استغنای از خلق
استغنای از خلق
|
هنگامی که اسکندر به عنوان فرمانده و پیشوای کل یونان انتخاب شد، از همه ی طبقات برای تبریک نزد او می آمدند. اما دیوژن، حکیم معروف یونانی، کمترین توجهی به او نکرد. اسکندر خودش به دیدار او رفت، شعار دیوژن، قناعت استغنا، آزادمنشی و قطع طمع از مردم بود. او در برابر آفتاب دراز کشیده بود. وقتی احساس کرد افراد فراوانی به طرف او می آیند کمی برخاست و چشمان خود را به اسکندر که با جلال و شکوه پیش می آمد خیره کرد، اما هیچ فرقی میان اسکندر و یک مرد عادی که به سراغ او می آمد، نگذاشت و شعار بی نیازی و بی اعتنایی را همچنان حفظ کرد.
اسکندر به او سلام کرد وگفت: اگر از من تقاضایی داری بگو. دیوژن گفت: یک تقاضا بیشتر ندارم، من از آفتاب استفاده می کردم و تو اکنون جلو آفتاب را گرفته ای کمی آن طرف تر بایست. این سخن در نظر همراهان اسکندر خیلی ابلهانه آمد و با خود گفتند: «عجب مرد ابلهی است که از چنین فرصتی استفاده نمی کند.»
اما اسکندر که خود را در برابر مناعت طبع و استغنای نفس دیوژن، حقیر دید، سخت در اندیشه فرو رفت، پس از آن که به راه افتاد. به همراهان خود که فیلسوف را مسخره می کردند گفت: به راستی اگر اسکندر نبودم، دلم می خواست دیوژن باشم.
گر آزاده ای بر زمین خسب و بس
مشو بهر قالی، زمین بوس کس
داستانهای پراکننده، شهید آیت الله دستغیب، ج 2، ص66
|
کریمی که جهان پاینده دارد تواند حجتی را زنده دارد
دانلود پروژه و کارآموزی و کارافرینی
پنج شنبه 26 اسفند 1389 6:05 PM
تشکرات از این پست