0

برخورد با مرگ

 
samsam
samsam
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1387 
تعداد پست ها : 50672
محل سکونت : یزد

برخورد با مرگ

واکنش چند نفر از افراد با مشاغل مختلف رو با خبر شنیدن مرگ یک نفر بررسی می‌کنیم.

۱ – پزشک

این اواخر اومد پیشم آزمایش‌هاش رو دیدم قندخون داشت، چربیش هم بالا بود.بهش گفتم اینجور ادامه

بدی خدای نکرده زنده نمی‌مونی که همینجور هم شد.

۲ – حسابدار

این اواخر دیدمش کلی حساب و کتاب‌هاش قاطی شده بود.کلی هم قرض بالا آورده بود.بهم گفت

بیا این دفترکل‌های منو بررسی کن بلکه وضعم روشن بشه ولی دیگه از حرص این چیزا عمرش

قد نداد.

۳ – مهندس کامیپوتر

این اواخر دیدمش می‌دونی مثه آدمای می‌موند که هنگ کرده بودن هر چی ازش می‌پرسیدی یه چیز

دیگه جواب میداد به شوخی بهش گفتم خودت رو یه ریستارت کن سرحال شی به کار و زندگیت برسی

مثل اینکه شات دان کرد بیچاره.

۴ – آتشنشان

این اواخر دیدمش تا دیدمش بهش گفتم چرا اینقدر قرمز شدی مثه این بود که از تو داشت می‌سوخت

حالا از چی خدا می‌دونه.ولی هر چی بود بدجور آتیش زده بود حالا یا از نامردی یا از بازی روزگار

آخرش هم مرد و آتیشش خاموش شد.

۵ – میوه فروش

این اواخر دیدمش برو روش شده بود عینهو گلابی زرد زرد.بش گفتم تب داری مریضی گوش

نکرد تا آخرش عمرش رو داد به شما اصلآ رنگ و روی آدم باید عینه انار سرخ و پرخ باشه

اینجوری می‌شه فمید آدم سالمه یا مرضی چیزی داره آره.

۶ – بازاری در حجره

این اواخر دیدمش خدا رحمتش کنه پسر بدو برو اون گونی‌ها رو از ماشین خالی کن بدو از کار و

زندگی افتادیم.بدو ببینم د ِ ذلیل مرده . این همه بهت پول میدم نمی‌دونم کدوم خراب شده‌ای هستی.

۷ – معلم [بازنشسته]

این اواخر دیدمش من هر کدوم از محصل‌هام رو می بینم از یه فرسخی می‌شناسمشون دقیقآ یادم میاد

کدومشون توی کلاس آتیش می‌سوزندن کدوم یکی سر به زیر و حرف گوش کن بودن این خدا بیامرز

هم از اون بچه‌های شر بود البته خدا بیامرزدش ولی روزی توی کلاس نبود که نفرستمش جلوی کلاس یه

لنگ در هوا وایسه.

۸ – خیاط

این اواخر ندیدمش !‌ولی به وضوح به خاطرش دارم خدا بیامرز میومد اینجا لباس براش می‌دوختیم ۳ سایز

از خودش بزرگتر می‌گفت بتونم برای چند سال بپوشمش هر چی بهش می‌گفتیم این دنیا به کسی وفا نکرده

هر چی میخری به اندازه بخر الان رو دریاب این هم آخر و عاقبتش.

۹ – بچه شش ساله

مامانم بهم گفته اون آقاهه رفته پیش خدا.

۱۰ – لکوموتیو ران

خدا بیامرز از رفیقای دوران بچه‌گیمون بود.چه سوت‌هایی هم میزد به جای این که آدمو صدا کنه

از دور براش سوت میزد.مرامی هم سوتاش بلند بود.وایسا این سوت قطار رو بزنم.شنیدی عین همین

بود بلکه بلند‌تر. دنیا همینه، باید سوت آخر رو بکشی و بری.

۱۱ – خلبان

این اواخر دیدمش، همیشه آدمی بود که مسائل رو از بالا می‌دید.یعنی دیدش به محیط اطراف اینجوری

بود سطحی نگاه نمی‌کرد همه چیز رو از بالا می‌دید.خدا بیامرزتش من آدم‌های که که دیدشون

اینجوری درک می‌کنم.

چهار راه برای رسیدن به آرامش:
1.نگاه کردن به عقب و تشکر از خدا  2.نگاه کردن به جلو و اعتماد به خدا  3.نگاه کردن به اطراف و خدمت به خدا  4.نگاه کردن به درون و پیدا کردن خدا

پل ارتباطی : samsamdragon@gmail.com

تالارهای تحت مدیریت :

مطالب عمومی کامپیوتراخبار و تکنولوژی های جدیدسیستم های عاملنرم افزارسخت افزارشبکه

 

شنبه 18 اردیبهشت 1389  5:41 PM
تشکرات از این پست
samira69
samira69
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : مهر 1388 
تعداد پست ها : 48
محل سکونت : قم

پاسخ به:برخورد با مرگ

خیلی با حال بود مرسی
دوشنبه 20 اردیبهشت 1389  9:15 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها