0

قوم بختیاری

 
papeli
papeli
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1388 
تعداد پست ها : 12867
محل سکونت : قم

قوم بختیاری

استان چهارمحال‌وبختياري در بخش مركزي رشته كوههاي زاگرس بين پيش كوههاي داخلي و استان اصفهان واقع شده است و از شمال و مشرق به استان اصفهان، جنوب به استان خوزستان محدود است. وسعت اين استان در حدود 16533 كيلومتر مربع مي‌باشد.

اين استان ناحيه‌اي است كوهستاني در سلسه جبال زاگرس كه در باختر آن كوههاي مرتفعي قرار گرفته است و اين ارتفاعات سرچشمه سرشاخه‌هاي دو رودخانه دائمي زاينده رود و كارون مي‌باشد. از مهمترين ارتفاعات غرب استان زردكوه است كه با ارتفاع 4548 متر در كوهستان بازفت قرار دارد و تمام سال پوشيده از برف است كوههاي ديگر منطقه كه بيش از 3000 متر ارتفاع دارند دنباله زردكوه بوده و حد طبيعي آنها مرز بين استان خوزستان و چهارمحال و بختياري است و از كانونهاي آبگير دائمي ايران به حساب مي‌آيد.  

امتداد اين كوهها از شمال غرب به جنوب شرق بوده و هر چه از غرب به طرف شرق نزديكتر شويم از ميزان ارتفاعات و تراكم كوهها كاسته شده و به دره‌هاي باز و دشتهاي نسبتاً وسيع همچون دشت لار، فرادنبه، كيار، لردگان، گندمان و .... ختم مي‌شود و انباشته رسوبات در آنها امكانات مساعدي براي كشاورزي بوجود آورده است كه در اين دشتها در مجموع قريب 24 درصد وسعت استان را شامل مي‌شوند. 

ارتفاع شهركرد (مركز استان) از سطح دريا 2060 متر مي‌رسد كه تقريباً كمترين ارتفاع را در مدار جغرافيايي خود در اين قسمت داراست هر چه به طرف شرق منطقه حركت كنيم ارتفاع منطقه كاهش مي‌يابد.

چند ضرب المثل بختیاری

آدميزاد، بونده بي باله.

"آدميزاد (همانند) پرنده اي است بدون بال".  کنايه از اينکه هر آينه ممکن است هجران و دوري براي انسان پيش آيد.

مرغ باغ ملکوتم، نيم از عالم خاک                            دو سه روزي قفسي ساخته اند از بدنم    (مولانا)

آربيز به قيلون اگو، دو سيلا داري.

"الک به قليان مي گويد: دو سوراخ داري".  اين مثل زماني بکار ميرود که کسي عيب و ايراد خود را نبيند و به دنبال عيب جويي از ديگران باشد.  (تير را در چشم خودش نمي بيند، مو را در چشم ديگري مي بيند.)

آردم بختم، آربيزم آوختم.

"آردم را الک کردم، (و) الکم را هم آويزان کردم".  کنايه از اينکه همه کارهايم را انجام داده ام و ديگر کاري براي انجام دادن باقي نمانده است.

آسيو دراره، لوينه کپنه.

"آسياب در مي آورد (توليد مي کند)، آسيابان (لوينه) مي بلعد. (مصرف مي کند)".  اين مثل را بيشتر در مورد توليد کنندگان و نان آوران خانه بکار مي برند، زمانيکه مصرف کنندگان، رعايت اندازه و اعتدال را ننمايند.

ار اِخوي خاک کني من سرت، برو سر يه تل بلندي.

"اگر (حتي) ميخواهي خاک هم بر سر خودت بريزي، برو بالاي يک تپه بلند".  کنايه از بزرگ منشي و بلند همتي است.

ار بو خونه نيدي، اِدا شاهي ايکرد.

"اگر پدر خود را نمي ديد، ادعاي پادشاهي مي کرد".  اين ضرب المثل در مورد افرادي که خيلي زود اصل و نصب خود را فراموش کرده و به ديگران تفاخر مي کنند، بکار مي رود.

ار جووم دهرست، السم نه پهرست.

"اگر پيراهنم پاره شد. اصلم نپريد (از بين نرفت)".  اين ضرب المثل بيانگر اين نکته است که فقر و تنگدستي، اصالت خانوادگي و ارزشهاي اصيل را از بين نمي برد.

ار خومه نيديه، گو رشيد خوي دارم.

"اگر خودم را نديده اي، برادر رشيد خوبي دارم".  اين ضرب المثل درباره کساني به کار ميرود که بيش از آنچه به توانائي هاي خود تکيه کنند، متکي به توانايي ديگران مي شوند.

ار دنيانه او بو وره، فلونينه خو ابره.

"اگر دنيا را آب ببرد، فلاني را خواب مي برد".  در مورد بي تفاوتي برخي افراد بکار مي رود که کاري به مسائل پيرامون خود ندارند.

ار کوگ نکنه قهقه بيجا، کي دونه کوگ کيه کرده جا؟

"اگر کبک قهقه بيجا نکند، چه کسي ميداند که کجا جاي گرفته است"؟   در مورد افرادي به کار ميرود که با طرح مسائلشان باعث افشاي راز و رمز خود مي شوند و به اصطلاح عسس مرا بگير راه مي اندازند.

ار ليشم، گوشت ميشم.

"اگر زشت هستم، گوشت ميش هستم".  يعني ماهيتم خوب است، هر چند که ظاهرم بد باشد. اصل هم ماهيت هر چيز است.

ار نبو امري ز حق، نيفته بلگي ز درخت.

"اگر امر حضرت حق نباشد، برگي از درخت نمي افتد".  اين مثل بيانگر آن است که هيچ امري در جهان حادث نميشود، مگر به خواست خداوند يکتا.

ار نخرديم نون گندم، اما ديديم دست مردم.

"اگر نخورديم نان گندم، اما ديدم دست مردم".  يعني اگر خودمان کاري را تجربه نکرده ايم، ولي با توجه به تجربيات ديگران با آن آشنايي داريم.

اسب پيش کشينه که دندوناس نيشمارن.

"دندانهاي اسب پيشکشي را که نمي شمارند".  اين ضرب المثل بيانگر آن است که اگر هديه و پيشکش را به کسي بدهند، نبايد در صدد ايراد گرفتن از آن برآيد.

افتو زي همو چو که دُز دلس خواست.

"آفتاب همان جايي تابيد که دلخواه دزد بود".  فراهم شدن شرايط براي فرد خطاکار، کمال آرزوي اوست.

الس کار پدره، که مادر رهگذره.

"اصل کار پدره، که مادر رهگذره".  اين ضرب المثل "اصل" و "ريشه" انتقال صفات را، "پدر" ميداند. اصلي که نظام قبيله اي پدر سالار بر آن متکي است.

امساله نه هر ساله.

"امسال، مثل هر سال نيست".  در فارسي: اين تو بميري، آن تو بميري نيست.

اورشم که خوار ابو، پيوند هر و گا ابو.

"ابريشم که خوار و بي ارزش ميشود، به خر و گاو آويزان ميشود".  هر گاه ارزش واقعي چيزي درک نشود، مورد بي اعتنايي قرار ميگيرد.

او سرد رهدم سر دستس.

"آب سرد روي دستش ريختم".  در مقام نا اميد کردن افراد به کار مي رود.  در فارسي: آب پاکي روي دست کسي ريختن.

اولاد کابهلي، چنسون و پانالن، چنسون ز پهلي.

"اولاد کابهلي (کاکا بهلول)، تعداديشان از پا مي نالند، تعداديشان از پهلو".  در مورد افراد خانواده يا فاميلي به کار ميرود که هر يک از دردي و بيماريي شکوه داشته باشند.

ايبيزيس و ايبينيس.

"الکش مي کني و آنرا مي بيني".  يعني پس از تجربه کردن به حرف من خواهي رسيد.

ايما که سالنه پائيديم، ماهنم پائيم.

"ما که سال را پائيديم، ماه را هم مي پائيم".  ما که در انتظار انجام کاري، سالي را به انتظار نشسته و صبر کرده ايم ماهي ديگر را هم منتظر مي مانيم.

اي نوني مو مهمونم، يو چو و يو همبونم.

"اگر نمي داني من مهمانم، اين چوب و اين هم انبانم".  يعني از لوازم و بار و بنه ام بدان که من مهمان هستم. يعني ميتوان از آثار و شواهد چيزي پي به نيات و اهداف بوجود آورنده آن برد.

اي هوسه، يه دفه بسه.

"اگر هوسه، يکدفعه بسه".  اگر از روي هوي و هوس کاري صورت بگيرد، همان يکبار کافي است.

 

باد بسکه خوهه، بادبزن هم اوفته گلس.

"باد از بس خوب است، بادبزن هم همراهيش مي کند".  در خصوص حمايت فردي شرور و ناباب از فردي شرورتر و نابابتر بکار مي رود.

بالا جام ني، دو من ني نشينم.

"بالا جايم نيست، پائين (هم) نمي نشينم".  اينکه اگر نتوانم بالا بنشينم، پائين هم نخواهم نشست.

بجور جاته، بنه پاته.

"(اول) جايت را پيدا کن، (سپس) پايت را بگذار".  اين ضرب المثل در مورد افرادي بکار ميرود که دست به کارهاي نسنجيده اي مي زنند. بيشتر در زمينه دقت کردن در امر ازدواج بکار ميرود.

بچه يا واريش بووس بجهمه يا ترنه دا.

"بچه يا بايد از ريش پدر حساب ببرد يا از گيس مادر".  اين ضرب المثل در زمينه تربيت کودکان است، و بيانگر اين نکته است که به هر حال کودک بايد حرف شنوي از يکي از والدين داشته باشد، تا در تربيت او خللي وارد نشود.

بد الس وفا نکرد، الس دار خطا نکرد.

"بد اصل وفا نکرد، اصل دار خطا نکرد".  اين ضرب المثل در مورد تأثير اصالت خانوادگي افراد در عدم انجام کارهاي خلاف بکار ميرود. يعني افراد با اصالت خطا نمي کنند و افراد بد اصالت نيز وفا نخواهند کرد.

برد سر جا خوس سنگينه.

"سنگ سر جايش سنگين است".  کنايه از اينکه افراد در مقام واقعي خود، داراي وقار و ارزش مي باشند.

برد گهپ نشونه نزيدنه.

"سنگ بزرگ نشانه نزدن است".

اين مثل بيانگر آن است که دادن وعده هاي غير معقول و اغراق آميز به معناي عملي نشدن آنهاست.

برديم به آسماري، دست زدينم ني ورداري.  (آسماري نام کوهي است به ارتفاع تقريبي 2000 متر در جنوب شرقي مسجد سليمان.)

"مرا بردي (تا کوه) آسماري، دست از دنبال کردنم برنميداري".  در مورد کينه توزي برخي از افراد بکار ميرود، که بيش از حد انتقامجويي مي کنند.

برزگر که وامهنه، داس کل و تيز اکنه.

"برزگر که خسته مي شود، داس را کند و تيز مي کند". (داس را مقصر مي داند)  در مورد بهانه جويي و دليل تراشي بي مورد بکار ميرود.

برو يه جا که بخوننت، نه چو وردارن بروننت.

"برو جايي که بخوانندت (پذيرايت باشند) نه (جايي که) چوب بردارند و برانندت (بيرونت کنند)".  يعني برو جايي که حرمتت را بجا آورند، نه مورد بي اعتنايي قرار گيري.

بره نر و کله ني خوسه.

"بره نر در آغل نمي خوابد".  اين ضرب المثل در مورد اهميت داشتن فرزندان پسر بکار ميرود و بيانگر آن است که به هر حال آنان به کاري مشغول شده و در خانه نمي مانند.

بز که اجل گهرس، نونا شونه خوره.

"بزي که اجلش برسد، نانهاي چوپان را مي خورد".  انجام کارهاي غير منطقي، موجب هلاکت خواهد شد.

بو دام ز دالوم ايا.

"بوي مادرم از مادربزرگم مي آيد".  اين ضرب المثل به نقش توارث در انتقال صفات و خصايص اشاره دارد.

چونکه گل رفت و گلستان شد خراب                              بوي گل را از چه جوييم از گلاب

بونده بد سر درخت بد انشينه.

"پرنده بد، بر روي درخت بد مي نشيند". در فارسي: کند همجنس با همجنس با پرواز.

بونه و دل، جنگ کردن آسون.

"بهانه به دل، جنگ کردن آسان".  يعني چنانچه بهانه اي در دل وجود داشته باشد، به دنبال آن جنگ کردن و ايجاد بحران و درگيري آسان خواهد بود.

بنگشته بردن باغ بهشت، گهد ولات ولات.

"گنجشک را بردند به باغ بهشت، گفت: ولايت ولايت (وطن)".  اين ضرب المثل علاقه به وطن را بيان مي کند، هر چند که نسبت به ديگر مناطق موقعيت بهتر و برتري نداشته باشد.

به بنگشت گهدن سوکي يا سنگين؟ گهد: سوک، سنگينيم دس خمه.

"به گنجشک گفتند: سبکي يا سنگين؟ گفت: سبک، سنگينم دست خودم هست".  بيانگر اين نکته است که حفظ وقار و ارزش افراد به اراده و عملکرد خودشان بستگي دارد.

به توشمال گهدن ساز بزه، گو تنگه پام خاره.

"به نوازنده گفتند: ساز بزن. گفت: کف پايم ميخارد".  اين ضرب المثل زماني به کار ميرود که کسي جهت عدم انجام کاري بهانه جويي کند.

به خرس گهدن، حرف بزن، گهد: پمبلاپف.

"به خرس گفتند حرف بزن. گفت: پملاپف".  به افرادي که قادر به بيان سنجيده و متين مطالبشان نيستند، اطلاق مي شود.

به شيطون گهدن خدا بوته بيامرزه، گهد چي که نيبو.

"به شيطان گفتند خدا پدرت را بيامرزد. گفت: چيزي که نمي شود".  درباره افرادي به کار ميرود که کمتر اميدي به هدايت و آمرزش آنان مي رود.

به کور گهدن چه اخي؟ گهد دو تيه روشن.

"به کور گفتند چه ميخواني؟ گفت: دو چشم روشن".  اين ضرب المثل در بيان آرزوهاي بديهي بکار مي رود.

به ميش اگو بجه، به گرگ اگو بگهرس.

"به ميش مي گويد: بدو، به گرگ مي گويد: بگيرش".  در مورد افرادي به کار ميرود که دو دوزه بازي مي کنند و به اصطلاح هم رفيق دزدند، هم شريک قافله.

بهودارو بي بهو، هي ايکنن بهو، بهو.

"پدر دار و بي پدر، هي فرياد مي زنند: پدر، پدر".  نظير: دارا و ندار، هر دو مي نالند.

بهيگ ز هونه بو تي نداشت، گهدن من ره قلاتيسه درورد.

"عروس از خانه پدر چشم نداشت. گفتند: بين راه کلاغ چشمش را در آورد".  اين ضرب المثل در مورد افرادي به کار ميرود که با دلايل واهي سعي در پنهان کردن نقايص دارند. 

بهيگ که بونه و دله، اگه خروس پام تلني.

"عروس که بهانه به دل دارد، مي گويد خروس پايم را له کرد".  در مقام بهانه در دل داشتن و دنبال دست آويز بودن براي بروز آن بکار مي رود. 

بهيگ وقتي گشنس ابو، آش عروسيس يا يادس.

"عروس وقتي گرسنه اش مي شود، آش عروسي اش يادش مي آيد".  کنايه از اين است که انسان در سختي ها، ياد ايام خوش گذشته مي افتد.

بهيگه و هونه بيوزما، بعداً بفشنس که.

"عروس را در خانه آزمايش کن، سپس او را به کوه بفرست".  پس از حصول اطمينان از توانايي و استعداد افراد بايد آنان را به کار گمارد.

بيد اي تهله، سايه س شرينه.

"بيد اگر (خودش) تلخ است، سايه اش شيرين است".  اين ضرب المثل بيانگر آن است که بايد در مقام قضاوت به خصوصيات نيک و بد هر دو توجه داشت. 

رقص ها

در استان چهارمحال و بختياري در مواقع برگزاري جشن‌ها و سرورها رقص‌هاي متنوعي اجرا مي‌گردد كه از معروفترين آنها رقص‌عروسي، رقص‌دستمال، رقص‌آرام، رقص‌تند و رقص مجسمه است.

 رقص‌عروسي

در مراسم عروسي زن ومرد بطور گروهي باهم مي‌رقصند و با اينكه قيد و بند حجاب كاملاً در اين منطقه وجود دارد   ر(البته‌براي‌غريبه‌ها)، در مراسم شادماني شركت آنها در رقص‌هاي گروهي مجاز است و مي‌توانند دست در دست ديگر رقصندگان با آهنگ ساز و دهل برقصند.

 

رقص دستمال

رقص محلي زنان در اين هنگام تماشايي است، زيرا زنان با لباسها ي رنگارنگ و زيور آلات مخصوص، در رقص دستمال شركت مي‌كنند.  دو عدد دستمال در دو دست خود ميگيرند و با تكان دادن دست و پا و جلو و عقب رفتن، در محيط دايره فرضي مي‌رقصند، در حالي كه تماشاگران آنها را در بر گرفته‌اند هركه قدرت تحمل رقص بيشتري را داشته باشد مورد تشويق تماشاچيان قرار مي‌گيرد. 

 

رقص آرام

در اين نوع رقص، رقصندگان سه قدم به طور ضربي به جلو بر مي‌دارند و دو قدم به عقب بر مي‌گردند و اين رفتار طوري تنظيم شده است كه از دايره منظم رقص خارج نمي‌شوند، ريتم اين نوع رقص به نسبت رقص‌هاي ديگر بختياري آرام است.

رقص تـند

در اين نوع رقص نيز حركات پاها مثل رقص آرام است با اين تفاوت كه رقص ريتم تندي دارد. اجرا كنندگان رقص دستمال‌ها را تندتند به دور سر مي‌چرخانند و روي شانه‌ها مي‌اندازند. گام‌ها نيز به صورت تند به طرف جلو برداشته مي‌شوند ولي رقصندگان به عقب بر نمي‌گردند.

 

رقص مجسمه

اين رقص با آهنگ ساز اجرا مي‌شود. هر وقت كه نواي ساز قطع مي‌شود، رقص كننده نيز در همان حال به آن حالتي كه آخرين لحظه آهنگ بوده، در جاي خود مي‌ايستد و تا آهنگ بعدي نواخته نشده حق ندارد از خود حركتي ظاهر نمايد. مهارت رقصنده در حالتي مشخص مي‌شود كه بتواند به موقع توقف كند و به موقع حركت نمايد.

 

چند نکته آوايي و دستوري

- در مواردي حرف "ب" که در آخر کلمات چند حرفي فارسي بعد از "الف" بيايد و ساکن باشد، همچنين کلمات دو حرفي که حرف آخر آنها به "ب" ختم مي شود؛ در گويش بختياري به "واو" تبديل مي شوند. مانند: خواب به "خو" و شب به "شو".

2- غالباً "الف و نون" آخر کلمات فارسي در گويش بختياري به "واو" تبديل مي شود. مانند: نان به "نو".

3- اغلب کلمات مختوم به "الف و ميم" در گويش بختياري "الف" آنها حذف مي شود. مانند: شام به "شم".

4- در کلمات مختوم به "انه" الف حذف و به جاي آن "واو" مي آيد، مانند: شانه به "شونه".

5- در برخي از کلمات مختوم به (الف) و (واو)، "و" آنها حذف مي شود، مانند: گاو به "گا".

6- در گويش بختياري بجاي حرف مفعول بيواسطه "را" و فعل "است" يا "هست" کسره ( ِ ) يا فتحه ( َ ) استفاده ميشود.

7- گاهي در تلفظ برخي واژه ها که به "نون" ختم مي شوند، "نون" حذف و به جاي آن "ه" تلفظ مي شود؛ مانند: پازن به "پازه".

8- حروف "و"، "ب"، "ت" و "د" در برخي از واژه ها کارکردهاي دوگانه داشته و گاهي بجاي يکديگر مورد استفاده قرار مي گيرند.

9- در مواردي مصوت "او" به مصوت "اي" تبديل مي شود. مانند: پول به "پيل"

10- "علامت جمع"

در گويش بختياري چند علامت به شرح زير براي جمع وجود دارد:

   1- يل >> گو + يل  >> گو"يل" (برادران)

   2- ل  >> درف + ل  >> درفل (ظرف ها يا ظروف)

   3- ا  >>  چو + ا  >> چوا (چوب ها)

   4- گل  >> در + گل  >> درگل (دخترها)

   5- اون  >> شير + اون  >>  شيرون (شيرها)

   6- ها  >>  که + ها  >> که ها (کوه ها)

 

11- "علامت مصغر"

علامت تصغير در گويش بختياري عبارتند از: له و چه.

  - له مثل گردله.

  - چه مثل دولچه.

 

12- "علامت صفت تفضيلي"

دهر - معادل "تر" فارسي مثل به + دهر : بهدر (بهتر)

 

13- ضماير

ضماير فاعلي گسسته                                                     ضماير مفعولي گسسته

مو  =  من                                                                       وم  = به من

تو  =  تو                                                                         وت  =  به تو

هو  =  او                                                                        وس يا وش  =  به او

ايما  =  ما                                                                       وايما  =  به ما

ايسا  =  شما                                                                 و تو  =  به تو

اونو  =  ايشان                                                                 وايسا  =  به ايشان

ضماير مفعولي                                                                 و اونو  =  به آنها

منه  =  مرا                                                                      وام  =  با من

تنه  =  ترا                                                                       وات  =  با تو

هونه  =  او را                                                                   واس يا واش  =  با او

ايمانه  =  ما را                                                                 وايما  =  با ما

ايسانه  =  شما را                                                             واتو  =  با شما

اونونه  =  ايشانرا                                                              وااونو  =  با آنها

 

اسم اشاره - ضمير اشاره

در گويش بختياري اسم اشاره داراي صيغه هاي مفرد و جمع است.

 

نمونه صرف افعال

ماضي مطلق

رهدن  =  رفتن

رهدم  =  رفتم

رهدي  =  رفتي

رهد  =  رفت

رهديم  =  رفتيم

رهديد  =  رفتيد

رهدن  =  رفتند

 

زمان حال

ارُم  =  مي روم

اري  = مي روي

اره  =  مي رود

اريم  =  مي رويم

اريد  =  مي رويد

ارن  =  مي روند

 

ماضي بعيد

رهده بيدم  =  رفته بودم

رهده بيدي  =  رفته بودي

رهده بيد  =  رفته بود

رهده بيديم  =  رفته بوديم

رهده بيديد  =  رفته بوديد

رهده بيدن  =  رفته بودند

 

ماضي نقلي

رهده ام  =  رفته ام

رهده اي  =  رفته اي

رهده  =  رفته (است)

رهده ايم  =  رفته ايم

رهده اين  =  رفته ايد

رهده ان  =  رفته اند

 

امر غايب                                                  امر حاضر

بروه  =  برود                                                          برو  =  برو

برون  =  بروند                                                       بروين  =  برويد

 

صنایع دستی

 صنايع دستی بختياريها، ويژگيها و مختصاتی دارد که با انواع توليدات مشابه به دست ديگران قابل تميز دادن است بخشی از اين ويژگيها به اين شرح است:

- فعاليت در رشته صنايع دستی کاری است صد در صد زنانه که تمام مراحل آن را زنان و دختران انجام می دهند و مردان در توليد آنها هيچ نقشی ندارند.

- صنايع دستی بختياری فقط انواع بافتها را شامل می شود. تقريبا اغلب زنان و دختران ايلياتی با آنها آشنايی دارند.

 

- بافندگان معمولا از نقشه برای بافتنی استفاده نمی کنند مگر اينکه به قصد تفنن بخواهند محصولی شبيه به فرآورده های ديگر داشته باشند. يا وقتی سفارشی برای مشتری دريافت کنند که ملزم به اجرای نقش و طرح پيشنهاد شده مشتری باشد. پس به طور کلی نقشهايی که برای تزيين بافته ها به کار می برند ذهنی است.

 

- معمولا از مواد اوليه توليد شده توسط خودشان بهره می گيرند و در موارد محدودی از نخ پنبه ای کارخانه ای به عنوان تار بافته هايشان استفاده می کنند.

 

- از امتيازات توليدات بختياريها، عدم تشابه و ناهمانندی کارهايشان است و اين به دليل عدم استفاده از الگو و مدل برای نقوش توليداتشان است. تنوع و گوناگونی رنگ و نقش در بافته های زنان و دختران بسيار زياد است و کمتر می توان ديد که بافنده ای دو يا چند محصول يک اندازه و يک نقش با رنگ واحد توليد کند.

 

- بافندگان محلی از دارهايی استفاده می کنند که به صورت افقی است.

 

- نقش ها و طرحهايی که در قاليبافی منطقه به کار می رود عبارتند از نقشه های خشتی، بيد مجنون، ترنج، طاووس، سرو، کاج، گلدان، و گل چالشتری.

انواع بافته های عشاير بختياری:

در چهارمحال و بختياری، صنايع دستی متنوعی وجود دارد که عشاير از مواد اوليه تهيه شده از طريق دامهايشان به مصرف ريسندگی و بافندگی می رسانند. اين دسته از هموطنان بر مبنای مختصات زندگی اجتماعی شان که خود توليدی و خود مصرفی را ايجاب می کند، محصولات متنوع و متعددی توليد می کنند که برخی از آنها عبارتند از:

 

لی، هورژين (خورجين)، قالی، خرسک، سياه چادر، چوقا، موج، وريس، نمکدان (کيسه ای جهت نگهداری نمک)، سفره آردی.

قاليبافی:

فرش بختياری با نقش کاملا ويژه و متفاوت خود در ميان فرشهای ايرانی مشخص است.

قاليهای بختياری به طور عمده دارای گره ترکی و معمولاً دو پوده است. در اين نوع بافت، نخ خامه از روی دو تار مجاور به عقب رفته و بعد از دور زدن تارها از زير قسمت کمانی روی تارها بيرون آمده به سمت بالا کشيده می شود و سر آن را قيچی می کنند و بعدازهر رديف بافت، دو پود روی قسمتهای بافته شده قرار می دهند و با کلکيت (دفتين) آن را می کوبند.

 

معروفترين نوع قاليهای بختياری، قاليهايی موسوم به "بی بی بف" است. که هم از نظر ابعاد و هم از نظر نقش و مواد اوليه مصرفی با ساير فرشهای ايرانی تفاوت کلی دارد اين قاليها را منحصرا بی بی ها که از امکانات مادی بالايی برخوردار بودند می بافتند.  در حال حاضر بافتنی بی بی بفها در چالشتر در منطقه شهر کرد پيگيری می شود. اما توسط اجتماعات روستايی و آن هم در چهار چوب صنايع دستی و به نام قالی خشتی.

 

نقش های مورد استفاده در قالی بی بی بف که به خشتی نيز معروف هستند، نقش های گياهی و شکارگاهی می باشند که به آن جانوری نيز می گويند.  در طرح خشتی از انواع پرنده، سرو کاج و حيوانات و گياهان استفاده می شود.

 

از مناطق مهم بافت قالی درمنطقه بختياری می توان از شهرکرد، چالشتر، بخش شوراب و روستاهای فارسان، باباحيدر و چلگرد و اردل نام برد. اکثر قاليهايی که به نام قالی بختياری شهرت دارد، در منطقه چهارمحال بافته مي شود.

 

قاليهاي چالشتر از معروفيت جهانی برخوردار است و اصالت نقشه و ثبات رنگ و دقت در بافت از مشخصات آن است.

 

قالی يلمه: اين قاليها توسط عشاير يلمه بافته می شود دارای رنگ ثابتی است و معمولاً از نه رنگ در بافت آنها استفاده می شود که عبارت است  از: آبی، لاکی، سبز، سرمه ای، سفيد، بنفش و سياه. و دارای تار و پود پشم هستند.

 

گل پتو: اين فرش که با استفاده از گلهای پهن بافته می شود به گل فرنگی هم معروف است. در فرادنبه از بخش های شهرستان بروجن بافت اين فرش توسط زنان انجام می شود و نقشه آن معمولا ذهنی است.

 

کف ساده: فرشی است بدون نقش و با زمينه سفيد که بيشتر در چالشتر بافته می شود.

 

گل مينا: نقشه اين فرش توسط شخصی به همين نام که اهل تبريز بوده است طراحی شده است. بافنده در انتخاب رنگ آن آزاد است و معمولا از رنگهای گياهی و با پود پشم هم بافته می شود. و در متن فرش رنگ مينايی و گلهای ريز به کار می رود. نقشه گل مينا، لچک ترنج و هندسی است که گاهی به شکل گرد يا بيضی هم بافته می شود و در فرش رنگ مينائی و گلهای ريز به کارمی رود. از مشخصه های طرح اين فرش اين است که يک قسم از آن در کليه نقشه تکرار می شود.

 

چهار رنگ: اين فرش حدود 50 سال پيش در روستای دستنا توسط يحيی خان بختياری طراحی شده است و در بافت آن فقط چهاررنگ به کار می رود.

 

گبه: نوعی قالی گره دار با پرز  بسيار بلند به بلندی  دست کم يک سانتيمتر و پود فراوان از سه تا هشت پود در هر رج معمولا درشت بافت. هر گاه شمار رشته های پود در هر رج از سه تجاوز نکند و پرزهم کوتاهتر باشد دستباف را قالی گبه می خوانند.

 

خرسک: قاليچه هايی با پرز بلند و درشت بافت که مرغوبيت چندانی ندارد و خود مصرفی است.دارای نقشه های ساده مرکب از مثلث و لوزی است و بيشتر در ايل بافته می شود.

 گليم و لی :

گليم های عشايری که اصطلاحا به آنها "لی يا سرانداز" گفته می شود، برای پوشاندن رختخواب و وسايل داخل چادر که روی چل قرار می گيرند به کار می رود. و دارای بافت "رندی" است که بافتی بسيار مشکل و وقت گير است.

هورژين:

خورجين يا به گويش بختياری "هورژين" از صنايع دستی مهم عشاير  بختياری است که به دست زنان ايلياتی روی دارهای افقی بافته می شود. خورجين پوششی تزيينی است که وسايل زندگی عشاير در آن قرار می گيرد و چون در هنگام کوچ و در زمان زندگی در سياه چادر در معرض ديد قرار دارد جنبه زيبا شناختی و تزيينی و اعتقادی  قوم بختياری در نقوش و بافت آن تجلی می يابد. خورجين حکم صندوقچه ای را دارد که با اتصال بندينک های آن به يکديگر و زدن قفل به آخرين بندينک در آن کاملا بسته شده و قابل حمل روی چاپار می شود. (هنگام کوچ) يا در گوشه ای از چادر(به هنگام اطراق) قرار می گيرد. معمولا از نقوش هندسی برای تزيين خورجين استفاده می شود. لبه های طرفين کيسه ها ی خورجين پس از دوخت با موی بز شيرازه دوزی می شود.

 

"چرک" يا تار خورجين از نخ پنبه و پود آن در قسمتهای مختلف تماماً از پشم است.

 

طرح کلی آن که چند نوع تکنيک بافت در آن به کار می رود شبيه به قطعه کف پوشی است که يک قسمت آن (روی هر طرف) دارای بافت رندی "رندی بافت" و قسمت  ديگر (پشت هرطرف) دارای بافت ساده و قسمتی ديگر با تکنيک "گندی بافت" مانند قالی بافته می شود و اين قسمت قالی باف در پايين و گوشه های خورجين قرار می گيرد تا به هنگام کوچ در ايل راهها و در برخورد با سنگهای کوهستان مقاومت بيشتری داشته باشد.

 

قطع خورجين پس از دوخت در حدود يک متر در 70سانتيمتر می شود.

هورژ (خورج) و مهده:

هورژ (خورج) بافته ای است که از وسايل زنان محسوب می شود. يک کيسه دوطرفه که دو روش ساده بافت و قالی باف در آن به کار رفته است. تکنيک ساده بافت در قسمت پشت هر طرف از کيسه ها و  تکنيک ساده بافت در قسمت روی هر طرف از کيسه ها. هورژ نيز از هر طرف بطور جداگانه قفل و کليد می شود. اندازه هورژ کوچکتر از هورژين است و از بافته هايی است که منحصرا در ايلات مصرف دارد.

مهده:

مهده در ايل بختياری جزو وسايل زنان محسوب می شودکه وسايل خودرادر آن جای می دهد. پس از اتمام بافت، از يک ضلع تا زده می شود و با موی بز آن را می دوزند. مهده نيز مانند هورژ قفل و کليد دارد. از مهده گاهی اوقات به جای بالش ويابه قول خود بختياريها زيرگوشی استفاده می شود.

هورژ (خورج) ترک:

اين وسيله که مانند هورژ از يک کيسه دوطرفه به اندازه تقريبی هرطرف 25 × 20 سانتيمتر ساخته می شود از بافته هايی است که در قديم بيشتر بافته می شد. وسيله ای مردانه است. مردان ايل پول و اشياء مردانه مانند وسايل اصلاح صورت خود را درآن جای می دهند و قفل و کليد می کنند. تار در خورج ترک از ترکيب پشم و مو و گاه از پنبه است و پود تماما از جنس پشم است. روی هر طرف آن با بافت رندی نقش می اندازند.

هور:

هور کيسه ای است دوطرفه که به طور عمده برای حمل گندم و آرد و گاهی برای غلات ديگر و حبوبات به کار می رود. از خورجين کمی کوچکتر است و اطراف جيبهای آن کاملا دوخته می شود. گوشه يکی از لبه های آن را بدون اينکه بدوزند باز می گذارند به اين دليل که از اين گوشه دوخته نشده برای پرکردن و خالی کردن مواد غذايی ذکر شده استفاده کنند.

 

در قديم از 3 روش بافت(ساده، رندی، گندی) در آن استفاده می شده است. ولی امروزه نقشها به روش ساده بافته می شود و در قسمت پايين طول هر طرف، گندی بف(قالی بافت) بافته می شود تا همانند خورجين در هنگام حمل و کوچ از ساييدگی آن جلوگيری شود.

 

اندازه هر طرف آن 80 × 60 سانتيمتر است که هر دهانه در حدود 50 کيلوگرم ظرفيت دارد.

شله:

يک کيسه دوطرفه ساده بافت است که گاهی تماما از نخ بافته می شود. تار آن هميشه از جنس پنبه است. برای جابجايی مشک، سنگ، و چوب به کار می رود و هيچ گونه نقشی روی آن به چشم نمی خورد. در آن نيز باز می ماند.

 

توربه يا توبره:

محصول ديگری که عشاير بختياری با شيوه های بافتی ذکر شده توليد می کنند توبره و يا به گويش بختياری «توربه»؛ که حالتی کيسه مانند دارد و شبيه کوله پشتی است. برای نگهداری و حمل مواد غذايی يا ملزومات چوپانان از قبيل نان فطير، چای، قند، پياز، استکان، مشکول و ديگر مايحتاج آنها به کار می رود.

پشت توبره معمولا ساده بافت(گاهی، با نقوش پراکنده) است و روی آن دارای زمينه ساده و نقشهای رندی بافت است.

تی ير يا نمکدان:

بافته ای است مرکب از سه روش ساده، رندی، گندی(بافت گره ای) در ابعاد 60 × 40 سانتيمتر که در آن نمک می ريزند. تارو پود مابين رجهای رندی بافت و گندی بافت از جنس پنبه و بافت قسمت رندی و گندی پشمی است . روی نمکدان رندی بافت و قسمت پايينی آن، سه تا پنج سانتيمتر به سبب سايش کمتر ته نمکدان، گندی بافت است. پشت نمکدان ساده بافت است. دوطرف نمکدان با موی بز بافته می شود وروی شانه ها، تارهای اضافی دسته دسته به هم پيچيده يا گيس بافی شده يا به صورت منگوله تزيينی در می آيد.

جل (روزيني) :

پوششی است که روی حيوان می اندازند و بار روی اين پوشش قرار می گيرد. جل بافته ای چهار گوش در ابعاد50/1 × 10/1 متر و معمولا دو قسمتی است و با تسمه سينه بند، تنگ شکم بند، و يک زير دم مجهز به يک تکه نمد به نام رفيده  به پشت حيوان بسته می شود. به هنگام تزيين حيوانی که مختص عروس يا بی بی (زن خان) است، "رفيده" را با پارچه ساده ای می پوشانند و روی آنرا با مهره های رنگی و دکمه تزيين می کنند.

نقش های جل با توجه به نوع استفاده آن، بافتهای متفاوتی دارد. گاهی زمينه ساده و نقش ها قالی بافت است، گاه زمينه ساده و نقش ها رندی بافت، و گاهی زمينه ساده و نقش ها رندی بافت و قالی بافت است . زمانی تماماً قالی بافت است و زمانی کاملا ساده بافت و بدون نقش است. تار جل از نخ پنبه يا پشم و قسمتهای رندی بافت و قالی از جنس پشم است.

روزينی بافته قالی بافتی است که روی زين قرار می گيرد و عشايری که وضع مالی خوبی دارند از آن استفاده می کنند. دور تا دور روزينی منگوله های رنگی بزرگ و کوچک آويزان می کنند.

سرفه آردی يا سفره آردی:

نان، غذاي اصلی عشاير بختياری را تشکيل می دهد و آرد که ماده اوليه پخت نان است بسيار مقدس است و به طور گندم که قوت اصلی عشاير بختياری است بسيار مقدس و از منزلت بالايی برخوردار است. پس نان بايد جايگاه خاصی برای خود داشته باشد. به همين دليل سفره مخصوصی برای آن بافته می شود که در گويش بختياری به «سرفه آردی» معروف است. سفره آردی دارای بافت گليمی يک رو يا رندی بافت است که گاهی وسط آن ساده بافت با حاشيه اي  نقشدار است . تار آن پنبه ای و پود آن از پشم است و به شکل مربع 1 × 1 متر و گاهی مستطيل است. متن سفره آردی ساده، يک قسمتي نقشدار، دو قسمتی نقشدار و چهار قسمتی نقشدار ديده شده است.

پيش سينه:          

بختياريها پيش سينه را برای تزيين و افزودن زيبايی حيوان می بافند و مانند گردنبندی به دور گردن ماديان حلقه می کنند. احتمالا در تزيين حيوانی که عروس يا بی بی بر آن سوار می شود نيز به کار می رود. اين بافته تماما روش "رندی" بافته شده و جنس تار آن از پنبه و جنس پود آن از پشم است.  بافت وسط پيش سينه با عرض حدود 25 سانتيمتر در طرفين متوقف می شود، ولی در وسط به شکل مثلثی ادامه می يابد و به راس آن ختم می شود.

وريس:

وريس نوعی نوار منسوج و تسمه مانند است که در زندگی عشاير بختياری کاربردهای زيادی دارد و اغلب به عنوان طناب (در عرضهای متفاوت برای مصارف مختلف) مورد استفاده قرار می گيرد. بختياريها برای بافت اين نوع محصول از شيوه خاصی بهره می گيرند.

بهون يا سياه چادر:

بافت سياه چادر به عنوان محصولی خود مصرفی در بين تمام عشاير ايران مرسوم است و طبعاً بختياريها نيز از اين قاعده مستثنی نيستند.

عشاير بختياری از سياه چادر با عنوان "بهون" ياد می کنند و هر بهون به تناسب کوچکی يا بزرگی اندازه اش مرکب از 14 تا 20 " لت " (قطعه) است که طول هر کدام از لت ها شش تا ده متر و عرض آن 40 تا 6 سانتيمتر است که برای بافت آن به همکاری دو نفر بافنده به مدت ده تا پانزده روز مورد نياز است.

لت های چادر به شکلی خاص از پهنا کنار هم گذاشته شده با موی بز به هم دوخته می شود، در نتيجه روزهای آفتابی شعاعهايی از خورشيد از محل درزها به داخل می تابد و در روزهای بارانی نيز قطراتی از باران از محل درزها به داخل نفوذ می کند، در حاليکه ساير قسمتهای چادر به دليل خاصيت ويژه مو در برابر رطوبت متورم می شود، در نتيجه آب به داخل چادر نفوذ نمی کند. سياه چادر در مقابل باد مقاوم است و در زمستان داخل آن گرم و تابستان خنک است. دستگاه بافت بهون همان دستگاه معمول عشايری است.

جاجيم وآورآرتهده:

يکی ديگر از دست بافتهايی که در زندگی بختياريها مورد استفاده قرار می گيرد "جاجيم" است که به شکل نوارهايی باريک به عرض 18 تا 35 سانتيمتر و طول 20 تا 25 متر تماماً از پشم بافته می شود. پس از بافت، آن را به قطعاتی با طول مناسب تقسيم می کنند و از پهلو به يکديگر می دوزند، در نتيجه سطح يکپارچه ای حاصل می شود که به مصرف روانداز (تهيه لحاف) می رسد.

چله کشی جاجيم معمولا روی زمين صورت می گيرد. ضمن بافت آن تارها از روی کار ديده می شود، در حاليکه پود در زير آنها مخفی است و برخلاف ساير منسوجات که در آنها نقش با پود شکل می گيرد، در جاجيم نقش ها به واسطه تارها ايجاد می شود.

افزون بر اين، بختياريها با استفاده از شيوه بافت جاجيم نوارهای تسمه مانندی نيز توليد می کنند که به آورآرتهده شهرت دارد و برای حمل گهواره بچه برپشت مادر هنگام کوچ به کار می رود.

وجم

موج نوعی رختخواب پيچ و شبيه جاجيم است که مانند ساير بافته های بختياری جنبه خودمصرفی دارد. با اين وجود بافت آن چندان رايج نيست و فقط عده بسيار کمی از عشاير آن را توليد می کنند و اغلب در شرايطی که به موج احتياج داشته باشند آن را از موج بافان دزفولی يا شوشتری می خرند. طول دستگاه موج بافی پنج تا هفت متر در نوسان است ( طول تارها حدود 7 متر و عرض موج بين 80 تا 100 سانتيمتر ) يعنی بين سردار و زيردار آن حدود پنج تا هفت متر فاصله است . بعد از اتمام بافت موج (با توجه به اندازه آن) آن را دو يا سه قسمت کرده از پهنا به هم می دوزند. تارو پود موج تماماً از پشم است از موج برای بستن رختخوابها و همچنين روانداز استفاده می شود.

چوقا:

چوقا که گاهی چوخا نيز تلفظ می شود، نوعی عبای دهقانی است که زنان از پشم سفيد طبيعی می بافند و دارای خطوط عمودی آبی تيره يا مشکی است که مردان بختياری آن را روی لباسهای خود می پوشند. ماده اوليه چوقا پشم است که زنان بختياری آن را به گونه ای بسيار نازک و ظريف می ريسند و روی دستگاههای ساده بافت، نواری با عرض حدود 50 تا 70 سانتيمتر (بسته به اندازه مورد نظر) و طول 5/2 متر، می بافند. اين نوار از دو قسمت مساوی و متفاوت تشکيل می شود. بلندی چوقا تقريباً تا سر زانو می رسد و جلوی آن کاملا باز است. چوقا فاقد آستين است. بهترين نوع چوقا که توسط زنان کيارسی بافته می شود به "کيارسی بف" معروف است و دارای بافت بسيار ظريف بوده و تار آنها از جنس پنبه است. و از بازار خريداری می کنند. دار چوقا به صورت افقی و تک نفره است. برای اينکه نخ پشمی مورد استفاده در بافت چوقا ظريف و يکنواخت ريسيده شود، آن را به هنگام پره گرداندن (نخ ريسی) از سوراخی که روی ناخن بلند انگشت شست تعبيه شده است می گذرانند.

نمد مالی :

نمد مالی از ابتدايی ترين شيوه های نساجی است که بشر به آن دست يافته است. ماده اوليه آن از پشم است که در اثر رطوبت و فشار در هم تنيده شده و نوعی منسوج را به وجود می آورد. استحکام، انعطاف پذيری و ارزان و در دسترس بودن مواد اوليه از مزايای آن محسوب می شود ابزارکار برای تهيه نمد ساده و ارزان است و نمد مالان مزد اندکی برای توليد آن دريافت می کنند. مجموعه اين عوامل باعث شده است که نمد منسوجی ارزان و قابل دسترس باشد. حتی زمانی که صرف توليد نمد می شود کوتاه است. يک زير انداز نمدی به هر اندازه ای که باشد يک روز وقت   می گيرد و 3 تا 4 روز طول می کشد تا خشک شود. حتی نمدهايی که قسمت هايی از آنها کهنه و فرسوده می شوند قابل تبديل به نمدهای کوچکتر برای مصارف ديگری هستند. شيوه کار آن که از زمانها قديم تا کنون تغييری نکرده است آسان است. نيش گزندگان و چنگ و دندان درندگان و حتی اشياء تيز و برنده کمتر به آن کارگر است.

نمد در ايالات و عشاير و در روستاها و حتی در شهر مصرف دارد. گاهی از نقش ها و رنگهای زيبايی برای نقشدار کردن آن استفاده می شود. برای کپنک که نوعی پوشش چوپانی است، زيراندز، جليقه، شنل، زيرمنقلی و پوشش اسب و قاطر کاربرد دارد. شهرکرد مهمترين مرکز ساخت نمد است درمناطق ديگر استان چهارمحال و بختياری از جمله فارسان و لردگان نيز توليد می شود.

نقوش مورد استفاده در نمد عبارتند از: ترنج، حقه، خشت، سه جام، يک جام.

کلاه مالی:

کلاه مالی که بيشتر در شهرستانهای شهر کرد و بروجن توليد می شود از صنايع دستی بومی منطقه چهارمحال و بختياری است. مردان بختياری معمولاً از کلاه نمدی که جزيی از لباس محلی آنان است استفاده می کنند. کلاهها به رنگهای مشکی، قهوه ای و سفيد هستند و نوعی از آن به کلاه خسروی معروف است. مواد اوليه اين کلاهها کرک بز، پشم، صابون و رنگهای شيميايی و گياهی است.

گيوه دوزی:

از ديگر فعاليتهای چهار محال و بختياری گيوه دوزی است که بيشتر در شهرستانهای شهرکرد و بروجن رايج است. بروجن مهم ترين مرکز فعاليت گيوه دوزی است. گيوه که پاافزاری مقاوم و راحت و متناسب با منطقه کوهستانی اين استان و گذرگاههای صعب العبور آن بخصوص در فصول کار و فعاليت است، در سالهای اخير از رواج و رونق آن کاسته شده است که يکی از مهم ترين دلايل آن کمبود جنس و گرانی آن است.

گيوه های بافته شده از تخت پارچه ای و گاهی لاستيکی و رويه آن از نخ و نوارهای متصل کننده از چرم گاو است. رويه گيوه معمولاً از شهرضا و آباده و تخت گيوه بيشتر از شهرضا و شيراز وارد می شود. در يک کارگاه با يک نفر استادکار روزی يک جفت گيوه دوخته می شود. انواع گيوه های اين منطقه عبارت است از: گيوه تخت ملکی، تخت لاستيکی و غلاتی.

قفل سازی:

قفل سازی در چالشتر از شهرهای استان چهار محال بختياری از دير باز رواج داشته است. قفل سازان چالشتری اين حرفه را از پدران خود آموخته اند و می شود گفت که شغلی ارثی است. ساخت آن به اين شکل است که ابتدا تنه قفل که حاوی دستگاه قفل است ساخته می شود و سپس زبانه آن را که از حلقه در يا جعبه آن می گذرد جوش می دهند و سوراخ قفل را با مته کمانی حفر می کنند. سپس کار سوهان زدن رويه قفل و حلقه را انجام می دهند که نياز به ظرافت خاصی دارد و در آخر تمام قفل را پرداخت می کنند.

به طور کلی در چالشتر که مرکز فلزکاری بوده است کليه ابزار فلزی مانند چاقو، قيچی، کلاه خود، شمشير و ديگر ابزار مورد نياز در بافت گليم و قالی و خياطی توسط هنرمندان قفل ساز انجام می شده است. همچنين انواع انبر، درکوب و وسايل تزيينی مورد استفاده در درها و پنجره ها با ظرافت و سليقه های خاصی ساخته می شد. تزئينات و نقوش روی درهای چوبی بوسيله ميخ هاي تزئينی به استحکام و زيبايی درها کمک می کرده است. از ديگر محصولات دست ساز اين بخش تفنگ بوده است که بنام استاد اين کار احمد نيکزاد (احمد قفل ساز) معروف است.

موسیقی بختیاری

موسيقي و شهر در ايل بختياري پيوند جاودانه‌اي با زندگي ايلي يافته است. مقام‌هاي موسيقي ايل بختياري به نام ر(بيت معروف) هستند. از مشهورترين آنها به مقام گله‌داري، برزگري، ابولقاسم‌خان و مقام شيرعلي‌مردون كه تعداد آنها حدود 20 تا 25 مقام است مي‌توان اشاره نمود.

 

هر طايفه و تيره نوازندگان محلي ويژه‌اي دارد كه به آنها توشمال مي‌گويند. توشمال‌ها داراي طايفه و محل زندگي جداگانه‌اي هستند، مخارج ساليانه خود را با شركت در مراسم عروسي، عزاداري و جشن‌هاي ديگر به دست مي‌آورند و به كار زراعت و دامداري نيز مي‌پردازند.

 

توشمال‌ها مردمي عاشق پيشه و شاعر مسلك هستند كه بيشتر وقت زندگي روزانه خود را صرف ساختن ابيات، لطيفه‌ها، ضرب‌المثل‌ها و متل‌ها مي‌كنند. آنان در به وجود آوردن آثار و ادبيات عاميانه سرزمين بختياري سهم بسزايي دارند. آلات موسيقي بختياري‌ها، ساده، محدود و عمدتاُ شامل: كرنا، ساز و دهل است. آوازهاي محلي روستاهاي چهارمحال و بختياري با لحجه‌هاي مخصوص به خودشان به خصوص در هنگام عروسي و شادي واقعاً جالب توجه است.

 

 

 

موسيقي بختياري يکي از حوزه هاي گسترده موسيقي مقامي ايران است. نام مقام ها بيانگر نسبت هر نغمه با موضوع و سرگذشت ابداع آنهاست و اين بدان معناست که هر مقام اصيل موسيقي بختياري در نسبت با مراسم، آئين ها و يا سنت هاي ايل بختياري تکوين يافته است. اما مرور زمان و وسعت ارتباطات، مخصوصا در حوزه شنيداري با گرايش هاي انتزاعي، تجريدي و گاه التقاطي سبب شده است تا نغمه هاي ناب اين موسيقي از دسترس دور بماند و يا کم فروغ گردد. نغمه هاي ديگر موسيقي بختياري که بعد از موسيقي کهن اين قوم شکل گرفته اند، عمدتاً تصانيفي است که بر اساس لحن کلي موسيقي بختياري و بعضاً متاثر از يکي از مقام هاي اصلي يا نغمه هاي وابسته به آنها ساخته و اجرا مي شوند.

 

1- مقام گاه گريو

 

اصطلاح "گاه گريو" به معني وقت و هنگام مويه است. به آن "گوگريو" هم گفته مي شود که به معني امر به مويه گري است. مويه گري به معني ميتولوژيک در موسيقي عزاي بختياري در عصر حاضر هم وجود دارد؛ اگر چه علت ظهور آن ديگر، به جا آوردن آيين ها مطابق با اجزاي نهاده شده نيست، اما لااقل صورت کلي آن قابل دريافت است و مقام "گاه گريو" بستر ظهور اين جنس از موسيقي مويه گرانه است.

 

اما در توصيف مصداق گونه "گاه گريو" اشاره به " علي داد نودال کـُش " ضروري مي نمايد.

 

"علي داد" مرد شجاع، دلير و قهرمان ايل بختياري که قادر بوده است 9 "دال"(لاشخور) را با يک تير در آسمان بزند؛ توسط برادر خود به حسد کشته مي شود. موسيقي دانان و مويه گران بدين سان براي " علي داد " مويه ها نمودند و در مقام "گاه گريو" اشعار فراوان خواندند و گريستند.  در مقام " تيپومي " نيز که اشاره به خصايص فيزيکي و روحي قهرمان دارد، خوانندگان به صورت بداهه اشعاري مي خوانند و جمع با آنان دم مي گيرند و جنسي از مويه گري که کم نظير است، تجلي مي يابد.

 

                   سکندر درد تو درمون نداره                    گذشته کار تو برگردون نداره

 

2- الف) شير علي مردان

 

شير علي مردان يکي از خان هاي ايل هفت لنگ بود که در مبارزه با حکومت جور سرانجام به شهادت رسيد.

 

ب) گلوم گلوم

 

تصنيفي تغزلي است که انواع مختلف دارد.

 

3- سرکوهي

 

مقامي کهن است که چوپان ها آن را با ني مي خواندند و مي نواختند. اين مقام در عصر حاضر با سازهاي ديگري نيز نواخته مي شود.

 

4- الف) لچک ريالي

 

زنان ايل بختياري به روسري يا دستمال سر خود که به آن لچک گفته مي شود، سکه مي دوخته اند و زنان متمول جنس سکه ها را از نقره انتخاب مي کردند. نام تصنيف به اين موضوع اشاره دارد. اين نغمه اغلب در مراسم شادي نواخته مي شود و مورد علاقهً فراوان مردم بختياري است.

 

ب) برزگري

 

اين نغمه در راسته اي موسيقي کار قرار مي گيرد و در مورد درو و کشاورزي است که همراه شعر با حالتي تغزلي خوانده مي شود. البته بعدها با تغييراتي توسط سازهاي ديگر نيز نواخته شده است.

 

ج) لچک ريالي

 

5- الف) پيش نوازي

 

به عنوان مقدمه نواخته مي شود.

 

ب) حوري حوري

 

نام زني است که منظومه اي عاشقانه در وصف او سروده شده است.

 

6- الف) چشمهً کوه رنگ

 

يکي از چشمه هاي قديمي و پر آب است که سرچشمه رودخانه بزرگ استان چهارمحال و بختياري و استان هاي مجاور به شمار مي آيد. نغمه در وصف اين چشمه پرداخته شده است.

 

ب) سحر ناز

 

نغمه اي تغزلي که در وصف "سحر ناز" زن زيباي بختياري است.

 

7- الف) چوب بازي

 

همان گونه که از نام آن استنباط مي شود؛ نوعي موسيقي همراه با چوب بازي است که در آن دو يا چند مرد با حالتي حماسي و هماهنگ با ضرب آهنگ موسيقي، نبردي نمايشي را به اجرا در مي آورند. نغمه هاي اين نوع چوب بازي در موسيقي بختياري کاملا منحصر بفرد بوده و مخصوص ايل بختيار است.

 

به لحاظ طبقه بندي، چوب بازي يکي از انواع اصلي و مهم موسيقي بختياري است و مقامي کاملا مشخص و شناخته شده به حساب مي آيد. در تشخيص ماهيت و ساختار و حتا شيوه اجراي آن، دو نشانه مهم قابل ذکر است. اول اينکه موسيقي چوب بازي مخصوص کرنا و دهل است و تبعيت تمامي نغمات و الحان آن از يک ريتم، ميزان  و متر مشخص است. مشخصه ديگر و فرعي اين مقام، تعلق آن به فضاي باز است، چرا که صداي پر حجم و پر طنين کرنا و دهل در فضاي بسته خوشايند نيست، زيرا نواي دهل و کرنا و مقام و بازي چوب بازي، اصولا تمريني براي ميدان رزم آوري است. هنگام اجراي مقام چوب بازي که با آن دو رقصنده مشغول رقص و چوب بازي هستند، ضربات چوب رقصندگان چنان محکم و پر قدرت است که بر اثر برخورد چوب هاي بسيار محکم بلوط به يکديگر که مانند شمشير است، چوب ها شکسته و به هوا پرتاب مي شوند.

 

ب) ني چوپاني

 

نامي ديگر براي انواع سرکوهي هاست که توسط چوپانان نواخته و خوانده مي شود.

 

ج) چوب بازي

 

8- الف) پيش نوازي

 

ب) گلمي، هاي گل

 

از تصانيف جديد است که بر اساس حالت هاي کلي موسيقي بختياري ساخته شده و اساسا به سازهاي باستاني بختياري تعلق ندارد.

 

9- گاه گريو

 

10- جشن نوروزي

 

نغمه اي که در ايام عيد نوروز و يا به مناسبت اعياد ديگر نواخته مي شود. اين نغمه به احتمال فراوان از موسيقي هاي ديگر، وارد موسيقي بختياري شده است و اصالت آن در حوزه موسيقي بختياري نيست.

 

11- الف) مقام بيدگوني

 

لفظي کلي است که اشاره دارد به نغماتي که منشاء بيدگوني دارند.

 

از جمله اين نغمات گلوم گلوم است. گلوم گلوم در موسيقي بختياري انواع مختلفي دارد که نوعي از آن تحت تاثير يکي از نغمه هاي خراساني است.

 

ب) گل ناز جهرم

 

گل ناز جهرم هم مانند گلوم گلوم در حوزهً مقامي کلي که به آن حاجيوني گفته مي شود، به اجرا در مي آيد يا لااقل لفظ حاجيوني به منشاء نغمه اشاره دارد.

 

ج) فرود

 

در موسيقي بختياري، مانند موسيقي هاي ديگر، فرودهاي شناخته شده اي و جود دارد. اين مشخصه در موسيقي بختياري بسيار بارز است.

 

هر چه که به نغمه هاي قديم تر رجوع کنيم، حالت کلي اين فرودها شبيه تر و همسان تر مي نمايد.

 

حميد رضا اردلان


 

     مسعود بختياري در خاک آرمید

بهمن علاءالدین بزرگ مرد موسیقی بختیاری که در جامعه هنری به مسعود بختیاری معروف بود، شنبه 13 آبان در امامزاده طاهر کرج به خاک رفت. در اين مراسم برخي از همراهان سال‌هاي دور وي نظير منصور قناد پور، مهدي آذرسينا و علي حافظي حضور داشتند. تعداي از خوانندگان جوان بختياري همچون كورش اسدپور، علي تاجميري، رحيم عدناني و سينا سرلك در اين مراسم با اجراي آواز بختياري به استاد فقيد اداي احترام كردند. دكتر محسن رضايي نيز با ارسال پيامي مراتب ارادت خود را به هم تبار هنرمندش اعلام كرد. اجراي موسيقي "چپي"  كه معمولاً با ساز كرنا و دهل صورت مي‌گيرد، بر طبق سنت ديرينه بختياري از ديگر بخش‌هاي مراسم خاك سپاري مسعود بختياري بود.

 

بهمن علاءالدين در سال 1319 در منطقه عشايري لالي از توابع مسجد سليمان به دنيا آمد. وي پس از تكميل تحصيلات متوسطه آن زمان به خدمت آموزش و پرورش در آمد و تا سن بازنشستگي در كسوت معلمي انجام وظيفه مي كرد. از سال 1350 در كنار شغل معلمي ،‌همكاري خود را با راديو اهواز آغاز كرد و با همراهي منصور قنادپور نوازنده سنتور كه شيوه نوازندگي‌ و تنظيم اركستري‌اش بسيار متأثر از استاد پايور بود، آثاري را به دو گويش فارسي و بختياري ارائه داد. آن زمان غالب اين آثار از راديو پخش مي‌شدند و به شكل امروز، چندان اثري در قالب كاست رسمي وارد بازار نمي شد.  ولي نوارهاي ضبط خصوصي به فراواني در ميان بختياري‌ها دست به دست مي گشت. مسعود بختياري در همان زمان چند ترانه عامه پسندبه زبان فارسي نيز خواند كه در مقايسه با آثار مشابه امروزي يك سر و گردن بالاتر مي نمايند.

 پس از انقلاب در سال 1365 نخستين نوار شركتي وي با نام "مال كنون" به بازار موسيقي آمد. اين كار با آنكه بيست سال از زمان توليد و انتشار اوليه‌اش مي گذرد، همچنان رتبه اول فروش نوارهاي بختياري را از آن خود كرده است. شش سال بعد دومين كار او با نام "هي جار" و باز هم با آهنگسازي و تنظيم عطاء جنگوگ روانه بازار شد."هي جار" نيز محبوبيت و مقبوليت فراواني يافت ولي هرگز به پاي "مال كنون" نرسيد. مسعود بختياري پس از اين دو اثر شاخص خود، سه اثر ديگر به نام‌هاي "آستاره"، "برافتو" و "تاراز" را با كمترين تعداد نوازنده به علاقه‌مندان موسيقي بختياري ارائه داد. همپاي هميشگي وي در غالب نوار ها و كنسرت‌ها،‌ علي حافظي نوازنده تواناي ني بختياري بود.

 مسعود بختياري در طول عمر خود هيچ گاه زني اختيار نكرد و پس از بازنشستگي نيز در جمع خانوادگي خواهرش در كرج مي‌زيست. از حضور در تجمعات و مجالس چندان لذت نمي برد. يك ماه پيش به منظور برگزاري يك مراسم بزرگداشت در تالار وحدت، با او صحبت كرديم. در ابتدا نمي پذيرفت  ولي به سختي رضايت داد كه عمرش به سر آمد و عملاً مراسم بزرگداشت وي را بايد با مراسم يادبودش عوض كنيم.

  علاءالدين موسيقي بختياري را عميقاً درك كرده بود و قادر بود صورت متفاوت از نسخه اصل آن را به مخاطبان ارائه دهد به طوري كه نه خشونت آوازهاي وحشي را داشته باشد و نه چنان رنگ و لعاب شهري به خود بگيرد كه ديگر نتوان آن را موسيقي قومي و محلي ناميد. وي  چنانكه خودش مي گفت ظرايف موسيقي بختياري را از جمله هاي كرنا نوازان دريافته بود. معتقد بود "اگر در كار كرنا نوازان دقيق شويم نغمه هاي بسيار بسيار زيبايي پيدا مي‌كنيم كه در نگاه اول ممكن است به چشم نيايند." وی علاوه بر آواز خواني، قدرت آهنگسازي نيز داشت و خيلي از ترانه هاي ماندگار وي زاييده ذهن خلاق خود اوست.  تسلطش بر ادبيات فارسي و بختياري و همينطور برخورداري از ذوق شعري به او امكان داده بود تا كلام  بسياري از ترانه‌هايش را خود بسرايد. مانند  ترانه "تنك بلور" كه در سال 1351 با همراهي اركستر راديو اهواز به سرپرستي منصور قنادپور خواند. مرداد ماه سال گذشته براي اينكه آن ترانه ماندگار را با زبان موسيقي امروز بازآفريني كنيم، به اتفاق دكتر اردشير صالح پور به ديدارش رفتيم. با روي گشاده پذيرفت و اجازه داد. پس از ضبط اوليه اثر كه براي سازهاي كرنا و دهل و اركستر زهي نوشته شده بود، ترانه را به گوشش رسانديم. خوشش آمد و خيلي تحويلمان گرفت. خدايش رحمت كند. اين ترانه را هنرمند جوان شهرام براتپوري بازخواني كرده است كه فكر مي‌كنم حداكثر تا يك ماه ديگر در اختيار علاقه مندان موسيقي بختياري قرار بگيرد. 

 

به مناسبت دومین سالگرد بهمن علاءالدین

درآمدی بر خنیاگری مسعود بختیاری

بهمن علائدین مشهور به مسعود بختیاری یک استثناء در تاریخ موسیقی بومی عصر حاضر به شمار می رود. گر چه او تنها روایتگر بخشی از فرهنگ موسیقایی بختیاری زبان ها بود ولی نقشی بیش از یک خنیاگر بومی یافت و توانست در طول 35 سال از حیات خود، یک زبان مشترک موسیقایی بین همه بختیاری ها ایجاد کند. شاید همنسگ او در سایر فرهنگ های بومی ایران نتوان یافت. وقتی خبر درگذشتش منتشر شد، همه بختیاری های داخل و خارج از کشور، فارغ از این که در چه مرتبه ای از مناصب اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی هستند، سیلی از پیام و اظهار همدردی به راه انداختند. در یگانه بودنش همین بس که اولاً همه ایل او را می شناختند و ثانیاً همواره در قیاس با سایر خوانندگان، انتخاب اول بختیاری ها بود. غالباً در هنگام طرح موضوع، این جمله از مخاطبان بومی اش شنیده می شد: "هیشکی نتره چی علاءالدین بخونه" (هیچ کس نمی تواند مانند علاءالدین بخواند) و این یک باور قلبی بود نه تعارف که اصولاً بختیاری ها اهل تعارف نیستند و به رک گویی شهره اند.

 

مسعود بختیاری

 

 ظهور هنری مسعود بختیاری در زمانی موسوم به دوره رادیو اتفاق افتاد. از ویژگی های این دوره، فاصله گرفتن جامعه هنری از برخی عناصر اصلی فرهنگ موسیقی ایرانی چه در حوزه سنتی و چه بومی است. برنامه های رادیویی گلها نمونه ای این رویکرد در حوزه موسیقی سنتی بودند و به همین نسبت، هنرمندان نواحی مختلف ایران که پایشان به رادیو باز می شد، تحت تأثیر همین فضا نمی توانستند یک موسیقی ناب از خاستگاه فرهنگی خود ارائه بدهند. نتیجه چیزی بود که شاید بتوان همان برچسب گلها را بر آن چسباند. یعنی موسیقی بومی با شمایل شهری و آن هم از نوع گلهایی. نمونه ضبط های موسیقی محلی از شمال ایران، خراسان، بختیاری، شیرازی و کردی در این دوره به خوبی نشان می دهند که موسیقی های یاد شده تا چه اندازه با مختصات موسیقی شهری رایج در رادیو و گاه کافه ها نسبت داشتند.

 بهمن علائدین زاده منطقه عشایری لالی از توابع مسجد سلیمان بود و طبیعتاً صداهای ناب ایل در گوشش موج می زد. منهتی همکاری با رادیو اهواز چنین امکانی برایش فراهم نمی کرد آنی باشد که بود. بلکه می بایست با قواعد موسیقی حاکم بخواند و این شد که تا پیش از انقلاب با همراهی منصور قنادپور نوازنده سنتور، آثاری را به دو گویش فارسی و بختیاری با حال و هوای موسیقی شهری ارائه داد. آثاری که از نظر ارکستری و کلاً صدا دهی، هیچ نسبتی با موسیقی بختیاری نداشتند. اما یک برگ برنده همراه این آثار بود و آن صدای نرم و مخملی علاءالدین –محدوده باریتون- که بدون هیچ جوش و فریاد، در گوش بختیاری ها زمزمه می کرد. دیگر این که فرزند ایل، نیک می دانست مخاطبانش چگونه نسبت به فرهنگ خویش نوستالژی دارند و با انگشت نهادن بر این نقاط حساس، آن ها را به وجد می آورد.

 پس از انقلاب، مدتی در سکوت به سر برد تا این که به واسطه دوست کرد زبانش محمد حسین سیفی زاده (آهنگساز)، به عطا جنگوک هنرمندی برآمده از مرکز حفظ و اشاعه موسیقی ایرانی معرفی شد. جنگوک بختیاری نبود ولی زادگاهش لار واقع در جنوب استان فارس از نظر فرهنگی خیلی به بختیاری ها و به طور کلی فرهنگ لری نزدیک بود و  او با اتکاء به پشتوانه فرهنگی و آموزشی اش می توانست در خدمت خلق یک موسیقی متفاوت از آثار مشابه قرار بگیرد. بدین ترتیب "مال كنون" به عنوان نخستین نوار رسمی وی در سال 1365 وارد بازار موسیقی شد. توفیق باور نکردنی آن، هنوز هم ورد زبان هاست. دومین و آخرین همکاری بهمن علاءالدین با عطا جنگوک، شش سال بعد منجر به "هی جار" شد. نوع صدادهی این دو اثر در مقایسه با آثار رادیو اهواز، خیلی به فرهنگ بکر موسیقی بختیاری نزدیک بود. گر چه صدای هیچ ساز بومی شنیده نمی شد ولی تیز بینی جنگوک در انتخاب ملودی ها و نوع تنظیم شان دو ویژگی داشت. اول این که تا حد زیادی مخاطبان بومی را به فضای زندگی سنتی ایل نزدیک می کرد و دیگر این که چون حال و هوای به اصطلاح امروزی هم داشت، مخاطب غیر بومی را نیز کم و بیش جذب می کرد و کم نیستند آن هایی که اصالتاً بختیاری نبودند و با "مال کنون" مسعود بختیاری خاطره های دل انگیزی به یاد دارند.

 

مسعود بختیاری

 

طبیعت گرایی در آثار زنده یا بهمن علاءالدین موج می زند. او پیش از آن که با مظاهر زندگی نوین ماشینی روبرو شود، شب و روزش در واژگانی چون مه (ماه)، افتو (آفتاب)، آساره (ستاره)، کوگ (کبک)، اور (ابر)، بارون (باران)، تش (آتش)، که (کوه) و غیره خلاصه می شد. به همین دلیل در غالب آوازهایش که معمولاً اشعارش را خود می سرود و طرح آوازی اش را هم طراحی می کرد، چنین واژگانی بسیارند. از این مهم تر، رویکرد آگاهانه وی به احیای آوازهای بومی با اشعاری جدید است. چه این که برخی از آوازهای کهن، یا اشعار مناسب روز نداشتند و یا این که اصولاً برای مناسبت خاصی به وجود آمده بودند. مانند بهره گیری از آواز "برزگری" و یا "صیادی" که اولی آواز کشاورزان و دومی آواز شکارچیان بوده است. او حتی از آوازهای سوگ موسوم به "گاگریو" نیز با اشعار دیگر بهره می برد و همچنین قادر بود تلفیقی از این آوازها را ارائه دهد. یعنی بخشی از جمله آوازی اش با بخشی دیگر از آن، ریشه ای متفاوت داشته باشد. نمونه اش، آواز "آساره" در آلبومی به همین نام است. علاءالدین در این لحن برگرفته از آوازهای سوگ و همچنین یکی از آوازهای کار، روایتی عاشقانه و لطیف تری از نمونه اصلی ارائه می کند که همانند آوازهای سوگ خشن و اندوه بار نیست.

دقت نظر وی یکی از عوامل توفیق او در جذب مخاطبانش بود. به جای این که در فرهنگ های دیگر به دنبال ملودی بگردد و یا خود به ساختن ملودی های ضعیف بپردازند، از آبشخور نغمات بومی نهفته در صدای ساز توشمال های بختیاری بهره می برد. خود می گفت: "اگر در كار كرنا نوازان دقیق شویم نغمه های بسیار بسیار زیبایی پیدا می‌كنیم كه در نگاه اول ممكن است به چشم نیایند." با همین نگاه تصانیف زیبایی خلق کرده بود. از معروف ترین شان می توان به تصنیف "تنگ بلور" اشاره کرد که نخستین بار در رادیو اهواز با ارکستر شهری منصور قنادپور خواند. اصل ملودی این تصنیف که در غالب کرنانوازی ها شنیده می شود را با نمونه بازخوانی شده اش توسط هنرمند جوان شهرام براتپوری بشنوید.

 زنده یاد بهمن علاءالدین پس از 66 سال زندگی بدون حاشیه، شنبه 13 آبان 1385 خورشیدی (3 نوامبر 2006 میلادی) در کرج با دنیای ما خداحافظی کرد و در امامزاده طاهر  همین شهر به خاک رفت. روحش شاد و یادش گرامی باد.

گزارش هوشنگ سامانی

طوايف، تيره ها و شجره نامه ها

طوايف

طايفه هيهاوند ( کاجي )

تيره ها

تيره داود محمدي

تيره حموله

تيره شهرياري بلواس

تيره شيخ

شجره نامه هاي برخي از خانواده هاي مشهور

شجره نامه خاندان پاينده بختياري

شجره نامه خانواده حافظي

شجره نامه خانواده ميرکائيد ( مير قائد)

شجره نامه اولاد پير قاسم

kb9j_img_3241.jpg

شهر من یک گل به نام حضرت معصومه دارد.

شنبه 31 اردیبهشت 1390  12:59 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها