0

خصـوصیـات امــام خمـینـی وظـایــف رهــروان راستین آن حضرت

 
mohamadaminsh
mohamadaminsh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1389 
تعداد پست ها : 25772
محل سکونت : خوزستان

خصـوصیـات امــام خمـینـی وظـایــف رهــروان راستین آن حضرت

خصـوصیـات امــام خمـینـی وظـایــف رهــروان راستین آن حضرت

 خصـوصیـات امــام خمـینـی وظـایــف رهــروان راستین آن حضرت

سخن گفتن دربارهٴ شخصیّتهایی که به نوبهٴ خود از کمال انسانی برخوردارند، دشوار است، ولی گسترش شعاع آن شخصیت، مجال واسعی برای گویندگان و نویسندگان، و میدان بازی برای شنوندگان و مطالعه کنندگان قرار میدهد.


گرچه مدح حضرت امام (قدّس سرّه) وظیفهٴ همهٴ سالکان کوی آن حضرت بوده و به نوبهٴ خود مایهٴ احیای خاطرهٴ گرانبار حضرتش خواهد بود، امّا آنچه مهمترین، جذّابترین و بحثانگیزترین امر پس از رحلت امام راحل (قدّس سرّه) تا به امروز بوده و در آینده نیز خواهد بود، عبارت از تبیین وظیفهٴ امّت اسلامی و ترسیم اصول و ارکان خطّ امام (قدّس سرّه) و تشریح ویژگیها و شرایط ادامه دهندگان راه امام و احیاگران و تکریم کنندگان نام و یاد آن حضرت میباشد، بدین منظور (چنانکه به تفصیل خواهد آمد) باید بین «بقای بر تقلید» حضرت امام (قدّس سرّه) و «تداوم راه» آن حضرت فرق گذاشت. کلمهٴ «خطّ امام» بودن، یا «ادامه دهندهٴ راه امام» بودن و مانند آن، یک سلسله واژهها و داعیههای پرجاذبه است، ولی اگر مسئله به درستی بررسی و تحلیل شود، آنگاه روشن خواهد شد که کمتر کسی به خود اجازه میدهد که بگوید من تابع خطّ امام هستم.


امام راحل (قدّس سرّه) مسئولیّتی به نام مرجعیّت (مقام افتاء) داشت، که عصارهٴ فتاوی ایشان به صورت رسالههای فارسی و عربی جلوه کرده است، که مشتمل بر کلّیّاتی است که دیگر فقها نیز آنها را گفتهاند. فاصلهٴ فقهی ایشان با دیگران، خیلی نیست و از طرفی درک آن معانی کلّی نیز خیلی سخت نیست؛ لذا بقای بر تقلید در زمان ارتحال ایشان امری دشوار نخواهد بود.


اصولاً بقای بر تقلید میّت کاری است آسان؛ زیرا آن مرجع تقلید فتاوی کلّی را بیان کرد و آن فتاوای کلّی همواره زنده است. امّا ادامه دادن راه امام راحل (قدّس سرّه) ادامه دادن راه یک «رهبر» و «ولی» است. کار «ولی» آن است که دستور جزیی داده و رهنمود خاصّ ارائه میکند. «ولیّ» دربارهٴ هر کاری که باید انجام شود، به طور روزانه تصمیم تازه میگیرد، چنانکه گاهی شهد پیروزی مینوشد گاهی نیز سّم و زهر پذیرش قطعنامه را سرمیکشد. کار او مقطعی، جزیی و روزانه است؛ لذا گاهی تلخ و زمانی شیرین است.


حال باید دید چه کسی میتواند بگوید: «من تابع امامم»، و پیروی خطّ آن حضرت به چه معناست؟ «تابع امام» کسی است که بینشی چون امام راحل (قدّس سرّه) داشته باشد، چنانکه اگر فهمید که امروز باید جام زهر را، گرچه تلخ است، بنوشد نکول نکند، و اگر دریافت که روز دیگر باید شهد را، با شُکر نه با فخر، بنوشد، شاکرانه قبول کند.


«بقا بر ولایت ولیّ»، به معنای داشتن پیوند تنگاتنگِ جزیی با روح ولی و ارتباط ناگسستنی غیبی با روح او است. اینکه انسان به درستی فهمیده و تشخیص دهد که کجا جای فریاد است و کجا جای سکوت، و دریابد که کجا جای نوشیدن زهر و سّم است و کجا جای نوشیدن شهد، کار آسانی نیست.


اینکه میبینید در طیّ این راه اختلافها رخنه میکند، سرّش آن است که در خطوط جزیی، تشخیص وظیفه بسیار دشوار است. لذا اختلاف نظر در بین سالکان کوی امامت رخنه میکند؛ زیرا تشخیص وظیفه، کار آسانی نیست. اینکه دیده میشود گاهی اختلاف سلیقه جلوه میکند، برای آن است که نوشیدن «سمّ» کاری دشوار است. ممکن است نوشیدنِ «شهد» گوارا باشد، ولی نوشیدن «سّم» کاری است بسیار سخت؛ زیرا گذشته از این که ذائقهها در تشخیص اختلاف دارند، در پذیرش بعد از تشخیص نیز مختلفاند، لذا روشن میشود که بقا بر «تقلید» میّتی چون امام راحل (قدّس سرّه) آسان، ولی بقای بر «ولایت ولای» امام کاری سخت است؛ زیرا جزیی است نه کلّی، چه اینکه روزانه است نه سالانه. لذا اقتضای آن، گاهی نوشیدن شَرنگ و زمانی نوشیدن شهد میباشد. گاهی چون پذیرش قطعنامه است که سراسر وجود انسان را میسوزاند و گاهی نظیر شنیدن خبر فتح خرّمشهر است که شراشر هستی انسان را مسرور میکند.


بنابراین هرگز کسی به خود اجازه ندهد که به آسانی ببافد که: «من تابع خطّ امام هستم!»، مگر اینکه ولای آن حضرت را از نزدیک در جان خود احساس کند، بدین معنا که اگر به او بگویند: اکنون زمان پذیرش قطعنامه و نوشیدن شرنگ است و این زهر کُشنده را باید بنوشی، دریغ نورزیده، صابرانه پذیرفته و تحمل نماید، چه اینکه اگر گفتند فتح خرّمشهر و جای نوشیدن شهد است، شاکرانه قبول کند.


در این صورت است که انسان میتواند مدّعی پیروی از خط امام باشد. بنابراین داعیهٴ تابعیّت خطّ امام و ادّعای پیروی مسیر امامت آن حضرت، از توان بسیاری از افراد عادی خارج و از تحمّل آنها بیرون است.


اکنون باید دید که امام راحل (قدّس سرّه) که بود و چه بود؟.


گـاهی ساختـن تـاریخ بر اسـاس تصادفها است، مثل این که انفجـاری در دامنـهٴ کوهِ سـر به فلک کشیدهای رُخ میدهـد و فـلات سرسبزی را خـاکستر میکند و صدهـا دهکده را به کام حـریق فرو میبرد؛ یا سیل خروشان منطقهٴ وسیعی را به صورت سرزمین «غیر ذی زرع» مجسّم میکند، اینها عبارت از تاریخ ناخودآگاه ساخته است.


اگر «انسان» بخواهد تاریخ را عوض کند، باید چندین بینش خاصّ و الهی در جان او جلوه کند که تشخیص هر کدام از آنها باریکتر از مو است، چنانکه گفتهاند: صراط مستقیم باریکتر از مو است و طی کردن آن نیز دشوار از حرکت روی لبهٴ تیز شمشیر است: «أدقُّ مِنَ الشّعرِ و أحدُّ مِن السّیفِ»[۱] این صراط مستقیم که باریکتر از مو و تیزتر از لبهٴ شمشیر است، محقّقان موشکافی را طلب میکند: «شَقّقوا الشّعْر» تا وظیفه را که درک آن باریکتر از مو است، تشخیص دهند و بر اساس وظیفه حرکت کنند و این کار از حرکت روی لبهٴ تیز شمشیر دشوارتر است. به هر تقدیر کسی که علمی آنچنان و عملی این چنین دارد، در بستر صراط مستقیم است.


اگر انسان بخواهد تاریخ را بسازد، باید بفهمد که زمان در اختیار متزمّن است؛ یعنی این انسان است که زمان و زمانه را دگرگون میکند. بیان بلند أمیر بیان (علیه آلاف التّحیّة و الثّناء) در تبیین این اصل، چنین است: «لاضمانَ علی الزّمانِ». هرگز جُرم را به زمان و زمانه استناد ندهید؛ زیرا زمان ضامن سعادت یا شقاوت امّت یا ملّتی نیست، زمان ضامن جُرم شما نیست. سپس فرمود: «العالِمُ (أو العارفُ) بزمانِه لاتَهْجُمُ علیه اللّوابِس»[۲]. اگر کسی زمان و زمانهٴ خود را بشناسد، حوادث بر او مشتبَه و پوشیده نیست: کسی که از زمان و زمانهٴ خود آگاه باشد، امور بر او مشتبه نخواهد بود. اکنون باید دید که چه کسی و با چه چیزی زمانه و تاریخ را شناخته و آن را میسازد؟


حضرت امیر المؤمنین علیّ بن ابی طالب در نامهٴ معروف خود به حسن بن علی (علیهماالسلام) چنین فرمود: پسرم!، «قَطعیةُ الجاهلِ تَعدِلُ صِلَةَ العاقلِ… إذا تَغَیّرَ السّلطانُ تغیّر الزّمانُ»[۳] حَسَنَم! جدا شدن از مردم جاهل به اندازهٴ پیوستن با مردان فرزانه، پُرأجر است. اگر صلهٴ عاقلان أجر دارد، قطعیهٴ جاهلان نیز به همان معیار، فضیلت است و اگر خواستی بفهمی «زمان» یعنی چه، بدان که «سیاست» یعنی چه، بفهم که «حکومت» یعنی چه، زیرا اگر سیاست و حکومت دگرگون شد، زمان دگرگون میشود: «اذا تغیّر السّلطان تغیّر الزّمان». کسی که زمان خود را میشناسد، هرگز اشتباه نمیکند؛ یعنی کسی که سیاست عصر خود را میشناسد، امر بر او مشتبَه نیست.


اگر زمان به معنای «سیاست» است، اگر فردِ آگاه به زمان، فریب نمیخورد، اگر زمان را سیاستمداران میسازند، اگر سیاستمداران را آن بینشهای دقیق علمی و این کُنشهای قویّ عملی، میسازد، آنگاه معلوم میشود که حضرت امام راحل (قدّس سرّه) چگونه زمان خود را شناخته و زمانه و تاریخ را عوض کرد.


او نه تنها سیاست ایران زمین، خاور دور و نزدیک و باختر دور و نزدیک، بلکه زمین و زمان را شناخت. او فهمید که انسان میتواند زمین و زمان را عوض کند، او دریافت که انسان آن قدرت را دارد که به طور خود آگاه تاریخ را بسازد. انسان آن هنر را دارد که وضع را به طور خود آگاه دگرگون کند، و این کار با «اجتهاد» حل نمیشود، بلکه حلّ آن با «ولایت» میسور خواهد بود؛ چون شناخت حوادث جزیی با «ولاء» همراه است، نه با اجتهاد کلّی.


امام امّت (قدّس سرّه) این هنر را داشت که زمان را بشناسد، و به قدرت لایزال الهی تکیه کند: «الثّقةُ باللهِ ثَمَنٌ لِکُلّ غالٍ و سُلّمٌ إلی کُل عالٍ»[۴] آنگاه به تنهایی قیام کرد. او در ترس موحّد بود، در رجاء و امید موحّد بود، در بینش موحّد بود، در میثاق موحّد بود، در اخذ نصرت موحّد بود، و بالاخره در اعتماد موحّد بود؛ زیرا روزی که هیچ کس با او نبود، فقط میگفت: «خدا» و آن روزی هم که همه با او بودند، همچنان میگفت: «خدا». روزی که هیچ نصرتی برای او نبود، روزی بود که سراسر ملّتها همه دربند بوده و نصرتی نداشتند، او در آن حال گفت: «خدا». و اگر کسی به حق بگوید: خدا، خدا… تحقیقاً پیروز میشود:


به مجاز این سخن نمی‌گویم *** به حقیقت نگفته‌ای: یا رب


آن روز کتابهای ایشان را در جدولهای خیابان ریختند، نوشتههای ایشان را پاره کردند، کسی به دادشان نمیرسید، کتابها و نوشتههایشان که محصول عمرشان بود، بعدها، پس از گذشت چندین سال از دست فروشی ها پیدا شد.


آن روزی که اعلامیّه دادن و به مبارزه برخاستن تا حدودی با محبوبیّت عمومی همراه بود، اعلامیّهها زیاد و امضاها فراوان بود. لیکن روزی که امضا کردن، خطر خون دادن و تبعید شدن را به همراه داشت، وقتی که هوی و هوس کم شد یا در کاری هوی مطرح نبود، آنکه عملش غیر مخلص بود، دیگر دست به قلم نمیبرد، چه اینکه از امیر حضرت علیّ بن ابی طالب (علیهماالسلام) رسیده است: «لو ارتفعَ الهَوی لَأنَفَ غیرُ المُخلص من عمله»[۵] آنجا که فقط جای هتک حیثیت است نه جذبِ شَرَف، آنجا که کار با میل نیست و جز خطر، پدیدهٴ دیگری اعلامیّه را همراهی نمیکند، طبق بیان بلند حضرت علی (علیه‌السلام) آن روز فقط مخلص است که ظهور میکند: «لأنف غیر المخلص من عمله». و امام امّت در چنین شرایطی ظهور کرده، اعلامیّه داده و رژیم پلید حاکم را به استیضاح کشید و نه تنها همچون کوهی استوار و مقـاوم ایستاده بود، بلکه مانند تک درختی در بیابان غیر ذی زرع جلوهگری میکرد، لذا مشمول بیان نورانی حضرت امیر المؤمنین (علیه‌السلام) بود که در وصف مالک اشتر فرمود:


«ولو کانَ حجراً لکانَ صَلْداً»[۶] امام راحل (قدّس سرّه) این گونه بود و این چنین کرد، «طوبی له وحُسنُ مآبٍ».


و اگر کسی بخواهد خود را سالک کوی امام و پیرو خطّ آن حضرت بداند، باید زمان و زمانه را کاملاً شناخته، سیاستهای داخل و خارج را به خوبی تورّق کرده و در این تورّق، هوی و هوس او را همراهی نکند. اگر کسی اسلام را به عنوان «اسلام ناب» پذیرفت، در زمان لازم قَدَحِ سمّ را صابرانه سر خواهد کشید؛ زیرا همیشه جای پیروزی و همواره جای استقبال و حرمت و «صلّ علی فلان» نیست، بلکه گاهی جای حُرمت است و گاهی دادن همهٴ آبرو برای «حفظ اسلام» و معامله کردن با خدای خود و حرف بَد اندیشان و بدگویان شرق و غرب را خریدن و سرکشیدن کاسهٴ سمّ لازم میباشد.


اگر ما در مواردی برای حفظ وحدت و صیانت نظام و تعزیهٴ روح مطهّر امام راحل (قدّس سرّه) و تحکیم پایگاه فکری دین، سرکشیدن جام زهر لازم است، قبول را بر نکول ترجیح دادیم، پیرو «خطّ امام» هستیم.


این سخن هر چند پرجاذبه است، امّا پر خطر نیز هست. اگر ما خواستیم ببینیم که آیا زمان را میتوان مثل زمانه امام کرد یا نه، اوّلاً باید روح بلنداندیشی در ما پیدا شود. ثانیاً وقتی روح بلند پروازی در ما ظهور کرد، به اندازهٴ پرش این روح پرواز کنیم.


امام خمینی (قدّس سرّه) کسی نبود که بعد از او کسی مثل او نیاید؛ زیرا این سخن فقط دربارهٴ حضرت رسول اکرم (علیه آلاف التّحیّة و الکرم) است که تخصیصاً و یا تخصّصاً از آیهٴ کریمهٴ: ﴿مانَنْسَخْ من اٰیةٍ أو نُنْسِها نَأتِ بخیرٍ منها أو مثلها﴾[۷] خارج شد، و گرنه اصل کلیّ که قرآن کریم بر آن ناطق است، همان است که:﴿مانَنْسَخْ من اٰیةٍ أو نُنْسها نَأتِ بخیر منها أو مثلها﴾.فقط خاتم انبیا (صلی الله علیه و آله و سلم) است که از این آیه تخصّصاً خارج شد؛ چون وجود نبیّ اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) از دست نرفت، بلکه رسالت او و حقیقت او به صورت قرآن و عترت در بین ما وجود دارد، لذا نه نسخ شد و نه انساء. و اگر شخصیّت عنصری آن حضرت، که با رفتن خود وحی تشریعی را قطع کرد، از دست ما رخت بربست، حضرتش از این آیه تخصیصاً خارج شده است. وگرنه وقتی وجود مبارک ولیّ عصر (أرواحنا فداه) جلوه کند، صدها دستیار چون امام راحل (قدّس سرّه) دارد، او سیصد و اندی یار چون امام امّت (قدّس سرّه) دارد که کلّ جهان را احیا میکند: «بِیُمنِه رُزِقَ الوَری و بوجودِه ثَبَتَتْ الارضُ و السّماءُ»[۸]. پس این روح بلند و همّت عالی باید در امّت اسلامی باشد که: ﴿‌مانَنْسَخْ من اٰیةٍ أو نُنْسِها نَأتِ بخیرٍ منها أو مثلها‌﴾. این عبارت بود از اصل اوّل.


اصل دوّم: چگونه میتوان چون امام راحل (قدّس سرّه) این راه را طی کرد؟.


تاکنون روشن شد که راه امام راهی است پرخطر! راهی است پرخون! راهی است که از هر میلی متر آن بوی «خون» میأید. راهی است که طیّ هر سانتیمتر آن، «اخلاص» طلب میکند. راهی است که:


از بادهْ مغزْ تر کُن و آن یارِ نغز جوی *** تا سر رود به سر رو و تا پا، به پا بپو


راه امام راهی است که صدها فقیه چون صاحب جواهر و شیخ انصاری و بروجردیها (قدّس سرّهم) آمدند و نشد. امّا باید دانست که طیّ این راه ممکن است، گرچه به سختی. با سررفتن غیر از با پا دویدن است، با دل حرکت کردن غیر از با گل رفتن است. امّا این راه رفتنی است و طیّ آن شدنی، گرچه کاری بسیار سنگین و راهی سخت است.


وجود مبارک امیر بیان (علیه‌السلام) فرمود: مهم ترین و عظیمترین حقّی که ذات اقدس اله بر امّت اسلامی واجب کرد، حقّ متقابل امام و امّت است: «و أعظمُ ما افترضَ اللهُ سبحانه و تعالی من تلک الحقوق حقُّ الوالی علی الرّعیة و حقُّ الرّعیّةِ علی والیها»[۹]. آنگاه حضرت بعد از تبیین حقوق متقابل رهبر و راهرو، فرمود: «فریضهً فَرَضَها اللهُ سُبحانه و تعالی لکُلٍّ علی کُلٍّ»[۱۰]. اگر زمامدار مردم، حقّ مردم را به آنها تأدیه کرد و مردم نیز حقّ رهبری را به مقام معظّم رهبری ادا کردند، نظام اسلامی باقی مانده و بیگانهٴ شرق و غرب آیس و ناامید میشود: «فصَلُحَ بذلک الزّمانُ و طُمِعَ فى بقاءِ الدّولة و یَأسَت مَطامعُ الأعداء»[۱۱] فرمود : اگر میخواهید زمان و زمانه را بسازید و مولّد تاریخ باشید، وظایف متقابل امام و امّت را بررسی کنید. هم مسئول جامعه موظّف است حقّ مردم را به آنها اداء کند، هم امّت اسلامی موظّفاند حقّ والی را به او تقدیم کنند، آن روز است که شما زمان و زمانه را ساختید و این مایهٴ بقا نظام اسلامی و پایهٴ یأس بیگانگان خواهد بود. لذا این شما هستید که باید زمان را بسازید و اگر زمانساز شدید، پیرو خطّ امام راحل (قدّس سرّه) خواهید بود؛ که البتهٴ این مسئولیّت، بسیار سنگین و بسیار دشوار است.


انجام این مسئولیّتها تنها با درس خواندن میسّر نیست، بلکه بسیاری از مسایل است که با «الهام»های الهی حل میشود. این مطلب در آیهای از قرآن کریم منطوقاً بیان شده است، و در سخن قرآن ناطق کلمهای است مفهوماً تعبیه شده؛ در قرآن کریم فرمود: ﴿یا أیّها الّذین امَنوا ان تتّقوا الله یجعل لکم فُرقاناً﴾[۱۲] یک انسان وارسته و امّت پارسا از قدرت فرق بین حقّ و باطل برخوردار است هر چند که تشخیص حقّ و باطل سخت است.


در این آیهٴ کریمه ذات اقدس اله وعده داده و فرمود: اگر پارسا بودید، خدای سبحان قدرت فرق حقّ و باطل و تشخیص وظیفه را به شما میدهد. قلبی که هوس در آن راه پیدا کرد، هرگز در آن راهی برای تقوا نیست، چه اینکه در سخنان حضرت علیّ بن ابی طالب (علیهماالسلام) آمده است، که: قلب انسان هوامند محروم از تقوا است و ذات اقدس خدا تقوا را بر آن دل تحریم کرده است.


امّا سخنی که در کلمات نورانی حضرت امیر (علیه‌السلام) آمده است، این است: «مَن لم یُهَذّبْ نفسَه لم ینتفع بالعقل»[۱۳] اگر کسی به فکر خودسازی نبود، از درس و هوش مدرسهٴ خود بهره نمیبرد. پس «مفهوم» در کلام حضرت علی (علیه‌السلام) و «منطوق» در کلام خالق علی (علیه‌السلام) جلوه کرد. مفهوم آیهٴ ﴿اِن تتقوا اللهَ یَجعَلْ لکم فُرقاناً﴾[۱۴]، این چنین خواهد بود که: «اِن لم تتّقوا اللهَ لا یجعلُ لکم فُرقاناً»، که این مُعادل مضمون حدیث علوی (علیه‌السلام) که فرمود: «من لم یهذّب نفسه لم ینتفع بالعقل» میباشد. یک انسان غیر وارسته، از درس و بحث و فرزانگی خود طرفی نمیبندد.


بسیاری از افراد اهل دراست هستند، امّا وراثت نصیب آنها نمیشود. وقتی حضرت امام صادق (علیه‌السلام) به «ابو حنیفه» میفرماید: تو با چه مبنایی فتوا میدهی، او گفت: «بالقرآن». آنگاه حضرتش فرمود: «تزعم أنّک تُفتى بالقرآن ولست من ورثه»[۱۵] تو «علم الدّراسة» خواندهای، در حالی که «علم الوراثة» لازم است، تو حتّی یک حرف از قرآن به ارث نبرده ای.


«ارث» در اثر کسب نیست، بلکه در سایهٴ «پیوند» با مورّث است. کسی از مورّث بهره میبرد که با او پیوند بر قرار کند، نه اینکه تنها کتاب او را بخواند. کسی از خدای سبحان ارث میبرد که با قرآن کریم او ارتباط برقرار کند، نه اینکه صرفاً قرآن بخواند. کسی وارث قرآن کریم است که با امام معصوم (علیه‌السلام) پیوند برقرار کند؛ بنابراین عمده آن «علم الوراثة» است، نه «علم الدّراسة»، چنانکه حضرت امام باقر (علیه‌السلام) به رهبر رسمی مذهب بیگانه میگوید: تو «علم الدّراسة» داری، ولی حتّی یک حرف را از قرآن ارث نبردهای.


بنابراین خطّ امام بودن، به معنای «علم الوراثة» داشتن، مثل او پارسامنش بودن، چون او سادهزیست بودن، مانند او در برابر حق متواضع بودن، همسان او در برابر باطل مظهر «لایخافُ فى اللهِ لَوْمَةَ لائمٍ»[۱۶] بودن، همسنگ او یار محروم بودن، همترازِ او دنیا را طلاق دادن و… است.


آن زاهد منزوی که دنیا او را طلاق داده، خیال میکند او دنیا را طلاق داده است. این «طلاقِ خُلع» یا «طلاق مُبارات»، طلاق مردانه نیست. طلاق مردانه، «طلاق علوی (علیه‌السلام)» است، که دنیا با همهٴ یال و کوپال و زرق و برق خود بیاید، و او دست ردّ بر سینهٴ نامحرم زده و بگوید: «طَلّقْتُک ثلاثةً لا رجعةَ لى بعدَک»[۱۷] کسی که دنیا به کام او باشد و همچنان زیلوی حسینیّهٴ جماران را فراموش نکند و آن خانهٴ ساده قم را حفظ کند و رسم سادهزیستی و ساده بسربردن را از یاد نبرد، دنیا را طلاق مردانه داده است که: «لا رجعة لى بعدک».


بسیاری از افراد، با دنیا بیارتباطند، امّا نه آن طور که حضرت علی (علیه‌السلام) دست ردّ بدر آورد و بر سینهٴ نامحرم زد. بسیاری سعی کردند که زهد را برای دنیا تحمّل کنند، امّا کسی که خطر «أفضلُ الزُّهدِ إخفاءُ الزّهدِ»[۱۸] یا «مَن تَرَکَ الدّنیا للدّنیا»[۱۹] دامنگیر او نشود، آنْ هنر است، هنر آن است که انسان هر نام و نشانی را با غزلهای نمکین خود، که: «إنّ من الشّعرِ لحکمةً»[۲۰] ترسیم کند.


بنابر آنچه گذشت، تا حدودی روشن شد که تابعیّت خطّ امام راحل (قدّس سرّه) به چه معناست. این بخش مهمترین بحث محوری این مقالت است؛ زیرا ناظر به تبیین وظیفهٴ روز بوده و گرچه کاری سخت و دشوار است، امّا کاری «شدنی» و راهی «رفتنی» است!.


مطلب مهمی که در جوار بارگاه ملکوتی سلیل رسول خدا امام خمینی (علیهما آلاف التحیه و الثناء) لازم است ذکر شود آن است که: انسان به جایی میرسد و در پایگاهی گام مینهد که فرشتگان در آنجا رفت و آمد میکنند. مؤمن راستین که تربیت شدهٴ مکتب انبیا و اولیا (علیهم‌السلام) است، به مقامی بار مییابد که هم در زمان حیات، خانهٴ او محلّ رفت و آمد فرشتههاست و هم پس از ارتحال، مرقد مطهّر او «مَهبط ملائکه» است. اگر قدم به قدم با روایات حرکت کنیم روشن میشود که ملائکه در کنار مرقد مطهّر و بارگاه ملکوتی امام راحل (قدّس سرّه) هستند یا نه؟.


وجود مبارک امیر المؤمنین (روحى و أرواح العالمین لمضجعه الشّریف الفداء) خود را به عنوان «اوّلین» امام معصوم، و دودمان حضرت نبیّ اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را به عنوان عترت طاهره معرّفی کرد که البتّه در آن حرم امن، جا برای خیال احدی نیست. حضرتش فرمود: «نحنُ شجرةُ النُّبُوّةِ و مَحَطُّ الرّسالةِ و مُختَلَف الملائکةِ»[۲۱]. ما بنیانگذاران و غارسان شجرهٴ طیّبهٴ نبوّت هستیم، اینجا رسالت فرو میریزد، اینجا فروشتگان سرمی سایند، اینجا جایی است که مَلَکْ میآید و شاگردی میکند، اینجا فَلَک و مَلَک سر میستایند. این مقام، مقامی نیست که احدی آن را تمنّی کند یا خیال آن را در سر بپروراند. در کتاب قیّم نهج البلاغه و تحف العقول آمده است که احدی حق ندارد خود را با عترت طاهره (علیهم‌السلام) قیاس کند: «لایُقاسُ بهم أحدٌ من النّاسِ»[۲۲] یا «نحن أهل البیت لایُقاسُ بنا أحدٌ»[۲۳] یا «لا یُقاسُ بآل محمّدٍ (صلی الله علیه و آله و سلم) من هذه الأُمّة أحدٌ»[۲۴] این کلمهٴ «أحد» که نکره در سیاق نفی است، اختصاصی به انسانها ندارد؛ بنابراین حتّی فرشتگان حَمَلهٴ عرش نیز حق ندارند بگویند ما با علی همسنگ و همترازوییم! حاملان عرش الهی که حافّین حولِ حرمِ حقّاند، اجازه ندارند که بگویند ما با زهرای مرضیّه (صلوات الله و سلامه علیها) همسنگ و همتا هستیم؛ لذا شنیدهاید که امام امّت (قدّس سرّه) دربارهٴ مقام حضرت زهرا (علیهاالسلام) فرمود: بزرگترین فرشتگان اله در پیشگاه این بانو نازل میشوند.


وجود مبارک امام هشتم حضرت علیّ بن موسی الرّضا المرتضی (علیهما آلاف التّحیّة والثناء) برای اینکه خطّ بطلان بر سقیفهها کشیده و تثبیت کند که ولایت اولیای اله با نصب و انتصاب خدای سبحان است، نه با انتخاب مردم، چنین فرمود است: امام معصوم کسی است که: «الإمامُ واحدُ دهره، لایُدانیه أحدٌ، و لایُعادلهُ عالمٌ، و لا یوجَدَ منه بَدَلٌ، ولا له مثلٌ و لا نظیرٌ، و هو بحیث النّجم من أیدى المتناولین و وصف الواصفین، فأینَ العقولُ من هذا و أینَ الاختیارُ من هذا؟»[۲۵] یعنی همان طوری که دست مردم روی زمین به دورترین ستارههای گنبد مینا نمیرسد، فکر احدی به مقام والای امام معصوم بار ندارد تا او را شناخته و به او سمت امامت و ولایت بدهد.


هرگز از سقیفه ساخته و از اجماع پرداخته نیست تا امام معصوم را انتخاب کند: «أین العقول من هذا، أین الاختیار من هذا؟» فرمود: مبادا مقام امامت معصوم را یک مقام انتخابی بدانید. ما که به مقام شامخ امامت بار یافتهایم، این مقام را درس نخوانده به ما دادهاند. همهٴ ما نگاران به مکتب نرفتهایم که با یک غمزه، مسئله آموز هزاران مدرّس هستیم. اینها مبین بلندای مقام امامت امام معصوم است.


لذا حضرت امیر المؤمنین (علیه‌السلام) در تبیین مقام منیع دودمان حضرت نبیّ اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «نحن شجرة النّبوّة و محطّ الرّسالة و مُختَلف الملائکة»[۲۶] یعنی فرشتهها در کنار حرم مطهّر ما رفت و آمد دارند. «اختلاف» یعنی رفت و آمد مکرّری که خلأ باقی نمیگذارد، چنانکه در قرآن کریم آمده است: ﴿و هو الّذی جعل اللّیلَ والنّهارَ خلفةً لِمَن أرادَ أن یَذّکّرَ أو أرادَ شُکوراً﴾[۲۷]«خلفه بودن» جانشین بودن، خَلَفْ و خلیفه بودن، به معنای اختلاف است. فرشتگان هرگز حرم امن امامان معصوم (علیهم‌السلام) نظیر حرمین و اعتاب مقدّسه را ترک نمیکنند. این مقام متعلّق به امامان معصوم است.


حال باید دید آیا شاگردان آنها نیز میتوانند کوی ولاء و امامان معصوم (علیهم‌السلام) را طی کنند و خانهٴ آنها جای نزول فرشته و کنار قبر مطهّر آنها محطّ ریزش فرشتگان رحمت باشد یا نه؟.


حضرت امیر المؤمنین (علیه‌السلام) (در نهج البلاغه) این مطلب را در میدان جنگ صفّین ایراد کرد. حضرت به نیروهای رزمی نستوه خود در جریان جنگ صفّین فرمود: من با برهان، حجّت خدا، وعدهٴ الهی و به استناد قرآن کریم سخن میگویم. ای رزمندگان نستوه من! حرف من به قرآن کریم متّکی است: «إنّى متکلمٌ بعِدَةِ اللهِ و حُجّتِه»[۲۸].


حضرت أمیر المؤمنین (علیه‌السلام) بر اساس آیهٴ کریمهٴ ﴿‌الّذین قالوا ربُّنا اللهُ ثم استَقاموا تَتَنَزّلُ علیهمُ الملائکةُ ألاّتَخافوا و لاتَحزَنوا و أبشروا بالجنّةِ الّتی کنتم توعَدون﴾[۲۹] فرمود: ایرزمندگان من! خدای سبحان فرمود: کسانی که گفتند: ﴿ربُّنا الله﴾، و بعد اهل قیام و استقامت بودند، و پایداری و پایمردی را از کف نداده و همچنان مقاوم بودند، فرشتهها بر آنان نازل میشوند و وعدهٴ خدای سبحان را به آنها میرسانند. آنگاه فرمود: عزیران من! «و قد قُلتُم ربُّنا اللهُ فَاستقیموا علی کتابه و علی منهاج أمره»[۳۰] حال که شما گفتید: «خدا»، پس مستقیم باشید، تا فرشتهها بر شما نازل شوند و «مُختَلَفِ ملائکه» شوید. این بیان نورانی علوی (علیه‌السلام) که خطاب به شاگردان نستوه آن حضرت صادر شده است، بیانگر آن است که: نزول فرشته اختصاصی به معصومین (علیهم‌السلام) ندارد و تنزّل ملائکه مخصوص ائمّهٴ معصومین (علیهم‌السلام) نیست، بلکه فرشتگان بر غیر معصوم نیز نازل می شوند، البتّه با حفظ درجات و مراتب. نکتهٴ مهم آن است که حضرت علی (علیه‌السلام) این سخن را در «مسجد» برای نمازگزاران یا در حالت صیام برای روزهداران نگفت (گرچه آنجا بجا است) بلکه در «میدان جنگ» بود که خطاب به مردان کار آزمودهٴ نستوه بیان فرمود. بنابراین انسان مؤمنی که بگوید: پروردگار من خداست، نه شرق و غرب، و مستقیم و پایدار باشد، آنگاه: ﴿تتنزّل علیه الملائکة﴾[۳۱]، و به او این چنین بشارت میدهند: ﴿ألاّتخافوا ولاتحزنوا وأبشروا بالجنّة الّتی کنتم توعدون﴾[۳۲].


این فرزند برومند پیامبر، یعنی امام راحل (قدّس سرّه) نیز گفت: «ربُّنا الله ثمّ استقام». لذا میتوان با طمأنینه در کنار بارگاه ملکوتی او ایستاد و گفت: «السّلام علیک أیّها العبدُ الصّالحُ، السّلام علیک یا مُختَلَفَ الملائکة». ای کسی که فرشته ها در کنار قبر تو میآیند؛ زیرا تو گفتی: «خدا»، و تا آخر ایستادی.


اگر گروه زیادی از رزمندگان خالص و مخلص پیادهروی از فاو تا جماران را در تاریخ ثبت کردهاند، بر اساس استقامت او بود. او گفت: «رَبّىَ الله»، و مستقیم بود، آنگاه: ﴿تتنزّل علیه الملائکة﴾. «طوبی له و حُسن مآبٍ». چه مقامی بالاتر از این که انسان شاگرد حضرت علی (علیه‌السلام) باشد و به سخن آن حضرت اعتنا کرده و بگوید: «رَبّىَ الله» و مستقیم باشد، آنگاه فرشتگان بر او نازل شده و به او بشارت دهند!


فرشتگان که مظاهر خدای سبحان هستند، حرف آنها کار آنهاست: «انّما قولُه فعلُه»[۳۳] آنها برای مؤمن نشاط را به ارمغان میآورند، و همین خود، تبریک است. آنها روح و ریحان میآورند، و همین خود، تهنیت است.


سرّ اینکه در سورهٴ مبارکهٴ رعد این چنین قرائت میکنیم ﴿ألا بِذکرِ اللهِ تَطمَئنُّ القلوبُ﴾[۳۴]، یعنی دلها تنها به نام و یاد خدا میآرمد، آن است که: «ذکر خدا» کار اوست و کار خدا «اِنزال سَکینَتْ» است. وقتی خدا آرامش را نصیب دل کرد، چنین دلی میآرمد، آنگاه هیچ عاملی توان نفوذ در این دل را نخواهد داشت. وقتی در این دل نفوذ نکرد، آن را منقلب و مضطرب نمیکند؛ لذا در چنین دلی هراسی راه پیدا نکرده و هیچ خطری او را نمیلرزاند، لذا با سکونت الهی حرکت میکند.


بسیاری از سربازان صدر اسلام میگفتند: هرگاه ما در جبهههای جنگ احساس خطر میکردیم و نائرهٴ جنگ افروخته میشد، همین که نزدیک وجود مبارک پیامبر گرامی (علیه و علی آله آلاف التّحیّة) شده و به آن حضرت پناه میبردیم، احساس آرامش میکردیم[۳۵]؛ چون او «مأمن الهی» بود:﴿‌فأنزَلَ اللهُ سَکینَتَه علیه﴾[۳۶] وقتی چنین شد، انسان از هیچ خطری هراس ندارد، لذا با آرامش انقلاب میکند، با اطمینان خاطر رژیم منحوس شاهنشاهی را از بین میبرد، با اطمینان، نظام جمهوری اسلامی را بنیانگذاری میکند، با طمأنینه، ده سال رهبری نظام را به عهده میگیرد، و بالاخره با ضمیر روشن وقلبی امیدوار هنگام ارتحال از برادران و خواهران مسلمان خداحافظی کرده و به دیار دوست سفر میکند.


نکتهای که ذکر آن در پایان این فصل لازم است آن است که حفظ نام امام راحل (قدّس سرّه) در ساىهٴ تقویت مقام معظّم رهبری، دولت، قوّهٴ قضائیّه، مجلس شورای اسلامی و همهٴ ارگانها و نهادهای ذی ربط در سایهٴ ولایت از یک سو، و حفظ وحدت و پرهیز از هر تخلّف و اختلاف از سوی دیگر است.


مبادا فقط بگوییم: حرم امام و نام امام؛ زیرا اگر امام همانند حضرت علیّ بن ابی طالب (علیهماالسلام) یا حسین بن علی (علیهماالسلام) باشد که تمام ذرّات وجودی ما به عشق آنها میتَپَد، ولی مردم در صحنه نباشند، همین حرم مطهّری که قبلهگاه است و زایران به طور مکرّر آن را می بوسند، ممکن است (معاذ الله) زیر چکمهٴ دژخیمان شرق یا غرب قرار بگیرد، چه اینکه اکنون متأسفانه تربت پاک حسینی و آن دری که همهٴ علما و مراجع در طیّ بیش از ده قرن بوسیدند، زیر چکمهٴ جلاّدان عفلقی است و به آن اهانت میشود و بارگاه حضرت علی (علیه‌السلام) که فلک در آنجا پرده میکشد و وجود مبارکش فرمود: «یَنْحَدِرُ عنّى السّیلُ ولا یرقی إلىّ الطّیرُ»[۳۷]، امروز تحت سلطهٴ صدّام کافر عفلقی است.


بنابراین هرگز امام یا معصوم بودن به تنهایی کافی نیست، بلکه آنچه جامعه را نگاه میدارد، «حضور مردم» است و آنچه مردم را حاضر در صحنه نگاه میدارد، رُشد فرهنگی و فکری مردم است. و آنچه که به مردم رشد فرهنگی میدهد، صفا و وفا و اخلاص دولتمردان است. و آنچه که به دولتمردان صفا میدهد، پیوند ناگسستنی امام و امّت و رهبری و مردم و پرهیز از هوی داشتن و اجتناب از هوس کردن و مانند آن است؛ وگرنه حضرت حسین بن علی (علیهماالسلام) در کربلا آرمیده است و اکنون صدّام پیروز است: ﴿تلک الأیّامُ نُداولُها بین النّاسِ﴾[۳۸]


آن وجود مبارکی که قبر او سالیان متمادی مخفی بود، هم اکنون زیر سلطهٴ صدّام کافر و مورد هتک است، و در حقیقت زیر سلطهٴ غرب و کافر. کدام مرجع تقلید، فخـرش در این نبود که عتبه بوسی کند و بگوید آن عتبه را بوییدم و بوسیـدم و بر مردمک دیده نهادم. امّا هم اکنون این مکان مقدّس زیر چکمهٴ بعثیان است.


اکنون رشد فرهنگی، حضور سیاسی، خلوص و صفای مردم گرانقدر ایران اسلامی و هماهنگی دولت و ملّت، بارگاه ملکوتی امام راحل (قدّس سرّه) را همچنان از گزند زمین و زمان و زمانه حفظ میکند و همهٴ اینها در سایهٴ خلوص و در پرتو اخلاص است.


امید است خداوند سبحان توفیق تداوم راه امام (رضوان الله علیه) و تابعیت خط آن حضرت را نصیب آحاد امت اسلامی بفرماید.


پی نوشتها :

*- کتاب بنیان مرصوص امام خمینی قدس سره، ص ۳۶۵-۳۸۲
۱- بحار الأنوار، ج ۸، ص ۶۵، روایت۲/
۲- اصول کافی، باب العقل و الجهل، ج ۱، ص ۲۶، روایت ۲۹/
۳- بحار الأنوار، ج ۷۴، ص ۲۳۲، روایت ۲/
۴- بحار الأنوار، ج ۷۵، ص ۳۶۴، روایت۵/ از سخنان نورانی حضرت امام جواد (علیه‌السلام). اطمینان به خدا بهای هر کالای گران و نردبان هر جای بلند است. اگر کسی بخواهد هر کالای گرانی را بخرد در سایه اطمینان به قدرت خدا توان خرید دارد و به هر مقام والایی بخواهد نایل شود در پرتو اعتماد به قدرت غیبی حق توان طیّ آن را خواهد داشت.
۵- غُرَر الحِکَم و دُرَر الکَلِم، ج ۲، ص ۶۰۳، ح ۹/
۶- بحار الأنوار، ج ۳۳، ص ۵۹۱، روایت ۷۳۵/
۷- سوره بقره، آیه ۱۰۶
۸- مفاتیح الجنان، دعای عدیله
۹- نهج البلاغه فیض الاسلام، خطبه ۲۰۷، ص ۶۸۳/
۱۰- همان مصدر
۱۱- همان مصدر
۱۲- سوره انفال، آیه ۲۹؛
۱۳- غرر الحکم و درر الکلم آمدی، ج ۲، ص۷۰۰، ح۱۳۱۱
۱۴- سوره انفال، آیه ۲۹
۱۵- بحار الأنوار، ج ۲، ص ۴۸۸، روایت۴/
۱۶- بحار الأنوار، ج ۳۲، ص ۴۲۷، روایت۳۸۹/
۱۷- بحار الأنوار، ج ۴۰، ص ۳۲۸، روایت۱۰/
۱۸- بحار الأنوار، ج ۶۷، ص ۳۱۶، روایت۲۳؛ غرر الحکم و درر الکلم آمدی، ج ۱، ص ۱۸۴، ح ۱۹۰/
۱۹- بحار الأنوار، ج ۲، ص ۸۴، روایت۱۰/
۲۰- بحار الأنوار، ج ۱، ص ۲۱۸، روایت۳۹/
۲۱- بحار الأنوار، ج ۴۰، ص ۸۷، روایت۱۱۴/
۲۲- بحار الأنوار، ج ۲۴، ص ۲۷۴، روایت ۵۹/
۲۳- بحار الأنوار، ج ۲۲، ص ۴۰۶، روایت ۲۱/
۲۴- بحار الأنوار، ج ۲۳، ص ۱۱۷، روایت ۳۲/
۲۵- بحار الأنوار، ج ۲۵، ص ۱۲۵، روایت۴/
۲۶- بحار الأنوار، ج ۴۰، ص ۸۷، روایت ۱۱۴/
۲۷- سوره فرقان، آیه ۶۲؛
۲۸- بحار الأنوار، ج ۷۱، ص ۱۹۰، روایت ۵۶/
۲۹- سوره فصّلت، آیه ۳۰؛
۳۰- بحار الأنوار، ج ۷۱، ص ۱۹۰، روایت ۵۶/
۳۱- سوره فصّلت، آیه ۳۰/
۳۲- همان مصدر.
۳۳- بحار الأنوار، ج ۱، ص ۱۲۲، روایت ۱۱/
۳۴- سوره رعد، آیه ۲۸/
۳۵- «کنّا اِذَا احمَرّ البَأسُ اتّقینا برسول اللهِ (صلی الله علیه و آله و سلم)».
۳۶- سوره توبه ، آیه ۴۰؛
۳۷- نهج البلاغه فیض الاسلام، خطبه ۳ (شقشقیّه)، ص ۴۶/
۳۸- سوره آل عمران، آیه ۱۴۰

کریمی که جهان پاینده دارد               تواند حجتی را زنده دارد

 

دانلود پروژه و کارآموزی و کارافرینی

شنبه 6 فروردین 1390  10:24 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها