0

شراب وصل

 
sadali
sadali
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : اسفند 1387 
تعداد پست ها : 1442
محل سکونت : خراسان رضوی

شراب وصل

بزرگى گويد: وقتى درويشى خانقاه آمد و از من حلوا خواست ، آن حال بر من پوشيده شد و فراموش كردم . شبانه رسول صلى الله عليه و آله را ديدم با سيصد و سيزده پيغمبر مرسل ، هر يكى طبقى بر دست . پرسيدم كه كجا مى روند؟ گفتند: به نزديك آن درويش كه حلوا خواسته است ، كه دوستى است از دوستان حق . گفت : از خواب در جستم و در حال حلوا كردم (562) و پيش درويش نهادم . درويش سر به زانو نهاده بود. سر برداشت و گفت : هر گاه درويشى را آرزويى در دل آيد سيصد و سيزده پيغمبر مرسل از كجا آرد تا شفيع سازد. اين بگفت و قدم از خانقاه بيرون نهاد. درويش چندان قدح شراب محبت نوشيده بود كه به حلوايش ميل نمانده بود. بيت :

مردان رهش ميل به هستى نكنند
خود بينى و خويشتن پرستى نكنند
هر نيم شبى كه در خرابات آيند
خم خانه تهى كنند و مستى نكنند

شنبه 20 فروردین 1390  9:39 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها