0

صلـح و جنـگ در اسلام قسمت اول

 
mohamadaminsh
mohamadaminsh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1389 
تعداد پست ها : 25772
محل سکونت : خوزستان

صلـح و جنـگ در اسلام قسمت اول



صلـح و جنـگ در اسلام

قسمت اول

اشاره:

از اموري كه گاه مستشرقان، اسلام را به آن متهم نموده و كوشيده‌اند دامن مسيحيت را از آن بپيرايند، مسئله جنگ و خشونت است. چندي پيش نيز اين اتهام علاوه بر عوامل سياسي ـ فرهنگي غرب از زبان پاپ ـ رهبر مسيحيان كاتوليك ـ نيز بر زبان رانده شد؛ اما اين بار نه تنها طرفدار چنداني نداشت، كه واكنش‌هايي را از سوي پيروان اديان و مذاهب مختلف جهان برانگيخت. اكنون برآنيم با نگاهي چند جانبه، اما كوتاه اين مسئله را وارسيم و نه تنها در مقام نظر، كه در عمل نيز كارنامه اسلام و مسلمانان را با داعيه‌داران صلح و مدارا در ترازوي سنجش گذاريم.

درآمد

مسئله جنگ و صلح، خشونت و مدارا، توسل به زور و منع از آن از مهم‌ترين مباحث حقوقي و سياسي در ادوار مختلف تاريخ بوده است. در رابطه با اينكه آيا هر يك از جنگ و صلح داراي ارزش ذاتي و مطلقند يا ضد ارزش؟ روايند يا ناروا؟ و يا هر دو اموري اقتضايي و تابع شرايطند ديدگاه‌هاي مختلفي وجود دارد.[1] انگاره اخير كه خردپذيرترين آنهاست سئوالاتي چند در پي مي‌آورد. آيا جنگ و صلح داراي ارزشي برابرند؟ يا يكي اصل است و ديگري فرع؟ عوامل تجويز كننده هر يك كدام است؟ و... اينها از مسائل مهمي است كه پاسخ به آنها، همچون ديگر آموزه‌هاي مربوط به حوزه مناسبات انساني، ريشه در بنيادهاي معرفت‌شناختي، هستي‌شناختي و انسان‌شناختي دارد. در مَثَل برخي از ايدئولوژي‌هاي سياسي مدرن چون فاشيسم،[2] ناسيونال سوسياليسم،[3] و... بر اساس بنيادهايي چون دارونيسم اجتماعي،[4] ميليتاريسم،[5] نژادپرستي[6] و... اصل را بر جنگ و خشونت نهاده و صلح و همزيستي مسالمت‌آميز را در شرايط محدود و اجتناب‌ناپذير توصيه مي‌كنند.[7] اما در اسلام صلح و همزيستي مسالمت‌آميز مسئله‌اي اصيل و ريشه‌دار است. اين رهيافت، پيوندي ناگسستني با طبيعت اسلام و نظريه عمومي و كلي آن درباره جهان و زندگي انسان دارد. اسلام دين همبستگي و وحدت و يگانگي بزرگ در سراسر جهان عظيم و پهناور است.‌ آموزه توحيد،[8] قرار داشتن همه هستي در گردونه تدبير واحد و حكيمانه الهي، پيوند نسلي همه آدميان به يك پدر و مادر و اشتراك خانوادگي همه انسانها،[9] حركت جهان و انسان به سوي غايت واحد الهي،[10] وجود فطرت يگانة خداجو و كمال‌خواه در همه انسان‌ها، استوارترين زيرساخت‌هاي نظري صلح و همبستگي جهاني است و اين همه اموري است كه دين مبين اسلام طلايه‌دار و پيشاهنگ آن است. بنابراين اگر منطقي بينديشيم آموزه‌هاي اسلامي برآيندي جز دعوت به صلح جهاني و همزيستي مسالمت‌آميز بر اساس توحيد و عدالت و پارسايي ندارد. از اين‌رو مي‌توان گفت صلح در اسلام قاعده‌اي جاودان و پايدار است و جنگ حالتي استثنايي است كه بر اثر برون‌رفت از همبستگي بزرگ پديد مي‌آيد و در واكنش به تجاوز و ستم يا فساد و هرج و مرج‌ و به تباهي كشاندن انسانها لازم مي‌شود.

قرآن، منشور صلح جهاني

چشم‌انداز كلي و راهبرد اساسي قرآن درباره صلح و همزيستي را مي‌توان در آيات زير جستجو نمود:
1. قرآن مجيد به صراحت جنگ‌افروزي را مذمت و منشأ آن را فساد و تباهي مي‌داند: «وَ اِذَا تَوَلَّي سَعَي فِي ٱلاَرْضِ لِيُفْسِدَ فِيهَا وَ يُهْلِك ٱلْحَرْثَ وَ ٱلْنَّسْلَ وَ ٱللَّهُ لَايُحِبُّ ٱلْفَسَادْ؛[11] و چون حاكميت يابد [با جنگ و خونريزي]، در راه فساد در زمين مي‌كوشد و زراعت‌ها و چهارپايان را نابود مي‌سازد.»
2. قرآن خدا را فرونشاننده آتش جنگ مي‌خواند: «كُلَّمَا اَوْقَدُواْ نَاراً لِّلْحَرْبِ اَطْفَأهَااللهُ وَ يَسْعَوْنَ فِي ٱلْاَرْضِ فَسَاداً وَ ٱللهُ لَايُحِبُّ ٱلْمُفْسِدِينْ؛[12] هرگاه آتش جنگ برافروزند خداوند آن را فرو مي‌نشاند. آنان در زمين فساد مي‌گسترند، اما خدا فسادگران را دوست نمي‌دارد.»
3. قرآن به صلح و زندگي مسالمت‌آميز دعوت مي‌كند: «يَا اَيُّهَا ٱلَّذِينَ اَمَنوُاْ ٱدْخُلُواْ فِي ٱلْسِّلْمِ كافَّةً وَلَا تَتَّبِعُواْ خُطُوَاتِ ٱلْشَّيْطَانِ اِنَّهُ لَكمْ عَدُوٌّ مُبِينْ؛[13] اي ايمان ‌آوردگان! همگي در صلح و آشتي درآييد؛ و از گام‌هاي شيطاني پيروي نكنيد؛ كه او دشمن آشكار شماست.»
4. قرآن اهل كتاب را به اصول مشترك كه بزرگ‌ترين بنياد و زيرساخت همزيستي مسالمت‌آميز است فرامي‌خواند: «قُلْ يَا اَهْلَ ٱلْكتَابِ تَعَالَواْ اِلَي كلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَ بَيْنَكُمْ اَلَّا نَعْبُدَ اِلَّا ٱللَّهَ وَلاَ نُشْرِك بِهِ شَيْئاً وَلاَ يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضاً اَرْبَاباً مَنْ دُونِ‌ ٱللَّه...؛[14] بگو اي اهل كتاب! بياييد به سوي سخني كه بين ما و شما يكسان است؛ كه جز خداوند يكتا را نپرستيم و چيزي را همتاي او قرار ندهيم؛ و كسي از ما، ديگري را ـ‌جز خداي يگانه‌ـ به پروردگاري نپذيرد.»
5. قرآن هر گونه تعدي، تجاوز و ستمگري را محكوم و از آن نهي مي‌نمايد: «وَلَا تَعْتَدُوا اِنَّ‌ ٱللَّهَ لَايُحِبُّ ٱلْمُعْتَدِينْ؛[15] تعدي و تجاوز نكنيد، زيرا خداوند ستم‌پيشگان و تجاوزگران را دوست ندارد.»
6. قرآن هر گونه نابرابري نژادي، قومي و ذاتي انسان‌ها را، كه زمينه زياده‌خواهي و تجاوزگري است، نفي نموده و تنها ملاك برتري را درستكاري و پاسداشت فضيلت‌هاي اخلاقي و انساني مي‌داند: «يَا اَيُّهَا ٱلْنَاسُ اِنَا خَلَقْنَاكم مِن ذَّكرٍ وَ اُنْثَي وَ جَعَلْنَاكمْ شُعُوباً وَ قَبَائِلَ لِتَعَارَفُواْ اِّنَّ اَكرَمَكمْ عِنْدَاللَّهَ اَتْقَيكمْ اِنَّ ٱللهَ عَلِيمٌ خَبِيرْ؛[16] اي آدميان! ما شما را از يك مرد و زن آفريده و تيره‌ها و قبيله‌ها قرار داديم تا يكديگر را بشناسيد؛ (اين امور ملاك امتياز نيست)، همانا گرامي‌ترين شما نزد پروردگار پارساترين شماست، به درستي كه خداوند دانا و آگاه است.»
7. قرآن تأكيد مي‌كند كه هرگاه گروهي از كفار واقعاً بي‌طرفي برگزيده و در پي مسالمت باشند، مسلمانان بر آنان سلطه‌اي نداشته‌ و حق جنگيدن با آنها را ندارند: «فَاِنِ ٱعْتَزَلُوكمْ فَلَمْ يُقَاتِلُوكمْ وَ ٱلْقَوْا ٱِلَيْكمُ ٱلسَّلَمَ فَمَا جَعَلَ ٱللََّهُ لَكمْ عَلَيْهِمْ سَبِيلاْ؛[17] پس اگر از شما كناره‌گيري ‌كردند و با شما پيكار ننمودند، بلكه پيشنهاد صلح كردند، خداوند به شما اجازه نمي‌دهد كه متعرض آنان شويد.»
قرآن در جاي ديگر، ضمن تأكيد بر آمادگي دفاعي، به پيامبر(ص) دستور مي‌دهد كه اگر دشمنان به صلح گرايند از صلح و آشتي استقبال كند: «وَ اِن جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لهَاَ وَ تَوَكلْ عَلَي‌ٱللهِ اِنَّهُ هُوَ ٱلسَّمِيعُ ٱلْعَلِيمْ؛[18] و اگر تمايل به صلح نشان دهند، تو نيز از در صلح درآي؛‌ و بر خداوند توكل كن، كه او شنوا و داناست.»
8. قرآن صلح و صفا و صميميت را براي بشر مايه خير و نيكبختي مي‌داند: «وَٱلْصُّلْحُ خَيْرٌ...؛[19] صلح و آشتي بهتر است» از همين‌رو قرآن مجيد در موارد متعددي به ايجاد صلح و امنيت، وفاق و دوستي و همزيستي مسالمت‌آميز فرمان مي‌دهد.[20]
9. رويكرد اساسي قرآن نيك‌رفتاري با هم‌نوعان است هر چند از كفار باشند، مشروط بر آن‌كه آنان نيز به اصول همزيستي مسالمت‌آميز پاي‌بند و متعهد باشند: «لَا يَنْهَاكمُ ٱللهُ عَنِ ٱلَّذِينَ لَمْ يُقَاتِلُوكمْ فِي‌ٱلدِّين وَ لَمْ يُخْرِجُوكمْ مِنْ دِيَارِكم اَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُواْ اِلَيْهِمْ اِنَّ اللهَ يُحِبُّ ٱلْمُقْسِطِينْ؛[21] خدا شما را از نيكي‌كردن و رعايت عدالت نسبت به كساني‌كه در امر دين با شما پيكار نكردند و از خانه و ديارتان بيرون نراندند نهي نمي‌كند؛ چرا كه خداوند عدالت‌پيشگان را دوست دارد.»
10. قرآن هرگونه فشار و اجبار در پذيرش دين و دعوت اسلامي را مردود انگاشته و به صراحت اعلام مي‌كند: «لاَ اِكرَاهَ فِي‌‌ٱلْدّينْ قَدْ تَبَّينَ ٱلْرُّشْدُ مِنَ ‌ٱلْغَيْ؛[22] هيچ اجباري در دين نيست؛‌ زيرا هدايت و رشد، از گمراهي روشن شده است.»
از ديدگاه قرآن وظيفه پيامبر(ص) ابلاغ پيام روشن الهي است: «وَ مَا عَلَي ٱلرَّسُولِ إِلَّاٱلْبَلَاغُ ٱلْمُبِينْ؛[23] بر پيامبر نيست مگر رساندن آشكار.» در اين راستا پيامبر(ص) هيچ سلطه و قدرت اجبار و اكراهي ندارد: «فَذَكرْ اِنََّماٰ اَنتَ مُذَكرٌ، لَسْتَ عَلَيْهِمْ بِمُصَيْطِرْ؛[24] پس تذكر ده كه تو فقط تذكردهنده‌اي، تو سلطه‌گر بر آنان نيستي كه (بر ايمان) مجبورشان كني.»
از آنچه گذشت به خوبي روشن مي‌شود كه اولاً در چشم‌انداز قرآن صلح يك «قاعده» است، و جنگ «استثنا»؛ ثانياً لشكركشي و نبرد در راه تحميل عقيده و اجبار در پذيرش دين در منطق قرآن مردود و بي‌اساس است.

صلح در سنت پيامبر

از ديگر اموري كه در آشنايي با چشم‌انداز اسلامي پيرامون مسئله جنگ و صلح مفيد و مؤثر مي‌باشد آشنايي با خلق و خوي پيامبر(ص) و سيره رفتاري آن حضرت است. آنچه آشكارا در آينه تاريخ مي‌توان ديد اين است كه سماحت و گذشت، حسن‌ خلق و معاشرت نيكو از بارزترين ويژگي‌هاي پيامبر برزگوار اسلام بوده است.
قرآن مجيد شيوه رفتاري آن حضرت را چنين توصيف مي‌كند: «وَ إِنَّك لَعَلي خُلُقٍ عَظِيمْ»؛[25] به راستي تو داراي اخلاقي عظيم و تحسين‌برانگيز هستي؛ در رابطه با دلسوزي و مهرباني انتهاناپذير حضرتش مي‌فرمايد: «لَقَدْ جَائَكمْ رَسُولٌ مِنْ اَنْفُسَكمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَريصٌ عَلَيْكمْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَئُوفٌ رَحِيمْ؛[26] به يقين براي شما پيامبري از خودتان آمد كه در رنج افتادن شما براي او دشوار است. به جِدّ خواستار هدايت شماست و نسبت به مؤمنان دلسوز و مهربان مي‌باشد.»
از ديدگاه قرآن يكي از رموز اساسي گسترش اسلام وگرايش سريع و شديد همگاني به سوي آيين خاتم همان اخلاق نيكو و رفتار كريمانه پيامبر(ص) بوده است: «فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللهِ لِنتَ لَهُمْ وَ لَوْ كنْتَ فَظّاً غَليظَ ٱلْقَلْبِ لَانْفَضُّواْ مِنْ حَوْلِك... ؛[27]‌ پس به بركت رحمت خداوند با آنان نرم‌خو و مهربان شدي و چنانچه تندخو و سخت‌دل بودي هر آينه از گرد تو پراكنده مي‌شدند». حضرتش در تمام عمر شريف خود هرگز به كسي دشنام نگفت، سخن بيهوده بر زبان نياورد، آه دردمندان را مي‌شنيد، به فرياد اعتراض‌گران گوش فرا مي‌داد، و هر اعتراضي را به نيكي پاسخ مي‌فرمود، سخن كسي را قطع نمي‌كرد، فكر آزاد را سركوب نمي‌كرد، اما خطاي در انديشه و كردار را با منطق استوار و بياني شيرين و دلنشين روشن مي‌ساخت. بر روي زخم‌هاي دل‌شكستگان مرهم مي‌نهاد. رقيق‌القلب بود و از رنج ديگران آزرده‌خاطر مي‌گشت.
او با دشمنان خويش نيز با سعه‌صدر و عطوفت برخورد مي‌نمود. سنت رفتاري پيامبر عظيم‌الشان اسلام گواه بر اين است كه «حضرت رسول اكرم(ص) و پيروان آن حضرت، حتي يك جنگ تجاوزگرانه نداشته‌اند،‌ بلكه همة جنگ‌هاي پيامبر دفاعي محض و در پاسخ به تجاوزات و پيمان‌شكني‌هاي دشمنان دين بوده است»[28]. سيد قطب مي‌نويسد: «حضرت محمد(ص) هيچگاه نسبت به مردم راه ظلم را نمي‌پيمود، تنها خواسته‌اش از مردم اين بود كه گفتارش را بشنوند، كه اگر دل‌هايشان نرم و متمايل به خدا گرديد، ايمان بياورند. و چنانچه دل‌هايشان را قساوت فرا گرفت و گمراهي بر آن چيره گرديد، كارشان موكول به خدا باشد. اما مردم آن طوري‌كه محمد(ص) با آنها سازش مي‌كرد، با وي سازش نداشتند و راه دعوت صلح‌جويانه‌اش را باز و آزاد نمي‌گذاشتند، و آزادي پيروانش را محترم نمي‌شمرند؛ به آنها اذيت‌ها مي‌كردند و آنها را از خانه و وطن‌شان بيرون مي‌نمودند و هر كسي كه آنها را مي‌يافت، به قتل مي‌رساندند. بدون داشتن هيچ‌گونه منطق قانع‌كننده‌اي مانع دعوت و تبليغ آنها مي‌شدند و نمي‌گذاشتند منطق آنها به گوش همگان برسد. در اين وقت بود كه اسلام توسل به قوه قهريه را براي دفاع از مبدأ اساسي پيشرفتش، كه عبارت از آزادي دعوت و عقيده است، جايز شمرد».[29]
پيامبر با هر كس كه به او پيشنهاد صلح مي‌داد، پيمان صلح برقرار مي‌كرد و هر كس با او پيماني مي‌بست با او نمي‌جنگيد، مگر آنكه آنان عهدشان را مي‌شكستند، و عليه مسلمين به نبرد پرداخته و يا با دشمنان حربي مسلمين همكاري مي‌كردند. از اين قبيل است جنگ با يهود بني‌قريظه كه با حضرت پيمان بستند، ولي ديري نپاييد كه عهد خود را شكسته و با احزاب مختلف، در جنگ «خندق» عليه مسلمين وارد كارزار شدند.
شيخ جواد بلاغي مي‌نويسد: «قاعده اوليه نزد رسول خدا(ص) صلح بوده است، هرگاه كه كفار متمايل به صلح و مسالمت و زندگي طبيعي بودند با آنان از در صلح و مسالمت در مي‌آمد؛ حتي اگر مي‌دانست كه در صورت جنگ با آنان پيروز و غالب است.»[30] بر خلاف تبليغات سوء دشمنان، رشد و بالندگي اسلام بيش از هر چيز در گرو اخلاق فاضله و روش بشر دوستانه پيامبر بوده است، تا آنجا كه گفته‌اند: «شمار كساني كه پس از صلح حديبيه به اسلام گرويده‌اند، بيش از همه كساني است كه ظرف بيست سال پيش از آن مسلمان شده بودند».[31] در سيره پيامبر هيچگاه عنف و اجبار در پذيرش دين مشاهده نگرديده است؛ حتي آن حضرت پيشنهاد برخي از انصار مسلمان در مورد الزام فرزندانشان براي پذيرش اسلام را رد كرده و در اين‌ باره به آيه «لاَ اِكرَاهَ فِي‌ ٱلْدّينْ قَدْ تَبَّينَ ٱلْرُّشْدُ مِنَ ‌ٱلْغَيْ»[32] استناد مي‌كردند.[33] گاندي رهبر استقلال هند مي‌نويسد: «عنف و اجبار در دين اسلام وجود ندارد. حيات شخصي پيامبر اسلام، به نوبه خود، نشانه و سرمشق بارزي براي رد فلسفه عنف و اجبار، در امر مذهب مي‌باشد».[34]
جالب است دانسته شود «طبق مدارك معتبر تاريخي مجموع كشته‌شدگان همة جنگ‌هاي صدر اسلام حدود يك‌هزار و چند نفر از مجموع مسلمانان و كفار بوده است».[35] پروفسور حميدالله مي‌نويسد: «محمد(ص) بر بيش از يك ميليون ميل مربع حكومت مي‌كرد. اين مساحت، معادل تمام خاك اروپا منهاي روسيه بود و به طور قطع در آن روزها اين محوطه مسكن ميليون‌ها جمعيت بود. در ضمن تسخير اين منطقه وسيع، يكصد و پنجاه نفر از افراد مخالف در ميدان‌هاي جنگ از بين رفته بودند و تلفات مسلمين، روي‌هم‌رفته براي مدت ده سال در هر ماه يك نفر شهيد بود. اين اندازه احترام به خون بشر در داستان‌هاي بشري، امري است بي‌نظير...»[36]

خشونت در عهدين

اكنون جا دارد نيم‌نگاهي به عهد عتيق و جديد انداخته و به مقايسه آموزه‌هاي آن با تعاليم اسلام بپردازيم. در عهد عتيق كه كتاب مقدس يهوديان و مسيحيان است پيرامون نبرد با مشركان آمده است: «اگر درباره يكي از شهرهايي كه يهوه خدايت به تو به جهت سكونت مي‌دهد، خبر يابي كه بعضي پسران بليطال از ميان تو بيرون رفته ساكنان شهر خود را منحرف ساخته؛ گفته‌اند: برويم و خدايان غير را كه نشناخته‌ايد عبادت نماييم، آنگاه تفحص و تجسس نموده نيك استفسار نمايد و اينك اگر اين امر صحيح و يقين باشد كه اين رِجاسَت در ميان تو معمول شده است البته ساكنان آن شهر را بدم شمشير بِكُش و آن را با هر چه در آن است و بهايمش را بدم شمشير هلاك‌نما و همه غنيمت آن را در ميان كوچه‌اش جمع كن و شهر را با تمامي غنيمتش براي يهوه خدايت به آتش بالكل بسوزان و آن تا به ابد تلي خواهد بود و بار ديگر بنا نخواهد شد و از چيزهاي حرام شده چيزي به دستت نچسبد تا خداوند از شدت خشم خود برگشته بر تو رحمت و رأفت بنمايد.»[37] در سفر تثنيه نيز آمده است: «يهوه خداي ما عوج ملك باشان را نيز و تمامي قومش را به دست ما تسليم نمود. او را به حدي شكست داديم كه احدي از براي وي باقي نماند... و آنها را بالكل هلاك كرديم چنان‌كه با سيحون ملك حشبون كرده بوديم. هر شهر را با مردان و زنان و اطفال هلاك ساختيم و تمام بهايم و غنيمت شهرها را براي خود به غارت برديم...»[38] نيز آمده است: «البته ساكنان آن شهر را به دم شمشير بكش و آن را با هر چه در آن است و بهايمش را به دم شمشير هلاك نما ... و شهر را با تمامي غنيمتش براي يهوه خدايت به آتش بالكل بسوزان»[39]. بي‌ترديد هرگز نمي‌توان ردپاي چنين آموزه‌هايي را در اسلام يافت. در عهد جديد (انجيل) نيز كه كتاب خاص مسيحيان است از زبان حضرت عيسي(ع) آمده است: «گمان مبريد كه آمده‌ام صلح و آرامش را بر زمين برقرار سازم. نه، من آمده‌ام تا شمشير را برقرار نمايم. من آمده‌ام تا پسر را از پدر جدا كنم، دختر را از مادر، و عروس را از مادر شوهر، بطوري كه دشمنان هر كس، اهل خانه خود او خواهند بود.»[40]

مدارا و سيره مسلمين

روش پيامبر اسلام(ص) تا حد زيادي توسط مسلمانان پس از آن حضرت مورد توجه بوده است. سماحت و بزرگواري مسلمانان از چنان وضوحي برخوردار است كه انديشمندان غربي را به اعتراف و تحسين وا داشته. سه نكته اساسي در سيره مسلمين حايز اهميت است:
1. نبرد و فتوحات مسلمانان در زمان خلفاي راشدين نوعاً رهايي‌بخش و همراه با خواست و همكاري مردم سرزمين‌هاي فتح شده بوده است؛[41] ادوارد براون در اين‌باره مي‌نويسد: «رفتار ستمگرانه موبدان نسبت به پيروان ساير مذاهب و اديان سبب شد كه درباره آيين زرتشت و پادشاهاني كه از مظالم موبدان حمايت مي‌كردند حس‌بغض و كينه شديد در دل بسياري از اتباع ايران برانگيخته شود و استيلاي عرب به منزله نجات و رهايي ايران از چنگال ظلم تلقي گردد».[42] دكتر صاحب‌الزماني نيز آورده است: «توده‌هاي مردم نه تنها در خود در برابر جهان‌بيني و ايدئولوثوي ضد تبعيض طبقاتي اسلام مقاومتي احساس نمي‌كردند، بلكه درست در آرمان آن همان چيزي را مي‌يافتند كه قرن‌ها به بهاي آه و اشك و خون خريدار و جان‌نثار و مشتاق آن بودند و عطش آن را از قرن‌ها در خود احساس مي‌كردند...»[43]
2. مسلمانان هيچگاه به زور دعوت به اسلام نكرده و همواره اصل آزادي مذهبي را سرلوحه برنامه‌هاي خود قرار داده‌اند. «آرنولد»[44] در اين باره مي‌نويسد: «از اين نمونه‌هايي‌كه تاكنون ذكر كرديم كه همه از گذشت و سهل‌گيري مسلمان‌هايي ‌كه در قرن اول هجري بر عرب‌هاي مسيحي پيروز شده و تسلط داشتند، حكايت مي‌كرد و همچنان در نسل‌هاي بعدي جريان داشته است، مي‌توانيم به طور قطع و اخلاص اين معني را ادعا كنيم: اين قبايل مسيحي كه در مقابل اسلام گردن نهاده و معتقد به آن شده‌اند، اين كار را از روي اختيار و اراده آزاد انجام داده‌اند، هيچ‌گونه جبر و اكراهي در ميان نبوده است و عرب‌هاي مسيحي مذهب كه هم‌اكنون در ميان مسلمين زندگي مي‌كنند، شاهد اين تسامح و سهل‌گيري هستند».[45]
وي در جايي ديگر مي‌نويسد: «از پيوندهاي دوستي كه همواره ميان عرب‌هاي مسلمان و مسيحي برقرار بوده و هست، ممكن است قضاوت كنيم كه زور و نيرو، هيچگاه در گرويدن مردم به اسلام مؤثر نبوده است. محمد(ص) شخصاً پيمان‌هايي با بعضي از قبايل مسيحي بست و به عهده گرفت كه از آنها حمايت كند، و به آنها در اقامه شعائر ديني آزادي بخشيد، حتي حقوق و احترامي را كه رجال كليساها داشته‌اند محترم شمرد. و همچنين، پيمان‌هايي نظير اين، بين پيروان و جانشينان پيغمبر(ص) با بعضي از هموطنانشان كه طبق آيين قديمي خود بت مي‌پرستيدند، موجود بوده است».[46] و اين در حالي است كه مسيحيان پس از پيروزي بر اندلس مسلمانان را به پذيرش مسيحيت و در صورت مخالفت به مرگ تهديد كردند.[47]
ولتر مي‌گويد: «دين اسلام وجود خود را به فتوت و جوانمردي‌هاي بنيان‌گذارش مديون است، در صورتي كه مسيحيان با كمك شمشير و تل آتش آيين خود را به ديگران تحميل مي‌كنند. پروردگارا كاش تمام ملت‌هاي اروپا، روش تركان مسلمان را سرمشق قرار مي‌دادند».[48]
جان ديون پورت بر آن است كه جنگ براي تحميل عقيده فقط در مسيحيت وجود داشته است و توسط مسلمانان هيچگاه يك قطره خون به اين دليل ريخته نشده است.[49]
3. مسلمانان هيچگاه اصل همزيستي مسالمت‌آميز و رعايت اصول انساني و احترام به ديگران را فرو ننهادند، در حالي كه غيرمسلمانان با آنان بر خلاف اين روش عمل مي‌نمودند. روبرتسون مي‌نويسد: «هنگامي‌كه مسلمانان (در زمان خليفه دوم) بيت‌المقدس را فتح كردند هيچ‌گونه آزاري به مسيحيان نرساندند؛ ولي بر عكس هنگامي‌كه نصارا اين شهر را گرفتند با كمال بي‌رحمي مسلمانان را قتل‌عام كردند. و يهود نيز وقتي به آنجا آمدند، بي‌باكانه همه را سوزاندند».
همو مي‌گويد: «بايد اقرار كنم كه اين سازش و احترام متقابل به اديان را كه نشانه رحم و مروت انساني است، ملت‌هاي مسيحي مذهب از مسلمانان ياد گرفته‌اند».[50]
چه نيكوست بدانيم كه پاسخ غرب در برابر نرمخويي و بردباري مسلمانان جز كشتار بي‌رحمانه نبوده است. در تاريخ معاصر مي‌خوانيم: «... با وجود ارفاق و تساهلي كه مسلمين در اسپانيا و بعضي از ممالك مفتوحه روا مي‌داشتند، پس از چند قرن، در اثر عناد و تعصب كشيش‌ها و تحريك افكار ملي و نژادي، جنجال و مخالفت شديدي عليه مسلمين در اسپانيا به وقوع پيوست و پيشوايان دين، به قتل پير و جوان و مرد و زن مسلمان فتوا دادند، تا اينكه فيليپ دوم به فرمان پاپ، به وضعي ناهنجار فرمان اخراج مسلمين را از سرزمين اسپانيا صادر نمود. ليكن قبل از آنكه مسلمين موفق به فرار شوند سه چهارم آنها به حكم كليسا در خاك و خون غلطيدند و كساني‌كه جان خود را با هول و هراس از خطر مرگ نجات دادند بعدها به دستور محكمه تفتيش عقايد جملگي محكوم به اعدام شدند. بعد از فيليپ در دوران زمامداري فرديناند شارل پنجم مسلمين در فشار و محدوديت فراوان زيست مي‌كردند. در طول اين مدت قريب سه ميليون مسلمان از دم تيغ تعصب و جاهليت گذشتند...»[51]
آلبرماله درباره آدمكشي‌هاي صليبيان مي‌نويسد: «عموم روايات بر قتل عام شهادت مي‌دهد، تقريباً ده هزار مسلمان در معبد قتل عام شدند و هر كس در آنجا راه مي‌رفت تا بند پايش را خون مي‌گرفت... هيچكس جان به در نبرد و حتي زن و اطفال خردسال را هم معاف ننمودند.»[52]
يوسف اشباح، مورخ آلماني در كتاب «تاريخ اندلس» آورده است: «قشون مسيحيان سيل‌آسا به شهرها و دهات سرازير مي‌شدند و آنها را آتش‌زده، ويران مي‌نمودند و به هر كجا مي‌رسيدند با آتش و شمشير به جان مردم مي‌افتادند و مساجد مسلمين را مورد هتك حرمت قرار داده و صليب‌ها را بر فراز مناره‌ها نصب مي‌كردند.»[53]

مدارا و خشونت در عصر حاضر

در عصر حاضر در ميان پيروان اديان بزرگ جهان مسلمانان بردبارترين آنان در برخورد با صاحبان ديگر اديان مي‌باشند، در حالي‌كه بزرگ‌ترين جنايات تاريخي از سوي سردمداران شعار صلح و امنيت و دموكراسي نسبت به مسلمانان انجام مي‌پذيرد. نمونه‌هاي اين مسئله در بوسني و هرز‌گوين، فلسطين اشغالي، عراق، افغانستان و... مشاهده شده و مي‌شود. دكتر سيد حسين نصر در اين‌باره مي‌نويسد: «... يهوديان، مسيحيان و مسلمانان در صلح و صفا و تسامحي چشمگير در اسپانياي زمان حاكميت مسلمانان در كنار هم زيسته‌اند... حتي همين امروز ميليون‌ها مسيحي و نيز شمار كمي از يهوديان، زرتشتيان، بودائيان و هندوان، در گستره‌اي از مغرب تا مالزي تحت حاكميت مسلمانان مشغول گذراندن زندگي‌اند. نه تنها بر آنها در مقام انسان، تسامح و مدارا روا داشته شده، بلكه بسياريشان در كشورهاي خود ثروتمندترين گروه‌ها به شمار مي‌آيند، مانند قبطيان در مصر يا بوداييان چيني در مالزي. اين گروه‌ها هرگز مشمول «تصفيه قومي» نشده‌اند. در حالي‌كه، گذشته از جنايات دهشتناك آلمان نازي، مسلمانان و يهوديان در اسپانياي پس از 1942 يا تاتارها در روسيه تزاري و همين امروز نيز مسلمانان در بوسني مورد تصفيه قومي قرار گرفته‌اند».[54] همو مي‌گويد: «عده زيادي درباره جهان اسلام چنان سخن مي‌گويند تو گويي اين جهان اسلام است كه ناو خود را در خليج مكزيك و به قصد تهديد آمريكا مستقر كرده است. حال‌ آنكه اين ناو آمريكاست كه بر خليج‌فارس و عمده منابع اقتصادي قاطبه ملل مسلمان در آن منطقه تسلط دارد».[55]

نگرش اسلامي و حقوق بين‌الملل

چنانكه گذشت راهبرد اساسي اسلام حفظ صلح و امنيت و منع توسل به زور، مگر در شرايط ضروري است.
اين مسئله در منشور ملل متحد با سرلوحه قراردادن «حفظ صلح و امنيت بين‌المللي»[56] مورد توجه قرار گرفته و سپس اعلام مي‌دارد: «كليه اعضا، اختلافات بين‌المللي خود را به وسايل مسالمت‌آميز، به طريقي كه صلح و امنيت بين‌المللي و عدالت به خطر نيفتد، حل خواهند كرد.»[57] بنابراين اصل اوليه «خودداري از توسل به جنگ و فشار» مشترك در اسلام و حقوق بين‌الملل معاصر است؛ ليكن چند نكته در اين باب در خور توجه است:
1) پيشينه اين اصل در اسلام به 15 قرن قبل يعني آغاز ظهور اسلام بر مي‌گردد و از اين جهت اسلام قرن‌ها از حقوق بين‌الملل معاصر پيشي گرفته است. مارسل بوآزار محقق انستيتوي تحقيقات عالي بين‌المللي در ژنو با تمجيد از ديدگاه‌هاي جهاني اسلام و امتيازات خاص آن، مي‌نويسد: «... اسلام در صدد ساختن جهاني است كه همه مردم، حتي آنان كه به دين سابق خويش وفادار مانده‌اند، با تفاهم و همكاري و برادري و برابري كامل زندگي كنند...»[58] او فراتر رفته و مي‌نويسد: «بايد اذعان كنيم كه پيغمبر اسلام، بنيانگذار حقوق بين‌الملل بوده است».[59] و در جاي ديگر با اسوه خواندن پاره‌اي از آموزه‌هاي حقوق بين‌الملل در اسلام مي‌گويد:‌ «اين حقيقتي است بديهي كه حقوقدانان مسلمان ده قرن پيش از ژان ژاك روسو به دست داده‌اند.»[60]
2) موارد استثناي اصل فوق در اسلام و حقوق بين‌الملل معاصر، تا حد زيادي بر هم منطبق است، هر چند تا حدودي نيز اختلاف وجود دارد، ليكن به نظر مي‌رسد كه جهت‌گيري حقوق بين‌الملل معاصر به سمت حقوق بين‌الملل اسلام مي‌باشد. پيدايش دكترين‌هاي مداخله بشردوستانه[61] و مشروعيت جنگ به منظور كسب آزادي ملي (مبارزه مشروع يا نهضت‌هاي آزادي‌بخش ملي)[62] شاهد بر اين مدعاست.[63]
3) آنچه در منشور ملل متحد آمده صرفاً نگاشته‌هايي نقش بر كاغذ است و پيش‌قراولان آن اولين ناقضان آن هستند. در حالي‌كه اصول عاليه اسلام توسط پيشواي آن يعني پيامبر(ص) و جانشينان او به خوبي رعايت گرديده و مسلمانان نيز در طول تاريخ پاي‌بندي نسبتاً خوبي به آنها نشان داده‌اند، اين مسئله چنان‌كه گذشت توسط برخي از انديشمندان منصف غربي مورد اعتراف و ستايش قرار گرفته است.

پي‌نوشت‌ها:

[1] ـ جهت آگاهي بيشتر بنگريد: حميد رضا شاكرين، خشونت، كانون انديشه جوان.
[2] ـ Fascism.
[3] ـ National Socialism.
[4] ـ Social Darvinism.
[5] ـ Milijhrism.
[6] ـ Racism.
[7] ـ جهت آگاهي بيشتر بنگريد: الف) حميدرضا شاكرين، سوسياليسم، فصلنامه انديشه سبز، شماره چهارم، پاييز 1383. ب) همو، فاشيسم، همان، شماره پنجم و ششم.
[8] ـ «وَإِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ لا إِلَهَ إِلا هُوَ الرَّحْمَنُ الرَّحِيمُ»؛ بقره/ 163.
[9] ـ «إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا»؛ حجرات/ 13.
[10] ـ «الَّذِينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُو رَبِّهِمْ وَأَنَّهُمْ إِلَيْهِ رَاجِعُونَ، بقره/46؛ إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ»؛ بقره، 156.
[11] ـ بقره/ 205 و 208.
[12] ـ مائده/ 64.
[13] ـ بقره/208.
[14] ـ ٱل‌عمران/ 63.
[15] ـ بقره/ 190و مائده/ 87 و مشابه آن اعراف/ 55.
[16] ـ حجرات/ 13.
[17] ـ نساء/ 90.
[18] ـ انفال/ 60 نيز بنگريد بقره / 192و193.
[19] ـ نساء/128، اين آيه اگر چه در مورد روابط خانوادگي است اما قابل تعميم به همه حوزه‌هاي روابط انساني و اجتماعي است.
[20] ـ انفال/1، حجرات/ 9و10و... .
[21] ـ ممتحنه/ 8.
[22] ـ بقره/ 256.
[23] ـ نور/ 54، عنکبوت/ 18، نيز بنگريد: آل‌عمران/ 20 ، مائده/ 92 و99، رعد/ 40، نحل/ 35و82، يس/ 17، شوري/ 48، تغابن/ 12.
[24] ـ غاشيه/ 21و22.
[25] ـ قلم/ 4.
[26] ـ توبه/128.
[27] ـ آل‌عمران/ 159
[28] ـ محمصاني صبحي، القانون و العلاقات الدوليه في الاسلام، ص177، بيروت؛ دارالعلم، 1392.
[29] ـ قطب، سيد، زير بناي صلح جهاني، ترجمه خسروشاهي و قرباني، ص57، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، چاپ اول، 1355.
[30] ـ الرکابي، الجهاد في الاسلام ص43-44؛ دمشق، بيروت: حسيني، سيد ابراهيم، منع توسل به زور، ص97.
[31] ـ نجفي، محمد حسين؛ نکته‌هايي ‌از فقه ‌روابط ‌بين‌الملل، مجله فقه (کاوشي نو در فقه اسلامي) ص8، قم: دفتر تبليغات‌ اسلامي‌حوزه ‌علميه قم، شماره10، سال3، زمستان1357. ق: همان‌ ص86
[32] بقره/ 256.
[33] ـ جهت آگاهي بيشتر نگا: مطهري، مرتضي، جهاد، ص20-22، قم، صدرا، چاپ ششم،1374.
[34] ـ نيک‌بين، نصرالله، اسلام از ديدگاه دانشمندان غرب، ص55، درود، فارسيست، بي‌تا؛ به نقل از اسلام شناسي غرب، ص36.
[35] ـ نگا: الطبقات، ج2، بحارالانوارج20، تاريخ طبري ج3، مودودي ابوالاعلي، برنامه انقلاب اسلامي، ترجمه غلامرضا سعيدي ص43، چاپ دوم.
[36] ـ حميد‌الله، محمد، رسول‌اکرم در ميدان جنگ، ترجمه غلامرضا سعيدي، ص 15-20.
[37] ـ لاويان/ باب 24 آيه 16.
[38] ـ تورات، سفر تثنيه، باب سوم، آيه4-7.
[39] ـ همان، باب سيزدهم، آيه13-17.
[40] ـ انجيل تفسيري، متي باب دهم، آيات 34-36.
[41] ـ جهت آگاهي بيشتر نگا: مطهري، مرتضي، خدمات متقابل اسلام و ايران، ج1، ص77-107.
[42] ـ براون، ادوارد، تاريخ ادبيات ايران، ج1، ص299.
[43] ـ صاحب‌‌الزماني، ناصرالدين، ديباچه‌اي بر رهبري، ص255، ق: مطهري، خدمات متقابل اسلام و ايران.
[44]ـ T.W.Arnold
[45] ـ آرنولد، سر ت.و. الدعوه الي الاسلام، ترجمه: دکتر حسن ابراهيم حسن و ديگران، ص51.
[46] ـ همان، ص48.
[47] ـ جرجي زيدان، تاريخ تمدن اسلام، ج 4، ص 282.
[48] ـ خسروشاهي، فلسفه حقوق، ص117. ق: حسيني، سيد ابراهيم، منع توسل به زور، ص115
[49] ـ‌ جان ديون پورت، عذر تقصير به پيشگاه محمد و قرآن، ص 206.
[50] ـ گوستاولوبون، تاريخ تمدن اسلام و غرب، ترجمه: سيد‌هاشم حسيني، ص142-147 (به نقل از:علي رباني گلپايگاني، تحليل و نقد پلوراليسم‌ديني، ص57)
[51] ـ راوندي، مرتضي، تاريخ تحولات اجتماعي، ج2، نيز: عنان، محمد عبدالله، نهايه ‌الاندلس، ص260-292، طبع قاهره. ق: قطب، سيد، زيربناي صلح جهاني،ص17.
[52] ‌ـ آلبرماله و ژول ايزاك، تاريخ عمومي (تاريخ قرون وسطي)، ج 2 ، ص257.
[53] ـ اسلام و همزيستي مسالمت آميز، ص 77، ق: علي حجتي كرماني، اسلام آيين زندگي، ص 191.
[54]- Nasr ,Sayyed Hossein,'Metaphysical Roots of Tolerance and Intolerance, An Islamic Interpretation” From Philosophy of Religion and the Question of Intolerance. ترجمه هومن پناهنده، دو ماهنامه کيان، ش45،صص38-46
[55] ـ همان.
[56] ـ بند1و2 ماده1.
[57] ـ بند3 ماده2.
[58] ـ بوازار، مارسل، اسلام و حقوق بشر، ترجمه محسن مؤيدي، ص 105؛ دانشپژوه مصطفي و خسروشاهي، قدرت الله، فلسفه حقوق، ص119.
[59] ـ بوازار، مارسل، اسلام در جهان امروز، ترجمه د. م. ي. ص 270.
[60] ـ همان، ترجمه مسعود محمدي، ص 107.
[61] ـ Humanitarian Interventions.
[62] ـ National Liberation Movements.
[63] ـ جهت‌ آگاهي ‌بيشتر نگا: حسيني، سيدابراهيم، اصل ‌منع‌ توسل‌ به‌ زور و موارد استثنايي ‌آن ‌در اسلام‌ و حقوق‌ بين‌الملل‌ معاصر، بخش‌ سوم، ص ‌169-317، قم ‌نشر ‌معارف، چاپ‌ اول‌، 1382.

کریمی که جهان پاینده دارد               تواند حجتی را زنده دارد

 

دانلود پروژه و کارآموزی و کارافرینی

شنبه 6 فروردین 1390  9:21 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها