حقوق اقليتها در نظام علوى قسمت اول
حقوق اقليتها در نظام علوى
قسمت اول
|
مقدمه
يكى از بحثهاى مطرح در حكومت اسلامى، به خصوص در شرايط كنونى، موضوع حقوق اقليتها است. اين عنوان، كه هم قابل انطباق بر اقليتهاى مذهبى و غير مذهبى است، ابعاد گوناگونى دارد. آنچه بيشتر در اين نوشتار مورد توجه قرار گرفته، حقوق اقليتهاى مذهبى است. هر چند اقليتهاى غير مذهبى نيز در صورتى كه حالت محاربه به خود نگرفته باشند، داراى همان وضعيت اقليتهاى مذهبى هستند.
يكى از وظايف مهم حكومت اسلامى و نهادهاى آن به رسميت شناختن ،نهادينه كردن و اجراى حقوق انسانهاى تحت حاكميت خويش است.(1) اگر چه اجراى چنين حقوقى جداى از اداى تكاليف نمىباشد. دولت اسلامى، كه نمود دولت رحمت و گذشت است، (2) از همان ابتدا به گونهاى عمل كرد كه حقوق همه مردم تضمين گردد، مگر آن كه با اعمال و رفتار خود، زمينه سلب اين حقوق را از خويش به وجود آورد.
قرآن كريم با رسميت بخشيدن به اقليتها، حقوق آنان را نيز به رسميت شناخته است.(3) پيام اسلام و پيامبران (عليهم السلام) براى تحقق بخشيدن به اين آرمان در زندگى فردى و اجتماعى انسانها، وارد شده و موجب رحمت عالميان گرديده است. هر فرد و گروهى مىتواند با اختيار خود، هر عقيدهاى را برگزيند، گر چه تنها دين پذيرفته شده نزد خداوند، چيزى جز اسلام نمىباشد.(4) پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله) با انعقاد قرار داد صلح و سازش با اهل كتاب، اين روش را به طور عملى به اجرا گذاشتند.(5)
دوران پنج ساله نظام علوى نيز از اين قاعده كلى جدا نيست. نمونههاى متعدد تاريخى ـ كه در ضمن بحث خواهد آمد ـ گوياى اين واقعيت است. از آنجا كه اين تحقيق در صدد بررسى حقوق اقليتها در نظام علوى است، ابتدا به اصول حاكم بر روابط دولت اسلامى و اقليتها مىپردازد و سپس با طرح انواع حقوق اين گروهها، به نمونههاى تاريخى آن در حكومت امام على (عليه السلام) اشاره خواهد شد.
«انسان» در فرمان حضرت على (عليه السلام) به مالك اشتر
از نظر حضرت على (عليه السلام)، همه انسانها در همه جوامع و اعصار، بدون هيچ گونه تبعيض از شايستهترين حقوق برخوردارند.(6) محتواى فرمان حضرت به مالك اشتر به گونهاى روشن بر اين معنا دلالت دارد. كلمه «ناس»، «رعيت» و «عامه» و بيان مشابهت مردم در خلقت همه گوياى اين واقعيت است.(7) از ديدگاه على بن ابى طالب (عليه السلام)حاكم اسلامى موظف به اعمال محبت و لطف در مورد همه مردم و از جمله اقليتها مىباشد. او نبايد حالت درنده خويى داشته باشد و خوردن رعيت خويش را غنيمت شمارد.(8) در اين مكتب، مردم بر دو نوعند: يا برادر دينى حاكم و يا نظير او در خلقت. پس جاى رفتارهاى غير انسانى نسبت به آنها وجود ندارد. اين اصل، از دستور حضرتش به مالك درباره لزوم رحمت و محبت قابل استفاده است. در اين بين، آنان كه به يكى از اديان حقه مانند يهود و نصارا معتقدند از حقوق بيشترى برخوردارند. اين گروه مىتوانند ارتباطات رسمى در شكل قرار داد ذمّه با مسلمانان برقرار نمايند. اين وضعيت، حتى نسبت به اديان ساختگى، مادام كه به مسلمانان، حكومت اسلامى و ساير انسانها صدمه نرسانند، مىتواند اجرا گردد.(9)
در اين مكتب، همه انسانها در حقوق و تكاليف بسيارى مشتركند. احترام ذاتى، كار و فعاليت مناسب و سودمند و حق بهره بردارى از مزاياى مادى و معنوى اسلام مشروط به عدم مزاحمت با حقوق ساير مسلمانان و استحقاق عقوبت در صورت تخلف از قوانين، از اين جمله است. اين نكته نيز مد نظر است كه در فرمان حضرت على(عليهالسلام)، از مالك خواسته مىشود افراد جامعهاى كه زمامدارى آن در به عهده گرفته، با حقايق اسلامى ناب آشنا نمايد و آنها را در سير نهايى كمال خود قرار دهد؛ زيرا هر انسان ذى حقى مىتواند از حقوق خود سوء استفاده كرده و با توجه به موقعيتى كه اسلام در اختيار آن قرار داده است، حقوق ديگران را ضايع كند و موجبات اخلال در نظم عومى و فساد اخلاقى اجتماعى را فراهم كند. در اين صورت، بر حاكم اسلامى فرض است كه به شدت از عمل او جلوگيرى كند و هم خود فرد و هم جامعه اسلامى را از خطر سقوط نگه دارد.
با مقايسه كلام حضرت على (عليهالسلام) در مورد انسان و ساير مكاتب فكرى، كه انسان را در همين بعد طبيعى خلاصه مىكنند و هيچ بعد و استعداد و رفتارى جز همانچه با نمودهاى طبيعى و مستند به انگيزههاى طبيعى از خود بروز مىدهد، قايل نيستند، زيبايىهاى مكتب الهى اسلام در مورد انسان بسيار چشمگير خواهد بود.(10)
اصول لازم الرعايه براى حاكم اسلامى نسبت به همه مردم
در نامه حضرت على(عليهالسلام) به مالك، اصولى ترسيم شده است كه همه آنها بايد از سوى حاكم اسلامى اجرا شود تا بنيان حكومت اسلامى تقويت گردد. اين اصول كه نسبت به همه افراد بايد اعمال شود، در مورد اقليتها نيز جريان دارد:
انصاف: در بخشى از نامه حضرت مىخوانيم: «بين خدا و مردم از يك طرف و خويشتن و خواص دودمانت و هر كه از مردم جامعه كه تمايلى به او دارى از طرف ديگر، انصاف داشته باش».(11) در اين كلام، كلمه «ناس» به كار رفته كه اسم جمع و شامل همه مردم بدون استثناست. جايگاه انصاف فراتر از اعمال حقوق است. حركت در چارچوبه قرار داد ذمه، مىتواند تبعاتى داشته باشد كه با اعمال و اجراى اصل انصاب آن آثار از بين خواهد رفت. جالب آنكه در جاى ديگر، حضرت عدم اجراى انصاف را مساوى با ظلم تلقى مىكند و نتيجه ظلم به بندگان خدا چيزى جز خصومت الهى نمىباشد و در نهايت، به حالت محاربه با خداوند مىانجامد، مگر آن كه جبران كند و راه توبه در پيش گيرد.(12) چنين وضعيتى در هيچ يك از اسناد حقوق بشر، كه با فرياد بلند اجراى بدون تبعيض حقوق را اعلام مىكند، وجود ندارد.(13) نهايت چيزى كه در اسناد حقوق بشر يافت مىشود، درخواست اجراى حقوق توسط دولتهاست، در حالى كه سخن حضرت حاكى از ضمانت اجراى بسيار قوى حقوق اسلامى است. حضرت در اين سخن، نه تنها عدم اجراى حقوق را ممنوع مىكند، بلكه عدم اعمال انصاف را در رديف جنگ با خدا مىداند.(14)
بر طرف كردن كينه: «هر كينهاى را از درون مردم بر طرف كن»(15) اين سخن، كه حاكى از روح بالاى رهبران اسلامى است، در مورد اقليتها لازمتر مىباشد؛ زيرا با توجه به شرايط قرار داد ذمّه، امكان نوعى حقد و كينه وجود دارد و حاكم اسلامى مىتواند با تدبير خاص خود، مانع از تحقق چنين وضعيتى گردد.
اصل رسيدگى به احتياجات: از جمله امورى كه بايد به طور مستقيم توسط حاكم اسلامى اعمال شود، بر طرف كردن نيازهاى مردم است. اين اصل در كلام على بن ابى طالب(عليهالسلام) به مالك مطرح شده است.(16) از سوى ديگر، حضرت سفارش مىكند كه كار مردم بدون تأخير انجام پذيرد. اين سخن ناظر به اقليتها نيز مىباشد.
دورى از تبعيض: در جاى جاى نهج البلاغه، به خصوص نامه مالك، حضرت اين اصل را تذكر مىدهند. روشن است كه مخالف در فرض مذكور، ناظر به كسى است كه حالت محاربه به خود نگرفته باشد.
اصل محبت و رفق: چشم پوشى از خطاى مردم و عفو و گذشت تا حدى امكان، موجبات برقرارى روابط حسنه بين گروهها و افراد جامعه را فراهم مىآورد؛ چنانچه برخوردهاى تند مىتواند زمينه از هم گسيختگى جامعه را فراهم كند كه در نتيجه، نه اكثريت و نه اقليت هيچ كدام نمىتوانند از حقوق خود بهرهمند شوند. حضرت در نامه خود، اين گونه مىفرمايند: «اى مالك، رحمت و محبت به رعيت را در قلب خود وارد كن و براى آنان درندهاى وحشى مباش...».(18)
اصل احترام به سنتها: در اين باره، حضرت مىفرمايد: «هرگز سنت نيكى را كه موجب وفاق مردم گشته و توده جمعيت بر مبناى آن اصلاح شده است ناديده نگير».(19) اين سفارش حضرت شامل سنتهاى اقليت و اكثريت مىگردد؛ زيرا روش پسنديده هميشه در انحصار اكثريت نبوده است. از سوى ديگر، احترام به شيوههاى نيكو موجبات گردهمايى گروههاى اقليت در كنار اكثريت مسلمان را فراهم مىكند. نكته جالب توجه آن كه در اين زمينه حضرت قدمى فراتر از تلاش سازمانهاى بشر دوستانه، كه صرفا خواستار اجراى حقوق هستند، برداشته است؛ حركتى كه پس از گذشت چهارده قرن، هنوز دنيا نتوانسته به آن برسد.
اصل هم زيستى مسالمتآميز: اسلام همه پيروان اديان الهى را به همكارى فراخوانده(20) و اين خود شاهد عظمت اين شريعت الهى است. قرآن از تمام اهل كتاب مىخواهد كه بر محور مشتركات جمع شوند. اين سخن نه تنها در اول بعثت، بلكه در آخرين آيات الهى، نيز منعكس شده است.(21)
اصل تعاون: شركت در فعاليتهاى اجتماعى بر محور برّ و تقوا مطلوب قرآن كريم است، چنانچه مىتواند به بسيارى از اختلافات نيز پايان دهد. از اين رو، اسلام از همه افراد جامعه اعم از اكثريت و اقليت، مىخواهد كه در فعاليتهاى تعاونى بر محوريت تقوا جمع گردند.(22)
اصل احسان: جداى از روابط خشك قانونى بين حاكم و مردم، اسلام با نگرشى عميق، روح همكارى و اميد را در قالب اصل احسان و نيكوكارى، به جامعه تزريق كرده است. حاكم اسلامى با اجراى اين اصل، حتى نسبت به اقليتها، مىتواند بسيارى از معضلات اجتماعى و اقتصادى مردم را بر طرف كند. زمانى كه حضرت على(عليهالسلام) حاكم جامعه اسلامى بودند، به پيرمرد عاجزى كه از مردم گدايى مىكرد، برخوردند. حضرت از اصحاب خود درباره آن پيرمرد پرسيدند. در جواب گفتند: اين شخص نصرانى است. حضرت فرمودند: از او كار كشيديد تا زمانى كه پير شد، آن گاه از كمك به او خوددارى مىكنيد؟ سپس فرمودند از بيت المال به او روزى بدهيد.(23)
نمونهاى از روابط اخلاقى، عاطفى حاكم اسلامى
زمانى كه حضرت على(عليهالسلام) حاكم جامعه اسلامى بودند، در راه خود به سوى كوفه با مردمى از اقليتهاى مذهبى برخورد نمودند و چون بخشى از مسير هر دو مشترك بود، توافق كردند كه اين مسافت را با هم بپيمايند. آن گاه به دو راهى رسيدند، مرد با كمال تعجب ديد كه رفيق مسلمانش از راه كوفه نرفت و به مصاحبت خويش ادامه داد. با شگفتى تمام پرسيد: مگر نگفتى به قصد كوفه مىروى؟ مصاحبش با كمال مهربانى پاسخ داد: بلى. مرد كه قانع نشده بود، پرسيد: پس چرا از اين سو مىآيى؟ حضرت در پاسخ فرمود: مىخواهم قدرى تو را مشايعت كنم؛ پيامبر ما فرموده است ك هر گاه دو نفر در راهى با يكديگر مصاحبت كنند حقى بر يكديگر پيدا مىكنند. اكنون تو حقى بر من پيدا كردى. من به سبب اين حق، چند قدمى تو را مشايعت مىكنم، سپس به راه خود مىروم. تعجب آن مرد زمانى بيشتر شد كه متوجه شد رفيق مسلمان او حاكم كوفه است.(24)
در نظر حضرت، اموال و اعراض اهل كتاب همانند مسلمان محترم است و از اين رو، پس از آن كه خبر حمله سپاه معاويه به شهر انبار و تعرض آنان به زنان مسلم و غير مسلم (اهل ذمّه) را شنيدند، فرمودند: «به من خبر رسيده كه يكى از آنان به خانه زن مسلمان و زن غير مسلمانى كه در پناه اسلام جان و مالش محفوظ بوده، وارد شده و خلخال، دستبند، گردنبند و گوشوارههاى آنها را از تنشان بيرون آورده، در حالى كه هيچ وسيلهاى براى دفاع جز گريه و التماس نداشتهاند. آنها بدون پرداخت كوچكترين هزينهاى با غنيمت فراوان برگشتهاند. اگر به خاطر اين حادثه، مسلمانى از تأسف بميرد ملامت نخواهد شد و از نظر من سزاوار است».(25)
در نامهاى كه به عمال خراجى خود مىنويسند، مىفرمايند: براى گرفتن خراج از بدهكار، لباس تابستانى يا زمستانى و ابزارى را كه با آن به كارهايش مىرسد و نيز بردهاش را به فروش نرسانيده و نيز براى درهمى، كسى را تازيانه نزنيد. همچنين براى جمع آورى خراج، به مال احدى، چه مسلم و چه ذمى، دست نزنيد، مگر اسب يا سلاحى باشد كه براى تجاوز به مسلمانها به كار گرفته مىشود.(26)
احترام ذمّى در اسلام به قدرى است كه مىتواند عليه حاكم اسلامى اقامه دعوا كند و از او بيّنه بخواهد؛ چنانچه در مورد زره حضرت چنين اتفاقى افتاد و در بحث «تساوى در برابر قانون» به آن اشاره خواهيم كرد.
از جابر بن عبد الله انصارى روايت شده است كه روزى از مقابل ما جنازهاى عبور داده شد. در اين هنگام، حضرت رسول( صلى الله عليه و اله) قيام كردند و ما نيز به پا خاستيم. آن گاه به حضرت عرض كرديم: يا رسول الله، اين جنازه مربوط به شخص يهودى است. حضرت در پاسخ فرمودند: هر موقع جنازهاى را ديديد به پا خيزيد.(27)
مسائلى كه در عقد امان مطرح است، شاهد ديگرى از موج روابط عاطفى و اخلاقى اسلام است و شايد كمتر بتوان در موارد ديگر اثرى از چنين روابطى يافت.(28)
پيامبر اكرم(صلى الله عليه و آله) براى احوال پرسى و عيادت بيماران آنان به بالينشان مىرفتند و در تشييع جنازه مردان آنان حضور مىيافتند تا آنجا كه در مرگ عبد الله بن أبى، كه از سوى يهوديان برگزار شده بود، شركت كردند و به يهوديان و فرزندان وى تسليت گفتند.(29) |
کریمی که جهان پاینده دارد تواند حجتی را زنده دارد
دانلود پروژه و کارآموزی و کارافرینی
شنبه 6 فروردین 1390 10:27 PM
تشکرات از این پست