چرا اسلام ؟
چرا اسلام ؟
|
چه سنجهها و معيارهايى براى تشخيص دين حق وجود دارد و از كجا بدانيم كه آن دين حق، اسلام است ؟
سنجههاى حقانيت :
شاخصهاى اساسى حقانيت يك دين چهار امر است :
|
1. بنياد الهى
اصل الهى بودن يك دين از راههاى زير قابل بررسى است :
1-1- آموزههاى دين
با مراجعه به آموزههايى كه هر دينى براى خود دارد - چه اين آموزهها درقالب كتاب مقدس باشد با گفتارهاى پيامبر آن دين - مىتوان پى برد كه آيا يك دين، واقعا دين حق الهى است يا خير؟ در اينجا معقول و منطقى بودن، داشتنه ماهنگى و انسجام، پاسخگويى به نيازهاى ابدى و اساسى انسان، وجود نظام اعتقادى، ارزشى و عبادى، هدفمندى و مطابقت با سير و سرشت جوهرى انسان، بهترين شاخصهايى است كه مىتواند ما را به حق بودن يك دين رهنمون شود.
1-2- تأييد دين قبلى يا بعدى
از آنجا كه اديان آسمانى، با يك ديگر پيوند عميقى دارند و هر دينى مؤيد وتكميل كننده دين قبلى است، مىتوان با مراجعه به نصوص معتبر رسيده ازپيامبرى كه حق بودن دينش براى ما به اثبات رسيده است، روش از جايگاه ويژهاى برخوردار است كه كمتر بدان توجه شده است. از طريق اين روش عدم حقانيت همه اديان ادعايى پس از پيامبر خاتم نيز اثبات مىشود.
1-3- اعجاز
معجزه پيامبر يكى از دلايل اثبات صدق نبى و بنياد الهى دين اوست، معجزه پيامبر بايد به طور قطعى اثبات شود. بنابراين كسى كه در حقانيت دينى تحقيق مىكند بايد خود آن معجزه را مشاهده كند و يا از طريق نقلى كه صدق آن قطعى و غيرقابل ترديد است با آن آشنا شود. مورد نخست تنها در مورد حاضرين درمحضر پيامبر امكانپذير است و غايبان از آن بىبهرهاند، جز در مورد قرآن كه معجزه زنده و ابدى است و همگان مىتوانند با اين سند رسالت ارتباط مستقيم برقرار كنند و اعجاز آن را تجربه كنند.
1-4- با رجوع به گزارشهاى مستند ،
معتبر و كافى تاريخى ، مىتوان فهميد كه آيا دين خاصى داراى ويژگىها و خصايصى كه بيان شد هست يا خير؟ تاريخ در اين باره، يكى از منابع شناخت ما در اديان مطابق با واقع است . اين چهار روش در عين مجزا بودن از يكديگر، در پارهاى از موارد مىتوانند مكمل يكديگر دراثبات حقانيت يك دين باشند.
1-5- ادعاى خود دين
ادعاى خود دين نسبت به بنياد الهى به سه صورت قابل تصور است:
- يا دينى ادعاى الهى و وحياتى بودن دارد.
- يا دينى ادعا دارد كه از سوى خداى هستى نازل نشده .
- يا دين نسبت به اين مسأله سامت است .
در مورد اول بايد صدق مدعا را از طريق راههاى پيشين آزمود. اما اگر دينى ادعاى الهى بودن نداشته يا عكس آن را داشته باشد، مانند اديان ابتدايى وقديم هم چون آنيميسم ، فتيشيسم ، ميترانيسم، هندوئيسم، برهمنيسم، جنيسيم، و اديان تركيبى مانند سيكيسم و با اديان فلسفى چون بوديسم و كنفوسيونيسم و بسيارى از اديان قديم آميخته به شرك مثل تثليث بابلى، تثليث رومى ،
تثليث هندى و...كاملا از مجراى بحث خارج مىشوند و حوزه تحقيقات منحصر بهاديان مدعى الهى بودن چون اسلام، مسيحيت، يهوديت و زرتشتىگرى مىشود .
2- تحريف ناشدگى
صرف بنياد الهى در اصل نخستين يك دين براى اثبات حقانيت فعلى آن كافى نيست؛ بلكه بايد وثاقت كتاب آسمانى آم از جهت مصون بودن از تحريف و دست كارىهاى بشرى نيز اثبات شود.
براى اثبات وثاقت كتاب آسمانى ، يعنى استناد قطعى آن به پيامبر و تحريف نشدن آن ، مىتوان از روشهاى 1-1 و 2-1 و 4-1 استفاده نمود. در خصوص قرآن به لحاظ اعجاز بودنش روش 3-1 نيز كاربرد دارد.
3- نسخ ناشدگى
نسخ شدن يا نشدن يك دين از دو طريق به دست مىآيد:
1- عدم پيدايش شريعت حقه پسين
بر اساس اين ضابطه تا زمانى كه شريعت الهى جديدى نازل نشود شريعت قبلى باقى است و با پيدايش شريعت جديد منسوخ خواهد شد. اين روش نسخ نشدن را به طور موقت ثابت مىكند و با آمدن شريعت جديد براى هميشه شريعت پيشين منسوخ شناخته شده مىشود از اين رو با آمدن شريعت اسلامى همه شرايع پيشين براى هميشه منسوخ خواهند بود.
2- ادعاى خاتميت ؛
دين كه اصل الهى بودن و تحرف ناشدگى كتاب آسمانى آن اثبات شده باشد اگرادعاى خاتميت كند، به لحاظ صدق قطعى اين ادعا نسخناپذيرى آن براى هميشه ثابت مىشود و ملاكى براى كشف كذب و عدم حقانيت همه اديان ادعايى بعدى خواهدشد. بنابراين خاتميت اسلام به تنهايى دليل قاطع بر كذب و بطلان همه اديان بعد از آن هم چون آيين سميك و بهایيت مىباشد . بر اين اساس حقانيت براى هميشه اختصاص به دين مبين اسلام دارد.
4- خردپذيرى
بررسى تطبيقى اديان بر اساس اين مسأله، تحقيق گسترده و فراخ دامن مىطلبد. در عين حال به طور فشرده و كوتاه، اشاراتى در مقايسه چند دين بزرگ خواهيم داشت :
الف) مهمترين ركن اساسى يك دين ، «خداشناسى» آن است. در اين راستا آموزه «توحيد»(1) در اسلام، خردپذيرترين آموزه است و ادامه متقن بسيارى بر آن گواهى مىدهد . اثبات توحيد به خودى خود، ابطال كننده آموزه «تثليث» و«ثنويت»است. بنابراين همين مسأله، به تنهايى براى اثبات عدم حقانيت اديان غيرتوحيدى كافى است .
ب) بسيارى از اديان، به رغم دارا بودن پيشينه الهى، در طول تاريخ دچارتحريفات چشمگيرى شده و اصالت خود را از دست دادهاند. همين مسأله باعث شدهكه آموزههاى خردستيز بسيارى در اين اديان رخ نمايد. اكنون از باب نمونه تنها به چند نمونه از تحريفات عهدين اشاره مىشود . گفتنى است عهد عتيق كتاب مقدس يهوديان و مسيحيان ، هر دو است ، و عهد جديد كتاب مقدس مسيحيان مىباشد.
تحريفات عهدين(2)
1. تناقضات : ارنست رنان(3) درباره كتاب مقدس مىنويسد: «هيچ تناقضى نبايد درآن كتاب وجود داشته باشد . اكنون با توجه به مطالعه دقيقى كه در كتاب مقدانجام دادهام، در عين حال كه گنجينههايى تاريخى و زيباشناختى بر من نمايان شد، اين نكته نيز براى من اثبات شد كه اين كتاب هم چون ديگر كتب قديمى ازتناقضات، اشتباهات و خطاها مستثنا نيست. در اين كتاب داستانهاى دروغين، افسانهها و آثارى كه كانلا نگارش يافته انسان است، وجود دارد»(4).
2. اتهامات ناروا به پيامبران :
علاوه بر رسوخ تحريفات بنيادى و اعتقادى در كتاب مقدس، پارهاى از اتهامات ناروا و غيراخلاقى به برخى از پيامبران نسبت داده شده است كه قلم از بين آن شرم دارد!!(5)
در عهد قديم درباره حضرت لوط (ع) آمده است كه دخترانش وى را شراب نوشانده، مست كردند و با او هم بستر شدند.(6) هم چنين داستان شرمآورى درباره حضرت داوود(ع)در عهد قديم (كتاب دوم سمویيل) آمده است. بر اساس اين داستان، وى ازپشتبام زن زيباى «اوريا» را ديد كه در حال شست و شوى خود بود. حضرت داوود (ع) به آن زن علاقهمند شد و به گونهاى، اسباب فرستادن اوريا به جنگ و كشته شدن وى را فراهم ساخت و پس از گذشت دت ماتم فقدان اوريا، همسر او را به خانه خود برد.(7)
3. وجود افسانهها: وجود افسانههاى بىپايه در كتاب مقدس، يكى ديگر زجنبههاى تحريف آن است؛ از جمله مىتوان به كشتى گرفتن حضرت يعقوب با خدا وغلبه او بر خدا، اشاره كرد!!(8)
«اوريگن» برجستهترين عضو مكتب تفسيرى اسكندريه در رابطه با وجود افسانههاى غيرعقلانى در عهدين مىنويسد:«حتى اناجيل مملو از چنين عباراتى است؛ ماننداين جمله كه «وقتى كه شيطان عيسى را بالاى كوهى بلند مىبرد تا از آنجا قلمرو كل جهان و عظمت آن را به او نشان دهد »(9)... خواننده دقيق صدها عبارت مشابه ديگر در اناجيل مىيابد؛ مطالبى كه او را متقاعد خواهند ساخت كه حوادثى كه اصلا رخ ندادهاند داخل گزارش حوادثى شدهاند كه به راستى رخ دادهاند.(10)
4. انسانشناسى بدبينانه : مسيحيان معتقدند آدم در بهشت به گناه آلوده واين گناه به حساب همهى فرزندان او نوشته شده است؛ يعنى، انسان ذاتاً با به دوش كشيدن بار گناه، به دنيا مىآيد! حتى اگر پس از آمدن به دنيا هيچ گناهى مرتكب نشود از طرف ديگر هر گونه تلاش و عمل او در رهايى از اين خطا، سودى نخواهد بخشيد و تصليب و تنها به دار كشيده شدن حضرت عيسى، كفاره گناه ذاتى و جبلى انسان است ! پس انسان نه با اختيار خويش گنهكار و پليد گشته و نهبا گزينش اختيارى خود پاك مىشود.
5. تقويت ظلم : يكى ديگر از آموزههاى نامعقول كتاب مقدس، توجيه ظلم و ستم و دعوت به سكوت در برابر حاكمان ظالم، به بهانه اين است كه آنان، حاكم وسايه خدا در زمين هستند!!(11)
6. علم و معرفتستيزى : ستيز با دانش و آگاهى بشر هم در بن مايه عقايدمسيحى نهفته است و هم در سيره ارباب كليسا در نگرش مسيحى آن چه آدم را ازبهشت بيرون راند تناول درخت ممنوعه دانايى بود( شرح بيشتر اين مسأله درمطالب بعدى خواهد آمد.) وجود آموزههاى غير عقلاتى ، در كنار طرح مسأله تثليث و تجسيم و وجود تناقضهاى متعدد در متن كتاب مقدس(12)، دليل روشنى بر عدم حقانيت يهوديت ومسيحيت امروزى در برابر اسلام است .
7. تحقيقات علمى و زبانشناختى، بر عدم وثاقت متون مقدس گواهى داده است.توماس ميشل - ستاد الهيات مسيحى - مىنويسد :«اكثر متفكران كاتوليك، ارتدوكس و پروتستان عصر حاضر عصمت لفظى كتاب مقدسرا مردود مىدانند .»(13)
امتيازات اسلام بر ديگر اديان :
1. خردپذيرى و خردپرورى
از جمله امتيازات مهم اسلام، عقلانيت ،خردپذيرى و بالاتر از آن خردپرورىآموزههاى آن است . اين مسأله در امور مختلفى نمودار است ؛ از جمله :1
1-1. نظام فكرى و عقيدتى سلام (مانند خداشناسى، هستىشناسى، انسانشناسى، راهنماشناسى، و فرجامشناسى )؛
1-2. نظام اخلاقى اسلام؛
1-3. نظام رفتارى و قوانين و دستورات عملى ؛
1-4. دعوت به تحقيق و پرسشگرى در انتخاب دين.
خردپذيرى آموزههاى اسلام، از چنان وضوح و روشنى برخوردار است كه قرآن مجيد، آدميان را به بررسى هوشمندانه و انتخاب خردمندانه دين دعوت كرده و هرگونه تحميل و اجبار و پذيرش كوركورانه دين را نهى مىكند : «فبشر عباد الذين يستمعون القول فيتبعون أحسنه(14)؛ پس بشارت ده بندگانم را، آنان كه به سخنان (مختلف) گوش فرا داده و برترين را برمىگزينند» و «لا إكراه فى الدين قد تبين الرشد من الغى»(15)؛ «هيچگونه تحميل و اجبار در امر دين روا نيست؛ (زيرا) به خوبى راه هدايت از ضلالت روشن شد». اما مسيحيت كنونى به علت قرار گرفتن درتنگناهاى شديد معرفتى و ناتوانى در حل رابطه تثليث و توحيد و تجسد وخدا انگارى مسيح، به جداسازى و گسست ايمان از معرفت فتوا داده و دين وايمان را با عقل و خرد بيگانه ساخته است !(16)
پروفسور لگنهاوزن(17) مىگويد :«چيزى كه در اسلام بيش از همه، براى من جاذبه داشت.این بود كه چقدر اين دين از پرسشهاى انسان استقبال مىكند و همواره دعوت به تحقيقات بيشتر در تعاليم دين مىكند».(18)
همو مىگويد :« وقتى از كشيشها مىپرسيدم كه من نمىفهمم چه طور خدا يكى است و سه شخص است ؟ در اكثر موارد جواب مىگفتند كه ما نمىتوانيم به درك اين آموزه برسيم . تنها خدا مىداند كه حقيقت اين امر چيست. اين رمزى است كه فقط خدا آن را مىداند و عقل در اينجا به بنبست مىرسد! از جمله چيزهايى كه براى بنده خيلى جالب بود، اين بود كه در اسلان نگفتهاند اصول دين را چشم وگوش بسته بپذير، بلكه دعوت كردهاند كه بپرس، مخصوصا اين خصلت در ميان شيعيان خيلى بيشتر است ».(19)
خانم مارگريت ماركوس (مريم جميله) نيز در اين زمينه مىنويسد :« پس از آنكه عقايد همه كشيشهاى بزرگ را مورد بررسى قرار دادم، به اين نتجيه رسيدم كه به طور كلى مذهبهاى بزرگ يكى بودند؛ ولى به مرور زمان فاسد شدهاند.بتپرستى، فكر تناسخ و اصول طبقهبندى در كيش هندويى سرايت كرد. صلحجويى مطلق و انزوا از مشخصات كيش بودايى شد. پرستش آيا و اجداد جزی عقايدكنفوسيوسى، عقيده اصالت گناه و تثليث و در نتيجه آن مفهوم خدايى مسيح و
شفاعت به استناد مرگ ادعايى عيسى بر روى دار در مسيحيت، انحصارطلبى ملتبرگزيده يهود و... نتيجه اين انحرافات است. هيچ يك از اين انديشههايى كه مرا منزجر ساخته بود، در اسلام پيدا نمىشد؛ بلكه به صورت روزافزونى احساس مىكردم كه تنها اسلام آن مذهب اصيلى است كه طهارت خودش را حفظ كرده است، ساير مذهبها فقط و فقط بعضى اجزاى آن، مقرون با حقيقت است؛ ولى فقط اسلام است كه تمام حقيقت را حفظ كرده است ».(20)
2. اسلام و علم
به رغم آن چه در تعارض و ناسازگارى مسيحيت با علم و معرفت بيان شد، دين اسلام با دانش و معرفت، پيوندى نزديك و ناگسستنى دارد. وفاق و آشتى دين ودانش در اسلام در سه حوزه چشمگير و در خور توجه است.
يك) تشويق به فراگيرى دانش:
در اين عرصه اسلام گوى سبقت از هر مكتب و آیينى را ربوده است و از اين هم فراتر رفته و كسب دانشهاى لازم در جهت تأمين نيازمندى هاى دنيوى و اخروى را ضرورى دانسته است؛ چنان كه پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله) فرمود: «ان طلب العلم فريضه على كل مسلم؛ (21)همانا علمآموزى بر هر مسلمانى واجب است.»
و نيز آمده است: عالمى كه از دانش او بهره برند از هفتاد هزار عابد برتراست.(22) در كتابهاى روايى و نصوص دينى ابواب مفصلى در اين زمينه وجود دارد.(23)
دو) تقويت روحيه علمى :
اسلام روحيه پژوهشگرى را ارج مىنهد و در مسير حقيقتيابى و معرفت اندوزى هيچ مانعى نمىنهد. قرآن مجيد آواى تحقيق و جست و جوى آزاد و گزينش رهاورد معقول پژوهش را صلا داده و فرموده است : «بشارت ده بندگانى را كه به سخنان گوش فرا داده و برترين آن ها را برمىگزينند.»(24)
سه) دارا بودن مضامين علمى :
نصوص دينى اسلام آكنده از مضامين و مطالب علمى است.در اين عرصه اسلام هم دربردارنده، مبانى و پيش فرضهاى عام و متافيزيكى علوم است و هم دارنده بسيارى از گزارههاى علمى، به گونهاى كه يكى از وجوه اعجاز كتاب آسمانى اسلام اعجاز علمى آن شناخته شده تا آن جا كه دانشمندان مسلمان و غيرمسلمان صدها كتاب ر باب رهاوردهاى علمى قرآن به نگارش درآوردهاند.
از جهت سازگارى با علم و دانش بشرى نيز اسلام كارنامه درخشانى دارد. موريس بوكاى(25)، دانشمند فرانسوى، به دو امتياز اساسى در اين رابطه اشاره مىكند:
1- غناى فراوان قرآن در حوزه مسایل علمى؛ در حالى كه عهد قديم (تورات) وعهد جديد (انجيل) نسبت به بسيارى از آن ها ساكت و فاقد اطلاعات و دادههاى مشخصى هستند.(26)
2- استوارى و توافق دادههاى قرآن با دستاوردهاى متقن و معتبر علوم روز؛ درحالى كه عهد عتيق و اناجيل به تعارضات آشتىناپذيرى در اين زمينه مبتلاهستند. بوكاى مىنويسد :«من بدون سبق ذهن و با عينيت كامل، ابتدا به قرآن توجه كردم و خواستم درجه ناسازگارى اين متن را با معلومات علمى امروز بسنجم... در پايان كار بر من مسلم شد كه قرآن، به ايجاب و اثبات هيچ مطلبى نمىپردازد كه در اين دوره معاصر، بتوان آن را از نظر گاه علمى محل انتقاد و ترديد قرار داد.
بر اساس همين روش عينى، عهد عتيق و اناجيل را نيز مطالعه كردم . در مورد عهد عتيق به هيچ وجه نيازى نبود كه پا را از كتاب نخست آن، يعنى، سفرتكوين (پيدايش) فراتر بگذرم، تا به تأكيداتى آشتىناپذير، با معلومات متقن علمى اين روزگار برخورد كنم! در همان صفحه اول انجيل نيز، شجره و نسب حضرت عيسى (علیه السلام) ما را دچار اشكل مىكند، زيرا در اين باب متن انجيل متى با متن انجيل لوقا آشكارا در تناقضاست . درباره تاريخ ظهور بشر بر روى زمين نيز مطالب انجيل لوقا با معارف امروزى كاملا ناسازگار است».(27)
البته اسلام در اينباره، امتياز اساسى ديگرى نيز بر مسيحيت دارد و آن نوع نگاه اسلام به علم و دانش است . اسلامى دينى است كه به گسستناپذيرى علم، عقل، ايمان، معرفت و رستگارى فتوا مىدهد.(28) اما به اعتقاد رسمى مسيحيت شجره ممنوعه - كه آدم و حوا به جرم خوردن آن ازبهشت رانده شدند و به تبع آن همه انسانها مورد خشم الهى قرار گرفته وگنهكار شدند - چيزى جز شجره معرفت و دانش نيك و بد نبوده است :«پس گرفته خداوند پروردگار آدم را در بهشت عدن قرار داد تا او رستگار و مورد عنايت خود سازد و آدم را امر نموده، چنين گفت : آنچه از درختان خواهى بخور؛ اما مبادا كه از درخت معرفت نيك و بد بخورى كه هرگاه از آن بخورى خواهى مرد».(29)
در باب سوم مىگويد: خداوند پس از تخلف آدم چنين گفت:«اكنون انسان مانند يكى از ما شده كه نيك و بد را تميز مىدهد و اكنون است كه دست دراز كند و از درخت حيات نيز بخورد و تا ابد زنده بماند؛ پس او را از بهشت عدن بيرون كرد..»(30).
بر اساس اين آموزه، جست و جوى دانش و معرفت در تعارض با رستگارى و خلود انسان در بهشت است . به عبارت ديگر، چنين وانمود مىكند كه يا بايد رستگارى در بهشت را برگزيند و يا در جست و جوى دانش و معرفت برآمد. پس آنكه بهشت ورستگارى مىخواهد، بايد از پيمودن طريق دانش و معرفت فاصله گيرد و آن كه دانش و معرفت مىجويد، بايد بهاى سنگين خروج ازبهشت و سعادت جاودام را بپردازد!
استاد مطهرى در اين باره مىنويسد:« بر اساس اين برداشت همه وسوسهها، وسوسه آگهى است؛ پس شيطان وسوسهگر همان عقل است».(31)
پی نوشت ها
1. جهت آگاهى بيشتر ر.ك: الف. سيد محمد حسين طباطبايى و مرتضى مطهرى، اصول فلسفه و روش رئاليسم، ج 5،(قم: صدرا، چاپ چهارم، 1374)؛ ب. مرتضى مطهرى،توحيد،(قم: صدرا، چاپ سوم، 1374).
2. جهت آگاهى بيشتر بنگريد : حميدرضا شاكرين، دينشناسى ، (قم: معارف).
3.Ernest Renan
4. رابرت م. گرنت، ديويد تريسى، تاريخچه مكاتب تفسيرى و هرمنوتيكى كتاب مقدس، ترجمه و نقد و تطبيق: ابوالفضل ساجدى، ص 298، تهران؛ پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامى، چاپ اول ، 1385.
5. ر.ك: انجيل يوحنا، 1 : 112، سفر تكوين، 3819 :30 براى آشنايى بيشتر ر.ك : الف، انيس الاعلام، ج 3؛ ب. محمد، صادقى، بشارات عهدين، ص 73 و 177؛ اين در حالى است كه براهين عقلى لزوم عصمت پيامبران را اثبات مىكند .
6.سفر پيدايش (38-19:30).
7. كتاب دوم سمویيل ( 31 -11:3).
8. سفر پيدايش ، 3330: 43.
9. متى (4:8).
10. تاريخچه مكاتب تفسيرى و هرمنوتيكى كتاب مقدس، ص 297.
11. انجيل متى، 38 :5 و اكثر نامههاى پولس به روميان.
12. ر جلد دوم كتاب «انيس الاعلام»، 125 مورد تناقض موجود در كتاب مقدس، مورد بررسى قرار گرفته است. نيزنگا: الف . حقيقت مسيحيت، صص 133-127 (قم: مؤسسه در راه حق، چاپ اول 1361)؛ ب. مصطفى زمانى ، به سوى اسلام با آيين كليسا(قم؛ پيام اسلام، 1346).
13. توماس ميشل، كلام مسيحى، ترجمه حسين توفيقى، ص 27، قم؛ مركز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب، چاپ اول، 1377.
14. زمر (39)17 و 18 .
15. بقره(2) 256 .
16. جهت آگاهى بيشترنگا: الف. محمدتقى، فعالى، ايمان دينى در اسلام و مسيحيت، (تهران : مؤسسه فرهنگى دانش و انديشه معاصر، چاپ اول 1378)؛ ب: حميدرضا، شاكرين، پرسمان سكولاريسم، (مشكلات كلامى مسيحيت)، (تهران: مؤسسه فرهنگى دانش و انديشه معاصر، 1384).
17. M.(G) Legenhausen.
18. محمد، لگنهاوزن، «با پرسش زندهام»، پرسمان(ماهنامه)، پيش شماره اول، خرداد 80، ص 5.
19. همان، ص 6.
20. مارگريت، ماركوس، نقش اسلام در برابر غرب، غلامرضا سعيدى، ص 9 (تهران :شركت سهامى انتشار، 1348)
21. الشيخ المفيد: الامالى، ص 292.
22. بصائر الدرجات، باب فضل العالم على العابد، ص 6.
23. به عنوان نمونه ر.ك: اصول كافى، ج 1، كتاب فضل العلم.
24. «فبشر عباد الذين يستمعون القول فيتبعون احسنه»، (زمر /18)
25.Mourice Bucallie .
26. موريس، بوكاى، عهدين، قرآن و علم، ترجمه حسن حبيبى، بىتا، ص 12. (تهران،حسينيه ارشاد).
27. همان، ص 13 - 12.
28. جهت آگاهى بيشتر نگا: اصول كافى، ج 1، كتاب«نفس العلم»و كتاب «العقل و الجهل».
29. تورات، سفر پيدايش فصل 2 آيه 15-17.
30. تورات، سفر پيدايش فصل 3 آيه 22.
31. مرتضى مطهرى، مجموعه آثار، ج 2، ص 30، (قم؛ صدرا، چاپ هفتم، 1377).
حميدرضا شاكرين-- منبع : ماهنامه آموزشى اطلاع رسانى معارف، شماره ی 51 ، آذر 1386
|
کریمی که جهان پاینده دارد تواند حجتی را زنده دارد
دانلود پروژه و کارآموزی و کارافرینی
دوشنبه 1 فروردین 1390 11:49 PM
تشکرات از این پست