0

*راه شهيدان، راه بصيرت* فرمانده هيسپاه ناحيه ساري: راهيان نور نگراني يادگاران دفاع مقدس را برطرف كرد

 
ghezel
ghezel
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : بهمن 1388 
تعداد پست ها : 2068
محل سکونت : گلستان

همايش سال 84 - پيشينه دايره‌المعارف‌‌ نويسي

سخنران: دكتر شاه‌رضايي

بسم الله الرحمن الرحيم
لازم است با توجه به ضرورت بحث تاريخي در نگارش دايره‌المعارفها نگاهي به صنعت و فن دايره‌المعارف نويسي در گذشته‌هاي دور داشته باشم. ما تا ريشه‌هاي تاريخي را ندانيم نمي‌توانيم آن رسالات خودمان را انجام بدهيم ، در غرب كه مي‌گويند آنها طليعه‌دار اين فن بودند، چه اتفاقاتي رخ داده. اولين دايره‌المعارفهايي كه داريم الان در حوزه علوم بشري هنوز هم موجود هست، مربوط به قرون دوم قبل از ميلاد است يا در شرق، مثلا در چين اولين دايره‌المعارفها مربوط به دو هزار سال پيش بوده كه هنوز هم نسخه‌هايي از آنها موجود است و در كتابخانه‌ها نگه‌داري مي‌شود.
در حوزه تمدن اسلامي هم از قرون دوم و سوم هجري كتابهايي مثل "عيون‌‌الاخبار"، "اخوان‌الصفا" و  "نمايه‌العرب في فنون‌العرب" به عنوان اولين دايره‌المعارفها در تاريخ ثبت شده است. در ايران قبل از اسلام اولين دايره‌المعارف به نام "دينكرت" را در آئين زرتشتي تهيه كردند، اما امروزه چيزي از آن دايره‌المعارف در دسترس نيست.

طبقه بندي دايره المعارفها
براساس نوعي طبقه‌بندي، در ايران دايره‌المعارفها به پنج طبقه تقسيم شده‌اند. يك دسته از
دايره‌المعارف‌هاي فلسفي، دسته‌اي ديگر مذهبي، دسته‌اي ديواني، دسته‌اي علوم طبيعي و بالاخره دسته پنجم دايره المعارفهايي كه به معناي اخص كلمه دايره المعارف هستند. يعني آن شكل و شمايل دايره المعارف نويسي را دارند از نظر موضوعي ، الفبايي و غيره كه اولين آنها در قرن ششم توسط فخر‌الدين رازي تحت عنوان جامع العلوم در شصت دسته بندي كه هركدام از اينها را به صورت مبسوط بيان كرده است.
دايره‌المعارفهاي فلسفي كه "مفاتيح‌العلوم خوارزمي" جز آن قرار مي‌گيرد يا "احساﺀ العلوم فارابي" كه اينها مربوط به قرن چهارم است.  در دايره المعارف "احساﺀ العلوم".
فارابي علوم را به علوم عرب و غير عرب تقسيم‌بندي مي‌كند. كه در علوم عرب به علوم مذهبي و ادبيات و در غير عرب به الهيات و منطق و طبيعيات و رياضيات مي‌پردازد "ابونصر" در دايره‌المعارف خود موضوعات زبان شناسي عرب، منطق، رياضي، الهيات، اخلاق سياسي، فقه و كلام اسلامي را رئوس گروههاي مجموعه خود قرار مي‌دهد، بهرحال فن دايره المعارف نويسي در ايران پيشينه زيادي دارد. هركدام از آنها را اگر آناليز كنيم، باز كنيم متوجه مي‌شويم كه اين فن دايره‌المعارف نويسي چه پيشينه‌اي براي ما دارد و چه بزرگاني روي اينها كار كردند.

دايره المعارف نويسي مسلمانان در دوران معاصر
اگر بخواهيم از دوران معاصر صحبت كنيم بايد از استاد مرحوم سعيد نفيسي نام ببريم كه اولين فرهنگ نامه مشتمل بر لغات فارسي و علايم ايراني خارجي را در سال 1317 منتشر كرد و سپس مرحوم دهخدا كه پس از چهل سال زحمت و روزي 10 الي 12 ساعت كار در سال 1324 لغت‌نامه خود را منتشر كرد، كه مي‌توانيم بگوييم علمي‌ترين دايره المعارف معاصر ما محسوب مي‌شود. در سال 1327 براي ترجمه به فارسي دايره المعارف اسلام كه توسط اروپايي‌ها نوشته شده، اقدام مي‌شود ولي كار ترجمه ناتمام مي‌ماند و به چاپ هم نمي‌رسد. در اين دايره المعارف به دايره المعارفها و مشاهير شيعه اشاره نمي‌شود. بيشترين مداخل اين دايره‌المعارف‌ شش جلدي مربوط است به دانشمندان مسلمان غير ايراني و غير شيعه به ويژه عثماني. براي مثال اين دايره‌المعارف  در مورد امام صادق (عليه السلام) فقط در حد شانزده سطر صحبت مي‌كند يا در مورد ابوذر غفاري چهار سطر صحبت مي‌كند، از اميركبير اصلا اسمي نمي‌برد. اما در مورد عربستان هجده صفحه مطلب دارد كه اين خود مغرض بودن اين دايره المعارف را نشان مي‌دهد.
در سال 1335 (1956 ميلادي) دولت سوريه اقدام به تهيه دايره المعارف فقه تسنن مي‌كند، زير نظر دكتر زكي استاد دانشكده شريعت سوريه براي تدوين اين دايره المعارف حدود هشت سال كار مي‌شود اما نمي‌توانند حتي احصاﺀ مدخل بكند لذا كارشان متوقف مي‌شود بعد از اعلام اتحاد مصر با سوريه دايره المعارف فقهي جمال عبدالناصر را طراحي مي‌كنند، 24 جلدش چاپ مي‌شود اما حرف الف تمام نمي‌شود با شروع جنگهاي اعراب و اسرائيل اين دايره المعارف دوباره متوقف مي‌شود و اخيراً دوباره با حمايت دولت كويت دارد اين كار ادامه مي‌يابد.
در هر صورت در سال 1327 دايره المعارف اسلام شروع به ترجمه مي‌شود كه به چاپ نمي‌رسد . در سال 1345 مرحوم غلامحسين مصاحب كه پدر رياضي نوين ايران محسوب مي‌شود، دايره المعارف فارسي را در سه جلد مي‌نويسد، جلد اول در سال 1345 و جلد دوم را در سال 1356، به فاصله 9 سال با آن امكانات وسيعي كه در اختيارش بوده چاپ مي‌كند و جلد سومش هم اخيراً چاپ شده است.
بعد از انقلاب اسلامي ايران دايره المعارف بزرگ اسلامي مطرح مي‌شود كه مستحضر هستيد كه خود مقام معظم رهبري دستور تأسيس اين دايره المعارف بزرگ را مي‌دهند، دايره المعارف تشيع، دانشنامه جهان اسلام زيرنظر آقاي دكتر حداد عادل، دايره المعارف بزرگ فارسي، دايره المعارف ايران، دايره المعارف فلسطين و انواع و اقسام دايره المعارفهاي ديگري كه حالا اگر بخواهيم از بعضي از آنها فقط به ذكر نام بسنده كنيم مي‌توانيم به دايره المعارف امام حسين، دايره المعارف امام سجاد، دايره المعارف موضوعات و مفاهيم قرآن كريم، دايره المعارف زنان بازيگر، انواع دايره المعارفهاي عمومي كه به مسائل عمومي مي‌پردازند و دايره المعارف فقه شيعه اشاره كرد.

دايره المعارف و جنگ تحميلي هشت ساله
دايره المعارف دفاع مقدس در سال 1378 آغاز شد، فرهنگ‌واره دفاع مقدس كه توسط آقاي گلابچي در آن زمان نوشته شده بود در نمايشگاه عملكرد ده ساله ستاد كل در سال 1378 به نمايش گذاشته شد:  فرمانده معظم كل قوا كه از آن نمايشگاه ديدن مي‌كردند ذيل اين فرهنگ واره مرقوم فرمودند: «ما دايره المعارف نداريم قابل تعقيب است، كار مهمي است، انجام بدهيد». و از اينجا دايره المعارف دفاع مقدس آغاز شد و اكنون شش سال از آن ايام گذشته است. واقعاً دايره المعارف نويسي با توجه به همه مشكلاتي كه دارد، دير بازده است. استاد خرمشاهي كه عضو هيئت علمي دايره المعارف تشيع است به طنز مي‌گفتند قبل از اينكه دايره المعارف تشيع را بنويسيم دايره المعارف مشكلات را بنويسيم. چون كار دايره‌المعارف‌نويسي از نظر فيزيكي لختي بالا دارد اينرسي‌ماندش بالاست. مستحضر هستيد در فيزيك اگر جسمي بخواهيم حركتش بدهيم اين اگر لختيش بالا باشد انرژي زيادي مي‌خواهد. دايره المعارف اين طور است يعني براي اينكه روي غلطك بيفتند يك اينرسي خيلي بالا يك انرژي و پتانسيل بالايي نياز دارد. البته در طول اين شش سال كارهايي هم شده ساختار دايره المعارف گردشكار شده، مقام معظم رهبري اين را مصوب فرمودند، شوراي عالي سياستگذاري به رياست عاليه رئيس محترم ستاد كل تشكيل شده و كميته علمي از ارتش سپاه، جهاد شكل گرفته و اين دايره المعارف در چهار گروه اصلي در حال فعاليت است. اين گروهها عبارتند از گروه شهدا و شخصيتها، گروه عمليات و جغرافيا، گروه فرهنگي و اجتماعي و حقوقي و سياسي تاكنون حدود سه هزار مدخل شناسايي شده و قرار بود كه در هشت فاز بر اساس الفبا به نگارش در بيايد در فاز شامل كه شامل الف و ب و پ و ت بود مقالاتي به صورت پيش‌نويس آماده شدند و تقديم شوراي عالي سياستگذاري هم شده و اكنون در حال بازنگري است.
ما نمي‌توانيم پيش بيني تدوين دايره‌المعارف جنگ تحميلي چقدر طول خواهد كشيد واقعاً نمي‌شود يك تاريخ متقن را اعلام كرد اما در اوايل اين فعاليت، برآورد زماني ما  يك دوره ظاهراً هشت ساله يا ده ساله بود كه حالا فعلاً شش سالش گذشته الحمدلله ساختارش مصوب شده است.
والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته

پنج شنبه 26 اسفند 1389  6:44 PM
تشکرات از این پست
ghezel
ghezel
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : بهمن 1388 
تعداد پست ها : 2068
محل سکونت : گلستان

همایش سال 84 - نگاهي به پژوهش‌هاي صورت گرفته در عرصه جنگ تحميلي

سخنران:  استاد كمره‌اي

بسم الله الرحمن الرحيم
دو مسئله را خدمت شما عرض ‌كنم اگرچه مقرر شده بود درباره تاريخ شفاهي نكاتي را بگويم، اشارتي را خواهم گفت منتهي پيش از اينكه به مسئله تاريخ شفاهي بپردازيم به نظر مي‌آيد نكاتي را ولو جسته وگريخته و پراكنده بايستي عرض كنم. پس از پايان جنگ به مرور و البته تا حدودي روزافزون- اگر نگوييم روزافزون كه اغراق است - كم و بيش، كارهاي مطالعاتي، مباحث شبه نظري درباره مسائل تاريخ جنگ صورت گرفته و نشست‌ها و جلساتي هم برگزار شده كه اين نشست‌ها و جلسات البته به دليل گسستهايي كه در ميان آنها اتفاق افتاد و گاه به سال هم مي‌كشيد الان شناخته شده نيست و از اذهان رفته است و گفت وگوها و مقاله‌هايي هم نوشته شد و صورت گرفت و همه اينها اندك اندك ما را به اينجا رساند و به اين نظر رساند كه گويي به يك وفاق عمومي و به يك وجدان جمعي رسيده است، اين كه در واقعه مطالعات جنگ امر پژوهش را بايد جدي گرفت و از آن فضاي احساسي و تبليغي بايد گذر كرد.
خوب اين احساس البته احساس مباركي است و موجب مسرت، اما اگر اين احساس به آگاهي تبديل نشود نمي‌شود آن اهدافي را كه مي‌بايد متوقع بود از چنين جلساتي، دسترسي پيدا كرد و آنها را مشاهده كرد. از جمله اين جلسات شبهه همايش،‌ چهارمين كنفرانس دفاع مقدس بود كه در مهر ماه سال 1371 برگزار شد و آنجا دو، سه مطلب در باب تاريخ نگاري جنگ مطرح شد. اگرچه اين مطالب الان به لحاظ علمي ممكن است وزني نداشته باشد اما از آن حيث كه سابقه اين كار را روشن مي‌كند براي ما قابل احترام است. و علت دوام پيدا نكردن اين جلسات را بايد حتما در نظر آورد، به دنبال آن جلسات مباحثي به شكل گزاره‌هاي گلايه‌مندانه و آرزوخواهانه مطرح شد كه بعضاً به مباحث آسيب شناختي نزديك مي‌شد كه به گمانم نمونه‌هاي اندكي به شكل عالمانه مطرح شد كه لازم مي‌دانم اينجا به يك نمونه خوب از اين گفتارها اشاره كنم و آن سرمقاله‌اي است كه آقاي مختاري نوشتند در مجله نگاه 15 و 16 و در آنجا اشاره كرده بودند به اين كه چه موانعي بر سر راه تحقيقات وجود دارد.
جاي خوشحالي است كه دهه هفتاد، دهه گذار براي رسيدن به مباحث اين چنيني بود و البته كارهايي هم صورت گرفته كه عمدتاً جنبه تأليفي و تحريري دارد و با مباحث سياسي و نظامي نبرد آميخته است. نه صرفاً مطالعات تاريخي ناب. اين روند رو به رشد در اين سالهاي اخير خيلي چشمگير و قابل رصد است، كه نمونه‌اش را در نشريات تخصصي مربوط به سپاه چاپ مي‌كنند از جمله مجله نگين كه با درايت و دورانديشي آقاي دروديان دارد اداره مي‌شود، اينها را مي‌شود اشاره كرد.
سخن خوشايند ديگري كه بايد بگويم اين است از ابتدايي كه كار كتابت و تحليل در مجموعه‌هاي مربوط به جنگ پيش آمد توجه به مسائل تاريخي و پژوهش تاريخي، ولو به آن شكل تجربي يا آوانگارد، جز نقاط قابل توجه و مثبت بود. بر اساس فهرست‌واره‌اي كه خانم كرمي يكي از همكاران من زحمت كشيدند و تهيه كردند حدود پنجاه و دو، سه كتاب به عنوان كتاب برتر در اين هفت، هشت دوره انتخاب كتاب سال داشته‌ايم كه منهاي كاستي‌ها يا احياناً بي‌دقتي‌ها اين نتيجه كار نمايانگر اجمالي از وضعيت كتاب مي‌تواند باشد. اين پنجاه و دو، سه كتاب بيشترين شمار در آثار منتخب در رده يك، دو، سه مربوط به كتابهاي تاريخي بوده و اين قابل اعتنا است. كما اين كه از ابتداﺀ خود جنگ بلكه مي‌توان گفت از ماه‌هاي آغاز جنگ در سپاه در مجموعه دفتر سياسي به مديريت آقاي محمدزاده كه يادش را بايد به نيكويي ياد كرد اين فهم و درك و دريافت شكل گرفت كه ما با يك رويداد تاريخي مواجه هستيم.
اين اطلاع در تاريخ ايران كم سابقه است، البته كارهايي كه ذيل عنوان كارهاي پژوهشي و تحقيقي نام مي‌بريم بدين معني نيست كه پژوهش ناب و تحقيق خالي از خلل باشند بر بخشي از آن مباحث جاي ايراد و چند و چون‌هايي باقي است، كما اينكه اشاره مي‌شود كرد به منظره‌هاي سياسي روز، منظره‌هاي ارزش‌گذارانه و ايدئولوژيك كه اينها در واقع مانع مي‌شود كه ما برسيم به آن نگاه‌هاي ناب و خردورزانه در تاريخ، منتهي اين روند اندك اندك به سمت علمي شدن و دقيق شدن پيش مي‌رود.
اين سخنان خوشايند را من از اين حيث گفتم كه يكي، دو نكته را گرچه به ظاهر ناخوشايند اما از باب تحذيرومراقبت عرض كنم، كه اگر قرار باشد در كار پژوهش - پژوهش‌هاي تاريخي مدنظر است -  به جايي برسيم بايستي معداتش را فراهم كنيم. به تعبير امروزي‌ها به مسائل سخت‌افزاري و نرم‌افزاري آن توجه داشته باشيم. اگر پژوهش را نشانه بلوغ و حاصل تأمل، استفاده روشمند از عقل در مسير شناخت درست بدانيم كه حاصلش دانايي است و دانايي همانا علم است، اين نمي‌تواند با تمكين به گزاره‌هاي عادت شده ذهن محقق شود.
پژوهش با خوش‌بيني و اهاله به امور خوش باورانه و تقدير گرايانه حاصل نمي‌شود. مورخاني كه در كتابهايشان در گزارش وقايع بعضي مسائل را به والله اعلم ختم مي‌كردند، شايد به خاطر كاستي‌هايي كه در داشتن منابع يا نشناختن وظيفه با اين عبارت مي‌خواستند از زير بار مسئوليت شانه خالي كنند. روشن و راست و سرراستش اين است كه ان‌شاﺀالله و ماشاﺀالله در مطالعات تاريخي راهي ندارد، كما اينكه بسته انديشي، گران‌جاني، تعصب و تثلب اينها همه رهزن شناخت و نافي حقيقت پژوهش است. البته اضافه مي‌كنم رعب و انفعال در مقابل آموزه‌هاي وارداتي يا بسته‌هاي به ظاهر علم متقن هم رهزن عقل فعال است. بتهايي كه ظاهراً پرستيدني‌اند منتهي در واقع بتند. اينها همه  مانع حريت محقق است.

الزامات تحقيق
مطلب بعدي كه به اين موضوع متصل است و گفتم كه مجموعه‌اي است پراكنده از چيزهايي كه بايد بگوئيم، اين است كه در مرحله عمل اگر علم را و دانش را معادل پژوهش گرفتيم نيازمند اين است كه قوه‌هاي آن را فراهم كنيم. به نظر من آن چيزي كه قدما به عنوان امكانات بالقوه از آن ياد مي‌كردند اينها است. منتهي براي رسيدن به فعليت نيازمند به چيزهايي است كه تحت عنوان معدات درباره آن بايد صحبت كرد، البته  چون فرصت نيست از اين موارد مي‌گذرم و اين ماجراي دو دهه اخير را قابل مطالعه مي‌دانم از حيث ادعايي كه دارم كه مي‌گويم اين امكانات بالقوه وجود دارد. اگر شما از اولين كارها مثل رساله آئين نگارش مرحوم رشيد ياسمي مطالعه كنيد و برسيد به امروز مي‌بينيد كه ما با روند بسيار بسيار رو به رشد تعالي سر و كار داشتيم در فهم مسائل تاريخي و جدا شدن از باورهاي گذشته نسبت به تاريخ.
با عنايت به اينكه خود انقلاب و جنگ مي‌تواند انقلابي در زمينه معرفت تاريخي ايجاد كند بايستي دنبال راه كارها و ساز و كارهايي بگرديم كه بتواند اين خواسته يا اين مطلوب را به دست ما برساند يا ما به آن برسيم. و اين شدني نيست مگر روي دو سه كلمه‌اي كه عرض مي‌كنم - خصوصاً بعضي از دوستاني كه صاحب كار و صاحب رأي‌اند -  تأمل كنند يكي جايگاه اين كار، يكي استقرار مسئله و بعد استمرار آن است. جايگاه‌هايي كه مضطربند و متزلزلند و قوام پيدا نكرده‌اند و با تصميم‌هايي ممكن است گذرا يا به مصلحت جابه‌جا شوند اينها نمي‌تواند جايگاه مطالعات تاريخي باشند. به همين اشارت كفايت مي‌كنم براي اينكه آن مطلبي را كه فرمودند كه بنا است تصميم گرفته شود براي تربيت و آموزش نيروهاي مستعد، اين موارد را در نظر بگيرند كه اين كار، يعني ايجاد يك كانون علمي يا بنيادهاي تحقيقاتي، اينها را بايستي منفصل از جزر و مدهاي سياسي و تصميمهاي به اصطلاح اثر گذار لحاظ كرد.

مباحثي درباره تاريخ شفاهي
درباره تاريخ شفاهي كه قرار بود صحبت كنم و موظفم مطالبي را بگويم گفتني كم نيست گرچه گفته‌ها كم است به چند مطلب اشاره مي‌كنم و مي‌گذرم. اولاً اگر قرار است دوستان مطلع شوند از چند و چون تاريخ شفاهي، به زبان فارسي كارهايي صورت گرفته، مقالاتي نوشته شده است. آنقدر كه رفع تشنگي كند، مي‌توانيد مراجعه كنيد به نشريه زمانه كه دو، سه شماره پيش از اين، تيرماه، چاپ شد يا برخي از گزارشات مثل گزارشي كه در مجله مطالعات معاصر به چاپ رسيده يا چيزي كه در خردنامه همشهري شماره ماقبل منتشر شده است. اينها فقط باب آشنايي مقدماتي است. منتهي به بحث تاريخ شفاهي اگر بخواهيم وارد شويم فقط در ورودش به اين نكته بسنده مي‌كنم كه به خلاف آن چيزي كه تصور شده كه مبناي پيدايي تاريخ شفاهي برمي‌گردد به اختراع ضبط صوت، شخصاً قائل به اين هستم كه خيلي وسايل يا آلات نمي‌توانند تأثيرات يا به اصطلاح سبب يا علت تامه تأثيرات فرهنگي و علمي تلقي شوند.
خود آنها مولود يك تحولات فكري‌اند. البته كاري ندارم به اينكه ظرف و مظروف يك وحدت و معني خاصي را به دست مي‌دهند با اين موضوع كاري ندارم. چيزي كه موجب پيدايي تاريخ شفاهي شد در غرب اهميت پيدا كردن چيزي بود به اسم انسان، انسان اجتماعي، فرد خارج از آن فضاي به اصطلاح سنتي و كلاسيك و تعين يافته‌اي كه ما در تلقي به تاريخ داشتيم در گذشته، كه معمولاً طبقات حاكم موضوع و محور تاريخ بودند يا تصور مي‌شد كه تاريخ را بايستي از طريق اسنادي كه به صورتهاي خاص نوشته مي‌شد و جمع‌آوري مي‌شد فراهم كرد. در نگرش به مقوله تاريخ شفاهي هيچ چيزي نيست كه سند نباشد.
خصوصا آن چيزي كه حاصل گفتگو و مشاهده و نقل توده‌ها يا لايه‌هاي پائين دست اجتماع‌اند، كه آنها جزء فراموش شدگان هستند. از اين حيث ماهيت تاريخ شفاهي يك ماهيت ميان رشته‌اي است كه نسبت زيادي مي‌رساند به مباحث علوم اجتماعي و مسائل مترتب بر اين موضوع. تاريخ شفاهي صرفاً يك غالب نيست، در واقع منظر است. يك روش است. و به خلاف آن كه باز برخي بر اين مسئله تأكيد داشتند، معارض تاريخ كتبي يا غير شفاهي نيست. اين نكاتي است كه  پيش‌تر ما در بعضي از مقالات و گفت‌وگوها به آن پرداخته‌ايم و جاي اشاره تفسير گونه نيست.
جنگ و انقلاب معمولاً مجراي ظهور تاريخ شفاهي است. و اين اتفاق در ايران با خود انقلاب افتاده است. حدود بيست مركز و موسسه داريم، در ايران و خارج از ايران، كه كار اينها تاريخ شفاهي است. از كاري كه در هاروارد شروع شده و كاري كه در اينجا. خوشبختانه در زمينه جنگ هم البته بي آن‌كه نام تاريخ شفاهي داشته باشد، كار شبه تاريخ شفاهي در اينجا صورت گرفت، يا مي‌شود گفت پيش طرح تاريخ شفاهي. و آن هم كار گردآوري خاطرات و روايات بود كه در سپاه و در جهاد و ديگر نهادها و كانونها انجام مي‌گرفت و اين مجموعه‌ها الان موجود است.
در مسئله تاريخ شفاهي نكته‌اي كه بايد به آن توجه كرد اين است كه اين پندار نه چندان دقيق را از ذهن بايد زدود كه خاطراتي كه فراهم مي‌آيد يا گردآوري شده يا الان ما مي‌بينيم در جاهايي مورد استفاده و رجوع و انتشار است اينها را معادل و مسابق تاريخ شفاهي ندانيم و نگيريم. به نظر من در زمينه تاريخ شفاهي جنگ جز چند كار معدود كه نزديك شده است به تاريخ شفاهي، كاري صورت نگرفته است. كتاب مثلاً خرمشهر در جنگ طولاني مركز تحقيقات تا حدودي به ساحت تاريخ شفاهي نزديك شده يا از آن منظر و روش استفاده كرده است. يا كاري كه مجموعه حوزه هنري دفتر ادبيات به عنوان بمو چاپ كرده است، نوشته آقاي كاظمي. اينها قدري نزديك شده‌اند به اين روش.
اگر قرار باشد تاريخ شفاهي را بعد از شناخت، با ملاحظه ابعاد و ويژگي‌‌هايي كه دارد در كار تاريخ‌نگري و تاريخ‌شناسي جنگ مورد توجه قرار دهيم قطعاً با يك مجموعه بسيار بسيار وسيعي نه كم از آن روزشماري كه قرار است در شصت‌واند جلد چاپ شود، مواجه خواهيم شد. چرا؟ چون در كار تاريخ شفاهي تمام آن كساني كه ديده‌اند، شنيده‌اند، دستي داشته‌اند يا نسبتي رسانده‌اند و ايفاي وظيفه‌اي كرده‌اند در يك واقعه، به مقدار و نسبت و حضور و كرد و گفتشان مي‌توانند مسئله‌اي را بازگو كنند. بازيافت و بررسي و چينش و تنظيم اين گفته‌ها، اين مشاهدات، اينها است كه در واقع متن تاريخ شفاهي را فراهم مي‌كند. اين مي‌تواند شامل موضوعات، قلمروها و طبقات مختلف باشد. مثلاً اگر طبقه‌شناسي را به معني كهن تاريخي بگيريم يا زندگي‌نامه‌هايي داشته باشيم مبتني بر تاريخ شفاهي،‌ يا تاريخ جنگ شهرها را داشته باشيم مبتني بر تاريخ شفاهي، به همين صورت جنگ شهرها يا جنگ در شهرها، كه نمونه‌هاي اندكي يا بسيار بسيار پراكنده‌اي اين طرف و آن طرف اتفاق افتاده است، ديده شده از اين قضايا، منتهي اين كار هنوز صورت نگرفته است. شما فرض بگيريد كه اگر قرار باشد درباره خرمشهر كاري صورت بگيرد، گويايي مثل آن خواهران حسيني يا مثلا  نقل مشهدي محمد كه خادم مسجد بود و مرحوم شدند اينها بيان كننده نكاتي است كه از ديد تاريخ‌نگار يا كسي كه از منظر نظامي مي‌خواهد به مطالعه تاريخي بپردازد كاملاً دور است. تاريخ شفاهي بافت اجتماعي جنگ و مردمي جنگ را كاملا معلوم مي‌كند.
چون ما مدعي هستيم و درست است كه اين جنگ، جنگ كاملاً مردمي بوده است. تأخير در اين كار البته به ضرر اين كار است چون زمان به فرسايش اين كار خيلي كمك مي‌كند يا عامل مهمي است در فرسايش و از ياد بردن آن چيزي كه عنوان سند ذهني مي‌شود به آن داد. مطلبي كه مي‌خواهم با آن مطلب حرفهايم را تقريباً جمع كنم، اين است كه ما در تاريخ جنگ هشت ساله از منظر فرهنگ شناختي با اعاده و احيا يك دوره چند هزار ساله مواجه‌ايم. اين سخني است كه اگر بخواهم باز كنم يا ادله‌اش را شرح دهم مثل خيلي حرفهاي ديگر كه تا حالا نگفتم و اشاره‌وار از آن گذشتم وقتي خواهد گرفت.
بعيد است كه اين اتفاق نمونه و نظير ديگري بتواند پيدا كند، ادله‌اش هم برمي‌گردد به وضعي كه ما به لحاظ تاريخي و موقعيت اجتماعي در عالم داريم خوب اين بسيار بسيار امر مهم و حساسي است و مي‌رساند كه ما قدري نگاه تاريخ شناسانه را نسبت به موضوع جنگ تصحيح كنيم يا اگر احياناً نداريم پيدا كنيم. يادم افتاد آن جمله هگل را كه لابد شنيده‌ايد: گفته بود كه زير هر قبري تاريخي است، اگر سنگ سرد و خاك خاموش و پيكر پوسيده بتواند تاريخي باشد چطور است كه انسانهاي رونده، فعال، گويا و پويا تاريخ نباشد اگر ما احساس كنيم كه الان دويست سال ديگر، است و اين يك نگره جديدي است در مطالعه تاريخي. دويست سال ديگر يا صد سال ديگر چه سئوالاتي آن نسلها خواهند داشت؟ از كساني كه در اين دوره، زندگي كردند و كرديم و ديديم. كما اينكه آرزو داريم مثلاً بدانيم در آخرين نبردي كه بين سپاه عباس ميرزا با لشكر روس اتفاق افتاد كساني كه از صحنه جنگ برمي‌گشتند، چه مي‌گفتند؟ زنان تبريز هنگامي كه جواهرآلات خودشان را به عباس ميرزا سپردند، براي پس دادن غنيمت جنگي، چه حال و وضعي داشتند؟ اينها مسئله است، ما اينها را نمي‌دانيم. همين قدر كه دچار حسرت و غبن مي‌شويم از آن خلاهاي تاريخي بايد بدانيم كه بسيار بسيار مسائل و موضوعاتي هست، كه اينها را ما بخاطر نداشتن چشم تاريخي غافل‌وار از آن مي‌‌گذريم. من همين الان چون يكي از دوستان جهادي را ديدم اينجا يادم افتاد. گفتم نقشي كه واقعا جهاد سازندگي داشته است در جنگ كساني كه خوب بالاخره همه بوديد و بهتر از بنده مي‌دانيد، ما نداريم كتابهايي، كارهايي كه نشان بدهد آن محترم بي‌مانند را با آن، راه كارهاي عاقلانه‌ را و متأسفانه من اخباري دارم كه اعتناي به اين مسائل خيلي جدي نيست. حتي لازم مي‌دانم چيزي كه در مجموعه‌هايي مثل نيروي زميني سپاه مانده است و به ارث رسيده است، مجموعه سابق ثبت وقايع، اينها بايستي احيا شود، تكميل و ترميم بشود و تصور نشود كه اين خاطرات پراكنده‌اي كه آن زمان گرفته شده، اينها معادل تاريخ شفاهي است.
من قايل به اين هستم كه ساحت تاريخ از ادبيات هم دور است و هم نزديك. بايد طي يك مباحثه‌اي نسبت بين تاريخ و ادبيات را معلوم كرد و اين مسئله بظاهر ساده كاري پيچيده است.
ما در تاريخ با ماده‌اي سروكار داريم كه دال‌ها بايد به مدلولهاي مشخصي برسند يعني نمي‌توانيم از كلمات و واژگاني استفاده كنيم كه تاب معاني گوناگون داشته باشند. در حالي كه زبان فارسي ذاتاً سرشته با عام با ادبيات يك زبان مخيل است. اين مسئله‌اي است كه در فرصت انك باقي مانده واردش نمي‌شوم.

والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته

پنج شنبه 26 اسفند 1389  6:45 PM
تشکرات از این پست
ghezel
ghezel
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : بهمن 1388 
تعداد پست ها : 2068
محل سکونت : گلستان

همایش سال 84- نظريه‌پرازي پيرامون جنگ 8 ساله

سخنران: سردار غلامعلي رشيد

تشكر مي‌كنم از همه عزيزان و سپاسگزار تلاش همه برادران عزيزي هستم كه اين همايش را تنظيم كردند و ترتيب دادند. از برادر عزيزم سردار باقرزاده، سردار رشيد، سردار كرمي و همه عزيزان ابراز تشكر دارم، البته من فكر نمي‌كردم در اين مجلس با عظمت و شما بزرگواران، انديشمندان، اساتيد و محققين و اين مكان قرار است صحبت كنم، اين تصور در ذهن من نبود، بلكه آقاي محسن رشيد امر فرمودند كه من ده دقيقه، يك ربع در يك جلسه‌اي حضور پيدا كنم و چند نكته را پيرامون همايش، در مورد پژوهش و دفاع مقدس عرض كنم. اما ديشب كه برنامه‌ها را ديدم و تلفني به آقاي محسن رشيد صحبت كردم، فهميدم كه ايشان كلاه سر ما گذاشتند در صورتي كه براي مجلسي با اين عظمت بايد كار بيشتري انجام مي‌داديم. لذا اميدوارم نكاتي كه عرض مي‌كنم مورد قبول عزيزان واقع شود.

ضرورت پژوهش در حوزه جنگ 8ساله
اگر زندگي جوامع انساني را از زاويه امنيت و تهديد نگاه كنيم و در حوزه مباحث دفاعي ـ امنيتي جوامع انساني را از اين زاويه تقسيم‌بندي بكنيم، جوامع انساني يا در شرايط صلح به سر مي‌برند يا در شرايط جنگ. حدفاصل صلح و جنگ هم مرحله‌اي است به نام بحران، كه به نوعي و با كمي اغماض ما درگير چنين وضعيتي هستيم. ويل دورانت محقق بزرگ، كه تحقيقات طولاني در تاريخ، انجام داده است معتقد است كه در طول سه هزار سال تمدن بشر جوامع انساني بيشتر در جنگ به سر برده‌اند و شرايط جنگ بر جوامع انساني بيشتر حاكم بوده تا شرايط صلح. نيروهاي مسلح هم همين‌طوراند. يك ارتش يا در شرايط صلح زندگي مي‌كند يا در شرايط جنگ و بحران، تهديد هميشه هست. تفاوتي كه جنگ و تهديد دارد اين است كه جنگ يك تهديد تحقق يافته است  هرتهديدي ممكن است منجر به وقوع جنگ شود. بنابراين بروز جنگ و زندگي كردن در شرايط جنگي براي يك جامعه انساني، براي يك ملت، از جدي‌ترين حوادث زندگي يك ملت است .
جنگ به ظاهر يك پديده نظامي است اما ريشه‌هاي سياسي، اجتماعي و فرهنگي بسيار عميقي دارد. جنگ باعث مي‌شود كه موجوديت، هويت، استقلال و بقاﺀ يك ملت به چالش گرفته ‌شود و به همين دليل در صحنه جنگ دو طرف متخاصم با همه قوا وارد صحنه مي‌شوند و از همه ابزار و امكانات و روشها براي غلبه بر ديگري و شكست نخوردن استفاده مي‌كنند.
به همين دليل جنگ يك امر بسيار پيچيده، عميق و حياتي است. تجربيات يك جنگ پس از جنگ - كه ما مي‌خواهيم در حقيقت پيرامون تجربيات حرف بزنيم -  يك ميراث بزرگ و ملي با جوهر نظامي است و براي يك ملت يك سرمايه عظيمي است كه بايد در مقابل تهديدات آينده و براي بقاﺀ خود و استقلال خود و امنيت خود از آن تجربيات استفاده كند. هرگونه بي‌توجهي به اين ميراث عظيم و به اين سرمايه ارزشمند در حقيقت بي‌توجهي به ثمره خون و ايثار و فداكاري يك ملت و يك نسل است. درست است كه يك نسل مي‌جنگد، اما حقيقتاً نسل‌هاي متعددي از اين جنگ بهره مند مي‌شوند و از تجربيات آن جنگ استفاده مي‌كنند.
واژه جنگ در زمان وقوع معنا و مفهوم و كاركرد ويژه‌اي دارد ولي پس از جنگ معنا و مفهوم و كاركرد آن، چيز ديگري دارد. كاركرد اوليه جنگ در خود جنگ است. ما جنگ مي‌كنيم براي غلبه بر دشمن براي اينكه دربرابر دشمن شكست نخوريم، از بقاﺀ خودمان، هويت خودمان، موجوديت خودمان، استقلال خودمان و از سرزمين خودمان دفاع مي‌كنيم. ولي واژه جنگ بعد از جنگ كاركرد ثانويه‌اي دارد كه عمدتاً خلاصه مي‌شود در بهر‌ه‌گيري از تجربيات و آماده شدن در برابر تهديدات بنابراين جنگ از شرايط و ضرورتهاي پس از جنگ تأثير مي‌پذيرد و ما بايد نگران همين باشيم. يعني همه دغدغه و نگراني ما اينجا رقم مي‌خورد كه پس از جنگ چه بلايي بر سر آن تجربيات و دستاوردهاي جنگ وارد مي‌شود. نگراني و مخاطرات مان نسبت به مخدوش شدن تجربه و دستاوردهاي جنگ خودمان است كه سرمايه يك ملت در برابر تهديدات آينده است.
من قبل از آنكه در باب پژوهش و موضوعاتي كه بايد روي آنها تحقيق صورت بگيرد صحبت كنم به نكته‌اي در مفهوم تحقيق و پژوهش علمي اشاره مي‌كنم. مفهوم تحقيق و پژوهش علمي يك اطلاق خاص است. هر نوع بررسي و پرداختن به هر موضوعي را نمي‌توان پژوهش علمي، دانست و بلكه يك تحقيق علمي مشخصات مخصوص به خود را داراست و معمولاً براي پژوهش علمي سه مشخصه را قايلند:
1. ما وقتي وارد يك موضوع تحقيقاتي مي شويم. بايد مسئله براي ما روشن شود، فرضيه، سؤال اصلي و سؤالات فرعي ما بايد مشخص بشود به جمع‌آوري اطلاعات، تجزيه و تحليل و نتيجه‌گيري و احياناً ارائه راه كار بايد منجر شود.
2. پيرامون تحقيق علمي توسعه قلمرو معرفت بشري است. تحقيق و پژوهش در حقيقت بايد مطلب تازه‌اي را كشف كند و به معرفت بشر بيافزايد. يك مجهولي را معلوم كند. بسياري از تحقيقاتي كه صورت مي‌گيرد متأسفانه فاقد چنين جنبه هائي هستند.
3. شناخت حاصل از نتيجه تحقيق در بيرون ذهن، ما به ازاي خارجي بايد داشته باشد.

مطالعه در باب جنگ از نظر علت  آغاز، ادامه و نحوه پايان جنگ، دلايل پيروزي و شكستها در ابعاد تاكتيك و استراتژي، مديريت و نحوه تصميم‌گيري در جنگ در تمام سطوح. از سطح شوراي عالي دفاع تا سطوح پايين‌تر تا سطح يك لشكر يك تيپ، يك گردان. ميزان پشتيباني و حضور دولت و ملت در جنگ، در كنار رزمندگان، نقش نيروي انساني و تجهيزات. يعني نيروي انساني و ابزار كه يك بحث بسيار مفصل است و واقعاً انديشه‌اي در اين دو نگاه نهفته است و بسياري از مسائل ديگر، توانايي‌هاي ما در جنگ شده بود، ضعفهاي ما، چه بوديم؟ چگونه شديم؟ تاكتيكها و استراتژي دشمنان، همه اين موضوعات و دهها و صدها مسئله ديگر با پژوهش و تحقيق روشن مي‌شود. اينها با بررسي‌هاي عادي امكان پذير نيست كه عرضه بشود به ملت، اين موضوعاتي كه من عرض كردم و دهها موضوع ديگر حقيقتاً اين ظرفيت را دارند كه هزاران پايان نامه را در سطح كارشناسي و كارشناسي ارشد و دكترا و بلكه بالاتر به خودشان اختصاص بدهند. اين ظرفيت در اين مفاهيم و در اين مطالبي كه من عرض كردم وجود دارد.
در باب جنگ ما از يك سو با متوليان و مسئولان جنگ ، اعم از فرماندهان، شخصيتهاي بزرگ و نهادها و سازمانها روبرو هستيم و از طرف ديگر با مخاطبين و عموم مردم، نسل بعد از جنگ (كه بخش عظيمي از مردم هستند جنگ را درك نكرده) مخالفين و معارضين كه بعضا يا كل يا مقاطعي از جنگ را مورد پرسش و حتي بي طرفها، اينها همه مخاطبين ما هستند. بايد متوليان امر براي مخاطبان برنامه داشته باشند تا حقايق جنگ را براي آنها روشن كنند. اين امر هم بدون تحقيق و پژوهش امكان‌پذير نيست.

نياز به رويكرد جديد در عرصه پژوهش جنگ 8 ساله
گذشته از ضرورت تحقيق و پژوهش پيرامون هشت سال دفاع مقدس به اين مسائل هم ما بايد توجه كنيم: اينكه مسئله اساسي ما در دو دهه آينده اين است كه پژوهش چه رويكردي بايد داشته باشد؟ مسئله اساسي در پژوهش علاوه بر روشن شدن "گذشته" با رويكرد توصيفي، تحليلي ، حماسي، عاطفي و اسطوره‌اي در حقيقت بايد براي تبيين و نظريه‌پردازي در باب هشت سال دفاع مقدس باشد. البته هر رويكردي مزيت خاص خودش را دارد، من نمي‌خواهم در اين مجلس پيشنهاد بدهم رويكرد
نظريه پردازي بايد حاكم باشد و ازاين پس با چنين رويكردي بايد پژوهش انجام بدهيم  همه رويكردها محترم هستند، منتها به نظر مي‌رسد كه فضاي بهتري ايجاد شده است. اكنون عرصه وسيع‌تري به وجود آمده، از تحقيق و قضاوت و شعور در باب مسائل هشت سال دفاع مقدس.
دوراني كه تصور مي‌شد گفته‌هاي جنگ را نبايد گفت يا طبقه بندي حفاظتي را به عنوان مانع پيش روي محققين مي‌‌گذاشتند و يا استدلال مي‌كردند كه آدمهاي غير نظامي نبايد درباره پيرامون جنگ و مباحث نظامي و ارتش و سپاه تحقيق كنند، اين دوران ديگر گذشته، زمان اين محدوديتهاي غيرواقعي گذشته و عرصه و فضاي بسيار خوبي ايجاد شده و ما مي‌توانيم عميقا وارد همه مباحث هشت سال دفاع مقدس بشويم. امروز فضا به ما اجازه مي دهد آن مطالبي را كه فكر مي‌كرديم ناگفته‌هاي جنگ هستند، وارد بحث شويم و تحقيق كنيم و پژوهش كنيم. تحمل پذيري ما نسبت به نقد حكيمانه نهادها و سازمانها در برابر همديگر زياد شده است و مطمئناً  اين امر دليل بلوغ عقلاني در اين حوزه است.

رويكردهايي اساسي در ارتقاﺀ ادبيات جنگ 8 ساله در دو دهه گذشته
در رويكرد توصيفي ـ تحليل از جنگ لايه ضعيفي از جنگ با تحليل سياسي ـ نظامي مورد بررسي قرار گرفته كه اين رويكرد در خود جنگ شكل گرفته است. اولين كتابي كه نوشته شد كتاب مروري بر دو سال جنگ بود كه مركز مطالعات جنگ سپاه نوشت و آن را  چاپ و منتشر كرد و به دو زبان انگليسي و عربي هم ترجمه شد، من چند نسخه از آن را در قرارگاه‌ها جنگ و در همين اهواز همراه خود داشتم. گهگاهي كه مقاماتي از سوريه، پاكستان، ليبي و از ساير كشورهاي ديگر مي‌آمدند، به آنان هديه مي‌دادم. اين رويكرد در خود جنگ شكل گرفت و بعد از جنگ هم در مصاحبه با فرماندهان و نوشتن مقاله و كتاب تقويت شد. مي‌توان گفت بسياري از تصورات ذهني مردم از جنگ متأثر از اين كتابهاست سپاه يك جور با اين رويكرد برخورد كرد و ارتش هم جور ديگري. به دليل برداشتها و نقش متفاوتي كه در طول جنگ داشتند و همين موضوع هم باعث بروز پاره‌اي از اختلاف نظر بين ارتش و سپاه شد كه البته هركدام مستند و متكي بر اطلاعات حرف مي‌زنند.
رويكرد ديگر رويكرد عاطفي ـ حماسي و به عبارتي اسطوره‌اي است اين رويكرد نگاه انساني به جنگ دارد و در واقع به جوهر اعتقادي رزمندگان اسلام و رفتار رزمندگان اسلام توجه دارد. احساسات، تأملات دروني، اعتقادات، عرفان و معنويت رزمندگان را مورد توجه قرار مي‌دهد بهترين مثال اين رويكرد فيلم‌هاي روايت فتح است. مباني اين رويكرد به ماهيت ديني و انقلابي جنگ هشت سال دفاع مقدس برمي‌گردد. اين رويكرد كه در جنگ شكل گرفت، بعد از جنگ با غفلتي هفت ساله روبرو شد ولي مجدداً احياء ‌گرديد و دوباره مورد استقبال قرار گرفت،

رويكرد نظامي -  استراتژيك؛ نظريه پردازي
رويكردي كه معتقدم، فضا براي آن مساعد شده رويكرد نظامي - استراتژيكي است براي ماندگاري تجربيات جنگ، براي عرضه آن تجربيات به  صحنه جهاني از طريق تبيين و نظريه پردازي مباحث جنگ بايد اقدام كرد.
نظريه پردازي در حقيقت اوج و قله اين بحث ما در بحث هشت سال دفاع مقدس است. ادراك از جنگ گذشته و درك تهديد حال و آينده جوهر تفكر هر انديشمند و محقق نظامي را بايد تشكيل بدهد. هر انديشمند نظامي در حوزه مباحث دفاعي ـ امنيتي بايد قادر به تحليل و توصيف و نظريه پردازي جنگ گذشته باشد و ماهيت و اهداف تهديد را، تهديدي كه الان با آن روبرو هست براي جنگ‌هاي احتمالي آينده و پيشنهادات خلاقانه بايد براي اين چنين انديشمندي مدنظر باشد. نقطه عزيمت براي مباحث دفاعي در آينده همين استفاده از تجربيات گذشته براي آينده، است و تبيين و نظريه پردازي هشت سال دفاع مقدس سه نكته را پيرامون نظريه پردازي عرض مي‌كنم :
1) لذا تفسير و تشريح نظريه‌ها، كمترين حد قابل قبول است. يعني با مطالعه نظريه‌هاي ديگران معاني و مفاهيم جديدي را استخراج ‌كند. ولي الزاما نظر جديدي هم ارائه نمي‌دهد.
2)  بسط و توسعه نظريه، كه يك قدم جلوتر است؛ علاوه بر مطالعه و تشريح، يافته‌هاي جديد علمي - هرچند محدود -  بايد به بدنه اصلي اين معرفت بشري اضافه بشود.
3) سطح نهايي كه مورد انتظار و بحث ماست سطح نظريه سازي يا نظريه پردازي است. اين
نظريه‌پردازي بايد از  چهار  ويژگي بايد از چهار ويژگي برخوردار باشد :
الف)- شناخت روشمند و منظم،
ب)- قدرت تعميم پذيري (ممكن است كسي در باب جنگ 8 ساله تحقيق كند وقادر باشد بعد از نتيجه‌گيري و ارائه راه كار، آن را براي كشور ديگري، در برابر تهديد ديگري آن را تعميم دهد. در نظريه بايد چنين قابليتي وجود داشته باشد).
ج)-  تبيين و تحليل روابط بين پديده‌ها.
د)-  از قابليت پيش بيني برخوردار باشد.
پرداختن به ابعاد حماسي و عاطفي جنگ، در قالب داستان، شعر، رمان، فيلم، بسيار مفيد و ارزشمند است اما بايد به سمت رويكرد نظامي استراتژيكي نيز حركت كنيم گويي در همين رويكرد عاطفي و حماسي بايد دست به آثار ماندگاري بزنيم لذا بايد توجه داشته باشيم؛ اگر وارد اين رويكردي نشويم نمي‌توانيم وجه عقلاني جنگ را به مردم عرضه كنيم. در طراحي عملياتهاي نظامي، گاه ماه‌ها بررسي مي‌كرديم، بررسي دقيق علمي، زمين را، دشمن را، جو را، اقليم را مورد بررسي قرار مي‌داديم. راه و كارهاي متعددي را، چون ما با جان انسانها سر و كار داشتيم هر تصميم ما مي‌توانست منجر به شكست يا پيروزي بشود. در صورتي كه معمولاً فيلمها و رمانهايي كه نوشته شده، داستانهايي كه نوشته شده، اصلا وارد اين لايه نمي‌شود، يعني مي‌توان، گفت سطح آن توليدات از گردان به پائين است، در حد دسته، چند نفر، پشت يك خاكريز، داخل يك كانال اما شما همينطور اين را بيائيد عقب در اين صحنه، مثلا: مثل فيلم پرواز در شب يا فيلم سجاده آتش زوم مي‌كند روي يك موضوع بسيار كوچك در حد يك گردان 200 تا، 300 تا، 400 تا آدم و آن را به تصوير مي‌كشد در حالي كه 150 الي 200 هزار نفر نيرو در آن عمليات آرايش داشته و در آن صحنه مي‌جنگيده در يك جغرافيايي مثلا 100 كيلومتر در 50 كيلومتر.

نقش نظريه هاي بومي در مقطع آزادسازي


در داخل كشور خيلي‌ از مردم تصور مي‌كنند، نيروهاي بسيجي و سپاهي در كنار ارتش، شب نشستند دعاي توسلي خواندند، دعاي كميلي خواندند و صبح زود تكبيري گفتند و حمله كردند. اين تصوير از جنگ، از عمليات ما در ذهن خيلي از عزيزان است، تصور اينكه قبل از عمليات فرماندهان،  كارشناسان عالي رتبه، همه دو الي سه ماه بررسي مي‌كردند، با هم مشاجره مي‌كردند از منظر مسائل تخصصي نظريات همديگر را رد مي‌كردند، كسي همه اين را به تصوير نكشيده، اين را بيان نكرده است.


در برجسته كردن وجه عقلاني جنگ ما از خود جنگ هم مي‌توانيم كمك بگيريم. ما به هر حال توانستيم در سال دوم جنگ بر ناكامي‌هاي سال اول غلبه كنيم ولي اين با چه چيزي اتفاق افتاد؟ در حقيقت از كمند و سيطره نظريه‌هاي وارداتي سابق خودمان را نجات داديم كه موفق شديم اين پيروزي‌ها را كسب كنيم. ديديم كه نظريه‌هايي وجود دارد و اينها دست و پاي ما را بسته است و اگر  اينها را كنار نگذاريم و نظريه‌هاي بومي خودمان را كه متخصصين ارتش و سپاه در جلسات ارائه مي‌دادند مورد توجه قرار ندهيم همچنان در برابر دشمن متوقف مي‌شويم، در حقيقت آن قفل و زنجير؛ تفكر ابزار محوري را كنار گذاشتيم، سپس موفق شديم.


حال اينجا سئوالات فراواني وجود دارد كه  ظرفيت پژوهش و  تحقيق دارد. طرح اين سئوال مي‌تواند براي يك محقق كار بزرگي باشد، چگونه نيروهاي مسلح ما توانستند بر ناكامي‌هاي سال اول غلبه كنند و موازنه قوا را به سود جمهوري اسلامي ايران تغيير بدهند؟ استراتژي آزادسازي سرزمينهاي اشغالي چه بود؟ علت تقدم و تأخر در اجراي عملياتهاي بزرگ چه بود؟ چرا ما اول مي‌آمديم عمليات ثامن‌الائمه(ع) شكست حصر آبادان را انجام داديم، بعد پرداختيم به بستان، چرا نرفتيم سراغ غرب كرخه و فتح المبين، چرا نرفتيم سراغ فتح خرمشهر براي چه صبر كرديم؟ هشت ماه، نه ماه، اين عمليات زنجيره‌وار را چرا اينجوري انجام داديم؟ چگونگي شكل‌گيري عملياتهاي بزرگي مثل خيبر، بدر، والفجر 8 و كربلاي 5 چه بود؟ چرا نتوانستيم همان نقطه برتري خودمان را بر ارتش عراق و بر رژيم عراق ديكته و تحميل كنيم؟ ما برتر بوديم ولي براي نهايي شدن كار چرا اين را به نتيجه نمي‌رسانيديم ؟ چرا بعد از تصرف هر منطقه و مقابله با حملات سنگين هوايي و زميني دشمن قادر به پيش روي بيشتر نبوديم ؟ چرا اين قدرت در ما وجود نداشت؟ چرا متوقف مي‌شديم؟ بعد از دو روز، سه روزاز پيش‌روي باز مي‌مانديم. چرا  قادر به تجهيز و سازماندهي وسيع نيروها در دو عمليات به طور همزمان نبوديم؟ اگر ما موفق به اين كار مي‌شديم جنگ سه سال زودتر تمام مي‌شد. چهار سال زودتر تمام مي‌شد. اگر قادر بوديم دو عمليات همزمان در حد بيت‌المقدس انجام بدهيم برتري ما بر دشمن تحميل مي‌شد و كار جنگ تمام مي‌شد، چرا قادر به پشتيباني مؤثر از نيروها براي يك عمليات دوماهه، سه ماهه نبوديم و بعد از بيست روز، سي روز، سي و پنج روز، چهل روز ديگر امكانات ما، نيروي انساني ما، تجهيزات ما همه چيز به انتها مي‌رسيد. مشكلات عملياتي ما در پشتيباني به معناي اعم چه بود؟ ما در زمينه خلاقيت و نوآوري و شكستن خط و پيش رويهاي اوليه هيچ مشكلي نداشتيم در حالي كه شايد بتوان گفت شكستن خط مشكل بسياري از ارتشهاي جهان است. اينها همه مي‌تواند براي محققين موضوع باشد كه در آن تحقيق و پژوهش كنند.


براي تربيت و پرورش نيروي انساني، بايد اقدام به ايجاد يك پژوهشكده كنيم ، يا يك دانشكده علوم و معارف دفاع مقدس را تأسيس كنيم كه به نظر مي‌رسد بنياد حفظ آثار به اين دومي موفق شده، مصوبه اين را گرفته كه براي آينده هم بتواند نيروي انساني مورد نياز را تربيت كند. بالاخره نسل جنگ  اعم از محقق، رزمنده، فرمانده، بايد براي انتقال تجربيات به نسل بعدي اقدام كنند و نسل جديدي را تربيت كنند تا در آينده بتوانيم اين نوع مباحث را ادامه بدهيم و عمق ببخشيم.


نكته آخر روايت صحيح از جنگ است كه بايد پايه و اساس هر اقدامي باشد. نبايد بدون سند، بدون مدرك بحث كنيم. هر ادعايي را در تحقيق خود عرضه مي‌كنيم بايد منصفانه و روايت صحيحي را از جنگ داشته باشيم تا به هدف خود برسيم.


سر شما را به درد آوردم و فكر مي‌كنم كفايت مي‌كند. شادي ارواح شهدا و سلامتي مقام معظم رهبري و اقتدار هرچه بيشتر نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ايران را از خداوند بزرگ خواستارم.


بر محمد و آل محمد صلوات خ

پنج شنبه 26 اسفند 1389  6:46 PM
تشکرات از این پست
ghezel
ghezel
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : بهمن 1388 
تعداد پست ها : 2068
محل سکونت : گلستان

همایش سال 84 - تاريخ‌نگاري جنگ در ارتش ج.ا.ا.

سخنران: امير مسعود بختياري

بسم الله الرحمن الرحيم
تاريخ نگاري يك وظيفه سازماني براي يگانهاي ارتشي است نه يك وظيفه جنبي. و به همين دليل در يگانهاي نظامي در رده بالا مثل لشكر و سپاه، قسمت تاريخ نگار وجود دارد كه چه تاريخچه يگان را بنويسد و چه تاريخچه عمليات را. اما در آغاز جنگ در واقع بخاطر آن مسائل ناشي از تحولات ارتش چنين سازمانهايي وجود نداشت و علاوه بر اين به گونه‌اي تصور مي‌شد كه در حوزه مسئوليتها و وظايف سازمان عقيدتي‌ـ سياسي قرار گرفته و لذا بحث تاريخ نگاري در فعاليتهاي ابتداي جنگ به نوعي با كم التفاتي و بي‌اعتنايي يگانهاي درگير مواجه بود.
اما در آخر شش ماهه اول جنگ، (اواخر سال 59) در دافوس ارتش، در دانشكده فرماندهي و ستاد ارتش يك گروه كاري تشكيل شد كه در واقع خود دافوس ارتش بنيانگذارش بود. بدون اينكه دستور يا مأموريتي به آن ابلاغ شده باشد. يك گروه كاري به نام تدوين تاريخ جنگ تشكيل شده و آنها با مسئوليت سرهنگ يعقوب حسيني كار را شروع كردند اين گروه كه افراد داوطلبي بودند يا برحسب مورد احضار مي‌شدند، از جبهه مي‌آمدند، بخشي از خاطراتشان را مي‌نوشتند يا يك نسخه از دستور عملياتي را با اجازه مي‌آوردند اين گروه فقط مدارك را جمع مي‌كرد كه بتواند سوابق را مدوُن بكند.
با استفاده از مدارك، مثل طرحها، دستورات و راهبردها، پيامهاي مبادله شده بين قرارگاه‌ها، سابقه‌اي از هر عملياتي درست كردند. آن فعاليت پايه اول تاريخ نگاري در جنگ در ارتش محسوب مي‌شود كه موفق هم بود.
بدين‌ترتيب يك مجموعه مناسبي از سوابق عمليات در دو سال اول جنگ تهيه شد كه مي‌توانست مبناي پژوهش براي ديگران قرار بگيرد.
بعد از دو سال اين كار سازمان داده شد، يعني نيروي زميني ارتش يك مرتبه علاقه‌مند شد كه اين تاريخ نگاري را خود انجام دهد اين گروه را به خود منتسب كرد. البته نه باگروه سرهنگ حسيني و دافوس، بلكه اين مأموريت را به معاون طرح برنامه نيروي زميني واگذار كرد و تا آخر جنگ اين مأموريت را در همان سازمان ادامه داد منتهي نه با كيفيتي كه گروه اولي انجام مي‌داد، زيرا گروه دوم به آن صورت نمي‌توانست دسترسي پيدا كند. اين بخشي از تاريخ نگاري جنگ بود.
در سال 1362 رئيس سازمان عقيدتي ـ سياسي وقت آقاي حجت الاسلام صفايي به ابتكار خودشيك گروه داوطلبي به نام گروه كار جمع كرد بدين‌منظور كه تاريخ جنگ را بنويسند. اين گروه بر مبناي پرونده‌هايي كه در دافوس تهيه شده بود شروع كردند به تجزيه و تحليل و در واقع، وقايع را مدون كردند و تاريخ جنگ را براي دو سال اول جنگ تدوين كردند. شش جلد پيش نويس تهيه شد، شش جلد كتاب تهيه شد. از اين شش جلد كتاب بعداً سازمان عقيدتي ـ سياسي استفاده كرد و كتابهايي چاپ كرد .  مهم  پيش نويسهاي شش‌گانه بود كه  آقاي صفايي گفت من دادم خدمت شهيد صياد، (شهيد صياد در آن موقع جانشين ستاد كل بودند) روزي ما از شهيد صياد حسب مورد سراغ اين كتابها را گرفتيم گفتند: « بلي پيش من بوده ولي نمي‌‌دانم به چه كسي داده‌ام» ايشان فراموش كرده بود كه اگر كسي امانت گرفته چه كسي بوده؟ نمي‌دانم الان هست يا نه. ولي پيش‌نويسهاي بسيار ارزشمندي بود، به خصوص از شروع جنگ، روزهاي اول جنگ و سال اول جنگ، كه در واقع يك مرحله خاصي از عمليات ماست. در سال 1373 شهيد صياد شيرازي با ابتكار خود فرستاد دنبال همكاران و هم رزمان قديم‌اش و وقتي دور هم جمع شدند اسم اين گروه را  هيئت معارف جنگ گذاشت كه آن نهال رشد كرده و تبديل به يك درخت تناوري شده است.
همه را در سطوح مختلف از درجه‌دار، فرمانده گروهان، تا فرمانده لشكر و قرارگاه جمع كرد از برادران سپاهي هم استفاده مي‌كرد، سردار غلامعلي رشيد، سردار فضلي، سردار قرباني و بسياري از عزيزان سپاه در مسافرتهاي اوليه كه آن تورهاي جمع‌آوري اطلاعات و منابع باشند شركت مي‌كردند آنان را درمنطقه عملياتي مي‌برد و بدين ترتيب شروع كرد به جمع‌آوري خاطرات به صورت فيلم، نوار، دست نوشته و مصاحبه؛ يك اطلاعات بسيار عالي را جمع كرد كه به صورت آرشيو، به صورت فيلم و نوار در سازمان هيئت معارف جنگ موجود است.
البته بعد از شهادت وي هيئت معارف جنگ در آستانه منحل شدن بود ولي مقام معظم رهبري توسط رئيس دفترشان پيغام دادند: « اين گروه كار خودش را دنبال كند» و به همين نحو هم ادامه پيدا كرده تا به امروز. و به اعتقاد من هيئت معارف جنگ يك NGO نظامي، يك سازمان غير دولتي نظامي است و واقع تلاش مي‌كند كه به هيچ گروهي وابستگي نداشته باشد. اگرچه ناچاراً از برخي منابع مالي ارتش برخوردار است، اما از لحاظ كاري و فكري مستقل عمل مي‌كند.
گروه معارف جنگ كه بعدا به نام صياد شيرازي نام گرفته، در واقع توانسته اطلاعات ذي‌قيمت و آرشيو بسيار خوبي را تهيه كند و برمبناي آنها كتاب چاپ كند. خود شهيد صياد علاقه‌اي به چاپ كتاب نشان نمي‌داد و طفره مي‌رفت و معتقد بود تا نتواند اين اطلاعات  را با هم تطبيق دهد و سره را از ناسره تشخيص دهد دست به تأليف كتاب نخواهد زد. ولي بعد از شهادت ايشان با توجه به اقداماتي كه مورد نظر بود و انجام شده بود حدود سي جلد كتاب چاپ شد كه فكر مي‌كنم يكي از منابع تحقيقاتي مهم در ارتش جمهوري اسلامي ايران راجع به جنگ است.

ساير سازمانهاي فعال ارتش در امر تدوين تاريخ جنگ
در كنار هيئت معارف، در ارتش سازمانهاي رسمي هم فعاليت دارند، نهادهايي كه كار مي‌كنند مثل سازمان حفظ آثار و ارزشهاي دفاع مقدس كه يك سازمان سياستگذار و يك عنصر ستادي است در ستاد و تدابير، اوامر و سياستهاي ستاد كل يا فرمانده كل ارتش را به نيروهاي سه گانه مي‌دهد و در مسائل مربوط به چاپ كتاب يا تشكيل سمينارها اقدام مي‌كند. سازمان ديگري هم هست در دافوس به نام دفتر تحقيقات جنگ كه اگر بتوانند هم تراز مي‌شود با دفتر تحقيقات جنگي كه در سپاه وجود دارد اين سازمان اگرچه يك سازمان چندان ديرپايي نيست اما در مسائل مربوط به نشر كتاب و تشكيل سمينارهاي دفاع مقدس فعاليت مي‌كند و عمده‌ترين فعاليتش همراهي و همگامي است با گروه تهيه كننده دايره‌المعارف جنگ كه در بنياد حفظ آثار است. در كنار دو سازمان رسمي ياد شده در هر يك از نيروهاي سه گانه ارتش مديريتي است به نام مديريت حفظ آثار و نشر ارزشهاي دفاع مقدس كه مشغول جمع‌آوري و تدوين فعاليتهاي در جنگ هستند و تا آنجايي كه من مي‌دانم نيروي زميني ارتش علاوه بر چاپ چندين كتاب يك اطلس به نام فعاليتهاي نيروي زميني چاپ كرده. نيروي دريايي يك اطلس بسيار گويايي – كه پيش‌نويسش را ديدم - بنام فعاليتهاي نيروي دريايي تهيه كرده است .
نيروي هوايي هم به همين ترتيب اطلسي را تهيه كرده و هم‌اكنون فعاليتهايشان را ادامه مي‌دهند. اين مجموعه سازمانها و نهادهايي هست كه در ارتش در كار تدوين كتاب، در كار جمع‌آوري اطلاعات و در كار تحقيق و مطالعه بودند.

آسيب شناسي تاريخ نگاري جنگ تحميلي
به اعتقاد من تا كنون پژوهش به مفهوم واقعي آن انجام نشده. سردار غلامعلي رشيد به درستي تشريح كردند كه پژوهش چه مفهومي دارد و من وارد آن بحث نمي‌شوم. آنچه كه تهيه شده، آنچه كه كتاب‌هايي كه تاكنون تدوين شده شايد بالاي نود و نه درصد آنها توصيفي هستند. زيرا پژوهش يك تحقيق است كه بر مبناي فرضيه مي‌رود تا حقيقتي را كشف كند ولي آنچه كه نوشته شده توصيف است كه در آن نگارش مشخص مي‌شود يك عمليات چگونه شروع شد، به كجا رسيد و چگونه خاتمه يافت.
ذهن نويسنده، رهيافتها، تعصبات سازماني و عدم دسترسي وي به اطلاعات كافي باعث مي‌شود كه  اگرچه در تدوين آن عمليات زحمتي كشيده شده باشد ولي ارزش و جايگاه پژوهشي پيدا نمي‌كند.  لذا به عنوان اين همايش كه «پژوهش و دفاع مقدس» نام گرفته، معترض هستم حتي نمي‌توان آن را  مقدمه‌اي براي پژوهشهايي كه در آينده صورت مي‌گيرد، ناميد، چرا كتابهاي مربوط به جنگ روز به روز خواننده‌هايش را بيشتر از دست مي‌دهد‌؟ بدون رودربايستي؛ چرا اين كتابها فقط به صورت مجاني و به صورت كادو بايد در اين مراسمات عرضه بشود. چرا در كتابفروشي‌هاي آزاد نبايد خريدار داشته باشد. به علت يكنواخت شدن و كليشه‌اي شدنآنها است. دارد حالت يكنواختي پيدا مي‌كند و از يكنواختي بيرون نخواهد آمد، مگر اينكه فضاي اين نوشته ها عوض شود.
تاكنون جنگي را كه تدوين كرده‌ايم و در نوشته‌هايمان هست تماما با قداست، اسطوره‌اي و بسيار آرمان گرايانه‌اي تدوين شده است. البته در بعد انساني آن ترديدي نيست كه مقدس است. اما آيا ما در تاكتيك هيچ اشتباهي نداريم؟ هيچكس در اين جنگ در نرفته؟ هيچ كس عقب نشيني نكرده؟ همه از دم قهرمان بودند؟ آيا هيچ اشتباه تاكتيكي و عملياتي نكرديم؟ البته نمي‌خواهيم خدايي ناكرده تبليغي بر عليه جنگ باشد بايد در مجامع علمي و تخصصي، قادر باشيم كه با ديدگاه نقادانه‌اي نگاه كنيم تا اين پژوهش مفهوم پيدا كند. تا زماني كه فقط به تعريف بسنده مي‌كنيم، كتابهاي كليشه‌اي تدوين مي‌شود كه ارزش خود را از دست مي‌دهد.
من عرضم را خلاصه كنم با اين جمله كه «جنگ امري است خطير، كه با حيات و زندگي بازيگرانش سر و كار دارد. و لذا وقتي انسان از جنگي بيرون مي‌آيد آنهايي كه زنده هستند، اگر جنگ با پيروزي نهايي توأم شده باشد، تلاش مي‌كند همه خوبيها و همه پيروزيها را به خود يا به قسمت خود نسبت دهد و همه ناكاميها را به قسمت ديگري. و اين امر طبيعي باعث مي‌شود كه لازم باشد نوشته‌هاي ما از لحاظ پژوهشي بازنگري شود و با شيوه علمي و با روش پژوهشي ديده شود تا جايگاه ارزشي پژوهش و حقايق جنگ براي كسب تجارب آيندگان تهيه شده باشد. براي رسيدن به حقيقت بايد از ذهنيتها، از احساسات و وابستگي‌هاي سازماني فاصله بگيريم.
والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته

پنج شنبه 26 اسفند 1389  6:46 PM
تشکرات از این پست
ghezel
ghezel
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : بهمن 1388 
تعداد پست ها : 2068
محل سکونت : گلستان

معرفی و بررسی کتاب تقویم تاریخ دفاع مقدس (2)

پانزدهمین ماه جنگ تحمیلی (آبان 1360) از این رو که بین دو عملیات بزرگ واقع شده است، محل درنگ و تأمل می‌باشد. در مهر ماه 1360 عملیات بزرگ ثامن‌الائمه با الهام‌گیری از دستور امام خمینی (ره) برای شکستن حصر آبان صورت گرفت و بخش‌هایی از خاک کشور آزاد شد. پس از آبان نیز عملیات بزرگ طریق‌القدس اجرا شد که امام آن را «فتح‌الفتوح» خواندند...

 

- تقویم تاریخ دفاع مقدس (بر فراز آسمان‌ها)، جلد هشتم، تهیه و تدوین: مرکز پژوهش‌های دفاع مقدس نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی، به کوشش: سعید پورداراب، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1387.
 کتاب «بر فراز آسمان‌ها» هشتمین جلد از مجموعه‌ی تقویم تاریخ دفاع مقدس و شامل حوادثی است که از اول فروردین ماه تا پایان آن در سال 1360 در جبهه‌های نبرد و مقابله با ضد انقلاب و عوامل مزدور آنها در مناطق شمال‌غرب کشور به وقوع پیوسته است.
برای تهیه‌ی این اثر به یاد ماندنی، گزارش‌های نوبه‌ای عملیاتی و اطلاعاتی، اسناد و مدارک، پرونده‌های موجود و کتبی که در این ارتباط منتشر شده است و مطالب مندرج در رسانه‌ها، ملاک بررسی و تحقیق قرار گرفته و سعی و تلاش بسیار شده است تا مجموعه‌ی حاضر مستند و منطبق با واقعیات و بر اساس مدارک موجود تدوین شود. از آنجا که عقابان آسما ایران، خلبانان افتخارآفرین نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران در روز پانزدهم این ماه در یک عملیات متهورانه و تحسین‌برانگیز و در یک یورش رعدآسا بزرگ‌ترین ضربه را بر پیکر نیروی هوایی دشمن در چهار پایگاه در عمق خاک عراق و در حوالی مرز اردن وارد نمودند و درسی فراموش‌نشدنی به نیروهای متجاوز دادند این کتاب با نام «بر فراز آسمان‌ها» در اختیار علاقه‌مندان تاریخ دفاع مقدس قرار می‌گیرد. همچنین در این ماه دو عملیات محدود بسیار موفق در غرب کرخه اجرا شد که منجر به توسعه‌ی سرپل‌های غرب کرخه در منطقه‌ی لشکر 21 و انهدام بخشی از نیروهای دشمن در این منطقه گردید. این دو عملیات عبارتند از:
1) عملیات کانال هندلی و تپه چشمه در غرب کرخه
2) عملیات زغن در غرب کرخه (منطقه‌ی شوش)
صدور طرح عملیات بازی دراز در غرب کشور (مرحله‌ی یکم) نیز در تاریخ 29/1/1360 انجام می‌پذیرد.
در این کتاب ضمن تشریح حوادث و رویدادهای جنگ تحمیلی در فروردین ماه 1360، عملیات‌های یاد شده نیز مورذ بررسی قرار گرفته است.
- تقویم تاریخ دفاع مقدس (ضربه‌های پی در پی)، جلد نهم، تهیه و تدوین: مرکز پژوهش‌های دفاع مقدس نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی، به کوشش: فرهاد بهروزی، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1387.
 کتاب حاضر با عنوان «ضربه‌های پی در پی»، نهمین جلد از مجموعه‌ی تقویم تاریخ دفاع مقدس و شامل حوادثی است که از اول اردیبهشت تا پایان آن در سال 1360 در جبهه‌های نبرد حق علیه باطل و مقابله با ضد انقلاب و عوامل مزدور در مناطق غرب کشور به وقوع پیوسته است.
از آنجا که در اردیبهشت با اجرای عملیات‌های محدود (به شرح زیر)، ضرباتی پی در پی به دشمن وارد شد و موجبات تضعیف توان رزمی و روحیه‌ی دشمن و زمینه‌ی اجرای عملیات‌های سرنوشت‌ساز در آینده فراهم گردید و از طرفی تلاش دشمن در سه حمله در مناطق مختلف به شکست انجامید، آنچه در این اثر مطالعه خواهید نمود شامل:
1) عملیات بازی دراز (مرحله‌ی یکم)، ، تصرف ارتفاعات بازی دراز در منطقه‌ی سرپل ذهاب؛
2) عملیات تپه چشمه ، تصرف تپه‌ی مهم 242 در منطقه‌ی غرب کرخه؛
3) عملیات آفندی در منطقه‌ی ذوالفقاری در شمال آبادان ، تصرف خاکریز دشمن و میدان تیر آبادان؛
4) عملیات الله‌اکبر (خیبر) ، تصرف تپه‌های الله‌اکبر و شحیطیه در غرب سوسنگرد؛
5) عملیات زعن در غرب شوش ، تصرف آبادی زعن و تپه‌های اطراف آن در غرب شوش؛
6) پدافند و مقاومت شدید گردان 178 لشکر 28 در منطقه‌ی قوچ سلطان مریوان و شکست دشمن؛
7) پدافند و مقاومت شدید گردان 155 لشکر 28 در منطقه‌ی قوچ سلطان مریوان و شکست دشمن؛
8) پدافند و مقاومت شدید تیپ 3 لشکر 16 زرهی در منطقه‌ی پاسگاه شهابی در شمال طلائیه و جنوب هویزه و شکست دشمن می‌باشد.
لازم به ذکر است، ضمن تشریح عملیات‌های یاد شده در روزهای اجرای آن، حوادث و رویدادهای جنگ تحمیلی در اردیبهشت ماه نیز در این کتاب گردآوری و تدوین شده است.
- تقویم تاریخ دفاع مقدس (عزل بنی‌صدر؛ سرآغاز یک تحول)، جلد دهم، تهیه و تدوین: مرکز پژوهش‌های دفاع مقدس نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی، به کوشش: سعید پورداراب، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1387.
 کتاب «عزل بنی‌صدر؛ سرآغاز یک تحول» دهمین جلد از این مجموعه و شامل حوادثی است که در خرداد ماه سال 1360 در جبهه‌های نبرد  با ضد انقلاب و عوامل مزدور بیگانه‌پرست در مناطق شمال‌غرب کشور به وقوع پیوسته است.
برای تهیه‌ی این اثر به یاد ماندنی، گزارش‌های نوبه‌ای عملیاتی و اطلاعاتی، اسناد و مدارک، پرونده‌های موجود و کتب منتشره و مطالب مندرج در رسانه‌ها توسط مؤلف، ملاک بررسی و تحقیق قرار گرفته و سعی و تلاش بسیار گردیده تا مجموعه‌ای تهیه شود که مستند و منطبق با واقعیات و بر اساس مدارک باشد. از آنجا که در خرداد ماه سال 1360 با اجرای عملیات‌های محدود به شرح زیر ضربات پی در پی به دشمن وارد گردید و موجبات تضعیف توان رزمی و روحیه دشمن و زمینه‌ی اجرای عملیات‌های سرنوشت‌ساز فراهم شد و از طرفی تلاش دشمن در یک حمله در منطقه‌ی شمال‌غرب به شکست انجامید و نظر به اینکه با عزل بنی‌صدر از فرماندهی کل قوا و ریاست جمهوری سرآغاز تحولی اساسی و بنیادی در جبهه‌ها شد، این کتاب «عزل بنی‌صدر؛ سرآغاز یک تحول» نامگذاری شده است.
عملیات الله‌اکبر (خیبر) ، تصرف تپه‌های الله‌اکبر و شحیطیه در غرب سوسنگرد.
1- عملیات زعن در غرب شوش ، تصرف آبادی زعن و تپه‌های اطراف آن در غرب شوش.
2- عملیات قوچ سلطان ، تصرف ارتفاعات گودخزینه و قوچ سلطان در منطقه‌ی مریوان.
3- عملیات فرماندهی کل قوا، خمینی روح خدا در منطقه‌ی دارخوین، سلمانیه در شمال آبادان، تصرف خاکریز دشمن.
4- عملیات آفندی در جاده‌ی ماهشهر، آبادان ، تصرف قسمتی از جاده‌ی ماهشهر- آبادان.
5- پدافند و مقاومت شدید گردان‌های 112 و 118 پیاده لشکر 28 در منطقه‌ی عمومی قوچ سلطان و شکست شدید دشمن.
لازم به ذکر است که ضمن تشریح عملیات‌های یاد شده در روزهای اجرای آن، کلیه‌ی حوادث و رویدادهای جنگ تحمیلی در خرداد سال 1360 در این کتاب تحقیق و تدوین گردیده است.
امید است که مطالعه این کتاب سودمند واقع گردد.
- تقویم تاریخ دفاع مقدس (آزادسازی نوسود)، جلد یازدهم، تهیه و تدوین: مرکز پژوهش‌های دفاع مقدس نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی، تألیف: نبی کریمی، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1387.
 کتاب حاضر با عنوان «آزادسازی نوسود»، یازدهمین جلد از مجموعه‌ی تقویم تاریخ دفاع مقدس و شامل حوادثی است که از اول تیر ماه تا پایان آن در سال 1360 در جبهه‌های نبرد حق علیه باطل و مقابله با ضد انقلاب و عوامل مزدور در مناطق نبرد به وقوع پیوسته است.
۱-نحوه شهادت دکتر چمران در جبهه سوسنگرد
۲- مقدمات طرح عملیات افندی ثامن الائمه
۳-تفویض اختیارات فرماندهی کل قوا به تیمسار فلاحی از سوی امام خمینی (ره)
۴-سو قصد به جان آیت الله خامنه ای
۵-انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی
۶-پیام امام خمینی (ره) در رابطه با انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی
۷-آزادسازی نوسود وپیام امام در خصوص آزاد سازی ،ازجمله موضوعاتی است که در این کتاب بدان پرداخته شده است.
لازم به توضیح است که در شش ماهه‌ی اول سال 1360، رزمندگان ایران ضمن دفاع در سرتاسر خط تماس در غرب و جنوب، با اجرای عملیات‌های محدود، ضربات پی در پی به دشمن وارد نموده و موجبات تضعیف روحیه‌ی دشمن و زمینه‌ی اجرای عملیات‌های بزرگ را فراهم کردند. در مجموع در تیر ماه تحول عمده و چشمگیری در جبهه‌ها ایجاد نشد امّا با شناسایی دقیق از دشمن و مقایسه‌ی توان رزمی طرفین طرح‌های نهایی عملیات غرورآفرین ثامن‌الائمه به تدریج تهیه گردید. از جمله حوادث مهمی که در این دوره اتفاق افتاد نبرد در منطقه‌ی نوسود می‌باشد که در نهایت منجر به آزادی این منطقه گردید. همچنین عملیات تیپ 84 خرم‌آباد در منطقه‌ی دشت عباس و تصرف تپه‌ی 350 و وارد نمودن تلفات و ضایعات به دشمن و مجبور کردن آنها به گسترش نامناسب موجب گردید تا موقعیت بهتری برای تیر ماه و مقاومت و ایثار همه‌ی رزمندگان اسلام در سرتاسر مرزهای میهن اسلامی در این کتاب ذکر شود نام این کتاب با نگرش به اجرای عملیات در منطقه‌ی نوسود به نام «آزادسازی نوسود» نام‌گذاری شده است.
- تقویم تاریخ دفاع مقدس (فاتحین کرخه‌کور)، جلد دوازدهم، تهیه و تدوین: مرکز پژوهش‌های دفاع مقدس نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی، تألیف: نبی کریمی، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1387.
 کتاب حاضر با عنوان «فاتحین کرخه‌کور»، دوازدهمین جلد از مجموعه‌ی تقویم تاریخ دفاع مقدس و شامل حوادثی است که از اول مرداد سال 1360 تا پایان آن در جبهه‌های نبرد حق علیه باطل به وقوع پیوسته است.
در شش ماهه‌ی اول سال 1360، رزمندگان ایران اسلامی ضمن دفاع در سرتاسر خط تماس در غرب و جنوب، با اجرای عملیات‌های محدود، ضرباتی به دشمن وارد نمودند و زمینه‌ی اجرای عملیات‌های بزرگ را فراهم آوردند. در مجموع در مرداد ماه تحول عمده و چشمگیری در جبهه‌ها ایجاد نشد امّا با شناسایی دقیق از دشمن و مقایسه‌ی توان رزمی طرفین، طرح‌های نهایی عملیات غرورآفرین ثامن‌الائمه به تدریج تهیه گردید. از جمله حوادث مهمی که در این دوره اتفاق افتاد می‌توان از عملیات طراح با نام عملیات سردار چمران نام برد. این عملیات به وسیله‌ی لشکر 16 زرهی و همکاری لشکر 92 زرهی، تیپ 55 هوابرد، سپاه پاسداران سوسنگرد و حمیدیه و گروه جان بر کفان جنگ‌های نامنظم شهید چمران در تاریخ پنجم مرداد ماه 1360 با موفقیت کامل انجام شد که ضمن آزادسازی چندین کیلومتر از خاک میهن عزیز اسلامی در جبهه‌ی کرخه‌کور، تلفات و ضایعات قابل توجهی نیز به دشمن وارد آمد و 88 نفر از نیروهای دشمن به اسارت درآمدند.
عملیات تیپ 84 خرم‌آباد در منطقه‌ی دشت عباس و تصرف تپه‌ی 350 و وارد نمودن تلفات و ضایعات به دشمن و مجبور کردن آنها به گسترش نامناسب موجب گردید تا موقعیت بهتری برای نیروهای خودی در غرب کرخه فراهم گردد. در این کتاب سعی شده است تمامی حوادث و رویدادهای مرداد ماه و ایثار رزمندگان اسلام در سرتاسر مرزهای میهن ذکر شود. دراین کتاب به حوادثی همچون:
۱-بمباران دزفول بوسیله ارتش بعثی عراق
۲- تصرف وتثبیت ارتفاعات شنام
۳-شرح چگونی شکل گیری عمیلیات افندی لشگر ۱۶ زرهی به کرخه کور
4- تنفیذ حکم رئیس جمهوری شهید رجائی به وسیله امام
5- ربوده شدن ناوچه ایرانی در مسیر فرانسه به ایران در آبهای اسپانیا
6- انهدام تاسیسات نفتی عراق در شهر تکریت توسط تیز پروازان ارتش ایران.
- تقویم تاریخ دفاع مقدس (به سوی بستان)، جلد سیزدهم، تهیه و تدوین: مرکز پژوهش‌های دفاع مقدس نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی، تألیف: فرهاد بهروزی، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1384.
 سیزدهمین جلد از مجموعه‌ی «تقویم تاریخ دفاع مقدس» با نام «به سوی بستان» که شامل مشروح حوادث روزانه‌ی شهریور ماه 1360 در جنگ تحمیلی عراق علیه ایران می‌باشد .دراین ماه هرچند اندوه بر ملت وجبهه ها به سبب شهادت شهیدان رجائی وباهنر بدست منافقین در دهه اول آن حاکم بود،اما سربازان راه سرافرازی مکتب ،همچون امام وامت صبوری پیشه کردند وپیگیر ومداوم ،ضربات پی در پی خود رابر دشمن بعثی وارد ساختند.
در ماه شهریور عملیات فخرآفرین سردار شهید چمران بوسیله لشگر ۱۶ اجراشد که رئیس جمهور (شهید رجائی) در باره آن گفت:" لشگر ۱۶ قزوین وتیپ همدان این دومین باری است  که در دو ماه گذشته قلب مسلمانان را خوشحال کردند" ومتعاقب آن خداجویان لشگر ۹۲ الله اکبرگویان ضربه دیگری برپیکر رو به زوال دشمن در شمال کرخه وارد آوردند وهمزمان رزم آوران لشگر ۸۱ زرهی کرمانشاه درازدستی بعثیون را در عملیات بازی دراز در صحنه های عملیاتی غرب قطع کردند. در این جلد از کتاب تقویم تاریخ دفاع مقدس به موضوعاتی همچون :
1- انفجار بمب در دفتر نخست وزیری (شهادت رجائی وباهنر)
2-  اجرای طرح عملیاتی سردار شهید چمران در شمال کرخه کور
3- شرح عملیات  در منطقه بازی دراز
4-  اجرای عملیات شهید مدنی ،آزاد سازی دهلاویه و... می پردازد.
 - تقویم تاریخ دفاع مقدس (شکست حصر)، جلد چهاردهم، تهیه و تدوین: مرکز پژوهش‌های دفاع مقدس نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی، تألیف: فرهاد بهروزی، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1388.
ماه مهر، ماهی است که در تداوم این تحمیل اراده، ارتش جمهوری اسلامی ایران با پشتیبانی نیروهای بسیج و سپاه پاسداران در اجرای یک فرمان که «حصر آبادان بایستی شکسته شود» فخری دیگر آفرید و برگی زرین بر کتاب مقاومت مقدس ملت مظلوم ایران افزود.
مهر ماه ماهی بود که پروازی، از پروازی صورت پذیرفت و چهار سرباز صبور و سخت‌کوش جبهه‌ها فلاحی، نامجو، فکوری و کلاهدوز، در بازگشت از جبهه‌ی فتح و پیروزی آبادان با سقوط پروازی که از جبهه باز می‌گشت اوج می‌گرفتند و به دیار یار شفافتند. " شکست حصر "نام کتابی است که به جلد ۱۴ مجموعه کتابهای تقویم تاریخ دفاع مقدس  می پردازد. در این کتاب به حوادث مهرماه سال ۱۳۶۰ پرداخته شده است ورویدادهایی ازجمله
1- تکمیل طرح عملیاتی ثامن الائمه وتعیین روز حمله
2-  بررسی حواد ورویدادهای هفتم مهرماه ۱۳۶۰ ونتایج عملیات ثامن الائمه و شکست حصر آبادان صحبت به میان آمده است.
- تقویم تاریخ دفاع مقدس (فروغ فتح)، جلد پانزدهم، تهیه و تدوین: مرکز پژوهش‌های دفاع مقدس نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی، تألیف: فرهاد بهروزی و نبی کریمی، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1388.
پانزدهمین ماه جنگ تحمیلی (آبان 1360) از این رو که بین دو عملیات بزرگ واقع شده است، محل درنگ و تأمل می‌باشد. در مهر ماه 1360 عملیات بزرگ ثامن‌الائمه با الهام‌گیری از دستور امام خمینی (ره) برای شکستن حصر آبان صورت گرفت و بخش‌هایی از خاک کشور آزاد شد. پس از آبان نیز عملیات بزرگ طریق‌القدس اجرا شد که امام آن را «فتح‌الفتوح» خواندند. در این ماه رزمندگان اسلام نیروهای دشمن را در شرق کارون نابود ساختند و موجبات عقب‌نشینی آن را فراهم آوردند. پس از عملیات ثامن‌الائمه تدبیر فرماندهان و طراحان نیروی زمینی ارتش و سپاه بر این اساس قرار گرفت که با انجام عملیات‌های منطقه‌ی شرق کارون را از نیروهای دشمن پاکسازی کرد، و با اتکا به موانع طبیعی و صرفه‌جویی در نیرو مهیای سلسله عملیات‌های «کربلا» شوند.در این جلد به حوادثی ذیل پرداخته شده است:
۱-انتصاب سرهنگ سلیمی بعنوان وزیر دفاع کشور
۲-بررسی وشرح عملیات آزاد سازی شهر بوکان
3- ابلاغ طرح ریزی عملیات فتح امبین وطریق القدس
4- دستورالعمل جابجائی یگان های مستقر در آبادان وخرمشهر
لازم به توضیح است که تا زمان چاپ جلد پانزدهم، گردآوری و تدوین مشروح حوادث 58 ماه جنگ از 1/6/59 تا 31/6/63 و سه ماهه‌ی اول سال 64 در 57 جلد با عناوین فرعی به شرح زیر انجام گرفته است.
نقاط قوت مجموعه کتابهای تقویم دفاع مقدس
ازجمله نقاط قوت این مجموعه عبارتند از:
۱- بیان وبررسی رخدادها وحوادث جنگ تحمیلی از زبان خبرگزاری ها و رادیو های بیگانه از جمله  مولفه های منحصر به فرد  مجموعه کتابهای تقویم  تاریخ دفاع مقدس می باشد که خواننده کتابهای مذکور را از مراجعه به سایر کتابهای در این حوزه بی نیاز می سازد
۲- بررسی دقیق وبیان تحرکات(تجاوزات) نیروهای نظامی عراق در خاک ایران به صورت روزشمار و در برخی حوادث با درج ساعت بروز حادثه در کمتر کتابی در مورد جنگ تحمیلی می توان یافت.
۳-بیان کنش ها وواکنش های نیروهای سه گانه ارتش جمهوری اسلامی (به تفکیک  جبهه های نبرد باارتش بعثی) به تفصیل در این کتابها  درج گردیده است.
۴-ارائه آمار استعداد نفری و عِدّه وعُدّه نظامی و لجستیکی و تعداد تلفات وضایعات برجای مانده از نیروهای نظامی عراق وایران در جنگ تحمیلی از دیگر مزایایی این مجموعه می باشد.
۵-درج اطلاعیه های ارتش  جمهوری اسلامی وستاد مشترک ارتش ایران درخصوص عملیات های نظامی ودرج نقشه های عملیاتی در سه محور جنوب ،غرب و شمال غرب یکی دیگر از محاسن این کار به شمار می رود.
۶- از  جمله نقاط قوت  دیگر این پروژه تحقیقاتی این است که نه تنها این کتابها، روزشمار جنگ  میباشند، بلکه برخی حوادث ورخداد های سیاسی داخل ایران همچون  تحرکات  وتوطئه های  داخلی سازمان مجاهدین خلق و گروه های ضد انقلاب را  بر علیه نظام  جمهوری اسلامی در خلال جنگ تحمیلی  را به خوانندگان بیان می کند.
۷- ارائه تصاویرو اسناد و درج آنها، درکتابهای مربوط  به جنگ تحمیلی باعث علمی تر شدن این کتب می شود، لازم به ذکر است که استفاده از اسناد  وتصاویردر کتب تقویم تاریخ دفاع مقدس به نحوه احسن اسناد بی شماری را به خوانندگان این اثر ارائه می دهد.
۸-درج متن سخنرانی ها و پیام های امام خمینی (ره) در خصوص نیروهای نظامی و خصوصاً ارتش، یکی ازمٶلفه های بارز این کتاب است.
۹-استفاده از منابع دسته اول اسناد،روزنامه ها و گزارش های نوبه ای ستاد مشترک ارتش از مهم ترین مٶلفه های این کتب است، که کتاب های مذکور را بعنوان یکی از مهم ترین منابع تاریخ جنگ تحمیلی به علاقه مندان و پژوهشگران تاریخ معاصرمعرفی می نماید.
۱۰-این کتاب برای محققان  تاریخ روابط خارجی ایران و عراق وهمچنین  بررسی  سیاست های اتخاذ شده از جانب سایر کشور های همجوار در قبال جنگ تحمیلی ،در طول سالهای ۱۳۵۹-۱۳۶۷ حائز اهمیت می باشد
1۱-استفاده حدودآ ۴۵۰ سند گزارش ،۳۰۰ نقشه عملیاتی ،۲۵۰ تصویر توسط معاونت عملیات عملیات نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی در کتب مذکور بر غنای آن افزوده است. در واقع با بررسی این اسناد ،نقشه ها می توان به فعالیتها وعملکرد نیروهای نظامی ورزمی در جنگ با دشمن بعثی اگاه شد.
1۲- مجموعه اسناد کتاب ها به فعالیتها و عملکرد  نیروهای سه گانه ارتش جمهوری اسلامی (نیروی دریایی ،نیروی هوایی ونیروی زمینی) در مناطق داخلی وخارج از کشور پرداخته است. با بررسی این اسناد می توان به اقدامات وعملکرد های نیروهای مذکور در منطق جنگی پرداخت وبه تفکیک به یک تحلیل از اقدامات رسید. عملکرد نیروهای سه گانه در مناطق عملیاتی شمال غرب ، غرب وجنوب با حملات لشگرهای رزمی چون :لشگر ۲۸ پیاده سسنندج،لشگر ۶۴ ارومیه ،لشگر ۸۱ زرهی کرمانشاه ،لشگر ۸۸ زرهی زاهدان، لشگر ۹۲ زرهی اهواز،لشگر ۱۶ زرهی قزوین، لشگر ۷۷پیاده خراسان به خوبی پرداخته شده است. همچنین به اقدامات نیروهای هوایی در ترابری ،پشتیبانی ونبرد های هوایی پرداخته شده که با تجزیه وتحلیل آن می توان به برخی از عملکرد های این نیرو علیه دشمن بعثی پی برد از دیگر اطلاعاتی که این اسناد به خواننده منتقل می کند ،بیان فعالیتهای نیروی دریایی در دفاع از مرز های آبی  جنوب ایران و جلوگیری از انهدام تاسیسات دریایی توسط نیروی دریایی ارتش عراق می باشد.
13- گرداوری حدود ۴۰۰ اعلامیه ،اطلاعیه وبیانیه روابط عمومی ستاد عملیات مشترک نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی در رابطه با عملیات های موفقیت آمیز نیروهای رزمنده،تشریح اوضاع جبهه های جنگ  و  ضربات به دشمن از نکات مثبت در جهت آگاه سازی مردم می باشد.
14- در نهایت با تجزیه وتحلیل محتوای اسناد به داده هایی چون : زمان و مکان عملیات ، استعداد نیروهای نظامی وادوات، غنائم ، تعداد اسرا وشهیدان وجانبازان ،تشریح عملیات جنگی ،بمباران وتخریب و... آگاه شد.

نویسنده: مصطفی جوان/جواد عربانی
منبع: مرکز اسناد انقلاب اسلامی

پنج شنبه 26 اسفند 1389  6:46 PM
تشکرات از این پست
ghezel
ghezel
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : بهمن 1388 
تعداد پست ها : 2068
محل سکونت : گلستان

بررسی کتاب تقویم تاریخ دفاع مقدس (1)

در ششمین ماه جنگ، رزمندگان اسلام با اجرای عملیات‌های محدود، تلفات و ضایعات سنگی به دشمن وارد نمودند و زمینه را برای اجرای عملیات‌های سرنوشت‌ساز فراهم کردند. نظر به اینکه عملیات «رقابیه» به منظور جلوگیری از دستیابی دشمن به اهداف خود در غرب شوش و منطقه‌ی رقابیه صورت گرفت از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است...

 

چکیده:
پس از پیروزی‌ انقلاب‌ اسلامی‌ ایران‌ و سقوط‌ حکومت‌ پهلوی‌ در بهمن‌ 1357 و متعاقب‌ آن‌ وقوع‌ تغییرات‌ اساسی‌ در موقعیت‌ امریکا در منطقه‌، مناسبات‌ ایران‌ و عراق‌ نیز ــ که‌ در سالهای‌ پایانی‌ حکومت‌ پهلوی‌، با میانجیگری‌ الجزایر، در قالب‌ سازوکار معروف‌ به‌ قرارداد الجزایر (1354 ش‌/1975) به‌ صورت‌ همزیستی‌ مسالمت‌آمیز همراه‌ با رقابت‌ نیمه‌پنهان‌ در عرصه‌های‌ سیاسی‌ و نظامی‌ و تسلیحاتی‌ درآمده‌ بود ــ دستخوش‌ دگرگونی‌ و تیرگی‌ شد. رژیم عراق‌ در 26 شهریور 1359 با تسلیم‌ یادداشتی‌ رسمی‌ به‌ سفارت‌ جمهوری‌ اسلامی‌ ایران‌ در بغداد، اعلام‌ کرد که‌ اعلامیه‌ الجزایر و عهدنامه‌های‌ مربوط‌ به‌ مرز مشترک‌ و حسن‌ همجواری‌ و 3 پروتکل‌ و پیوست‌های‌ آن‌ و دیگر موافقت‌نامه‌ها و یادداشت‌های‌ انضمامی‌ به‌ این‌ عهدنامه‌ را یکجا و یک‌ جانبه‌ فسخ‌ کرده‌ است‌.در همین راستا و با حمایت و هدایت آمریکا، رژیم بعثی عراق با زیر پا گذاشتن قرارداد الجزایر تجاوز خود را به مناطق مرزی ایران آغاز نمود. این حرکت با حمله به پاسگاه‌ها مرزی ایران در منطقه‌ی غرب آغاز و در 31 شهریور 1359 حمله‌ سراسری‌ و رسمی‌ عراق‌، با به‌ کارگیری‌ حداکثر توان‌ نظامی‌ و با عبور از مرزهای‌ بین‌المللی‌ و تجاوز به‌ خاک‌ ایران‌، شروع‌ شدو این آغازی ظلمی بود بر ملتی که در راستای تعالیم اسلام دست به انقلابی زده بودند تا ازیوغ استعمار وسلطه استبداد به در آیند.
 ثبت وضبط حوادث ورویدادهای جنگ تحمیلی در  جهت زنده نگاهداشتن مجاهدتهای سربازان این مرز وبوم در طول 8 سال دفاع مقدس را می توان از جمله وظایفی دانست که مرکز پژوهشهای دفاع مقدس،وابسته  به ارتش جمهوری اسلامی در قالب کتابهایی با عنوان" تقویم تاریخ دفاع مقدس"  بدان همت گمارده است. مجموعه کتابهای تقویم تاریخ دفاع مقدس،مجموعه ای است در بیش از یکصد جلدکه هر جلد آن با عنوان جداگانه برآن است تا رویدادهای روزهای جنگ تحمیلی را از آغاز تا پایان به صورت روز شمار عرضه کند.این اثر به کوشش مرکز پژوهشهای دفاع مقدس،وابسته به ارتش جمهوری اسلامی ایران تدوین شده است.لازم به ذکر است که تاکنون پانزده مجلد از این مجموعه یکصد جلدی از سوی مرکز اسناد انقلاب اسلامی به چاپ رسیده است وبقیه مجلدات آن نیز در حال انتشار می باشد. در این مقاله سعی بر آن است تا با نگاهی هرچند گذرا به معرفی مجلدات15-1 این مجموعه ارزشمندپرداخته شود.

مقدمه:
پس ازپیروزی‌ انقلاب‌ اسلامی‌ ایران‌ و سقوط‌ حکومت‌ پهلوی‌ در بهمن‌ 1357 و متعاقب‌ آن‌ وقوع‌ تغییرات‌ اساسی‌ در موقعیت‌ امریکا در منطقه‌، مناسبات‌ ایران‌ و عراق‌ نیز ــ که‌ در سالهای‌ پایانی‌ حکومت‌ پهلوی‌، با میانجیگری‌ الجزایر، در قالب‌ سازوکار معروف‌ به‌ قرارداد الجزایر (1354 ش‌/1975) به‌ صورت‌ همزیستی‌ مسالمت‌آمیز همراه‌ با رقابت‌ نیمه‌پنهان‌ در عرصه‌های‌ سیاسی‌ و نظامی‌ و تسلیحاتی‌ درآمده‌ بود ــ دستخوش‌ دگرگونی‌ و تیرگی‌ شد. دولت‌ عراق‌ در 26 شهریور 1359 با تسلیم‌ یادداشتی‌ رسمی‌ به‌ سفارت‌ جمهوری‌ اسلامی‌ ایران‌ در بغداد، اعلام‌ کرد که‌ اعلامیه‌ الجزایر و عهدنامه‌های‌ مربوط‌ به‌ مرز مشترک‌ و حسن‌ همجواری‌ و 3 پروتکل‌ و پیوست‌های‌ آن‌ و دیگر موافقت‌نامه‌ها و یادداشت‌های‌ انضمامی‌ به‌ این‌ عهدنامه‌ را یکجا و یک‌ جانبه‌ فسخ‌ کرده‌ است‌.در همین راستا و با حمایت و هدایت آمریکا، رژیم بعث عراق با زیر پا گذاشتن قرارداد الجزایر تجاوز خود را به مناطق مرزی ایران آغاز نمود. این حرکت با حمله به پاسگاه‌ها مرزی ایران در منطقه‌ی غرب آغاز و در 31 شهریور 1359 حمله‌ سراسری‌ و رسمی‌ عراق‌، با به‌ کارگیری‌ حداکثر توان‌ نظامی‌ و با عبور از مرزهای‌ بین‌المللی‌ و تجاوز به‌ خاک‌ ایران‌، شروع‌ شدو این آغازی ظلمی بود بر ملتی که در راستای تعالیم اسلام دست به انقلابی زده بودند تا ازیوغ استعمار وسلطه استبداد به در آیند. با برسی تاریخ جنگ تحمیلی بدین نتیجه می توان رسید که هجوم ارتش عراق در سایه‌ی حمایت‌های سیاسی، نظامی آشکار و پنهان بیش از سی کشورجهان با اهداف زیر به ایران آغاز گردیده بود:
1. تضعیف نظام نوپای جمهوری اسلامی ایران؛
2. جدا کردن بخشی از خاک ایران؛
3. منحرف کردن انقلاب اسلامی از اهداف خود؛
4. براندازی جمهوری اسلامی ایران.
 امادر روزهای آغازین جنگ تحمیلی ، ارتش جمهوری اسلامی ایران به عنوان یکی از سازمان‌های متشکل و منسجم علی‌رغم همه کاستی‌ها و نابسامانی‌های  موجود در کشور ، در محورهای آبادان، خرمشهر، سوسنگرد، اهواز، فکه، دهلران، مهران، میمک، سومار و قصر شیرین و... با همکاری نیروهای مردمی توانست با زمین‌گیر کردن دشمن در مواضع نامناسب پدافندی بزرگ‌ترین شکست را در عدم دستیابی عراق به اهداف تعیین شده تحمیل سازد به گونه‌ای که در همان روزهای اول جنگ اولین ندای مذاکرات صلح و آتش‌بس از طرف عراق شنیده شد. ازاینرو با بررسی تحولات و نبردهای مهم در طول ۸سال دفاع مقدس به این نتیجه می رسیم که نبرد ما با متجاوزین بعثی سه مرحله داشت:
۱-تهاجم دشمن به مناطق مرزی.
۲-پدافند نیروی خودی  وسعی در تثبیت دشمن.
۳-حمله ی متقابل نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران برای راندن دشمن از خاک ایران.
در دو سال اول جنگ نیروهای مسلح ایران، عراق را از خاک خود بیرون راندند و در سال‌های بعد مواضع مهمی را در خاک عراق تصرف کردند. در سال پایانی جنگ عراق با ایران درگیری هاشدت یافت و با توطئه‌های بین‌المللی از جمله حمله آمریکا به سکوهای نفتی و هواپیماهای مسافربری، در نهایت جنگ از 29/5/1367 با پذیرفتن قطع‌نامه 598 پایان یافت و آتش‌بس رسمی بین دو کشور برقرار شد.

بررسی تاریخچه  تدوین مجموعه کتابهای تقویم تاریخ دفاع مقدس
تلاش برای تدوین تاریخ نبرد هشت ساله که از طرف ایران دفاع مقدس نام گرفته است، از همان روزهای اول جنگ آغاز گردید و به شکل‌های مختلف ادامه یافت و پس از آن نگارش تاریخ جنگ در دهه‌ی هفتاد شمسی اوج گرفت.
در ابتدا بیان خاطرات تلخ و شیرین با هدف زنده نگه داشتن فرهنگ ایثار و شهادت در جامعه و انتقال آن به نسل جوان، در تاریخ مکتوب دفاع مقدس بیشتر مورد توجه بود. و در اواخر دهه‌ی هفتاد و اوایل دهه‌ی هشتاد شمسی مطالب نویسندگان به ارائه‌ی ریشه‌یابی و تجزیه و تحلیل جنگ متمایل شد و در این میان نقش ارتش جمهوری اسلامی ایران به عنوان بزرگ‌ترین سازمان نظامی که از نظر زمانی و مکانی بیشترین حضور را در صحنه‌های مختلف دفاع مقدس ایفا کرده بود و به علت عدم دسترسی نویسندگان به اسناد و مدارک نظامی در ارتش، در تاریخ و در سطح جامعه چندان جلوه‌ای نداشت.
در این میان نقش نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران نیز سخت مورد بی‌توجهی قرار گرفت، نیرویی که همواره سپر دفاعی محکم و استوار مرزهای میهن اسلامی است و در هشت سال دفاع مقدس در جبهه‌های نبرد حق علیه باطل در نوک پیکان حمله به دشمن قرار داشته و بر پایه‌ی اصالت‌های مکتب مبین اسلام، در دفاع از میهن و اهداف مقدس جمهوری اسلامی ایران با تقدیم هزاران شهید و جانباز در نبرد با ضد انقلاب داخلی و متجاوزان خارجی علی‌رغم همه‌ی کاستی‌ها و نابرابری‌ها با پشتیبانی همه‌جانبه‌ی نیروی هوایی و دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران و سپاه پاسداران و نیروهای مردمی حماسه‌های جاوید و به یاد ماندنی در سرتاسر مناطق درگیری از جمله آربابای بانه، ارتفاعات میمک، الله‌اکبر، اهواز، سوسنگرد، خرمشهر، آبادان و... آفریده و سرزمین داغ خوزستان و قله‌های برافراشته کردستان سال‌های متمادی شاهد فداکاری، ایثار، مقاومت و از خودگذشتگی پرسنل فدایی و سرافراز این نیرو می‌باشد.
در سال 1379 امیر سرتیپ دکتر ناصر محمدی‌فر از طرف رهبر انقلاب اسلامی ایران و فرماندهی معظم کل قوا حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، به فرماندهی نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران منصوب گردید. ایشان با احساس خلأ در تاریخ تدوین‌شده‌ی دفاع مقدس، با فراخوان نویسندگان و فرماندهان که خود در تمامی صحنه‌های نبرد حاضر بودند، مرکز پژوهش‌های دفاع مقدس را نزاجا تشکیل داد تا بتوانند با جمع‌آوری و تدوین اسناد نسبت به پر نمودن این خلأ اقدام نماید. پس از فراهم آمدن مقدمات مورد نیاز و انجام فعالیت‌های راهیان نور، در سال 1382 از کارشناسان و فرماندهان جنگ دعوت به عمل آمد و گروه محققین و نویسندگان دفاع مقدس به شرح زیر تشکیل گردید:
1. سرتیپ 2 بازنشسته ستاد سعید پورداراب
2. سرتیپ 2 بازنشسته ستاد فرهاد بهروزی
3. سرتیپ 2 بازنشسته ستاد نبی کریمی
4. سرهنگ بازنشسته مجتبی جعفری
5. سرهنگ ستاد احمد حیدری
6. سرهنگ شعاع‌الدین فلاحدوست
 
بدین ترتیب فعالیت‌های مرکز مذکور به شرح زیر انجام گردید:
1) شناسایی منابع و مدارک
2) جمع‌آوری اسناد و مکتوبات جنگ شامل:
- گزارشات نوبه‌ای ستاد مشترک ارتش
- اطلاعیه‌های ارتش و سپاه
- بیانیه‌های عراق
- اخبار و تحلیل رادیوهای بیگانه و رسانه‌های جهانی
- روزنامه‌ها و جراید
- پرونده‌ها، نقشه‌ها و اسناد اطاق جنگ
3) جمع‌آوری عکس، فیلم و نوارهای صوتی باقی‌مانده از زمان جنگ پس از جمع‌آوری مدارک، محققین، و فرماندهان زمان جنگ با استفاده از تجربیات موجود به تدوین مجموعه کتب روزشمار دفاع مقدس پرداختند. برای انجام این مهم ترتیب توالی زیر انتخاب گردید:
الف) تهیه فیش نمونه برای جمع‌آوری اطلاعات
ب) جمع‌آوری اطلاعات از منابع به روش‌های زیر:
- انتقال مکتوب بر روی فیش توسط پژوهشگران
- روگرفت از اسناد
- اسکن عکس‌ها
- بازبینی اسناد، فیلم‌ها و نوارها
ج) جمع‌آوری کلیه‌ی مطالب یک روز در یک پرونده؛
د) بازخوانی، تدوین طبق فرم، تایپ، مستندسازی و در نهایت آماده نمودن نسخه نهایی کتاب.
در این مقاله به معرفی این مجلدات پرداخته می شود اما پیش از انکه به معرفی مجموعه کتابهای مذکور بپردازیم  لازم است  توضیحی کوتاه در خصوص پراکندگی جغرافیایی جبهه های حق علیه باطل داده شود.

بررسی جبهه های نبرد هشت ساله ایران وعراق
در طول 8 سال دفاع مقدس به دلیل گستردگی مناطق در سرتاسر مرزهای غربی میهن اسلامی، مناطق عملیاتی توسط قوای  نظامی جمهوری اسلامی به سه منطقه جنوب، غرب، شمال‌غرب کشور، به شرح ذیل تقسیم گردید و برای هدایت یگان‌ها و اداره و مدیریت صحنه‌های نبرد، در هر منطقه یک فرماندهی اختصاص یافت.
الف- منطقه‌ی عملیاتی جنوب
منطقه‌ی جنوب شامل استان خوزستان و بخشی از استان ایلام و از دهانه فاو و در منتهی‌الیه شرق جزیره آبادان شروع می‌شود و در مسیر اروندرود تا شلمچه و سپس به کوشک و طلائیه و بستان و فکه تا موسیان و دهلران و رودخانه‌ی چنگوله در غرب دهلران ادامه می‌یابد.
ب- منطقه‌ی عملیاتی غرب
شامل استان ایلام و استان کرمانشاهان و از غرب دهلران (رودخانه‌ی چنگوله) شروع می‌شود و در مسیر مناطق مرزی تا مهران، سومار، نفت‌شهر، قصرشیرین، باباهادی، برار عزیر و نودشه ادامه می‌یابد.
ج- منطقه‌ی عملیات شمال‌غرب
منطقه‌ی عملیات شمال‌غرب شامل استان کردستان و آذربایجان غربی است که از منطقه‌ی نودشه شروع و تا شمالی‌ترین نقطه‌ی مرزی ایران در غرب کشور در همسایگی ترکیه ادامه می‌یابد. درگیری و مقابله نیروهای مسلح جمهوری اسلامی با عوامل ضد انقلاب و گروهک‌های فریب‌خورده در این منطقه بیشتر به صورت عملیات نامنظم و در کل منطقه ادامه داشته است.

روش تدوین  مجموعه کتاب های تقویم تاریخ دفاع مقدس
روش تدوین حوادث ورویدادها در این مجموعه بدین شکل است که ابتدا حوادث ورویدادهای هر ماه از جنگ تحمیلی بصورت یک مجلد از این مجموعه در نظر گرفته وسپس هر روز از حوادث جنگ  به مثابه یک گفتاردر این کتاب پیش بینی شده است. در ابتدای  هر گفتار تدوینگر به بازگویی اخبارهر روز  از تحرکات نیروی های  نظامی  (نیروهای زمینی ،دریایی وهوایی )دو کشور ایران وعراق  در جبهه های مختلف می پردازد.سپس درباره مسائلی همچون  انتشار مسائل اطلاعاتی وامنیتی ارتش عراق وبیان اطلاعیه های ستاد مشترک ارتش ایران  می پردازد. در پایان هرگفتار نیز نویسنده به بیان وبررسی اخبار جنگ تحمیلی از زبان خبرگزاری ها،روزنامه ها ورادیو های بیگانه می پردازد.در این قسمت به معرفی و بررسی پانزده جلد (۱-۱۵)از مجموعه کتابهای تقویم تاریخ دفاع مقدس پرداخته می شود.
- تقویم تاریخ دفاع مقدس (آخرین روزهای صلح)، جلد اول، تهیه و تدوین: مرکز پژوهش‌های دفاع مقدس نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی، زیر نظر فرهاد بهروزی، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1384.
این کتاب از دو بخش تشکیل گردیده که در بخش اول در خصوص موضوعاتی همچون ریشه های اختلاف ایران وعراق ، صدام حسین از کودکی تا رهبری ،عراق از دوره سلطنت پادشاهی تا جمهوری ووضعیت مرز های ایران وعراق توضیحاتی به خواننده می دهد.
بخش  دوم این کتاب به صورت روز شمار به حوادث ورویدادهای اول تا سی ام شهریور ماه ۱۳۵۹ می پردازد وشرح نفوذ نیروهای نظامی عراق را در خاک ایران بصورت دقیق و با  ذکرساعت واقعه پرداخته شده است.
- تقویم تاریخ دفاع مقدس (غرش توپ‌ها)، جلد دوم، تهیه و تدوین: مرکز اسناد پژوهش‌های دفاع مقدس نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی، زیر نظر فرهاد بهروزی؛ تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1384.
 کتاب غرش توپ‌ها دومین جلد از مجموعه «تقویم تاریخ دفاع مقدس» می‌باشد و شامل حوادثی است که از شروع جنگ تحمیلی تا پایان مهر ماه سال 1359 در جبهه‌های نبرد حق علیه باطل و مقابله با ضد انقلاب و عوامل مزدور بیگانه در مناطق شمال‌غرب کشور به وقوع پیوسته است. برای تهیه این اثر به یاد ماندنی تلاش بسیار شده و گزارشات نوبه‌ای و عملیاتی و اطلاعاتی و اسناد و مدارک و مطالب مندرج در رسانه‌ها ملاک بررسی و تحقیق قرار گرفته و سعی گردیده مجموعه‌ای تهیه شود که مستند و منطبق با واقعیات‌ها و بر اساس مدارک باشد. در این جلد به موضوعاتی همچون:
1- حملات گسترده هوایی ارتش عراق به فرودگاه تهران وتبریز
2- بررسی بازتاب پیام حضرت امام خمینی (ره) راجع به ماهیت تجاوز عراق به ایران در رسانه های خارجی
3- حملات هوایی عراق به پالایشگاه  کرمانشاه وپایگاه  هوایی نوژه همدان
4- بررسی تحرکات ودورخیز نیروی زمینی عراق ه منظور اشغال خرمشهر
5- حملات هوایی ارتش عراق به تاسیسات پتروشیمی بندر امام خمینی (ره)
- تقویم تاریخ دفاع مقدس (پل‌های تسخیرناپذیر)، جلد سوم، تهیه و تدوین: مرکز پژوهش‌های دفاع مقدس نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی، زیر نظر سعید پورداراب، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1385.
 این کتاب که به حوادث آبان ماه 1359 (دومین ماه جنگ تحمیلی) پرداخته است سومین کتاب از مجموعه‌ی «تقویم تاریخ دفاع مقدس» است که به تفصیل به حوادث و رویدادهای جنگ تحمیلی پرداخته است. در این کتاب به موضوعاتی از قبیل قطعی شدن اشغال خرمشهر وتلاش نیروهای هوایی ارتش جمهوری اسلامی در جهت جلوگیری از سقوط این شهر، انعکاس اخبار تهاجم  نیروهای عراقی در مطبوعات ورسانه های خارجی و انفجار اسکله های نفتی عراق (البکر و الامیه) توسط نیروهای دریایی ارتش جمهوری اسلامی می پردازد.
بهره‌گیری تدوین‌گران  کتاب مذکور از انبوه منابع اسنادی و سایر نشریات و خبرگزاری‌ها تصویری بسیار روشن از روند جنگ، چگونگی تهاجم دشمن و پاسداری ارتش جمهوری اسلامی ایران از وطن، به دست می‌دهد که نظیر آنها را در کمتر منبعی می‌توان یافت.
- تقویم تاریخ دفاع مقدس (تثبیت متجاوز)، جلد چهارم، تهیه و تدوین: مرکز پژوهش‌های دفاع مقدس نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران؛ زیر نظر فرهاد بهروزی، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1385.
 این‌کتاب به گونه‌ای مستند و بسامان مسیر حوادث جنگ تحمیلی و رویدادهای آن را در ماه آذر توضیح می‌دهدو به موضوعات ذیل اشاره دارد:
1- زیر آتش گرفتن شدید گرفتن شهر آبادان توسط نیروی های بعثی
2- غرق نمودن یازده  ناوچه نیروی دریایی عراق نوسط ارتش جمهوری اسلامی
3- غرق شدن ناوچه پیکان در خلیج فارس
- تقویم تاریخ دفاع مقدس (گام‌های نخستین)، جلد پنجم، تهیه و تدوین: مرکز پژوهش‌های دفاع مقدس نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی، به کوشش: فرهاد بهروزی، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1384.
 پیروزی انقلاب اسلامی ایران که باعث به خطر افتادن منافع استکبار جهانی در منطقه شده بود، سبب گشت تا رژیم دست‌ نشانده‌ی عراق با دستور و حمایت آمریکا به وطن اسلامی تجاوز کند. با توجه به جو نابسامان نیروهای نظامی پس از پیروزی انقلاب اسلامی و بروز توطئه‌های مختلف داخلی توسط ایادی استکبار، دشمن در نخستین حملات خود موفقیت‌هایی را کسب کرد، امّا نیروهای نظامی و مردمی ایران با همکاری با یکدیگر پس از مدت کوتاهی توانستند، دشمن را در مناطق  تسخیر شده زمین گیر کنند. اوایل دی ماه یعنی درست چهار  ماه بعد از آغاز جنگ تحمیلی، نیروهای نظامی ایران پس از سد کردن پیشروی ارتش عراق در خاک ایران در جناحین نیروهای متجاوز نفوذ کرده و با توسل به عملیات‌های چریکی، مواضع دشمن را مورد حمله قرار دهند. به تدریج این عملیات‌ها توازن رزمی دشمن را به تحلیل برد.
ارتش جمهوری اسلامی ایران در این ماه با تعمیر و بازسازی وسایل آسیب‌دیده و افزایش شمار نفرات، طرح عملیاتی بزرگی را به نام «عملیات بدر» پی‌ریزی کردند که در راندن دشمن از مناطق اشغالی «گام‌های نخستین» محسوب می‌شد؛ گام‌هایی که در عین آهستگی بسیار محکم بود.
- تقویم تاریخ دفاع مقدس (گام، بر بام میمک)، جلد ششم، تهیه و تدوین: مرکز پژوهش‌های دفاع مقدس نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی، به کوشش: فرهاد بهروزی، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1386.
 حوادث جنگ تحمیلی در بهمن ماه سال 1359 رفته رفته وارد مرحله‌ی جدیدی شد. گام‌های نخستین که برای بیرون راندن دشمن از میهن اسلامی در دی ماه برداشته شده بود، در ماه شهادت و حماسه‌ی ملت ایران به همت رزمندگان اسلام و رهبری بی‌همتای امام خمینی با توان و شتاب بیشتری تداوم یافت. علی‌رغم اینکه جهانیان در حمایت از متجاوز می‌کوشیدند و با محاصره‌ی اقتصادی ایران می‌خواستند روند جنگ را به نفع رژیم بعثی عوض کنند ولی نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران به ویژه ارتش بر پیشروی خود در جبهه‌ی دشمن ادامه دادند.
ششمین جلد از مجموعه‌ی تقویم تاریخ دفاع مقدس تحت عنوان «گام بر بام میمک» نام‌گذاری شده است. میمک ارتفاعاتی است که دشمن بعثی پیش از شروع جنگ تحمیلی آن را به تصرف درآورده بود. رزمندگان اسلام با علمیات آفندی در این ماه موفق شدند منطقه را آزاد کنند و دشمن را عقب برانند. در این حال تمامی تلاش‌ها و فشارهای دشمن برای تسلط دوباره بر منطقه ناکام ماند.
صدام حسین که نخستین ضربات را از رزمندگان متحمل می‌شد، برای تقویت روحیه‌ی نیروهای خود از منطقه دیدار کرد. ناکامی در عملیات‌های روزهای نیمه‌ی دوم ماه بهمن برای باز پس‌گیری ارتفاعات باعث شد تا رژیم بعثی حتی به استفاده از سلاح شیمیایی نیز متوسل شود که این امر نیز نتوانست سیر جنگ را عوض کند.
این کتاب نیز مانند 5 جلد گذشته، حاصل تلاش امیران و فرماندهان جنگ با حمایت کار گروهی و جمعی کارکنان پایور و وظیفه‌ی مرکزی پژوهش‌های دفاع مقدس در معاونت عملیات نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران از سال 1382 تاکنون می‌باشد.
- تقویم تاریخ دفاع مقدس (بر فراز رقابیه)، جلد هفتم، تهیه و تدوین: مرکز پژوهش‌های دفاع مقدس نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی، به کوشش: سعید پورداراب، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1384.
در ششمین ماه جنگ، رزمندگان اسلام با اجرای عملیات‌های محدود، تلفات و ضایعات سنگی به دشمن وارد نمودند و زمینه را برای اجرای عملیات‌های سرنوشت‌ساز فراهم کردند. نظر به اینکه عملیات «رقابیه» به منظور جلوگیری از دستیابی دشمن به اهداف خود در غرب شوش و منطقه‌ی رقابیه صورت گرفت از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است و به پاسداشت مقاومت و ایثار رزمندگان در شرایطی بسیار سخت و در منطقه‌ای بسیار دشوار، این کتاب، با نام «بر فراز رقابیه» مزین گردید.
در کتاب حاضر علاوه بر حوادث و رویدادهای اسفند 1359، به موضوعات زیر پرداخته شده است:
1- عملیات آفندی دو گردان از تیپ 55 هوابرد در جنوب سوسنگرد در روستای مالکیه
2- عملیات محدود کلینه، سید صادق در غرب کشور
3- عملیات رقابیه در غرب شوش
4- عملیات امام مهدی (عج) در منطقه‌ی سوسنگرد
5- ادامه‌ی عملیات رقابیه در غرب شوش
6- عملیات چغالوند در منطقه‌ی غرب کشور
7- دفع پاتک سنگین دشمن در منطقه‌ی چغالوند در غرب کشور
8- انحلال فرماندهی اروند در ستاد آبادان و واگذاری مسئولیت دفاع از جزیره‌ی آبادان و غرب ماهشهر به لشکر 77 پیاده خراسان.

ادامه دارد...
 
نویسنده: مصطفی جوان/جواد عربانی
منبع: مرکز اسناد انقلاب اسلامی

پنج شنبه 26 اسفند 1389  6:47 PM
تشکرات از این پست
ghezel
ghezel
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : بهمن 1388 
تعداد پست ها : 2068
محل سکونت : گلستان

تاريخ شفاهي در جنگ عراق عليه ايران-4

صرف‌نظر از بحث تداخل به معني درهم تابيدگي زمان ها ـ چنان كه گفته مي‌شود «اكنون ما، آينده ديگري و گذشته سايرين است» (و.ف، مگي 1911)

 

و نيز ترتیب هایی كه در يك زمان واحد مي‌تواند وجود داشته باشد، مثل سه فيلتر «گذشته» در تحقيقات شفاهي: گذشته‌اي كه به وسيله خبررسان ديده شده، گذشته‌اي كه مصاحبه‌كننده از خبررسان شنيده و تفسير مي‌كند و گذشته چنان كه توسط شنوندة نوار ضبط شده دريافت و فهميده مي‌شود.» (تاريخ شفاهي در جنوب شرق آسيا، مقاله چشم‌انداز جهاني، ماريسون ص14، ترجمه نگارنده) و نفسِ زمان وقايع شمار، به مثابه تاريخ و شناسنامه صدور رخداد، كه چون صفحه آخر كهنه ورق نسخ خطي، امضاء كاتب و سال و ماه و ايام كتابت و نام كتاب و مؤلف را با خود دارد و هست و نيست اثر در گرو آن است كه با همه اهميت مدنظر اين يادداشت نيست. زمان و دو كلمه پيرو و صدرنشين آن، به عنوان مقدمات ضروري مصاحبه در اينجا بحث مي‌شوند. هرچند در بادي امر با اهميت جلوه نكنند، در حالي كه سرمايه اصلي براي هر نوع و سطح از داد و ستد است و مديريت و ساماندهي آن از نشانه‌هاي توسعه يافتگي جوامع در ادوار مختلف زندگي ايشان مي‌تواند بود.
اگر اين عبارت درست و دقيق باشد كه انسان به نسبت نياز (جسمي و رواني) و در عين حال فقر و فقدان اين خواسته، از آن دم مي‌زند، تظاهر به داشتن اصل به وسيله بدل آن مي‌كند و با داشتن فاصله زياد از آن شخص يا شيء، به خاطره، يادگار و حتي موميايي كردن موضوع روي مي‌آورد، بايد گفت در مقياس يك جامعه، ما در چنين وضعيتي به سر مي‌بريم.
در حالي كه عده معتنابهي از مردم، در صدر و ذيل قدرت و ثروت و شهرت و ... «قولشان پولشان است»؛ شايد سرانه در اختيار داشتن «ساعت» در كشور، بيش از ده دستگاه باشد. (نگاه كنيد به تعداد ساعتها در: دست، گوشي، راديو ـ ضبط، كامپيوتر، خانه، مغازه، محل كار، خيابان، مسجد، مدرسه، تابلوهاي ديجيتالي ... و هر وسيله داراي برق و باتري كه در اختيار ماست).در حالي كه شايد بيش از ساير ملل، متون كهن ملي ـ مذهبي ما در آداب و رسوم مربوط به مثلث زمان، مكان و موقعيت انجام امور و كيفيت هرچه مستحسن‌تر قول و فعل و سكون ما در روابط متقابل، با عنوان به‌جا آوردن «حق» مطلب، نكته‌سنجي واقع‌بينانه شده و رساله‌هاي مستقل فراهم آمده كه از شمار بيرون است. و اين قول و عهد نداشتن سرايت پيدا مي‌كند به امانت‌دار نبودن كه در اين مَثَل ظهور تمام دارد: چيزي را كه به كسي امانت دادي، فكر كن آن را دور انداخته‌اي و در صورت بازگردانده شدنش احساس كسي را داشته باش كه مال خود را پيدا كرده و بازيافته است!
و بازتابِ نداشتنِ اين عهد و قول و نپذيرفتن مسئوليت نقش خود ـ چه در سطح دولت و چه در سطح ملت ـ و تخريب و تبعات «دومينو»‌وار آن از حساب بيـرون است؛ اما نتيجه آن به شكل بي‌نظمي و حركت هرز به دور خود بــدون مبدأ و مقصد و در نهايت مراتب مختلف ظلم به خود و سايرين و برچيده شدن بساط عدل در روابط و مناسبات انساني مشهود است؛ و از نشانه‌هاي اين به هم‌ريختگي، قابل تمييز و تشخيص نبودن خواب از بيداري، كار از بيكاري و تعطيل و هر دو از فراغت، اوقات غذا و عبادت و استراحت و در جامعه ما درست از نادرست و حلال از حرام است.

زمان در مصاحبه
پس از شناسايي و گزينش اوّليه ارباب حرفه و فن براي مصاحبه، در جامعه (پيوسته) در حال توسعه و جابجايي ما، چنان كه نقشه راهها و اسامي اماكن و ادارات و پُستها دائماً در حال دگرگوني هستند، شماره‌هاي تلفن اشخاص ـ لااقل قبل از رواج نوع همراه آن ـ حتي اگر از نزديك‌ترين روابط اخذ شده باشد، ممكن است قطعي نباشد، ولو اين شماره متعلق به سازمان عريض و طويل حفاظت از محيط زيست باشد، بسا كه به هر دليل ممكن مركز اطلاعات تلفني به شما كمكي نكند؛ چون علم و اطلاع آنها از اين تغييرات، موكول به مراجعه حضوري و ارائه اسناد اشخاص حقيقي و حقوقي است، و نه يك شبكه متمركز خودكار گسترده داده‌پرداز. به هرحال با يافتن شماره شخص و فرض به هم‌ريختگي اوقات و نظم‌ناپذيري زندگي روزمره عمومي، و ـ البته تفكيك تلفن منزل از محل كار ـ‌ و حساسيت خلق و خو از نوع ادبي ـ عرفاني ايراني (مرنجان دلم را كه اين مرغ وحشي/ ز بامي كه برخاست مشكل نشيند) نهايت وسواس و با رعايت هرنوع احتمال به خرج داده مي‌شد، چندان كه در طول اوقات شبانه روز ـ البته به استثناي تعطيلات ـ من خود را تنها در دو نوبت و هر نوبت به مدت 30 دقيقه مجاز به تماس و پيگيري مي‌دانستم؛ حتي پس از به هم‌زدن آشنايي و لطف ايشان نسبت به خود؛ و آن دو وقت 11 الي 30/11 دقيقه صبح و 17 الي 30/17 بعدازظهر بود.
نكته‌اي كه در تأثير ايام غير تعطيل اما مختص مراسم عبادي و مذهبي و روح حاكم بر آن در جامعه ما قابل تأكيد است، برانگيختن نوعي انفعال در بالاترين اقشار از جمله نخبگان و مسئولان طرف گفت‌وگوي ماست كه به صورت تعليق زمان مصاحبه در بخش معتنابهي از سال (شعبان و رمضان، محرم و صفر، ذالقعده و ذالحجه) بازتاب پيدا مي‌كند؛ چنان‌كه چيني‌هاي مهاجر سنگاپور، پس از جنگ جهاني اول از عوامل عدم امكان رقابت يهوديان در كسب‌وكار آن روزگار با چيني‌ها را وفور ايام تعطيل در آئين‌ يهود بر مي‌شمارند. (روش‌شناسي تاريخ شفاهي، مقاله: رويكرد تحول حياتي، دانيل‌چو، ترجمه نگارنده، ص83) و از تنگناهاي ديگر، فضا و جو تعطيلي در ايام به جز تعطيل بود كه از اين حيث دواير دولتي با توده مردم، شانه به شانه هم حركت مي‌كردند؛ نوعي استقبال و بدرقه اين ايام و در حقيقت انفعال.
نيمه دوم اسفند و نيمه اول و دوم فروردين سال بعد (به استثناي چند روز تعطيلي رسمي) شاهد مثال خوبي است. حالتي نيمه فلج و رخوتي فراگير و فريب و دروغي همه جانبه. هم از اين رو و حتي يكي از مسئولان بلندمرتبه نظام، روز 20 فروردين يكي از سالها به من فرصت مصاحبه داد، شگفت‌زده شدم. در روزهايي كه با غيبت زيگزاگي و يكي در ميان عوامل اجرايي و ديد و بازديد حاضران از هم، محيط سازماني تبديل به يك تماشاخانه مي‌شود. و شما به اين رخنه‌هاي ناپيدا و معطلي‌هاي نامحسوس، اضافه كنيد: سفرهاي داخلي و خارجي، گرفتاري‌هاي مربوط به ثبت نام فرزندان ـ آنقدر كه در سطح يك وزير، پيگيري مصاحبه شما به بعد از آن حواله شود ـ بيماري و كسالت شخص و پيرامون او، حتي بلاياي طبيعي، جنگ خليج فارس، مناقشات سياسي و شرايط كار و كسب و نظاير آن را. و چنين بود كه گاهي يك مصاحبه 45 دقيقه‌اي، يك سال و بيشتر تعقيب و مراقبت مي‌شد.
و اين همه البته درحالي بود كه پاسخگو شما را وابسته به دولتي كه پاس خدمات او را نداشته نداند و كار را حكومتي تلقي نكند؛ و اين حالت كفر بعد از ايمان در نقطه زمان قطعي مصاحبه بود كه مصاحبه را به ميدان جنگ تبديل مي‌كرد و شخص بعد از يك دوره پيگيري شدن و امروز و فردا كردن و رفع و رجوع ملاحظات، يكمرتبه تبديل به يكپارچه آتش مي‌شد. به زمين و زمان (بعد از خودي فرض كردن شما) ناسزا مي‌گفت و در اين بين آنچه نابود مي‌شد اصل زمان گفت‌وگو بود.
بنابراين زمان مصاحبه‌‌اي كه با چنين داد و گرفت‌هايي توأم بود، شباهتي به ملاقات دو نفر در جايگاه ميهمان و ميزبان نداشت. از آن نمونه‌اي كه ما در طرح اول خود ـ فرهنگنامه جبهه ـ در سطح كشور بعضاً تجربه كرديم و ديگران در مقوله «رويارويي فرهنگي بين نژادي» در جنوب شرق آسيا و برخورد با توده مردم اسم و آدرس آن را مي‌دهند. اين كه تو را به خانه و كاشانه خود بخوانند، حتي به ميمنت ورود شما ميهماني بدهند و اطعام و اكرام كنند، و غير خود، سايرين را نيز ترغيب به مصاحبه با شما سازند.
اما گويي «زمان» كه پايه گفت‌وگو بود و ما با تمام قوا در پي ظرفيت‌سازي آن بوديم و مصاحبه شونده به ملاحظات عديده نشان مي‌داد كه سخت از اين جهت در مضيقه است، خودش تبديل به يك «بازي» ـ رفتار متقابل رواني شده ـ بود. گويي قاعده اين حركت چنان بود كه ما چون شب و روز، در پي يكديگر باشيم؛ اما هيچ وقت به هم نرسيم. يك نوع ترس از برخورد و به هم رسيدن؛ در زمان ملاقات براي مصاحبه، نقطه‌اي كه نقابها برداشته مي‌شود،‌تصورات فرومي‌ريزند و دو نفر با پرسش و پاسخ، خود را در معرض قضاوت قرار مي‌دهند. و هراس مصاحبه شونده از اينكه نمي‌دانست گنجينة خود را در اين نشست و برخاست از خرابه بيرون خواهد برد و بازخواهد يافت يا آن نگين دست و تاج سر را يكسره به يغما خواهند برد! خاصه اينكه دست پاسخگو از پرسش‌ها قبل از مصاحبه، علي‌رغم ميل او يكسره كوتاه بود.
شايد بيش از همه، زمان قطعي مصاحبه، پيامد نداشتن يك موافقت‌نامه و قرارداد دوجانبه بود. بنابراين چه بسا آنچه براي پرسشگر در درجه اول اهميت و اولويت است، براي پاسخگو، حاشيه‌اي نه چندان ضرور تلقي شود كه از نشانه‌هاي آن مي‌توان علاوه بر تيپ افراد و موقعيت اجتماعي ايشان به: طول دورة پيگيري يك مصاحبه از معارفه تا اجرا آن، مدت زماني كه راوي ـ بعد از توجيه شدن و توافق ـ در يك يا چند جلسه به مصاحبه اختصاص مي‌داد؛ شرايطي محيطي و مكاني ـ كه در صورت امكان ـ براي مصاحبه در نظر مي‌گرفت؛ آدابي كه در حين مصاحبه ـ در تمركز حواس و عدم تداخل با ساير امور ـ به جا مي‌آورد؛ اين كه مصاحبه را به طور حضوري مي‌پذيرفت و يا پاسخ مكتوب را ترجيح مي‌داد؛ و در هر دو صورت براي دقيق كردن پاسخ خود ـ با فرض آشنايي با سؤالات و ادامه جلسات به منابع مراجعه مي‌كرد و در پايان مصاحبه به قدر وسع خود مصاحبه را به ساير كانديدا توصيه مي‌كرد؛ به مصاحبه خصوصي تن درمي‌داد يا تمايل به ميزگرد و مصاحبه گروهي داشت و نكات ديگر... در ارزش‌ اين امر و سنجش ميزان مشاركت ايشان، مي‌تواند راه‌ياب باشد.
اما اينكه «زمان» چطور تابع تيپ و موقعيت راوي است و تأثير پرسشگر در آن جزئي است بايد گفت: البته نقش پرسشگر مي‌تواند چندان هم جزئي و فرعي نباشد. به اين نمونه‌ نگاه كنيد: من چيز زيادي براي گفتن ندارم؛ اكنون سالها از جنگ مي‌گذرد، شايد 5ـ 6 دقيقه نه بيشتر. (قائم مقام خبرگزاري). و سپس او در دو نوبت جمعاً حدود 6ـ7 ساعت مصاحبه مي‌شود و چندان از جنس كار راضي است كه يك نسخه از آن را مطالبه مي‌كند.
بي‌شك بعد از حسن ظن پاسخگو به پرسشگر، كيفيت سوالات و ترتيب طرح آنها و جزئيات ديگر موثرند؛ اما اين شاهد مثال و نظاير آن تيپ راوي را تحت‌الشعاع قرار نمي‌دهد. يك نويسنده و ناطق توانا را در نظر بگيريد با دايره لغات و قدرت تأليف بالا و از طرفي يك سياستمدار در حد وزير را، در صورتي كه هر دو در جنگ مسئولان درجه يك داشته و در موافقت ايشان با اجراي طرح هم ترديدي نباشد، حاصل كار چه در حجم و چه در كيفيت آن تفاوت ماهوي خواهند داشت؛ چنان كه يكي در پاسخ چند سؤال ساختمند، پاسخي و ديگري در جواب يك سؤال نشدني سخن به دنبال مي‌كشد.
آنچه در اين دو موقعيت تابع شخصيت حائز اهميت و محل تأمل است، رابطه معكوس «داشته‌ها» و «داده‌ها»ست. به اين معني كه ضعف تأليف داشته‌ها و ناتواني گراماتيك در يك سو به شدت خروجي و برونداد مقوله را ناچيز و در طرف ديگر به خاطر خلاقيت در يافته‌ها و برخورداري از فن سخنوري و تسلط بر محيط كلام موجب افزايش داده‌ها مي‌شود.
و مقدم بر شخصيت مي‌توان روي موقعيت اين دو نيز ايستاد. اقتضاي وضعيت شغلي هر يك. اينكه يكي با بي‌تأثري، فاصله خود را با فضا و مواد حساسيت‌زاي پرسش‌ها حفظ مي‌كند و در نتيجه درگير بحث نمي‌شود و زمان را به‌شدت كنترل و مديريت مي‌كند و ديگري به اعتبار اينكه آبشخور فهم و فضل هنرمندانه‌اش همين تأثير و تأثر متقابل را پديده‌هاست، درگير قضيه شده و چون يخ درحال آب شدن جاري و روان و منعطف مي‌شود. به اين ترتيب موقعيت پرسشگر در مشاركت اداره «زمان» مصاحبه دو گونه است؛ يك جا مثل بادبادك باز هرچه ريسمان زمان را رها كند در عين اوج گرفتن بادبادك (و فربه شدن روايت)‌ كيفيت بحث از كنترل او به نحو تصاعدي خارج مي‌شود و در جاي ديگر چون يك بادكنك باز، براي بلند كردن بادكنك از روي زمين و بي‌وزني‌اش. بايد در حين باد كردن (طرح پرسش) به حفظ آن تا گرفتن پاسخ مناسب (خارج نشدن باد از آن) تلاشي توامان كند.
كاركرد «تيپ» و «موقعيت» خبررسان و بازخورد اين كاركرد در روايت و سايه روشن نقش سلبي و ايجابي مصاحبه كننده در چارچوب زمان، مقتضي نوعي تنش‌زدايي به وسيله حفظ و افزايش اعتماد راوي به وسيله انعطاف پرسش‌ها و از طرفي مستقيم نايستادن روي پاسخ‌هاي اوست.

مكان مصاحبه
محل مصاحبه، بدون در نظر گرفتن ملاحظات خود و مقدورات راويان و شرايط پوشيده از چشم پرسشگر در اين مجموعه گفت و گوها، به ترتيب فراواني عبارت بودند از: دفتر كار خصوصي يا محل كار عمومي پاسخگو و خانه مسكوني و محل كار دوستان و بستگان وي؛ دفتر كار پرسشگر و ندرتاً كتابخانه عمومي يك سازمان، لابي محل كنفرانس راوي و... است كه محل كار عمومي خود شامل: پادگان، بيمارستان، سازمان مربوطه (امور جغرافيايي، محيط زيست، امور عشاير، راديو تلويزيون، چاپ و نشر...) دانشگاه، وزارتخانه، مجلس، رياست جمهوري و... مي‌شدند و از حيث پراكندگي در تهران، اصفهان،‌ مازندران، خوزستان، لرستان و استانهاي ديگر واقع بودند و لابد هر يك مقتضيات و تبعات خود را به عنوان محيط مصاحبه داشتند؛ هرچند عالماً و عامداً انتخاب نشده باشند، كه اگر چنين بود از اين حيث نيز مسأله مهم بود و پيش از همه حكايت از نگاه راوي به موضوع داشت.
محل كار عمومي راوي با دفتر خصوصي او در صورت امكان، تابع «تيپ» او و در درجه بعد موقعيت او بود. محل اختصاصي و در بسته، درحالي كه راوي به فاصله هر 5 دقيقه به تلفن آن و تلفن همراه‌اش در حين كمتر از 45 دقيقه مصاحبه برخيزد و پاسخ دهد، و رابطه اداري‌اش را با همكارانش همزمان حفظ كند به محل كار عمومي كه در آن راوي چندين دانشجوي دوره دكتري يا ارباب رجوع خود را پشت در نگهدارد و اجازه ارتباط تلفني را ندهد، به هيچ وجه ترجيح ندارد. و لو اين كه قرار گفت و گو براي مدت دو ساعت باشد و منشي از او فقط يك امضا بخواهد و جالب اينكه شخصيت راوي موقعيت او را تحت‌الشعاع قرار مي‌دهد؛ چنان كه در دو نمونه فوق‌، تفاوتي بين رئيس يك دانشگاه و سردبير يك جريده نيست. و اين حرمتي است كه براساس مراتب تربيت هر يك به خويشتن خود مي‌نهند و در نتيجه، حواشي آنان نيز به نسبت خوب و بعد از خير و شر هر يك برخوردار مي‌شوند.
بديهي است وجود مكان ويژه مصاحبه، چون استوديو خبر كه در آن محيط بر اساس نيازهاي يك جلسه طراحي شده و امكان كنترل آن از هر حيث فراهم است با نوع مكانهايي برشمرده شده نسبتي ندارد، اما وجود چنين محلي دو پيش شرط دارد: نخست عدم تعلق آن به مصاحبه شونده و مهمتر از آن جلب نظر او براي حضور در چنين فضايي، از هر نقطه شهر يا كشور آن هم براي چند نوبت است. قياس مع‌الفارق دو نوع محيط مذكور ما را از كيفيت مصاحبه و برآيند آن در هر يك، بي‌نياز مي‌كند. ابعاد مكان، وسايل سكونت، امكانات پذيرايي، نور، گرمايش و سرمايش و بيش از همه سكوت و دوري از ازدحام و در نتيجه تمركز حواس و قوا، حتي دسترسي به برق تأمين‌كننده ضبط صوت، چيدمان وسايل و فاصله پرسشگر با پاسخگو براي تهيه عكس و فيلم نامحسوس از لوازم ضروري و مقدماتي مصاحبه هستند. هرچند گاهي سانتي مانتال بودن اين وسايل و غلط انداز بودن محيط مي‌توانند از موانع مصاحبه و باعث عسر و حرج بشوند. اگر چه در نوع و جنس كاناپه و بزرگي سالن و رسمي بودن آن باشد.
به عبارت ديگر همه چيز بايد معني «تسهيلاتي» خود را براي منظور مصاحبه حفظ كند و در غير اين صورت به اصطلاح جامع افراد و مانع اغيار نخواهد بود. مثل گفت‌وگو در سكوت كتابخانه يا محل شلوغ تحريريه يك جريده كه در آن صدا به صدا نمي‌رسد و يا پذيرايي در منزل شخصي كه با همه ضرورت آن مخل مقصود مي‌شود. در اين شرايط محيط و مكان، ساختار و ملزومات خود را بر نفس مصاحبه ديكته مي‌كند،‌ به نحوي كه پرسشگر نتواند كنترل بحث را به عهده بگيرد و پاسخگو را در جاي خود درگير مسأله كند و در يك كلمه، حداكثر فرصت را با حداقل زمان براي انتقال معنا از جان راوي بر صفحه كاست و كاغذ بنشاند يا ملاحظه جزئياتي كه كيفيت را كوك مي‌كنند.

موقعيت مصاحبه
فضا و جو حاكم بر زمان و مكان گفت‌وگو، با مقدماتي كه برشمرده شده تابع وضعيت و شخصيت راوي است؛ اين كه ما در چه اوضاع و احوال و زمانه‌اي و براي چه موضوع و مسأله‌اي با او ملاقات مي‌كنيم، البته عوامل كم‌اهميتي نيستند؛ اما آنچه عموماً قطعي و غيرقابل اجتناب است، موقعيت و ملاحظات شرايط فعلي راويان است كه نسبتي با موضوع مورد بحث ندارد و نمي‌تواند داشته باشد. فاصله حداقل يك نسل، براي تغيير ـ و نه لزوماً تحول ـ محيط، مردم و مضامين افكار و احساسات ظاهراً كافي است. بنابراين به همان اندازه كه در يك ظرف، دور هم و با دست احياناً نشسته، غذاي ناني، در سنگر، زير آتش نمي‌خوريم، به همان نسبت ممكن است مهمان‌پذير، خودماني و بي‌تكلف نباشيم و با هم مزاح نكنيم و بي‌پيرايه سخن نگوئيم، سهل است رابطه سلسله مراتبي و رسمي ـ اداري داشته باشيم، حتي در يك نهاد دولتي، پايگاه نظامي و انجمن صنفي.
پس وقت و فرصتي كه خبر رسان به مصاحبه اختصاص داده، مي‌تواند به اصطلاح از مرده‌ترين و يا زنده‌ترين ساعات و ايام عمر او باشد، در طول يك كار روزانه سنگين و در آخرين رمق و رونقي كه برايش مانده و يا پس از استراحت كافي، سرزنده و باانگيزه و نشاط. و اينكه پرسشگر چقدر مي‌تواند با نوع پرسش‌ها و تيپ و تعامل خود با خبررسان اين وضع را به هم بزند و اين آب رفته را به جوي بازگرداند، شايد حسب مورد تفاوت كند.
و اين بيشتر نيازمند تباني است تا توافق. و چون راجع به صدها نفر صحبت مي‌كنيم نمي‌دانيم براي رسيدن به همدلي، قرابت سن و سال طرفين، زبان، طبقه اجتماعي، سواد و حرفه و جنسيت هريك موجب تحكيم و يا تهديد اين فرصت خواهد بود. همين قدر واضح است كه مخرج مشترك و باقي ‌مانده مصاحبه، سخت تابع مرافقت دوسويه است و خود اين مرافقت بدون تساهل و تسامح راه به جايي نمي‌برد. با سعه صدر پرسشگر و پاسخگو، تفاوت‌ها و مخالفت‌ها در اجزاي شخصيت اگر مساله هم باشند، تبديل به مشكل و معضل نمي‌شوند و بازدارنده نخواهند بود.
فضاي مصاحبه و بهداشت رواني ضروري آن، صرف‌نظر از كم و كيف وابسته به زمان و مكان بعد از ملاحظات مربوط به گزينش و پذيرش و شخصيت طرفين مصاحبه، ارتباط تام به خود موضوع مصاحبه دارد. يك بحث علمي محض با مشاعره و هر دو با مناظره انتخاباتي و جناحي سياسي،‌ در حال و هوايي كه مستولي برآنهاست، يكسان عمل نمي‌كنند. بنابراين مصاحبه ما در حوزه محيط زيست جنگ با ديپلماسي و يا پزشكي و عكاسي از حيث بيان وقايع و ادبيات گفت و شنود داراي ساختاري كاملاً متمايز از يكديگرند چندان كه متن مصاحبه و جنس روايت را در چنبره خود بگيرند. اين بحث را البته با فرض وجود آگاهي، آزادي و انتخاب مي‌توان در نسبت شغل با شخصيت پيگيري نمود.
در يك موقعيت مناسب لابد پرسشگر و پاسخگو چون دو نقش‌آفرين در يك سناريو، در حين داشتن وضعيت متفاوت به شيرازه شدن روايت كمك مي‌كنند و در صورت عدول از اين جايگاه بواسطه بي‌اعتمادي به يكديگر و بدبيني ناشي از نگراني نسبت به حقيقت امر در نقل و نقد، آنچه وجه‌المصالحه قرار مي‌گيرد، باز خود روايت رويداد است. هم از اين حيث معمولاً آشنايي و روابط نزديك بين پرسشگر و پاسخگو مغتنم شمرده مي‌شود، چه در سايه اين صميميت كه خود حاكي از همدلي و همفكري است، بسا كه دقايق غايب از نظر مصاحبه متعارف و رسانه‌اي، و راز و رمز قضايا، برملا شود كه در غير اين صورت ما با انواع خودسانسوري‌ و نظامي از حذف و اضافه مواجهيم كه مي‌تواند موقعيت گفت‌وگو را دگرگون كند.
دو ديگر از عوامل «موقعيت‌ساز» كه كم و كيف مصاحبه را تحت تاثير قرار مي‌دهند، يكي «وضعيت فعلي» خبررسان نسبت به زمان جنگ است. چون امدادگري كه اينك پس از دو دهه و بيشتر پزشكي حاذق شده يا خبرنگار و دبير سرويسي كه به مقام رئيس خبرگزاري يا راديو و تلويزيون ارتقاء مقام يافته و بر همين قياس شرايط علمي و مالي و شأن اجتماعي او متحول شده در حالي كه هم پرسشگر و هم خود راوي در مقام پاسخگو بايد اين فاصله را ناديده بگيرند و ربع قرن به عقب برگردند. چه اينكه اين تفاوت و تغيير در همان رسته و حرفه زمان جنگ (مثل امدادگر ـ پزشك) حاصل شده باشد و چه اين كه راوي در شغل و سمت ديگر طي مراتب كرده باشد، هر كدام تالي فاسد خود را خواهند داشت و جز معدودي متخصص و مديرمسئول و صاحب حرفه كه با حفظ سمت در رشته خود به جنگ داخل شده و پس از آن در همان مسير مشي كرده‌اند ما با طيف وسيعي از تجار و سياستمداران و اساتيد دانشگاه در علوم مختلف به عنوان خبررسان و راوي روبرو هستيم كه يا به ملاحظه سن و سالشان و يا مقتضيات زمان جنگ از چنين موقعيتي برخوردار نبوده‌اند. در حالي كه جمله ايشان نسبت به نيروي عادي وصفي، مدير و مسئول و كارگزار جنگ تلقي مي‌شوند.
حال پرسش اين است كه: چقدر لازم و در عين حال ممكن است كه او در بازبيني وقايع و بازگشت به آن «گذشته» نسبتاً دور (از حيث زمان و مكان و موقعيت) و بسته و محدود (از حيث محيط و مساله) از شخصيت و منزلت اجتماعي توسعه يافته امروز خود فاصله بگيرد و در شناسايي و شرح و بسط قضاياي ديروز، اين تغيير و تحولات ذهني ـ‌ عيني دخالت داده نشوند و اصالت اخبار كماهوحقه حفظ شوند؟ خاصه در مواردي كه خبررسان طي سه‌دهه در پست خود ابقا شده و اين تداوم مسئوليت القاء كننده كفايت او باشد. در چنين شرايطي آن هم در جامعه‌اي كه مسئولان تا در كارند و سكه بنامشان است سازمان متبوع‌شان در عالم مُثُل نيز مثل و مانندي ندارد، چگونه متصور است كه پاسخگو به نقد و نظر عملكرد خود بنشيند؛ اما پس از عزل و در باختن قافيه به رقيب كه گويي با رفتن او و اعوان و انصارش، نظام و نظم و نسق امور كن فيكون مي‌شود و در بديهي‌ترين امور رواست كه شك و شبهه شود. با اين حال در چه صورتي ممكن است پرسشگر بتواند به بازخواني بدون ويرايش واقعه بنشيند؟ هم از اين رو برسر قضاوتهاي پاسخگو، خصوصاً در موقعيت‌هاي متفاوت بايد ايستاد.
از عوامل «موقعيت‌ساز» ديگر استفاده از شيوه از كل به جزء رفتن است. براي مشروعيت بخشي به مصاحبه در يك فضاي امنيتي و اعتناء عموم به گروههاي مرجع؛ بنابراين وقتي مصاحبه در اين حوزه با سران و مديران ارشد سازمان‌ها صورت مي‌بست و مسئولان مياني و جزء با شكستن تابوي سكوت و خاموشي كه فراموشي را در پي داشت مواجه بودند، نه تنها تن به گفت‌وگو مي‌دادند كه بعضاً با ذكر شواهد پرده در تراز مصاحبه با مقامات بوسيله پرسشگر، در خبررساني خطرپذيرتر نيز مي‌شدند. هرچند استثناي اين قاعده مي‌توانست فرار محافظه‌كارانه برخي دست‌اندركاران باشد كه با دسترسي ما به قله، دامنه دانش خود را محدود مي‌يافتند و از قبول مصاحبه تن مي‌زدند.
پس زمان، مكان و موقعيت مصاحبه سخت تابع شخصيت خبررسان و جايگاه اجتماعي، اقتصادي و اعتقادي وي و نوع تعامل او با پرسشگر و خاستگاه و اهداف طرح، و رهيافتي است كه در يك گفت‌وگوي نيم‌ ساختمند اتخاذ مي‌شود.

نویسنده: سيد مهدی فهيمی
منبع: روزنامه اطلاعات یکشنبه 17 مرداد 1389 ـ 27شعبان 1431 ـ 8 آگوست 2010 ـ شماره 24818

 


پنج شنبه 26 اسفند 1389  6:47 PM
تشکرات از این پست
ghezel
ghezel
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : بهمن 1388 
تعداد پست ها : 2068
محل سکونت : گلستان

تاريخ شفاهي در جنگ عراق عليه ايران-3

گزينش و پذيرش راويان
پس از تشخيص موضوع و متفرعات مسأله و مطالعات مقدماتي كتابخانه‌اي ـ آرشيوي و تهيه تنظيم پرسش‌هاي عام و خاص در هر حوزه، گزينش راويان و پذيرش ما از ناحيه ايشان به عنوان مطرح كننده و مدعي پروژه، در دستور كار قرار مي‌گرفت. براي دسترسي به منابع دست اول و اطلاعات مستند و مستتر نزد خبررسان‌هاي حرفه‌ها و حيطه‌هاي شغلي گوناگون، روش‌ها و رويكردهاي متفاوتي متصور بود.

 

پژوهشگري كه موضوع مصاحبه‌اش را در جامعه خود و به زبان مادري‌اش پي‌گيري مي‌كند و خود از نسل خبررسان پاسخگوست و به ملاحظه زندگي روزمره‌اش در محيط مشترك، علم اجمالي به موضوع و اطلاعات عمومي (هر چند رسانه‌اي) به قضايا وعرف و عادات مردم و مُر ّ قوانين جاريه دارد، لابد بايد وضعيتي غير از محقق غريبه غيرخودي داشته باشد كه جز اصل مسأله و متن مسئوليت‌اش، نيازمند ممارست و مؤانست در اين حواشي راهگشاست.
اما و از طرفي وقتي محقق بناست بي‌هيچ مقدمه‌اي وارد حريم خصوصي خبررسان شود و از طريق مصاحبه او را مورد استنطاق قرار دهد؛ چطور؟ به نظر مي‌رسد در يك جامعه دو قطبي از حيث سياسي ـ جناحي، و ظواهر ديني و غيرديني و حتي فقير و غني به لحاظ طبقاتي، در حالي كه خود نخبگان خبررسان اين طبقه‌بندي را پذيرفته و داخل آن جاي بگيرند، كار پرسشگر بسا كه دشوارتر شود، حتي اگر موضوع مصاحبه‌ امري ملي ـ تاريخي و مربوط به موقعيت كشور درجنگ و كيفيت دفاع در برابر تجاوز باشد.
هم از اين حيث مزيّتِ داشتنِ دوستان مورد وثوق و با نفوذ در محورهاي مختلف گفت‌وگو، و دوستانِ دوستان، خصوصاً در اولين مصاحبه در هر حيطه، ضرورت پيدا مي‌كند كه اگر به دلايلي مطلوب نباشد، البته مغتنم است؛ چه براي رفع و رجوع ريخت‌و‌پاش‌هاي اوليه در بيان مسايل و چه از باب دستيابي به اطلاعات سرمايه‌اي و سرنخ‌هاي راه‌گشا؛ هرچند بي‌تكلّفي ناشي از ارادت و محبت دوستانه ممكن است باعث ناديده انگاشتن حقوق انساني طرفين و در نتيجه نقض غرض بشود. با اين همه در ميان‌بُر بودن مسير دسترسي به خبررسان خودي و خويش، ترديدي وجود ندارد؛ و نيز اخبار افشاگرانه مبتني بر اعتمادي كه پاسخگو در اختيار دوست مخلص محقق خود قرار مي‌دهد؛ اما همچنان ممكن است همدلي و حُجب و حيا بين آن دو، به‌ويژه دست پرسشگر را ـ لااقل در برخي روابط ـ در نقد و نظر‌ داده‌ها ببندد و از آن بدتر اين كه جسارت طرح پرسش‌هاي بي‌ملاحظه‌تر در خلال بحث را از او بگيرد؛ گرچه به‌اندازه علمي ـ عقلاني بودن روابط، اين شبهه تا حدود قابل توجه‌اي مرتفع مي‌شود.
در شناسايي و گزينش راويان نخبة صاحبان حرفه و فن، و مديران و مسئولان مقاومت در جنگ 8 ساله، با وجود تعدد و تنوع حوزه‌ها، راه ما نسبت به پروژه‌هايي با جامعة آماري گسترده‌تر، نظير تحقيق در زندگي روزمره مردم يك ناحيه و يا مناسبات بين قومي و مذهبي و نظاير آن، هموارتر است؛ چه به‌واسطه خود موضوع جنگ، خاصه از نوع دفاع داوطلبانه‌اش و چه ازحيث محدوديت متوليان آن، به عنوان مثال؛ در موضوع خبر و تبليغ، شما راديو تلويزيون، خبرگزاري پارس و ستاد ـ جديدالتأسيس ـ تبليغات جنگ را به معني اعم مي‌شناسي، پس به دنبال راوي در سطح كشور يا كلا‌ن‌شهر تهران نمي‌گردي و اين حد خوردن و شكل پيدا كردن محيط گفت‌وگو، به نحوي اولين مرحله گزينش است.
حال در اين چارچوب، نسبت به ساير پروژه‌هاي تاريخ شفاهي نامبرده و اساساً در مصاحبه با نخبگان يك دوره و حيطة خاص، نخستين مشكل و محدوديت، نظير و بديل نداشتن راوي است. گرچه ما در امر «فرهنگ عمومي جنگ» به نحوي با داشتن يكصد هزار راوي نيز، از اين محدوديت رنج مي‌برديم، چون در آن پروژه هم نسبت به كل جمعيت، اقليتي در جبهه جنگ حضور يافته بودند؛ با اين تفاوت كه بواسطه مشاركتي بودن مشاهده، از يك رخداد، روايات متعدد و بعضاً متفاوتي ما در اختيار داشتيم، غالباً روايات يكديگر را تداعي مي‌كردند و در عين حال مي‌توانستند مكمل هم واقع شوند؛ اما با عبور از قاعده هرم و در سطح مياني و رأس آن، اين فراواني نبود، چنان كه ما يك فرمانده كل قوا داشتيم و در ساير پست‌هاي كشوري و لشكري يك مسئول و يك قائم‌مقام و مديركل و دبير حتي يك عكاس عملياتي‌تر و يك محيط‌بان در فلان منطقه و يك مهندس آب در جنگ و جغرافيادان و... داشتيم و شايد دشواري‌ها در گزينش و پذيرش متقابل، صرف‌نظر از ساير شقوق مي‌توانست ناشي از همين انحصار اشخاص در اطلاعات مربوط به آن حوزه باشد.
و از طرف پرسشگر و آنچه به مصاحبه ‌كننده و پذيرفتن وي از ناحيه‌ پاسخگو برمي‌گردد، توقع اينكه او بتواند مقبوليت عام داشته و موفق به جلب رضايت مطلق راوي در گفت‌وگو بشود، «محال ممكن» است. و اين تناقض برمي‌گردد به اينكه محقق بايد در عين خارج دولت بودن، مورد سوءظن دستگاه نباشد. و اين امري نيست كه بتوان در آن تصنّع كرد؛ سوابق جهت‌دار شغلي، تحصيلي، سياسي و اقتصادي هويت‌ساز هر يك از ما، چيزي نيست كه بتوان آن را ايجاب يا از خود سلب كرد. و ما براي برانگيختن حس همكاري راويان نيازمند نوعي مشروعيت هستيم. من با اينكه طي دو دهه گذشته در موقعيتي فراجناحي قرار داشتم و بعضي از آثارم را ناشران دولتي مكرر چاپ كرده بودند، نتوانستم جناح محافظه‌كار را كه اتفاقاً متولي آرشيو اسناد و اطلاعات جنگ بود و در هر بخش ـ ولو يك نفر ـ نخبه را در اختيار داشت، به مساعدت در مصاحبه دعوت كنم؛ آنان ولو در حوزه مختلف و بدون تباني، عموماً نه به صراحت بلكه به مرور زمان و شيوة هزار وعده خوبان...، و خلف وعده، كار را به جايي مي‌رساندند كه حتي براي مصاحبه با رقيب، نيز در تو حس و نَفَس مقاومتي باقي نماند. اينان كه در ادوار مختلف، حاكميت و حكميت خود را بر منابع انساني و سرمايه‌هاي اجتماعي مقاومت حفظ كرده بودند، همچنان به عنوان گره باز نشدة اين دوره از گفتگوهاي نخبگان باقي ماندند. تقريباً در تمام سطوح، اغلب اشخاصي كه هنوز در رأس كار بودند ـ به‌ويژه فرماندهان نظامي ـ از قبول مصاحبه طفره رفتند و متقابلاً كساني كه از مسئوليت دولتي منفصل شده بودند، ولو در حد وزرا، رفتار ملايم‌تري را درپيش مي‌گرفتند. با اين همه، وجود يك نفر از اين مجموعه‌هاي بسته كافي بود تا چند و چون نظرهاي ايشان را به چالش كشيده و مـا را با ماهيت ترديد آنان نسبت به مصاحبه آشنا كند.
از معمول نبودن مصاحبه‌هاي حرفه‌اي ـ غيررسانه‌اي در جامعه كه بگذريم، در اختيار نداشتن ضوابط حقوقي و به تعريف نرسيدن اين نوع فعاليت‌ها باعث مي‌شد، طريقه گزينش و پذيرش به غايت نظم ناپذير و از يك شيوه ورود و خروج عقلايي تبعيت نكند. با اين حال وحدت رويه‌اي وجود داشت، قرار داد نانوشته‌اي كه عموماً به آن عمل مي‌كنيم: استقبال با احساس بدرقه با عقل! از اين رو بين رئيس يك سازمان و كوچكترين عضو آن اختلافي وجود نداشت: و نه در به جا آوردن آداب و ادب ما و طي مراحل مرارت و صبر در پي‌گيري، گرفتن قول مصاحبه و امروز و فردا كردن قرار ملاقات تحميل شده و نظاير آن، بلكه در خوش خلق و بد خلق بودن، فراموش كردن قرار قطعي شده از پس تماس‌هاي مكرر به خاطر ابن‌المشاغل بودن و ارجاع به سايرين و از سر خود باز كردن، در حالي كه توبه همه آن معدود اشخاص، چون قطعات يك پازل نياز داري و يكي بسنده از ديگري نيست.
اما از جمله ملاكهاي ما در محدوده تعيين شده و بين افراد يك مجموعه و كل، براي به حد نصاب رسيدن و اشباع شدن روايت، با فرض امكان انتخاب البته، نخست حضور حداكثري شخص در آن حرفه، نسبت به سايرين بود، و بيش از آن نزديك بودن به كانون ماجرا و مركز خبر، براي داشتن ميدان عمل و نظر موثر نسبت به واقعه(جنگ) و نيز حسن شهرت در قدرت خلاقيت براي هر چه بيشترنزديك شدن به ساحت چنين نخبگاني و عواملي، با فرض وجود دوست و آشنا در تمام حوزه‌هاي پروژه، و امكان مصاحبه‌هاي مقدماتي با ايشان، در پايان گفت وگو از او تقاضا مي‌كردم با توجه به جزئيات و كيفيت مسائل مصاحبه و داد و گرفت و تعاملي كه با يكديگر در آن موضوع داشتيم، افراد واجد شرايط مصاحبه را به ترتيب اهميت و اولويت وحتي‌المقدور با نام و نشان و نوع مسئوليت، در اختيار ما قرار دهد. و در مصاحبه با شخص ثاني، و با فرض درست بودن نشاني خودش! همين چك ليست تهيه مي‌شد و همين طور تا آخرين نفرات براي از قلم نيفتادن شخصي در آن حوزه و اهم و مهم آنان تا حصول نتيجه. و در مقابل اين فهرست‌ها و قدر مشترك نظرها، سهو و خطاها و احياناً حب و بغضي كه بعيد مي‌نمود وجود داشته باشد مد نظر قرار مي‌گرفت و روند گزينش، اگر چه به ندرت ممكن بود تا اجراي مصاحبه ادامه يابد؛ به اين معني كه در جلسه معارفه و حتي مصاحبه اصلي چنان كه بحث حيثبت خلاقه خود را از دست مي‌داد و به سمت حذف و اضافه و ويرايش واقعيت پيش مي‌رفت و به اين ترتيب معلوم مي‌شد، معرف ايشان به خطا رفته است. بحث به سرعت جمع مي‌شد و مصاحبه ادامه پيدا نمي‌كرد.
جالب توجه اينكه گاهي اين خبط و خطا از چند صاحب نظر در رشته خود و به‌اتفاق ممكن بود سر بزند، چندان كه اين مديران ارشد بعضاً اسم و نشاني كسي را به عنوان مطلع و شاهد حرفه‌اي در يك حوزه مورد تاكيد قرار دهند در حالي كه چنين امري وجود خارجي ندارد؛ شايد به واسطه دور از دسترس بودن آن شخص و فاصله زماني و مكاني كه با او ـ هر چند در يك سازمان داشتند، اين وضع بوجود آمده بود و صد البته به واسطه خوش‌بيني، به روز نبودن اطلاعات و خفض جناح در بيان و نظاير آن. چنان كه در يك مورد به خصوص به علت دور افتادگي و فاصله هزار واندي كيلومتري، در هماهنگي تلفني قبل از حركت و سفر،‌ هر چه او در خواسته موردنظر ما اظهار بي‌اطلاعي كرد، آتش ما (با تاكيد معرف‌هاي او) تيزتر مي‌شد، در حالي كه پس از ملاقات وي معلوم شد او روحش هم از واقعه و جنگ خبر نداشته است!
در مصاحبه مسئولان طراز اول ـ هر چند در سالهاي پس از جنگ به اين مقامات رسيده باشند و گفت و گوي ما به مسئوليت فعلي ايشان ارتباط پيدا نكند، در شرايطي كه هنوز از خدمت منفعل نشده‌اند، نياز به شخص ثالث در معرفي و پشتيباني او از ما عموماً اجتناب‌ناپذير بود. اين افراد البته نياز به شناسايي ندارند و از آنجا كه سالهاي متمادي در موضوع و حوزه مربوطه مسئوليت داشته‌اند، مورد مراجعه خاص و عامند، با اين حال بعضي از آنان طي دو دهه پس از جنگ ـ صرف نظر از نوع مصاحبه و كيفيت پرسش‌هاي آن به عدد انگشتان يك دست با كسي مصاحبه نكرده‌اند، هم از اين رو دستيابي به ايشان بدون وساطت، آن هم براي يك گفت و گو جدي غير فرماليته رسانه‌اي، تقريباً نزديك به محال است.
در از قلم‌افتادگي‌هاي بعضي از اسامي مهم و بسنده نكردن به ذهنيت خود و صداقت معرف‌ها هر چند از دوست و آشناها، اين نكته ناگفته ماند كه اشراف اجمالي به آثار منتشر شده به ويژه كتابشناسي‌ها و حتي علم و اطلاع از كارهاي منتشر نشده، موجب مي‌شد تا حد قابل قبولي اين رخنه‌ها در گزينش حرفه‌اي ها پر شود.
موارد نادر اما مهمي هم هستند كه توان و تلاش ما در تباني با ايشان راه به جايي نمي‌برد و آن اشخاصي بودند كه به سبب مهاجرت، عوض شدن خط مشي سياسي، برون رفت از جرگه مسئولان نظام و يا زخم و جرح و پيري و بيماري و در نهايت شتافتن به ديار باقي، دور از دسترس ما بوده‌اند.
و آنچه در اين گفت و گوها مورد اعتنا نبوده، هويت غيرحرفه‌اي اشخاص خبررسان از سن و سواد و زبان و جنسيت و مذهب و سوابق گذشته اوست، كه اين همه در مقابل تجربه حرفه‌اي، او در جنگ، سخت رنگ مي‌بازد و در كيفيت مسئوليت او تاثير مستقيمي ندارد واگر داشته باشد در تحليل محتواي مصاحبه دارد كه خارج بحث فعلي ماست.
محدوديت وسيع‌تر كه شامل اين پروژه البته نمي‌شود، و در گزينش نخبگان تاثير بسزا دارد، كارفرما و پشتيباني كننده مالي طرح است و اهدافي كه به تبع خاستگاه‌هاي استراتژيك، مستقيم و غيرمستقيم، چند و چون مصاحبه را تحت تاثير خود قرار مي‌دهد. هر چند ممكن است همين فراغت مالي و آزادي عمل خود به عقيم ماندن اصل يك پروژه منتهي شود چنان كه پروژه اول (فرهنگنامه جبهه) تا پيش از احياء اين محتضر به وسيله وزارت فرهنگ چند سكته ناقص را پشت سر گذاشت و پروژه دوم (دانشنامه دفاع مقدس) كه اين مباحث در پي مصاحبه‌هاي آن صورت مي‌گيرد، از اين حيث، عقيم و خانه‌نشين شد.

طرح مساله و توجيه راويان
طرح مساله و توجيه اشخاص مورد نظر براي تن دادن به مصاحبه و مشاركت فعال و موثر در اين امر ملي، مثل هر امر ديگري در گرو تصويري است كه سرپرست طرح و طرف پرسش‌كننده از موقعيت خود و موضوع مورد گفت‌گو به دست مي‌دهد. تا آنجا كه به او به عنوان مدعي ضرورت مصاحبه و متقاضي ملاقات مربوط مي‌شود، اقامة برهان در اهميت و اولويت اين امر با اوست و هم از آن روي كه بر شخص‌ مصاحبه شونده وارد شده و مي‌خواهد وقت او و بخشي از ماحصل علم و عمل احياناً با راز و رمز او را تصاحب كند، با مقاومت‌هايي طبعاً روبرو مي‌شود.
نوعي دعوت به مشاركت، بي‌‌هيچ اُنس و الفت و آشنايي و سبب و نسبي؛ و دريافت حق و حقوقي، بدون هزينه و حمايتي. و بدتر از آن به اصطلاح «بچة قنداق كرده بغل پاسخگو گذاشتن!» به اين معني كه او را با تخليه اطلاعاتي و ثبت و ضبط اخبار و اسناد، در مقابل عمل انجام شده قرار دهي؛ و مسئوليت گفته‌هاي او را يكسر به او بسپاري؛ حتي اگر به شيوة برخي قرار داد قابل قبولي در نحوه بهره‌بر‌داري از داده‌ها با او منعقد كني خواسته در شرايط عدم موازنه مسئوليت بين پرسشگر و پاسخگو و ساير شئون با اين توضيح، گريزپايي و عدم انبازي و طفره رفتن و از زيربار مسئوليت مصاحبه شانه خالي كردن و عهدشكني و خلاصه يك دله نشدن و وسواس و تن زدن از ناحيه آنان قابل درك و البته محل تأمل خواهد بود.
مضافاً اينكه مصاحبه‌كننده تا جايي كه بتواند ساختار مورد نظر خودش را بر مصاحبه شونده تحميل مي‌كند؛ به اين معني كه با پرسش‌هاي از پيش طراحي شده و برانگيختن حالات رواني در او پاسخ‌هايي را دامن مي‌زند و شكل مي‌دهد و در مسير مورد نظر به دنبال خود مي‌كشد كه در نهايت شايد نسبتي با اطلاعات پرسش‌ نشده راوي نداشته باشد. چندان كه اگر متن مصاحبه ضبط شده را در اختيار او قرار دهند، به خاطر نقش مصاحبه‌كنندة محقق مؤلف در سامان‌دهي و بافت تار و پود نقشينه سخن، مسئوليت آن را نپذيرد. و از اين حيث كه آن را يكسره مخلوق خود نمي‌شناسد، امضا نكند؛ بنابراين ممكن است اكراه و استنكاف برخي شاهدان ـ ولو ناخودآگاه ـ ناشي از همين شكل‌پذيري متن مصاحبه بوسيله قالب و فرم برساختة ذهن پرسشگر باشد.
به هر حال،‌ مرحله «طرح و توجيه» مسأله، اغلب پرتنش بود. از نخستين ارتباط تلفني با ملاقات حضوري براي بيان موضوع تا جلب خبررسان و گرفتن قول مساعد از او براي مصاحبه، راه باريك ـ اگر نه مطلقاً تاريك ـ و طولاني و ناهموار در پيش بود. راه ميان‌بر و نزديك؛ اما به همان اندازه ناآشنا و دور از آبادي و در نتيجه پر بيم و خطر. راهي كه بايد به سرعت برق از آن عبور كني.
آن طرف خط يا در يك فضاي بسته خصوصي، دو نفر مقابل هم قرار مي‌گيريم؛ در يك وقت بسيار ناچيز و تنگ. در حالي كه گويي متهم به سوءاستفاده و چشمداشت به مايملك شخص هستي و يا نظر خاصي را مي‌خواهي به او القا كني، بايد خود را به چنين كسي كه لابد هيچ شناختي از تو و كار و كسب تو ندارد، معرفي و از خود به نحو قابل قبول دفاع و دفع شبهه و بالاتر از آن، چهرة محبوب و مطلوب نشان‌دهي. ـ چنان كه مي‌گويند «خوب بودن كافي نيست، بايد خوب به نظر برسي» ـ پس داشتن ظاهري مؤدب چون ميهمان (به قول سن‌تزو)، متواضع و در عين حال مطلع و مسلط در حرفة خود، و از طرفي نيازمند و حق‌شناس نسبت به مشاهدات راوي (بالقوه)، كه در نوع خود بي‌بديل و ممتاز است،‌ اهميت دارد؛ در حدي كه قصور و تقصير در هريك از اجزاي اين مقدمه واجب مي‌تواند موجب اجتناب شخص و احالة پرسشگر به پاسخگوي ديگر شود؛ اتفاقي كه با همه قوا بايد از وقوع آن جلوگيري كرد. خصوصاً اگر مراجعه به او برحسب يك چيدمان منطقي ـ مثلاً سلسله مراتبي منتها از بالا به پايين ـ صورت گرفته باشد و مصاحبه شونده تلويحاً او را در حد خود نداند، يا از باب خفض جناح واقعاً ديگري را بر خود مقدم بدارد و بدتر اين نخواهد خود را لو بدهد و بيان او بر زبان اين و آن بيفتد؛ از اين گذرگاه مهم،‌به هر وجه من‌الوجوه اگر نشاني را درست رفته باشيم، و كسي در خانه باشد، نبايد دست خالي برگرديم.
اما دومين تنگنا و كانالي كه بايد از آن عبور كرد، خاستگاه سازماني و موقعيت اجتماعي ـ سياسي پروژه است. خاصه اگر ـ به ملاحظاتي كه برشمرده شد ـ بخواهي غيروابسته و فرادولتي عمل كني كه با همه مزيت‌ها، عموماً اذيت‌هايي در پي دارد. به خاطر عدم شكل‌گيري طبقه متوسط در جامعه ما و به تبع آن متصور نبودن فعاليت‌هاي خصوصي به ويژه در سطح ملي و بالاخص راجع مقوله جنگ كه به نحوي امنيتي است. از اين ‌رو اولين پرسش و صريح‌ترين آن پس از طرح مسأله، حتي در دوستانه‌ترين شكل ممكن، در اين رهگيري، مربوط به متولي امر است: «اين موضوع زير نظر چه ارگاني (روي كلمه «ارگان» به معني نهاد بايستيد) انجام مي‌شود؟» مدلول آن بي‌شك مي‌توانست سپاه، جهاد، بنياد شهيد، معاونت فرهنگي فرماندهي كل قوا، و نظاير آن باشد و كمي دورتر، وزارتخانه‌اي، نهاد رهبري در دانشگاهي و بالاخره مؤسسه پژوهشي وابسته به مراكز مطالعات استراتژيك نظامي و يا كتابخانة معتبري و مركز اسنادي!
بخشي از اين تصور و توقع به حق مربوط به ماهيت موضوع بود و هم از اين رو در ضمن پرسش‌ بعضي از عناوين را كه مذكور افتاد، خود افراد پيش مي‌كشيدند: با.... چه كار مي‌كنيد؟ متعلق به.... كجاست؟ و بخش ديگر به طرح و توضيح ما برمي‌گشت؛ طبعاً در ضرورت، وجاهت ، كيفيت، فراگيري و نفاست موضوع براي برانگيختن حس همكاري آنان چندان شرح و بسط مي‌داديم كه شنونده از خود بپرسد، چنين امر سترگي را چه تشكيلات با عرض و طولي، مديريت مي‌كند؛ اما خود اين عدم تعلق خاطر، طيف وسيعي از گرايش‌هاي گوناگون را پوشش مي‌داد و در نهايت به واكنش خاصي دامن نمي‌زد، چنان كه بعضي افراد فرهيخته، اين وضعيت را به نفع پروژه تلقي مي‌كردند، كنايه از اينكه در غير اين صورت، پيوست به يكي گسست از سايرين را در اين مجمع‌الجزاير به دنبال داشت.
با اين همه خارج نظام انجام شدن آن قابل درك نبود. با چه ضرورتي و چه پشتوانه‌اي از منابع مالي و انساني و رويكردي مي‌بايست كسي يا كساني با وجود نهادهاي رديف بودجه‌دار، صاحب مسئوليت و مقام، و سابقه و سند در جنگ دست روي دست مي‌گذاشتند و ديگران به اصطلاح كاتوليك‌تر از پاپ به نظر مي‌آمدند؟!
به هر حال استرس‌خيزترين نقطه اين حركت همين سوال تند و تيز و چندپهلو بود؛ درست مثل اينكه بپرسند شما كه هستيد؟ پرسشي كه پاسخش هرچه باشد، بله، خير نيست. ايهام بر نمي‌دارد؛ نمي‌شود تقيه كرد، گفتن حقيقت عين مصلحت است. به جلب اعتمادي نياز داري كه يك رژيم بدون آن بوي الرحمن‌اش بلند مي‌شود. و به دنبال اين «چه كسي» بلافاصله بايد به سوالات چگونه، چرا، كجا، با چه كساني... نيز پاسخ مي‌دادي، آن هم به نحوي كه به ابهامات ديگر منجر نشود. و مثل نوشتن قرارداد آنقدر دقيق كه گيرنيفتي و به خودت گل نزني. و از طرفي به اندازه‌اي كه به عكس‌العمل فرد اشراف نداري، كار پيچيده‌تر مي‌شود. داشتن يك چهره و نقش واحد در برخورد با كل خبررسان‌ها نه تنها در يك موضوع و زمينه بلكه در چند حوزه، مثل نوشتن يك كتاب يا دادن يك طرح و تز براي هر كس و همه‌جا است.
پيشاپيش معلوم است كه با وجود همه تجارب و تعليمات داشته و نداشته و سن و سال به حول و ولا مي‌افتادي. و چون آن عاشق خام كه به يك عبارت ناخراشيده از درگاه معشوق رانده شده به قول مولانا:
حلقه زد بر در به صد ترس و ادب تا بنجهد بي‌ادب لفظي ز لب...
و مثل كسي كه به گناه خويش اعتراف مي‌كند، با صدايي كه فقط خودت بشنوي، با سايه روشن كردن و فراز و فرود آمدن در عبارات و تردستي از آن نوعي كه نيچه به عنوان معصوميت ناشي از نياز در دروغ نام مي‌برد، صدر و ذيل موضوع را به هم مونتاژ و از اين مخمصه در حقيقت نجات مي‌يافتي و توضيح بيشتر را به حضور مستقيم و تعاطفي ـ اگر تلفني بود ـ احاله مي‌دادي.
البته معدود آثار منتشر شده پيش در موضوع مقاومت اين جانب كه واقعاً و اتفاقاً ناشران دولتي هم داشتند و بعضي مراجعات و مصاحبات موردي كه در سال‌هاي اخير به عنوان رساله دكتري در جامعه باب شده و نيز استناد به برخي افراد از يك مجموعه، و مديران ارشد و روساي همان سازمان‌ها كه پيشتر مصاحبه شده بودند، مي‌توانست راهگشا باشد.
شايد فاصله يكي دو دهه از جنگ و انفصال از خدمت اشخاص و دست به دست شدن مسئوليت‌ها و سن و سالي كه به سمت بازنشستگي و دفتر و دستك خصوصي و احياناً اشتغال به تحصيل و خلاصه شرايطي كه هيچ شباهتي به سال‌هاي جنگ و مسايل امنيتي نداشت و بسا كه نقد و نظري را متوجه آن مي‌كرد، فرصتي مغتنم را براي ما فراهم مي‌ساخت؛ البته نه براي واگويه بلكه از باب بازنگري به يك دوره از صرف عمر جدي كه اينك نام و نشاني از آن در دست نبود. و شايد اين كه من نه سرباز جنگ بودم نه كارمند صلح و سبب و نسب دولتي جانبدارانه نيز نداشتم، باعث مي‌شد شيفتگي و كنجكاوي‌ام در مسايل محيط بر جنگ، قابل درك و دلالت باشد.
بگذريم، بالاخره مراوده ما با گرفتن «بله» و قول ضمني مصاحبه در خلال سخن منجر مي‌شد. و اين «بله» به مثابه گشوده شدن مرز، و مجاز تلقي شدن نفس انجام كار و به اصطلاح رفتن پاي كار و عمليات بودند نه خود آن. با اين جواز كسب بايد بدنبال اسباب و لوازم كار، جا و محل آن، و چگونگي ادامه راه رفتيم، ولو گفته باشند: «عيبي ندارد»، «ببينيم چه مي‌شود»؛ «سعي مي‌كنم»؛ «با هم در تماس باشيم»؛ «حالا شما با دوستان ديگر صحبت كن»؛ «برم سفر برگردم»؛ «بعد از محرم ـ صفر زنگ بزن»؛ «فكر نمي‌كنم چيزي براي گفتن داشته باشم»؛ «كاش زودتر پيگيري مي‌كرديد»؛ «حالا شما سوال‌ها را بفرست»؛ يكي از مصاحبه‌هايي را كه انجام داده‌اي، بياور ببينيم... و نظاير آن.
و تمام تلاش ما در اين وضعيت قطعي كردن قرار بعد بود ـ هرچند براي شش ماه ديگر و تماس تلفني ديگر و نه مصاحبه! در حقيقت مورد شناسايي قرارگرفتن و در دستور كار بودن موضوع در حد اين كه با مرور زمان مجبور نباشي دوباره برگ هويت تهيه كني و اصل تقاضا و نقد و نقب آن را تاب بياوري. هر چند، در مواردي، پس از معرفي حضوري و جلسه دوم و معارفه بيشتر، براي جلسه مصاحبه و قرار آن سه باره ناگزير بودي با همه كراهت خود را معرفي و در واقع از خود و موضوع مصاحبه دفاع كني و از فرازهاي مهم اين ماجرا، در برون رفت از محدويت‌هايي كه بعضاً برشمرده شد، بعدها بزرگتر كردن دايره تماس‌ها و روابط عمومي و به اين ترتيب برداشتن تاكيد از روي يك يا دو نفر در طول هفته و جنگ و گريز با وي و فرسوده كردن خود و ايشان بود. به عبارتي «همه تخم‌مرغ‌ها را در يك سبد نگذاشتن». گرچه كمي دير ما به صرافت افتاديم و بعضي از اين تجربه براي ما تلفات و تبعاتي به همراه داشت.
با ترتيب جديد، به جاي پيگيري يك نفر مي‌توانستي چندين مورد را به طور همزمان شروع و به تناوب و ايام متفاوت برحسب نوع توافقي كه در اولين برخورد حاصل مي‌شد، حركت كني و اين بار شكستي (و بلور بارفتن) را به منزل مصاحبه برساني. در شيوه نخست تلاش ما موجب فرسايش و اصرار و الحاح ما مقاومت را در اشخاص بر مي‌انگيخت و عاقبتي جز قهر و غيض و شكست در پي نداشت؛ اما بعد از تجديد نظر و تجربه ـ و نه هوشمندي ـ سرسخت‌ترين فرد هم از پا در مي‌آمد.
به اين ترتيب حتي اگر به اندازه 6 ماه و بيشتر افراد كار و برنامه زندگي رديف مي‌كردند و به واسطه آن از قرار قطعي تماس بعدي طفره مي‌رفتند، با اين عكس‌العمل مواجه مي‌شدند كه: اجازه مي‌دهيد من 6 ماه بعد در چنين روز و ساعتي مزاحم بشوم و دوباره موضوع را يادآوري كنم؟ اين اشخاص لازم نبود رئيس‌جمهور، يا استاد دانشگاه باشند، مي‌توانست از افراد متوسط در حرفه و هنر خود باشد. اما از اين نكته نمي‌توان غافل شد كه به تقريب اغلب آنان داراي سن و سال بودند و مسئوليت بعضاً متعددي داشتند، پس با اين كار و زندگي و نظم و نسق و اطراف و حواشي اخلاقاً نبايد انتظار مي‌رفت، بي‌هيچ چشمداشت و توجه و توجيهي، يكباره از همه امور فارغ بشوند؛ نه تنها به صرف نداشتن زمان (كه عموماً كسي از اين حيث در جامعه ما در مضيقه نيست) بلكه از لحاظ برنامه‌اي و انطباق روحي و رواني خود در بازگشت به گذشته و جنگ و كندن و فاصله گرفتن با اكنون و احياناً نظم‌دادن به ذهنيات خود و يا پرس‌و‌جو از احوال پرسشگر و خودي بودن او، خاصه براي مصاحبه و ضبط صوت و تصوير كه امكان تصحيح و تجديدنظر در كلام نيست. با اين همه از باب قدرشناسي، نبايد معدود افرادي را از نظر دور داشت كه در همان تماس نخست و بي‌هيچ چند و چون خود را با همه ابعاد وجود، تسليم ساعتها مصاحبه ما آن هم در منزل و محل كار خود مي‌كردند و بسا كه خود پي‌گير افراد ديگر مي‌شدند.

مسائل و موارد
خارج از قرار و مدار قطعي در يك چارچوب كه با تراضي طرفين منظم مي‌شود، بسته به تيپ و تربيت و تعليم پاسخگو، كش و قوس حد فاصل جلسه معارفه تا مصاحبه دستخوش ملاحظات عديده بود. بي آن كه حتي نسبت به كيفيت گفت و گو، علم و اطلاع قطعي داشته باشيم، ناگزير هر رفتاري را بر خود مي‌پسنديديم و براي دستيابي به منظور و مطلوب خود، لابد هيچ شرطي و شبهه‌اي نداشتيم. در يك كلمه، و به دلايل شمرده و از قلم انداخته، به آنان «حق» محض مي‌داديم و براي خود جز وظيفه در برابر آن نمي‌شناختيم. بنابراين از اين كه هر كس بر طينت خود مي‌طنيد و در جايگاه مراد و محبوب با آگاهي منحصر بفرد خود، مي‌توانست، موقعيت خود را ديكته كند گله‌اي نداشتيم.
گرچه خود اين مشكلات بعدها براي من تبديل به مقدمه‌اي ضروري شدند. چنان كه پس از جلسه اوليه و در ادامه پي‌جويي مصاحبه، مكرر اتفاق مي‌افتاد كه شخص گوشي شمارة در اختيار قرار داده را برندارد و يا بردارد قطع كند و يا قرار و مدار قطعي شده را بدون اطلاع بهم بزند و يا بالكل آن را فراموش كند!
در حالي كه تو با آمادگي كامل و كليه وسايل، طبق معمول تا يك ساعت پيش از زمان مصاحبه در اقصي نقاط شهر، در محل حاضر شده‌اي، بي آنكه اجازه داشته باشي رنجيده خاطر شوي و در پي‌گيري مجدد لحن صدايت عوض شود و يا او بروي خود بياورد و اگر به آن اشارتي داشت، عذر تقصيري را بخواهد كه البته نداشت!
پس تو جز اينكه پيوسته بر ظرفيت خود بيفزايي و شرايط جامعه را كه راوي از افراد آن است درك كني، راه ديگري پيش رو نداري، در شرايطي كه نزديك به يك نسل از عمر واقعه جنگ گذشته، اذهان به شدت فرسوده و خراطي شده، تجارت و سياست، اكثر همّ مردم گرديده و تعطيلات و مناسبت‌هاي مذهبي و ملي، تنها فرصت هواگيري در اين اقيانوس مواج يا غرقاب است؛ توقع اينكه جمعه حسنك به مكتب بيايد، به شدت غيرانساني است.
در پي‌گيري‌ها آنچه بايد علاوه بر گفته پيش بدان افزود، خصوصاً در برخورد با نخبگان نظامي، سوابق منطقه و مقاومت داشتن مصاحبه‌كننده است. نمي‌شود كه تو راجع به جغرافياي جنگ بپرسي، اما غرب و جنوب كشور را از هم تشخيص ندهي؛ دو ديگر فرض مطبوعاتي و رسانه‌اي (به معني غيرحرفه‌اي) داشتن از نوع مصاحبه است كه جداً به سرسري گرفتن آن در پيگيري‌هاي قبل از گفت‌و‌گو منجر مي‌شود.
مطلب ديگر قدر مشترك شيوة محافظه‌كارانه است، حتي پس از آنكه محضر فرد را درك كردي و البته پرسش‌ها را برايشان نفرستادي، اما معلوم شد با مسئولان بالاتر او موفق به مصاحبه شده‌اي با عبارات: «خودم تماس مي‌گيرم، خدمتتان شرفياب مي‌شوم!» و در ادامه: «با مسئول دفترم هماهنگ كن...» و مكرر بدقولي، آنقدر كه در نهايت عطايش را به لقايش بخشيده و پيامك بدهي كه: «مرحمت عالي زياد!» يعني شكست را پذيرفتم؛ اما اي كاش مرا بازي نمي‌داديد.
در سطح نسبتاً هشيارتر و از طرفي شفافتر. پاسخگو، پذيرش مصاحبه را مشروط به ضبط‌نشدن آن و برنداشتن تصوير مي‌كرد و يا اينكه شخص بتواند يك نسخه از مصاحبه را در اختيار داشته باشد و بماند كه بعضاً بدون مقدمه خود به طور همزمان اقدام به ضبط مصاحبه مي‌كرد! و برخي تقاضاي متقابل داشتند، به اين معني كه در موضوع موردنظر ايشان با من مصاحبه كنند و جالب اينكه اغلب اين حواشي در فضاي دوستانه و از ناحيه آشنايان مطرح مي‌شد.
پيشنهادهاي ديگري هم هرچند معدود وجود داشت، مثل گروهي برگزاركردن گفت و گو، معرفي‌نامه دولتي ـ براي مصاحبه با اقليت‌ها ـ و نيز طرح دستمزد براي مصاحبه و از آن نادرتر، نپذيرفتن قول و قرار از پيش تعيين شده و اينكه: «هر وقت خواستي، بيا. اگر بودم، صحبت مي‌كنيم.» و نيز شرط تأليف و توزيع فوري مصاحبه و نه آرشيوسازي آن و بالاخره اختصاص 30 دقيقه وقت در هر نوبت مصاحبه و در نتيجه دفعات متعدد رفت و آمد كردن.
و آنچه در اين ميان به سرعت دريافتم، اميد نبستن بيش از حد به دوستان و آشنايان بود و متقابلاً مأيوس‌نشدن از سايرين. دوستان به اندازه الفت فيمابين مي‌توانستند مبادي آداب و محدود به حدود نشوند، در حالي كه ديگران اتفاقاً به همين ملاحظه ناآشنايي ممكن بود خود را مقيد به نوعي ضوابط اخلاقي و عرف كنند. نوعي رودربايستي و پيش ذهن داشتن و نداشتن دو جانبه.
نكته ديگر در اين باب، دست كم نگرفتن يك مصاحبه بود، هر چند در نگاه نخست ممكن بود بسيار دم دستي و سهل‌الوصول جلوه كند و طمع برانگيز باشد كه: يار اهل است و كار سهل. در حالي كه چه از نظر نقش برجستة فرد در محتوا و چه به لحاظ مسيري كه بايد در دسترسي به او طي مي‌شد، گزاف نيست اگر گفته شود: هر فرد خودش به تنهايي يك پروژه تمام بود و صبر و صلابت و ستيز با امور پيراموني قطعاً ناشي از همين ويژگي‌ها بود.
اگر اولويت و امكان انتخابي وجود داشت، از سر محدوديت عِدّه و عُدّه تقدم با موضوعاتي از جنس جنگ بود تا عناوين راجع به آن. نزديكي و نسبت راوي با معركه نبرد به اشكال گوناگون مسئوليت و مديريت، فاز اول كار بود. چنان كه در سال 78 به بحث پزشكي و مهندسي پرداختيم و بعدها به امور عشاير و محيط زيست و خبر و عكس و ديگر مضامين.
و سخن آخر اينكه: تماس، تقاضا، پيگيري جسورانه ـ صبورانه و به خودنگرفتن بازخوردهاي اين مراودات و حفظ روحيه و نشاط خود به هر نحو ممكن و قبول ادامه مسير مقاومت حتي در سالهاي از سكّه افتادن و رواج نداشتن اين مفاهيم را بي هيچ ترديد بايد در جنس روايت باز جُست. لذت مصاحبت و خلوت با دُرهاي ناسفته، راه يافتن به زوايا و هزار چم و خم آن سالهاي نوري و بي غل و غش و زلال و بي اما و اگر و چون و چرا؛ چهره به چهره مقابل نشستن با كساني كه هر يك ـ بي‌استثنا جهاني بودند بنشسته در گوشه‌اي؛ هم آنان كه به بيان حضرت مولانا از شيريني رو تُرش و از پُرّي سخن خموش بودند.
و اين مرحلة «طرح و توجيه» مسئله، چون مسئله «توزيع» نسبت به تأليف و تحقيق، كمتر از اصل مصاحبه نبود. فاصله اينكه در تمام جزئيات، ابتدا به ساكن، نوعي سفر و خطركردن را به همراه داشت.

نویسنده: سيدمهدي فهيمي
منبع: روزنامه اطلاعات دوشنبه 11امرداد1389-21شعبان1431-2 آگوست 2010-شماره24813

پنج شنبه 26 اسفند 1389  6:47 PM
تشکرات از این پست
ghezel
ghezel
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : بهمن 1388 
تعداد پست ها : 2068
محل سکونت : گلستان

تاريخ شفاهي جنگ عراق عليه ايران -2

پرسش‌ها و پاسخ‌هاي مصاحبه
به ترتيب پس از گزينش و پذيرش متقابل اوليه و توافق بر سرزمان و مكان و موقعيت هماهنگ شده، دو نفر در لباس پرسشگر و پاسخگو در نقطه‌اي به هم مي‌رسند. نه چندان خال الذهن نسبت به يكديگر كه اما و اگر كنند و نه صاحب قلبي مطمئن كه از تنش و استرس بدور باشند.

 

 

با تكيه بر يك مكالمه تلفني و احياناً معارفه حضوري يا معرفي اجمالي شخص واسطه و ميانجي، بايد راه نسبتاً باريك – اگر نه تاريك– اما نا همواري در پيش باشد. آنها دقيقاً نمي‌دانند چه انتظاراتي از طرف مقابل خود در مقام ميهمان يا ميزبان دارند. اما آن چه مسلم است در بدترين وضعيت جلسه خواستگاري چوپان كچل از دختر سلطان نيست!
پرسشگر با اندكي ادب و اطلاع از عرف جامعه خود مي‌داند كه نمي‌تواند به سادگي وارد فضاهاي خصوصي شود يا نادانسته و ناشيانه يافته‌هاي پاسخگو را به نقد بكشد. او به تجربه آموخته است كه بايد حسب مورد گاه شانه به شانه، وقتي سايه به سايه و بندرت پيش يا پس از راوي حركت كند. نه بترسد نه بترساند، نه مجيزگويي كند نه خود را مجاز بداند كه با پرسش‌هاي كليشه‌اي نظري با او مچ بيندازد.
پاسخگو براي پرسشگر به مثابه يك معدن است نه گنج؛ بنابراين در بادي امر شناخت كاوشگر از او سطحي است هم از اين رو جانب احتياط را در اين لايه‌برداري نگهميدارد و با تعريض و تعميق تدريجي پرسش‌هاي خود و نشانه‌شناسي همزمان پاسخ‌هاي راوي از هرگونه تخريب و يا اريب و انحراف از مركز محور مشترك متن اجتناب مي‌كند.
«پرسش باز پاسخ» و كلي گويي اولية براي گشت و شناسايي، به تبع آن و تهيه كالك مقدماتي عمليات نهايي است. و از آنجا كه مبتداي مسير حركت بعدي ما واقع مي‌شود، بسيار حساس و مخاطره آميز است.
با اين پرسش جهت‌دار از چند و چون موقعيت و شكل‌گيري مسئوليت راوي در جنگ در واقع شما مبنا و مقصود خود از مصاحبه را نيز به او القا مي‌كني و اين كلنگ اول اگر به سنگ بخورد، صرف نظر از عمر و انرژي تباه شده در بازخورد ممكن است اصل مبحث را مخدوش و مسير بازگشت و تسريع مجدد را چون يك راهكار لو رفته با مشكل جدي مواجه كند.
ما با اين پرسش آغازين كه به خاطر غيرمستقيم و عمومي و كلي بودنش به هيچ گونه حساسيتي دامن نمي‌زند، به دنبال سرنخ‌ها و سرپل‌هايي هستيم كه با جزئيات خود نقشه بالنسبه هندسي شده محيط موضوع و محدوده اوليه تردد ما را در مصاحبه به دست مي‌دهند و اين همان محدود كردن طرح است كه قدم اول در هر پژوهش است.
پس از آن ما پرسش‌هاي طبقه‌بندي خود را متناسب موقعيت ذهني ـ عيني پاسخگو بدون هر نوع پيش داوري عوامانه و عاري از هر نوع ابهام و متواضعانه و در عين حال هوشمندانه‌ در ميان مي‌گذاريم. در آن سؤال كليدي اوليه و باب الابواب مباحث، نوعي چرا، چگونه، چنين نهفته است و به اصطلاح نوعي سي.وي(C.V) است كه ما با در اختيار داشتن آن كمتر دچار اعوجاج و عوضي گرفتن مخاطب مي‌شويم.
پاسخ راوي، هر چند كوتاه، حاوي اسم و نشانيي است كه از اول تا آخر مورد استناد ما خواهد بود و اين چيزي نيست كه بتوانيم پيش از مصاحبه و قرار گرفتن مقابل هم و نوعي همبختي از آن سخن گفت. در اين نقطه از تعقيب و گريز روند پيگيري، مشكلي نيست؛ رابطه انساني ما، قوي يا ضعيف در يك كنش متقابل شكل مي‌گيرد و در طول مصاحبه حفظ مي‌شود و سخت بر كيفيت آن تأثير مي‌گذارد.
محقق در برخورد با مقام روايان(لااقل در يك حوزه)، مي‌تواند يك نفر باشد، با طرح توجيه و شيوه واحد. او در هر موقعيت و منزلتي، شخصاً با خبر رسان تماس مي‌گيرد، آداب بجا مي‌آورد و با صراحت تقاضاي خود را پيش مي‌كشد و از پاسخگو با عبارت: «هروقت»، «هركجا»، «هرمقدار» و «به هر ترتيب» مي‌خواهد به نحو مقتضي و بدون مزاحمت براي كار و زندگي‌اش، وقت ملاقات و مصاحبه‌اي را به او اختصاص دهد.
پاسخگو و راويان در آن طرف خطا تماس طبعاً يك نفر نيستند و از روش و منش واحدي لابد پيروي نمي‌كنند و در نتيجه عكس‌العمل گوناگوني از خود نشان مي‌دهند. با اين همه، به ملاحظه ايراني بودن مي‌توانند قدر مشتركي در امور مختلف داشته باشند و از جمله سنخيت كه مي‌تواند آن كنش متقابل را تحت تأثير خود قرار دهد، همين استقبال با احساس و بدرقه با عقل است. شايد از آن روي كه انسان بيش از عقلاني بودن موجودي ارادي است و برهمين مبنا فلاسفه ايمان را برعقل مقدم مي‌دارند. بهرحال اين خصوصيت كه صدر و ذيل هم نمي‌شناسد موجب مي‌شود كه ما عموماً به همه ملاحظات حسب ظاهر عاطفي و انساني، حرف آخر را اول مي‌زنيم و در اولين برخوردها در همه روابط چهره‌اي از خود نشان ندهيم كه بتوانيم تا آخر حفظ كنيم و گويا در مقياس وسيع‌تر اين رويه شرقي باشد تا غربي، اما از بلاتكليفي طرف مقابل و شرايط يك بام و دو هوايي چيزي نمي‌كاهد و اين غير از ناز و نياز گل و بلبلي در ادبيات عرفاني و يا عاشق و معشوقي است. به نحوي حكايت از عدم موازنه و موازين دارد. از اين روبه جاي اصول و مواد مورد توافق واقع شده، اخلاق و ارادت فردي را قرار مي‌دهيم كه بشدت دستخوش عوامل پيدا و پنهان ذهني ـ رواني شخصيت است، آنقدر كه شرايط علمي، اقتصادي و ايماني فرد را تحت الشعاع قرار دهد.
راوي، به اندازه ترس و طمعي كه نسبت به مصاحبه با تو مي‌تواند نداشته باشد و وظيفه‌اي كه براي خود در قبال اجتماع تبيين تجارب و ارزشمند آن به روايت خود نشناسد، مي‌تواند به نحو يك طرفه هر قرار قطعي‌اي را فسخ و هر نوع رفتاري را از خود جايز بشمارد. در حالي كه كمترين اين نوع معامله و مراوده را از ديگري بر خود ببندد، چندان كه چند دقيقه فقط چند دقيقه تأخير را نسبت به خود بي‌حرمتي تلقي كند. پس از آنجا كه بر قاعده لطف عمل مي‌كند، مبسوط اليه است و اين آن چيزي است كه جسارت محقق را در همه شئون، چون ميهمان وارد شده بر صاحبخانه، از او مي‌گيرد. اين حس مديون مراحم راوي بودن و دنباله‌رو و تابع او در مصاحبه باقي ماندن البته به نفع هيچ يك از طرفين و تاريخ شفاهي نيست. و پرسشگر جز اينكه با مكانيزم‌هاي مختلف و جريان سازي در گفت‌وگو، حس همكاري و همدلي و همفكري را در پاسخگو دامن بزند و به اين طريق او را از خر مراد پياده كند و مشاركت او را دامن بزند گريزي ندارد.

پرسش‌هاي مصاحبه
پرسش‌ها اصولاً با هدف روشنگري هر چه بيشتر محيط رخداد و اجزاء و عناصر سازنده و موجبه آن بوسيله باروري و فربه سازي داده‌ها مطرح مي‌شوند و امكان نقد و نظر در چند و چون واقعه را در پرسش‌هاي دقيق‌تر در لايه‌هاي بعدي فراهم مي‌آورند.
افراد روايتگر بسته به اينكه «صاحب‌نظر»، «صاحب‌خبر»، «صاحب اثر» و «صاحب نفر»، يعني مدير اجرايي در موضوع مورد مصاحبه باشند مورد سوال قرار مي‌گرفتند؛ گرچه هيچ‌ يك از اين موقعيت‌ها نافي ديگري نبود، اما به ندرت همة آن در شخص واحدي جمع مي‌شد. از اين رو پرسش‌هاي انتزاعي‌تر و يا علمي و اطلاعاتي و آماري‌تر بيشتر متوجه كساني بود كه در جايگاه يك مطلع و محقق ايستاده بودند؛ و نقش و سهم اجرايي‌تري نسبت به يك شاهد عيني و فعال منطقه‌اي داشتند.
مثلاً پرسش از مهندسي يا ديپلماسي خبر در سطح قائم مقام خبرگزاري و پرسش از تعامل بين اين سازمان با ارگان‌هاي موازي نظير راديو تلويزيون و ستاد تبليغات جنگ مربوط به رؤساي هر يك از اين تشكيلات مي‌شد نه از خبرنگار هرچند حرفه‌اي آن واحد. براي تهيه پرسش‌هاي اوليه، صرف نظر از آن چه در خلال مصاحبه‌ها فرا چنگ مي‌آمد، شايسته بود از حيث كتاب‌شناختي به آثار چاپ شده و نشده، گزارشها و مطالعات درون سازماني، تك نگاري‌ها و مجموعه‌هاي كشكول‌واري كه موضوع مورد پژوهش ما مي‌توانست جايي در آن داشته باشد، مراجعه شود و يا آنچه در قالب خاطره فردي يا گروهي و يا شرح حال احياناً گردآوري شده بود، اما با تأسفي عميق بايد گفت حتي در مقولاتي مثل عكس جنگ كه نسبت به «جغرافيا» و «محيط‌زيست» و «عشاير» كتبي به اين عنوان در طول دفاع مقدس تنظيم و تكثير شده بود، دريغ از چند صفحه كه به خود كم و كيف بحث عكس جنگ پرداخته باشد.
تقريباً نهادهاي متولي و دولتي به همان اندازه مؤسسات خصوصي لااقل در سال‌هاي دهه هفتاد، اهتمامي به اين امور نداشتند، و اگر شبهه‌اي در اين باور وجود داشت، پاسخ منفي مسئولان مربوطه پيش از شروع مصاحبه آن را مرتفع مي‌ساخت؛ اما سوگيري سؤالات در درجه نخست متوجه واقعيت مسأله بود و از حيث تاريخي، سال و ماه‌هاي نخستين جنگ مورد تأكيد قرار مي‌گرفت و بخاطر ابعاد غافلگيرانه آن و نوع معصوميت و نوآموزي كه در سازوكار مقاومت غير قابل اجتناب بود، با اهميت و اولويت نگريسته مي‌شد.
نبود يا كم اطلاعات پايه براي ارزيابي ميزان و نحوه خسارت و تبعات متعاقب آن، در سازمانهايي كه تاسيس آن به سالهاي قبل از انقلاب و جنگ
بازمي‌گشت و امكان ذكر جزئيات آن اكنون نيست موجب مي‌شد ما با حفره‌هاي عميق در روند مصاحبه روبرو شويم و نتوانيم ترتيب كرنولوژيك گفت و گو را حفظ كنيم.
نكته قابل توجه اينكه گسستگي و افتادگي‌هاي اساسي ناشي از اين كاستي‌هاي كمي موجب مي‌شد اكثر همّ و كوشش‌ ما درگير پيدا كردن اجزا و افراد هر چند جزئي و ناچيز قضايايي شود كه نمي‌توانستيم تصوير كلي هر چند مبهمي از آن‌ها در اختيار داشته باشيم. اگرچه به قول بنيامين والتر:«مورخ فرهنگي كارش پيدا كردن اشياي قيمتي حتي در ميان مواد زائد و خرده ريزه‌هاست.» و روش كيفي در مصاحبه راجع‌ به پديده‌هاي به غايت پيچيده انساني، به طريق پلكاني عمل مي‌كند و نمي‌تواند با پيش ذهن قطعي دنبال جفت و جور كردن اجناس خودش برود!
اما اينكه پژوهشگر به خاطر افتادگي‌هاي فوق الاشعار تلاشش بي‌وقفه در مصاحبه مصروف توليد اطلاعات به واسطه استنطاق راوي براي توصيف رويداد باشد و امكان نقد نقل‌ها را در گفت‌وگو به طور جدي از دست بدهد، جاي تأمل خواهد داشت.
در بحث پرسش‌ها از نخبگان و مسئولان ممتاز و درجه يك كشوري و لشكري، به خاطر ضيق وقت اداري آن دسته از اشخاص كه موقع مصاحبه هنوز بر مسند قدرت بودند و هم از اين روي كه رفتاري به شدت سياسي و محافظه كارانه داشتند و براي به ورطه هولناك پاسخ: بله، خير نيفتادن ايشان و در نهايت فرار هر چه بيشتر از تنگناي گفت‌وگو، ما ناگزير به طرح سؤالات چند پهلو و در عين حال فشرده، البته تاجايي كه مخل فهم و مقصود نشود، بوديم. و براي به جريان انداختن حافظه درگير او حتي المقدور سعي مي‌شد كه از طرح مسايل عمومي‌تر اجتناب و به جنبه‌هاي از مسأله توجه شود كه اختصاصاً مربوط به شخص پاسخگو مي‌شد؛ به نحوي كه در عين به چالش كشيدن موقعيت راوي او را براي رفع ابهام از خود جري كند. به ويژه در شرايطي كه مي‌داند معاونان او به مصاحبه كشيده شده‌اند و خواه‌ناخواه زواياي پنهان واقع امور در يك سازمان را هر يك متناسب با مسئوليت خود،‌ نشان خواهند داد.
محيط رسمي و جو سنگين اداري و فاصله جدي مقام مسئول با محقق نيز مي‌تواند به سهم خود او را در حد يك ارباب رجوع، ناگزير و مستأصل كند و او را با وجود پرسش‌هاي متنوع عديده در پرانتز زماني قرار دهد كه هر لحظه بسته‌تر و ملتهب‌تر مي‌شود. او در حالي كه چشم در چشم پاسخگو بايد متناسب دماي بحث از خود عكس‌العمل نشان دهد، نيازمند جفت و جور كردن سؤالاتي است كه چون شعر در مشاعره آغازشان بايد با پايان و رديف و قافيه شعر رقيب، قرابت داشته باشند و از طرفي براي تحميل ساختار موردنظر خود و پيروي نكردن از حواشي و متضرعاتي كه پاسخگو به آن دامن مي‌زند، ناگريز در مواقعي بايد بتواند سوالات جديد و غير وابسته به بحث را داخل جريان مصاحبه كند و آن سوالات چنان نيستند كه بطور منظم و طبقه‌بندي شده به خاطر سپرده شوند و مراجعه به آنها كه اينك در قطعات برگ‌هاي پاسور در دستان او هستند در حين گفت‌وگو و چشم بر نداشتن از راوي، كار به غايت دشوار و دردناك است و اين نيازمند خونسردي يعني عدم تأثير از فضاي گفت‌وگو و از طرفي با جديت و اهميت مطرح كردن پرسش‌هاست و در هر حال حفظ نشاط و انگيزه راوي رمنده و نازك دل كه بي‌شك باندازه پرسشگر نبايد نسبت به ضرورت مصاحبه توجيه و مسر باشد. مشكلي كه در سطوح ديگر به هيچ وجه با آن روبرو نيستيم. به ملاحظه فراخ‌تر بودن وقت، شرايط احياناً عاطفي حاكم و مهمتر از همه جزئي‌تر بودن سوالات و خلاصه تبديل شدن صورت راهبري مسأله به بازخواني خاطرات و ذكر مشاهدات و تأثرات كم و بيش عميق راوي در نقل وقايع. كه در مصاحبه بين الاثنين بايد آماده سازي، كنترل و تعويض كاست ضبط صوت و كارت حافظه دوربين ديجيتالي را نيز بدان افزود.
نكته بديهي بعد اجتناب از اطناب ممل و ايجاز مخل است! طراحي سوالات چنان كه در توضيح واضحات خود به جاي پاسخ ننشيند و بالعكس چندان ايما و اشاره نباشد كه لازم باشد براي تفهيم و رمزگشايي از آن متن ناچيز حاشيه‌نگاري شود. اگر چه در پرسش‌هاي اوليه به خاطر تفاوت زبان و فرمت خاص هر يك از ما بخشي از اين ناهمواري‌ها در نقل و انتقال لااقل نمادها و نشانه‌هاي مكالمات اجتناب ناپذير است.
نكته مهمي كه پاول تامسون در voicos of the past پيش مي‌كشد، اين است كه: «فضيلت در تاريخ شفاهي به نداشتن موضع سياسي، بلكه پيگيري يك زمينه اجتماعي با مفهوم ضمني سياسي است. تشخيص او اين است كه تنها موضع محافظه‌كارانه است كه مي‌تواند استفاده از تاريخ شفاهي را در محافظت از ارزش و غناي سرشار سنت اعتلا بخشد.» هر چقدر فضاي مصاحبه و پرسش‌هاي آن به جريان‌هاي سياسي معاصر نزديك بشود و پاي اشخاص و ملاحظات صنفي به ميان بيايد، پاسخ‌ها بازتابي و جانبدارانه خواهند شد و اصالت خود را در توضيح چيستي و چگونگي رخدادها از دست خواهند داد. و در آن صورت ما چيزي به نام «ميراث مشترك انساني»، عاري از شوائب فرقه‌اي و منفعت‌طلبانه نخواهيم داشت. ترتيبي كه ممكن است برخي از روات بخاطر شرايطي كه دارند مايل باشند به آن دامن بزنند و محقق بايد به دقت از هر پاسخي كه يك سرش بلند كردن گروه خود و سوي ديگرش به زمين كوبيدن رقيب است. به عنوان انحراف از بحث اصلي اجتناب كند. و اگر لازم بود نقل قولي را از يك مصاحبه به مصاحبه ديگر براي سنجش اعتبار و روايي يك قضيه گروه بزند از آوردن ذكر نام راوي طفره برود تا گفت‌وگو به انفعال كشيده نشود.
البته در يك «مصاحبه ساختمند» كه پرسش‌ها از پيش طرح‌ريزي شده‌‌اند ما نمي‌توانيم چون «حكايت آزاد» به واگويه بپردازيم. اما به راستي چطور مي‌توانيم در حالي كه مصاحبه خود را «اكتشافي» مي‌ناميم، مطلق پرسش‌هايي را مطرح كنيم كه در تمام حوزه‌ها كاركرد شان روشنگري پيرامون رخداد است؛ يعني اگر ما سؤالات خود را در حين مصاحبه دقيق نكنيم و با مايه‌هايي از واقعيت كه در خود دارند، آنها را دست‌افزار خود در تحقيق قرار ندهيم، در اين ميانه چه كرده‌ايم؟ از اين‌رو مصاحبه ما (بنا بر تقسيم‌بندي دلبرت ميلر) چيزي بين مصاحبه «ساختمند» و «بي‌رهنمون» است. بنابراين پرسش‌هاي آن در عين برخورداري از چارچوب قبلي، داراي انعطافي است كه به تصحيح و تكميل آن كمك مي‌كند و هرچه پيش برويم، دقيق‌تر، جزيي‌تر و كاربردي‌تر مي‌شوند.
از استثناها كه بگذريم، مقدار زمان مصاحبه معمولاً قطعي نمي‌شود؛ از اين‌رو جنس پرسش‌ها و تعداد آنها و نحوه طرحشان بسته به اين كه پاسخگو داراي چه ابعاد اطلاعات و قدرت بيان و نظم‌پذيري در پاسخ و ساير خصوصيات فردي باشد، تفاوت مي‌كند. بسا كه راوي خود به پرسش‌هاي مقدر پاسخ بدهد و يا با هوشمندي پاي سؤالاتي را به ميان بكشد كه بنا به ملاحظاتي محقق آنها را ناديده انگاشته يا بخاطر نداشتن علم و اطلاع كافي درست مطرح نكرده است و يا بنا بر اينكه پرسشگر را اهل و خودي فرض مي‌گيرد، در زمان مصاحبه با توسع برخورد كند. در چنين فضايي و عدم پيچيدگي شرايطي بديهي است كه محقق حتي هنگام سكوت‌هاي طولاني راوي، خويشتنداري كند و با جمله معترضه غيرموجهي شيرازه سخن را از هم نپاشد.
در مقابل اين گشاده‌دستي، بسا كه در مصاحبه ناگزير بشوي از حيث كلام و ادبيات، براي وضوح روايت در پاسخ به راوي كمك كني و با يكي دو كلمه او را از بن‌بست بيرون بياوري. با سخن او را به اصطلاح روي غلتك بيندازي و يا سؤال را با قطره چكان، كلمه به كلمه به او تفهيم كني. بي‌شك اين وضعيت گفت‌وگو بين دو نفري است كه اختلاف زبان و گويش دارند و اين غير از مصاحبه با سياستمداري است كه هر چند او را مورد بازجويي قرار دهي، پيوسته پرسش‌هاي شما بر پاسخ‌هاي ايشان غالب است. و چنين گفت‌وگوهايي وقتي به همان صورت محاوره‌اي منتشر مي‌شوند از حيث اختلاف سطح دوطرف، سخت افشاكننده هستند.
ترتيب ديگري كه من آن را در چند مصاحبه آزمودم و اتفاقاً جواب‌هاي مناسبي دريافت كردم، قرار دادن پرسش‌هاي كوتاه و در عين حال جالب توجه و غيرپيچيده و بحث‌برانگيز در لحظات پاياني قرار قطعي زمان مصاحبه بود كه نبايد به هيچ وجه با سؤالات خصوصي و داراي چالش و بالنسبه محرمانه يكي دانسته شود كه به خاطر حساسيت بسيار زيادشان اصولاً در دقايق آخر گفت‌وگو علني مي‌شوند تا به ادامه گفت‌وگو و سؤالات پيش روي آن (با فرض به هم ريختن فضاي فراهم آمده) صدمه‌نزند.
پرسش‌هايي در دل يك پرسش اما آنقدر ضروري و غيرقابل اجتناب كه اگر پاسخگو به يكي از آنها رضا داد، آنقدر جاذبه خواهد داشت كه از بقيه آن رو برنتابد و به اين ترتيب بود كه مشكل ضيق وقت حل مي‌شد و آخرين پرسش، خود چند پرسش بود كه چون قطعات يك مجموعه پاسخ‌شان در كنار هم قرار مي‌گرفتند.
از مسائل ظاهراً لاينحل مصاحبه كه پشتش به دوره «دوگل» مي‌رسد، پرسش‌هايي است كه باهم صراحت و وجاهت شنيده نمي‌شوند؛ نه اينكه بد شنيده و تعبير شوند.گويي مخاطب ما به اصطلاح با يك «دستور جلسه پنهان» وارد گفت‌وگو شده است و پيشاپيش تصميم گرفته است پاسخ‌هايي را كه خود طرح كننده پرسش آنهاست، به پرسشگر ديكته كند. شكل عمومي اين «بسته پاسخ» همان است كه با وجود طرح سؤال از ناحيه محقق و صرف‌نظر از آن گفته مي‌شود: «من لازم مي‌دانم مقدمه‌اي را پيشاپيش مطرح كنم...» در حالي كه آن خطابه قرّأ و نطق آتشين هيچ نسبتي لااقل ضروري با اصل موضوع مصاحبه و بحث ندارد! و به اين ترتيب گويي سؤالي در برابر سؤال شما قرار مي‌دهد و قرارداد قبلي بين خود با شما را به هم مي‌زند و در بدبينانه‌ترين فرض،‌گويي صلاحيت طرح سؤال را از شما سلب مي‌كند و اين امر آنقدر بديهي و همه جايي و معمول بين خاص و عام است كه تبديل به يك عرف و غلط مشهور شده است.
اين رويه در شروع، ممكن است در ضمن مصاحبه نيز ادامه پيدا كند و به نظر مي‌رسد اين حرمت كِبَر سن و سواد و مسئوليت و ـ واداشتن به وخامت اين وضع كمك كرده باشد. و بسا كه خود زائيده همين شرايط معمول نبودن «گفت» و «گو» باشد؛ يعني حرف زدن باهم نه براي هم! و اين عادت، خصوصاً در بين نسل اول بيشتر است و پزشكي و مهندسي و ديپلماسي ندارد. مدت مصاحبه، موقعيت راوي و نوع تريبون خطابه در اين گريز از محور و متن مورد توافق مؤثر نمي‌افتند، و اين همه غير از اصلاحاتي است كه بعضي راويان به خود حق مي‌دهند در مورد سؤالات روا بدارند و آن را مطابق ميل خود تنظيم كنند و اين همه لابد به خاطر اكتشافي بودن مصاحبه نه تحمل كه مورد تأمل واقع مي‌شوند.

پاسخ‌هاي مصاحبه
اغلب پاسخگويان، از هر طبقه و طيفي كه باشند، طبعاً جوابگوي همه پرسش‌هاي طرف مصاحبه خود نيستند. نخست به دليل اينكه به اندازه پرسشگر عمر صرف طرح مسايل نكرده‌‌اند و عموماً اين امور،‌ موضوع و مد نظرشان نبوده است. و از سويي نداشتن اطلاعات كافي پيرامون آنچه به تجربه اندوخته‌اند و احياناً فراموشي ناشي از فرسايش ذهن، خصوصاً در قضاياي غيرمعاصر و موقعيت فعلي در كار و زندگي كه لابد نسبت با گذشته مربوط به ربع قرن ايشان ندارد، شرايط‌شان قابل درك است. اما اين همه باعث نمي‌شود پژوهشگر پرسش‌هايش به علم و اطلاع فعلي راوي محدود كند. او مثل ماهيگيري است كه (در محل و موقع مناسب) مرتب به اميد صيد تازه، قلاب مي‌اندازد، هر چند نوع پاسخ بعضي روات او را از عرش به فرش بكشند.
وظيفه پرسشگر مرتب باز آوردن پاسخگو از حاشيه به متن است و در درجه بعد با ارجاع دادن به شواهد و قرائن ساير مشاهدات و مستندات به راوي در تجديد خاطرات او كمك كند. اما در نهايت پيچيدگي مناسبات انساني و اجتماعي مانع از اشراف و آگاهي نه تنها محقق بلكه راوي به مافي‌الضمير هزار توي خود است و با اين حساب هر دو در مصاحبه دست به غواصي مي‌زنند و براي شكار آن لحظات كمان به هر سو مي‌كشند. پرسش‌هاي و پاسخ‌هاي ناقص و ناكافي دوطرف حكايت از همين عدم حضور قطعي در كم و كيف رويداد ارزيابي مي‌شود.
«ترزال بي‌كر» در عوامل كاهش دهندة تحليل(آناليز) راوي از پنج نوع پاسخ ناكافي نام مي‌برد: 1) پاسخ بخشي (ناكافي)، 2) سكوت (بي‌جوابي)،
3) جواب نامربوط (غيردقيق)، 4) جواب نامرتبط (تحريف شده) و 5) پرگويي در جواب. كه مي‌توان بدان چنان كه گذشت پاسخ به سؤال مقدر (خود ساخته) و پاسخ كلي به پرسش جزيي و بالعكس آن را افزود.
شايد بتوان پاسخ محققانه را نيز به مجموعه فوق‌الذكر افزود. و آن جايي است كه بر سبيل تصادف راوي و شاهد عيني ما به نحو شخصي يا گروهي در موضوع و مانحن‌فيه دست به تحقيق عميق زده باشد كه در اين صورت بسا كه پاسخ پخته و سخته او به سؤالات ما از آستانه توقع طرح ما درگذرد و اين خوش‌شانسي البته اغلب نادر و نايافتني است هرچند ما مواردي از آن تجربه كرده باشيم.

كلام آخر
اگر از سهو و خطاهاي عالمانه و يا احمقانه روزهاي اول در هر حرفه از جمله مصاحبه دو تاريخ شفاهي و پرسش‌هاي آن با قدري خطرپذيري و به همان نسبت البته خلاقيت و كشف بتوان گذشت، نمي‌توان به هيچ وجه و در هيچ سطحي به مصاحبه‌اي تن درداد كه راوي آن اين فرصت را براي معرفي خود و شرح و بسط نهاد واسطه بدان و به اصطلاح ماله‌كشي و رفع و رجوع كاشتي‌هاي در جاي خود مهم، مي‌پردازد و يكسره در مقام پروردگاري قلم عفو بر تمام خبط و خطاهاي خرد و كلان مي‌كشد و با ترسيم يك فضاي روحاني و غيربشري امكان تجربه و تعميم آن فرصت را از سايرين سلب مي‌كند. و از امر تقريباً بلااستثنا در جامعه ما از آفات مصاحبه با دست‌اندركاران در هر حيطه و پست و مقام است. و هم از اين روي دايره مصاحبه‌هاي حرفه‌اي در طول تاريخ شفاهي، در شرق و غرب همان طور كه بافاصله حداقل يك نسل از زمان رويداد توصيه مي‌شود، در انتخاب پاسخگو و شاهدان عيني به كساني بسنده مي‌شود كه عموماً دوره بازنشستگي خود را طي مي‌كنند چه در سياست و تجارت، كارگزاران منفعل نشده و فاصله نگرفته از مسئوليت نوعاً مصلحت‌انديش، محافظه‌كاراند و به هيچ وجه به خود پالايي در حين حركت و عمل معتقد نيستند و در حالي كه در مهمترين ابعاد حضور خود دست به سعي و خطا مي‌زنند و تجربه مي‌كنند و قادر به پيش‌بيني امور نيستند، از بيان جزئيات اين راه طي شده، هر چند در طي مسير آن بسيار بر خود خنديده باشند، طفره مي‌روند و مضحك‌تر از همه اين كه به محض فاصله از قدرت و به تبع آن، شهرت و ثروت، تمام آن تأسيسات و بنيان‌ها را در حوزه اقتدار پيشين خود يكسره به چالش كه نه به نكوهش مي‌كشند، گويي با كناره‌گيري او ستون فقرات آن سازمان آسيب ديده است. در حالي كه پاسخ‌ها باندازه برخورداري‌شان از «انتقاد از خود» انساني‌ترند.
صداقت و نه تنها نيّت خالصانه راوي در ذكر وقايع اگر چه طبيعتاً مثل نسخ خطي قديمي به خاطر بُعد مسافت حافظه او با واقعه، داراي افتادگي، سائيدگي و اغتشاش باشد، به همان ميزان بيانگر عدم دخل و تصرف و ويرايش پاسخگو خواهد بود و بر اعتبار باقيمانده اين متن خواهد افزود.
در بحث پرسش و پاسخ، تا آنجا كه به پرسشگر مربوط است، هرچند جنس سؤالات مثل دعا حتي نفرين، واقعي‌تر، صميمي‌تر و مربوط‌تر به موضوع باشد و با لحن و بيان ساده و صريح مطرح شود، در پاسخ نيز هم جنس خود را درخواهد ربود. خاصه اينكه اگر محقق متقاضي واقعاً فقر و تهيدستي خود را در موضوع مطرح شده، در هر مقام و منزلتي، بنده‌وار به نمايش بگذارد، پاسخگو را كريم‌تر خواهد يافت و به نسبتي كه بنا به هر دليل خود را مستغني نشان دهد، راوي محتاط‌تر عمل خواهد كرد و او را نه نتها كنار خود كه در مقابل خود خواهد يافت.

نویسنده: سيد مهدی فهيمی
منبع: روزنامه اطلاعات یکشنبه3 مرداد 1389- 13شعبان1431 - 25جولای2010-شماره24807

 


پنج شنبه 26 اسفند 1389  6:48 PM
تشکرات از این پست
ghezel
ghezel
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : بهمن 1388 
تعداد پست ها : 2068
محل سکونت : گلستان

تاريخ شفاهي در جنگ عراق عليه ايران-1

مقدمه:
اهميت حضور ميليوني مردم در جنگ طولاني و متفاوت از جنگ‌هاي گذشته ايران و پديد آمدن گونه‌هايي بديع از فرهنگ اجتماعي و ادبيات شفاهي برخاسته از آرمان‌هاي ملي ـ مذهبي مشترك با راز و رمزهاي ديني مسلط بر سازمان رزم كه از طريق آموزش و تلقين، سهم مهم و مؤثري در وفاق آحاد افراد رزمنده و فرهنگ‌پذيري مناسب حال و هواي جنگ در اقشار مختلف داشته، از جمله موجبات و مقدمات ضروري به ثمر رسيدن طرح «فرهنگنامه جبهه انقلاب اسلامي ايران در جنگ تحميلي» بوده است.
اين طرح كه دو دهه (1366 ـ 1381) گذشته به ثمر رسيده و با بيش از يكصدهزار راوي، كلان‌ترين اثر در «تاريخ شفاهي ايران»، برشمرده شده، در سه عرصه گفتاري، نوشتاري و رفتاري، داراي مظاهر و مصاديق 20 گانه‌اي با بيش از 50 هزار مدخل شناسه، در فرهنگ عمومي جنگ است.
ترسيم موقعيت مردم مدافع انقلاب در جنگ تحميل شده كه تماميت انساني و كمال هستي خود را در ايثار جان و مال و شهادت در راه خدا مي‌انگاشتند و جغرافياي جنگ ميدان حضور و عبور از حيات بشري آنان به عرصه مقامات الهي بوده، به عنوان انسان كامل سياسي در بينش عرفاني شيعي، مدنظر اين پروژه قرار گرفته است.
پس از استقراء در ذهن و زبان و ضمير راويان رزمنده و احصاء مفادي از آن گنج گرانسنگ،‌ توجه به جزء مكمل آن، يعني نقش نخبگان نظامي و سياسي، كارگزاران اقتصادي، علمي و فرهنگي كه قائله جنگ و رتق و فتق امور آن در ابعاد داخلي و خارجي بعد از رهبري آن امام همام ـ دائرمدار مديريت و صلاحيت علمي ـ ايماني ايشان به عنوان اجزاء بدنه كارشناسي نظام، در دو سطح خرد و كلان بوده، مدنظر قرار گرفت .
قدر مشترك اين مديران و مسئولان و صاحبان حرفه و مشاغل، چه در امر بهداري و پزشكي و چه در مهندسي يا جغرافيا كه جزو لايتجزاي سازمان رزم محسوب‌اند و چه در امور ديپلماسي، خبر، عكس و مطبوعات كه دست‌افزار مقاومت و واسطه رسيدن به اهداف آن هستند و يا فعالان محيط زيست و امور عشاير مرزنشين كه جنگ بر آنان واقع شده، و حتي كساني كه راجع به جريان پايداري در ابعاد و ظرفيت‌هاي هنري، كار حرفه‌اي و به نحوي سياست‌گذاري مي‌كنند،‌ محوريت جنگ عراق عليه ايران است.
همه اين افراد به مثابه اندام كالبدي واحد عمل مي‌كنند و جز دفع تهديدهاي دشمن و دستيابي به صلح و امنيت پايدار مقصودي ندارند و اكثريت قريب به اتفاق ايشان در چارچوب سياست‌هاي كلان دفاعي نظام مسئوليت داشته‌اند.


اهداف و استراتژي
آنچه در اين مجموعه مقالات به عنوان برآيند صدها ساعت مصاحبه در بيش از 10 حوزه تعقيب شده، شناسايي افكار و رفتار راويان از خلال نگرش‌ها و ارزش‌گذاري‌هاي خاص ايشان در فراز و فرود مسئوليت اجتماعي ـ حرفه‌اي خود در ايام جنگ است.
و اين كه طي چه فرآيندي مستقيم و يا با واسطه، كنش و يا واكنش ايشان برانگيخته شده و چه بازخوردهايي را به دنبال داشته است.
چرا و چگونه به اين يا آن روش فكر و عمل شده و صد البته اين كه چگونه مي‌توان اين شاخص‌هاي فردي و جريانات اجتماعي و الگوها را در طي مصاحبه مورد تميز و در درجه بعد تفسير و در نهايت امر تعميم قرار داد. و خلاصه آنچه در يك تحقيق كيفي مورد نظر است. (ر.ك: طراحي پژوهش‌هاي اجتماعي ـ نورمن بليكي، چاوشيان، نشر ني، 1384)
در وضعي كه (به‌قول بليكي) مفاهيم مربوط به رخدادها به تشخيص نرسيده و رابطه و نبود رابطه آنها درك و دريافت نشده، براي كشف، فهم، توصيف، تبيين و پيش‌بيني و توضيح مجموعه افكار پراكنده راويان و ارزيابي آنها در شرايط نداشتن علم و اطلاع از مفاهيم، مكان و موقعيت تحقيق، بي‌شك استراتژي ما «استراتژي استقرايي» و استفهامي است.
نبود سوابق پژوهشي و نقص اطلاعات در هر حوزه ناگزير از پيش گرفتن فرآيند تكويني است و تصميم هر مرحله از تحقيق به نحو پلكاني متكي و موكول به آموخته‌هاي پيشين خواهد بود.
اين انعطاف‌پذيري در روش اكتشافي به عبارت دقيق «بليكي» قطعاً به معني فاقد جهت بودن تحقيق و ساخت ناپذيري روش‌هاي پژوهشي نيست، بلكه صرفاً از سر وسعت و پهن دامنگي ميدان عمل است كه بتدريج و با پيشرفت كار دقيق مي‌شود.

روش‌شناسي
«زمينه‌يابي» بودن نوع تحقيق باعث مي‌شود از مصاحبه به عنوان ابزار سنجش روانشناختي و جامعه‌شناختي روايت با تأكيد بر «روايي»، «اعتبار» و «عينيت» استفاده شود و پرسش‌هاي مصاحبه اغلب بر چيستي، چرايي و چگونگي رفتارها مبتني باشد.
شيوه‌اي ساختمند و طراحي شده و متمركز و نه واگويه آزاد و باز پاسخ؛ به صورت شخصي و كمتر گروهي، با رويكردي واقعي و تكويني و نه تطبيقي و مقايسه‌اي.
در هر موضوع و حيطه، چند لايه مصاحبه صورت گرفته است.
مثلاً در بهداري رزم، با رئيس ستاد امداد و انتقال مجروح، مسئول بهداري رزمي، و مسئولان اورژانس، جراحان عمومي جنگ و درنهايت فرمانده محور امداد و امدادگر عملياتي باسابقه و حرفه‌اي گفت‌وگو شده است.
طــرح پرســـش‌هاي مشترك از مسائل واحد منطقه‌اي و اختصاصي در هر حرفه، به توســـعه متفـــاوت هرچه بيشتر داده‌ها كه كاربــــردپذيري بيشتر نظري را به دنبال خواهند داشـت، مي‌انجـامد؛ با تأكيد بر بســـتر و خصوصياتي كه مقوله در آن واقع شـــده، راهبــــردهايي كه به وسيله آن اداره و كنترل شده و سطوحي كه رخـداد از آن عبور كـرده و به انجام رسـيده اســـت؛ با پي‌جويي منظـم مسيرهـاي حركـــت، مفاهيم مرتبط با يكـديگر، نتيـجه حاصله طبعاً به طـور تلفيقي، بنيادي و كاربردي خواهد بود.

نویسنده: سيد مهدي فهيمي
منبع: روزنامه اطلاعات یکشنبه 27تیر 1389-6شعبان1431 - 18جولای 2010- شماره 24801

پنج شنبه 26 اسفند 1389  6:48 PM
تشکرات از این پست
ghezel
ghezel
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : بهمن 1388 
تعداد پست ها : 2068
محل سکونت : گلستان

صدور انقلاب؛ تمنا و تقابلی از درون و بیرون

امام خميني(ره): altامروز جنگ حق و باطل، جنگ فقر و غنا، جنگ استضعاف و استكبار و جنگ پابرهنه‌ها و مرفهین بی‌درد شروع شده است. و من دست و بازوی همه عزیزانی كه در سراسر جهان كوله‌بار مبارزه را بر دوش گرفته‌اند و عزم جهاد در راه خدا و اعتلای عزت مسلمین را نموده‌اند، می‌بوسم و سلام و درودهای خالصانه خود را به همه غنچه‌های آزادی و كمال نثار می‌كنم و به ملت عزیز و دلاور ایران هم عرض می‌كنم خداوند آثار و بركات معنویت شما را به جهان صادر نموده است.

میل به تجلی و مورد توجه واقع شدن خصیصه‌ای ذاتی است. هر انسانی كه تفكر می‌كند و آرزوی اصلاح جامعه بشری را دارد، با چنین تمنایی از درون و بیرون مواجه است؛ به همین دلیل است كه تفكر اوج می‌یابد، كتابها نوشته و شعرها سروده می‌شوند، حماسه‌ها شكل می‌گیرند، اجتماعات پدید می‌آیند، مجامع بین‌الملی موضوعیت می‌یابند، قدرت و زیبایی ستایش می‌گردد و عدالت واژه‌ای جاوید باقی می‌ماند؛ و اساساً یكی از مهم‌ترین انگیزه‌های مردان و زنان بزرگی كه جامعه بشری از سرچشمه دانش و معرفت خود بهره‌مند كرده‌اند ـ از منزوی‌ترين و فردگرایانه‌ترين مكاتب فكری و فلسفی تا اجتماعی‌ترين و مردمی‌ترین آنها ـ از همین میل سرچشمه می‌گیرد. بدون این تمنا هیچ كوشش فردی مؤثر شكل نمی‌گیرد تا چه رسد به انقلاب‌های عظیم اجتماعی نظیر انقلاب اسلامی ایران، البته هر چه این تمایل از فردیت به جمعیت و از جمعیت به جهانی شدن میل می‌كند، با موانع بیشتری روبرو می‌شود و اوج این تقابل وقتی است كه انقلابی نظیر انقلاب اسلامی ایران با چنین تمنایی از درون و بیرون برای جهانی كردن آرمان‌ها و ارزش‌های انقلاب خود روبرو می‌شود. و بدین‌سان بزرگترین تقابل سیاسی، نظامی، اقتصادی، فرهنگی تبلیغی در تاریخ بشر برای مهار شكست آن در سطح جهانی به وقوع می‌پیوندد.
جستجو برای شناسایی دلایل این تقابل كه حتی در نظام دو قطبی ـ توسط دو بلوك رقیب ـ شاهد آن نبوده‌ایم، دلیل اجماع دو قطب قدرت برای شكست و نابودی انقلاب اسلامی، و اینكه چرا روح حماسی انقلاب اسلامی‌ همچنان رو به عروج و عزت باقی مانده و تمنای صدور آن از درون و بیرون پا برجاست، به اضافه تهاجم جدیدی كه علیه انقلاب اسلامی‌توسط دوستان نادان و دشمنان دانا آغاز گردیده است، انگیزه نوشتن این سطور می‌باشند. بحث صدور انقلاب اسلامی از لحظه ورود حضرت امام (ره) به پاریس و اوج‌گیری نهضت مقدس مردم ایران در كانون توجهات جامعه جهانی قرار گرفت و اولین پرسشها در این باب توسط نهادهای سیاسی غرب و قبل از پیروزی انقلاب اسلامی مطرح گردیده‌اند؛ دلایل امر نیز روشن بوده است. زیرا انقلاب اسلامی‌ ایران یكبار دیگر پس از جنگ‌های صلیبی، اسلام و ارزشهای متعالی آن را مبنای هویت و حركت مجدد مسلمان‌ها قرار می‌داد و اگر جنگهای صلیبی با آزادسازی سرزمین‌های غصب شده عملاً خاتمه یافت، انقلاب اسلامی ‌به دلیل وقوع در استراتژیك‌ترين منطقه جهان و در مهمترین كشور این منطقه و با شورانگیزترین شعائر و وحدت بخش‌ترين ایدئولوژی و با بی‌شمارترین مخاطبین و در گسترده‌ترين جغرافیا و با شدیدترین تمنا و تمایل برای توسعه و صدور ـ از درون و بیرون ـ برای تغییر مبانی نظام بین الملل و بالتبع تغییر ساختار آن ـ نظام دو قطبی ـ مواجه بود، به همین دلیل موج مقابله با مقوله صدور انقلاب اسلامی قبل از پیروزی نهایی آن در 22 بهمن 1357 آغاز گردید. البته پاسخ حضرت امام(ره) نیز روشن و صریح بود: «نهضت مقدس ایران نهضت اسلامی ‌است و از این جهت بدیهی است كه همه مسلمین جهان تحت تأثیر آن قرار می‌گیرند.» (1)
با پیروزی انقلاب اسلامی‌ و تشكیل دولت، بحث صدور انقلاب به یكی از اصلی‌ترين و جذاب‌ترین موضوعات جامعه انقلابی ایران تبدیل گردید. برداشتهای اولیه نزد دوستان و دشمنان یكسان بود، انقلاب اسلامی‌ همچون سایر انقلاب‌های دنیا باید یكی از سه دیدگاه ذیل را انتخاب نماید:
الف ـ دیدگاه رادیكال: در این دیدگاه منافع ملی با منافع آرمانی یكسان فرض می‌شود و هر نوع نرمش در برابر نظام بین‌المللی مطرود و براندازی نظام‌های مخالف در اولویت خط حماسی صدور انقلاب قرار می‌گیرد.
ب ـ دیدگاه فرصت‌طلبانه: طرفداران این دیدگاه منافع ملی را اصل و منافع آرمانی را فرع بر آن می‌دانند. تكیه گاه اصلی را بر بازسازی ملی و كوشش برای صدور انقلاب را غیر منطقی و مؤكول به اقتضاء شرایط بین‌الملی می‌دانند.
ج ـ دیدگاه محافظه‌كارانه: این گروه منافع آرمانی را فاقد وجاهت بین‌المللی دانسته و تنها منافع ملی را به رسمیت می‌شناسند. این دیدگاه هر گونه فعالیتی را برای صدور انقلاب عملی نادرست و موجب برانگیختن حساسیت منفی جامعه جهانی بر علیه منافع ملی می‌داند. لكن بنیانگذار جمهوری اسلامی ‌در ایران، علی‌رغم تأكید دائمی ‌بر خدشه‌ناپذیر بودن اصل صدور انقلاب به نفی و طرد هر سه دیدگاه پرداخته‌اند. دلایل حضرت امام را می‌توان به شرح ذیل دسته بندی نمود:

الف ـ دلایل مكتبی: هر سه دیدگاه از صدور انقلاب كسب قدرت را هدف دارند، حال آنكه در باور حضرت امام هدف از صدور انقلاب انجام تكلیف برای ترویج اسلام است نه كسب قدرت.
ب ـ دلایل جامعه‌شناختی: از دید حضرت امام صدور انقلاب باید نتیجه كار مشترك و مؤكول به خواست توأم با كوشش خود مردم باشد. در صورتی كه هر سه دیدگاه حركت‌های زورمدارانه كه مستلزم اخذ تصمیم و اقدام بجای ملت‌ها است را در دستور كار دارند.
ج ـ دلایل سیاسی: هر سه دیدگاه به صدور انقلاب نگاه ابزاری دارند، حال آنكه حضرت امام آن را یكی از اصول سیاست خارجی در اسلام می‌دانند.

مزید بر دلایل فوق باید توجه داشت كه حضرت امام در زمان نفی و طرد هر یك از سه دیدگاه مطروحه لحن و نحوه استدلال بخصوصی داشته‌اند كه مبین دقت و توجه ایشان به جبهه خودی و بیگانه نیز می‌باشد. ایشان در پاسخ به گروه اول ـ دیدگاه رادیكال ـ كه توجیه قدرتمند خود را از عبارت زیبای ایشان اسلام مرزی نمی‌شناسد (2) گرفته بودند، با لحنی آمرانه و ارشادی می‌فرمایند: «ما كه می‌گوییم باید انقلاب به همه جا صادر بشود، این معنی غلط را از او برداشت نكنند كه ما می‌خواهیم كشورگشایی كنیم. ما همه كشورهای اسلامی ‌را از خودمان می‌دانیم. همه كشورها باید در جای خودشان باشند.» (3) علت طرد این دیدگاه توسط حضرت امام(ره) آن است كه طرفداران این نظریه به دلیل روح حماسی، قدرت دشمن را نادیده و یا كم ارزیابی می‌كنند و به دلیل عدم موفقیت به ماجراجویی و نهایتاً به شكست تن خواهند داد. لحن ایشان در نفی و طرد دیدگاه دوم ـ فرصت‌طلبانه ـ هشدار دهنده است: «مسائل اقتصادی و مادی اگر لحظه‌ای مسئولین را از وظیفه‌ای كه برعهده دارند منصرف كند، خطری بزرگ و خیانتی سهمگین را به دنبال دارد. باید دولت اسلامی ‌تمام سعی و توان خود را در اداره هرچه بهتر مردم بنماید، ولی این بدان معنی نیست كه آنها را از اهداف عظیم انقلاب كه ایجاد حكومت جهانی است منصرف كند.» (4) به باور حضرت امام طرفداران این دیدگاه با اضافه ارزیابی نمودن نظام سلطه، فرصت‌طلبی را مشی سیاست خود قرار خواهند داد و استفاده از زور ـ قدرت ظالمانه ـ را برای حفظ دستاوردهای محدود و مقطعی ـ اگر دستاوردی را تصور كنیم ـ مجاز خواهند دانست و در نهایت یا شكست خورده یا بدتر از شكست به همان قدرتی تبدیل می‌شوند كه برای براندازی آن قیام كرده بودند.
لكن لحن پاسخ ایشان به گروه سوم ـ دیدگاه محافظه‌كارانه ـ قاطع و كوبنده است: «ما انقلاب‌مان را به تمام جهان صادر می‌كنیم.»(5)  از منظر امام این دیدگاه كه خاستگاهی ملی‌گرایانه ـ ناسیونالیستی ـ دارد ضمن آنكه از فضای پیرامونی غافل و موجبات محاصره و اضمحلال انقلاب را فراهم می‌نماید، اساسا دیدگاهی ضد (غیر) اسلامی است زیرا نسبت به اولین وظیفه دولت اسلامی یا هر فرد مسلمان كه نشر و تبلیغ اسلام در جهان است موضعی منفی دارد، وظیفه ای كه مسلمانان در ضعیف‌ترين شرایط سیاسی و اجتماعی خود و در زمان دور بودن از قدرت از آن دست نكشیدند، و جهاد مستمر حضرت امام در این رابطه نزدیك به هفتاد سال قدمت دارد.
آنچه از بررسی مواضع حضرت امام در نفی و طرد سه دیدگاه فوق مسلم است، تلاش ایشان برای بنیانگذاری روش و شیوه جدیدی برای صدور انقلاب (اسلامی) است. زیرا شكست هر سه دیدگاه، مبین وجود روش‌های مقابله با آنها در ادبیات سیاسی غرب و نظام‌های استعماری پیشرفته و سازمانهای جاسوسی با سابقه‌اش می‌باشد و امام با طرد آنها و جایگزینی روش جدیدی برای صدور انقلاب، نیروی بازدارندگی غرب در این مقوله را زمین‌گیر، سردرگم و ناتوان ساخت. به گونه‌ای كه یكی از منادیان دیدگاه سوم كه هم سابقه زندگی طولانی در غرب و هم ارتباطات وسیعی با محافل این كشورها دارد، به شكل ناشیانه‌ای ضمن منحوس دانستن واژه «صدور انقلاب» (6) در محاوره بین‌المللی دلایل مخالفت خود و جریان همفكرش را با صدور انقلاب چنین بیان می‌كند: «انقلاب كالا نیست كه در كوله‌پشتی‌های انقلابی‌های ایران بشود به دنیا صادرش كرد». (7) تردیدی نیست كه اندیشه صدور انقلاب در كوله پشتی متعلق به هیچیك از مسئولین و انقلابیون جمهوری اسلامی ایران نبوده و نیست. زیرا كسانی كه فكر می‌كنند انقلاب كالايی است كه در كوله پشتی قابل صدور باشد، همان اندازه احمق‌اند كه كسانی بخواهند با همین انگ و برچسب از صدور انقلاب جلوگیری كنند. علی‌ای‌حال از دیدگاه حضرت امام اعتقاد به اسلام و ارزش‌های متعالی آن مترادف با احساس مسئولیت دائمی ‌نسبت به سرنوشت كلیه انسان‌هاست.
در این دیدگاه همانگونه كه نادیده انگاشتن مرزها نتیجه‌ای جز ماجراجویی و شكست در پی ندارد، بستن مرزها و اسیر شدن در قیوداتی نظیر رشد و توسعه ملی بدون توجه به سرنوشت سایر ملت‌ها كاری عبث و بیهوده است و نمی‌توان الگوی مناسبی برای ملت‌ها گردید، مگر آنكه در قبال مسائل و معضلات آنها احساس مسئولیت دائمی داشت و به ندای مظلومیت آنها پاسخ داد. به بارو حضرت امام اشاعه پیام رهایی‌بخش و عزت‌آفرین انقلاب اسلامی در عصر ارتباطات مؤكول به اجازه نشر از جانب مخالفان نیست، بویژه اگر این انقلاب بر علیه درد و رنج مشترك همه انسان‌ها باشد. حضرت امام، انقلاب اسلامی‌ را الگوی ارزش‌های مطلوب مردم تحت ستم می‌دانستند و معتقد بودند انقلاب اسلامی ‌از آن جهت كه معرف آرمان‌های مردم محروم و مسلمانان مظلوم است، مورد پذیرش آنان قرار خواهد گرفت و مشی خود را بر نفی ظلم و ظلم‌پذیری، نفی سلطه و سلطه‌گری و نفی سكوت و برخورد انفعالی قرار دادند. ایشان بدین‌سان انقلاب اسلامی ‌را نه به عنوان یك آرمان و آرزوی دست نیافتنی بلكه به عنوان یك امر عملی و تحقق‌پذیر به دنیا صادر كردند. بهتر آن است كه خاتمه این فصل را مزین به كلمات همیشه جاوید آن حضرت كنیم و شاهد كوشش خستگی‌ناپذیر ایشان از قبل از پیروزی انقلاب اسلامی ‌تا آخرین روزهای حیات مباركشان درباره همین تكلیف الهی ـ صدور انقلاب ـ باشیم. و در این رابطه، مخاطبین انقلاب اسلامی ‌و مفاهیم قابل صدور آن را به شماره‌ای دیگر واگذار نماییم.
«نهضت مقدس ایران، نهضت اسلامی است. از این جهت بدیهی است كه همه مسلمین جهان تحت تأثیر آن قرار می‌گیرند.» (8) (10/10/1357)
«ما انقلاب‌مان را به جهان صادر می‌كنیم. چرا كه انقلاب ما اسلامی ‌است. و تا بانگ لا اله الا الله و محمد رسول الله(ص) بر تمام جهان طنین نیفكند، مبارزه هست و تا مبارزه در هر كجای جهان علیه مستكبرین هست، ما هستیم.» (9) (22/11/58)  «ما باید در صدور انقلابمان به جهان كوشش كنیم و تفكر اینكه ما انقلابمان را صادر نمی‌كنیم كنار بگذاریم، زیرا اسلام بین كشورهای مسلمان فرقی قائل نمی‌باشد و پشتیبان تمام مستضعفین جهان است. از طرفی دیگر تمام قدرتها و ابرقدرتها كمر به نابودیمان بسته‌اند و اگر ما در بسته بمانیم قطعاً با شكست مواجه خواهیم شد. ما باید حسابمان را صریحاً با قدرت‌ها و ابرقدرت‌ها یكسره كنیم و به آنها نشان دهیم كه با تمام گرفتاری‌های مشقت باری كه داریم با جهان برخورد مكتبی می‌نماییم.» (10) (1/1/59) «ما امروز دورنمای صدور انقلاب اسلامی ‌را در جهان مستضعفان و مظلومان بیش از پیش می‌بینیم.» (11) (15/2/62) «اسلام صادر شد در سرتاسر دنیا، از این سیاه‌های عزیزی كه در امریكا هستند و تا افریقا و تا شوروی و همه جا، نور اسلام تابیده است و توجه مردم به اسلام شده است. و مقصود ما از صدور انقلاب همین بود و تحقق پیدا كرد و انشاءالله اسلام در همه جا غلبه بر كفر پیدا خواهد كرد.» (12) (4/2/64)
«عطر خونهای پاك شهدای عزیز ما، در تمامی‌جهان پیچیده و اثرات آن را در اقصی نقاط عالم مشاهده می‌كنیم. حماسه مردم فلسطین یك پدیده تصادفی نیست، آیا دنیا تصور می‌كند كه این حماسه را چه كسانی سروده‌اند و هم اكنون مردم فلسطین به چه آرمانی تكیه كرده‌اند كه بی‌محابا و با دست خالی در برابر حملات وحشیانه صهیونیست‌ها مقاومت می‌كنند؟ آیا تنها آوای وطن‌گرایی است كه از وجود آنان دنیایی از صلابت آفریده است؟ آیا از درخت سیاست‌بازان خود فروخته است كه بر دامن فلسطینیان میوه استقامت و زیتون نور و امید می‌ریزد؟ اگر این چنین بود، اینها كه سالهاست در كنار فلسطینیان و به نام ملت فلسطین نان خورده‌اند! شكی نیست كه این آوای الله اكبر است، این همان فریاد ملت ماست كه در ایران شاه را و در بیت‌المقدس غاصبین را به نومیدی كشاند. و این تحقق همان شعار برائت است كه ملت فلسطین در تظاهرات حج، دوشادوش خواهران و برادران ایرانی خود فریاد رسای آزادی قدس را سر داد و مرگ بر آمریكا، شوروی و اسرائیل گفت، و بر همان بستر شهادتی كه خون عزیزان ما بر آن ریخته شد، او نیز نثار خون نمود و به رسم شهادت آرمید. آری، فلسطینی راه گم كرده خود را از راه برائت ما یافت و دیدیم كه در این مبارزه چطور حصارهای آهنین فرو ریخت و چگونه خون بر شمشیر و ایمان بر كفر و فریاد بر گلوله پیروز شد و چطور خواب بنی اسرائیل در تصرف از نیل تا فرات آشفته گشت، و دوباره كوكب دریه فلسطین از شجره مباركه لاشرقیه و لاغربیه ما برافروخت. و امروز به همانگونه كه فعالیت‌های وسیعی در سراسر جهان برای به سازش كشیدن ما به كفر و شرك در جریان است، برای خاموش كردن شعله‌های خشم ملت مسلمان فلسطین نیز به همان شكل ادامه دارد و این تنها یك نمونه از پیشرفت انقلاب است. و حال آن كه معتقدین به اصول انقلاب اسلامی ‌ما در سراسر جهان رو به فزونی نهاده است و ما اینها را سرمایه‌های بالقوه انقلاب خود تلقی می‌كنیم، و هم آنهایی كه با مركب خون طومار حمایت از ما را امضا می‌كنند و با سرو جان دعوت انقلاب را لبیك می‌گویند و به یاری خداوند كنترل همه جهان را به دست خواهند گرفت.
امروز جنگ حق و باطل، جنگ فقر و غنا، جنگ استضعاف و استكبار و جنگ پابرهنه‌ها و مرفهین بی‌درد شروع شده است. و من دست و بازوی همه عزیزانی كه در سراسر جهان كوله‌بار مبارزه را بر دوش گرفته‌اند و عزم جهاد در راه خدا و اعتلای عزت مسلمین را نموده‌اند، می‌بوسم و سلام و درودهای خالصانه خود را به همه غنچه‌های آزادی و كمال نثار می‌كنم و به ملت عزیز و دلاور ایران هم عرض می‌كنم خداوند آثار و بركات معنویت شما را به جهان صادر نموده است، و قلب‌ها و چشمان پر فروغ شما كانون حمایت از محرومان شده است، و شراره كینه انقلابی‌تان جهانخواران چپ و راست را به وحشت انداخته است.» (13)

نویسنده: فیروز دولت‌آبادی
 

فهرست منابع
1. صدور انقلاب از دیدگاه امام خمینی ـ تبیان دفتر ششم چاپ اول تابستان 1374 ص 25
2. همان صفحه 13
3. همان ص 59
4. همان ص 47
5. همان ص 34
6و7. مصاحبه دكتر یزدی با مجله آبان شماره 50 و 49
8. صدور انقلاب از دیدگاه امام خمینی ـ ص 25
9. همان ص 34
10. همان ص 35و34
11. همان ص 92
12. همان ص 114
13. همان ص 119و
118

پنج شنبه 26 اسفند 1389  6:48 PM
تشکرات از این پست
ghezel
ghezel
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : بهمن 1388 
تعداد پست ها : 2068
محل سکونت : گلستان

اثر بخشي انقلاب اسلامي ايران

پيروزي انقلاب اسلامي در ايران، نفي فرهنگ غرب و ذلت پذيري، حاكميت ارزش هاي اسلامي و خودباوري و استقرار نوعي از حاكميت با جوهره معنويت متكي بر قوانين و سنت هاي الهي را نويد داد. اين نگرش مي رفت تا موج برخاسته از ايران، ساير كشورهاي منطقه و كشورهايي را كه خواهان استقلال و آزادي بودند در بر گيرد. اما هشت سال جنگ تحميلي با پشتيباني قدرت هاي مسلط بر جهان، اين موج را محدود و در مرزهاي ايران متوقف ساخت.     بعد از هشت سال دفاع مقدس با دستيابي به پيروزي هاي مستمر و شگرف، جمهوري اسلامي ايران توانست در عرصه هاي مختلف سياسي، اجتماعي، فرهنگي، اقتصادي و علمي دستاوردهاي بزرگ و قابل ارائه داشته باشد. بويژه دستاوردهاي علمي و پژوهشي در زمينه انرژي هسته اي، سلول هاي بنيادي، ساخت ماهواره و ده ها موضوع ديگر بسياري از نگاه ها را متوجه جمهوري اسلامي ايران ساخت.
    با روي كارآمدن دولت نهم و در پيش گرفتن ديپلماسي پويا و فعال در عرصه بين المللي، ايران و انقلاب اسلامي بيش از هر زماني در مجامع و محافل بين المللي مطرح شد. مواضع مستحكم و خلل ناپذير رئيس جمهور در تقابل با غرب، آمريكا و اسرائيل باعث شد تا روحيه جسارت و تهاجم در ساير ملت ها بويژه ملت هاي تحت يوغ استعمارغرب و آمريكا شكل بگيرد. جنگ پيروز 33 روزه مردم لبنان و مقاومت 22 روزه مردم غزه، فائق آمدن مردم ايران بر فتنه سال 88 و سفر عزت آفرين رئيس جمهور به لبنان، اسلام گرايي در تركيه و ضديت با آمريكا و اسرائيل، پيروزي هاي سياسي مردم عراق عليه اشغالگران آمريكايي، همه اينها كمك كرد تا موجي از بيداري و آگاهي و احساس مسئوليت تاريخي در جهان اسلام پديدار شود.
    غرب و آمريكا كه اين موج سهمگين را شاهد بودند همه تلاش خود را براي اسلام ستيزي به كار بستند اهانت به ساحت قدسي پيامبر عظيم الشان اسلام، خلق پديده طالبان و در نهايت قرآن سوزي از جمله تلاش هاي نافرجام اسلام ستيزي آنها در جهان بود.
    به شكرانه الهي اولين جرقه حركت اسلام خواهي و استقلال در تونس زده شد و به دنبال آن انقلاب اسلامي مصر به اولين گام پيروزي خود دست يافت و امروز اين موج، كشورهاي الجزاير، يمن، اردن، امارات و ساير كشورها را در بر گرفته و مي رود تا بار ديگر شكوه و عزت اسلامي را براي مسلمانان جهان رقم بزند.
    اما آنچه كه امروز همه چشم ها را به سوي آينده اين حركت پر تلاطم نگران ساخته است فقدان «رهبري» است. آنها فاقد رهبري چون امام راحل(ره) و رهبر فرزانه اي چون خامنه اي عزيز هستند. رهبري كه بتواند كشتي انقلاب را در برابر توفان هاي حوادث و بحران و موج هاي فتنه برانگيز به ساحل نجات رهنمون باشد و از طرفي شالوده هاي نظام اسلامي را با تدوين قانون اساسي جديد و استقرار ساختارهاي برآمده از تفكر ديني پي ريزي نمايد.
    اگر ملت هاي مسلمان به خروش آمده در اين كشورها پس از كنار زدن سران ذليل و فاسد حاكم بر كشورشان به ساز و كارهاي متعارف و ديكته شده در جهان براي استقرار حاكميت جديد تسليم شوند، شكست انقلاب آنها قطعي خواهد بود. چرا كه غرب، آمريكا و صهيونيسم جهاني به اين سادگي دست از غارت و منافع خود در كشورهاي اسلامي بر نمي دارند.
     آنها سرمايه گذاري عظيمي كرده اند، امپراتوري خبري جهان را در اختيار دارند و عناصر دست پرورده خود را در صفوف به هم فشرده مبارزين نفوذ داده اند.
    تجربيات پيروزمندانه انقلاب اسلامي از جمله در آستانه پيروزي و تحرك گروهك هاي ضد انقلاب، همه پرسي و تدوين قانون اساسي، تشكيل شوراي انقلاب و دولت موقت، برگزاري انتخابات مجلس و تشكيل دولت قانوني، تعيين جايگاه رهبري و تضمين اسلامي بودن قوانين، پيش بيني مجمع تشخيص مصلحت و تجربيات ديگري كه تداوم پيروزمندانه انقلاب اسلامي را در سه دهه از پر فراز و نشيب ترين عرصه هاي تاريخي معاصر تامين نموده است.
     اين تجربيات قطعا مي تواند مورد بهره برداري قرار گرفته و به آساني با فرهنگ و نگرش هاي ديني و روش هاي مبارزاتي خود تطبيق داده شده و جهت گيري براي پيروزي نهايي را تعيين نمايد.
   
    روزنامه رسالت، شماره 7205 به تاريخ 27/11/89، صفحه 2 (سياسي)

پنج شنبه 26 اسفند 1389  6:49 PM
تشکرات از این پست
ghezel
ghezel
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : بهمن 1388 
تعداد پست ها : 2068
محل سکونت : گلستان

وحدت كلمه

برای اين كه حاصل موضوع، يعنی سخن گفتن پيرامون مسئله مهم «وحدت» جنبه‌ی وصفی و تعاريفی نداشته و حتی المقدور بر موازين عقلی استوار باشد، اين سؤال را مطرح می‌سازيم كه اصولاً مفهوم «وحدت كلمه» از چه نوع مقوله‌ای است؟ آيا پديده‌ای مستقل و قائم بالذات، يعنی بی‌نياز از غير است و با موجوديت آن تابعی از عوامل ديگر می‌باشد؟

 

اشاره:
نگارنده حدود 13 سال پيش در آن زمان كه حضرت امام خمينی(ره) بنيانگذار جمهوری اسلامی ايران در حال حيات بودند مقاله‌ای را در اهميت «وحدت كلمه» به رشته تحرير درآوردم كه مورخ 15 اسفند 1366 تحت شماره 18414 در روزنامه اطلاعات چاپ گرديد و اينك، از آنجا كه رهبر معظم انقلاب، ولی امر مسلمين و شاگرد ممتاز برگزيده امام راحلمان خمينی كبير، حضرت آيت الله خامنه‌ای سال 1379 را سال «وحدت و امنيت» ناميده و آن را با نام مبارك مولی الموحدين، امام علی(عليه الصلاة و السلام) مزين و تضمين نموده‌اند، حقير بر آن شد كه عين آن مقاله را با تنقيح مجدد و اندك تغييراتی در پاره‌ای از كلمات و مجلات به نظر شما گرامی خوانندگان برساند، شايد كه در تحقق هر چه بهتر «وحدت و امنيت» ـ هم چنان كه در مقاله «استراتژی خطرناك» به آن تأكيد داشتم مؤثر بوده و مفيد افتد.
سخنی در اهميت وحدت: اهميت وحدت كلمه در تضمين تداون انقلاب «اسلامی ـ مردمی» 22 بهمن 1357 و دستاوردهای آن از اينجا پيداست كه حضرت امام خمينی (رضوان الله تعالی عليه) و نيز اكثر علمای اعلام و مقامات بلند پايه مملكتی همواره به نحوی از انحاء در اهتمام به آن تأكيد داشته‌اند و بنابراين جا دارد كه هر مسلمان و بهتر كه گوييم هر ايرانی متعهدی كه علاقمند به استقلال و سربلندی كشور خويش است در حد توان خود در اين خصوص مجاهدت و ايثار كند؛ زيرا پر واضح است كه كوچك‌ترين غفلت و سهل‌انگاری و ترجيح منافع و جاه و مقام شخصی بر مسائل عمومی منتهی به تفرقه شده و راه را برای ورود سياست‌های استعماری سلطه‌گر هموار خواهد نمود و با دست خويش موجبات شكست و ای بسا انهدام خود و مهم‌تر اين كه بدنامی «شيعه» را فراهم خواهيم ساخت كه چنين مباد!! آری. بايد توجه كنيم كه «وحدت و امنيت» در سالی كه در آن به سر می‌بريم با نام «اميرالمؤمنين علی عليه السلام» تضمين شده است.
و اما برای اين كه حاصل موضوع، يعنی سخن گفتن پيرامون مسئله مهم «وحدت» جنبه‌ی وصفی و تعاريفی نداشته و حتی المقدور بر موازين عقلی استوار باشد، اين سؤال را مطرح می‌سازيم كه اصولاً مفهوم «وحدت كلمه» از چه نوع مقوله‌ای است؟ آيا پديده‌ای مستقل و قائم بالذات، يعنی بی‌نياز از غير است و با موجوديت آن تابعی از عوامل ديگر می‌باشد؟
می‌دانيم كه «وحدت» مضاف به «كلمه» است و كلمه بدون انسان متصور نيست و از سوی ديگر از آن جا كه نفوس انسانی، گرچه از نظر نوعی، اشتراك دارند ولی بنا بر حكمت بالغه‌ی الهی، در زمينه‌ی اميال، طبايع و افكار گوناگون بوده (= منشأ حركت و تعالی) و درجاتی بين آنها مترتب است. لذا وحدت نوعی آنها تكوينی و ذاتی است و ليكن وحدت كلمه‌شان اختياری و محتاج به عوامل ديگر است و لذا ضرورت دارد ذيلاً راجع به اين عوامل سخن گوييم. آنها را ابتدا به حسب ترتيب تأثيرشان در ايجاد وحدت فهرست كرده و سپس به تشريح مختصرشان می‌پردازيم:
1 ـ رهبری
2 ـ جهان بينی و اعتقادات
3 ـ تعالی فرهنگی و سطح آگاهی، تحول از خودخواهی به دگرخواهی
4 ـ عدالت خواهی (سياسی، اقتصادی و اجتماعی)
5 ـ روشن و منطقی بودن هدف

1 ـ رهبری
امر بسيار مهم رهبری در انسجام و وحدت كلمه و مآلاً «امنيت» نقش اول را ايفا می‌نمايد. آری، رهبری كه از موضع الهی يعنی خدای گونه به انسان‌ها نگريسته و رابطه‌ی او با آنها بر اساس «يجبهم و يحبونه» (و آنها را دوست دارد و آنها هم او را دوست دارند)، می‌باشد؛ ارزش انسان‌ها پيش او بستگی به درجه تقوايشان دارد. «إن أكرمكم عند الله أتقيكم» (بی‌ترديد گرامی‌ترين شما در پيش خدا با تقواترين شماست). جناح‌بندی‌ها و شيوه‌های گوناگون از نظرش مهم نيست، بلكه آنچه برايش معتبر است پيشی گرفتن در كارهای خير است: اكتشافات، اختراعات و به طور كلی هر عمل خيری كه مشكلی از مشكلات انسان‌ها را برطرف ساخته و آنها را به رفاه و آسايش برساند. «ولكل وجهة، هو موليها فاستبقوا الخيرات» هر كسی را قبله‌ای است كه رو بدان سو دارد. پس در كارهای خير از همديگر پيشی بگيريد. شعار عمده و كلی او «فلاح» همه‌ی انسان‌ها است و نه يك گروه خاص با مراسم و رسمی كه داشته باشد. «قولوا لا اله الا الله تفلحوا» (بگوييد هيچ خدايی جز «الله» نيست تا رستگار شويد). دعوت او اعتصام به حبل الله است از برای همدلی و اجتناب از تفرقه «و اعتصموا بحبل الله و لا تفرقوا» (به ريسمان خدا [قرآن كريم] چنگ بزنيد و از همديگر جدا نشويد): شريعت از نظر او از برای اعمال تشويق و تنبيه و النهايه هدايت است به منظور روی آوردن به اعمال خير و دوری گزيدن از زشتی‌ها. به قول امام راحلمان حتی آتش جهنم هم در اين شريعت برای خير است.
آری، چنين رهبری اسوه‌ای است از رهبر عالم بشريت، حضرت محمد بن عبدالله، صلوات الله عليه، كه توانست در كوتاه‌مدت از اعراب متفرق باديه نشين ـ كه از خوی و خصلت و بااصطلاح فرهنگ قبيله‌ای برخوردار بوده و دائماً برای تأمين منافع و مصالح خويش به يكديگر تاخت و تاز می‌كردند ـ امت واحد بزرگی به وجود آورد و طولی نكشيد كه اين رهبر در ميان همه مسلمين جهان دامن گسترد، وليكن متأسفانه با روی كار آمدن حكام و سلاطين جائر و جابری كه به جای مصالح دين و مردم دنبال هواهای نفسانی خويش بودند مجدداً امت واحد اسلامی قطعه قطعه گرديده و قهراً با «فشل» شدن به زبونی و ذلت كشانده شدند. چنان كه در حال حاضر تعداد معدودی صهيونيست بر آنها غالب آمده و مسلط است.
نمونه‌ی برجسته‌ی ديگر از رهبران الهی در عصر حاضر شخصيت والای امام عزيزمان خمينی كبير است كه تنها با يك «عبا و عمامه» از پاريس به وطن مألوف برگشته و چون جد اعلايش توانست در اندك مدتی با رهبری‌های استوار داهيانه‌اش چنان شور و حال و وحدتی در جوانان متعهد و ايثارگر به وجود آورد كه بيان آن از زبان قاصر و الكن نگارنده خارج است و اين علم و فلسفه تاريخ و جامعه شناسی است كه در اين مورد قضاوت خواهد كرد.
همين قدر كافی است كه گفته شود كه اين از آثار شگرف رهبری پيامبرگونه معظم‌له بود كه ملت مظلوم و به استضعاف كشيده شده ايران توانست با بازگشت به خويشتن خويش و برخورداری از تربيت حسينی در مقابل اين همه تنگناهای گوناگون تحميلی مقاومت كرده چندين سال متمادی با وجود عدم امكانات لازم با حكومت مزدور و بی‌خرد عراق كه در واقع از سوی ابرقدرت آمريكا و اذنابش حمايت می‌شد شجاعانه و با سرسختی مبارزه كند و حتی با شگفتی تمام مفاهيم فرهنگی انقلابی خود را به ديگر نقاط جهان بگستراند. آری، «الناس علی دين ملوكهم». بلی، عملكرد مدبرانه و ديدگاه الهی امام خمينی بود كه وحدت و انسجام را به جامعه ايران به ارمغان آورد.

2 ـ جهان بينی و اعتقادات
در تأثير نبوغ ذاتی رهبران و شيوه‌های رهبری آنها در ايجاد وحدت در پيروان و حركت دادن آنها به سوی اهداف مورد نظر ترديدی نيست، اما آن چه در اين ميان مهم‌تر است نوع اهداف، جهان بينی و اعتقادات رهبران می‌باشد. با مطالعه تاريخ و كند و كاو در تراجم احوال عده‌ای از رهبران می‌بينيم كه شماری از آنان نبوغ و استعداد خود را در راهی به كار برده‌اند كه نتيجه آن جز ظلمت، فاجعه، انهدام و خرابی نبوده است. زيرا كه مقاصد و اهدافشان از الهی و مردمی بودن فاصله گرفته و آلوده به هوای نفس شده است. مصاديق بارز اين گونه رهبران كه در تاريخ مشهوريت بيشتری در قتل و غارت و انواج جنايات دارند عبارتند از:
• نرون (37 ـ 68 م.) كه سال 64 ميلادی رم را به آتش كشيده و به تعقيب و آزار مسيحيان پرداخت.
• آتيلا (395 ـ 454 م.) با غلبه بر اميراتوران روم شرقی و روم غربی شهرهای «گل» را تخريب نمود.
• چنگيز (549 ـ 624 ه. ق.) در سال 615 ه. ق. آهنگ بلاد خوارزم را كرده و در طی چند سال قسمت عمده بلاد خوارزم، خراسان و عراق را فتح و نفوس آنها را قتل عام كرد.
• هيتلر مسيحی مذهب (1889 ـ 1945) آغازگر جنگ جهانی دوم كه بر اساس عقيده ناسيونال سوسياليسم (نازيسم) نژاد ژرمن را برترين نژاد و شايسته فرمانروايی جهانی می-دانست كه در اين راستا جنگ جهانی دوم را به راه انداخته و ميليون‌ها انسان را به كشتن داد.
غرض از ذكر نام اين پيشوايان خون‌آشام يادآوری اين نكته است كه اعتقاد، جهان بينی و تمايلات رهبران در شيوه رهبری آنها اثر تعيين كننده و مؤثر دارد. اگر از هيتلر سؤال شود كه چرا جنگ را شروع كرده و اين همه انسان‌ها را نابود ساختی و خرابی به بار آوردی؟ خود به خود اعمال جنايت-آميز خود را با اصول و قواعد مرام «نازيسم» مدلل ساخته و خود را مبرا از گناه خواهد دانست. ولی رهبرانی كه حقيقتاً موحد بوده و هدف‌های الهی ـ مردمی را مطمح نظر دارند نتايج اعمال سيره خويش را در هدايت و فلاح انسان تبيين كرده و خلاصه می‌نمايند. در اين خصوص مراجعه كنيد به عملكرد حضرت ختمی مرتبت در فتح مكه (تأليف قلوب) بعد از آن همه دشواری‌ها و آزارهايی كه مكيان قبل از هجرت رسول گرامی (ص) به مدينه به وجود گراميش فراهم آورده بودند.
بلی، آن عده از رهبرانی كه از اعتقاد به مبدأ وجود، معاد و محاسبه روز حشر بری بوده و خواسته-های خويش را نسبت به مصالح عامّه ترجيح می‌دهند آثار وجودشان نظير اعمال چهار رهبر و حاكم جائر و جابری كه از آنها نام برده شد. جز تخريب، تحريق، انهدام و قتل و غارت نبوده و قهراً سرنوشت پيروانشان نيز به غير ضعف و زبونی نيست. چنان كه ملت‌های آلمان و ژاپن، گرچه در حال حاضر از نظر اقتصاد و فن‌آوری به پيشرفت‌های قابل توجهی نايل آمده‌اند، ولی هنوز بر اثر زياده‌ روی‌های حاكمانشان در گذشته به استقلال سياسی كامل نايل نيامده و در زير سيطره‌ی كشورهای پيروز در جنگ هستند و اين يعنی قبول همان ذلت و زبونی كه رهبر عظيم الشأن انقلاب نوعی از آن را در نماز جمعه‌ی تاسوعای حسينی در دانشگاه تهران، تذكر فرمودند.

3 ـ انگيزه‌ی عدالت خواهی
انسان‌ها هر قدر هم خودخواه و اسير اميال غريزی بوده و روحيه حزب‌گرايی (سكتاريستی) و اعتقادی ويژه بر آنها حكمفرما باشد با وجود اين ظاهراً در گرايش به عدالت خواهی و اجرای عدالت تنها به شيوه و سبك مرام‌نامه‌ی خود رويگران نيستند. پس نمی‌توان گفت كه عدالت خواهی خواسته-ای است مشترك بين همه انسان‌ها با درجات متفاوت و گونه‌های مختلف. مهم‌ترين شكل عدالت خواهی نوع اجتماعی آن است كه تحقق آن بستگی به شرايط خاص دارد. استقرار اين نوع عدالت يكی از اركان مهم وحدت و بالمآل امنيت است: (عدالت در مسائل سياسی، اقتصادی و اجتماعی) و لذا اگر جامعه‌ای به دو طبقه‌ی «ممتاز» و «غيرممتاز» تقسيم شده و طبقه‌ی ممتاز در هر زمينه‌ای آزاد و صاحب همه گونه امتيازات باشد و همين را عين عدالت قلمداد نمايد و متقابلاً طبقه غيرممتاز را از آنها محروم بدارد، بايد به صراحت گفت كه در چنين جامعه‌ای «وحدت» و «امنيت» به مفهوم واقعی كلمه وجود نخواهد داشت. مگر به صورت وحدت تبليغی و امنيت پليسی.

4 ـ تعالی فرهنگی
يكی ديگر از عواملی كه در تحقق «وحدت كلمه» می‌تواند نقش درست و مثبت و يا نادرست و منفی داشته باشد بالا يا پايين بودن فرهنگ و به ويژه سطح آگاهی‌های افراد جامعه است. جامعه‌هايی كه آحاد مردم در آنجاها از علم و سواد كافی برخوردار هستند خود به خود به در جدای از تشخيص و انتخاب درست نايل آمده و خواهند فهميد مفهوم وحدت چيست و راه رسيدن به آن چگونه است و چه امتيازاتی دارد. طبيعتاً چنين وحدت آگاهانه‌ای از پايه‌های محكمی برخوردار بوده و هرگز تار و پود آن ازهم نخواهد گسست و مهم‌تر اينكه در اين جوامع امر مهم رهبری هم چندان دشوار نخواهد بود و نيز «وحدت» و «امنيت» با رعايت نكات فوق تقريباً بدون اعمال خشونت و بهتر كه بگوييم اعمال قدرت قانونی متحقق خواهند بود و در مقابل شديدترين طوفان‌ها آسيب نخواهند ديد.

5 ـ روش و منطقی بودن هدف
مردمان جوامعی كه از نيروی «تشخيص» و «انتخاب» درست برخوردار هستند خود به خود به شرطی وحدت و يگانگی خود را حفظ خواهند كه احساس كنند هدفی كه در پيش روی آنها نهاده شده روشن و به ويژه منطقی است و مصالح‌شان هم در رسيدن به آن لحاظ شده وگرنه بايد گفت كه يا كلاً از مجاهدت برای نيل به هدف سرباز خواهند زد و يا بينشان اختلاف به وجود خواهد آمد كه قهراً ضد وحدت و امنيت است.

نتيجه
از جمع‌بندی مطالب می‌توان اينطور نتيجه گرفت كه گرچه وحدت كلمه با نگرش به تفاوت‌های موجود «در فطرت، اميال و افكار انسان‌ها» يك امر خود به خودی نيست ولی می‌تواند به بركت رهبری مدبّرانه، پيروی از اعتقادات الهی ـ مردمی، استقرار عدالت در سياست، اقتصاد و اجتماع، برخورداری از علم و آگاهی و نيروی تشخيص و انتخاب درست از سوی مردم و بالاخره روشن و منطقی بودن هدف، هماره متحقق و پايدار باشد و همين تعبير امنيت به مفهوم واقعی كلمه نيست.

نویسنده: كریم وزیری

پنج شنبه 26 اسفند 1389  6:49 PM
تشکرات از این پست
ghezel
ghezel
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : بهمن 1388 
تعداد پست ها : 2068
محل سکونت : گلستان

بیم و هراس از استحاله تدریجی انقلاب!

اگر یك ملت در طول نهضت انقلابی خود شعار «استقلال وآزادی » را فریاد می كرد، و در این راستا خدا و پیامبر(ص) و دین و خدمت به خلق را محور ساخته و استقرار حاكمیت الهی و حكومت صالحان و عدالت اجتماعی و اراده ملت و رهایی از بند اسارتهای استعمار و استبداد، را سرلوحه حركت خود قرار داده است، در زمان استقرار حاكمیت نظام به هیچ وجه نمی توان به این اصول بی اعتنابود و هرگونه تفسیری بر خلاف آرمانهای اولیه آن صورت گیرد، به معنای بازی با اصول و تحریف حقایق و تفسیر خلاف واقع و خیانتی آشكار است.

 

 

به یمن سال مبارك امیرمومنان(ع)، گفتارمان را با سخنی از آن حضرت آغاز می‌كنیم. سخنی هشدار دهنده، كه از ژرف نگری حضرتش نسبت به تحولات سیاسی و اجتماعی و سرنوشت ملت ها و دولت ها حكایت دارد. امام چنین می فرماید:«یستدل علی ادبار الدول باربع: تضییع الاصول و التمسك بالفروع(بالغرور)و تقدیم الاراذل و تاخیر الافاضل ». انحطاط دولت ها و حكومت ها را به چهار چیز می توان شناخت: ضایع كردن مسائل اصولی و پرداختن به مسائل فرعی و گزینش افرادفرومایه و به عقب راندن عناصر لایق و شایسته.
هرگاه دولتمردان، نخبه گان، دست اندركاران امور و آنانكه نقشی در سرنوشت ملت و كشوری دارند به مسائل فرعی و دست چندم سرگرم شوندو سرمایه های انسانی را به پای آنها هدر دهند و مسائل اصلی و سرنوشت ساز را كه حیات مادی و معنوی جامعه بدان وابسته است به دست فراموشی بسپارند و با ندانم كاری و بی توجهی از حل آنهاطفره روند و در گزینش ها به افراد دون مایه و بی لیاقت رو آورندو افراد باكفایت و لایق و شایسته را از صحنه بیرون كنند این رازنگ خطری برای افول ستاره اقبال و غروب اقتدار و سراشیبی انحطاط آن جامعه و نظام باید دانست!
در این جا نكته هایی قابل طرح است از جمله: شناخت و تبیین مفاهیم: «فروع، اصول، اراذل و افاضل ». چگونگی ارتباط این چهار امر و تعامل و تاثیر متقابل هر یك از اینها در یكدیگر. ریشه‌یابی چنین فرایند اجتماعی در سطح حاكمیت و ملت. عواقب و نتائج نامطلوب و نومیدكننده این جریان در روح وروان جامعه و سرنوشت آینده یك كشور و نظام.
چاره اندیشی و پیشگیری از چنین سرنوشت شوم! در بیان مفاهیم «اصول و فروع و اراذل و افاضل » ، چندان نیازی به ریشه یابی لغوی و اصطلاحی نیست. با این حال اندك توضیحی را بی تناسب نمی‌داند. همانگونه كه از واژه اصول متبادر می گردد، مسائل حیاتی،زیربنائی، آرمانی، سیاستهای بنیادین فرهنگی، اجتماعی اقتصادی وبرنامه ریزی های متناسب با نیازهای مادی و معنوی یك ملت،دشمن شناسی و چگونگی داشتن رابطه با دوستان و دشمنان و مسائلی از این قبیل را اصول می‌گویند.
می‌توان از این مسائل در اصطلاحات امروزه به مسائل استراتژیك تعبیر كرد. حاكمیت یك نظام و نیز آحاد ملت بدانند زیربنای تحولات اجتماعی و ایده و آرمانهای یك ملت یا یك انقلاب چیست و چه باید باشد و فداكاریهایی كه انجام شده و خون هایی كه ریخته شده به دنبال كدام هدف بوده و شعارهایی كه در روند انقلاب، ملتی رابه حركت درآورده اعم از مسائل اعتقادی، سیاسی یا فرهنگی و یااقتصادی چه بوده است؟ و چگونه باید در حفظ و حراست آن كوشید؟
مثلا اگر یك ملت در طول نهضت انقلابی خود شعار «استقلال وآزادی » را فریاد می كرد، و در این راستا خدا و پیامبر(ص) و دین و خدمت به خلق را محور ساخته و استقرار حاكمیت الهی و حكومت صالحان و عدالت اجتماعی و اراده ملت و رهایی از بند اسارتهای استعمار و استبداد، را سرلوحه حركت خود قرار داده است، در زمان استقرار حاكمیت نظام به هیچ وجه نمی توان به این اصول بی اعتنابود و هرگونه تفسیری بر خلاف آرمانهای اولیه آن صورت گیرد، به معنای بازی با اصول و تحریف حقایق و تفسیر خلاف واقع و خیانتی آشكار است. مثلا همین كلمه «آزادی » كه یكی از شعارهای اصولی ملت ما بود، از دیدگاه صاحبان اصلی و بنیانگذاران اولیه آن ومعمار انقلاب اسلامی، امام راحل، به مفهوم رهایی از سلطه بیگانه و بردگی و استبداد و تن ندادن به زبونی و ذلت و داشتن حق انتخاب سرنوشت و اظهار عقیده در چارچوب شرع و موازین قانونی بود، اما این واژه مقدس «مشمول تضییع » اصول شد و تدریجامفهوم اولیه خود را از دست داد و به صورت هرج و مرج و لجام گسیختگی درآمد و تفسیر كنونی آن این است كه هر كس هر چه دلش می خواهد بگوید و بنویسد و حتی بر مقدسات یك ملت و دین و آئین ارزشهای آن ها بتازد و زیر لوای آزادی قلم و عقیده با اصول وآرمان ها بازی كند و عجب آن كه این تفسیرگران مغلطه آمیز به عنوان دست آورد فلان جریان و فلان روز فلان ماه قلمداد می شود و حتی یك كلمه از بنیانگذاران آزادی كه در خاك و خون بستر گرفتند تاشاهد آزادی و قانون را به ارمغان آوردند سخن به میان نیاید! وكسی نپرسد آیا این آزادی همان است كه آن طلایه داران الهی می خواستند؟! این قلم بدستان گستاخ و مزدور و بازیگران معركه باید پاسخ دهند در آن روزهای آتش و خون و خفقان و اختناق دركدام روزن و سوراخ خزیده بودند كه اینك آفتابی شده، و وارث آن قهرمانان شده و از آزادی كه دست آورد آنهاست چنین ناجوانمردانه بهره كشی می كنند؟ ! اینجاست كه آن مصرع تداعی می شود: «آب ره می پیماید و قورباغه خواند شعر تر» !! آزادی را دیگران به بهای سنگین و تا مرحله شهادت كسب كردند، اما بهره نامشروعش را امروزكسانی دیگر می برند! و آن را بر وفق مراد خود تفسیر می كنند! واصول و آرمانها و ارزشها را به بازی می گیرند.
البته این ماجرا در تاریخ بی سابقه نبوده است. پیامبراكرم(ص)آمد و با جهاد مقدس الهی خود و یاران فداكارش امت ها رااز یوغ استبداد و كفر جاهلی رهانیدو زنجیرهای فكری و اعتقادی ارتجاعی و پوسیده را پاره كرد «و یضع عنهم اصرهم و الاغلال التی كانت علیهم » اما پس از پیامبر(ص)دیری نپائید كه وارثان ابوجهل و ابوسفیان و مسایل ارتباطی آن عصر و قلم ها و زبان ها و حتی منبرها را برای تحریف حقایق و سركوب جبهه حق و طلایه داران عدل و منزوی كردن قطب دائره ولایت ائمه طاهرین علیهم السلام به كار گرفتند و چنانكه حضرت سیدالشهداء(ع)در خطبه روز عاشورای خود خطاب به كوفیان فرمود: «شمشیری را كه اسلام در كف آنهانهاد تا به نبرد با جاهلیت و استبداد و جهل و نبرد با دشمنان خدا و خلق بپردازند به سوی اولاد پیغمبر(ص)كشیدند و آتشی را كه باید بر خرمن كفر وظلم می افروختند بر خیمه عدالت زدند! «سللتم علینا سیفا لنا فی ایمانكم و حششتم علینا نارا اقتدحناها علی عدونا و عدوكم » كشتند و سوختند و جارچی های آنها شعار خارجی رابرای دودمان رسالت فریاد كردند!!
این غوغا سالاری تبلیغاتی و رسانه ای همواره سلاحی بوده در كف خناسان و بدگوهران و آتش بیاران بوجهلی و بولهبی كه امروزه نیزدر سطح جهان شاهدش هستیم و جامعه ما از آن در امان نمانده است این یكی از مصادیق تضییع اصول.

بازی با شعارهای پوچ!
درست در همین زمان خاص گروهی به مسائل فرعی، گول زننده،شعارهای فریبنده، مسائل جناحی و جریانی پرداخته مسائلی كه جزسرابی بیش نیست نه دردی از دین مردم، كه مورد هجوم است، رادرمان می كند و نه به درد دنیای مردم كه روز به روز بدتر ازگذشته است می خورد!
خانه از پای بست ویران است
خواجه در بند نقش ایوان است
در چنین شرایطی است كه مسایل اصلی زمین می ماند وچاره اندیشی ها در مسیر اصلاح دین و دنیای مردم به بوته فراموشی سپرده می شود و وعده و وعیدهای تبلیغاتی و شعارهای دهن پركن،وبحث های جنجالی و وقت تلف كن و بیهوده جای آن را پرمی كند وخیال پردازی فرصت را از واقعیت گرایی می گیرد. و جنگ و صلح بر سرمسائل خیالی امكانات و استعدادها را هدر می دهد. آن وقت نتیجه همان می شود كه می بینیم و نگرانی بیشتر از آینده آن!درسی كه این تجارب تلخ می آورد این است كه هرچند دیر شده امابدون فوت وقت! دست اندركاران امور به فكر مسایل اصولی و حیاتی جامعه باشند و از شعارهای دهن پركن و گمراه كننده و تفرقه انگیزبپرهیزند و دردها را ریشه یابی نموده و درصدد درمان برآیند. از اصول و آرمان های انقلاب اسلامی كه امروزه مورد هجوم قرارگرفته است غافل نشوند.

گزینش و انتخاب!
مطلب اساسی دیگری كه در سخن حضرت امیرالمؤمنین(ع)آمده است وبرای هر عصر درس آموز است «تقدیم الاراذل و تاخیر الافاضل »است، یعنی جلو انداختن افراد دون مایه بی كفایت و بی لیاقت وبی اصل و ریشه و به عقب راندن افراد لایق، شایسته، معتقد وامتحان شده و تجربه دیده و ریشه دار.
امام در سخن و عبارتی دیگر نیز به این نوع گزینش و انتخاب پرداخته و آن را دلیل زوال یك حكومت دانسته و می فرماید: «تولی الاراذل و الاحداث الدول دلیل انحلالها و ادبارها». روی كارآمدن افراد فرومایه و تازه به دوران رسیده نشانه انحلال و انحطاط یك حكومت است. چرا كه آنها درد و رنج ملت ها ومصلحت دین و دولت را نمی دانند. و در جای دیگر می فرماید: «زوال الدوله باصطناع السفل » زوال دولت به گزینش سفله گان است كه از آن باید پرهیز كرد. و در سخن دیگر در خصوص تعامل دو عامل یاد شده در یكدیگر وهدررفتن و نابود شدن افراد صالح و شایسته در رهگذر خودنمائی وظهور فرومایگان می فرماید: «اذا ملك الاراذل هلك الافاضل » هرگاه فرومایگان روی كار آیند نیكان برتر نابود می شوند.
و در چنین شرایطی همه آمال و آرمان ها بر باد می رود و باطل جای حق را می گیرد همانگونه كه حضرت می فرماید «اذا ساد السفل خاب الامل » هرگاه سفله گان سالاری كنند آمال و آرمان ها به شكست ونومیدی مبدل می‌شود. مصداق بارز سخنان مولا(ع) اوضاع زمان آن حضرت و دوران امامت فرزندانش بود كه در نتیجه روی كارآمدن احزاب اموی، مروانی وعباسی و سردمداری اراذل آن خاندان ها و اتباع و اذنابشان،طلایه داران وحی و نبوت و زمامداران ولایت و امامت از صحنه هدایت و مدیریت اجتماع منزوی شدند و كار به دست نااهلان افتاد. افرادبی هویت و تبهكار بر جان و مال و دین و ناموس مردم مسلمان مسلطگشته و هرآنچه خواستند عمل كردند. آزادمردان را سر و دست وزبان بریدند و به چوبه های دار زدند و در زندان ها شكنجه و اعدام نمودند و چنانكه می دانیم تاریخ پرماجرای اسلام با گذشت ربع قرن از رحلت پیامبر اكرم(ص)و بعد از آن ننگین ترین و زشت ترین صفحات تاریخ حاكمیت جباران روزگار شد و تاسف آنكه اینهمه زیر لوای خلافت اسلامی و به نام اسلام صورت می گرفت.

چرا چنین شد؟
جای یك سؤال اساسی باقی است كه عامل این دگرگونی ها چیست؟ چراحاكمیت صالحان منزوی می شود و كار به حاكمیت جباران و فاسقان می انجامد؟ در تحلیل دینی و اجتماعی برای این سؤال پاسخی بایدیافت. قرآن كریم می فرماید: خداوند سرنوشت ملتی را تغییر نمی هدتا اینكه آن ملت خود را اصلاح كنند و متحول شوند. «ان الله لایغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم » براین اساس مردم هرزمان و گرایش و گزینش آنها در نوع حكومت و سیره حكام نقش تعیین كننده دارند.
یكی از دلائل روی كارآمدن ناصالحان و نااهلان فساد و جهل وانحراف و گناه ملت هاست. امام علی(ع)می فرماید: «اذا فسد الزمان ساد اللئام » هرگاه زمانه فاسد شود فرومایگان سیادت و آقایی می كنند و حاكمیت را به دست گیرند. فساد زمان چیزی جز به معنای فساد اهل زمان نیست هرگاه مردم میان علی(ع)و معاویه تفاوتی قائل نشوند و جباران هوسباز قصرهای شام و بغداد را یاری دهند به كام یزیدیان شمشیربر فرزندان پیامبر(ص) بكشند، در چنین زمانی است كه حكومت های جائرو فاسد بر سر كار می آیند و دمار از روزگار مردم برمی آورند. وتمامی آمال را بر باد می دهند. بنابراین شعور سیاسی توده ها ودرك و فهم و اراده آنها در اینجا نقش اساسی دارد. این است كه مردم هر زمان باید با هوشمندی و انسان شناسی سرنوشت خود را رقم زنند زیرا آنها هستند كه حكومت ها را بر سر كار می آورند و اگرقصور كنند و به اشتباه بیفتند، ناگزیر غرامت عمل خود را بایدبپردازند.

تجارب تلخ تاریخ راهگشا برای آیندگان است
اكنون كه بحمدالله نظام اسلامی ما در سایه امام زمان(عج)و تحت رهبری ولایت امر مستقر گشته و نهادهای سه گانه «قانونگذاری وقضائی و اجرائی » با خلوص نیت، همشان دفاع از آرمان های اسلام وانقلاب و ادای وظیفه در برابر خلق و خالق است بی تردید از این نكته غافل نیستند كه دشمنان سوگند خورده و زخم دیده ما از پای ننشسته و با گشودن عرصه های جدیدی برای هجوم، لحظه ای را ازتوطئه فروگذار نمی كنند و استكبار جهانی و در راس آنها شیطان بزرگ خصومت و كینه خود را پنهان نمی دارند، هرچند لبخندهای گول زننده ای كه برای ساده دلان فریبنده است گاهی بر لب دارند!!
در چنین شرایطی حساس، توجه به اصول و ارزشهای نظام مقدس ازاهم امور است و كوتاه كردن دست عناصر ناصالح از دامن فرهنگ ومطبوعات و رسانه ها و جلوگیری از نفوذ در سیاست و سرنوشت جامعه فریضه ای است كه از اولویت و اولیت برخوردار است، بدون تردیدعناصر نفوذی در هرقالب و هر نهاد می توانند غده سرطانی برای نظام باشند وپیكره حاكمیت را كه یكی از مهمترین عمودهای كشوراست و باید استوار بماند متزلزل كنند.
در چنین شرایطی سهل انگاری و ساده اندیشی و حقیر شمردن دشمن و ایادی نفوذی اش و گشودن در به روی عناصر مشكوك و بدسابقه وسپردن پست های كلیدی به دست نااهلان انتحار است! چنانكه ترورمعنوی شخصیت های دلسوز و خدوم و آزموده شده بدون جرم وتقصیر،چیزی است كه در تاریخ ملت ها سابقه بدفرجامی داشته است.مسئولان باید به هوش باشند این تجربه شوم دامنگیرمان نشود وسخنان مولای متقیان كه نمونه آن را دیدیم خدای ناخواسته درباره ما صدق نكند، كه این آفت بزرگ امروزه چنگ و دندان نشان داده واز عواقب آن باید هراسید، كه سرانجام آن استحاله تدریجی انقلاب و نابودی همه ارزشها خواهد بود.
با خدا باشیم تا دولت پایدار از آن ما باشد. «والعاقبة للمتقین»

نویسنده: محمدتقی رهبر

پنج شنبه 26 اسفند 1389  6:49 PM
تشکرات از این پست
ghezel
ghezel
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : بهمن 1388 
تعداد پست ها : 2068
محل سکونت : گلستان

آسیب‌شناسی انقلاب اسلامی ایران از دیدگاه امام خمینی (ره)

در اندیشه امام خمینی، علل، ماهیت و آسیب‏شناسی انقلاب سه مفهوم همبسته است. همان تقاضاهایی كه منجر به فروپاشی رژیم گذشته گردید ماهیت انقلاب را تشكیل می‏دهد و برگشت به گذشته نامطلوب در كلیه شاخصه‏ها از آسیب‏های نظام جمهوری اسلامی به شمار می‏رود، از این رو سخن از آسیب‏شناسی انقلاب بدون مطالعه فرآیند پیروزی آن، صبغه علمی نخواهد داشت.

چكيده:

 

در اندیشه امام خمینی، علل، ماهیت و آسیب‏شناسی انقلاب سه مفهوم همبسته است. همان تقاضاهایی كه منجر به فروپاشی رژیم گذشته گردید ماهیت انقلاب را تشكیل می‏دهد و برگشت به گذشته نامطلوب در كلیه شاخصه‏ها از آسیب‏های نظام جمهوری اسلامی به شمار می‏رود، از این رو سخن از آسیب‏شناسی انقلاب بدون مطالعه فرآیند پیروزی آن، صبغه علمی نخواهد داشت. در این مقاله فرآیند جنبش انقلابی ایران در اندیشه امام خمینی، در قالب تئوری آلن تورن، بررسی شده است.

واژه‏های كلیدی:
انقلاب اسلامی، امام خمینی، ایران، آسیب‏شناسی.

مقدمه:
جامعه ایران در دو سده گذشته شاهد جنبش‏هایی بوده است كه این كشور را از دیگر كشورهای آسیایی ممتاز می‏كند. نیكی. ر. كدی ضمن اذعان به «انقلاب خیز» بودن و فراوانی شورش‏ها و قیام‏ها(2) در ایران، در صدد تبیین چرایی این ویژگی بر آمده است.1 از میان این جنبش‏ها، انقلاب اسلامی كه در سال 1357 به رهبری امام خمینی قدس‏سره به پیروزی دست یافت به دلیل دامنه وسیع آن و تأثیرات عمیقی كه به دنبال داشت از ویژگی ممتازی برخوردار است.2 بررسی چرایی پیدایش این جنبش و ماهیت آن در فهم «آسیب‏های انقلاب» ما را یاری می‏رساند، زیرا فهم آسیب‏های یك پدیده فرع بر فهم شاخصه‏ها و عناصر تشكیل دهنده آن است.

چارچوب تئوریك
آلن تورن معتقد است جنبش‏ها بر سه اصل اساسی استوار هستند:3 1. ضدیت یا مخالفت؛ 2. هویت؛ 3. همگانی بودن. همچنان‏كه نیل اسملسر خاطر نشان می‏سازد جنبش‏های اجتماعی معلول فشار ساختاری(1) موجود در جامعه است كه باعث ایجاد منافع متعارض در درون جامعه می‏گردد.4 پس اصل «ضدیت یا مخالفت» در اندیشه آلن تورن اشاره به عناصری دارد كه افراد جامعه با آن عناصر مخالفند، همین عناصر زمینه‏های ساختاری را برای تشكیل جنبش‏های اجتماعی و در نهایت هویت‏یابی این جنبش‏ها فراهم می‏كند. پس هر جنبشی همواره نماینده گروه‏های ویژه‏ای است كه دارای منافع مشترك بوده و برای برطرف كردن موانع ساختاری تلاش می‏كنند. «هویت» جنبش جمع جبری عناصری است كه جنبش در مخالفت با آنها شكل گرفته است. جنبش‏های اجتماعی معمولاً برای معرفی «هویت» خویش به اهداف و آرمان‏هایی چنگ می‏زنند كه از زمره ارزش‏های مطلق و مورد قبول همگان است، همانند آزادی، استقلال، عدالت، برادری و برابری كه آلن تورن برای تشریح این فرآیند از مفهوم «همگانی بودن» سود می‏جوید.5
جنبش‏های اجتماعی وقتی اصل «مخالفت» را از دست دادند دیگر نام جنبش بدانها اطلاق نمی‏گردد؛ برای مثال وقتی جنبش پیروز گردد و نظام جدیدی را پایه گذاری كند، ماهیت جنبش در گزاره‏های مثبت جلوه‏گر می‏شود، یعنی رهبران جنبش كه عمدتاً خود نیز نمادی از ماهیت6 جنبش هستند سعی می‏كنند «نظام جدید» عاری از معایب نظام قبلی بوده و موجد فشار ساختاری نباشد؛ از این رو دیدگاه‏های رهبران یك جنبش در تجزیه و تحلیل جنبش و آسیب‏شناسی نظام مبتنی بر آن بسیار اهمیت دارد. البته آسیب‏های انقلاب منحصر به عوامل موجده نیست، چون جامعه نظامی پویا است و ممكن است ارزش‏ها تغییر كرده و ارزش‏های جدیدی خلق یا جایگزین شوند؛ اما در این كه عناصر موجده انقلاب از جمله آسیب‏هاست از درجه اطمینان بالایی از صحت برخوردار است، زیرا دگرگونی ارزشی از چنان سرعتی برخوردار نیست كه در زمان كوتاه ماهیت جامعه دگرگون شود.
نكته قابل توجه این كه بهترین معیار و سنجه برای آسیب‏شناسی نظام جدید، كالبدشكافی جنبش است كه منجر به پایه گذاری نظام شده است؛ بدین ترتیب سؤال از چرایی پیدایش انقلاب اسلامی و چیستی آن و آسیب‏شناسی‏اش، سه مسأله به هم پیوسته است7 كه در این راستا در مقاله حاضر به سه سؤال ذیل پاسخ خواهیم گفت: 1. از دیدگاه امام خمینی قدس‏سره چرا مردم با رژیم شاهنشاهی مخالفت كرده و انقلاب نمودند؟ 2.ماهیت انقلاب ایران، به عبارت روشن‏تر، اصول اساسی نظام اسلامی كدامند؟ 3. چه عواملی این انقلاب را تهدید می‏كند؟ آسیب‏های نظام اسلامی مبتنی بر انقلاب 1357 از دیدگاه بنیان‏گذار این نظام كدامند؟

1. عوامل پیدایش انقلاب از دیدگاه امام خمینی قدس‏ سره
بر خلاف اندیشمندان تقلیل‏گرا كه به یك عامل در پیدایش انقلاب تأكید كرده و بر عواملی چون مذهب، اقتصاد، مدرنیزاسیون، استبداد و توطئه انگشت می‏گذارند، رهیافت امام خمینی قدس‏سره چند علتی است. برخی عوامل از دیدگاه ایشان را بیان می‏‌كنیم.
الف) استبداد و سلب آزادی: امام خمینی در تحلیل هایش از قیام مردم ایران در سال 57، یكی از عوامل عمده آن را، استبداد و اختناق شاهنشاهی و شیوه حكومتی شاه می‏دانند: «آن كه اساس این انقلاب است، آن كه اساس این انفجارها است خود این آقا (محمدرضا شاه پهلوی) است».8 امام خمینی قدس‏سره قضیه اختناق و سلب آزادی را تئوریزه كرده و فرآیند آن را چونان یك جامعه شناس بیان می‏دارند: یكی از چیزهایی كه موجب پیروزی شماها شد همین زیادی ظلم و زیادی اختناق [بود] كه این اختناق وقتی زیاد شد انفجار از آن پیدا می‏شود، دنبال یك اختناق طولانی هی عقده‏ها زیاد می‏شود و منتظرند كه یك صدایی در آید، صدای اولی، فریادی در آید. دیگران دنبالش بروند.9
امام خمینی قدس‏سره فرآیند مذكور را نه یك اتفاق و حادثه استثنایی بلكه یك «قانون» تلقی كرده و دیگر حكومت‏ها را به عبرت‏گیری دعوت می‏كند: حكومت‏ها باید عبرت بگیرند از این وضعی كه در ایران پیش آمد و بدانند كه وضع برای این بود كه محیط اختناق به طوری پیش آوردند كه اختناق انفجار آورد.10
ملت ما از آزادی‏ها محروم بود، كشور ما از استقلال صحیح محروم بود. ملت ما از این مظالم به جان آمد و قیام كرد، یك قیام اسلامی بزرگ.11

ب) ماهیت طاغوتی رژیم شاهنشاهی: از دیدگاه امام خمینی قدس‏سره هر حكومتی كه مشی اسلامی را در همه زمینه‏ها مراعات نكند و محتوای آن اسلامی نباشد طاغوت است.12 امام مفهوم طاغوت را در برابر حكومت عدل اسلامی قرار داده و می‏فرمایند: «ما امیدواریم كه با پیوستن به هم بتوانیم این طاغوت‏ها را تا آخر از بین ببریم و به جای آن یك حكومت عدل اسلامی كه مملكت ما برای خودمان باشد و همه چیزمان به دست خودمان باشد...».13 امام خمینی در سال 59 نیز گرایش جوانان ایران به اسلام و تمایل به شهادت را ادامه نهضت اسلام خواهی ملت ایران در برابر طاغوت در سال‏های قبل از انقلاب ارزیابی نموده و می‏فرمایند: «این تحولی كه الآن در كشور ما هست، همه‏اش روی این مقصد است كه از اول فریادشان بلند بود كه ما اسلام را می‏خواهیم، طاغوت را نمی‏خواهیم».14

ج) ترویج مفاسد: امام معتقد بود یكی از مسائلی كه مردم ایران را به ستوه در آورد، فساد دامنگیر نهادهای رژیم شاهنشاهی بود. البته به زعم امام خود نهاد سلطنت فساد برانگیز و ریشه مفاسد بود:
این فسادی كه در ایران پیدا شده است، همه فسادها زیر سر رژیم شاهنشاهی بود. در تاریخ از اولی كه رژیم شاهنشاهی پیدا شده است تا حالا كه ما مشاهده می‏كنیم، هر چه مفسده بود، رژیم شاهنشاهی این مفاسد را ایجاد كرده.15
این رژیم و این حكومت، حكومتی است كه می‏خواهد جوان‏های ما را فاسد كند و این مراكز زیاد فحشا و همه اطراف و همه جوانب فحشا را رواج دادن برای این است كه جوان‏ها را از دانشگاه‏ها بكشند به میخانه‏ها و به كارهای زشت و بد.16
انقلاب ایران در اثر مفاسدی است كه در هیأت حاكمه وجود دارد و همچنین بر اثر كارهای مخالف عقل است كه شاه انجام می‏دهد و خرابی‏هایی كه با دست عمال شاه در سراسر مملكت انجام می‏گیرد.17
مراكز فحشا در این كشور این قدر زیاد بود كه احصا نداشت، مراكز فساد این قدر بود كه جوان‏های ما را به فساد كشاند... كاری كردند كه ملت ما به جان آمد... و خدای تبارك و تعالی بر این ملت منت گذاشت و قیام كردند.18

د) وابستگی رژیم به بیگانه: همچنان كه نیكی. ر. كدی به خوبی نشان می‏دهد، ملت ایران به دلیل داشتن هویت ایرانی دیرینه، وابستگی به بیگانه را بر نمی‏تابد؛ از این رو این هویت دیرینه در كنار حضور سنگین یك امپریالیست، مشوق انقلاب است.19 در نظر امام خمینی قدس‏سره ، علاوه بر تأثیر عامل مذكور در قیام ملت ایران، تأثیرات منفی وابستگی از جمله به یغما رفتن ثروت‏های ملی و آگاهی ملت از این امور در پیدایش انقلاب ایران دخیل بودند: در عصر ما ملت یافت كه شاه به واسطه پیوندی كه با غرب خصوصاً با آمریكا دارد و همین طور با شرق، تمام مخازن ما را به باد داده است، بلكه نیروهای انسانی ما را نیز به هدر داده است و فهمیدند جنایات فوق العاده‏ای كه مرتكب می‏شود به واسطه پیوندی است كه شاه با ابرقدرت‏ها دارد. از این جهت ملت ما به پا خواست.20
[رژیم پهلوی] اقتصاد ما را به كلی به هم زد و همه چیز ایران را وابسته به اجانب كرد، همه چیز ایران به باد رفت و خسته شدند مردم از این جهت قیام كردند و این نهضت را به پا داشتند.21
از دیدگاه امام قدس‏سره وابستگی رژیم گذشته صرفاً بعد اقتصادی نداشت، بلكه در همه ابعاد سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و نظامی شاه وابسته بود و همین امر موجب جدایی رژیم از مردم و اعمال فشار رژیم بر آنان و در نهایت بروز انقلاب شد: فشار بیش از حد شاه، مردم را چنان در تنگنا قرار داد كه آنان دست به یك قیام همگانی زدند. شاه استقلال سیاسی، نظامی، فرهنگی و اقتصادی ما را از بین برده است و ایران را در همه ابعاد وابسته به غرب و شرق كرده است، مردم ایران را زیر شكنجه و سیاهچال‏های زندان كشته است. از تمام علما و خطبا برای گفتن حقایق جلوگیری كرده است. تمام اینها موجب شده است كه مردم مسلمان ایران خواستار یك حكومت اسلامی باشند.22

ه ) جدایی از ملت: رژیم شاهنشاهی به دلیل ویژگی‏هایی كه بیان شد، از پایگاه مردمی برخوردار نبود. طبیعت وابستگی و اتكا به ذخایر زیرزمینی، همچنان كه تدا اسكاچپول، در مقاله «حكومت تحصیلدار و اسلام شیعی در انقلاب ایران» خاطر نشان می‏كند23، موجب پیدایش دیوار بلند بی‏اعتمادی میان مردم و حكومت وابسته شده بود، به طوری كه شاه تا آخر به اهمیت مردم پی نبرده و انقلاب ایران را با توطئه خارجی تبیین می‏كرد. بر خلاف شاه كه با ارائه نظریه «توطئه» ناآگاهی خویش را تئوریزه نمود، از دیدگاه امام بیگانگان هیچ نقشی در پیدایش انقلاب نداشتند. به عقیده امام قدس‏سره : اگر پایگاه داشت این مرد (شاه) بین مردم، اگر نصف قدرتش را صرف كرده بود برای ارضای مردم، هرگز این قدرت به هم نمی‏خورد.24
... فقط آن رده‏های بالای ارتش و قوای انتظامی، باقی را دیگر به هیچ نمی‏گرفتند، نه ادارات و نه ارتش، آن رده‏های پایین، نه مردم و نه بازار و نه مسجد و نه روحانیت و نه دانشگاه، هیچ یك را به حساب نمی‏آوردند. اینها، چیزی نمی‏دانستند اینها را، و بزرگ‏تر خطای اینها همین بود كه ملت را چیزی نمی‏دانستند ملت همه با هم شدند برای این كه همه ناراضی بودند.25

2. اصول اساسی نظام اسلامی مبتنی بر انقلاب 1357
نظام اسلامی بر اساس همان آرمان‏هایی بنیان نهاده شد كه رژیم گذشته آنها را نادیده گرفت. اصول و آرمان‏های انقلاب در شعارهای سال 57 و اظهارات امام خمینی به خوبی منعكس شده است. شعار معروف «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» چكیده مطالبات مردمی بود كه سال‏های متمادی جهت دست یابی به آن مبارزه كرده بودند.

الف) استقلال: امام خمینی در پاسخ به سؤالی درباره اهداف و برنامه‏های آینده‏شان، می‏فرمایند:
... استقلال و آزادی را به وطن باز خواهیم گرداند، روابط ناسالمی را كه به ضرر ملت است اصلاح خواهیم كرد... دست دیگران را از ایران كوتاه خواهیم نمود.26
باید ما توجه داشته باشیم كه ما خودمان كی هستیم و چی هستیم و مملكت ما احتیاج به چی دارد و به كی دارد. اگر ما این وابستگی‏های معنوی را، برگردانیم به حال خودش و پیدا كنیم خودمان را، می‏توانیم یك ملت مستقل باشیم.27

ب) آزادی:
مردم ایران كه قیام كرده‏اند، برای یك مطلب واضحی است كه همه بشر قبولش دارد كه باید آزاد باشد. نباید هی در حبس كنند، نباید جلویش بگیرند كه حرف نزن، بیخ گلویش را فشار بدهند كه نباید یك كلمه حرف بزنی، قلمش را بشكنند كه نباید بنویسی... آن كه از حقوق بشر است و از اولین حقوق بشر است، «آزادی، استقلال، حكومت عدل» این را می‏خواهند مردم.28

ج) جمهوریت: قالب حكومت مطلوب از دیدگاه امام، جمهوری و محتوی آن اسلامی است: اما شكل حكومت ما جمهوری اسلامی است، جمهوری به معنای این كه متكی بر آرای اكثریت است و اسلامی برای اینكه متكی به قانون اسلام است و دیگر حكومت‏ها این طور نیستند كه تكیه بر قانون اسلام داشته باشند.29
ما خواهان استقرار یك جمهوری اسلامی هستیم و آن حكومتی است متكی به آرای عمومی. شكل نهایی حكومت با توجه به شرایط و مقتضیات كنونی جامعه ما توسط خود مردم تعیین خواهد شد.30

د) اسلامیت: محتوای نظام مطلوب انقلاب ایران از دیدگاه امام، اسلام و اصول اساسی آن است كه در قرآن و سنت بیان شده است: «امروز كه ملت ایران قیام كرده‏اند... حكومت اسلامی می‏خواهند، می‏خواهند كه آزاد باشند، می‏خواهند كه مستقل باشند، می‏خواهند كه حكومتشان حكومت اسلامی باشد».31

3. آسیب‌شناسی نظام اسلامی از دیدگاه امام خمینی
با توجه به آنچه گفته شد، ملاك تشخیص آسیب‏ها تا حدودی روشن می‏گردد، زیرا با آسیب‏شناسی رژیم پهلوی می‏توان به شیوه «فرافكنی روند» آسیب‏های جمهوری اسلامی را به سهولت تشخیص داد؛ از این رو امام خمینی كارگزاران نظام اسلامی را از آفت‏هایی كه دامنگیر رژیم پهلوی شد بر حذر داشته و بر حفظ اصول اساسی انقلاب كه در سال 57 با خون هزاران شهید امضا گشته تأكید می‏كنند. اندیشه‏های امام خمینی در این زمینه از چند جهت دارای اهمیت است: اولاً، ایشان در جریان جنبش‏های انقلابی ایران حضور داشته و شاهد عینی وقایع سده اخیر ایران هستند؛ ثانیاً به علت قرار گرفتن در صدر عظیم‏ترین جنبش ایران به عنوان «نماد» هویت جنبش می‏باشند؛ ایشان دهه اول بعد از انقلاب را تجربه كرده و آسیب‏های آن را مشاهده نموده و با هوشیاری تمام در مورد بروز آنها تذكر داده‌‏اند.
قبل از پرداختن به آسیب‏هایی كه امام خمینی برای نظام اسلامی برشمرده، تذكر این نكته ضروری است كه آسیب‏شناسی امام عمدتاً متوجه «آسیب‏های درونی» است؛ همچنان كه ایشان «نظریه توطئه» در تبیین چرایی پیدایش انقلاب را نمی‏پذیرفت، خطر دشمنان خارجی را به شرط اتحاد ملت و حفظ محورهای اساسی انقلاب بی‏تأثیر دانسته و هیچ گونه خطری از این لحاظ احساس نمی‏‌كند: «از هیچ یك از این قدرت‏هایی كه در عالم هستند و ارعاب می‏كنند ملت ما را، ما نمی‏ترسیم... ملتی كه برای خدا قیام كند از هیچ چیز نمی‏ترسد و آسیب نمی‏بیند».32 البته امام خمینی اصل وجود دشمن خارجی را می‏پذیرند: «ما با یك ابرقدرتی در طرف غرب و یك ابرقدرتی در طرف شرق مواجه هستیم كه هر دوی آنها می‏خواهند ما را ببلعند»؛ ولی خطر فیزیكی آنها را كم اهمیت ارزیابی می‏كند:
اگر چنانچه گفته می‏شود كه دولت آمریكا می‏خواهد نظامی بیاورد و این مملكت را به خاك و خون بكشد باور نكنید اولاً و ثانیاً اگر بیاید خواهد سزای خودش را ببیند، از محاصرات اقتصادی و نظامی و دخالت‏های نظامی ابرقدرت‏ها نمی‏ترسیم.33
ترور فیزیكی را امام بی‏‌تأثیر دانسته و معتقد بودند با ترور اشخاص نمی‏توان انقلاب را ترور كرد.34 حتی فراتر از این، امام دشمن خارجی را عامل انسجام ملت ارزیابی كرده و می‏گویند: «تازه وقتی كه یك جنگی شروع می‏شود، ملت ما بیدار می‏شود، بیشتر متحرك می‏شود».35 در مقابل، امام آسیب‏های درونی و از همه مهم‏تر «تفرق امّت» را مهمّ ارزیابی كرده و معتقد بودند خطر دشمن خارجی نیز غیر مستقیم و از این ناحیه است، یعنی دشمن خارجی ممكن است به آسیب‏های داخلی دامن زده و از این طریق خدشه وارد كند:آنچه مهم است این ناسازگاری‏ها در ارگان‏های اسلامی است... مرتباً دعوت به توافق می‏كنند، لكن خودشان هم توافق ندارند، این موجب نگرانی است، چون سبب می‏شود كه كشور به حال تزلزل باقی بماند و اگر مدتی به حال تزلزل باقی بماند آسیب از خودش پیدا می‏شود و از داخل آسیب می‏بیند و محتاج به این نیست كه از خارج بیایند و به ما آسیب برسانند.36

آسیب‏های انقلاب اسلامی از دیدگاه امام خمینی
الف) تفرقه: امام خمینی ایران را به لحاظ ساختاری مستعد تفرقه دانسته و زمینه‏هایی چون وجود قبایل و عشایر مختلف، موقعیت جغرافیایی، تنوع زبانی، تنوع مذهبی و در نهایت تنوع خاستگاه روشنفكری یعنی وجود حوزه و دانشگاه را از عوامل تفرقه به شمار آورده‏اند.37 از این رو به اعتقاد امام، عواملی چون ملیّت، زبان و وحدت مكانی نمی‏توانند به عنوان محورهای اتحاد مورد تأكید قرار گیرند و به جای آنها «اسلامیت» و آن هم در مفهوم عام و در سطحی فراتر از تفسیرهای فرقه‏ای، می‏تواند عامل انسجام ایران باشد. تفسیر امام از اسلام، اقرار به كلمه «لا اله الا اللّه» و داشتن قبله واحد یعنی ارزش‏های فرا فرقه‏ای است:
مسلمان‏ها كه اهل حق هستند، قرآن كتاب آنهاست، كعبه قبله آنهاست، كسانی كه به اسلام ایمان آورده‏اند و به حق ایمان آورده‏اند در این حق خودشان مجتمع باشند و نگذارند این باطل‏ها كه در باطل خودشان می‏خواهند مجتمع بشوند، آنها پیروز بشوند.38
امام خمینی ضمن توصیه به سعه صدر در برخورد با برادران دینی، «منطق گفت و گو» و تن دادن به قوانین و مقررات را رمز بقای اتحاد می‏دانست. دو مؤلفه مذكور حتی می‏توانند اقلیت‏های دینی را همنوا كنند:اگر بخواهید مملكت خودتان را از دست ابرقدرت‏ها و چپاول‏گرهای بین المللی نجات بدهید، باید همه مقرراتی كه تحت عمل هر یك هست، آن مقررات عمل بشود و هیچ نهادی با نهاد دیگر معارضه نكند... من امیدوارم كه تمام برادرهای ما در اطراف ایران، چه برادرهای اهل سنت چه برادرهای اهل تشیع و تمام كسانی كه در این ملت هستند از اقلیت‏های مذهبی، همه با هم مجتمع باشند، تا این كه رفاه همه مسلمان‏ها و همه كسانی كه در كشور اسلامی سكونت دارند حاصل بشود.39
بنابراین ایشان برای بقای اتحاد، حكومت اسلامی را به حكومت انسانی ترفیع داده و معتقدند با قانون‏گرایی می‏توان اختلافات را حل كرد و كشور را به ساحل نجات رهنمون ساخت: خواست همه یك جمهوری اسلامی، یك حكومت عدل، یك حكومت انسانی... اگر این دو تا جهت را حفظ كنید... و نگذارید اختلاف پیدا بشود، اگر ما حفظ كنیم این وحدت كلمه و وحدت مقصد [اسلام] تا آخر پیروزیم.40
در حكومت انسانی و حكومت عدل حتی بدون داشتن دین واحد نیز می‏توان با منطق گفت و گو به تفاهم رسید: ما اگر اختلاف سلیقه داریم، اختلاف بینش داریم، باید بنشینیم و با هم در یك محیط آرام صحبت كنیم و مسائل خودمان را حل كنیم، با تفاهم مسائل را حل كنیم، نه این كه جبهه‏گری كنیم، یكی یك طرف بایستد با دار و دسته خودش و یكی یك طرف دیگر بایستد با دار و دسته خودش، و كوشش كنند در تضعیف یكدیگر و كوشش كنند در تضعیف كشور اسلامی... شماها اگر مسلم هستید، با احكام اسلام عمل كنید و اگر خدای نخواسته تعهد اسلامی را قبول ندارید، با دید سیاسی مسائل را حل كنید.41
امام خاستگاه تفرقه را نه مردم كه نخبگان، مسؤولان و نهادهای نظام دانسته و خطاب به ایشان می‏فرمایند: شما همه برای خدا ـ ان‏شاءاللّه‏ ـ عمل كنید، همه‏تان با هم باشید، پشت و پناه هم باشید، ملت خوب است، ملت یك ملت روشنی است، یك ملت خوبی است. شماها هم همه با هم مجتمع بشوید، دولت و ملت، اركان دولت، رئیس جمهورش، مجلسش، همه اینها با هم مجتمع باشند.42
اگر قلم‏هایی كه در روزنامه‏ها به ضد هم چیز می‏نویسند كمك كنند برای از بین رفتن جمهوری، همه مسؤولند... احكام اسلام امانت است پیش‏مان... و نباید با قلم‏ها و قدم‏ها به این امانت خیانت كنیم... اگر بخواهید كشورتان مستقل باشد و آزاد باشید، باید از این طور مناقشات دست بردارید.43
من باز تأكید می‏كنم اگر سران با هم خوب باشند، این كشور صدمه نمی‏بیند، اگر صدمه‏ای این كشور ببیند از اختلاف سران است. همان طور كه شارع مقدس فرموده، باید دولت، مجلس و قوه قضاییه احساس كنند كه یك تكلیف دارند و آن این كه اختلاف نداشته باشند.44

ب) ارائه چهره طاغوتی از حكومت: امام خمینی معتقد بود انقلاب ایران به لحاظ ماهوی از سایر انقلاب‏های دنیا متمایز است و وجه تمایز آن، اسلامی بودن آن است.45 همان گونه كه در تعریف طاغوت از دیدگاه امام اشاره شد، هر حكومتی كه محتوای آن اسلامی نباشد طاغوت است، خواه متولیان آن پهلوی باشد یا دیگران:
الآن ما همه مكلفیم حالایی كه جمهوری اسلامی شد ما هم اسلامی باشیم، اگر بنا شد جمهوری اسلامی باشد اما ماها دیگر اسلامی نباشیم حكومت اسلام نیست. اگر بنا شد كه جمهوری اسلامی باشد پاسبان‏هایش اسلامی نباشند، خدای نخواسته دادگاه‏هایش اسلامی نباشند، وزارتخانه‏هایش اسلامی نباشند، این حكومت طاغوتی است به اسم اسلام، همان طاغوت است.46
امام خمینی از تبدیل شدن جمهوری اسلامی به حكومت طاغوتی نگران بوده و آن را یكی از آسیب‏های عمده انقلاب برشمرده‏‌اند: طاغوت برای خاطر این كه پسر كِی بود و نوه كِی بود كه نبود، برای اعمالش بود، اگر اعمال ما هم یك اعمال طاغوتی باشد، برای خود باشد، نه برای ملت، دعوا بكنیم سر خودمان، نه برای مصالح ملت، این همان طاغوت است، منتها به یك صورت دیگری در آمده، اما طاغوت است. طاغوت هم مراتب دارد، یك طاغوت مثل رضاخان و محمدرضا، و یك طاغوت هم مثل كارتر و امثال آنها است، یك طاغوت هم مثل ماهاست.47

ج) ارائه چهره واژگونه از اسلام: علی علیه‏السلام می‏فرمایند: «مردم اسلام را به تن می‏كنند ولی آنچنان كه پوستین را وارونه به تن می‏كنند».48 ممكن است محتوای حكومتی به ظاهر اسلامی باشد، ولی چهره‏ای كه از اسلام ارائه می‏شود چنان واژگونه و دور از واقعیت باشد كه دل‏های پاك و توده مردمان به آن رغبت نكنند، زیرا مفروض امام خمینی این است كه اگر اسلام واقعی به مردم ارائه شود همه دنیا آن را می‏پذیرند.49 وارونه نشان دادن چهره اسلام یكی از آسیب‏های تهدید كننده نظام اسلامی است كه امام درباره آن هشدار می‏دادند، زیرا كنار گذاشتن ظاهر اسلام، در ایران ناممكن است ولی وارونه به تن نمودن آن آسان است. وانگهی اگر اسلام وارونه به تن شود نه تنها كارگزاران نظام ضربه می‏بینند، كه از دیدگاه امام، مكتب (اسلام) از همه امور مهم‏تر است:
اگر روحانیون كه در رأس جامعه هستند روی موازین مقررات به طور دقیق عمل نكنند، اگر دولت به طور دقیق عمل نكند... و اعمالشان را تطبیق ندهند با اسلام، یك صورت قبیحی از اسلام در خارج منعكس می‏شود... الآن یك تكلیف بسیار بزرگی به عهده همه ماست، من یك طلبه هستم این تكلیف را دارم، آقایان [روحانیون] این تكلیف را دارند، سایر قشرها هم دارند، كه كوشش كنیم وجهه اسلام را آن طور كه هست نمایش بدهیم، نه آن طوری كه خلفایی مثل معاویه و یزید... جلوه می‏دادند... و اسباب این می‏شد كه یك وقت وجهه اسلام را در دنیا دگرگون كنند.50
اگر خدای نخواسته ما پیروز بشویم به این معنا كه آن دسته‏ای از ظلالم‏ها كه بودند و آن دسته‏ای از چپاولگران كه بودند بیرون كردیم، لكن به جای آنها یك دسته ظلمه دیگری با یك محدودیت خاص و چپاولگری‏های دیگری با یك محدودیتی به جای او نشست، این موجب این می‏شود كه مكتب ما در دنیا منعكس بشود كه مكتب درستی نبوده، شكست در مكتب واقع بشود، آن شكستی كه جبران نمی‏تواند بپذیرد.51
از تحلیل فوق، یك فرض ناخودآگاه به ذهن تبادر می‏كند و یك ملاك برای ارزیابی القا می‏شود و آن این كه كارگزاران نظام در ارزیابی اقبال مردم، روی دیگر سكه را نیز ملاحظه نمایند؛ یعنی ممكن است آن اسلامی كه ارائه می‏شود به دلیل رفتار سوء مسؤولان وارونه جلوه كند و پشت كردن مردم به برنامه حكومت همواره پشت كردن به اسلام نیست. «خود ارزیابی» اصل مهمی است كه از گفتارهای گهربار امام استنباط می‏گردد.

د) سوء استفاده از آزادی: یكی از چهار ستون نظام اسلامی در اندیشه امام، «آزادی» است. هر حكومتی كه میل به استبداد كند، طاغوت است، زیرا خلاف موازین اسلامی عمل كرده است: اسلام به ما اجازه نداده است كه دیكتاتوری بكنیم. ما تابع آرای ملت هستیم. ملت ما هر طوری رأی داد، ما هم از آن تبعیت می‏كنیم. ما حق نداریم، خدای تبارك و تعالی به ما حق نداده است، پیغمبر اسلام به ما حق نداده است كه به ملتمان یك چیزی را تحمیل كنیم.52
آزادی سیاسی در اندیشه امام خمینی قدس‏سره به حدی است كه «هر فرد از افراد ملت حق دارد مستقیماً در برابر سایرین، زمام‏دار مسلمین را استیضاح كند و به او انتقاد كند و او باید جواب قانع كننده بدهد. در غیر این صورت، اگر بر خلاف وظیفه اسلامی خود عمل كرده باشد، خود به خود از مقام زمام‏داری معزول است».53 با همه اهمیتی كه امام به آزادی قائل است، آزادی را ملازم با قانونمداری و به عبارت عام‏تر «محدودیت» می‏دانند. آزادی در چارچوب مجاری قانونی معنا پیدا می‏كند و به مفهوم «هرج و مرج» و «دلبخواه» نیست. از دیدگاه امام، هرج و مرج منجر به استبداد می‏گردد، یعنی از دل «آنارشیسم»، «خودكامگی» و «استبداد» متولد می‏گردد. همچنان كه استبداد رضاخانی از درون كشمكش‏های طولانی و هرج و مرج پس از انقلاب مشروطه تولد یافت، و مردم نیز استبداد را به هرج و مرج ترجیح می‏دهند.
امام خمینی یكی از آسیب‏های مهم نظام اسلامی را سوء استفاده از آزادی دانسته و تذكر می‏دهند شكر نعمت آزادی حفظ حدود آن است و اگر حدود آن حفظ نشود ممكن است به حالت سابق برگردیم: اگر خدای نخواسته آزادی را صرف كردیم بر خلاف مسیر ملت و اسلام، حالا كه آزاد شدیم خودمان را به هرج و مرج بكشیم... حالا كه آزاد هستیم بر خلاف نظامات اسلامی و بر خلاف نظامات ملی عمل كنیم، هرج و مرج به پا كنیم، تحت هیچ قاعده نباشیم، تحت هیچ یك از قواعد اسلامی و ملّی نباشیم، اگر این طور باشد آزادی را سلب كردیم بر خلاف مسیر ملت و بر خلاف مسیر اسلام.54
مدل ذیل اقتباسی از اندیشه امام است: خواسته اسلام و ملت ٍ آزادی ٍ آزادی بدون قید (قید اسلام و مقررات مدنی یعنی مسیر ملت و خواسته ایشان) ٍ استبداد و اختناق (افراط در استبداد و اختناق) ٍ شكل‏گیری جنبش‏های انقلابی

ه ) وابستگی اقتصادی: طبق تحقیقات آقای محمدحسین پناهی كه بر اساس شعارهای انقلاب به بررسی و تحلیل زمینه‏ها و اهداف انقلاب اسلامی ایران پرداخته، اهداف اقتصادی نسبت به سایر هدف‏ها از اهمیت كمتری برخوردار است.55
در اندیشه امام خمینی نیز متغیر «اقتصاد» به عنوان انگیزه انقلاب غایب است. از دیدگاه امام تئوری «اقتصاد عامل انقلاب» چونان نظریه «توطئه» مطرود می‏باشد.56 پس آنچه مردم ایران را به تحرك وامی‏داشت و غرور ملی ایرانیان را خدشه دار می‏ساخت نه ضعف اقتصادی و فقر كه «وابستگی» (اقتصادی، فرهنگی، سیاسی) بود. امام خمینی ضمن رد تبیین‏های اقتصادی، به ویژه ماركسیستی از انقلاب، می‏فرمایند: [آیا] جوان‏های ما برای این كه یك زندگی مرفهی در دنیا داشته باشند خون می‏دادند؟! این می‏شود كه یك كسی خودش را بكشد كه زندگی‏اش خوب باشد یا خیر، این یك نهضتی الهی بود... نهضت ایران نهضتی بود كه خدای تبارك و تعالی در آن نقش داشت و مردم به عنوان جمهوری اسلامی، به عنوان اسلام، به عنوان احكام اسلام در خیابان‏ها ریختند و همه گفتند: ما این رژیم را نمی‏خواهیم و حكومت عدل اسلامی و جمهوری اسلامی می‏خواهیم.57
امام خمینی تقویت بنیه‏های اقتصادی را برای استقلال كشور ضروری دانسته و معتقد بودند بدون استقلال مادی و خودكفایی نسبی به ویژه در امر كشاورزی58 و تولیدات مربوط به كالاهای ضروری و حیاتی، استقلال در سایر زمینه‏ها نیز ممكن نیست. اگر مملكت شما در اقتصاد نجات پیدا نكند و وابستگی اقتصادی داشته باشد، همه جور وابستگی دنبالش می‏آید و وابستگی سیاسی هم پیدا می‏كنیم، وابستگی نظامی هم پیدا می‏كنیم برای این كه وقتی ما چیزی نداشتیم، دستمان به طرف آمریكا دراز می‏شود و آمریكا همه چیز را به ما تحمیل می‏كند. ما وقتی می‏توانیم زیر بار او نرویم كه قدرتمند باشیم.59
امام وابستگی اقتصادی را یكی از آسیب‏های انقلاب دانسته، و آن را عامل رجعت به وضعیت پیش از انقلاب می‏دانند كه آن وضعیت زمینه‏های ساختاری بروز جنبش‏های انقلابی را فراهم كرد.60

و ) اشرافی‏گری و تجمل‏گرایی: همچنان كه ابن خلدون خاطر نشان می‏سازد، تجمل‏گرایی از عوامل عمده شكست حكومت‏ها و به سستی گراییدن «عصبیت» است. امام خمینی نیز تجمل‏گرایی را یكی از آسیب‏های عمده به شمار آورده و در تحلیل گرایش مردم به روحانیت و سپردن رهبری انقلاب به ایشان می‏گویند: آن چیزی كه مردم از ما توقع داشته و دارند و به واسطه آن دنبال ما و شما آمده‏اند و اسلام را ترویج نموده و جمهوری اسلامی را به پا كردند و طاغوت را از میان بردند، كیفیت زندگی اهل علم است. اگر خدای نخواسته مردم ببینند كه آقایان وضع خودشان را تغییر داده‏اند، عمارت درست كرده‏اند و رفت و آمدهایشان مناسب شأن روحانیت نیست و آن چیزی را كه نسبت به روحانیت در دلشان بوده است از دست بدهند، از دست دادن آن همان و از بین رفتن اسلام و جمهوری اسلامی همان.61
در پندار امام خمینی، عصبیّت حاكم بین روحانیت و مردم نه بر خویشاوندی نسبی بلكه بر «دین و معنویت» استوار است كه به زعم ابن خلدون عام‏تر از عصبیت خویشاوندی است و این معنویت كه قوام این گونه عصبیت می‏باشد در اندیشه امام خمینی رابطه معكوس با تجمل‏گرایی دارد: «هر چه بروید سراغ این كه یك قدم بردارید برای كه خانه‏هاتان بهتر باشد، از معنویتتان به همین مقدار، از ارزش‏تان به همین مقدار كاسته می‏شود».62
امام خمینی از كلیه مسؤولان به ویژه روحانیون متواضعانه می‏خواهند برای حفظ نظام جمهوری اسلامی از تجمل‏گرایی و زرق و برق دنیا بپرهیزند: من متواضعانه و به عنوان یك پدر پیر از همه فرزندان و عزیزان روحانی خود می‏خواهم كه در زمانی كه خداوند بر علما و روحانیون منت نهاده است و اداره كشور بزرگ و تبلیغ رسالت انبیا را به آنان محول فرموده است، از زیّ روحانی خود خارج نشوند و از گرایش به تجملات و زرق و برق دنیا كه دون شأن روحانیت و اعتبار نظام جمهوری اسلامی ایران است، پرهیز كنند، كه هیچ آفت و خطری برای روحانیت و برای دنیا و آخرت آنان بالاتر از توجه به رفاه و حركت در مسیر دنیا نیست.63
سؤال مهمی كه در این جا مطرح می‏شود این است كه منظور امام از تجمل‏گرایی چیست؟ ملاك تشخیص آن چگونه است؟ و داوران تشخیص چه كسانی هستند؟ الگوی مورد نظر امام برای رهبران حكومت، كدامین حكومت است؟ امام به همه این سؤالات پاسخ داده‏اند. در اندیشه امام، اشرافی‏گری و تجمل‏گرایی این است كه زندگی متولیان امور جامعه متفاوت از توده مردم بوده و دارای امتیازات ویژه‏ای باشند و با سوء استفاده از مقام، ثروت‏اندوزی كنند و یا در زندگی روزانه امتیازی برای خود قائل شوند.64
ملاك تشخیص نیز عدم تفاوت زندگی بعد از حاكمیت قشر حاكم با قبل از حكومت است و داوران تشخیص این امر نیز توده مردم هستند؛ از این رو توصیه می‏فرمایند: «یك وقت كاری نشود كه ملت‏ها و دیگران كار را تعیّب كنند به این كه شما دستتان نمی‏رسید. حالا كه دستتان رسید شما هم همان هستید».65 الگوی مورد نظر امام برای حكومت اسلامی، جهت مصون ماندن از گرایش به اشرافی‏گری، حكومت علوی است: همان روزی كه بیعت كردند با حضرت امیر به خلافت، آن هم خلافتی كه دامنه‏اش این قدر زیاد بود، همان روز بعد از این كه بیعت تمام شد، ایشان بیل و كلنگش را برداشت، رفت سراغ آن كاری كه می‏كرد.66
از آسیب‏های دیگر نظام اسلامی در دیدگاه امام، می‏توان به عدم وظیفه‏شناسی مردم67، سستی و از دست دادن حالت انقلابی68، از خود بیگانگی69، كم كاری در ادارات و كارخانه‏ها70، اعوجاج در رسانه‏های جمعی به ویژه تلویزیون71، ظاهرگرایی و چاپلوسی72، سرگرم شدن به مسائل غیر اساسی73، نفوذ افراد فاسد در بدنه حكومت74، گفتارهای نسنجیده و آسیب زای برخی مسؤولان75، تضعیف نهادها76، بزرگ نمایی مشكلات كوچك و فرافكنی مشكلات اجرایی به اصل اسلام77، ایجاد یأس و نومیدی به جای امید به آینده78، ترجیح مصالح شخصی بر مصالح جامعه79 و ... اشاره كرد.



پی‏‌نوشت‏ها
1. نیكی. ر. كدی، «چرایی انقلابی شدن ایران»، ترجمه فردین قریشی، فصلنامه متین، سال اول، ش 2 (بهار 1378) ص 221 ـ 237.
2. سعید حجاریان، مجموعه مقالات رهیافت‏های نظری بر انقلاب اسلامی (گردآورنده: عبدالوهاب فراتی) ـ (قم: معاونت امور اساتید و دروس معارف اسلامی، چاپ اول، 1377) ص 313.
3. گی روشه، تغییرات اجتماعی، ترجمه منصور وثوقی (تهران: نشر نی، چاپ هفتم، 1376)، ص 130.
4. آنتونی گیدنز، جامعه‏شناسی عمومی، ترجمه منوچهر صبوری (تهران: نشر نی، 1373) ص 674.
5. گی روشه، پیشین، ص 131.
6. تحلیل روان شناختی شخصیت رهبر جنبش و خاستگاه اجتماعی وی تا حد زیادی ماهیت جنبش را نمایان می‏سازد.
7. مصطفی ملكوتیان و دیگران، انقلاب اسلامی و چرایی و چگونگی رخداد آن (قم: نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه‏ها، چاپ سیزدهم، 1380) ص 159.
8. امام روح اللّه‏ خمینی، صحیفه نور، ج 2 (تهران: ارشاد اسلامی) ص 57.
9. همان، ج 7، ص 279.
10. همان، ج 7، ص 73.
11. همان، ج 5، ص 114.
12. همان، ج 7، ص 31. اقتباس از سخنرانی امام.
13. همان، ج 5، ص 58.
14. همان، ج 10، ص 233.
15. همان، ج 3، ص 66.
16. همان، ص 148.
17. همان، ص 167.
18. همان، ج 18، ص 219.
19. نیكی. ر. كدی، پیشین، ص 224.
20. امام روح اللّه‏ خمینی، پیشین، ج 4، ص 183.
21. همان، ج 7، ص 234.
22. همان، ج 3، ص 164
23. تدا اسكاچپول، مجموعه مقالات رهیافت‏های نظری بر انقلاب اسلامی (گردآورنده: عبدالوهاب فراتی)، ص 185 ـ 216.
24. امام روح اللّه‏ خمینی، پیشین، ج 7، ص 5.
25. همان، ج 11، ص 128.
26. همان، ج 4، ص 66.
27. همان، ج 9، ص 110.
28. همان، ج 4، ص 47.
29. همان، ص 37.
30. همان، ج 2، ص 260.
31. همان، ج 3، ص 198.
32. همان، ج 13، ص 29.
33. همان، ج 12، ص 92.
34. همان، ج 7، ص 1.
35. همان، ج 13، ص 157.
36. همان، ج 12، ص 163.
37. همان، ص 31 و ج 14، ص 113 و ج 7، ص 280 و ج 9 (پیام امام در خصوص مسائل كردستان در 6/6/58) و ج 8، ص 9 و ج 4، (مصاحبه امام با اهل تاریخ در 16/9/57).
38. همان، ج 13، ص 48.
39. همان، ص 27.
40. همان، ج 7، ص 280.
41. همان، ج 14، ص 38.
42. همان، ج 13، ص 173.
43. همان، ج 14، ص 7.
44. همان، ج 18، ص 57.
45. ر.ك: همان، ج 14، ص 203.
46. همان، ج 8، ص 4.
47. همان، ج 13، ص 75.
48. «و لبس الإسلام لبس الفرو مقلوباً». نهج البلاغه، ترجمه و شرح فیض الاسلام، خطبه 17، ص 324.
49. ر.ك: همان، ج 7، ص 33.
50. همان.
51. همان، ص 195.
52. همان، ج 10، ص 181.
53. همان، ج 4، ص 190.
54. همان، ج 7، ص 42.
55. محمدحسین پناهی، فصلنامه علوم اجتماعی علامه طباطبایی، ش 11 و 12، ص 65 ـ 81.56. برای آگاهی از این تئوری‏ها، ر.ك: مجموعه مقالات انقلاب اسلامی و ریشه‏های آن ـ (قم: معاونت امور اساتید و دروس معارف، 1374) ص 86 ـ 139.
57. امام روح اللّه‏ خمینی، پیشین، ج 7، ص 60.
58. همان، ج 11، ص 100.
59. همان، ج 11، ص 117.
60. ر.ك: همان، ج 11، ص 204.
61. همان، ج 19، ص 188.
62. همان، ص 157.
63. حسن آئینه (تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1379)، ج 1.
64. امام روح اللّه‏ خمینی، پیشین، ج 2، ص 280.
65. همان، ج 12، ص 69.
66. همان، ج 2، ص 233.
67. امام خمینی، پیشین، ج 11، ص 215.
68. همان، ص 167 و ج 8، ص 83.
69. همان، ج 11، ص 183.
70. همان، ص 179 و ج 14، ص 37.
71. همان، ج 12، ص 84.
72. همان، ج 8، ص 264.
73. همان، ج 8، ص 112.
74. همان، ج 11، ص 64.
75. همان، ج 14، ص 24.
76. همان، ص 40.
77. همان، ص 44.
78. همان، ص 4.
79. همان، ج 19، ص 62.

منبع: پايگاه اطلاع‌رساني مقام معظم رهبري

پنج شنبه 26 اسفند 1389  6:50 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها