سیر تفكر فلسفى از قرون وسطى تا قرن هجدهم میلادى
سیر تفكر فلسفى از قرون وسطى تا قرن هجدهم
میلادى |
شامل: فلسفه علوم، متافیزیك، نسبت بین علم و فلسفه و
متافیزیك، تقسیم و طبقهبندى علوم، ملاك مرزبندى علوم، كل و كلى، انشعابات علوم.
فلسفه علوم
گاهی كلمه فلسفه به صورت مضاف به كار می رود، مانند فلسفه اخلاق
و فلسفه حقوق و... .
اینگونه تعبیرات گاهى از طرف كسانى به كار مىرود كه واژه
علم را به علوم تجربى اختصاص دادهاند و واژه فلسفه را در مورد رشتههایى از معارف
و معلومات انسانى به كار مىبرند كه به وسیله تجربه حسى قابل اثبات نیست چنین كسانى
به جاى اینكه مثلا بگویند علم خدا شناسى خواهند گفت فلسفه خدا شناسى یعنى ذكر مضاف
الیه براى فلسفه فقط به منظور نشان دادن نوع مطالب مورد بحث و اشاره به موضوع آنها
است .
همچنین كسانى كه مسائل عملى و ارزشى را علمى نمىدانند و براى آنها
پایگاه عینى و واقعى قائل نیستند بلكه آنها را صرفا تابع میلها و رغبتهاى مردم
مىپندارند بعضا اینگونه مسائل را وارد قلمرو فلسفه مىكنند و به جاى اینكه مثلا
بگویند علم اخلاق مىگویند فلسفه اخلاق یا به جاى اینكه بگویند علم سیاسیت مىگویند
فلسفه سیاست .
ولى گاهى این تعبیر به معناى دیگرى به كار مىرود و آن تبیین
اصول و مبانى و باصطلاح مبادى علم دیگر است و بعضا مطالبى از قبیل تاریخچه
بنیانگذار هدف روش تحقیق سیر تحول آن علم نیز مورد بررسى قرار مىگیرد نظیر همان
مطالب هشتگانهاى كه سابقا در مقدمه كتاب ذكر و به نام رؤوس ثمانیه نامیده مىشده
است .
این اصطلاح اختصاصى به پوزیتویستها و مانند ایشان ندارد بلكه كسانى كه
معارف فلسفى و ارزشى را هم علم و روش بررسى و تحقیق آنها را هم علمى مىدانند این
اصطلاح را به كار مىبرند و گاهى براى اینكه با اصطلاح قبلى اشتباه نشود كلمه علم
را هم در مضاف الیه اضافه مىكنند و مثلا مىگویند فلسفه علم تاریخ در برابر فلسفه
تاریخ یا فلسفه علم اخلاق در برابر فلسفه اخلاق به اصطلاح قبلى.
متافیزیك
یكى از واژههایى كه در برابر علمى به كار مىرود واژه متافیزیك است از این روى
لازم است توضیحى در باره این كلمه نیز بدهیم: این واژه كه از اصل یونانى
متاتافوسیكا گرفته شده و با حذف حرف اضافه تا و تبدیل فوسیكا به فیزیك به صورت
متافیزیك در آمده و در زبان عربى به ما بعد الطبیعه ترجمه شده است .
به حسب نقل
مورخین فلسفه این لفظ نخست به صورت نامى براى یكى از كتابهاى ارسطو به كار رفته كه
از نظر ترتیب بعد از كتاب طبیعت قرار داشته و از مباحث كلى وجود بحث مىكرده است
مباحثى كه در عصر اسلامى به امور عامه نامیده شد و بعضى از فلاسفه اسلامى نام ما
قبل الطبیعه را نیز براى آن مناسب دانستهاند .
ظاهرا این بخش غیر از بخش
تئولوژى یا اثولوجیا به معناى خدا شناسى است ولى در كتب فلاسفه اسلامى این دو بخش
در یكدیگر ادغام شده و مجموعا به نام الهیات بالمعنى الاعم نام گرفته چنانكه بخش
خدا شناسى بنام الهیات بالمعنى الاخص مشخص گردیده است .
بعضى واژه متافیزیك را
معادل با ترانسفیزیك و به معناى ماوراء طبیعت گرفتهاند و نامگذارى این بخش از
فلسفه قدیم را از باب نامیدن كل به نام جزء شمردهاند زیرا در الهیات بالمعنى الاعم
در باره خدا و مجردات ماوراء طبیعت نیز بحث مىشود اما به نظر مىرسد كه همان وجه
اول صحیح باشد .
به هر حال متافیزیك نام مجموعهاى از مسائل عقلى نظرى است كه
بخشى از فلسفه باصطلاح عام را تشكیل مىداده است چنانكه امروز گاهى واژه فلسفه به
آنها اختصاص داده مىشود و یكى از اصطلاحات جدید فلسفه مساوى با متافیزیك مىباشد و
علت اینكه پوزیتویستها اینگونه مسائل را غیر علمى پنداشتهاند این است كه قابل
اثبات به وسیله تجربه حسى نیست چنانكه قبلا كانت هم عقل نظرى را براى اثبات این
مسائل كافى ندانسته بود و آنها را دیالكتیكى یا جدلى الطرفین نامیده بود
نسبت
بین علم و فلسفه و متافیزیك
با توجه به معانى مختلفى كه براى علم و فلسفه ذكر
شد روشن مىشود كه نسبت بین علم و فلسفه و متافیزیك بر حسب اصطلاحات مختلف تفاوت
مىكند اگر علم به معناى مطلق آگاهى یا مطلق قضایاى متناسب به كار رود اعم از فلسفه
مىباشد زیرا شامل قضایاى شخصى و علوم قراردادى و اعتبارى هم مىشود و اگر به معناى
قضایاى كلى حقیقى استعمال شود مساوى با فلسفه باصطلاح قدیم خواهد بود اما اگر به
معناى مجموعه قضایاى تجربى بكار رود اخص از فلسفه به معناى قدیم و مباین با فلسفه
به معناى جدید مجموعه قضایاى غیر تجربى است چنانكه متافیزیك جزئى از فلسفه باصطلاح
قدیم و مساوى با آن بر حسب یكى از اصطلاحات جدید آن مىباشد .
ولى باید دانست
كه مقابل قرار دادن علم و فلسفه در اصطلاح جدید هر چند به گمان پوزیتویستها و امثال
ایشان به معناى كاستن ارج مسائل فلسفى و انكار قدر و منزلت عقل و ارزش ادراكات عقلى
است اما حقیقت غیر از آن است و در مبحثشناختشناسى روشن خواهد شد كه ارزش ادراكات
عقلى نه تنها كمتر از ارزش معلومات حسى و تجربى نیست بلكه به مراتب بیشتر از آنها
است و حتى ارزش دانشهاى تجربى در گرو ارزش ادراكات عقلى و قضایاى فلسفى مىباشد .
بنا بر این اختصاص دادن واژه علم به دانشهاى تجربى و واژه فلسفه به دانشهاى غیر
تجربى تنها به عنوان یك اصطلاح قابل قبول است و نباید از تقابل این دو اصطلاح سوء
استفاده شود و مسائل فلسفى و متافیزیكى به عنوان مسائل ظنى و پندارى وانمود گردد
چنانكه برچسب علمى هیچ گونه مزیتى را براى هیچ گرایش فلسفى اثبات نمىكند و اساسا
این دو برچسب وصله ناهمرنگى است كه مىتواند نشانه جهل یا عوامفریبى جعل كنندگان
آن به حساب آید و ادعاى اینكه اصول فلسفهاى مانند ماتریالیسم دیالكتیك از قوانین
تجربى به دست آمده نادرست است زیرا قوانین هیچ علمى قابل تعمیم به علم دیگر نیست چه
رسد به اینكه به كل هستى تعمیم داده شود مثلا قوانین روانشناسى یا زیستشناسى قابل
تعمیم به فیزیك یا شیمى یا ریاضیات نیست و بالعكس قوانین این علوم در خارج از قلمرو
خودشان كارآیى ندارد
تقسیم و طبقهبندى علوم
در اینجا سؤالى مطرح مىشود كه
اساسا انگیزه جداسازى علوم از یكدیگر چیست پاسخ این است كه مسائل قابل شناخت طیف
گستردهاى را تشكیل مىدهد و در حالى كه در این طیف بعضى از مسائل در ارتباط
تنگاتنگ با بعضى دیگر قرار مىگیرند برخى دیگر از مسائل دور و بیگانه از هم هستند و
چندان ارتباطى با یكدیگر ندارند .
از سوى دیگر فرا گرفتن بعضى از معلومات متوقف
بر بعضى دیگر است و دست كم دانستن یك دسته به فهم دسته دیگر كمك مىكند در حالى كه
چنین رابطهاى میان دستههاى دیگر از دانستنیها وجود ندارد .
با توجه به اینكه
فرا گرفتن همه معلومات براى هر دانش پژوهى میسر نیست و به فرض میسر بودن چنین
انگیزهاى براى همه وجود ندارد چنانكه ذوق و استعداد افراد هم نسبت به فرا گیرى
انواع مسائل مختلف است و با توجه به اینكه بعضى از دانشها وابسته به بعضى دیگر و
آموختن یكى متوقف بر دیگرى است از این روى آموزشگران از دیرباز در صدد بر آمدهاند
كه از طرفى مسائل مرتبط و متناسب را دستهبندى كنند و دانشها و علوم خاص را مشخص
سازند و از طرف دیگر علوم مختلف را طبقهبندى كنند و نیاز هر علمى را به علم دیگر و
در نتیجه تقدم یكى را بر دیگرى روشن نمایند تا اولا كسانى كه انگیزه یا ذوق و
استعداد خاصى دارند بتوانند گمشده خودشان را در میان انبوه مسائل بىشمار بیابند و
راه رسیدن به هدفشان را بشناسند و ثانیا كسانى كه مىخواهند رشتههاى مختلفى از
معلومات را فرا گیرند بدانند از كدامیك آغاز كنند كه راه را براى آموختن دیگر
رشتهها هموار كند و فراگیرى آنها را آسانتر نماید .
بدین ترتیب علوم به قسمتها
و بخشهاى گوناگون تقسیم شد و هر بخش در طبقه و مرتبه خاصى قرار گرفت از جمله
تقسیمات علوم تقسیم كلى آنها به علوم نظرى و علوم عملى و تقسیم علوم نظرى به
طبیعیات و ریاضیات و الهیات و تقسیم علوم عملى به اخلاق و تدبیر منزل و سیاست است
كه قبلا به آن اشاره شد
ملاك مرزبندى علوم
بعد از آنكه لزوم دستهبندى علوم
روشن شد سؤال دیگرى طرح مىشود كه علوم را بر اساس چه معیار و ملاكى باید دستهبندى
و مرزبندى كرد .
پاسخ این است كه علوم را مىتوان با معیارهاى مختلفى دستهبندى
كرد كه مهمترین آنها از این قرار است:
1 بر اساس اسلوب و روش تحقیق قبلا اشاره
كردیم كه همه مسائل را نمىتوان با روش واحدى مورد تحقیق و بررسى قرار داد و نیز
خاطر نشان كردیم كه همه علوم را با توجه به روشهاى كلى تحقیق مىتوان به سه دسته
تقسیم كرد:
الف علوم عقلى كه فقط با براهین عقلى و استنتاجات ذهنى قابل بررسى
است مانند منطق و فلسفه الهى .
ب علوم تجربى كه با روشهاى تجربى قابل اثبات است
مانند فیزیك شیمى و زیستشناسى .
ج علوم نقلى كه بر اساس اسناد و مدارك منقول و
تاریخى بررسى مىشود مانند تاریخ علم رجال و علم فقه .
2 بر اساس هدف و غایت
ملاك دیگرى كه مىتوان بر اساس آن علوم را دستهبندى كرد فایده و نتیجهاى است كه
بر آنها مترتب مىشود و هدف و غایتى است كه فراگیر از آموختن آنها در نظر مىگیرد
مانند هدفهاى مادى و معنوى و هدفهاى فردى و اجتماعى .
بدیهى است كسى كه
مىخواهد راه تكامل معنوى خود را بشناسد به مسائلى احتیاج دارد كه شخص علاقمند به
تحصیل ثروت از راه كشاورزى یا صنعت به آنها احتیاج ندارد چنانكه یك رهبر اجتماعى
نیازمند به داشتن معلومات دیگرى است پس مىتوان علوم را طبق این اهداف گوناگون
دستهبندى كرد . |
استاد محمد تقي مصباح يزدي- آموزش فلسفه،جلد1 |
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
مدیر تالار مهدویت
مدیر تالار فلسفه و کلام
id l4i: hoosianp_rasekhoon
mail yahoo: hoosianp@yahoo.com
ان الوصول الی الله سفر لا یدرک الی بامتطاء الیل
رسیدن به لقاء پروردگار میسور نیست مگر با درک نشاهه شب
یک شنبه 1 خرداد 1390 4:56 PM
تشکرات از این پست