ولايت ؛ آخرين فراز رسالت بررسي جايگاه غدير در كلام ثامن الحجج(علیه السلام)
ولايت ؛ آخرين فراز رسالت
بررسي جايگاه غدير در كلام ثامن الحجج(علیه السلام)
|
بي گمان، مي توان در ناب ترين لحظه خشوع و خضوع آدمي در محراب خالق يگانه، پيوند عقل و دين را به نظاره نشست، زيرا در چنين منظري دوئيتي نيست، عقل همان دين است و دين همان عقل. اين ادعا به قدري زلال است كه در شهودي عاشقانه و عارفانه براي هر سالكي، بدون اسير شدن در برهان و استدلالهاي پيچيده، قابل درك است. "فطرت" يا همان "خود آدمي" عقلي هوشمند است كه در سيطره سالك حكم مي راند و او را به خوبيها رهنمون مي شود. اين "خود" براي آدمي مقدس است، چرا كه يادگار خدا در وجود اوست و همين "خود" است كه آدمي را "خليفه ا..." مي نمايد. با سيري در آيات كريمه، آنجا كه خدا، ندا مي دهد كه "آنان به"خود" ظلم نمودند"(1) مقصود همين است كه چنين افرادي خود خدايي خويش را فراموش نمودند و گرفتار پستي ها و خواسته هاي شيطاني گشتند. اين عاقبت تا بدانجا پيش مي رود كه چنين شخصي از مقام جانشيني خدا عزل مي شود، چرا كه اين ظالم نه تنها به "خود" ظلم نموده است كه در گستره اي به هم پيوسته ديگر اجزاي نظام هستي را نيز مظلوم وامي دارد.
در نگاهي ژرف تر "خودهاي بيدار" يا همان "خليفه هاي خدا" با راهبران و خليفه هاي ظاهري خلقت ارتباط برقرار مي نمايند و هر كه دور گشت از اصل خويش، باز هم از چنين ارتباط و پيوند "خود و خدا خواهانه اي" محروم مي شود. مقوله تعيين خليفه و وصي پس از رسول خدا(ص) به نص و صريح پيامبر اكرم(ص) امري مقدر در دايره حكمت الهي است كه هر كه از تصديق كنندگان آن باشد، او در گروه و حزبي مفلح و رستگار وارد شده است.(2)
|
شايد در سير سراسر حكمت آميز سخنان پيامبر(ص) و آموزه هاي شيعي هر سالك خواهان واقعيت و حقيقت، اين مهم را دريافته باشد كه "غدير" آخرين فراز نوراني زندگي پيامبر اسلام(ص) بود كه در عظمت و تجليل آن، خداوند ديانت را كامل و بي عيب از هر نقصي اعلام نمود.ولي با اين همه، هنوز شاهديم برخي از سالكان در باورداشت اين حقيقت الهي نتوانسته اند به عمق و بطن "غدير" ره يابند و در حيراني وامانده اند.
اين "حيراني" چه براي آن عده كه در ساحل اقيانوس ولايت غنوده اند و عنوان شيعه را زينت جانهاي خود كرده اند ولي در احكام و اخلاق صادر شده از پيامبر(ص) و اهل بيت(ع) كوتاهي و سستي مي ورزند، صادق است و چه براي آن كساني كه گرفتار ابرهاي غليظ شك و ترديد گشته اند و نمي توانند خورشيد ولايت و امامت شيعه را باور نمايند.
اين حقيقت بي بديل، نه تنها بافته و ساخته ذهن و گمان شيعيان نيست، كه در كتابهاي مختلف اهل سنت نيز بر آن تأكيد شده است. با اين حال، زجرآور است كه شاهد باشيم برخي از معاصران شيعي در تحليلهاي تاريخي خود بسياري از حقايق بديهي و مسلم صدر اسلام را توجيه نموده و در راه رسيدن به "تقريب" حتي سخنان پيامبر(ص) و اهل بيت گرامي اش را به فراموشي سپرده اند. اين، همان حقيقتي است كه پيامبر(ص) تمامي انديشمندان را به آن هشدار داده است، كه فرمود:
"خداي متعال هيچ ملتي را عذاب نمي نمايد مگر به لغزش و گناه انديشمندان آن ملت. انديشمنداني كه حقايق و فضايل علي(ع) و عترت او را كتمان مي كنند. آگاه باشيد كسي بر روي زمين بعد از پيامبران و مرسلين، افضل از پيروان علي بن ابيطالب نيست، همانهايي كه معارف وي را آشكار ساخته و فضايلش را رواج مي دهند. چنين انديشمنداني، رحمت الهي بر سرشان سايه گسترانده و فرشتگان برايشان طلب آمرزش مي كنند. پس واي... بر كساني كه فضايل علي(ع) را كتمان مي نمايند."(3)
به گمان اين عده از انديشمندان معاصر، مسايل تاريخي صدر اسلام پيش از آن كه بر نصوص مبتني باشد، تبلور احساسات شيعيان در تاريخ است كه در هر زماني امكان تفرقه را توسعه مي دهد. با اين ادعاي سطحي، چنين انديشمنداني فراموش كرده اند در دوره اي كه جوامع اسلامي گسترده تر و هر چه بيشتر در مسايل جهاني و سياسي در قالب كنفرانسها و ديگر جلسات سعي در نزديكي به هم دارند، پرداختن به اصول مشترك مي تواند بالندگي بيش از پيش اسلام مبين را به دنبال داشته باشد. يكي از همان اصول مشترك غيرقابل خدشه كه هر دو گروه شيعه و سني در كتابهايشان به آن پرداخته اند، استخراج رواياتي است كه حق ولايت اميرمؤمنان و اهل بيت(ع) را تصريح نموده اند(4)، تا بدانجا كه ثمرات الهي آن به مثابه خورشيد بر جانها بتابد و حقايق اصيل، بدون اهانت به هيچ يك از فرق و گروههاي اسلامي، آشكار شود.
اين ضرورت، نگارنده را واداشت كه در ايام "غدير خم" با يادآوري سخنان حضرت ابالحسن الرضا(ع) شناخت بيشتري به مقوله "امامت و ولايت" پيدا نماييم.
در چند كتاب ارزشمند شيعي(5) روايتي طولاني از حضرت علي بن موسي الرضا(ع) در فضيلت امام و صفات او بيان شده كه مي تواند براي هر سالكي، فهم ولايت و امامت را تفسير نمايد.
غفلت از آراي صحيح
عبدالعزيز بن مسلم گويد: همراه امام رضا(ع) در شهر مرو بوديم. در آغاز ورودمان به شهر بود كه در يك روز جمعه در مسجد آن شهر گردهم جمع شده بوديم و موضوع امامت را مورد بحث قرار داده و اختلاف مردم را در اين زمينه بازگو مي كرديم. نزد امام(ع) رسيده و گفتگوي مردم را به ايشان عرضه داشتم. آن حضرت لبخندي زد و فرمود: "اي عبدالعزيز... اين مردم نفهميده و از آراي صحيح خود فريب خورده و غافل گشتند."
اين سخن حضرت رضا(ع) بيانگر آن است كه افرادي در جامعه به دنبال رواج فريب ها، دروغ ها، سخنان و نظريه هايي در قالب واقعيت و حقيقت هستند. اين تلاش بدعت آلود، دايره غفلت زدگان جامعه را گسترش مي دهد تا آن جا كه درعصر حضرت رضا(ع) نيز كه خود جداكننده حق و باطل، دروغ و راستي است، مردم در حقايق اصيل دچار ترديد و غفلت مي شوند. حقيقت و واقعيت غدير خم و جانشيني علي بن ابيطالب پس از پيامبر(ص) به قدري حساس و تنظيم كننده نبض ايمان مسلمانان بوده است كه اهل بيت پيامبر(ص) هميشه به شيوه هاي گوناگون در ابلاغ آن كوشيده اند تا غفلت زدگان به شاهراه ولايت نايل گردند. از همين روست كه حضرت صادق(ع) مي فرمايد: "ما اهل بيت(ع) درباره علي(ع) نگوييم، جز همان بزرگداشت و تصديقي را كه رسول خدا فرموده است."(6) بر اين اساس، بر شيعيان همواره بايسته است كه در رواج و بزرگداشت واقعه غدير خم و ديگر مسايل امامت به پيروي از پيامبر و امامان(ع) كوشا باشند تا جامعه گرفتار غفلت نشود.
نشانه دين
امام رضا(ع) در ادامه به عبدالعزيز فرمود:
"خداي بزرگ پيامبر خويش را نزد خود فرانخواند تا دين را برايش كامل كرد و قرآن را بر او نازل فرمود كه بيان هر چيز در اوست. حلال و حرام و حدود و احكام و تمام نيازمنديهاي مردم را در قرآن بيان كرد و فرمود: "چيزي را در اين كتاب فروگذار نكرديم." و در حجة الوداع كه سال آخر عمر پيامبر(ص) بود، اين آيه را نازل فرمود: "امروز دين شما را كامل كردم و نعمتم را بر شما تمام نمودم و دين اسلام را بر شما پسنديدم" و موضوع امامت از كمال دين است و پيامبر از دنيا رحلت نكرد تا آن كه نشانه هاي دين را براي امتش بيان كرد و راه ايشان را روشن ساخت و آنها را به راه حق راهنمايي نمود."
در اين فقره ارزشمند، حضرت رضا(ع) تصريح دارد كه پيامبر نشانه هاي دين را براي امتش بيان داشت و آنان را به راه حق راهنمايي كرد. به نص پيامبر(ص) "علي با حق است و حق با علي و اين دو تا قيامت توأم با يكديگرند."(7) بر اين اساس، آن نشانه درخشاني كه به مثابه خورشيد، ديگر نشانه هاي دين را كه در آسمان ديانت همانند ستاره هستند، كامل مي نمايد، چيزي به جز حق ولايت علي(ع) و اهل بيت نوراني پيامبر(ص) نيست، چرا كه پيامبر اسلام(ص) معيار قبولي عبادات و مستجاب شدن ادعيه را ولايت و دوستي علي(ع) مي داند.(8)
ويژگيهاي امام
امام رضا(ع) فرمودند:
"همانا امامت زمام دين و مايه تحكيم نظام مسلمين و صلاح دنيا و عزت مؤمنان است. همانا امامت ريشه اسلام بالنده و شاخه بلند آن است. كامل شدن نماز و زكات و روزه وحج و جهاد و ازدياد غنايم و صدقات و اجراي حدود و احكام و نگاهداري مرزها، به وسيله امامت انجام مي گيرد. امام حلال خدا را حلال و حرام خدا را حرام مي كند. حدود خدا را برپا نموده و از دين او دفاع مي نمايد. با حكمت و اندرز و حجت رسا مردم را به سوي پروردگار دعوت مي كند. امام همچون خورشيد پرتوافكن است كه نورش عالم را فراگيرد و در افق والايي قرار دارد، به گونه اي كه دستها و ديدگان بدان دست نيابند.
امام، ماه تابان، چراغ فروزان، نور درخشان و ستاره اي راهنما در شدت تاريكي و رهگذر شهرها و كويرها و گرداب درياهاست. امام آب گواراي زمان تشنگي و راهبر به سوي هدايت و نجات بخش از هلاكت است. امام شعله پرتوافكن روي بلندي، براي رهنمايي گمشدگان است. امام، وسيله گرمابخشي سرمازدگان و رهنماي هلاكت يافتگان است. هر كه از او جدا شود، هلاك مي گردد. امام ابري بارنده، باراني است شتابنده، خورشيدي است فروزنده، سقفي است سايه دهنده، زميني است گسترده، چشمه اي است جوشنده و بركه و گلستان است. امام همدم و رفيق، پدري مهربان، برادري ياور، پناه بندگان خدا در گرفتاري و سختي است. امام، امين خدا در ميان خلقش و حجت او بر بندگانش و خليفه او در بلادش و دعوت كننده به سوي او و دفاع كننده از حقوق اوست. امام از گناهان پاك و از عيبها بر كنار است. به دانش، اختصاص يافته و به خويشتنداري نمايان گرديده است، موجب تحكيم دين و عزت مسلمانان و خشم منافقان و هلاك كافران است. امام يگانه زمان خودش مي باشد. كسي به پايه او نرسيده و دانايي با او برابري نكند، جايگزين ندارد. همانند و همتا براي او نيست، به تمام فضايل اختصاص يافته، بي آن كه خود به دنبال آن رفته و آن را به دست آورده باشد، بلكه امتيازي است كه خداوند به فضل و بخشش خود به او عنايت فرموده است."(9)
نگارنده معتقد است امام رضا(ع) خود به عنوان امام بر حق مسلمانان چنان معجزه آسا ويژگيهاي امامت را تشريح مي نمايند كه در هر توصيفش اقيانوس حكمت و انديشه را مواج مي نمايد و بر ماست كه با دقت و تأمل، هر چه بيشتر بر باورهاي يقين خود بيفزاييم چنين يقين آن گاه جلوه گري دارد كه بدانيم همه اين توصيفها واقعيت است و از امامي بيان مي شود كه از هر گونه خطا و گمراهي به دور است.
علي(ع)، محور ايمان
امام رضا(ع) فرمودند: "و پيامبر(ص) علي(ع) را به عنوان پيشوا و امام منصوب كرد، همه احتياجهاي امت را بيان كرد، هر كه گمان كند خداي بزرگ دينش را كامل نكرده، قرآن را رد نموده و هر كه قرآن را رد كند، به آن كافر گرديده است."(10)
انتخاب امام
امام رضا(ع) فرمودند: "كيست كه توان شناسايي امام يا انتخاب امام را داشته باشد؟ هرگز... در اين جا خردها گم گشته، خويشتن داريها بيراهه رفته، عقلها سرگردان شده و ديده ها بي نور گرديده و بزرگان كوچك شده و حكيمان متحير و خردمندان كوتاه نظر و خطيبان درمانده و انديشمندان نادان و شعرا وامانده و ادبا ناتوان و سخن دانان درمانده اند از اين كه بتوانند يكي از شؤون و فضايل امام را توصيف نمايند و همگي به عجز و ناتواني خود اعتراف دارند.
او كجا و انتخاب بشر كجا؟ او كجا و خرد بشر كجا؟ او كجا و همانندي براي او از كجا؟
اي عبدالعزيز، آيا مي پنداري كه امام در غير خاندان پيامبر خدا يافت شود؟! به خدا كه وجدانشان به ايشان دروغ گفته و آرزوي بيهوده در سر مي پرورانند و مي خواهند با عقل گم گشته و ناقص خود و با آراي گمراه كننده خويش، امام را نصب كنند... خداوند ايشان را بكشد، به كجا منحرف مي شوند، قصد انجام كار سختي را كرده و دروغي را ساخته و پرداخته نموده اند و به گمراهي دوري افتاده و در سرگرداني فرورفته اند كه با چشم بينا، امام را ترك كردند. "شيطان كردارشان را در نظر آنان آراست و از راه منحرفشان كرد، با آن كه اهل بصيرت بودند." ايشان از انتخاب خدا و انتخاب رسول او و اهل بيتش رويگردان شده و به انتخاب خود گرويدند، در صورتي كه قرآن ندا مي كند: "پروردگارت هر چه خواهد بيافريند و انتخاب كند، اختيار به دست آنان نيست، خدا از آنچه با او شريك قرار مي دهند منزه و والاست". چگونه ايشان قادرند امام را انتخاب كنند، در صورتي كه امام عالمي است كه ناداني ندارد، سرپرستي است كه روي نمي گرداند، كانون قدس و پاكي و طاعت و زهد و علم و عبادت است. دعوت پيامبر اختصاص به او دارد. در دودمانش جاي هيچ گونه طعن و سرزنش نيست.
آيا "ايشان" مقام و منزلت امامت را در ميان امت مي دانند تا بتوانند او را خود انتخاب نمايند. همانا امامت ارزشش والاتر و شأنش برتر و منزلتش عالي تر و مكانش منيع تر و ژرفايش عميق تر از آن است كه مردم با عقل خود به آن رسند يا به آرايشان آن را دريابند و يا به انتخاب خود امامي منصوب كنند.
امامت، مقامي است كه خداوند عزوجل بعد از رتبه نبوت و خلّت در مرتبه سوم، ابراهيم خليل را به آن اختصاص داد و نامش را بلند و استوار نمود... سپس خداي متعال ابراهيم را شرافت بخشيد و امامت را در فرزندان برگزيده و پاكش قرار داد... پس امامت هميشه در دورانهاي متوالي در فرزندان او بود و از يكديگر به ارث مي بردند تا خداي تعالي آن را به پيامبر ما ارث داد. آن گاه پيامبر(ص) به فرمان خداوند آن را به علي(ع) واگذار كرد و سپس در ميان فرزندان برگزيده اش كه خداوند به آنان علم و ايمان داد، جاري شد... پس امامت تا روز قيامت تنها در ميان فرزندان علي(ع) مي باشد، زيرا پس از محمد(ص) پيامبري نيست... اين نادانان از كجا و به چه دليل براي خود امام انتخاب مي كنند؟(11)
پي نوشتها
1 - ر.ك، آل عمران/117 و...
2 - تاريخ مدينه دمشق 45/254 و...
3 - ر.ك: حلية الابرار 2/127- مشارق الانوار/151- الدمعة الساكبه/ 82
4 - ر.ك: سيد مرتضي حسيني فيروزآبادي/ فضائل الخمسه من الصحاح السته
5 - ر.ك: كافي 1/199- امالي الصدوق/ المجلس السابع و التسعون/775
6 - كتاب الغيبة للمفيد/ 218 و.../ صحيفة الرضا/ جواد قيومي اصفهاني 268- 246
7 - اصول كافي 2/176/ انتشارات مسجد
8 - تاريخ مدينه دمشق 42/449
9 - احقاق الحق 7/161
10 - همان
11 - ر.ك: جواد قيومي اصفهاني/ صحيفة الرضا/ 268 تا 246
|
کریمی که جهان پاینده دارد تواند حجتی را زنده دارد
دانلود پروژه و کارآموزی و کارافرینی
جمعه 27 اسفند 1389 6:46 PM
تشکرات از این پست