ستايش عقل در كتاب اصول كافي صبر برتنهايي، نشانه قوت عقل
امام موسي بن جعفر(علیهما السلام) در ادامه فرمايشات خود به هشام مي افزايد:
“اي هشام صبر بر تنهايي نشانه قوت عقل است، كسي كه ا ز خدا خردمندي گرفت(يافت) از اهل دنيا و دنياطلبان كناره گيري و به آنچه نزد خداست بپردازد و خدا انيس وحشت او و يار و همدم تنهايي او و اندوخته هنگام تنگدستي او و عزيز كننده اوست بي فاميل و تبار.”(1)
شرح و توضيح: مرحوم ملاصدرا در كتاب شرح اصول كافي ذيل حديث شريف مي نويسد:
“بدان كه مردم در فضيلت عزلت (كناره گيري) و آميزش (معاشرت) بر دو دسته اند و هريك را دلايلي است: دلايل آنان كه تمايل به معاشرت اختلاط دارند، بيان الهي است كه (و چون آن كسان كه پراكنده شدند، مباشيد 105 / آل عمران( )و ميان دل هايتان پيوند داد /103 آل عمران) بر مردم به سبب پيوند منت گذارده است.
و اما دلايل طرفداران عزلت و كناره گيري از مردم: از آن جمله بيان الهي است كه از حضرت ابراهيم(علیه السلام) حكايت مي فرمايد از شما و آنچه سواي خدا مي خوانيد كناره مي گيرم و پروردگارم را مي خوانم شايد در مورد دعاي پروردگارم كم طالع و شقي نباشم و همين كه از آنها و بتاني كه سواي خدا مي پرستيدند كناره گرفت اسحق و يعقوب را به دو بخشيديم و همه را پيغمبر گردانيديم 48 و /49 مريم) اشاره است به اينكه اينها به بركت عزلت و كناره گيري حاصل مي آيد.
و اما ملاصدرا دلايل هر دو طايفه و برداشت آنان از آيات شريف را ضعيف مي داند و سپس به بيان برداشت و نظرات عرفاني خود از آيات شريف مي پردازد و در اين زمينه مي نويسد: “درباره طرفداران معاشرت” چو مراد از آن - و چون آن كسان كه پراكنده شدند مباشيد - پراكندگي آرا و اختلاف مذاهب و روش هاست و مقصود از پيوند - ميان دلهايتان پيوند داد - بيرون كشيدن بغض و كينه است از سينه چون اين از اسبابي است كه موجب فتنه و فساد و منشا دشمني وخصومات است و عزلت منافي آن نيست.
و دلايل طرفداران عزلت را نيز ضعيف دانسته مي گويد: چون در معاشرت با كفار بهره اي جز دعوت كردنشان به دين و هنگام نااميدي از پذيرفتن آنها دليلي جز كناره گيري از آنان نيست. و در اينجا سخن در معاشرت و اختلاط با مسلمانان است. بدان كه اختلاف مردم در اينجا مانند اختلاف در برتري و فضيلت ازدواج كردن و مجرد بودن است و واقع آن است اين موضوع به اشخاص و حالات و زمان فرق مي كند، لذا براي هريك از عزلت و معاشرت فوايد و بهره هاي فراواني نسبت به آن كس كه اهل آن است مي باشد كه بعضي از آن فوايد ديني و بعضي دنيايي است.
وي پس از بيان نظرات عرفا و حكما در اين خصوص (فوايد ديني و دنيايي عزلت و معاشرت) مي افزايد: پس بيان امام: كسي كه از جانب خدا خردمندي يافت از اهل دنيا و طالبان آن كناره گيرد، يعني هنگامي كه عقل انسان به حدي برسد كه علم را بدون آموختن بشري، از خداوند دريافت نمايد، يا به حسب اصل فطرت - مانند پيامبران - يا پس از مجاهدات و رياضات علمي و عملي از اهل دنيا و طالبان آن كناره مي گيرد. چون او را رغبتي به دنيا و اهل آن نمانده و در عوض به آنچه كه نزد خداست از خيرات حقيقي و انوار الهي و تابش هاي عقلي و خوشي هاي ذوقي (كشفي) و آرامش هاي روحي رغبت و تمايل پيدا مي نمايد. در آن حال خدا در وحشت انيس او مي شود. چون موجب وحشت در تنهايي نبودن چيزهايي است كه انسان بدان ها الفت و خو گرفته و همچنين خالي بودن وجود انساني از فضيلت و خير و خداوند اصل هر خير و وجود است و هر كمالي و خيري از او ريشه گرفته و بر اشياء پخش مي شود.”(2)
عقل و گزينش برتر
اي هشام - خردمندان (عاقلان) زياده بر احتياج از دنيا را كنار نهادند تا چه رسد به گناهان با اينكه ترك دنيا فضيلت است و ترك گناه لازم.
اي هشام - عاقل به دنيا و اهل دنيا نگريست و دانست كه دنيا جز با زحمت دست ندهد و به آخرت نگريست و دانست كه آن هم جز با زحمت به دست نيايد پس با زحمت در جستجوي (پاينده تر) آن بر آمد.
اي هشام - خردمندان (عاقلان) از دنيا روگردانيده به آخرت روي آوردند، زيرا ايشان دانستند كه دنيا خواهانست و خواسته و آخرت هم خواهانست و خواسته و كسي كه خواهان آخرت باشد دنيا او را بجويد تا روزيش را به طور كامل از دنيا برگيرد و كسي كه دنيا طلبد آخرت او را جويد يعني مرگش در رسد و دنيا و آخرتش را تباه سازد.”(3) )پس استنباط مي شود كه: هركس آخرت را جويد دنيا و آخرت را داراست و هركه دنيا را بيشتر از آنچه كه برايش نوشته شده بجويد نه دنيا دارد و نه آخرت و انسان عاقل به لحاظ داشتن عقل و برخورداري از حكمت، بهتر و برتر را گزينش مي نمايد.”
عقل پايه هر سعادت و سلامت
“اي هشام - كسي كه ثروت بدون مال و دل آسودگي از حسد و سلامتي دين خواهد بايد با تضرع و زاري از خدا بخواهد كه عقلش را كامل كند، زيرا عاقل به قدر احتياج قناعت كند و آنكه به قدر احتياج قناعت كند بي نياز گردد و كسي كه به قدر احتياج قناعت نكند هرگز بي نيازي نيابد.(4)
خدا با چيزي بهتر از عقل پرستش نشود
“اي هشام- اميرالمومنين(عليه السلام) مي فرمود: خدا با چيزي بهتر از عقل پرستش نشود و با چند صفت در انسان نباشد عقلش كامل نشده است؛
- مردم از كفر و شرارتش در امان و به نيكي و هدايتش اميدوار باشند.
- زيادي مالش بخشيده، زيادي گفتارش بازداشته شده باشد.
- تا زنده است از دانش سير نشود
- ذلت با خدا را از عزت با غير خدا دوست تر دارد.
- تواضع را از شرافت دوست تر دارد.
- نيكي اندك ديگران را زياد و نيكي بسيار خود را اندك شمارد.
- همه مردم را بهتر از خود بداند و خود را از همه بدتر و اين تمام مطلب است.
اي هشام - اميرالمومنين (عليه السلام) مي فرمود: از جمله علامات عاقل اين است كه سه خصلت در او باشد؛
-1 چون از او پرسند جواب دهد.
-2 و چون مردم از سخن درمانند او سخن گويد.
-3 و رايي را اظهار كند كه به مصلحت همگان باشد، كسي هيچ يك از اين صفات را ندارد احمق است.(5)
عقل پايه شخصيت انسان
امام صادق(علیه السلام) فرمود: پايه شخصيت انسان، عقل است و هوش و فهم و حافظه و دانش از عقل سرچشمه مي گيرند. عقل، انسان را كامل كند و رهنما و بينا كننده و كليداوست و چون عقلش به نور خدايي مويد باشد دانشمند و حافظ و متذكر و باهوش و فهميده باشد و از اين رو بداند چگونه و چرا و كجاست و خيرخواه و بدخواه خود را بشناسد و چون آن را شناخت روش زندگي خويش را بشناسد و يگانگي خدا و اعتراف به فرمانش مخلص شود و چون چنين كند از دست رفته را جبران كرده برآينده مسلط گردد و بداند در چه وضعي است و براي چه در اينجاست و از كجا آمده و به كجا مي رود؟ اينها همه از تائيد عقل است.(6)
مرحوم شيخ صدوق (متولد سال 305 و متوفي سال 382) در كتاب “خصال” خود احاديث و روايات بسياري از رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه شيعه(علیهم السلام) در زمينه هاي مختلف نقل نموده است و از آن جمله است احاديث زير درباره عقل
يك چيز در پيكر عقل به جاي سرا وست
“رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: پس از ايمان به خدا، طرح دوستي با مردم ريختن به جاي سرايت در پيكر عقل.(7)
“راس العقل بعد الايمان بالله عزوجل التحبب الي الناس)
آفرينش عقل از نور خدايي
“رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: به راستي كه خداي عزوجل عقل را از نوري كه در گنجينه علم پيشين اش نهان بود و هيچ پيغمبر مرسل و فرشته مقربي از آن آگاه نبود بيافريد و دانش را نفس او قرار داد وفهم را روان او و زهد را سر او و حيا را دو چشمان او وحكمت را زبان او و مهرباني را همت او و دلسوزي را قلب او و سپس ميان او را آكنده از ده چيز نمود و به آنان نيرومندش ساخت با يقين و ايمان و راستي و آ رامش و اخلاص و سازش و بخشش و قناعت و سرسپردگي و سپاسگزاري و سپس خداي عزوجل او را فرمود: پس برو، پس رفت، سپس او را فرمود پيش بيا، پيش آمد سپس به او فرمود سخن بگو، گفت ستايش خداي را كه نه همتايي دارد و نه مانندي و نه هم سـري و نه همترازي و نه مثلي، خدايي كه همه چيز را در برابر بزرگواري اش سرافكنده و خوار است.
پس پروردگار تبارك و تعالي فرمود به عزت و جلالم سوگند كه زيباتر و فرمانبردارتر و والاتر و شريف تر و عزيزتر از تو آفريده اي را نيافريده ام به واسطه تومواخذه كنم و عطا نمايم به يگانگي شناخته شوم و پرستيده گردم و خوانده شوم و مورد اميدواري باشم و خواسته شوم و به واسطه تو از من بترسند، و برحذر باشند و پاداش و شكنجه به واسطه تو باشد، در اين هنگام “عقل” به سجده در افتاد و هزار سال در سجده بود، پس خداي تبارك و تعالي فرمود: سرخويش بردار و هرچه خواهي سوال كن تا به تو داده شود و شفاعت كن تا پذيرفته گردد. عقل سرش را برداشت و عرض كرد: بارالها از تو سوال مي كنم كه شفاعت مرا درباره خردمندان بپذيري، پس خداي جل جلاله به فرشتگان اش فرمود شما را گواه مي گيريم كه من شفاعت او درباره هركس كه عقل را در او آفريده ام پذيرفتم.”(8)
“امام علي(علیه السلام) فرمود: مردان بر سه قسم اند: خردمند و احمق و بدكار، خردمند (عاقل) رفتارش مطابق با دين است و بردباري در سرشت اوست و تيزبيني خوي او اگر سخني از او بپرسند پاسخ گويد و چون به سخن درآيد درست گويد و چون گوش فرا دهد ضبط نمايد و چون خبر دهد راست گويد و چون كسي به او اطمينان كند وفا كند، بي خرد را اگر به كار خوبي متنبه اش سازي از ياد ببرد.
و اگر از كار خوبي منصرفش كني دست بردارد و اگر بر ناداني وادارش كنند ندانسته وادار شود و اگر خبر دهد به دروغ گويد، او نفهمي است كه اگر بفهمانندش باز نمي فهمد و بدكار را اگر امينش گرداني خيانت ورزد و اگر هم صحبتش شوي سرافكنده ات سازد و اگر به او اعتماد كني به صلاح تو اقدام نكند.”(9)
شش چيز مايه كمال مرد
“اميرالمومنين عليه السلام فرمود: شش چيز مايه كمال مرد است، دو چيز از كوچكترين عضوهايش و دو از بزرگترين قوايش و دو از موجبات هيبت اش اما آن دو عضو كوچكتر، دل اوست و زبان او كه در ميدان جنگ از قدرت دل و در صحنه سخن از نيروي بيان استفاده مي كند.
اما آن دو قوه بزرگتر، عقل و همت اوست و دوعامل هيبت بخش ثروت و زيبايي اوست.(10)
تواضع، ابزار عقل
امام موسي بن جعفر(علیهما السلام) خداوند، تواضع را ابزار عقل و تكبر را ابزار جهل قرار داده است، كسي كه بر برادران ديني خود تكبر كند و به آنان بزرگي فروشد با خداوند ضديت كرده.(11)
پرورش عقل - العقل ما عبد به الرحمن و اكتسب به الجنان.
عقل چيزيست كه به واسطه آن انسان، خداوند را عبادت مي كند و به توسط آن بهشت را كسب مي كند.
بر ماست كه اين بعد نوراني عقلاني را تقويت نموده و پرورش دهيم تا ضامن عبادت و بهشت و سعادت ابدي ما گردد. همان طور كه مكتب توحيد، پيامبراني را براي هدايت و راهنمايي و رهبري بشر مبعوث نمود، پيامبري دروني و باطني نيز در انسان قرار داده تا انسان را رهبري كند و آن عقل و خرد انسان است و در ارزشمندي عقل (پيامبر دروني) همين قدر بس كه اگر پيامبر دروني نباشد تمام فعاليت هاي پيامبر خارجي تعطيل خواهد شد چه انسان ديوانه، تكليف ندارد.
“ان الله علي الناس حجتين: حجه ظاهره و هوالانبياء و حجه الباطنه و هوالعقل.”(12)
پي نوشتها
-1 اصول كافي، تاليف كليني، ترجمه سيد جواد مصطفوي، ص 20
-2 ملاصدرا: شرح اصول كافي، همان، صص 340-344
-3 اصول كافي، تاليف كليني، ترجمه سيد جواد مصطفوي، ج 1 ، ص 20
-4 اصول كافي، تاليف كليني، ترجمه سيد جواد مصطفوي، ج 1 ، ص 20
-5 همان، ج 1، ص22
-6 همان، ج 1، ص29
-7 شيخ صدوق، خصال، ترجمه سيد احمد فهري زنجاني، ج 1 ، ص 19
-8 همان منبع، ج 2، ص 497
-9 قال اميرالمومنين عليه السلام: الرجال ثلاثه: عاقل و احمق و فاجر ... الخصال - تاليف ابي جعفر محمد بن علي بن الحسين بن بابويه القمي، ترجمه و تصحيح: سيد احمد فهري زنجاني، انتشارات علميه اسلاميه ج 1، ص 130، تحف العقول ص 338
-10 همان، ج 1، ص378
-11 سخنان حضرت موسي بن جعفر(علیهما السلام) ترجمه: سيد محمدتقي حكيم، ناشر: كتابفروشي عالمشاه. چاپ اول، سال1342 ص 57
-12 اصول كافي. تاليف كليني، ترجمه و شرح سيد جواد مصطفوي، انتشارات علميه اسلاميه، ج 1، ص 19
نويسنده: استاد علي جوادي