در اين زمان مهد عليا زني چهل و چهار ساله بود. او که در زندگي محمد شاه نتوانسته بود آنچنان که ميخواست در کارهاي سياسي شرکت کند، تا رسيدن شاه به تهران که به گفته اي شش هفته و به گفته اي ديگر چهل تا صد روز به درازا کشيد، اداره امور کشور را به دست گرفت و خود نايب السلطنه شد
پس از زناني مانند فاطمه سلطان، مادر امير کبير و ملک زاده خانم خواهر ناصرالدين شاه که به فرزانگي و فداکاري شهرت داشتند، در تاريخ قاجار به نام زن ديگري به نام « جهان » با خوي و منش متفاوت از ديگر زنان برخورد ميکنيم:
جهان در خانواده امير محمد قاسم خان قاجار و بيگم خانم دختر فتحعليشاه به دنيا آمد . وي نوه فتحعليشاه، زن محمد شاه سومين پادشاه از سلسله قاجار، مادر ناصرالدين شاه، و مادر زن اميرکبير صدر اعظم ايران بود.
جهان خانم به چند عنوان آراسته بود، او را مهد عليا ميخواندند. اين عنواني بود که نخستين بار به همسر سلطان محمد خدابنده داده شد. در دوران پادشاهان قاجار اين عنوان به مادر فتحعليشاه داده شد و از آن پس مادر شاه را در سلسله قاجار، مهد عليا ناميدند. ناصرالدين شاه، جهان خانم را «نواب عليه» يا «نواب» و يا «خانم» ميخواند و در يادداشتهاي روزانه اش هميشه از او با عنوان «نواب» ياد کرده و شاه جوان، اراده و فرمان مادر را به آساني به کار ميگرفت.
مهد عليا از زنان با نفوذ و تواناي دوران قاجار بود که در سرنوشت ملک و ملت نقش چشم گير داشت. شاهزادگان و صدر اعظمهاي شايسته و ارزنده را از کار بر کنار و مرداني فتنه گر و ريا کار را به کار گماشت. بدين روي، شخصيت و کاربرد سياست نابخردانه او را بايستي بهتر شناخت و بيشتر از ديگر زنان بررسي کرد. مهد عليا زني با سواد، شاعر، خوش خط و خوش نويس بود ولي از زيبائي بهرهاي نداشت. فريدون آدميت درباره خوي و منش او چنين مينويسد:
«جهان خانم ، بسيار باهوش بود، جاه طلب و تجمل دوست، بيبهره از زيبائي ، خط و ربطي داشت، و به شيوه چليپا خوب مينوشت. به علاوه در فن مکر زنانه استاد بيبديل بود. منش او را قدرت پرستي و جنون جنسي ميساخت. زندگي او پرورده آن دو عنصر بود»
در کتاب «زنان نامدار تاريخ قاجار» درباره مهد عليا چنين ميخوانيم:
«مهد عليا از زنان مقتدر بود . در امر عزل و نصب افراد دخالت کامل داشت و در اداره امور مملکت اعمال نفوذ ميکرد. وي از زنان فاسد، کينه توز و توطئه گر سلسله قاجار به شمار ميرفت . با زد و بندهاي سياسي توانست مردان بزرگي را به ناحق از ميدان سياست به کنار زند و برخي از آنان را به دست جلاد بسپارد.»
او براي کشورهاي بيگانه نماينده اي راستين بود که ميتوانست آنچه در دربار ميگذرد به کاردار سفارت انگليس و کنسول روس برساند
مهد عليا در شانزده سالگي با پسر دائي خود به نام محمد ميرزا که چهارده ساله بود پيوند زناشوئي بست و از اين پيوند ناصرالدين ميرزا (شاه ايران) و ملک زاده خانم (همسر امير کبير) به دنيا آمدند.
محمد ميرزا پسر عباس ميرزا، بزرگ فرزند و نايب السلطنه فتحعليشاه بود. او در سال 1250 (1833) از سوي کشورهاي روس و انگليس و با کمک ميرزا ابوالقاسم خان فراهاني، قائم مقام دوم در تبريز به تخت نشست و محمد شاه خوانده شد. او براي اولين بار در تاريخ ايران نشان شير و خورشيد را نقش مُهر خود کرد. محمد شاه پادشاهي درويش مسلک بود و چون از رفتار مهد عليا اولين همسر خود خرسند نبود، به چند زناشوئي تن در داد. يکي از زنان او خديجه خانم چهريقي از کردهاي چهريق و درويش بود که سخت او را مورد لطف و احترام خود قرار داده و فرزند او، عباس ميرزا ملک آراء را نايب السلطنه خواند.
اين پيوند و انتخاب وزير آتش کينه و حسادت را در دل مهد عليا که شاه از او جدا شده بود برافروخت. با اينهمه، جدائي شاه از مهد عليا دست او را از انجام ترفندهاي سياسي در دربار کوتاه نکرد.
تنها بازده اين ناخرسندي مهد عليا، رياکاري و ترفندهاي نابخردانه سياسي او بود. محمد شاه در سال 1264 (1848) در گذشت. خبر مرگ شاه، توسط کاردار سفارت انگليس«فرانت» به کنسول روس در تبريز رسيد. ناصرالدين ميرزا، پسر مهد عليا، در اين زمان فرمانرواي تبريز بود و از سوي کشورهاي روس و انگليس با همکاري و ترفندهاي مادرش، به جاي عباس ميرزا نايب السلطنه، به جانشيني پدر و پادشاهي ايران برگزيده شد. براي حرکت شاه از تبريز به تهران، بودجه مالي لازم وجود نداشت. ميرزا تقي خان، وزير نظام آذربايجان، نامزد فرآوري وام براي اين سفر شد و با کارداني تام اين مهم را به انجام رساند. در اين زمان مهد عليا زني چهل و چهار ساله بود. او که در زندگي محمد شاه نتوانسته بود آنچنان که ميخواست در کارهاي سياسي شرکت کند، تا رسيدن شاه به تهران که به گفته اي شش هفته و به گفته اي ديگر چهل تا صد روز به درازا کشيد، اداره امور کشور را به دست گرفت و خود نايب السلطنه شد.
مهد عليا از زنان مقتدر بود . در امر عزل و نصب افراد دخالت کامل داشت و در اداره امور مملکت اعمال نفوذ ميکرد. وي از زنان فاسد، کينه توز و توطئه گر سلسله قاجار به شمار ميرفت
خان ملک ساساني مينويسد: «يکي از رفقاي مخصوص خود، عليقلي ميرزا اعتضادالسلطنه را به پيشکاري انتخاب کرد و مُهر چهار گوش بزرگي که رويش کنده بودند (مهين مادر ناصرالدين شَهم) تهيه ديد و تمام اختيارات را به دست گرفت.»
پيش از رسيدن شاه و امير کبير به تهران، چندين چهره سياسي و درباري، خود را نامزد نخست وزيري ايران کرده بودند و اميد به همکاري و پشتيباني مادر شاه داشتند، ولي همه آنها توسط شاه رد شدند. چون شاه و امير به تهران رسيدند، همه ميدانستند که صدر اعظم ايران ميرزا تقي خان فراهاني امير کبير خواهد بود. در سال 1264 هجري قمري (1849)
ناصرالدين شاه به تخت نشست و در همان شب ميرزا تقي خان را با عنوان «امير کبيراتابک اعظم» که به لقب «امير نظام» افزوده شد، آراست و با خط خود چنين نوشت:
«امير نظام: ما تمام امور ايران را به دست شما سپرديم، و شما را مسؤل همه خوب و بدي که اتفاق افتد ميدانيم. همين امروز شما را شخص اول ايران کرديم و به عدالت و حسن رفتار شما با مردم کمال اعتماد و وثوق را داريم و بجزشما به هيچ شخص ديگري چنين اعتمادي نداريم و به همين جهت اين دستخط را نوشتيم»
اين فرمان و دستخط از سوي شاه جوان، کشورهاي روس، انگليس و مهد عليا را سخت نگران کرد. چهار ماه از سلطنت ناصرالدين شاه و وزارت امير کبير گذشته بود که در گزارش نماينده انگليس ميخوانيم: «شاه نسبت به امير نظام کمال اعتماد را دارد...اما بزرگان مملکت دشمن امير هستند... مادر شاه اخيراً تلاش کرد شايد اعتماد پادشاه را از امير نظام متزلزل گرداند، تيرش به سنگ خورد و کاري از پيش نبرد.»
در خلال زمامداري امير که سه سال و اندي به درازا کشيد، امير با برنامه اي کارساز و نظم امير نظامي به پيشرفت ايران و آباداني کشور سرگرم بود، و بزرگان درباري به سرپرستي مهد عليا و همياري بيگانه به کارشکني، دشمني و نقشههايي براي برکناري امير و کشتن او مشغول بودند.
مهد عليا چند دلداده داشت و براي رسيدن به آنها از هيچگونه تزوير و فتنه خودداري نميکرد. شگفتا که زني با آنهمه هوش و زيرکي، نميدانست که هيچکدام از آنان شيفته او نيستند و تنها براي رسيدن به جاه با او همکاري دارند. او براي کشورهاي بيگانه نماينده اي راستين بود که ميتوانست آنچه در دربار ميگذرد به کاردار سفارت انگليس و کنسول روس برساند. مهد عليا از اين رابطه خرسند بود وميدانست که پشتيباني آنان روزي در سرنوشت ايران و به کار بردن نقشههاي سياسي او مؤثر خواهد افتاد.