مفهوم آزادي و قانون از ديدگاه امام خميني (رحمت الله علیه) قسمت اول
مفهوم آزادي و قانون از ديدگاه امام خميني (رحمت الله علیه)
قسمت اول
|
اشاره: در انديشه سياسي امام خميني (ره)، قانون الهي يكي از مهمترين عناصر تبيين كننده حدود آزادي و عوامل مشروعيت ساز آن به شمار مي رود، و در نتيجه از نوعي آزادي به نام "آزادي قانوني" مي توان در انديشه سياسي امام سخن گفت.
|
در انديشه امام خميني (ره) آزادي جلوه توحيدي دارد، شأن دين آزادي است و دين در بستر آزادي، آدمي را به كمال مي رساند، در فلسفه امام خميني (ره) آزادي به دو معنا به كار رفته است. 1- آزادي تجويزي يا حقوقي 2- آزادي فلسفي يا توصيفي.
در مسأله جبر و اختيار امام(ره) نظريه جبر را كه از طرف اشاعره ابراز شده رد مي كند و آن را ستم به خداوند متعال و پايمال كننده حق مخلوقات معرفي مي كند.در انديشه ايشان، آزادي فلسفي و توصيفي پيش فرض آزادي حقوقي و تجويزي محسوب مي گردد، اگر در بحث فلسفي انسان را مقهور و مجبور و فاقد اختيار بدانيم جايي براي بحث آزادي باقي نمي ماند.بنابراين در انديشه سياسي امام خميني (ره) آزادي حقي است خدادادي و از جمله حقوق طبيعي بشر مي باشد و احدي نمي تواند آن را به كسي اعطا كند، بلكه تنها محدود كننده آزادي، قانون الهي و عوامل مشروعيت ساز آن است.پژوهش حاضر با تمسك به انديشه هاي انديشمندان غرب و مسلمان در پي اثبات فرضيه فوق بوده و در دو قسمت تقديم خوانندگان محترم مي گردد.
الف) مفهوم آزادي
بعضي از صاحبنظران واژه آزادي را از واژه اوستايي "آزاته" و يا واژه پهلوي "آزانيه" گرفتند، پژوهشگراني مانند "كرشويچ" و "بن ونيست" در سال 1333 هـ . ش نوشته اند كه واژه آزات به معناي آزاد در برخي از اسناد آرامي سده پنجم پيش از ميلاد مصر در پيوند با آزادي يك زن به كار رفته است. (1)
مرحوم دكتر عنايت درباره واژه آزادي مي نويسد: "آزادي مانند شادي، نيكي و حقيقت از آن گونه واژه هايي است در قاموس آدمي كه معناهاي بسياري دارد و تأويل هاي بيشماري مي پذيرد، لفظ "آزادي" در پارسي و "حريت" در عربي در فرهنگ نامه ها دست كم به ده معناي گوناگون آمده است. واژه آزادي را در انگليسي نيز به حدود يكصد معناي گوناگون تفسير كرده اند، در فلسفه اخلاقي و سياسي به طور عام دو مفهوم از آزادي بيش از مفاهيم ديگر رايج و معتبر بوده است كه يكي را به صفت "منفي" و ديگري را به صفت "مثبت" خوانده اند. (2)
واژه آزادي معاني و مفاهيم متفاوتي دارد كه از جمله اين مفاهيم عبارت است از:
1- اختيار فعل يا ترك فعل.
2- داشتن حق انجام هر عملي تا حدي كه حق ديگران مورد تجاوز قرار نگيرد.
3- مصون ماندن از اراده مستبدانه ديگران.
4- استقلال و رهايي فرد يا گروه از ممانعتهايي كه توسط ديگر افراد، گروهها و يا حكومت برقرار شده است.
5- موقعيتي كه اجبار جامعه و افراد را بر شخص به حداقل ممكن كاهش دهد.
6- به طور اعم به مجموعه آزاديهايي نظير آزادي سياسي، آزادي مذهبي و آزادي بيان اطلاق مي شود. (3)
1- آزادي از ديدگاه انديشمندان غربي
به نظر "جان استوارت ميل"، آزادي در آن است كه ما آزاد باشيم نقشه زندگاني خود را متناسب با خصلتمان ترسيم كنيم و هر طور كه دلمان خواست كار كنيم، فقط به اين شرط كه مسؤول عواقب عمل خودمان باشيم و تا موقعي كه اعمال ما ضرري به همنوعان نمي زند آزاديم، هر آنچه كه دلخواه ميل خودمان هست انجام دهيم.
"توماس هابز" نيز در فصل بيست و يكم كتاب "لوياتان" آزادي را مساوي با نبودن مانع در پيش پاي فرد مي داند و مي نويسد: "منظور من از آزادي آن است كه برابر هر كاري كه انسان طبق قانون طبيعي مي خواهد انجام دهد، بدون ضرورت ممانعتي وجود نداشته باشد؛ يعني مانعي بر سر آزادي طبيعي نباشد، مگر آنچه براي جامعه و دولت ضرورت دارد." (4)
"جان لاك" در تاريخ انديشه سياسي انگلستان چهره برجسته اي است كه به آزادي خواهي مشهور است. به نظر وي انسانها در وضع طبيعي برابر بودند و آزادانه به آنچه فكر مي كردند كه با قانون طبيعت هماهنگ است، عمل مي كردند؛ از نظر وي آزادي انسان تا زماني مشروع است كه صدمه اي به آزادي همنوع خود وارد نسازد.
در وضع طبيعي آن گونه كه "جان لاك" آن را توصيف مي كند، انسان از حقوق طبيعي زندگي كردن و داشتن آزادي و مالكيت برخوردار بود و هر كس زندگي آزادي داشت و مالكيت ديگران را هم محترم مي شمرد و آن را تكليفي مي دانست كه قانون عقل مشخص كرده است. (5)
در ارتباط با جامعه سياسي، آنچه براي "لاك" به عنوان آزادي قابل درك و توجيه است همانا "آزادي انسان ظل حكومت" است. اين آزادي به معناي آزادي بي حد و حصر نيست كه هر كس هر چه را مي پسندد و آرزو مي كند، انجام دهد، بلكه آن نوع آزادي است كه توسط قواعد دولت، يعني قوه مقننه محدود شده است. (6)
از نظر "جان لاك"، هدف قانون، موقوف كردن يا محدود كردن آزادي نيست، بلكه صيانت و گسترش آن است: "زيرا آزادي رها بودن از محدوديت و خشونت ديگران است."
از نظر وي قانون، حد فاصل هرج و مرج و آزادي است. قانون نيل و بهره وري از آزادي را تضمين مي كند.
"لاك" ارتباط ميان آزادي و قانون را به گونه اي مي بيند كه وقتي از قانون صيانت شود، آزادي به دست خواهد آمد.
آزادي فردي در مفهومي كه "هايك" از آن دارد، زاييده و مخلوق قانون است و بيرون از جامعه مدني نمي تواند وجود داشته باشد، او حتي پا را از اين فراتر مي گذارد و ادعايي مطرح مي كند كه سخت تر از همه بخشهاي فلسفه او مورد انتقاد گرفته است.
وي مي گويد: "حكومت قانون اگر درست فهميده شود و به صورت منسجم به اجرا گذاشته شود، بايد لزوماً حافظ آزادي فردي باشد كه بيشتر حقوق اخلاقي قدرتمندي در مورد انواع مختلف آزادي در دل آن جاي گرفته باشد." (7)
"آبزيا برلين" استاد پرآوازه دانشگاه آكسفورد نخستين فردي است كه آزادي را به دو نوع "منفي" و "مثبت" تقسيم مي كند و ضمن انجام بحثهاي مفصل درباره مفهوم دوگانه آزادي از صحت و استواري و كارآمدي آزادي مثبت دفاع مي كند و معتقد است: با تدابيري خردورزانه مي توان جلوي سوء استفاده ستمگران از اين مفهوم آزادي را گرفت، ضمن بيان اين مطلب كه برخي از حكومتهاي معاصر اعم از ليبرال و غيرليبرال، در دفاع خود از مفهوم آزادي مثبت ممكن است سوء نيت داشته باشند زيرا از آزادي منفي نيز مي توان همين سوء استفاده ها را برد. با اين تفاوت كه در پناه آزادي مثبت، خودسازي، پرورش خرد و غلبه نفس عالي انسان بر نفس داني او نيز تضمين شده است، ولي مفهوم منفي آزادي، هيچ گونه توجهي به پرورش نفساني و اخلاصي انسان ندارد، بلكه فقط درصدد برطرف ساختن موانع بيروني انسان و منحصراً تأمين آزاديهاي مدني خود است.
به طور كلي معناي آزادي از نظر "برلين" آزادي از بند زندان و آزادي از بندگي غير است."(8)
2- آزادي از ديدگاه انديشمندان مسلمان
تعريف آزادي در آثار مختلفي مطرح شده است كه بازتاب جريانهاي مختلف فكري در ميان مسلمانان است. اين تعاريف برخلاف تصور، چندان زياد نيست و در آثاري كه انتظار يافتن آنها مي رود، نمي توان آنها را يافت.
علت عدم طرح مفهوم آزادي در فقه سياسي اين گونه بيان شده است:
"عدم طرح مفهوم و موضوع آزادي در فقه سياسي به معناي ابتناي فقه بر آزادي است و به عبارت ديگر، علت اساسي عدم طرح آن اين است كه آزادي به عنوان يك پيش فرض اساسي در فقه تلقي شده است. از اين رو مفهوم آزادي در فقه سياسي شيعه يكي از مفروضات است، نه يكي از مباحث آن.
موضوع آزادي در قالب جبر و اختيار در شاخه هاي علمي و معرفت ديني از جمله علم كلام و فلسفه اسلامي مطرح شد، سپس به عنوان اصلي موضوعي در فقه پذيرفته شده است و از جنبه هاي خاص مورد توجه فقها در علم فقه و حقوق قرار گرفته است و مي توان گفت فقه، آزادي را نه تنها نفي و انكار نكرده است، بلكه در قالب مباحث مختلف به آن پرداخته است." (9)
"مفهوم آزادي در فقه سياسي شيعه بيشتر در مفهوم فلسفي كلامي مورد توجه قرار گرفته است و جنبه سياسي آن بيشتر تحت تأثير تحولات و تطورات جديدي است كه در اين مفهوم در انديشه سياسي پديد آمده است." (10)
اكنون براي پرداختن به تعاريف مسلمانان از "حر" و "حريت" ابتدا به آثار زبانشناسان مراجعه مي كنيم.
زبانشناسان مي گويند كه "حر" به معناي آزادي از "حر" متضاد "برد" (سردي) گرفته شده است، زيرا انسان آزاد برخلاف "عبد" غرور و تعصب گرمي دارد كه باعث مي شود در جستجوي خصوصيات والا و شرافتمند باشد.
"راغب اصفهاني" در فرهنگ قرآني خود ابتدا "حر" را متضاد "عبد" تعريف و سپس تمايز آن دو را بيان مي كند. وي مي گويد: "حريت بر دو قسم است: اول در مورد شخصي كه تحت سلطه هيچ قدرتي نيست و دوم در مورد شخصي كه تحت سلطه صفات رذيله اي مانند حرص، آز، طمع و آرزوي مال و دارايي دنيوي نباشد." (11)
"فخرالدين رازي"، آزادي را وضعيتي مي داند كه روح به تمايلات جسماني اشتياقي ندارد؛ به اعتقاد وي ميل و اشتياق همراه با محروميت (عدم ارضا) باعث انحراف و پريشاني روح شده و آن را از كسب فضايل باز مي دارد.
وي آزادي را يك نوع "عفت گريزي" روح مي داند كه از طريق عادتها و آموزش كسب نمي شود. (12)
"جرجاني" ديگر انديشمند مسلمان در كتاب "تعاريف" خود در تعريف از حريت، خود را در تعاريف صوفيان محدود كرده است. تعريف صوفيانه وي از آزادي اين گونه است: "در اصطلاح فني اهل حقيقت (صوفيه) آزادي به معناي خارج شدن از بندگي طبيعت و كناره گرفتن از تمام علايق و تحولات است. آزادي درجات مختلفي دارد، آزادي عوام از بندگي شهوات و آزادي خواص از بندگي همه خواسته ها به علت فناي اراده آنها در اراده حق تعالي، و در نهايت، آزادي اوليا (خاص الخاص) از قيد علايم و آثار به علت محو شدن در تجلي نورالانوار است." (13)
استاد "محمدتقي جعفري" مخالفت با آزادي را در حقيقت مخالفت با مشيت بالغه خداوندي مي داند و مي گويد: "واقعيت آن است كه آزادي مطلق رفتار در مورد خويشتن، انسان را از درون فاسد مي كند و او را به سوي نقص حيات و كرامت و آزادي ديگران سوق مي دهد." (14)
مرحوم جعفري آزادي را اين گونه تعريف مي كند: "آزادي عبارت است از نظاره و سلطه شخصيت انساني به دو قطب مثبت و منفي كار در مسير آنچه كه ناظر به دو بعد مادي و روحي انسان است." (15)
استاد مطهري نيز آزادي را به معناي نبودن مانع در راه رشد و تكامل انسان مي داند.
از نظر وي انسانهاي آزاده كساني هستند كه با موانعي كه در راه رشد و تكامل آنهاست مبارزه مي كنند و تن به وجود مانع نمي دهند.
استاد مطهري، با بيان نزاع ميان ارباب كليسا و قدرت از يك سو و مردم و مصلحان جامعه از ديگر سو، بر سر حاكميت و حقوق انساني و اجتماعي شهروندان يادآور مي شود: "از نظر فلسفه اجتماعي اسلامي، نه تنها نتيجه اعتقاد به خدا پذيرش حكومت مطلقه افراد نيست و حاكم در مقابل مردم مسؤوليت دارد، بلكه از نظر اين فلسفه تنها اعتقاد به خداست كه حاكم را در مقابل اجتماع مسؤول مي سازد. بدين سان آنان كه به نام خدا و مذاهب، تنها از تكليف سخن مي گويند و حقوق مردم به ويژه آزادي را ناديده مي انگارند، درصدد احياي نزاع دين و آزادي سخن به ميان مي آورند و اختناق اجتماعي را با آموزه هاي قرون وسطايي كليسا سازگار مي شمارند." (16)
"علامه طباطبايي" در تفسير الميزان با اشاره به انواع اختيار و اثبات اختيار تكويني و تشريعي براي انسان مي نويسد: "هيچ كس از افراد انساني نمي تواند همنوع خود را بر چيزي وادار و يا از چيزي باز دارد، زيرا آنها همانند او هستند و در انسانيت چيزي زايد و اضافه بر او ندارند و از وجود او چيزي را مالك نيستند و اين همان معناي مقصود، از آزاد بودن طبيعي است." (17)
از ديدگاه علامه، انسانيت چيزي است كه در همه ابناي بشر مشترك است و وجود دارد، بنابراين تساوي همه در انسانيت، تساوي همه در آزادي و اختيار را فراهم مي سازد.
3- تفاوت آزادي غربي با آزادي اسلامي
بنابر آنچه ذكر شده مي توان تفاوت آزادي غربي و آزادي اسلامي را از لابه لاي انديشه هاي صاحبنظران غربي و اسلامي اين گونه استنباط كرد:
1- آزادي در انديشه غرب ريشه مادي دارد، اما در اسلام سرمنشأ آزادي الهي و وحياني است. بنابراين قلمرو آزادي در انديشه غربي منافع مادي است و در اسلام ارزشهاي معنوي مي باشد.
2- آزادي در غرب، تنها در صورتي مجاز است كه به منافع ديگران ضربه اي نرسد، ولي آزادي در منطق اسلام بر پايه رعايت حقوق ديگران بنا شده است و لذا صدمه نزدن به آزاديهاي ديگران كفايت نمي كند، بلكه در مواردي رساندن نفع به ديگران نيز، آزادي را محدود مي كند.
3- محدوده آزادي در غرب براساس قوانين بشري است، ولي در اسلام براساس قوانين الهي مي باشد.
4- آزادي در انديشه غربي، مطلق است و كمال انسان را در آزادي مطلق مي دانند، ولي اسلام آزادي مطلق را مانع رسيدن انسان به كمالات مي داند و اين نوع آزادي به هرج و مرج مي انجامد.
4- انواع آزادي
در يك تقسيم بندي كلي، آزادي انواع زير را خواهد داشت:
1- آزادي فلسفي: اين آزادي به معناي اختيار در برابر جبر مي باشد.
از ديرباز دو نظريه مخالف درباره اين نوع آزادي وجود داشته است، در واقع بحث كلامي جبر و اختيار در حوزه كلام اسلامي نيز به همين معنا اشاره دارد، همين معنا مي تواند پايه آزاديهاي ديگر حقوقي - اجتماعي باشد كه در درون جوامع مختلف وضع مي گردند.
2- آزادي اخلاقي: به معناي رهايي عقل از سلطه غرايز و شهوات يا به معناي آزادمنشي و داشتن اخلاق آزادمردان است. اين مفهوم آزادي، ارتباط ويژه با معناي حقوقي آن ندارد. زيرا مورد مزاحمت ديگران قرار نمي گيرد، همان گونه كه با وضع مقررات و ضمانت اجرايي دولت هم تأمين نمي شود.
3- آزادي عرفان: اين آزادي به معناي وارستگي از هر چيز جز خداوند متعال است و شايد معناي اين آيه قرآن كه مي فرمايد: "رجال لا تلهيهم تجارة و لا بيع عن ذكرا..." (سوره نور، آيه 37) اشاره به اين نوع آزادي باشد. اين قسم از آزادي نيز مانند دو قسم پيش، خارج از محدوده حقوق است، زيرا كاملاً جنبه فردي دارد و با آزادي حقوقي كه مربوط به روابط اجتماعي است، متفاوت مي باشد.
4- آزادي حقوقي: در اين قسم از آزادي بحث از اين است كه هيأت حاكمه با قانون و اجرا كننده قانون تا چه حدي مي توانند آزادي افراد را محدود نمايند. (18)
ب) مفهوم قانون
قانون مجموعه اي قواعد الزام آور است كه در زمان معين بر زندگي اجتماعي انسان حكومت مي كند و اجراي آن از طرف دولت تضمين شده است.
معاني مختلف ديگر قانون عبارت است از:
1- اراده طبقه حاكمه به صورت قانون.
2- مجموعه مقررات حاكم بر روابط افراد به جامعه سياسي.
3- قاعده اي كه توسط يك قدرت عمومي مقرر شده است و مدلول آن الزام با اذن و اباحه است و همه افراد بايد از آن پيروي كنند.
4- اصل كلي كه به عنوان تنظيم كننده روابط اجتماعي از طرف هيأت حاكمه و افراد يك جامعه پذيرفته و ضمانت اجرايي براي آن وجود داشته باشد.
5- قاعده اي حقوقي و واجد صفت كليت و عموميت با ضمانت اجرايي خاص كه با فرض دوام از طرف مرجع صالح و با رعايت تشريفات مقرر براي تنظيم روابط اجتماعي در جامعه اي ملي تنظيم و از طرف قدرت سياسي تنظيم شده باشد. (19)
"توماس آكويناس" در ماهيت قانون به تفصيل سخن گفته و چهار نوع قانون، ازلي يا ابدي، قانون طبيعي، قانون بشري (انساني) و الهي (يزداني) از آن برشمرده و ايرادهاي سه گانه مخالفان را در افكار هر يك رد كرده است. (20)
مفهوم قانون اساسي
قانون اساسي در مفهوم عام به كليه قواعد و مقررات موضوعه يا عرفي، مدون يا پراكنده گفته مي شود كه مربوط به قدرت و انتقال و اجراي آن است. بنابراين اصول و موازين حاكم بر روابط سياسي افراد در ارتباط با دولت و نهادهاي سياسي كشور و شيوه تنظيم آنها و همچنين كيفيت توزيع قدرت ميان فرمانروايان و فرمانبران از زمره قواعد قانون اساسي است. قانون اساسي از يك سو حدود مرز آزادي فرد را در برابر عملكردهاي قدرت (نهادهاي فرمانروا) و از سوي ديگر حدود اعمال قواي عمومي را در برخورد با حقوق فردي رسم مي كند، با اين برداشت، هيچ كشوري يا دولت - كشوري، نمي توان يافت كه فاقد قانون اساسي باشد. (21)
آزادي در انديشه امام خميني (ره)
آزادي در انديشه سياسي امام خميني (ره) گوهري است والا كه از توحيد بر مي خيزد و بدون آن انسان از مرتبه والاي خود به مرتبه حيواني تنزل مي كند. در انديشه سياسي امام(ره) آزادي حقي است الهي و ذاتي انسان؛ حقي براي انتخاب خود و سرنوشت خود چه به صورت فردي و چه به صورت جمعي و حقي در انتخاب انديشه، اعتقادات و راه و رسم زندگي. (22)
امام خميني (ره) درباره اين گوهر والا مي فرمايند: "... هيچ انساني حق ندارد انسانهاي ديگر را به تسليم در برابر خود مجبور كند و ما از اين اصل اعتقادي، اصل آزادي بشر را مي آموختيم كه هيچ فردي حق ندارد انساني و يا جامعه و ملتي را از آزادي محروم كند... انحطاط و سقوط بشر به علت سلب آزادي او و تسليم در برابر ساير انسانهاست."
بنابراين انسان بايد عليه اين بندها و زنجيرهاي اسارت و در برابر ديگراني كه افراد را به اسارت دعوت مي كنند، قيام كند و خود و جامعه خود را آزاد سازد تا همگي تسليم و بنده خدا باشند و از اين جهت است كه مقررات اجتماعي ما عليه قدرتهاي استبدادي و استعماري آغاز مي شود." (23)
در نگاه امام(ره) آزادي انسان جلوه توحيد است و مخالفت و ايستادن در برابر اين آزادي، مخالفت و ايستادن در مقابل انديشه توحيدي است و شأن همه موحدان مبارزه در راه رها شدن از زنجيرهاي اسارت انسان و جامعه است تا بستر چنين آزادي براي تحول انسان به سوي حق ميسر شود.
در فلسفه امام(ره) آزادي به دو معنا به كار رفته است: آزادي تجويزي يا حقوقي و آزادي فلسفي يا توصيفي. در مسأله جبر و اختيار كه از مهمترين موضوعات عقيدتي اسلام است، امام(ره) نظريه جبر را كه از طرف اشاعره ابراز شده است رد مي كند و آن را ستم به خداي متعال و پايمال كننده حق آفريدگان معرفي مي كند. (24)
امام(ره) در تعريف ساده از آزادي مي فرمايند: "آزادي يك مسأله نيست كه تعريف (پيچيده اي) داشته باشد.
مردم عقيده شان آزاد است، كسي الزامشان نمي كند كه شما بايد حتماً اين عقيده را داشته باشيد. كسي الزام به شما نمي كند كه بايد اين راه را انتخاب كني. كسي الزامشان نمي كند كه در كجا مسكن داشته باشي يا از آنجا چه شغلي را انتخاب كني. آزادي يك چيز واضح است." (25)
امام خميني (ره) آن قدر بر ارزش آزادي پا مي فشارند و آن را براي يك جامعه متمدن و مرفه و سعادتمند ضروري مي داند كه با استبداد مصلحت انديشانه نيز مخالفت مي كنند، حتي به خاطر توسعه و كسب پيشرفت نبايد آزادي را ناديده انگاشت. امام(ره) اعتقاد خود را مبني بر توسعه آزادي خواهانه اين گونه بيان مي كنند:
"ما وقتي از اسلام صحبت مي كنيم به معني پشت كردن به ترقي و پيشرفت نيست، بلكه برعكس به عقيده ما اساساً اسلام يك مذهب ترقي خواه است، ولي ما دشمنان رژيم هايي هستيم كه تحت عنوان تجددخواهي روش ديكتاتوري و ظلم را در پيش مي گيرند... قبل از هر چيزي معتقديم كه فشار و اختناق، وسيله اي براي دست يافتن به پيشرفت نيست." (26) ادامه دارد...
پي نوشت ها
1- عبدالهادي حائري، آزاديهاي سياسي و اجتماعي از ديدگاه انديشه گران ص 9
2- حميد عنايت، تأملي در معناي آزادي، دينداري و آزادي
3- علي آقابخشي، فرهنگ علوم سياسي، ص 223
4- علي محمودي، نظريه آزادي در فلسفه سياسي هابزولاك، ص 87
5- عبدالرحمن عالم، بنيادهاي علم سياست، ص 190
6- علي محمودي، پيشين، ص 85 و 84
7- جان گري، فلسفه سياسي فرون هايك، ص 93
8- آبزيا برلين، چهار مقاله درباره آزادي، ص 53
9- منصور ميراحمدي، مفهوم آزادي در فقه سياسي شيعه، فصلنامه علوم سياسي
10- همان، ص 78
11- فرانس روزنتال، مفهوم آزادي از ديدگاه مسلمانان، ص 41
12- فخرالدين رازي، المباحث المشرقيه، ج 2، ص 413
13- فرانس روزنتال، پيشين ص 55
14- محمدتقي جعفري، تحقيق در دو نظام حقوقي جهاني بشر از ديدگاه اسلام و غرب ص 439
15- همان، ص 107
16- ابوالفضل هدايتي، امام خميني (ره) و آزاديها
17- محمدحسين طباطبايي، تفسيرالميزان، ج 16 ص 68
18- نهاد نمايندگي رهبري در دانشگاهها، اسلام و آزادي، شماره 10 و 11
19- علي آقابخشي، پيشين
20- ابوالفضل طاهري، تاريخ انديشه سياسي، ص 120- 119
21- ابوالفضل قاضي شريعت پناهي، بايسته هاي حقوق اساسي، ص 35
22- مصطفي دلشاد، عارض خورشيد، مقدمه اي بر انديشه سياسي امام خميني (ره)، ص 310
23- امام خميني (ره)، صحيفه نور، ج 3، ص 68
24- امام خميني (ره)، طلب و اراده، ص 77
25- امام خميني (ره)، صحيفه نور، ج 9، ص 88
26- همان، ج 2، ص 158
روزنامه قدس
|
کریمی که جهان پاینده دارد تواند حجتی را زنده دارد
دانلود پروژه و کارآموزی و کارافرینی
جمعه 27 اسفند 1389 5:03 PM
تشکرات از این پست