميل تحصيلات خود به عتبات عاليات برگشت و همراه تحقيقات علمى، تربيتى و تبليغى خويش، به فعاليتهاى اجتماعى پرداخت. پانزده مؤسسه شيعى،از جمله درمانگاه «الرعاية الاسلاميه» و «دانشگاه اصول دين»، يادگار اين فعاليتهاى علامه در بغداد است.3
در سال 1373 ه .ق «رياست جمعيت خيريه اسلامى» را كه مرحوم «هبة الدين شهرستانى» تأسيس كرده بود به عهده گرفت. وى در اثر مبارزه با رژيم بعثى عراق تحت تعقيب قرار گرفت و در سال 1389 ه .ق ناچار به مهاجرت به لبنان شد و در آنجا مشغول مبارزه با استعمار گرديد تا اينكه به كشور خود ايران بازگشت و منشأ خدمات شايان توجهى شد كه تأسيس «مجمع علمى اسلامى» در سال 1398 ه .ق، تأسيس «دانشكده اصول دين» در سه شهر قم (به سال 1375) تهران (به سال 1376) و دزفول (به سال 1377) از آن جمله است.4 دورى از تعصب و رجوع به متون اصيل و دست اول علماى اسلام - اعم از شيعه و سنى - از ويژگىهاى ممتاز نوشتههاى علامه است كه بسيارى از دانشمندان اهل سنت را به تمجيد از ايشان واداشته و آثار او را مرجع و منبع قابل اعتمادى براى آنان ساخته است5.
علامه عسگرى در تأليفات فراوانى كه به زبانهاى فارسى و عربى دارد، با بررسى عميق و دقيق روايات تاريخى و با تكيه بر قرآن و سنت، بسيارى از حقايق تاريخ اسلام را از خلال كتابهاى متعدد تاريخى روشن ساخته و برخى از تحريفات واقع شده در تاريخ را بيان نمودهاست.
روش كلى علامه اين است كه مصادر و مدارك شريعت اسلامى در دو مكتب خلفا و امامت را كه در كتب معتبر آنان آمده است - خصوصاً در چهار كتاب خود: معالم المدرستين، عبدالله بن سبأ، يكصدو پنجاه صحابى ساختگى و روايات ام المؤمنين عايشه در تاريخ اسلام - به طور دقيق بررسى نموده و حقايق را از خلال كتابهاى متعدد تاريخى از ساختههاى افرادى مثل «سيف كذاب» تفكيك و روشن مىنمايد.
كتابهاى علامه با اينكه روايات هر مدرسه [مدرسه خلفا و اماميه] را به چالش كشانده و كاملا علمى و تحقيقى است، داراى بيان روشن و نثرى روان، راحت و گواراست، به طورى كه عموم خوانندگان را به خود جذب مىكند.
علامه عسگرى در طول چند دهه گذشته، آثار چندى در زمينههاى تاريخ، كلام، قرآن و ساير علوم از خود به جاى گذاشته است كه برخى از مهمترين آن آثار عبارتند از: 6
.1 القرآن الكريم فى عصر الرسول (ص) و ما بعده.
.2 القرآن الكريم فى مدرسة الخلفاء.
.3 القرآن الكريم فى روايات المدرسة اهل البيت(ع).
.4 معالم المدرستين (در سه جلد).
5.احاديث ام المؤمنين عايشه.
.6 عبد الله بن سبأ و ديگر افسانههاى تاريخى (در سه جلد).
7.خمسون و مائة صحابى المختلق (در چهار جلد).
.8 نقش ائمه در احياء دين (در چهارده كتابچه درسى).
.9 على مائدة الكتاب و السنة.
.10 ولايت على (ع) در قرآن كريم و سنت پيامبر(ص).
11.نقش عايشه در تاريخ اسلام(در سه جلد).
.12 آخرين نماز پيامبر(ص).
13.اديان آسمانى و مسأله تحريف
.14 سقيفه (بررسى نحوه شكلگيرى حكومت پس از رحلت پيامبر اكرم (ص).
.15 بر گستره كتاب و سنت (مجموعه جزوات 15 جلدى).
16.عقايد الاسلام من القرآن الكريم.
.17 مع التليدى فى كتاب الانوار الباهره.
.18 فى طريق اهل البيت(ع).
.19 المصطلحات الاسلاميه.
.20 صلاة أبى بكر.
آثار وى در كلام مقارن، بيانگر تأثيرپذيرى شديد وى از سيد شرف الدين است. علامه عسگرى در تأليفات خود علاوه بر استفاده از شيوههاى محدود تحقيق - از قبيل روشهاى توصيفى تاريخى، تحليلى، مقايسهاى و تكيه بر اسناد - منابع و مراجع بررسى را با تمام شرايط، جست و جو و تحقيق و كنترل كرده است، سپس در پرتو قرآن و سنت صحيح درباره آنها داورى كرده و به نكات تازه و بديعى دست يافته است.7
نكتهاى كه تذكر آن لازم است اين كه پارهاى از روشهايى كه در اين مقوله به آن اشاره مىشود، به صراحت در كتب ايشان بيان نشده، بلكه از كليات نوشتههاى ايشان استخراج و انتزاع شده است.
اميد است امروزه روشهاى جديد تحقيق، با روشهاى كهن علماى سلف پيوند خورده و شيوههاى تحقيقى تكامل يافتهاى به دست آيد تا نسل جديد پژوهشگر، بتواند مسير مشخصى را با قوانين علمى ثابت بپيمايد! البته در قرن حاضر تلاشهايى در تدوين روشهاى تحقيق فرزانگان گذشته انجام گرفته، ولى هنوز نوشتهاى جامع كه در اين باب فراگير بوده و نمونههايى علمى را در اختيار محققين قرار دهد وجود ندارد.
مهمترين نكات روشى در تحقيقات علامه عسگرى
قبل از پرداختن به روش علامه، لازم است گفته شود كه مقصود ما از روش، عبارت است از: شيوه، اسلوب، طريق و آيين. واضح است كه روش با سبك كه عبارت است از روش خاص ادراك و بيان افكار به وسيله تركيب كلمات و انتخاب الفاظ و طرز تعبير تفاوت دارد. اما روشهاى علامه عبارتند از:
1. توجه به منابع كهن و جديد و پيوند آنها
علامه در نوشتههاى خود براى بررسى يك مطلب، افزون بر توجه به منابع كهن، به نوشتههاى معاصران خود اعم از مسلمانان و مستشرقين توجه دارد و با اينكه براى اثبات ديدگاههاى خود تنها به كتب دست اول علماى اسلام تمسك مىكند، به نقلهاى رشيد رضا، فريد وجدى، احمد امين مصرى، بستانى يا برخى مستشرقين معاصر مانند فان فلوتن، نيكلسن و...به دليل عنايت آنان به منابع قديم توجه دارد.8
2. استفاده از آمار، نمودار و جدول
علاّ مه در نوشتههاى خود براى نشان دادن صحت و سقم و تطور اخبار و مقايسه بين نسخههاى متعدد، با هدف به دست آوردن نحوه و مقدار تحريفات از آمار، نمودار و جدول بهره برده است. در سراسر كتاب يكصد و پنجاه صحابى اين روش مشهوداست.9
3. روشن ساختن منابع و مستندات نقل يك خبر
در نوشتههاى متعدد به علت تكرار برخى اخبار، از آنها تصور تواتر شده است كه علاّ مه با روشن ساختن منابع و مستندات آن اخبار اين تصور را باطل كرده است. به عنوان نمونه مىتوان به داستان عبد الله سبأ اشاره كرد كه بيش از دوازده قرن است تاريخ نويسان افسانه او را مىنويسند و هر چه از عمر آن مىگذرد، شهرت بيشترى پيدا مىكند.
علامه عسگرى در مورد داستان عبدالله بن سبأ كه افسانه سراى اولى آن را در لباس حديث و روايت آورده و نويسندگان بعدى به آن آرايش مخصوصى دادهاند، ابتدا به آغاز پيدايش اين افسانه و زندگى راويان آن از اولى تا به امروز مىپردازد و معلوم مىسازد كه چه كسانى و با چه اسنادى اين قصه را روايت كردهاند، سپس اصل داستان را آورده آن را تحليل و نتيجهگيرى مىكند10.
ريشه يابى اين داستان از قرن حاضر تا منبع اصلى اين خبر چنين است:
، رشيد رضا (م. 1356ه .ق) بنا به تصريح خود اين داستان را از جزء سوم تاريخ ابن اثير (صفحات 95 - 103) گرفته و به دلخواه خود بر آن چنين حاشيه زده است: اولين كسى كه اصول تشيع را از خود ساخت، مردى يهودى به نام عبدالله بن سبأ بود كه از راه خدعه و نيرنگ اظهار اسلام نمود، وى مردم را به غلو در باره على - كرم الله وجهه - دعوت مىكرد تا ميان اين امت تفرقه ايجاد نموده دين و دنياى آنان را تباه گرداند11.
، ابن كثير(م. 774 ه) نيز داستان ابن سبأ را از سيف بن عمر نقل كرده و در آخر تصريح كرده است كه اين خلاصهاى است از آنچه ابن جرير نقل كرده است.12
، ابو الفداء (م. 732 ه) در تاريخ خود المختصر، داستان عبدالله بن سبأ را به ضميمه داستانهاى نادرست ديگرى آورده و در ديباچه كتابش گفته است كه مطالب كتاب خود را از تاريخ ابن اثير گرفته است.13
، ابن اثير (م. 630 ه) صاحب كتاب الكامل فى التاريخ كه داستان مذكور را در ضمن حوادث سال (30 - 36ه .ق) نقل كرده، در مقدمه كتاب خود گفته است: مطالب اين كتاب را از كتاب تاريخ بزرگ ابوجعفر محمد بن جرير طبرى كه نزد عامه مردم مورد اعتماد است گرفتم.14
وى در تحقيقات خود، سند گفتار علما و دانشمندانى را كه به نحوى عبدالله بن سبأ را عامل اصلى اختلاف بين مسلمانان نشان داده و شيعه را به او منسوب كردهاند،به دو دسته تقسيم مىكند. سند گفتار دسته اول مانند: ابن خلدون، مير خواند، غياث الدين فرزند مير خواند، فريد وجدى، بستانى، احمد امين مصرى، حسن ابراهيم حسن، فان فلوتن خاور شناس معروف، نيكلسن، دوايت دونالدسن، و ولهاوزن را با توجه به تصريح آنان به محمد بن جرير طبرى نسبت مىدهد و مستند گفتار دسته دوم مانند ابن بدران در تهذيب ابن عساكر15، ابنابىبكر در كتاب التمهيد، سعيد افغانى در كتاب عايشه و السياسه و ذهبى را سه منبع: تاريخ طبرى، تاريخ ابن عساكر و فتوح سيف بن عمر مىداند.
در نتيجه، سند همه كسانى كه داستان عبدالله بن سبأ را نقل كردهاند به نحوى به سيف بن عمر كذاب مىرساند كه هيچكس وى را توثيق نكرده و به عكس اتفاق در قدح او دارند.16
نمونه ديگر، روايات اختلاف قرائات است كه با همين روش مشخص كرده كه اين روايات از كتاب القرائات سيارى وارد تفسير التبيان شيخ طوسى شده و از آن جا به تفسير ابو الفتوح رازى و از آن به تفسير گازر تا به مستدرك الوسائل يا فصل الخطاب حاجى نورى رسيده است. علامه اين نوع روايات را كه از طريق منابع اهل سنت وارد منابع شيعه شده، «روايات منتقله» ناميده است.17
4. استفاده از آراء دانشمندان ديگر
علاّ مه گاهى براى قوت بخشيدن به تحليلها و نتيجهگيرىهاى خويش از نظرات و آراى دانشمندان سود جسته است. به عنوان مثال وى در باره وصايت على بن ابى طالب (ع)، ضمن تحليل وصايت، شواهد زيادى بر اين مطلب اقامه مىكند و علاوه بر استفاده از روايات و نصوص، به نظرات دانشمندانى مانند بيهقى، ابن ابى الحديد و...نيز تمسك مىكند.18 يا بعد از نتيجهگيرى اين مطلب كه بسيارى از انحرافات در تاريخ اسلام از سيف نشأت گرفته، شخصيت سيف را مخدوش دانسته و شواهدى از نظريات دوازده نفر از دانشمندان اهل سنت را دليل ضعف اخبار و شخصيت دروغين سيف مىآورد.19
5. تضعيف راوى و روايت با نشان دادن تطور روايت
براى تضعيف يك راوى و روايت، روايات او را ذكر كرده و سپس همان روايت را با رواياتى كه از طريق ديگر نقل شده است، مقايسه مىكند و تصرفات راوى را در روايت نشان مىدهد20.
نمونه: بعد از نقل روايت سيف در باره جنگهاى خالد، مطلبى را تحت عنوان «سنجش سخن سيف با ديگران» آورده و در ذيل عنوان فوق گفته است: سيف مىگويد خليفه ابوبكر به خالد بن وليد دستور داد تا نيمى از افراد سپاه را براى عزيمت به شام با خود برگزيند، بدانسان....
اما ديگران مىگويند كه خليفه ابوبكر به خالد بن وليد دستور داد تا افراد قوى و كار آمد سپاه را انتخاب كند، و از كارافتادگان و بيكارهها را واگذارد. و....
علامه بعد از سنجش اين روايت سيف با روايات ديگر به نتيجهگيرى مىپردازد و در خصوص داستان فوق با عبارت «دست آورد اين داستان» مىگويد: علاوه بر اهدافى كه سيف در ساختن چنين داستانى در نظر داشته است، در حديث خود با كمال وضوح تصريح و تأكيد مىكند كه دو قهرمان افسانهاىاش جزء اصحاب آن حضرت بودهاند و...21
علامه در روش مقايسه بين اخبار كه از مهمترين روشهاى او براى بازيابى وقايع تاريخى و تشخيص روايات داستانى از غير داستانى است، به طور كلى چند كار انجام مى دهد:
الف. با صبر و دقتى شايسته موارد اختلاف را بيان مىكند.22
ب. مفردات و اصطلاحات موجود در برخى روايات را توضيح مىدهد.
ج. شرح حال راويان را در صورت لزوم ذكر مىكند.
ب. روايات منابع مورد اعتماد را با منابع غير مورد اعتماد خويش مقايسه و نتيجهگيرى مىكند.
د. روايات داستانى را كه به عنوان وقايع تاريخى ذكر شدهاند، نشان مىدهد.
در روايات سيف وارد شده است كه ريگهاى بيابان براى لشگريان اسلام به طور معجزه آسايى تبديل به آب شد، درياها به زمين شنزار تبديل گشت و سپاهيان خليفه بر روى آب راه رفتند! عمر از مدينه فرمانده خويش را كه در دارابگرد بود صدا زد و او را از نظر موضعگيرى جنگى راهنمايى نمود و او پيروز شد! يا گله گاوها به سخن در آمدند و مسلمانان را از مخفيگاه خود با خبر ساختند23.
علامه نتيجهگيرىها و داورىهاى غلط برخى مستشرقان را نتيجه روايات داستانى سيف مىداند كه براى اسلام و مسلمانان به يادگار مانده است.24
6. تطبيق برخى حوادث نقل شده با آيات قرآن
براى نمونه روايت عايشه درباره تاريخ نزول تيمم را با آيات قرآن مقايسه و از نظر تاريخى ردّ كرده است. علامه براى رد سخن عايشه، علاوه بر اين كه مطالب نقل شده را خلاف فضاى حاكم بر جنگ بنى مصطلق مىداند، تصريح دارد روايتهاى ديگرى نيز هست كه شأن نزول آيه را خلاف روايت او بيان كرده، اما ما از بيان آنها صرف نظر و فقط به خود قرآن رجوع مىكنيم.
در شأن نزول آيه تيمم در كتاب صحيح بخارى25، صحيح مسلم26، موطأ مالك27 و...از عايشه نقل شده است كه در يكى از سفرهاى رسول خدا (ص)(بنى المصطلق) وقتى به منزل بيداء يا ذات الجيش رسيدند، حضرت (ص) لشگر را براى پيدا كردن دانههاى گردنبند عايشه فرود آورد، در آن سر زمين آب نبود، مسلمانان نيز دچار بى آبى بودند. آنگاه خداوند آيه تيمم را نازل كرد.
وى اين نقل عايشه را مخالف با تاريخ نزول آيات 43 سوره نساء ...حتى تغتسلوا... و ششم سوره مائده و ان كنتم جنبا... مى داند و طبق صريح آيه معتقد است كه زمان حكم وضو و غسل با هم بيان شدهاند. بنابر اين، نقل عايشه از نظر تاريخى نمىتواند وجهى از درستى داشته باشد، به جهت اينكه با قضيه تاريخى ديگرى كه دلالت بر باهم بودن حكم اين دو دارد، در تعارض است و قرآن مؤيد واقعهاى است كه حكم اين دو را باهم مىداند28.
7. با كمك از زمان وقوع حوادث ديگر، تاريخ مجهولى را معلوم مىكند
براى تعيين تاريخ وضع و جعل احاديث سيف - كه به لحاظ مجهول بودن بيوگرافى سيف مجهول است - از قول طبرى داستانى را درباره فتوحات ايران ضمن حوادث سال 22 هجرى نقل مىكند و زمان به وجود آمدن احاديث را مشخص مىكند.29
ادامه دارد .....
پی نوشت ها :
1. فصلنامه علمى تخصصى علوم حديث، سال ششم، شماره دوم، تابستان 1380، ص 78.
2. كتاب ماه(دين)، سال اول، ارديبهشت 1377، شماره 7 و 6، ص 12.
3. نقش عائشه در تاريخ اسلام، ترجمه محمد على جاودان، ج 3، ص 9، مقدمه مترجم.
4. فصلنامه علمى تخصصى علوم حديث، سال ششم، شماره دوم، تابستان 1380، ص 105.
5. نامههاى دانشمندان اهل سنت در تمجيد از علامه در مقدمه كتابهاى ايشان درج شده است.
6. كيهان فرهنگى، دى 80 - شماره 183، ص 57؛ كتاب ماه(دين)، سال اول، ارديبهشت 1377، شماره 7 و 6، ص 14.
7. عبد الله بن سبأ، ج 3، ص 38.
8. همان، ج 1، ص 47 به بعد.
9. يكصدو پنجاه صحابى ساختگى،مترجم سردارنيا، ج 3، ص .45 براى نمونههاى استفاده ايشان از آمار جهت نشان دادن صحت و سقم اخبار ر.ك: القرآن الكريم و روايات المدرستين، ج 3، ص 239، 297، 364.
10. عبدالله بن سبأ، ج 1 ،ص 47 و 34.
11. الشيعه و السنه، ص 4 - 6 به نقل از عبد الله بن سبأ، ج 1، ص 4-6.
12. ابن كثير،اسماعيل بن كثير، البداية و النهاية، ج 7، ص 188.
13. ابو الفداء اسماعيل بن على، المختصر فى اخبار البشر، ج 1، ص 11.
14. ابن اثير، الكامل فى التاريخ، ج 1، ص 3.
15. وى متوفاى 1346 ه .ق است كه تاريخ ابن عساكر را مختصر كرده و آن را تهذيب ابن عساكر ناميده است.
16. عبد الله بن سبأ، ج 1، ص 66.
17. القرآن الكريم و روايات المدرستين، ج 3، ص 548؛ فصلنامه علمى تخصصى علوم حديث، سال ششم، شماره دوم، تابستان 1380، ص .96 نمونه ديگر آن ر.ك: يكصد و پنجاه صحابى ساختگى، ج 3، ص280.
18. معالم المدرستين، ج 1، 413.
19. عبد الله بن سبأ، ج 1، ص 70 و ج 3، ص 50.
20. همان، ج 2، ص 200 و ج 3، ص 35.
21. يكصدوپنجاه صحابى ساختگى، مترجم سردارنيا، ج 1،ص 284.
22. عبد الله بن سبأ، ج 3، ص 24؛ 44؛ 45.
23. يكصدو پنجاه صحابى ساختگى،ج 1، ص 107؛ عبد الله بن سبأ، ج 2، ص 182.
24. عبد الله بن سبأ، ج 2، ص 21.
25. كتاب بخارى، ج 1، ص 86.
26. صحيح مسلم، ج 1، ص 192.
27. مالك بن انس، كتاب الموطأ، ج 1، 53.
28. يكصدو پنجاه صحابى ساختگى، ج 1، ص 24 وج 3، ص 81.
29. همان، ج 1، ص 37 و 35.
نويسنده:رمضان محمدى