اهداف نهضت و قیام امام حسین(علیه السلام) قسمت سوم و پایانی
اهداف نهضت و قیام امام حسین(علیه السلام)
قسمت سوم و پایانی
|
بشر در طول تاريخ، بيشترين خطا و گنهكارى و بىتقوايى خود را در عرصه حكومتدارى نشان داده است. گناهانى كه از سوى حاكمان و زمامداران و مسلّطانِ بر سرنوشت مردم سرزده است، با گناهان بسيار بزرگِ افراد معمولى و عادّى قابل مقايسه نيست. در اين عرصه، بشر كمتر از خرد و اخلاق و حكمت بهره برده است. در اين عرصه، منطق خيلى كمتر از عرصههاى ديگر زندگى بشرى حاكم بوده است. كسانى كه خسارت اين بىخردى و بىمنطقى و فساد و گناهآلودگى را پرداختهاند، آحاد افراد بشر - گاهى مردم يك جامعه و گاهى مردم جوامع متعدّد - بودند. اين حكومتها در آغاز به شكل استبداد فردى بودند؛ بعد با تحوّل جوامع بشرى، به صورت استبداد جمعى و سازمانيافته درآمدند. لذا مهمترين كار انبياى عظام الهى مقابله با طواغيت و كسانى است كه نعمتهاى خدا را ضايع كردند: «و اذا تولّى سعى فى الأرض ليفسد فيها و يهلك الحرث و النسل». آيه قرآن، از اين حكومتهاى فاسد، با اين تعبيرات تكاندهنده ياد مىكند؛ سعى كردند تا فساد را جهانگير كنند. «ألم ترى الى الّذين بدّلوا نعمة اللَّه كفراً و احلّوا قومهم دارالبوار جهنّم يصلونها و بئس القرار»؛ نعمتهاى الهى و انسانى و طبيعى را به كفران تبديل كردند و انسانها را كه بايد از اين نعم برخوردار مىشدند، در جهنّم سوزانى كه از كفران خود به وجود آوردند، سوزاندند و كباب كردند. انبياء در مقابل اينها صفآرايى كردند. اگر انبياء با طواغيت عالم و طغيانگران تاريخ برخورد نداشتند، احتياج به جنگ و جدل نبود. اين كه قرآن مىگويد: «و كأيّن من نبىّ قاتل معه ربيّون كثير»، چه بسيار پيامبرانى كه همراه با مؤمنان خداپرست، به قتال و جنگ دست زدند؛ اين جنگ با چه كسانى بود؟ طرف جنگ انبياء، همين حكومتهاى فاسد، قدرتهاى ويرانگر و طغيانگر تاريخ بودند كه بشريت را بدبخت و نابود كردند.
انبياء نجاتدهندگان انسانند؛ لذا در قرآن، يك هدف بزرگ نبوتها و رسالتها، اقامه عدل معرفى شده است: «لقد ارسلنا رسلنا بالبيّنات و أنزلنا معهم الكتاب و الميزان ليقوم النّاس بالقسط». اصلاً انزال كتابهاى الهى و ارسال رسل براى اين بوده است كه قسط و عدل در ميان جوامع حاكم شود؛ يعنى نمادهاى ظلم و زورگويى و فساد از ميان برخيزد. حركت امام حسين عليهالسّلام، چنين حركتى بود. فرمود: «انّما خرجت لطلب الأصلاح فى امّة جدّى». همچنين فرمود: «من رأى سلطانا جائرا مستحلا لحرام الله او تاركا لعهداللَّه مخالفا لسنة رسولاللَّه فعمل فى عباداللَّه بالاثم والعدوان ثمّ لم يغيّر عليه بقول و لا فعل كان حقا على اللَّه أن يدخله مدخله»؛ يعنى اگر كسى كانون فساد و ظلم را ببيند و بىتفاوت بنشيند، در نزد خداى متعال با او همسرنوشت است. فرمود: من براى گردنكشى و تفرعن حركت نكردم. دعوت مردم عراق از امام حسين عليهالسّلام براى اين بود كه برود و حكومت كند؛ امام هم به همين دعوت پاسخ دادند. يعنى چنين نيست كه امام حسين عليهالسّلام به فكر حكومت نبود، امام حسين عليهالسّلام به فكر سركوب كردن قدرتهاى طاغوتى بود؛ چه با گرفتن حكومت و چه با شهادت و دادن خون.
امام حسين عليهالسّلام مىدانست كه اگر اين حركت را نكند، اين امضاى او، اين سكوت او، اين سكون او، چه بر سر اسلام خواهد آورد. وقتى قدرتى همه امكانات جوامع و يا يك جامعه را در اختيار دارد و راه طغيان پيش مىگيرد و جلو مىرود، اگر مردان و داعيهداران حق در مقابل او اظهار وجود نكنند و حركت او را تخطئه نكنند، با اين عمل، كار او را امضا كردهاند؛ يعنى ظلم به امضاى اهل حق مىرسد، بدون اينكه خودشان خواسته باشند. اين گناهى بود كه آن روز بزرگان و آقازادگان بنىهاشم و فرزندان سردمداران بزرگ صدر اسلام مرتكب شدند. امام حسين عليهالسّلام اين را برنمىتافت؛ لذا قيام كرد.
نقل شده است بعد از آنكه امام سجاد عليهالسّلام پس از حادثه عاشورا به مدينه برگشت - شايد از آن وقتى كه اين كاروان از مدينه بيرون رفت و دوباره برگشت ده، يازده ماه فاصله شده بود - يك نفر خدمت ايشان آمدو عرض كرد: يابنرسولاللَّه! ديديد رفتيد، چه شد! راست هم مىگفت؛ اين كاروان در حالى رفته بود كه حسينبنعلى عليهالسّلام، خورشيد درخشان اهلبيت، فرزند پيغمبر و عزيزِ دل رسولاللَّه، در رأس و ميان آنها بود؛ دختر اميرالمؤمنين با عزت و سرافرازى رفته بود؛ فرزندان اميرالمؤمنين - عباس و ديگران - فرزندان امام حسين، فرزندان امام حسن، جوانان برجسته و زبده و نامدار بنىهاشم، همه با اين كاروان رفته بودند؛ حالا اين كاروان برگشته و فقط يك مرد - امام سجّاد (عليهالسّلام) - در اين كاروان هست؛ زنها اسارت كشيده، رنج و داغ ديدهاند؛ امام حسين نبود، علىاكبر نبود، حتى كودك شيرخوار در ميان اين كاروان نبود. امام سجّاد عليهالسّلام در جواب آن شخص فرمود: فكر كن اگر نمىرفتيم، چه مىشد! بله، اگر نمىرفتند، جسمها زنده مىماند، اما حقيقت نابود مىشد؛ روح ذوب مىشد؛ وجدانها پايمال مىشد؛ خرد و منطق در طول تاريخ محكوم مىشد و حتى نام اسلام هم نمىماند.
در ديدار مسؤولان و كارگزاران نظام جمهورى اسلامى 27/12/1380
|
کریمی که جهان پاینده دارد تواند حجتی را زنده دارد
دانلود پروژه و کارآموزی و کارافرینی
پنج شنبه 26 اسفند 1389 8:00 PM
تشکرات از این پست