0

فلسفه ذهن

 
mohamadaminsh
mohamadaminsh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1389 
تعداد پست ها : 25772
محل سکونت : خوزستان

فلسفه ذهن


فلسفه ذهن

آن چه در پى مى آيد معرفى اجمالى كتاب درآمدى به فلسفه ذهن* اثر كيث مسلين است كه به قلم آقاى مهدى ذاكرى در پژوهشكده فلسفه و كلام اسلامى پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامى, به فارسى برگردانده شده و در آينده اى نزديك انتشار خواهد يافت.
فلسفه ذهن شاخه اى از فلسفه تحليلى است كه با رويكردى تحليلى به مطالعه فلسفى ذهن و حالات ذهنى مى پردازد. اين رشته در قرن بيستم رواج به سزايى در ميان فيلسوفان تحليلى يافته است و به تدريج همان اهميت و جايگاهى را مى يابد كه قبلاً از آنِ معرفت شناسى و فلسفه زبان بوده است. كتاب An Introduction to the Philosophy of Mind كه به فارسى ترجمه شده و اكنون معرفى مى شود درآمدى است به فلسفه ذهن كه آشنايى مقدماتى موثقى براى فارسى زبانان با اين رشته فلسفى فراهم مى آورد.
نويسنده, كيث مسلين, در اين كتاب عمدتاً دانشجويان را مخاطب خود قرار داده و به هدف نگارش يك متن مقدماتى, سعى كرده است واضح بنويسد و كمترين اطلاعات را در اين حوزه براى مخاطبانش پيش فرض بگيرد.
در حقيقت, هدف نويسنده, همان طور كه خود او اشاره مى كند, تدوين يك كتاب درسى درباره فلسفه ذهن بوده است. به همين منظور اجزاى متعددى در اين كتاب گنجانده شده است كه از آن جمله اند: اول, در ابتداى هر فصل فهرست اهداف آن فصل در اختيار خواننده قرار گرفته است. اين فهرست, مطالب اصلى اى را كه در هر فصل از آنها بحث مى شود و خواننده بايد در پايان فهم درستى از آنها داشته باشد مشخص مى كند. دوم, تمرين هايى در جاى جاى مطالب هر فصل طراحى شده تا خواننده در اثناى مباحث, خود نيز به موضوعات گوناگون بينديشد و از اين طريق قدرت تحليل و نقد او تقويت شود. سوم, پرسش هايى كه از امتحانات مربوط به اين درس در سطح كارشناسى گزينش شده اند, در انتهاى هر فصل به چشم مى خورد. خواننده مى تواند به كمك مأخذشناسى گزيده هر موضوع كه همراه با توصيف اجمالى مأخذها در انتهاى فصل قرار دارد, به اين پرسش ها پاسخ دهد و بحث را بيش از آن چه در اين كتاب آمده پى گيرى كند. چهارم, فرهنگ اصطلاحات فلسفى اى كه در كتاب از آنها استفاده شده و ممكن است معناى آنها روشن نباشد در پايان كتاب فراهم آمده, تا به رغم بيان واضح كتاب, اصطلاحات ناآشنا معرفى و توضيح داده شوند. نويسنده, در نهايت كتاب شناسى برگزيده مختصرى را نيز در پايان كتاب گنجانده است.
اما محتواى اين كتاب از ده فصل تشكيل شده, كه در مجموع مى توان گفت اغلب مباحث رايج فلسفه ذهن را به صورت مقدماتى پوشش مى دهد.
نويسنده در فصل اول با مقايسه پديدارهاى ذهنى با پديدارهاى جسمانى به مسأله ذهن و بدن و چگونگى پديد آمدن آن مى پردازد, و فهرستى از مهم ترين ديدگاه ها را درباره اين مسأله, كه موضوعات فصل هاى دو تا هفت را تشكيل مى دهند, ارائه مى كند. از جمله ويژگى هاى پديدارهاى جسمانى داشتن موقعيت مكانى است در حالى كه پديدارهاى ذهنى چنين نيستند. علاوه بر اين, نسبت پديدارهاى ذهنى با آگاهى متفاوت از نسبت پديدارهاى جسمانى با آگاهى است. كيفيات ذهنى يا پديدارشناسى خاص هر حالت ذهنى, اختصاص به پديدارهاى ذهنى دارد و پديدارهاى جسمانى فاقد آن هستند. دربارگى و حيث التفاتى ويژگى مهم ديگرى از حالات ذهنى است كه يكى از موضوعات اساسى فلسفه ذهن را تشكيل مى دهد و در اين فصل اجمالاً بدان پرداخته شده است. خصوصى بودن و شفافيت حالات ذهنى براى كسى كه واجد آن حالات است و مرجعيت نهايى او درباره آنها از ديگر ويژگى هايى است كه ادعا شده كه اختصاص به حالات ذهنى دارند. در اين فصل درباره اين مدعا و ارزيابى آن هم بحث مى شود. اين فصل با توضيح كل گرايى به عنوان آخرين ويژگى به پايان مى رسد.
موضوع فصل دوم دوگانه انگارى است. مدعاى اصلى دوگانه انگارى اين است كه انسان مركب از دو هويت مستقل است: نفس غير جسمانى و بدن جسمانى. از آن جا كه عمده فيلسوفان ذهن دوگانه انگارى را نمى پذيرند و آن را اساساً مردود مى شمارند, كتاب هاى مقدماتى فلسفه ذهن معمولاً به نحو بسيار مختصر و در يكى دو بند آن را مطرح مى كنند و بدون بيان و ارزيابى استدلال هاى آن از آن مى گذرند. يكى از مزيت هاى اين كتاب اين است كه فصل جداگانه اى به اين ديدگاه اختصاص داده و به تفصيل از آن بحث كرده است, هرچند اين كتاب هم از تقريرها و دفاعيه هاى جديدى كه برخى از فيلسوفان ذهن معاصر نظير فاستر از دوگانه انگارى ارائه كرده اند, چشم پوشيده است.
اين فصل با بيان تاريخچه دوگانه انگارى آغاز مى شود و با بيان تقريرهاى مختلف آن از افلاطون, دكارت و فيلسوفان دكارتى ادامه پيدا مى كند. بحث عمده اين فصل به استدلال هاى دوگانه انگارى و پاسخ هايى كه بدان ها داده شده, اختصاص دارد. اولين استدلال از آنِ افلاطون است كه در اين كتاب در قالب صورى ريخته شده و ارزيابى مى شود. خلاصه استدلال اين است: (1) استفاده كننده از يك چيز و چيزى كه از آن استفاده مى شود, عدداً متفاوتند; (2) شخص از بدنش استفاده مى كند; (3) پس شخص با بدنش متفاوت است. گيلبرت رايل اين استدلال را نقد كرده است كه خلاصه اين نقد در پاسخ اين استدلال آمده است. مدعاى دكارت در اختصاص نفس به انسان و آزمايش هاى او براى اثبات اين مدعا از طريق توانايى به كارگيرى زبان در انسان, مشكلات اين مدعا و آزمايش هاى اثبات كننده آن و راه حل هاى دكارت براى حل اين مشكلات مطالبى اند كه اين فصل با آنها ادامه مى يابد.
استدلال از طريق امكان شك در وجود بدن و عدم امكان شك در وجود خود (نفس), استدلال از ادراك حسى واضح و متمايز دو هويت مستقل نفس و بدن, و استدلال از طريق تقسيم پذيرى بدن و تقسيم ناپذيرى نفس سه استدلال ديگر دكارت بر دوگانه انگارى اند كه در اين فصل در قالب صورى ريخته شده و ارزيابى مى شوند. در نهايت مشكلات دوگانه انگارى دكارتى بحث مى شود: براساس دوگانه انگارى ذهن دارى همه يا هيچ خواهد بود, مغز كاركردى نخواهد داشت, بايد درون نفس آدمك هايى باشند تا ادراك حسى تبيين شود (مغالطه آدمك), نمى توان نفوس متعدد را شمرد (مشكل شمارش نفوس مجرد).
موضوع فصل سوم نظريه اين همانى ذهن و مغز است. نظريه اين همانى, ذهن را هويتى متمايز از مغز نمى داند. لب مطلب اين است كه ذهن با مغز زنده يكى است و رويدادهاى ذهنى همان رويدادهاى مغزى اند. نويسنده در اين فصل ابتدا تاريخچه مختصر اين نظريه را ذكر مى كند, سپس با بيان مدعيات اين نظريه, برخى از اشكالاتى را كه در بادى امر به اين نظريه وارد مى شود دفع مى كند. نويسنده در ادامه دو روايت نظريه اين همانى, يعنى اين همانى نوعى و مصداقى را توضيح مى دهد و ابتدا نقاط قوت و سپس نقاط ضعف و اشكالات آن را بررسى مى كند.
اشكال اول ناشى از اين است كه امر ذهنى مكان مند نيست در حالى كه امر جسمانى مكان مند است. اشكال دوم اين است كه گزاره هاى اين همانى متقارنند, پس اگر رويدادهاى ذهنى رويدادهاى مغزى اند, رويدادهاى مغزى هم رويدادهاى ذهنى اند و ترجيح يكى از اين دو نيازمند دليل ديگرى است. اشكال سوم برخاسته از اين واقعيت است كه برخى از حالات ذهنى داراى كيفيت ذهنى اند و دست رسى به آنها مختص شخص واجد آنهاست در حالى كه رويدادهاى جسمانى چنين نيستند. اشكال چهارم همين امر را درباره حيث التفاتى و اشكال پنجم درباره عقلانيت و هنجارمندى مطرح مى كند, و در نهايت قوى ترين استدلال عليه نظريه اين همانى; يعنى استدلال كريپكى مطرح مى شود. در پايان اين فصل افراطى ترين صورت ماده گرايى فروكاهشى كه نظريه اين همانى, ذهن و مغز يكى از صورت هاى آن است, يعنى ماده گرايى حذفى مطرح و ارزيابى مى شود.
فصل چهارم از رفتارگرايى تحليلى بحث مى كند. براساس اين ديدگاه گزاره هاى مربوط به ذهن و حالات آن به گزاره هايى كه رفتار بالفعل و بالقوه يك شخص را توصيف مى كنند, تحليل مى شوند. نويسنده در اين فصل ابتدا تفاوت بين رفتارگرايى تحليلى و رفتارگرايى روش شناختى به عنوان يك روش روان شناسى را توضيح مى دهد. سپس به رفتارگرايى قوى همپل مى پردازد و با نشان دادن ابتناى آن بر نظريه تحقيق پذيرى معنا, مشكلات اين نظريه را مطرح مى كند. مشكل اول دورى بودن تحليل هاى رفتارى است و مشكل دوم در نحوه مشخص كردن الگوهاى رفتارى اى است كه قرار است تحليل به وسيله آنها صورت بگيرد. مهم ترين راه حل مشكل دور استفاده از (گزاره رمزى) است كه نويسنده در ادامه آن را بررسى مى كند.
نويسنده سپس رفتارگرايى ضعيف رايل و مشكلات آن را بررسى مى كند. اولين اشكال كافى نبودن اين نظريه براى تبيين ويژگى سابجكتيو حالات ذهنى است, و اشكال ديگر لزوم انكار علم و مرجعيت اول شخص درباره حالات ذهنى است. پايان بخش اين فصل بررسى اشكال عامى به رفتارگرايى است كه عبارت است از امكان تظاهر در رفتار.
كاركردگرايى موضوع فصل پنجم است. كاركردگرايى منكر جوهر مستقلى به نام ذهن است, چه آن جوهر نفس مجرد باشد, چه مغز مادى. اين ديدگاه ذهن را يك كاركرد مى داند. برخى از مباحث اين فصل به اين قرارند:
- كاركردگرايى مابعدالطبيعى;
- كاركردگرايى روانى يا روان كاركردگرايى;
- كاركردگرايى كامپيوترى يا كاركردگرايى ماشين تورينگ;
- كاركردگرايى آدمكى;
- كاركردگرايى و فروكاهش گرايى و نقاط قوت كاركردگرايى.

نويسنده پس از بيان اين مباحث مشكلات اين نظريه را بررسى مى كند:

1 . كاركردگرايى در نسبت دادن ذهن دارى به موجودات بيش از حد دست و دل باز است و براساس آن بايد پذيرفت كه هر دستگاهى كه به لحاظ كاركردى مساوى با ذهن انسان است داراى ذهن است;
2 . اين نظريه از تبيين كيفيات ذهنى حالات ذهنى, ناتوان است (استدلال ذهن چينى);
3 . اين نظريه نمى تواند حيث التفاتى حالات ذهنى را تبيين كند (استدلال اتاق چينى).
فصل ششم آخرين نظريه درباره مسئله ذهن و بدن را بررسى مى كند: وحدت گروى غير فروكاهشى. اين نظريه راه ميانه اى است ميان ماده گرايى افراطى و دوگانه انگارى شديد, و از يك سو حالات ذهنى را به حالات مغزى فرو نمى كاهد و از اين رو واقعيت ذهن دارى را انكار نمى كند و از سوى ديگر, روح مجرد دكارتى را نمى پذيرد. نمونه اى از وحدت گروى غير فروكاهشى, دوگانه انگارى در صفات است كه مبتنى است بر آموزه سوپروِنينسِ ديويدسن. نويسنده به همين مناسبت اين آموزه را توضيح مى دهد و دليل آن را به تفصيل بيان و بررسى مى كند.
آن گاه نمونه دوم ماده گرايى غير فروكاهشى را كه (طبيعت گرايى زيست شناختى) ناميده مى شود, و نظريه سرل است, بررسى مى كند. براساس اين نظريه رويدادهاى ذهنى در عين حال كه به رويدادهاى جسمانى فرو كاسته نمى شوند كاملاً جزء جهان طبيعى اند و فراتر از طبيعت نيستند.
پايان بخش اين فصل بررسى مشكلات دوگانه انگارى در صفات است: اين نظريه نمى تواند ماهيت صفات ذهنى به خصوص آگاهى را تبيين كند; وجود صفات ذهنى را هم نمى توان با فرايندهاى مغزى جسمانى تبيين كرد, به عبارت ديگر نمى توان تبيين كرد كه صفات ذهنى چگونه از فرايندهاى مغزى پديد مى آيند.
با پايان يافتن توضيح ديدگاه ها درباره مسئله ذهن و بدن, فصل هفتم به مسئله عليت روانى ـ جسمانى مى پردازد: ذهن چگونه مى تواند در بدن اثر كند؟ نويسنده در اين فصل با رد ديدگاه شبه پديدارانگارى كه منكر تأثير علّى ذهن بر جسم است, به ديدگاه ديويدسن درباره تبيين عمل, كه نحوه تأثير ذهن بر بدن را نشان مى دهد, مى پردازد. به اعتقاد ديويدسن دلايل عامل براى يك عمل علت آن عملند. در مقابلِ ديويدسن, فيلسوفان ويتگنشتاينى مانند نورمن مالكم منكر اين عليت اند و با استناد به فلسفه زبان متعارف و تحليل مفهوم عليت, ديدگاه ديويدسن را رد مى كنند. در مقابل, ديويدسن با نظريه علّى عمل قصدى (عمدى) از تبيين خود از عليت دفاع مى كند.
نويسنده در نهايت وحدت گروى غير قانون مند ديويدسن را كه بيان كننده نحوه رابطه رويدادهاى ذهنى و جسمانى است, همراه با اشكالات آن بررسى مى كند. براساس اين نظريه, تنها يك نوع رويداد وجود دارد و آن رويداد جسمانى است, اما اين نوع رويداد علاوه بر صفات جسمانى, صفات ذهنى نيز دارد كه برحسب آن مى توان رويدادى را ذهنى دانست, اما قوانين دقيقى كه بتوانند رويدادهاى ذهنى را به رويدادهاى جسمانى مربوط سازند وجود ندارد.
نويسنده پس از مسائل مابعدالطبيعى اى كه در فصل هاى قبل مطرح كرد در فصل هشتم به مسأله معرفت شناختى اذهان ديگر مى پردازد. مسئله اين است كه اگر حالات ذهنى افراد خصوصى و مختص به هر شخص است, چگونه مى توانيم از آن چه در ذهن اشخاص ديگر مى گذرد اطلاع داشته باشيم و حتى به اصل وجود اذهان ديگر يقين پيدا كنيم.
شايد بتوان از طريق استقرا به حالات ذهنى ديگران پى برد, بدين قرار كه تاكنون هرگاه نوع خاصى از رفتار را مشاهده كرده ايم, هم زمان شاهد وقوع نوعى حالت ذهنى هم بوده ايم, پس از اين پس نيز چنين خواهد بود. اما اين استدلال مبتنى بر اثبات وجود هم بستگى بين رفتار و حالت ذهنى است. اين هم بستگى را مى توان از طريق تمثيل اثبات كرد: من در خودم اين هم بستگى را مشاهده مى كنم, پس بر سبيل تمثيل, در ديگران هم اين هم بستگى وجود دارد.
مطالب اين فصل به بيان استدلال از طريق تمثيل و پاسخ ويتگنشتاين به اين استدلال اختصاص دارد. براساس فلسفه ويتگنشتاين اگر ذهن و حالات ذهنى خصوصى باشند, معناى اين حالات هم خصوصى و مختص به من خواهند بود, و بنابراين اساساً تمثيل حالات ذهنى ديگران به حالات خودم امكان پذير نخواهد بود. ناممكن بودن زبان خصوصى, تعريف اشاريِ درونى و خصوصى, معناى واژگان ذهنى, رفتارگرايى نو و راه حل استراوسن براى مسئله اذهان ديگر, عناوين ساير مطالب اين فصل را مشخص مى كنند.
هويت شخصى, موضوع فصل هاى نهم و دهم اين كتاب است. مسئله هويت شخصى اين است كه بر چه اساسى مى توان شخصى ـ مثلاً سعيد ـ را اكنون, همان شخص دو سال قبل دانست, چه چيزى اين دو را على رغم تفاوت هايشان, عدداً يكى مى سازد؟
نويسنده در فصل نهم پس از بيان توضيحاتى براى روشن شدن اصل مسئله هويت شخصى, و تقسيم ديدگاه ها درباره هويت شخصى به فروكاهش گرا و غير فروكاهش گرا, از ميان ديدگاه هاى فروكاهش گرا كه هويت شخصى را قابل تحليل و فروكاهش به ملاك هاى ديگر مى دانند, نظريه استمرار جسمانى به عنوان مبناى هويت شخصى را توضيح مى دهد. براساس اين نظريه معيار هويت شخصى در طول زمان, استمرار جسمانى در مكان و زمان است: سعيد اكنون همان سعيد دو سال قبل است, اگر استمرار جسمانى آن در مكان و زمان باشد. آزمايش هاى فرضيِ پيوند مغز و تقسيم مغز به دو مغز مستقل, مبناى اشكالات به اين نظريه اند كه در اين فصل بررسى مى شوند.
عنوان فصل دهم هويت شخصى به عنوان استمرار روانى است. اين نظريه كه ميراث لاك است سلسله پيوسته اى از تجربه هاى شخصى را معيار و حافظ هويت شخصى مى داند. اعتراض ريد براساس فراموشى و جرح و تعديل هاى پارفيت از موضع لاك, اشكال دور به تبيين لاك و پاسخ به اين اشكال براساس شبه حافظه, ادامه مطالب اين فصل را تشكيل مى دهند. مسئله امكان هويت و بقا بدون استمرار جسمانى, و ديدگاه غير فروكاهش گرا درباره هويت شخصى مباحث پايان بخش فصل دهم اند.

پى نوشت:

اوصاف كتاب شناختى اين اثر به شرح زير است:
Maslin, K. T., An Introduction to the Philosophy of Mind (polity, 2001 reprinted 2002).

برگرفته از: فصلنامه نقد و نظر شماره 35 و 36

کریمی که جهان پاینده دارد               تواند حجتی را زنده دارد

 

دانلود پروژه و کارآموزی و کارافرینی

سه شنبه 2 فروردین 1390  7:07 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها