0

حقوق اقليت‏ها در نظام علوى قسمت اول

 
mohamadaminsh
mohamadaminsh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1389 
تعداد پست ها : 25772
محل سکونت : خوزستان

حقوق اقليت‏ها در نظام علوى قسمت اول




حقوق اقليت‏ها در نظام علوى

قسمت اول

مقدمه

يكى از بحث‏هاى مطرح در حكومت اسلامى، به خصوص در شرايط كنونى، موضوع حقوق اقليت‏ها است. اين عنوان، كه هم قابل انطباق بر اقليت‏هاى مذهبى و غير مذهبى است، ابعاد گوناگونى دارد. آنچه بيشتر در اين نوشتار مورد توجه قرار گرفته، حقوق اقليت‏هاى مذهبى است. هر چند اقليت‏هاى غير مذهبى نيز در صورتى كه حالت محاربه به خود نگرفته باشند، داراى همان وضعيت اقليت‏هاى مذهبى هستند.
يكى از وظايف مهم حكومت اسلامى و نهادهاى آن به رسميت شناختن ،نهادينه كردن و اجراى حقوق انسان‏هاى تحت حاكميت خويش است.(1) اگر چه اجراى چنين حقوقى جداى از اداى تكاليف نمى‏باشد. دولت اسلامى، كه نمود دولت رحمت و گذشت است، (2) از همان ابتدا به گونه‏اى عمل كرد كه حقوق همه مردم تضمين گردد، مگر آن كه با اعمال و رفتار خود، زمينه سلب اين حقوق را از خويش به وجود آورد.
قرآن كريم با رسميت بخشيدن به اقليت‏ها، حقوق آنان را نيز به رسميت شناخته است.(3) پيام اسلام و پيامبران (عليهم السلام) براى تحقق بخشيدن به اين آرمان در زندگى فردى و اجتماعى انسان‏ها، وارد شده و موجب رحمت عالميان گرديده است. هر فرد و گروهى مى‏تواند با اختيار خود، هر عقيده‏اى را برگزيند، گر چه تنها دين پذيرفته شده نزد خداوند، چيزى جز اسلام نمى‏باشد.(4) پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله) با انعقاد قرار داد صلح و سازش با اهل كتاب، اين روش را به طور عملى به اجرا گذاشتند.(5)
دوران پنج ساله نظام علوى نيز از اين قاعده كلى جدا نيست. نمونه‏هاى متعدد تاريخى ـ كه در ضمن بحث خواهد آمد ـ گوياى اين واقعيت است. از آنجا كه اين تحقيق در صدد بررسى حقوق اقليت‏ها در نظام علوى است، ابتدا به اصول حاكم بر روابط دولت اسلامى و اقليت‏ها مى‏پردازد و سپس با طرح انواع حقوق اين گروه‏ها، به نمونه‏هاى تاريخى آن در حكومت امام على (عليه السلام) اشاره خواهد شد.

«انسان» در فرمان حضرت على (عليه السلام) به مالك اشتر

از نظر حضرت على (عليه السلام)، همه انسان‏ها در همه جوامع و اعصار، بدون هيچ گونه تبعيض از شايسته‏ترين حقوق برخوردارند.(6) محتواى فرمان حضرت به مالك اشتر به گونه‏اى روشن بر اين معنا دلالت دارد. كلمه «ناس»، «رعيت» و «عامه» و بيان مشابهت مردم در خلقت همه گوياى اين واقعيت است.(7) از ديدگاه على بن ابى طالب (عليه السلام)حاكم اسلامى موظف به اعمال محبت و لطف در مورد همه مردم و از جمله اقليت‏ها مى‏باشد. او نبايد حالت درنده خويى داشته باشد و خوردن رعيت خويش را غنيمت شمارد.(8) در اين مكتب، مردم بر دو نوعند: يا برادر دينى حاكم و يا نظير او در خلقت. پس جاى رفتارهاى غير انسانى نسبت به آنها وجود ندارد. اين اصل، از دستور حضرتش به مالك درباره لزوم رحمت و محبت قابل استفاده است. در اين بين، آنان كه به يكى از اديان حقه مانند يهود و نصارا معتقدند از حقوق بيش‏ترى برخوردارند. اين گروه مى‏توانند ارتباطات رسمى در شكل قرار داد ذمّه با مسلمانان برقرار نمايند. اين وضعيت، حتى نسبت به اديان ساختگى، مادام كه به مسلمانان، حكومت اسلامى و ساير انسان‏ها صدمه نرسانند، مى‏تواند اجرا گردد.(9)
در اين مكتب، همه انسان‏ها در حقوق و تكاليف بسيارى مشتركند. احترام ذاتى، كار و فعاليت مناسب و سودمند و حق بهره بردارى از مزاياى مادى و معنوى اسلام مشروط به عدم مزاحمت با حقوق ساير مسلمانان و استحقاق عقوبت در صورت تخلف از قوانين، از اين جمله است. اين نكته نيز مد نظر است كه در فرمان حضرت على(عليه‏السلام)، از مالك خواسته مى‏شود افراد جامعه‏اى كه زمامدارى آن در به عهده گرفته، با حقايق اسلامى ناب آشنا نمايد و آنها را در سير نهايى كمال خود قرار دهد؛ زيرا هر انسان ذى حقى مى‏تواند از حقوق خود سوء استفاده كرده و با توجه به موقعيتى كه اسلام در اختيار آن قرار داده است، حقوق ديگران را ضايع كند و موجبات اخلال در نظم عومى و فساد اخلاقى اجتماعى را فراهم كند. در اين صورت، بر حاكم اسلامى فرض است كه به شدت از عمل او جلوگيرى كند و هم خود فرد و هم جامعه اسلامى را از خطر سقوط نگه دارد.
با مقايسه كلام حضرت على (عليه‏السلام) در مورد انسان و ساير مكاتب فكرى، كه انسان را در همين بعد طبيعى خلاصه مى‏كنند و هيچ بعد و استعداد و رفتارى جز همانچه با نمودهاى طبيعى و مستند به انگيزه‏هاى طبيعى از خود بروز مى‏دهد، قايل نيستند، زيبايى‏هاى مكتب الهى اسلام در مورد انسان بسيار چشمگير خواهد بود.(10)

اصول لازم الرعايه براى حاكم اسلامى نسبت به همه مردم

در نامه حضرت على(عليه‏السلام) به مالك، اصولى ترسيم شده است كه همه آنها بايد از سوى حاكم اسلامى اجرا شود تا بنيان حكومت اسلامى تقويت گردد. اين اصول كه نسبت به همه افراد بايد اعمال شود، در مورد اقليت‏ها نيز جريان دارد:
انصاف: در بخشى از نامه حضرت مى‏خوانيم: «بين خدا و مردم از يك طرف و خويشتن و خواص دودمانت و هر كه از مردم جامعه كه تمايلى به او دارى از طرف ديگر، انصاف داشته باش».(11) در اين كلام، كلمه «ناس» به كار رفته كه اسم جمع و شامل همه مردم بدون استثناست. جايگاه انصاف فراتر از اعمال حقوق است. حركت در چارچوبه قرار داد ذمه، مى‏تواند تبعاتى داشته باشد كه با اعمال و اجراى اصل انصاب آن آثار از بين خواهد رفت. جالب آنكه در جاى ديگر، حضرت عدم اجراى انصاف را مساوى با ظلم تلقى مى‏كند و نتيجه ظلم به بندگان خدا چيزى جز خصومت الهى نمى‏باشد و در نهايت، به حالت محاربه با خداوند مى‏انجامد، مگر آن كه جبران كند و راه توبه در پيش گيرد.(12) چنين وضعيتى در هيچ يك از اسناد حقوق بشر، كه با فرياد بلند اجراى بدون تبعيض حقوق را اعلام مى‏كند، وجود ندارد.(13) نهايت چيزى كه در اسناد حقوق بشر يافت مى‏شود، درخواست اجراى حقوق توسط دولت‏هاست، در حالى كه سخن حضرت حاكى از ضمانت اجراى بسيار قوى حقوق اسلامى است. حضرت در اين سخن، نه تنها عدم اجراى حقوق را ممنوع مى‏كند، بلكه عدم اعمال انصاف را در رديف جنگ با خدا مى‏داند.(14)
بر طرف كردن كينه: «هر كينه‏اى را از درون مردم بر طرف كن»(15) اين سخن، كه حاكى از روح بالاى رهبران اسلامى است، در مورد اقليت‏ها لازم‏تر مى‏باشد؛ زيرا با توجه به شرايط قرار داد ذمّه، امكان نوعى حقد و كينه وجود دارد و حاكم اسلامى مى‏تواند با تدبير خاص خود، مانع از تحقق چنين وضعيتى گردد.
اصل رسيدگى به احتياجات: از جمله امورى كه بايد به طور مستقيم توسط حاكم اسلامى اعمال شود، بر طرف كردن نيازهاى مردم است. اين اصل در كلام على بن ابى طالب(عليه‏السلام) به مالك مطرح شده است.(16) از سوى ديگر، حضرت سفارش مى‏كند كه كار مردم بدون تأخير انجام پذيرد. اين سخن ناظر به اقليت‏ها نيز مى‏باشد.
دورى از تبعيض: در جاى جاى نهج البلاغه، به خصوص نامه مالك، حضرت اين اصل را تذكر مى‏دهند. روشن است كه مخالف در فرض مذكور، ناظر به كسى است كه حالت محاربه به خود نگرفته باشد.
اصل محبت و رفق: چشم پوشى از خطاى مردم و عفو و گذشت تا حدى امكان، موجبات برقرارى روابط حسنه بين گروه‏ها و افراد جامعه را فراهم مى‏آورد؛ چنانچه برخوردهاى تند مى‏تواند زمينه از هم گسيختگى جامعه را فراهم كند كه در نتيجه، نه اكثريت و نه اقليت هيچ كدام نمى‏توانند از حقوق خود بهره‏مند شوند. حضرت در نامه خود، اين گونه مى‏فرمايند: «اى مالك، رحمت و محبت به رعيت را در قلب خود وارد كن و براى آنان درنده‏اى وحشى مباش...».(18)
اصل احترام به سنت‏ها: در اين باره، حضرت مى‏فرمايد: «هرگز سنت نيكى را كه موجب وفاق مردم گشته و توده جمعيت بر مبناى آن اصلاح شده است ناديده نگير».(19) اين سفارش حضرت شامل سنت‏هاى اقليت و اكثريت مى‏گردد؛ زيرا روش پسنديده هميشه در انحصار اكثريت نبوده است. از سوى ديگر، احترام به شيوه‏هاى نيكو موجبات گردهمايى گروه‏هاى اقليت در كنار اكثريت مسلمان را فراهم مى‏كند. نكته جالب توجه آن كه در اين زمينه حضرت قدمى فراتر از تلاش سازمان‏هاى بشر دوستانه، كه صرفا خواستار اجراى حقوق هستند، برداشته است؛ حركتى كه پس از گذشت چهارده قرن، هنوز دنيا نتوانسته به آن برسد.
اصل هم زيستى مسالمت‏آميز: اسلام همه پيروان اديان الهى را به همكارى فراخوانده(20) و اين خود شاهد عظمت اين شريعت الهى است. قرآن از تمام اهل كتاب مى‏خواهد كه بر محور مشتركات جمع شوند. اين سخن نه تنها در اول بعثت، بلكه در آخرين آيات الهى، نيز منعكس شده است.(21)
اصل تعاون: شركت در فعاليت‏هاى اجتماعى بر محور برّ و تقوا مطلوب قرآن كريم است، چنانچه مى‏تواند به بسيارى از اختلافات نيز پايان دهد. از اين رو، اسلام از همه افراد جامعه اعم از اكثريت و اقليت، مى‏خواهد كه در فعاليت‏هاى تعاونى بر محوريت تقوا جمع گردند.(22)
اصل احسان: جداى از روابط خشك قانونى بين حاكم و مردم، اسلام با نگرشى عميق، روح همكارى و اميد را در قالب اصل احسان و نيكوكارى، به جامعه تزريق كرده است. حاكم اسلامى با اجراى اين اصل، حتى نسبت به اقليت‏ها، مى‏تواند بسيارى از معضلات اجتماعى و اقتصادى مردم را بر طرف كند. زمانى كه حضرت على(عليه‏السلام) حاكم جامعه اسلامى بودند، به پيرمرد عاجزى كه از مردم گدايى مى‏كرد، برخوردند. حضرت از اصحاب خود درباره آن پيرمرد پرسيدند. در جواب گفتند: اين شخص نصرانى است. حضرت فرمودند: از او كار كشيديد تا زمانى كه پير شد، آن گاه از كمك به او خوددارى مى‏كنيد؟ سپس فرمودند از بيت المال به او روزى بدهيد.(23)

نمونه‏اى از روابط اخلاقى، عاطفى حاكم اسلامى

زمانى كه حضرت على(عليه‏السلام) حاكم جامعه اسلامى بودند، در راه خود به سوى كوفه با مردمى از اقليت‏هاى مذهبى برخورد نمودند و چون بخشى از مسير هر دو مشترك بود، توافق كردند كه اين مسافت را با هم بپيمايند. آن گاه به دو راهى رسيدند، مرد با كمال تعجب ديد كه رفيق مسلمانش از راه كوفه نرفت و به مصاحبت خويش ادامه داد. با شگفتى تمام پرسيد: مگر نگفتى به قصد كوفه مى‏روى؟ مصاحبش با كمال مهربانى پاسخ داد: بلى. مرد كه قانع نشده بود، پرسيد: پس چرا از اين سو مى‏آيى؟ حضرت در پاسخ فرمود: مى‏خواهم قدرى تو را مشايعت كنم؛ پيامبر ما فرموده است ك هر گاه دو نفر در راهى با يكديگر مصاحبت كنند حقى بر يكديگر پيدا مى‏كنند. اكنون تو حقى بر من پيدا كردى. من به سبب اين حق، چند قدمى تو را مشايعت مى‏كنم، سپس به راه خود مى‏روم. تعجب آن مرد زمانى بيشتر شد كه متوجه شد رفيق مسلمان او حاكم كوفه است.(24)
در نظر حضرت، اموال و اعراض اهل كتاب همانند مسلمان محترم است و از اين رو، پس از آن كه خبر حمله سپاه معاويه به شهر انبار و تعرض آنان به زنان مسلم و غير مسلم (اهل ذمّه) را شنيدند، فرمودند: «به من خبر رسيده كه يكى از آنان به خانه زن مسلمان و زن غير مسلمانى كه در پناه اسلام جان و مالش محفوظ بوده، وارد شده و خلخال، دستبند، گردنبند و گوشواره‏هاى آنها را از تنشان بيرون آورده، در حالى كه هيچ وسيله‏اى براى دفاع جز گريه و التماس نداشته‏اند. آنها بدون پرداخت كوچك‏ترين هزينه‏اى با غنيمت فراوان برگشته‏اند. اگر به خاطر اين حادثه، مسلمانى از تأسف بميرد ملامت نخواهد شد و از نظر من سزاوار است».(25)
در نامه‏اى كه به عمال خراجى خود مى‏نويسند، مى‏فرمايند: براى گرفتن خراج از بدهكار، لباس تابستانى يا زمستانى و ابزارى را كه با آن به كارهايش مى‏رسد و نيز برده‏اش را به فروش نرسانيده و نيز براى درهمى، كسى را تازيانه نزنيد. همچنين براى جمع آورى خراج، به مال احدى، چه مسلم و چه ذمى، دست نزنيد، مگر اسب يا سلاحى باشد كه براى تجاوز به مسلمان‏ها به كار گرفته مى‏شود.(26)
احترام ذمّى در اسلام به قدرى است كه مى‏تواند عليه حاكم اسلامى اقامه دعوا كند و از او بيّنه بخواهد؛ چنانچه در مورد زره حضرت چنين اتفاقى افتاد و در بحث «تساوى در برابر قانون» به آن اشاره خواهيم كرد.
از جابر بن عبد الله انصارى روايت شده است كه روزى از مقابل ما جنازه‏اى عبور داده شد. در اين هنگام، حضرت رسول( صلى الله عليه و اله) قيام كردند و ما نيز به پا خاستيم. آن گاه به حضرت عرض كرديم: يا رسول الله، اين جنازه مربوط به شخص يهودى است. حضرت در پاسخ فرمودند: هر موقع جنازه‏اى را ديديد به پا خيزيد.(27)
مسائلى كه در عقد امان مطرح است، شاهد ديگرى از موج روابط عاطفى و اخلاقى اسلام است و شايد كم‏تر بتوان در موارد ديگر اثرى از چنين روابطى يافت.(28)
پيامبر اكرم(صلى الله عليه و آله) براى احوال پرسى و عيادت بيماران آنان به بالينشان مى‏رفتند و در تشييع جنازه مردان آنان حضور مى‏يافتند تا آنجا كه در مرگ عبد الله بن أبى، كه از سوى يهوديان برگزار شده بود، شركت كردند و به يهوديان و فرزندان وى تسليت گفتند.(29)

کریمی که جهان پاینده دارد               تواند حجتی را زنده دارد

 

دانلود پروژه و کارآموزی و کارافرینی

شنبه 6 فروردین 1390  10:27 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها