خراسان ديگر با ابرها بشارت باران ديگري است
بعد از تو سرزمين من ايران ديگري است
مانند گردباد مغول ميوزد، ولي
اين، «از جنوب آمده» توفان ديگري است
وقتي خليل معجزه در شهر من تويي
هر آتش عذاب گلستان ديگري است
آهو به چشمهاي تو لبخند ميزند
يعني لبت نگين سليمان ديگري است
تنها چراغ شهر به اسم تو روشن است
حتي حرم بدون تو زندان ديگري است
بيخود تو را به دهكده دعوت نكردهاند
اين جام زهر تشنه مهمان ديگري است
خميازههاي امشب اين جغدهاي شوم
بيدار باش شام غريبان ديگري است
در خوشههاي روشن انگور عكس توست
امشب كه چشمهات خراسان ديگري است