0

رابطه سرنوشت با اختیار انسان

 
mohamadaminsh
mohamadaminsh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1389 
تعداد پست ها : 25772
محل سکونت : خوزستان

رابطه سرنوشت با اختیار انسان



رابطه سرنوشت با اختیار انسان

یكى از مسائلى كه در ادیان آسمانى و بخصوص دین مقدس اسلام در زمینه خداشناسى مطرح شده و متكلمین و فلاسفه الهى به تبیین عقلانى و فلسفى آن پرداخته‏اند مساله قضاء و قدر است كه یكى از پیچیده‏ترین مسائل الهیات بشمار مى‏رود و محور اصلى غموض آن را رابطه آن با اختیار انسان در فعالیتهاى اختیاریش تشكیل مى‏دهد یعنى چگونه مى‏توان از یك سوى به قضاء و قدر الهى معتقد شد و از سوى دیگر اراده آزاد انسان و نقش آن را در تعیین رنوشت‏خودش پذیرفت .
در این جا است كه بعضى شمول قضاء و قدر الهى را نسبت به افعال اختیارى انسان پذیرفته‏اند ولى اختیار حقیقى انسان را نفى كرده‏اند و برخى دیگر دایره قضاء و قدر را به امور غیر اختیارى محدود كرده‏اند و افعال اختیارى انسان را خارج از محدوده قضاء و قدر شمرده‏اند و گروه سومى در مقام جمع بین شمول قضاء و قدر نسبت به افعال اختیارى انسان و اثبات اختیار و انتخاب وى در تعیین سرنوشت‏خویش بر آمده‏اند و نظرهاى گوناگونى را ابراز داشته‏اند كه بررسى همه آنها در خور كتاب مستقلى است .
از این روى ما در اینجا نخست توضیح كوتاهى پیرامون مفهوم قضاء و قدر مى‏دهیم و سپس به تحلیل فلسفى و بیان رابطه سرنوشت با افعال اختیارى انسان مى‏پردازیم و در پایان فایده این بحث و نكته تاكید روى آن از طرف ادیان الهى را بیان خواهیم كرد
 
مفهوم قضاء و قدر
واژه قضاء بمعناى گذراندن و به پایان رساندن و یكسره كردن و نیز بمعناى داورى كردن كه نوعى یكسره كردن اعتبارى است بكار مى‏رود و واژه قدر و تقدیر بمعناى اندازه و اندازه‏گیرى و چیزى را با اندازه معینى ساختن استعمال مى‏شود و گاهى قضاء و قدر بصورت مترادفین بمعناى سرنوشت به كار مى‏رود و گویا نكته استفاده از واژه نوشتن در ترجمه آنها این است كه بر حسب تعالیم دینى قضاء و قدر موجودات در كتاب و لوحى نوشته شده است . با توجه به اختلاف معناى لغوى قضاء و قدر مى‏توان مرتبه قدر را قبل از مرتبه قضاء دانست زیرا تا اندازه چیزى تعیین نشود نوبت به اتمام آن نمى‏رسد و این نكته‏اى است كه در بسیارى از روایات شریفه به آن اشاره شده است
تبیین فلسفى قضاء و قدر
بعضى از بزرگان قضاء و قدر را بر رابطه على و معلولى بین موجودات تطبیق كرده و قدر را عبارت از نسبت امكانى شى‏ء با علل ناقصه و قضاء را نسبت ضرورى معلول با علت تامه دانسته‏اند یعنى هر گاه معلولى با هر یك از اجزاء علت تامه یا با همه آنها به استثناء جزء اخیر سنجیده شود نسبت آن امكان بالقیاس و هر گاه با كل علت تامه سنجیده شود نسبت آن ضرورت بالقیاس خواهد بود كه از اولى به قدر و از دومى به قضاء تعبیر مى‏شود .
این تطبیق هر چند فى حد نفسه قابل قبول است اما آنچه در این مساله مى‏بایست بیشتر مورد توجه قرار گیرد ارتباط سلسله اسباب و مسببات با خداى متعال است زیرا اساسا تقدیر و قضاء از صفات فعلیه الهى است و به همین عنوان باید مورد بحث قرار گیرد .
براى اینكه جایگاه این صفت در میان صفات الهى روشن شود بایستى نكاتى را پیرامون مراتبى كه عقل براى تحقق فعل در نظر مى‏گیرد مورد توجه و دقت قرار دهیم
مراتب فعل
هر گاه عقل ماهیتى را در نظر بگیرد كه اقتضائى نسبت به وجود و عدم ندارد و بعبارت دیگر نسبت آن به وجود و عدم یكسان است‏حكم مى‏كند كه براى خروج از این حد تساوى نیازمند به موجود دیگرى است كه آن را علت مى‏نامیم و این همان مطلبى است كه حكماء گفته‏اند كه ملاك احتیاج معلول به علت امكان ماهوى است و قبلا گفته شد كه بر اساس اصاله الوجود باید فقر وجودى را بجاى امكان ماهوى قرار داد . در صورتى كه علت مركب از چند چیز باشد باید همه اجزاء آن حاصل شود تا معلول تحقق یابد زیرا فرض تحقق معلول بدون یكى از اجزاء علت تامه بمعناى عدم تاثیر جزء مفقود است و این خلاف فرض جزئیت آن نسبت به علت تامه مى‏باشد پس هنگامى كه همه اجزاء علت تامه تحقق یافت وجود معلول از ناحیه علت وجوب بالغیر مى‏یابد و در این جا است كه علت معلول را ایجاد مى‏كند و معلول بوجود مى‏آید .
این مراتب كه همگى از تحلیل عقلى بدست مى‏آید در لسان حكماء به این صورت بیان مى‏شود الماهیه امكنت فاحتاجت فاوجبت فوجبت فاوجدت فوجدت و تاخر رتبى هر یك از این مفاهیم بوسیله فاء ترتیب مشخص مى‏گردد . از سوى دیگر مى‏دانیم كه در فاعل بالقصد اراده فاعل جزء اخیر از علت تامه است‏یعنى با اینكه همه مقدمات كار فراهم باشد مادامى كه فاعل اراده انجام آن را نكرده باشد كار انجام نمى‏گیرد و تحقق اراده منوط به تصورات و تصدیقات و حصول شوق اصلى به نتیجه كار و شوق فرعى به كار است پس در اینجا نیز مى‏توان ترتبى را بین تصور و تصدیق و شوق به نتیجه و شوق به كار و سپس تصمیم بر انجام كار در نظر گرفت كه تصور و تصدیق شامل در نظر گرفتن ویژگیها و حدود و مقدمات كار نیز مى‏شود .
این ترتب در مبادى اراده هر چند مخصوص فاعل بالقصد است اما با تجرید از جهات نقص مى‏توان آن را بصورت ترتبى عقلى میان علم و حب اصلى به نتیجه و حب فرعى به كار در هر فاعل مختارى در نظر گرفت و نتیجه گیرى كرد كه هر فاعل مختارى علم به كار خودش و ویژگیهاى آن دارد و نتیجه آن را دوست مى‏دارد و از این روى آن را انجام مى‏دهد .
حال اگر كارى را در نظر بگیریم كه مى‏بایست بصورت تدریجى و با تسبیب اسباب و فراهم كردن مقدمات انجام بگیرد در اینجا لازم است ارتباط كار با مقدمات و شرایط زمانى و مكانى در نظر گرفته شود و مقدمات بگونه‏اى تنظیم شود كه كار با حدود و مشخصات معین انجام گیرد و نتیجه مطلوب بدهد .
این بررسى و سنجش و اندازه‏گیرى و تعیین حدود و مشخصات را مى‏توان تقدیر كار نامید كه در ظرف علم تقدیر علمى و در ظرف خارج تقدیر عینى نامیده مى‏شود همچنین مى‏توان مرحله نهائى را قضاء نامید كه باز در ظرف علم قضاء علمى و در ظرف خارج قضاء عینى نامیده مى‏شود .
اینك با توجه به مقدمات مذكور این آیه شریفه را مورد دقت قرار مى‏دهیم (و اذا قضى امرا فانما یقول له كن فیكون) ([1]) در این آیه كریمه وجود هر مخلوقى كه با جمله (فیكون) به آن اشاره شده مترتب بر امر(كن) از ناحیه آفریدگار متعال قرار داده شده كه نظیر ترتب وجود بر ایجاد در سخنان حكماء الهى است همچنین ایجاد مترتب بر قضاء الهى دانسته شده كه طبعا مقضى بودن نتیجه آن خواهد بود و این دو مفهوم قضاء كردن و مقضى شدن قابل انطباق بر ایجاب و وجوب در كلمات ایشان است و چون ایجاب متوقف بر تمامیت علت است و جزء اخیر از علت فعل اختیارى اراده فاعل مى‏باشد مى‏بایست مرتبه اراده را قبل از مرتبه قضاء بحساب آورد (انما امره اذا اراد شیئا ان یقول له كن فیكون) ([2]) .
نكته‏اى را كه باید در اینجا خاطر نشان كنیم این است فعل و صفات فعلیه از جهت انتساب به خداى متعال منزه از قیود زمانى و مكانى است ولى از جهت انتساب به مخلوقات مادى و تدریجى و زمانمند متصف به اینگونه حدود و قیود مى‏شود پس منافاتى ندارد كه ایجاد الهى دفعى و بدون زمان باشد اما وجود مخلوق تدریجى و زمانى باشد دقت‏شود .
بدین ترتیب سلسله‏اى از صفات فعلیه بدست مى‏آید كه در راس آنها علم و سپس اراده و سپس قضاء و سپس ایجاد امضاء قرار دارد و مى‏توان جایگاه اذن و مشیت را بین علم و اراده در نظر گرفت چنانكه مى‏توان تقدیر را بین اراده و قضاء گنجانید همانگونه كه در روایات شریفه وارد شده است و مى‏افزاییم كه تعیین اجل حد زمانى نیز جزء تقدیر محسوب مى‏شود .
اكنون با توجه به اینكه ایجاد حقیقى مخصوص خداى متعال است و وجود هر موجودى نهایتا مستند به او مى‏باشد نتیجه مى‏گیریم كه همه چیز حتى افعال اختیارى انسانها مشمول تقدیر و قضاى الهى خواهد بود و در این جا است كه اشكال اصلى رخ مى‏نماید یعنى چگونه مى‏توان بین قضاء و قدر و بین اختیار انسان جمع كرد
رابطه قضاء و قدر با اختیار انسان
اشكال در كیفیت جمع بین قضاء و قدر الهى و اختیار انسانى همان اشكالى است كه با شدت بیشترى در توحید افعالى بمعناى توحید در افاضه وجود پیش مى‏آید و در مقاله توحید افعالی به دفع آن پرداختیم .
حاصل جواب از این اشكال آن است كه استناد فعل به فاعل قریب و مباشر و به خداى متعال در دو سطح است و فاعلیت الهى در طول فاعلیت انسان قرار دارد و چنان نیست كه كارهایى كه از انسان سر مى‏زند یا باید مستند به او باشد و یا مستند به خداى متعال بلكه این كارها در عین حال كه مستند به اراده و اختیار انسان است در سطح بالاترى مستند به خداى متعال مى‏باشد و اگر اراده الهى تعلق نگیرد نه انسانى هست و نه علم و قدرتى و نه اراده و اختیارى و نه كار و نتیجه كارى و وجود همگى آنها نسبت به خداى متعال عین ربط و تعلق و وابستگى است و هیچكدام هیچگونه استقلالى از خودشان ندارند .
به بیان دیگر كار اختیارى انسان با وصف اختیاریت مورد قضاى الهى است و اختیارى بودن آن از مشخصات و از شؤون تقدیر آن است پس اگر بصورت جبرى تحقق یابد قضاى الهى تخلف یافته است .
خاستگاه اصلى اشكال این است كه توهم مى‏شود كه اگر كارى متعلق قضاء و قدر الهى باشد دیگر جایى براى اختیار و انتخاب فاعل نخواهد داشت در صورتى كه كار اختیارى صرف نظر از اراده فاعل ضرورت نمى‏یابد و هر معلولى تنها از راه اسباب خودش متعلق قضاء و قدر الهى قرار مى‏گیرد .
آنكه تقدیر و قضاء علمى دو مرتبه از علم فعلى است كه یكى تقدیر علمى از انكشاف رابطه معلول با علل ناقصه‏اش انتزاع مى‏شود و دیگرى قضاء علمى از انكشاف رابطه معلول با علت تامه‏اش و بر حسب آنچه از آیات و روایات استفاده مى‏شود مرتبه تقدیر علمى به لوح محو و اثبات و مرتبه قضاء علمى به لوح محفوظ نسبت داده مى‏شود و كسانى كه بتوانند از این الواح آگاه شوند از علم مربوط به آنها مطلع مى‏گردند .
و اما تقدیر عینى عبارت است از تدبیر مخلوقات بگونه‏اى كه پدیده‏ها و آثار خاصى بر آنها مترتب گردد و طبعا بحسب قرب و بعد به هر پدیده‏اى متفاوت خواهد بود چنانكه نسبت به جنس و نوع و شخص و حالات شخص نیز تفاوت خواهد داشت مثلا تقدیر نوع انسان این است كه از مبدا زمانى خاصى تا سر آمد معینى در كره زمین زندگى كند و تقدیر هر فردى این است كه در مقطع زمانى محدود و از پدر و مادر معینى بوجود بیاید و همچنین تقدیر روزى و سایر شؤون زندگى و افعال اختیاریش عبارت است از فراهم شدن شرایط خاص براى هر یك از آنها .
و اما قضاى عینى عبارت است از رسیدن هر معلولى به حد ضرورت وجودى از راه تحقق علت تامه‏اش و از جمله رسیدن افعال اختیارى به حد ضرورت از راه اراده فاعل قریب آنها و چون هیچ مخلوقى استقلالى در وجود و آثار وجودى ندارد طبعا ایجاب همه پدیده‏ها مستند به خداى متعال خواهد بود كه داراى غنى و استقلال مطلق است .
لازم به تذكر است كه قضاء به این معنى قابل تغییر نخواهد بود و بنا بر این آنچه در روایات شریفه در باره تغییر قضاء وارد شده بمعناى قضاء مرادف با تقدیر است كه حتمى بودن و نبودن آن نسبى مى‏باشد .
ضمنا روشن شد كه تقدیر عینى از آن جهت كه مربوط به روابط امكانى پدیده‏ها است قابل تغییر مى‏باشد و همین تغییر در تقدیرات است كه در متون دینى به نام بداء نامیده شده و به لوح محو و اثبات نسبت داده شده است (یمحو الله ما یشاء و یثبت و عنده ام الكتاب) ([3]) . و نیز تقدیر علمى بتبع تقدیر عینى تغییرپذیر است زیرا تقدیر علمى علم به نسبت امكانى و تحقق پدیده بطور مشروط است نه علم به نسبت ضرورى و تحقق پدیده بطور مطلق
فایده این بحث
با توجه به تاكیدى كه در تعالیم دینى در مورد اعتقاد به قضاء و قدر شده است این سؤال مطرح مى‏شود كه راز این تاكیدها چیست .
پاسخ این است كه اعتقاد به قضاء و قدر دو نوع فایده مهم علمى و عملى دارد اما فایده علمى آن بالا رفتن سطح معرفت انسان نسبت به تدبیر الهى و آمادگى براى درك توحید افعالى بمعناى توحید در افاضه وجود و توجه به حضور الهى در مقام تدبیر همه شؤون جهان و انسان است كه تاثیر بسزائى در كمال نفس در بعد عقلانى دارد و اساسا هر قدر معرفت انسان نسبت به صفات و افعال الهى عمیقتر و استوارتر شود بر كمالات نفسانى او افزوده مى‏گردد .
و اما از نظر عملى دو فایده مهم بر این اعتقاد مترتب مى‏شود یكى آنكه هنگامى كه انسان دانست كه همه حوادث جهان بر اساس قضاء و قدر و تدبیر حكیمانه الهى پدید مى‏آید تحمل سختیها و دشواریهاى زندگى براى او آسان مى‏شود و در برابر مصائب و حوادث ناگوار خود را نمى‏بازد بلكه آمادگى خوبى براى كسب ملكات فاضله‏اى مانند صبر و شكر و توكل و رضا و تسلیم پیدا مى‏كند .
دوم آنكه به خوشیها و شادیهاى زندگى نیز سرمست و مغرور نمى‏شود و مبتلى به شیفتگى و دلدادگى نسبت به لذایذ دنیا و غفلت از خدا نمى‏گردد (لكیلا تاسوا على ما فاتكم و لا تفرحوا بما آتاكم و الله لا یحب كل مختال فخور) ([4]) .
با این همه باید توجه داشت كه مساله قضاء و قدر بصورت نادرستى تفسیر نشود و بهانه‏اى براى تنبلى و راحت طلبى و سلب مسئولیت قرار نگیرد زیرا اینگونه برداشتهاى غلط از معارف دینى نهایت آرزوى شیاطین انس و جن و موجب سقوط در خطرناكترین دره‏هاى شقاوت و بدبختى دنیا و آخرت است و شاید به همین سبب باشد كه در بسیارى از روایات از ورود اشخاص كم استعداد در اینگونه مسائل منع شده است.
خلاصه
1 قضاء بمعناى گذراندن و به پایان رساندن و تقدیر بمعناى اندازه‏گیرى است و از این روى مرتبه تقدیر قبل از مرتبه قضاء خواهد بود .
2 تقدیر و قضاء از صفات فعلیه الهى است و براى تعیین جایگاه آنها باید مراتب فعل را مورد توجه قرار داد .
3 عقل با توجه به تساوى نسبت ماهیت به وجود و عدم مفهوم امكان ذاتى را انتزاع مى‏كند و آن را ملاك احتیاج به علت مى‏شمارد تا آن را از حد تساوى خارج و به حد وجوب و ضرورت برساند و آنگاه آن را ایجاد كند تا بوجود بیاید اما ترتب این مفاهیم عقلى است نه خارجى .
4 اگر علت مركب باشد در صورتى مى‏تواند معلول را ایجاب كند كه همه اجزایش تحقق یافته باشد و گرنه نسبت معلول به علل ناقصه نسبت امكانى امكان بالقیاس معلول نسبت به علل ناقصه خواهد بود .
5 یكى از اجزاء علت تامه در مورد فعل قصدى اراده فاعل است كه معلول بدون آن ضرورت نخواهد یافت .
6 حصول اراده به نوبه خود منوط به تصور و تصدیق و شوق است كه ترتب دیگرى را باید در میان آنها در نظر گرفت .
7 با تجرید این مفاهیم از جهات نقص مى‏توان نتیجه گرفت كه هر فاعل مختارى باید علم به كار و نتیجه آن و كیفیت ترتیب مقدمات بگونه‏اى كه نتیجه بدهد و نیز محبت اصلى به نتیجه كار و محبت فرعى به كار داشته باشد .
8 تعیین حدود و مشخصات كار و نیز تعیین مقدمات و شرایطى كه براى انجام آن لازم است تقدیر و قطعیت‏یافتن آن قضاء نامیده مى‏شود كه هر كدام از آنها به علمى و عینى قابل تقسیم است .
9 با توجه به اینكه همه موجودات امكانى مخلوق بى‏واسطه یا باواسطه خداى متعال هستند طبعا ایجاد همه آنها از طرف خداى متعال هم از نظر عقل مسبوق به مرتبه تقدیر و قضاء خواهد بود .
10 تقدیر علمى الهى عبارت است از انكشاف رابطه امكانى مخلوق با مقدمات و علل ناقصه آن و قضاء علمى عبارت است از انكشاف رابطه ضرورى مخلوق با علت تامه‏اش .
11 تقدیر عینى الهى عبارت است از فراهم كردن مقدمات و علل ناقصه یك پدیده و قضاى عینى عبارت است از رساندن پدیده به حد ضرورت و وجوب بالغیر .
12 تقدیر عینى قابل تغییر است و تغییر تقدیرات همان است كه بنام بداء نامیده مى‏شود اما قضاء چون مربوط به مرحله ضرورت فعل است قابل تغییر نیست و بنا بر این آنچه در باره تغییر در قضا وارد شده حمل بر قضاء مساوى با تقدیر مى‏شود .
13 در لسان شرع تقدیر به لوح محو و اثبات و قضاء به لوح محفوظ نسبت داده شده و كسى كه بتواند از این الواح آگاه گردد از علوم مربوط به آنها مطلع خواهد شد و چون علوم مكتوب در لوح محو و اثبات مربوط به روابط امكانى و حصول مشروط پدیده‏ها است قابل تغییر مى‏باشد .
14 قضاء و قدر مانند دیگر صفات فعلیه از جهت انتساب به خداى متعال منزه از قیود زمانى و مكانى است اما از نظر انتساب به مخلوقات مادى و متدرج الحصول متصف به این امور مى‏گردد .
15 اشكال اصلى در مورد قضاء و قدر الهى این است كه اگر افعال اختیارى انسان هم مشمول آنها باشد جایى براى انتخاب و اختیار وى باقى نمى‏ماند .
16 حل این اشكال به آن است كه افعال انسان با وصف اختیاریت و با شرط صدور از اراده انسان مورد قضاء و قدر قرار مى‏گیرد و این اوصاف و شرایط از جمله تقدیرات آنها است پس اگر بصورت جبرى تحقق یابند خلاف قضاء و قدر الهى خواهد بود و در حقیقت تعلق اراده و قضا و قدر الهى به آنها در طول تعلق اراده انسان است و با آن مزاحمتى ندارد .
17 فایده علمى اعتقاد به قضاء و قدر بالا رفتن سطح معرفت نسبت به تدبیر حكیمانه الهى و توحید افعالى است .
18 فایده عملى این اعتقاد آسان شدن تحمل سختیها و مصائب و نیز جلوگیرى از سرمستى و غرور از شادیها و كامیابیها است.

پی نوشت

[1] . سوره بقره آیه117.
[2] . سوره یس آیه 82 .
[3] . سوره رعد آیه 39.
[4] . سوره حدید آیه 23.

کریمی که جهان پاینده دارد               تواند حجتی را زنده دارد

 

دانلود پروژه و کارآموزی و کارافرینی

یک شنبه 7 فروردین 1390  1:48 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها