0

اهداف نهضت و قیام امام حسین(علیه السلام) قسمت سوم و پایانی

 
mohamadaminsh
mohamadaminsh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1389 
تعداد پست ها : 25772
محل سکونت : خوزستان

اهداف نهضت و قیام امام حسین(علیه السلام) قسمت سوم و پایانی



اهداف نهضت و قیام امام حسین(علیه السلام)

قسمت سوم و پایانی

بشر در طول تاريخ، بيشترين خطا و گنهكارى و بى‏تقوايى خود را در عرصه حكومتدارى نشان داده است. گناهانى كه از سوى حاكمان و زمامداران و مسلّطانِ بر سرنوشت مردم سرزده است، با گناهان بسيار بزرگِ افراد معمولى و عادّى قابل مقايسه نيست. در اين عرصه، بشر كمتر از خرد و اخلاق و حكمت بهره برده است. در اين عرصه، منطق خيلى كمتر از عرصه‏هاى ديگر زندگى بشرى حاكم بوده است. كسانى كه خسارت اين بى‏خردى و بى‏منطقى و فساد و گناه‏آلودگى را پرداخته‏اند، آحاد افراد بشر - گاهى مردم يك جامعه و گاهى مردم جوامع متعدّد - بودند. اين حكومتها در آغاز به شكل استبداد فردى بودند؛ بعد با تحوّل جوامع بشرى، به صورت استبداد جمعى و سازمان‏يافته درآمدند. لذا مهمترين كار انبياى عظام الهى مقابله با طواغيت و كسانى است كه نعمتهاى خدا را ضايع كردند: «و اذا تولّى سعى فى الأرض ليفسد فيها و يهلك الحرث و النسل». آيه قرآن، از اين حكومتهاى فاسد، با اين تعبيرات تكان‏دهنده ياد مى‏كند؛ سعى كردند تا فساد را جهانگير كنند. «ألم ترى الى الّذين بدّلوا نعمة اللَّه كفراً و احلّوا قومهم دارالبوار جهنّم يصلونها و بئس القرار»؛ نعمتهاى الهى و انسانى و طبيعى را به كفران تبديل كردند و انسانها را كه بايد از اين نعم برخوردار مى‏شدند، در جهنّم سوزانى كه از كفران خود به وجود آوردند، سوزاندند و كباب كردند. انبياء در مقابل اينها صف‏آرايى كردند. اگر انبياء با طواغيت عالم و طغيانگران تاريخ برخورد نداشتند، احتياج به جنگ و جدل نبود. اين كه قرآن مى‏گويد: «و كأيّن من نبىّ قاتل معه ربيّون كثير»، چه بسيار پيامبرانى كه همراه با مؤمنان خداپرست، به قتال و جنگ دست زدند؛ اين جنگ با چه كسانى بود؟ طرف جنگ انبياء، همين حكومتهاى فاسد، قدرتهاى ويرانگر و طغيانگر تاريخ بودند كه بشريت را بدبخت و نابود كردند.
انبياء نجات‏دهندگان انسانند؛ لذا در قرآن، يك هدف بزرگ نبوتها و رسالتها، اقامه عدل معرفى شده است: «لقد ارسلنا رسلنا بالبيّنات و أنزلنا معهم الكتاب و الميزان ليقوم النّاس بالقسط». اصلاً انزال كتابهاى الهى و ارسال رسل براى اين بوده است كه قسط و عدل در ميان جوامع حاكم شود؛ يعنى نمادهاى ظلم و زورگويى و فساد از ميان برخيزد. حركت امام حسين عليه‏السّلام، چنين حركتى بود. فرمود: «انّما خرجت لطلب الأصلاح فى امّة جدّى». همچنين فرمود: «من رأى سلطانا جائرا مستحلا لحرام الله او تاركا لعهداللَّه مخالفا لسنة رسول‏اللَّه فعمل فى عباداللَّه بالاثم والعدوان ثمّ لم يغيّر عليه بقول و لا فعل كان حقا على اللَّه أن يدخله مدخله»؛ يعنى اگر كسى كانون فساد و ظلم را ببيند و بى‏تفاوت بنشيند، در نزد خداى متعال با او هم‏سرنوشت است. فرمود: من براى گردنكشى و تفرعن حركت نكردم. دعوت مردم عراق از امام حسين عليه‏السّلام براى اين بود كه برود و حكومت كند؛ امام هم به همين دعوت پاسخ دادند. يعنى چنين نيست كه امام حسين عليه‏السّلام به فكر حكومت نبود، امام حسين عليه‏السّلام به فكر سركوب كردن قدرتهاى طاغوتى بود؛ چه با گرفتن حكومت و چه با شهادت و دادن خون.
امام حسين عليه‏السّلام مى‏دانست كه اگر اين حركت را نكند، اين امضاى او، اين سكوت او، اين سكون او، چه بر سر اسلام خواهد آورد. وقتى قدرتى همه امكانات جوامع و يا يك جامعه را در اختيار دارد و راه طغيان پيش مى‏گيرد و جلو مى‏رود، اگر مردان و داعيه‏داران حق در مقابل او اظهار وجود نكنند و حركت او را تخطئه نكنند، با اين عمل، كار او را امضا كرده‏اند؛ يعنى ظلم به امضاى اهل حق مى‏رسد، بدون اين‏كه خودشان خواسته باشند. اين گناهى بود كه آن روز بزرگان و آقازادگان بنى‏هاشم و فرزندان سردمداران بزرگ صدر اسلام مرتكب شدند. امام حسين عليه‏السّلام اين را برنمى‏تافت؛ لذا قيام كرد.
نقل شده است بعد از آن‏كه امام سجاد عليه‏السّلام پس از حادثه عاشورا به مدينه برگشت - شايد از آن وقتى كه اين كاروان از مدينه بيرون رفت و دوباره برگشت ده، يازده ماه فاصله شده بود - يك نفر خدمت ايشان آمدو عرض كرد: يابن‏رسول‏اللَّه! ديديد رفتيد، چه شد! راست هم مى‏گفت؛ اين كاروان در حالى رفته بود كه حسين‏بن‏على عليه‏السّلام، خورشيد درخشان اهل‏بيت، فرزند پيغمبر و عزيزِ دل رسول‏اللَّه، در رأس و ميان آنها بود؛ دختر اميرالمؤمنين با عزت و سرافرازى رفته بود؛ فرزندان اميرالمؤمنين - عباس و ديگران - فرزندان امام حسين، فرزندان امام حسن، جوانان برجسته و زبده و نامدار بنى‏هاشم، همه با اين كاروان رفته بودند؛ حالا اين كاروان برگشته و فقط يك مرد - امام سجّاد (عليه‏السّلام) - در اين كاروان هست؛ زنها اسارت كشيده، رنج و داغ ديده‏اند؛ امام حسين نبود، على‏اكبر نبود، حتى كودك شيرخوار در ميان اين كاروان نبود. امام سجّاد عليه‏السّلام در جواب آن شخص فرمود: فكر كن اگر نمى‏رفتيم، چه مى‏شد! بله، اگر نمى‏رفتند، جسمها زنده مى‏ماند، اما حقيقت نابود مى‏شد؛ روح ذوب مى‏شد؛ وجدانها پايمال مى‏شد؛ خرد و منطق در طول تاريخ محكوم مى‏شد و حتى نام اسلام هم نمى‏ماند.

در ديدار مسؤولان و كارگزاران نظام جمهورى اسلامى 27/12/1380

کریمی که جهان پاینده دارد               تواند حجتی را زنده دارد

 

دانلود پروژه و کارآموزی و کارافرینی

پنج شنبه 26 اسفند 1389  8:00 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها