بيداري ديني ؛ عنصر حيات بخش اسلام
بعثت پيامبر اسلام(ص)، طلوع انفجاري بود كه روانهاي خفته را حياتي تازه بخشيد و عقول و انديشه ها را به تفكر و حركت وا داشت.
پرچم توحيد و يكتا پرستي، در برابر شرك و بت پرستي بر افراشته شد. فرهنگ جاهلي، عبوديت بتهاي بي جان و طواغيت و زراندوزان، در برابر پيامهاي انقلابي و حيات بخش قرآن، به هزيمت رفت. محرومان، كه طوق بندگي اربابان را بر گردن داشتند، آزادي يافتند. عمارها و بلال ها بر ابوسفيان ها و ابوجهل ها فرمانروايي يافتند. در يك كلمه، توحيد و عدالت پيروز شد. ولي ديري نپاييد كه با رحلت پيامبر خدا(ص)، حركت قهقرايي آغاز شد و اندك اندك، اسلام اصيل از جوهره اصلي خويش خالي شد و پيرايه ها و خرافات به ميدان آمد. شرك در عمل جاي اخلاص و توحيد را گرفت. سادگي و برادري جاي خود را به تشريفات خشك داد. عطش قدرت و زندگي لذت بخش، به جاي شوق به جهاد و شهادت در راه خدا نشست. عمارها شكنجه شدند و ابوذرها به تبعيدگاه رفتند. كعب الاحبارها به جاي ابوذرها و مقدادها بر منبر پيامبر(ص) به موعظه مردمان پرداختند! سرانجام، بني اميه كه نتوانسته بودند اسلام را در بدر و احد شكست دهند، با خدعه و نيرنگ و نقاب اسلام مداري بر چهره، بر مسلمانان حاكم شدند.
با اين وضعيت، روز به روز، اسلام راستين به بوته فراموشي سپرده و ظاهري با صدها پيرايه به جاي اسلام حقيقي جايگزين مي شد، به گونه اي كه حضرت علي(ع) در زمان خود، از امتزاج حق و باطل و مشكل بودن تشخيص آنها براي مردم سخن مي گويد. متأسفانه اين جريان، در قرون بعدي نيز به خاطر گسترش قلمرو اسلام و ورود انديشه ها و عقايد گوناگون، به حوزه اسلامي و امتزاج حق و باطل بيشتر شد و تمييز اسلام حقيقي از غير آن دشوار گرديد. دردوران استعمار، استعمارگران براي ايجاد سلطه خود بر كشورهاي اسلامي، بر سر راه خود موانع بسياري مي ديدند كه همه آنها از وجود رگه هاي اسلام اصيل در ميان مسلمانان سرچشمه مي گرفت. از اين رو، بر آن شدند تا با ايجاد تفرقه ميان مسلمانان، به مقابله با اسلام حقيقي، كه مانع سلطه آنان بود، برخيزند. از روزي كه تبر تفرقه بر «شجره طيبه» وحدت مسلمين فرود آمد و ريشه هاي به هم پيوسته آن را از هم گسست و شاخه هاي شاداب آن را شكست تا تنور منافع آزمندان گرم شود، بر مسلمانان چه ها كه نرفت!سيادت آنها پايمال غرور و نخوت و كينه و آزمندي استعمارگران غربي گشت!عزت و شوكت و اقتدار آنان در «صر صر» فرهنگ آلوده غرب نابود شد و ثروت و امكانات و منابع مسلمانان به تاراج رفت و در داخل مملكت اسلامي چه خونها كه ريخته نشد و چه توانها كه در اختلافها و تنشهاي فرقه اي، از مسلمانان گرفته نشد. سرزمينهاي اسلامي كه روزگاري گلهاي «محبت» و «اتحاد» در آنها به بار مي نشست، به شوره زاراني تبديل گشت كه جز خس و خار كينه و بدبيني در آنها ديده نمي شد. ابرهاي تيره«تفرقه»، گرماي اتحاد و همبستگي و انسجام اسلامي را از گستره سرزمينهاي اسلامي سترد و سرما و يخبندان «تشتت» و «تنازع» را جايگزين تاليف و تعاون ساخت. طوفان تنازعات در سراسر ممالك اسلامي وزيدن گرفت و تمامي مظاهر آباداني، رشد، صلاح، خلاقيت و شكوفايي را در هم كوبيد. بناي شوكت و عزت مسلمانان را ويران ساخت و دروازه هاي نفوذ ناپذير اين ممالك را به روي بيگانگان هاروآزمند گشود. نيروي مسلمانان صرف اين تنازعات شد و در كشاكش اين درگيريها فرسوده گشت. ميراثهاي علمي و فرهنگي آنها در آتش تفرقه و تشتت سوخت و نابود شد و ثمرات تلخ و پيامدهاي ناگواري عايد مسلمانان گشت و اسلام در «غربت» گرفتار شد.
اما ديري نپاييد كه دلسوزاني بدرخشيدند و ابوذروار زيستند و غم تنهايي و تبعيد را به جان خريدند. از تهمت و ناسزا و زندان و تبعيد و شكنجه نهراسيدند، خود را به خون و آتش و طوفان بلا زدند و در جنگ نابرابر ايمان و كفر، سرافراز ولي غرق به خون ياران و رفيقان خويش پيروز شدند و رستاخيز ديني و اسلامي و نهضت رونشگري و احياي ديني را درايران پايه گذاري كردند. اين نهضت كه مبتني بر قطرات الهي انسانها شكل گرفت، ديري نپاييد كه پيام و تأثيرش جهان را در نورديد. بويژه كشورهاي اسلامي از اين موج بيداري اسلامي كه شكل گرفته بود، تكان خوردند و محور و شالوده اتحاد كشورهاي اسلامي از عموميت و گستردگي و شمول و استواري و استحكام فزون تري برخوردار شد. پس از آن، اسلام مي توانست به عنوان يك آرمان مشترك كه در تار و پود تك تك مسلمانان ريشه دارد، شالوده محكمي براي بناي وحدت اسلامي باشد تا بر روي آن، بنيان مرصوص و دژ استواري در مقابل دشمنان بنا شود. چنين هم شد، در برخي بلاد اسلامي، بيداري ديني، سنگر تمدن و عزت و اقتدار مسلمانان در برابر توحش و تجاوز سلطه گران شد. بويژه در لبنان و فلسطين، جنبش بيداري ديني و انسجام اسلامي، به شكل گيري جريانهايي منجر شد كه خواب و روياي «از نيل تا فرات» آل صهيون را برآشفته كرد؛ حزب ا... در لبنان و حماس و جهاد اسلامي در فلسطين. اما اين بار نيز ديري نپاييد كه حركت براندازي اين نهضت ديني در جبهه استكبار آغاز شد.
اگر در دوره پس از رحلت پيامبر(ص) مسير قهقرايي از درون جامعه مسلمانان آغاز شد و بني اميه با خدعه و نيرنگ و با نقاب اسلام مداري بر چهره، بر مسلمانان حاكم شدند، اين بار حركت براندازي اسلام اصيل، از سوي نظام سلطه جهاني و صهيونيسم بين الملل، از برون آغاز و طواغيت و زراندوزان و حاكمان اقتدارگراي عربي نيز از داخل جامعه مسلمانان با نقاب اسلام مداري، با جبهه كفر و استكبار همراه و همنوا شدند. اينان به شرايط جهاني امت اسلامي كمتر نگريستند و روابط داخلي را بر اساس «تنگ نظري ديني» و «حفظ قدرت خويش» بنا نهادند و نه تنها دندانهاي تيز و طمعكار نظام سلطه و صهيونيسم بين الملل را براي غارت منابع جهان اسلام با ديده اغماض نگريسته و جنايتهاي آنها را در لبنان و فلسطين وعراق و افغانستان و ديگر بلاد اسلامي به فراموشي سپرده اند، كه حتي همگي در جبهه كفر در برابر جبهه اسلام بويژه عليه جمهوري اسلامي ايران، دولت وحدت ملي عراق، حزب ا... در لبنان و جنبش حماس در فلسطين، صف آرايي كرده اند. قبح اين رويارويي آشكار با جنبش بيداري ديني به گونه اي توسط برخي رژيمهاي عربي منطقه ريخته شده كه رژيم سعودي حاكم بر سرزمين مهبط وحي و رسالت پيامبر(ص)، دست در دست خيبريان زمان، از نخست وزير رژيم صهيونيستي مي خواهد تا براي نابودي حزب ا... به لبنان حمله كند و در مقابل عربستان (از كيسه ملت مسلمان اين كشور) تمام هزينه هاي اين جنگ را بپردازد.
امروزه نه تنها در لبنان و فلسطين، بلكه در كل جهان اسلام، دست صهيونيسم بين الملل، در انبوهي از تنازعات فرقه اي و قومي مشهود است. از اين رو، بررسي ميزان تأثير صهيونيسم در ايجاد اختلاف مذهبي و قومي و فرقه اي در جهان اسلام و نيز ميزان مساعدت نقاب داران مسلمان به اين حركت، نيازمند تحقيقي گسترده است و بر نويسندگان و صاحب نظران جوامع اسلامي ضروري است كه در اين واقعيت تلخ بنگرند و حقايق را براي امت اسلامي با اسناد و مدارك و تحليل آن بازگو كنند.