0

*راه شهيدان، راه بصيرت* فرمانده هيسپاه ناحيه ساري: راهيان نور نگراني يادگاران دفاع مقدس را برطرف كرد

 
ghezel
ghezel
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : بهمن 1388 
تعداد پست ها : 2068
محل سکونت : گلستان

بسيجى را بشناسيم

هنوز سال هاى اول جنگ بود هر بچه بسيجى براى خودش حال و هوايى داشت، هر يك ذكرى به لب داشت هر يك مفاتيح و قرآن، زيباتر از آن هم هر يك در دل خود سنگرى داشت و در دل شب با نماز شب خود انس مى گرفت...
بسيجى كيست؟
بدون ترديد شناخت همه خصوصيات بسيجى واقعى، امرى است كه مستلزم تفكر و دقتى دقيق است، چرا كه ابعاد شخصيتى بسيجى آن قدر گسترده و وسيع است كه به راحتى نمى توان به همه ابعاد آن دست پيدا كرد. امروز اين سوال اساسى و بزرگ ممكن است براى هر كسى كه مى خواهد آگاهانه زندگى كند و آگاهانه بميرد پيش آيد. بسيجى كيست؟ شايد در نگاه اول بگوييم آن قدر در مورد بسيجى گفته اند و شنيده ايم كه ديگر جايى براى اين سوال باقى نمى ماند، اما نه واقعيت اين است كه هنوز بسيجى آن گونه كه بايد، شناخته نشده است و هنوز در جامعه غريب است.
براى هر گروهى بسيجى تنها شخصى است كه در زمان دفاع نظامى وظيفه اش آغاز مى شود و با پايان يافتن دفاع نظامى وظيفه دفاعى او هم پايان مى يابد. بدون ترديد، اين گونه تصور از بسيجى بزرگ ترين ظلم در حق بسيجى است.سوال اساسى تر اين است كه چرا هنوز هم بسيجى به معناى واقعى كلمه براى برخى شناخته نشده است. يكى از دلايل آن مى تواند گستردگى و عمق مفهوم بسيج و بسيجى باشد. اگر به خصلت بسيجيان واقعى و شهداى سرافراز كه خود را در كسوت بسيجى مى ديدند نگاهى داشته باشيم، بسيجى را مجموعه اى از خوبى ها و زيبايى هاى روحى و اخلاقى خواهيم يافت. (بدون ترديد بسيجى خلاصه همه خوبى هاست) بسيجى سرشار از خصلت هاى والايى است كه اين خصلت ها او را تبديل به انسانى جذاب و موثر و كارآمد براى جامعه كرده است، برخى از اين خصلت ها از اين قرارند:
- بسيجى مرد ميدان سختى ها و مشكلات است و در هنگام انجام وظيفه الهى خستگى را نمى شناسد و هيچگاه از مشكلات هراسى به خود راه نمى دهد، بلكه با شجاعت و صلابت به ميدان مشكلات قدم مى گذارد و سرافراز بيرون مى آيد.
- بسيجى در هنگام دفاع از ملت و كشورش در اوج حماسه و صلابت و شكوه است، اما در عين حال نقطه اوج محبت و لطافت و احساسات منطقى و زيبا هم به شمار مى رود و به همين دليل است كه براى كسانى كه با منطق بسيجى آشنا نيستند انسانى شگرف و شگفت انگيز است.
- بسيجى در سجاده نيازش اوج قله تواضع و بندگى و مناجات شبانه، و اهل راز و سوز و گداز با خداى خودش است. آرى او عاشق معبود است و خداوند هم او را معشوق خلايقى قرار داده كه به عشق او به خدا پى برده اند.
- بسيجى با كمترين امكانات بيشترين خدمت رسانى را به جامعه دارد.
- بسيجى مرد ميدان عمل صالح است و صبور در هنگامه صبر و سرسخت با دشمنان لجوج و مهربان با ياران انقلاب و اسلام.
- بسيجى به مولايش و مقتدايش عشق مى ورزد و مولايش را الگوى همه اعمال خود قرار مى دهد.
- بسيجى در ميان فتنه ها و قيل و قال ها، فقط و فقط به فرمايش هاى رهبر و مقتدايش مى انديشد و فرياد ولى را حجت خود مى داند.
- بسيجى در ميدان علم فاتح قله هاى علم و دانش است آن هم در اوج سادگى و تواضع و فروتنى، علم او همراه با عمل و بصيرت و حكمت است.
- بسيجى در عين سادگى و مظلوميت در اوج هوشيارى و ذكاوت و تدبير است و چاره ساز و چاره انديش لحظات سرنوشت ساز.
- بسيجى نام و نشان در گمنامى مى جويد و راه مولايش را مى پويد و هميشه حق را مى گويد.
- براى بسيجى شهادت، روياى ناتمام ونهايت آرزو و قله سعادت و بهترين و كوتاه ترين راه رسيدن به كمال است.

بسيجى اهل قلم، اعظم رضايى
ویژه نامه سروقامتان روزنامه جوان

 


پنج شنبه 26 اسفند 1389  6:38 PM
تشکرات از این پست
ghezel
ghezel
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : بهمن 1388 
تعداد پست ها : 2068
محل سکونت : گلستان

بسیج در بیان مقام معظم رهبری

شکیل بسیج مستضعفان، یادآور خاطره پرشکوه مجاهداتی است که در دوران هشت ساله جنگ تحمیلی، زیباترین تابلوهای ایثار و فداکاری همراه با نجابت و فروتنی و توأم با شجاعت و رشادت را ترسیم کرده است.

خاطره جوانمردان پاکدامن و غیوری که شیران روز و زاهدان شب بودند و صحنه نبرد با شیطان زر و زور را با عرصه جهاد با نفس اماره به هم آمیختند و جبهه جنگ را محراب عبادت ساختند. جوانانی که از لذات و هوسهای جوانی برای خدا گذشتند و پیرانی که محنت میدان جنگ را بر راحت پیرانه سر ترجیح دادند و مردانی که محبت زن و فرزند و یار و دیار را در قربانگاه عشق الهی فدا کردند؛ خاطره انسانهای بزرگ و کم ادعایی که کمر به دفاع از ارزشهای الهی بستند و از هیبت دروغین قدرتهایی که برای حفظ فرهنگ و ارزشهای جاهلی غرب به مصاف ارزشهای الهی آمده بودند، نهراسیدند.


گرامیداشت هفته بسیج 2/9/68

******

- بسیج عظیم مردمی، یکی از نعمتهای بزرگ الهی است.


خطبه نماز جمعه 1/9/81

******

- هر کس که در دل برای سرنوشت خود، سرنوشت این ملت و آینده ایران اسلامی ارزش قائل است آن کسی که برای استقلال و هویت ملت خود ارزشی قائل است، آن کسی که از تسلط قدرتهای بیگانه بیزار است، آن کسی که برایش آینده این کشور و این ملت و آینده دنیای اسلام یک هدف بزرگ محسوب می شود، آن کسی که از رنج های ملت فلسطین دلش خون است ... آن کسی که مایل است بیش از یک میلیارد مسلمان دنیا قدرت عجیبی را تشکیل بدهند که بشریت را به سمت کمال هدایت کنند و خودشان در قله کمال قرار بگیرند، آن کسی که این احساسات و این درکها را دارد و حاضر است در این راه قدمی بردارد او بسیجی است.


از بیانات مقام معظم رهبری در اجتماع خانواده های مکرم شهدای اراک24/8/79

******

- وجود بسیج باید ما را وادار کند به شکر الهی، نشاط جوانان بسیجی باید ما را وادار کند به شکر الهی...


از بیانات مقام معظم رهبری در اجتماع بسیجیان 29/7/79

******

- بسیج یعنی حضور بهترین و بانشاط ترین و باایمان ترین نیروهای عظیم ملت در میدان هایی که برای منافع ملی، برای اهداف بالا، کشورشان به آنها نیاز دارد، همیشه بهترین و خالص ترین و شرافتمندترین و پرافتخارترین انسانها این خصوصیات را دارند. بسیج در یک کشور، معنایش آن زمره‌ای است که حاضرند این پرچم افتخار را بر دوش بکشند و برایش سرمایه گذاری کنند.


از بیانات مقام معظم رهبری در جمع بسیجیان29/7/79

******

- چرا در تبلیغات جهانی و رادیوها به بسیج اهانت می شود؟ بسیج را که در خور تشویق و تعظیم و تحسین است مورد اهانت و بی مهری قرار می‌دهند؟ چون نقش بسیج را در حفظ استقلال ملی، در حفظ غرور ملی در حفظ افتخارات ملی، در تأمین منافع ملی، و بالاخره از همه در اعلاء پرچم اسلام و نظام جمهوری اسلامی می‌دانند به جد با بسیج دشمنند، امّا دشمنی آنها فایده‌ای ندارد.


از بیانات مقام معظم رهبری در اجتماع بزرگ بسیجیان 29/7/79

******

- انکار بسیج و بی احترامی به آن، یا نابخردانه است، یا خائنانه است. تا وقتی برای این کشور امنیت لازم است تا وقتی که این کشور و این ملت به امنیت احتیاج دارد. یعنی همیشه، چون همیشه احتیاج به امنیت هست، به نیروی بسیج به انگیزه بسیجی، به سازماندهی بسیجی و به عشق و ایمان بسیجی احتیاج است.


از بیانات مقام معظم رهبری در دیدار با گروه کثیری از سپاهیان و بسیجیان در مشهد10/6/78

******

- بسیج یعنی نیروی کارآمد کشور برای همه میدانها.


از بیانات مقام معظم رهبری در دیدار با سپاهیان و بسیجیان 2/9/77

******

- ملتهایی که مردم در آن از نظر مسئولان آن کشور نقشی دارند، همه جا چیزی شبیه بسیج هست منتهی به این درخشندگی، به این فراگیری، به این زیبایی، به این فداکاری، من در جایی سراغ ندارم...


از بیانات مقام معظم رهبری در دیدار با سپاهیان و بسیجیان2/9/77

******

- علت اینکه در کشور ما بسیج این طور درخشان شد و شکفت چه بود؟ ایمان عاشقانه، ایمان عمیق، ایمان توام با عواطف که از خصوصیات ملت ایران است، مثل بعضی از ملتهای دیگر، عواطف در این ملت جوشان است کلید بسیاری از مشکلات است. این ایمان با آن عواطف همراه شد و این رودخانه عظیم خودشان را به این دریای پهناور تبدیل کرد و مشکلات را در هر جایی که لازم بود از بین برد.


از بیانات مقام معظم رهبری در دیدار با سپاهیان و بسیجیان 2/9/77

******

- بسیج عبارت است از مجموعه‌ای که در آنها پاک ترین انسانها، فداکارترین و آماده به کارترین جوانان کشور، در راه اهداف عالی این ملت و برای کمال رساندن و به خوشبختی رساندن این کشور جمع شده اند. ... مجموعه‌ای که دشمن را بیمناک و دوستان را امیدوار و خاطرجمع می کند.


از بیانات مقام معظم رهبری در جمع بسیجیان به مناسبت هفته بسیج5/9/76

******

- بسیج یکی از برکات انقلاب و از پدیده های بسیار شگفت آور و مخصوص این انقلاب است. این هم یکی از آن چیزهایی است که امام بزرگوار ما با دید الهی خود، با حکمتی که خدای متعال به او ارزانی کرده بود، برای کشور و ملت و انقلاب ما به یادگار گذاشت.


از بیانات مقام معظم رهبری در جمع بسیجیان5/9/76

******

- بسیج در حقیقت مظهر یک وحدت مقدس میان افراد ملت است.


از بیانات مقام معظم رهبری در جمع بسیجیان5/9/76

******

- بسیج در واقع مظهر عشق و ایمان و آگاهی و مجاهدت و آمادگی کامل، برای سربلند کردن کشور و ملت است.


از بیانات مقام معظم رهبری در جمع بسیجیان5/9/76

******

- بسیج یک حرکت بی ریشه و سطحی و صرفاً ازروی احساسات نیست، بسیج یک حرکت منطقی و عمیق و اسلامی و منطبق بر نیازهای دنیای اسلام – و به طریق اولی – جامعه اسلامی است. قرآن کریم می فرماید:

[ هو الذی ایدک بنصره و بالمؤمنین] ای پیامبر، خدای متعال تو را، هم به وسیله نصرت خودش و هم از طریق مؤمنین مؤید قرار داد و کمک کرد. این خیل عظیم مؤمنینی که در اینجا مورد اشاره آیه قران قرار گرفته اند، عبارت دیگری است از آنچه که امروز به نام بسیج در جامعه ما قرار دارد.


از بیانات مقام معظم رهبری در دیدار با فرماندهان نواحی و پایگاهها و گردانهای بسیج سراسر کشور8/9/74

******

- عظیم ترین و ماندگارترین یادگار [ امام عزیز و عظیم القدر ما] همین بسیج مردمی است که در همه جا حضور دارد.


از بیانات مقام معظم رهبری در دیدار با فرماندهان و بسیجیان 27/8/71

******

- این کار خدا بود که بسیج ملت ایران بتواند در سخت ترین میدانها که همان میدان جنگ است چنان قدرتی از خود نشان بدهد که دیرباورترین افراد هم قبول کنند که ملت ایران دارای توانایی است.

******

- بسیج یعنی کل نیروهای مؤمن و حزب اللهی کشور ما این که امام گفتند «بسیج بیست میلیونی» یعنی این.


از بیانات مقام معظم رهبری در پادگان امام حسن مجتبی (ع)5/9/69

******

- اگر نبود آن همه تلاش و جهاد مخلصانه که شما رزمندگان نیروهای مسلح و بسیج مردمی در دوران جنگ هشت ساله نشان دادید و حقیقتاً اسلام را روسفید و امت رسول الله (صلی الله علیه و آله) را سربلند ساختید و اگر نبود خونهای مطهر و معطری که در راه خدا بر زمین ریخته شد؛ یقیناً امروز از نظام اسلامی اثری نبود و پرچم قرآن چنین سربلند نمی شد


پیام به خانواده های شهدا، مفقودان در آستانه هفته دفاع مقدس 23/6/68

******

- محور دفاع از انقلاب، همین آحاد عظیم میلیونی بسیج هستند.


از بیانات مقام معظم رهبری در مراسم بیعت جمع کثیری از بسیجیان نمونه6/4/64

******

- بسیجی یعنی دل باایمان، مغز متفکّر – دارای آمادگی برای همه میدانهایی که وظیفه این انسان را به آن میدانها فرا می خواند، این معنای بسیجی است.


از بیانات مقام معظم رهبری در جشن بزرگ منتظران ظهور3/9/78

******

- هرجا وظیفه‌ای باشد، انسان بسیجی در میدان آن وظیفه، حاضر است.


از بیانات مقام معظم رهبری در جشن بزرگ منتظران ظهور 3/9/78

******

- بسیج به معنی حضور آمادگی در همان نقطه‌ای است که اسلام و قرآن و امام زمان (ارواحنا فداه) و این انقلاب مقدس به آن نیازمند است. لذا پیوند میان بسیجیان عزیز و حضرت ولی عصر (ارواحنا فداه) مهدی موعود عزیز، یک پیوند ناگسستنی و همیشگی است.


از بیانات مقام معظم رهبری در جشن بزرگ منتظران ظهور 3/9/78

******

- امروز هم، بسیجی برای کشور دل می سوزاند برای آبادانی کشور تلاش می کند، برای حفظ استقلال ملی، هرچه بتواند کار می کند و از جان خود هم می گذرد، امروز هم اگر احساس کند دشمن می خواهد از روزنه‌ای، چه اقتصادی و سیاسی و چه فرهنگی – به داخل کشور نفوذ کند در مقابل او می ایستد و با مشت به صورتش می کوبد.


از بیانات مقام معظم رهبری در دیدار با فرماندهان نواحی ...8/9/74

******

- امام فرمودند «بسیج باید سازماندهی بشود، باید یکدیگر را بشناسند، باید آمادگی به وجود بیاورند و آن را حفظ کنند» امروز هم تکلیف بزرگ شما همین کارست. خیال نکنند که بسیج یک امر احساسی است. بسیج یک امر منطقی و فکری و ریشه دار و عمیق است و کسانی که در کار این حقیقت بزرگ شرکت دارند؛ همه آحاد ملتند، هر کسی که بسیجی است باید به بسیجی بودن خود افتخار کند. بسیجی بودن، مایه سرافرازی و سربلندی پیش پروردگار است.


74/8/9

******

- فرهنگ بسیجی، فرهنگ معنویت و شجاعت و غیرت و استقلال و آزادگی و اسیر خواستهای حقیر، نشدن است.


74/8/9

******

- هفته بسیج در حقیقت فرصت و بهانه‌ای برای زنده نگه داشتن ارزشها و روح بسیجی در آحاد ملت، مخصوصاً جوانان پرشور و مدافعان عاشق صادق است. ... همان طور که امام و پیشوای راحل عظیم الشأن ما فرمودند، من هم آرزو می کنم و از خدا می‌خواهم که با بسیجیان محشور باشم. بسیج یک افتخار و یک ارزش است. سعی کنید این روحیه بسیجی را برای کشور و انقلاب و اسلام حفظ کنید.


از بیانات مقام معظم رهبری در دیدار با نیروهای مقاومت بسیج 7/9/69

******

- شما بسیجی ها باید به گونه ای رفتار کنید که احترام و محبت مردم جلب شود. شما باید نمونه اخلاق و تواضع و مهربانی و رعایت مقررات باشید. آن کسی بسیجی تر است که مقررات را بیشتر رعایت می کند، به خاطر آنکه این فرد بیشتر از همه برای نظام دل می سوزاند و مقررات، لوازم قطعی اداره درست نظام است.


از بیانات مقام معظم رهبری در مراسم بیعت جمع کثیری از بسیجیان نمونه 6/4/68

******

- سپاس و ستایش و تمجید و تحسین فراوان خود را بر جوانان بسیجی مؤمن در سرتاسر کشور، این دلهای پاک، این دلهای تپنده با عشق به خدا، با ایمان به حقیقت، با اخلاق و با صفا، نثار می کنم.


از بیانات مقام معظم رهبری در اجتماع نیروهای شرکت کننده در مانور عظیم طریق القدس 3/2/76

******

- من به بسیجیان عزیز فعّال این کشور علوی و فاطمی، عرض می کنم؛ امیرالمؤمنین علیه الصّلاه والسلام را الگوی خودتان قرار دهید که بهترین و بزرگترین الگو برای بسیجیان مسلمان در همه عالم، علی ابن ابیطالب علیه السلام است.


از بیانات مقام معظم رهبری در دیدار با مدّاحان به مناسبت ولادت حضرت زهرا (س) 3/9/73

******

- روحیه بسیجی و معرفت بسیجی باید فراگیر شود تا این کشور بتواند بار سنگینی را که بر دوش دارد که همان بار هدایت الهی و سعادت انسانهاست - به سرمنزل برساند، لذا بسیج تمام شدنی نیست.

از بیانات مقام معظم رهبری در دیدار با فرماندهان بسیج 27/8/71
پنج شنبه 26 اسفند 1389  6:39 PM
تشکرات از این پست
ghezel
ghezel
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : بهمن 1388 
تعداد پست ها : 2068
محل سکونت : گلستان

ارزش و جايگاه بسيج از ديدگاه مقام معظم رهبرى

لشكرى از فرزندان خورشيد
مقام معظم رهبرى و فرماندهى كل قوا حضرت آيت الله خامنه اى نيز همواره و همانند حضرت امام خمينى(ره) براى بسيج نقش و اهميت خاصى قائل بودند و هستند.

همانطورى كه حضرت امام (ره) با درايت و بينش و حكمت الهى و عنايت امام زمان(عج) در آذرماه ۵۸ دستور تشكيل ارتش ۲۰ ميليونى بسيج را دادند تا اين مملكت از آسيب در امان بماند تا به وسيله بسيج و افكار و فرهنگ الهى بسيج در سرتاسر عالم هسته هاى مقاومت و بسيج جهانى مستضعفين بر عليه مستكبرين تشكيل شود و زمينه براى ظهور آقا امام زمان(عج) مساعد شود، مقام معظم رهبرى خلف صالح امام (ره) و جانشين بر حق آقا امام زمان(عج) هم با درايت خاص و اعتقاد قلبى و راسخ و شجاعت تمام در حمايت از بسيج راه پر افتخار امام (ره) را ادامه داده اند. ايشان فرموده اند: بسيج يعنى آمادگى، بسيج يعنى احساس تكليف در همه لحظات، بسيج يعنى حضور در همه ميدان هايى كه از انسان در آن ميدان يك كارى مى طلبند، فرق هم بين زن و مرد نيست.۱
ايشان همچنين مى فرمايند: بسيج با سرنوشت انقلاب سر و كار دارد و با گسترش و استحكام آن مى توان اطمينان يافت كه هيچ قدرتى در دنيا قادر نخواهد بود كه كوچكترين چشم زخمى به كشور و انقلاب وارد كند.۲
همچنين فرمودند: اگر اين گياه پر بركت و پر ثمر(بسيج) در اين سرزمين روئيده نمى شد يقينا سرنوشت جنگ غير از چيزى بود كه پيش آمد.۳
انقلاب اسلامى ايران با الهام گرفتن از اسلام ناب محمد(ص) از نخستين روزهاى پس از پيروزى انقلاب با توطئه هاى گسترده و سازمان يافته دشمنان اسلام روبرو گرديد و الان هم روز به روز توطئه هاى به مراتب پيچيده ترى براى نابودى اين انقلاب توسط استكبار جهانى طراحى مى شود. براى خنثى سازى اين توطئه ها همان طورى كه رهبر معظم انقلاب فرمودند: براى كشورى كه آماج اين همه حمله خصمانه و خبائث آميز دشمنان است جز بسيج نيروهاى مردمى هيچ راه علاجى وجود ندارد.رزمندگان هشت سال دفاع مقدس و آحاد بسيج به اين هشدار تكان دهنده توجه داشته باشند كه آقا فرمودند:اين روزگار، روزگار فاسد شدنى است اين را شما بدانيد در اين روزگار نگه داشتن دين سخت تر است تا روزگار جنگ چون جنگ خودش دين آدم را نگه مى داشت و خاصيتش اين بود. ايثارگران بسيجى هشت سال دفاع مقدس جايگاه و ارزش خود را از زبان مقام معظم رهبرى هميشه مد نظر داشته باشند كه فرمودند: در دوران جنگ تحميلى بسيج درخشيد، عالى ترين مضامين انسانى در بسيج معنا شد و تجسم يافت.۴
در برهه اى ازانقلاب (دوران افراطى گرى هاى اصلاح طلبان آمريكايى و پياده نظام هاى دشمن و اپوزيسيون و بلندگوهاى دشمن در مجلس ششم و قلم به دستان مزدور در مطبوعات دوم خردادى ها كه هجمه هاى سنگينى توسط ايادى استكبار در برون از مرزها و دستگاه هاى حساس و كليدى دولت و مجلس ششم با هدايت كاخ نشينان سياه آمريكا عليه اركان اصلى نظام از جمله ولايت فقيه، قوه قضاييه، شوراى محترم نگهبان، صدا و سيما، خصوصا بسيج و بسيجيان و سپاه پاسداران صورت گرفته بود مقام معظم رهبرى، فرمانده بسيج با تمام قدرت و شجاعت به صحنه دفاع از كلاس رفته هاى مدرسه عشق(بسيج) آمدند و فرمودند: انكار بسيج و بى احترامى به آن يا نابخردانه است يا خائنانه. همچنين در جايى ديگر فرمودند: اگر بگوييم قوام انقلاب به بسيج است حرف گزافى نگفته ايم.)
شجاعت ها و روحيه حسين گونه مقام معظم رهبرى همواره باعث حركت و جوشش روح توفندگى و خروش و عزم و اراده راسخ بسيجيان عزيز در حفظ انقلاب و حراست از دستاوردهاى انقلاب تا مرز شهادت و به عنوان يك عامل بازدارنده براى دشمنان قسم خورده انقلاب مى شود همان طورى كه فرمودند: اگر تجربه تلخى براى ملت پيش آيد بنده نيز لباس رزم مى پوشم و آماده فداكارى مى شوم.۵
در جايى ديگر فرمودند: اگر حادثه اى پيش آمد حضور مردم و اين جوان ها در صحنه دفاع تماشايى خواهد بود. همچنين فرمودند: شهادت براى ما و تمامى مجاهدان راه خدا بهترين سرانجام و يك آرزو محسوب مى شود.وظيفه امروز بسيجيان چيست؟ آيا بسيجيان فقط وظيفه دفاع نظامى دارند؟ آيا در اسلام فقط جهاد اصغر(جنگ نظامى) داريم؟ آيا بسيجيان در تاريخ نخواندند كه فرمودند: عليكم بالجهاد الاكبر(مبارزه با هواى نفس)؟ آيا بسيجيان عزيز از زبان سلاله پاك زهراى اطهر(س) و قلب تپنده اسلام و ولى امر مسلمين جهان در سال ۱۳۷۱ نشنيديد كه فرمودند: كارى كه دشمن از لحاظ فرهنگى انجام مى دهد يك شبيخون، غارت و قتل عام فرهنگى است.؟۶
آيا بسيجيان در قرآن كريم نخواندند: كنتم خير امه اخرجت للناس تامرون بالمعروف و تنهون عن المنكر؟۷
و آيا بسيجيان عزيز نخواندند كه مولامان حضرت على(ع) فرمودند: و ما اعمال البركلها و الجهاد فى سبيل الله عند الامر بالمعروف و النهى عن المنكر الاكنفثه فى بحر لجى- تمام كارهاى نيك(حتى) جهاد در راه خدا، در برابر امر به معروف و نهى از منكر، همچون قطره اى ( آب دهانى) در برابر درياى پهناور است؟۸
يا اينكه حضرت على(ع) فرمودند: من ترك انكار منكر بقلبه و يده و لسانه فهو ميت بين الاحيا ؛ كسى كه انكار منكر را با قلب و دست و زبانش ترك كند مرده اى ميان زندگان است.۹
مگر بسيجيان عزيز در روايات نخواندند كه پيامبر عظيم الشان اسلام(ص) فرمودند: من امر باالمعروف و نهى عن المنكر فهو خليفه الله فى الارض و خليفه رسول الله و خليفه كتابه. هر كس امر به معروف و نهى از منكر كند، جانشين خداست بر روى زمين و جانشين رسول خدا و جانشين كتاب خداست؟!
پس چرا بسيجيان عزيز به انجام اين فريضه الهى كه به فرموده امام باقر(ع): بها تقام الفرائض بقيه و اجبات به وسيله اين فريضه اقامه مى شوند و معنى پيدا مى كنند، بى تفاوت هستند؟ مگر فرمانده بسيجيان يعنى مقام معظم رهبرى نفرمودند: امر به معروف و نهى از منكر مسووليت شرعى و انقلابى شماست؟۱۰
نتيجه گيرى: بسيجيان عزيزى كه در صحنه هاى سياسى و حضور حماسى ۵ آذر ۸۶ و در طول دوران انقلاب ثابت كردند كه لياقت فرزندى حضرت امام(ره) و مقام معظم رهبرى را دارند، توجه داشته باشند كه قوام بسيج و ارزش بسيجى به انجام فريضه الهى امر به معروف و نهى از منكر است.
پى نوشت ها عبارتند از:
۱- در جمع بسيجيان ۵/۹/۷۶
۲- در ديدار فرماندهان ۱/۹/۶۹
۳- رزمايش علويان اصفهان آبان ۱۳۸۰
۴- همان
۵- در حرم ملكوتى امام رضا(ع) ۱/۱/۸۴
۶- روزنامه جمهورى اسلامى ۲۳/۴/۷۱
۷- آل عمران آيه ۱۱۰
۸- نهج البلاغه فيض ص ۱۲۶۳
۹- تهذيب ج ۶ ص ۱۸۱
۱۰- جمهورى اسلامى ۲۳/۴/۷۱
منابع:
۱- كتاب امر به معروف و نهى از منكر چاپ سپاه بهار ۱۳۷۶
۲- كتاب آشنايى با بسيج چاپ دوم پاييز ۱۳۸۵
۳- يادداشت ها و دست نوشته هاى خودم، اگر لايق باشم به عنوان يكى از فرزندان مقام معظم رهبرى و يكى از فارغ التحصيلان دانشگاه اسارت.
*بسيجى اهل قلم از ناحيه مقاومت بسيج رامهرمز

 نعمت الله بهزادى
ویژه نامه سروقامتان روزنامه جوان

 


پنج شنبه 26 اسفند 1389  6:40 PM
تشکرات از این پست
ghezel
ghezel
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : بهمن 1388 
تعداد پست ها : 2068
محل سکونت : گلستان

من بسيجي‌ام از عمق تاريخ

من پيرو مقام معظم رهبريم. من بسيجي‌ام، من با «قاسم ابن الحسن» آشنايي ديرينه دارم، من اوامر «علي اكبر» حسين (ع)‌ را با خون اطاعت كردم، من علي (ع) را در صفين تنها نگذاشتم، من در ركاب علي (ع) در جنگ «نهروان» با دشمنان جنگيده و مي‌جنگم.

من در «احد» شاهد شهيد شدن «حمزه» بدست وحشي بودم، من با چشم خود ضربت علي (ع) را در «خندق» ديدم، من در غربت بيست و چند ساله علي (ع) هر روزه به خانه «مولا» مي‌رفتم و احوالش را مي‌پرسيدم. من در كنار زينب (س) بودم كه با حسرت بر پاره‌هاي جگر برادر نگاه مي‌كرد. من شاهد ميدان رفتن شبيه‌ترين مردم به رسول ا… (ص) بودم و ديدم كه نامردان چگونه پاره تن پيغمبر را با كينه‌هاي مانده از بدر و احد نهفته و در شمشيرهايشان قطعه قطعه كردند. من در ظهر «عاشورا» شاهد و ناظر ضربت خوردن «ابا عبدا… الحسين (ع)» بودم و وفاي حضرت عباس (ع) را در كنار نهر «علقمه» با لب تشنه مشاهد كردم. من همسنگر «جهان‌آرا» در خرمشهرم.
من شاگرد «چمران» در دهلاويه و سوسنگردم. من ياور «همت» در كردستانم. من بروجردي را خوب مي‌شناسم، «زين‌الدين و باكري و خرازي» نيز مرا خوب به ياد دارند. من با «افشردي» در يك كاسه غذا مي‌خوردم، من هم سلولي «محمد جواد تندگويان» در صلاح‌الدين و رماديه و موصل، من «احمد متوسليان» را هيچ وقت فراموش نمي‌كنم. من در «عمليات خيبر» با شهداء سوار بر قايق، مجنون‌وار دنبال ليلي مي‌گشتيم. من در معيت غواصان در شب «فتح فاو» از اروند گذشتم. من با بچه‌هاي محاصره‌شده در «پاوه» نماز جماعت مي‌خواندم، من از كوچكي با غواصان مظلوم «ام‌ الرصاص و كربلاي 4» بزرگ شده‌ام، من زير آتش مستانه دشمن در كربلاي 5 براي بچه‌هاي مانده در كانال ماهي، كنسرو ماهي مي‌بردم. من زخم عميق جانبازان جاده «ام القصر» را فراموش نمي‌كنم. من و شهداء در «كارخانه نمك» نمك بر قلب امام نپاشيديم بلكه با نثار جان نمكهاي پاشيده شده بر قلبش را شستشو داديم من با بچه‌هاي مخلص و مظلوم «بعلبك و بني‌شير و پادگان خثنا» سالهاي سال است دوست صميمي هستم. من شهيد «شقاقي» را هرگز فراموش نمي‌كنم. من «محمد حسين فهميده» را در اوايل جنگ بارها ديده‌ام. من «صادق» را دوست دارم.
مگر مي‌شود من از خامنه‌اي اطاعت نكنم. من از كوچكي با او بزرگ شده‌ام و در سنگرهاي غرب و جنوب با او بر سر يك سفره مي‌نشستم. ما با همديگر هفته اول شهادت خودرا در كوهپايه‌هاي كبريا به سرآورديم، در دست قنوت بر «ارتفاعات ا…اكبر» در بيابان حجاز بر «تنگ حاجيان» و ما مانند تنگ چشمان دنيا به ميوه آخرت چشم ندوختيم، بلكه مثل مضموني در غزل سعدي تماشاگران بستان شديم، مثل بلبلان مست شاخسار شهود، در بستان هست نشستيم. يادت مي‌آيد وقتي انگشتان مقدست را به «ميدان مين» سينه‌ام كشيدي چقدر صداي «مجروحان» معبر بلند شد. آن شيارهاي سرخ زخمي را ديدي؟ آن كبوتران سربريده تبسم را نگاه كردي؟ ديدي چقدر بوسة بسيجي من عاشقانه از سيل سرخ پيشانيت گذشت و به اعماق خونين زخمت دويد؟ ديدي چه عارفانه بازوان بغضت را بر شانه گرفتم و چه قهرمانانه از آوار پياپي حقيقت گذشتم تا گردن در آتش مانده اشتياقت را به آغوش كشم.
يادت مي‌آيد در عمليات والعشق يك، يك هزار هكتار گيسوي زلف يار را به تصرف تصنيف درآورديم، يادت مي‌آيد وقتي شغالان فراق از بيشه‌هاي برودت بيرون مي‌جستند چه زبونانه در مقابل پلنگ مغرور عشق دخيل يا دلداده مي‌گفتند و ما عكس پير ميكده آخرالزمان را فاتحانه بر جوشن ذوب شده سردار سرشكسته قادسيه و براي نياي يكتا پرستان مسلمان صلوات مي‌فرستاديم؟ آه چه روزهاي رازيانه رنگي! چه شبهاي شراب‌افكني! چه لحظه‌هاي جاويداني! چه ثانيه‌هاي طولاني كوچكي! چه مردان مجردي! چه زنان مقدسي! چه جاده‌هاي ضرب در ابديتي! چه كوچه‌هاي پيچيده‌ در بوي گلي! چه خانه‌هاي زنبوري روشني! چه چشمهاي عسلي بركتي! مادرم وقتي قنوت مي‌گفت گويي نقشه عملياتي بهشت را نگاه مي‌كرد، خودم وقتي كوله پشتي را بدوش مي‌گرفتم انگار قباله آخرت را به شانه داشتم، ما به دلخواه خود باغهاي ابدي را به ديگران هديه مي‌داديم. بيا مثل «بسيجي‌ها» دست همديگر را بگيريم و به باغهايي برويم كه در آن شمشادهاي شهيد و سروهاي راست قامت استوار ايستاده‌اند، بيا به خط بسيجي‌ها براي همديگر نامه بنويسيم، همديگر را مثل دو بسيجي، دو فاخته سرگردان، دو چكاوك مجروح، دوست بداريم.
بيا از صحراي جدايي عبور كنيم و از بيابان تشنه فراق بگذريم، بسيجي‌وار از «مين حادثه‌ها» نترسيم، نترسيم اگر صداي «ارابه‌هاي مرگ» آمد! نترسيم اگر جلوي پاي ما خمپاره يأس تركيد و اگر مقابلمان كاتيوشاي محبت ذوب شد.
به «آرپي جي نيايش» خود تكيه كنيم و در غلغله تانكهاي تنهايي به تيربار آه خود متكي باشيم. در عمليات شفاف آيينه گيرنده‌هاي ماهواره وصل با خدا باشد. براي خدا حرف بزنيم، براي خدا گره‌هاي شيطان را پيدا كنيم، براي خدا به ديدباني اهريمنان برويم، عالم بلاست و عارف بسيجي دلداده‌اي است كه به فاصله تكبير از «خاكريز تن» به خدا خيز جان يورش مي‌برد، خط و خال خوبان را مي‌شكند، و به دوره زيبايي واصل مي‌شود. مي‌رود و سيم سوختن را بر گرد اميال خود مي‌گرداند و «مهمات آرزوها» را به آتش مي‌كشد، آتش عشق، آتشي كه «خونين شهر فراق» را به «خرمشهر وصال» تبديل مي‌كند.
بسيجي ستاد سوختن است ـ بسيجي كارمند كبرياست ـ بسيجي دست‌فروش دل است. بسيجي اجاره‌نشين خداست و كرايه عبوديت خود را به صاحب خانه كعبه پرداخت مي‌كند. بسيجي جوان عرفان است، چهارده سالگي عشق است، غل دوست داشتن و جوش عشقبازي است.
بسيجي بايست كه سالك را از خاكريزهاي جهان به ماوراء كائنات پرواز مي‌دهد. من خود يك «زيارت وارث» كامل را در چشمان يك بسيجي عاشق تا ته خوانده‌ام. من يك «اربعين» تمام در چله چشم يك بسيجي عارف رياضت كشيده‌ام. من در «مدرسه عشق» ثبت نام كردم. روي يك نيمكت با يك بسيجي تنها نشستم و «الفباي» عاشقانه حيات را آموختم و او تا چشم كار مي‌كرد زيبا بود! و تا چشم كار مي‌كرد سرمه مي‌دانست. تا چشم كار مي‌كرد برق تجلي داشت. تا لب باز مي‌كرد «آيات الهي» جاري مي‌شد و تا چشم مي‌بست روياهاي جهان آواز مي‌خواندند و تا گام به راه مي‌نهاد تعظيم مقصدها آغاز مي‌شد. من نمي‌توانستم بدون بسيج به «جنگ جاهليت» بروم، من نمي‌توانستم بدون ثبت نام در دسته مجاهدان به «شكار نفس» بپردازم.
بدون بسيجي شناسنامه عشق باطل است، بدون بسيجي عقد محبت نابستني است، بدون بسيجي نمي‌توان هيچ ويرانستاني را آباد كرد. بايد تنگه نفس را بست و تجارت آزاد شيطان را زير گلوله گرفت. هيچ جنگلي بدون بسيج پيروز نمي‌شود و هيچ صلحي بدون بسيج پايدار نيست. «بسيج نويسنده جنگ و صلح است»
بسيجي تنها عاشقي است كه مي‌تواند «كاسه زهر» را بنوشد و ترانه «احلي من العسل» بخواند. بياييد امسال بسيج بكاريم تا استقلال درو كنيم. بياييد به دست بسيجي‌ها بركت را بسته‌بندي كنيم و به نام نامي بسيج قراردادهاي بزرگ را ببنديم. بسيج مي‌تواند معاهده «رژي» را لغو كند و در قهوه‌خانه‌هاي تاريخ «جنبش تنباكو» راه بياندازد، دليران تنگستان را نگاه كنيد، تنگدستان بسيجي خود مانند كه هنوز «مخ مورگان شوستر» از ضرب شصت بسيجي منگ است.
هنوز عطر پيراهن خونين بسيجي در بيشه‌هاي «دارخوين» مي‌وزد. هنوز…

منبع: وبلاگ مردان خورشید
http://mardankhorshid.blogfa.com

 


پنج شنبه 26 اسفند 1389  6:40 PM
تشکرات از این پست
ghezel
ghezel
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : بهمن 1388 
تعداد پست ها : 2068
محل سکونت : گلستان

سپاه؛ برخاسته از امت براي حفظ انقلاب

گفت وگو با ابراهيم حاجي محمدزاده به مناسبت دوم ارديبهشت سالروز تاسيس سپاه پاسداران
از فرماندهان ارشد سپاه در دوران جنگ تحميلي بود و درتشكيل سپاه پاسداران انقلاب اسلامي نقش ويژه اي داشت ابراهيم حاجي محمدزاده از جواني به صف مذهبيون انقلاب پيوسته و چند سال از آن دوران را در زندان سياسي رژيم ستمشاهي سپري كرده است.
او در گفت وگويي نه چندان طولاني كه با وي داشتيم، خاطراتي شنيدني و بعضا ناگفته از شكل گيري سپاه و... را بازگو كرد. اميد آن كه با موافقت ايشان، پرسه اي طولاني تر در سه دهه گذشته و مسائل و رخدادهاي آن روزها داشته باشيم.
    ¤ در اوائل انقلاب و ماجراهايي كه منجر به تاسيس سپاه شد، كشور در چه شرايطي قرار داشت؟
    -يكي از ويژگي هاي انقلاب اسلامي وابسته نبودن آن به گروه ها و تشكيلات مختلفي است كه پيش از انقلاب فعال بودند. حتي گروه هايي مثل چريك هاي فدايي و مجاهدين خلق يكي از نقص هاي انقلاب را نبود يك حزب يا سازمان منسجم مي دانستند كه پس از انقلاب بتواند سررشته امور را در دست بگيرد.
    اينگونه است كه حتي حضرت امام هم مي گويد انقلاب به هيچ گروه و سازماني بدهكار نيست. اما انقلاب براساس معيارهاي اسلامي و فرهنگ انقلاب انبيائي يك سازمان منسجم داشت.
    و ما مي بينيم كه مردم مطيع رهبري انقلاب بهترين نوع انسجام سازماني و روحانيت تا روستاهاي دور دست والاترين نوع ارتباط تشكيلاتي را اشاعه مي دهند. پس انقلاب رهبري و انسجام خاص خودش را داشت. در جريان مشروطه و يا كودتاي 28مرداد به مجرد آن كه روحانيت از صحنه كنار گذاشته مي شود، شكست پيش مي آيد. پس اگر مي خواهيم انقلاب را تحليل كنيم بايد با ملاك هاي اسلامي و شيعي به آن نگاه كنيم و سازماندهي آن را هم بر همين مبنا در نظر بگيريم.
    ¤ در آن دوران چه ضرورتي براي تشكيل چنين نهادي وجود داشت؟
    -هم زمان با انقلاب بحثي وجود داشت كه در صورت پيروزي چطور مي توان اين انقلاب را حفظ كرد. اولين مورد شاخص آن هم در مورد بازگشت امام(ره) به كشور متجلي شد. يعني اينكه با توجه به تهديدات موجود چطور مي توان جان حضرت امام(ره) را حفظ كرد. در اين ميان جريانات ملي- مذهبي و نهضت آزادي اعتقاد داشتند اين مسئله را بايد به سازمان مجاهدين خلق واگذار كرد، چرا كه اين سازمان با دروغ و بزرگ نمائي تبليغات سعي داشت خودش را منسجم نشان دهد اما در مقابل جريانات اصيل كه انحرافات و التقاطي بودن افكار اين سازمان و تزلزل دروني آن را مي دانستند با اين موضوع مخالفت كردند.
    مثلادر مسئله فرود هواپيماي حامل حضرت امام بحث شده بود كه چطور از آن محافظت شود كه شهيد بروجردي ابتكار جالبي را عنوان كرد. آن هم اينكه سريعا پس از فرود هواپيما آن را 180درجه بچرخانيم و جهت آن را عوض كنيم تا اگر رژيم شاه قصد تيراندازي و ترور امام را از قبل در فرودگاه دارد، ديدش كور شود و نتواند، كه اين موضوع تعجب همه را برانگيخت.
    بنابراين ايده حراست از امام و انقلاب در جريان استقبال شكل گرفت و ضرورت آن هم كاملامشهود بود.
    اين ضرورت حتي پيش از پيروزي هم حس مي شد. چرا كه مردم به اشكال مختلف در پي دفاع از اين نهال نورسته بودند، اين بود كه به مجرد حمله به پادگان ها خيلي ها مسلح شدند و بلافاصله بطور خودجوش پاسداري از انقلاب را به عهده گرفتند. مثلاوقتي بختيار فرودگاه ها را بست اين شعار مطرح شد كه: «واي به حالت بختيار، اگه امام فردا نياد، مسلسل ها بيرون مياد.» كه نشان دهنده ضرورت دفاع مسلحانه از انقلاب بود. پس از پيروزي انقلاب هم بااعلام اين مسئله كه مردم بيايند و اسلحه ها را تحويل بدهند، مساجد كانون جمع آوري اسلحه ها شد و حتي محل استقرار حضرت امام هم همينطور بود و اسلحه و مهمات زيادي در آنجا جمع شد كه خيلي خيلي عجيب و در عين حال ترسناك بود. پس ضرورت حفظ انقلاب از همان ابتدا مطرح بود كه در همين راستا كميته ها تشكيل مي شود. كميته هايي خودجوش كه به صورت جريان موقت به آنها نگاه مي شد.
    با توجه به اين شرايط و در حالي كه انقلاب هم در داخل و هم از خارج با تهديدات خاصي مواجه بود ضرورت تشكيل يك نهاد نظامي خاص حس مي شد.
    ¤ اولين كسي كه ايده تشكيل سپاه را مطرح كرد چه كسي بود؟
    تاسيس يك نهاد انقلابي با حضور نيروهاي متعهد و براي دفاع از انقلاب اسلامي ايده حضرت امام(ره) بود و البته مرحوم شهيد محمد منتظري نقش ويژه اي در پيشبرد اين ايده امام راحل(ره) داشت.
    در ابتدا آقاي يزدي با حكمي از حضرت امام مسئول تشكيل سپاه شد و آقاي لاهوتي هم نماينده حضرت امام در اين سپاه بود. محل آن هم در سلطنت آباد در كوچه هاي فرعي، اول خيابان پاسداران در ساختمان اداره چهارم ساواك بود. ساختمان هم آن زمان خيلي مدرن و مستحكم بود. اين سپاه در اختيار دولت موقت قرار داشت.
    ¤ شما آن زمان كجا بوديد و چه مي كرديد؟
    - من آن زمان مدرسه رفاه بودم كه آقاي موسوي اردبيلي پيغام فرستاد من در مسجد اميرالمؤمنين نزديك ميدان انقلاب دست تنها هستم و اگر مي شود چند نفر براي كمك به من بيايند.
    وقتي اين پيغام رسيد و من و شهيد رجايي در مدرسه رفاه روي پله ها نشسته بوديم كه ايشان گفت اگر من جاي تو باشم مي روم آنجا. من هم ديدم اينجا افراد زياد هستند و قبول كرده و رفتم. غروب بود، تا رسيدم به مسجد آقاي اردبيلي با لهجه زيباي آذري خود گفت: «قربان شما بروم. كجا بودي شما؟»
    خيلي اوضاع به هم ريخته بود. عده اي اسلحه آورده بودند و مي گفتند چه كار كنيم. يك عده افغاني را گرفته بودند، برادر ناتني شاه را هم گرفته بودند. تا من رسيدم، ايشان رفت و كارها را به من سپرد. ما هم افغاني ها را به خط كرده و برايشان صحبت كردم كه خلاصه انقلاب شده مواظب باشيد دست ا زپا خطا نكنيد.
    اسلحه ها را هم جمع كرديم و در زيرزمين مسجد انبار كرديم. برادر ناتني شاه را هم كمي نگه داشتيم و او را هم رها كرديم.
    روزها و شب ها با همين اوضاع مي گذشت. يك شب يكي از افراد محل ما و آقاي اردبيلي را دعوت كرد براي شام به منزلش كه رفتيم و صاحبخانه از فرط خستگي بطور نشسته در ميان صحبت ها به خواب رفت!
    ¤ شما چطور وارد بحث تاسيس سپاه شديد و اصلاً سپاه چطور تاسيس شد؟
    - در چنين شرايط سختي آقاي موسوي اردبيلي گفت، شوراي انقلاب تصميم به تشكيل سپاه گرفته است و قرار است فردا برويم پادگان جمشيديه و آنجا مكاني براي تشكيل هسته هاي اوليه در اختيار بگيريم.
    صبح من و آقاي اردبيلي و محمد منتظري به پادگان جمشيديه رفتيم كه آنوقت مسئوليتش با يكي از سرهنگ هاي ارتش بود. ما رفتيم به اتاق ايشان و صحبت كرديم. او هم گفت پادگان كه مال ارتش است و نمي توانيم به شما بدهيم اما باشگاه افسران و دو منزل سازمان نزديك به آن را به شما مي دهيم. يكي از اين خانه ها هم براي سرهنگ وشمگير بود. اين فرد كسي بود كه در مراسم تاج گذاري شاه آن درفش كاوياني معروف را حمل مي كرد و به دست شاه مي داد. به اين شكل باشگاه افسران پادگان جمشيديه و آن دو منزل سازماني اولين محل هاي استقرار سپاه شدند. تاريخ آن هم اواخر بهمن ماه بود و تازه چند روزي از پيروزي انقلاب گذشته بود. ما از همان روزها شروع كرديم به اسم نويسي افراد براي عضويت در سپاه، كه خيلي ها با اسلحه و بي اسلحه مي آمدند. البته يك گزينش اوليه هم كه بيشتر جنبه اعتقادي داشت، مي كرديم. از همان اول هم بنا را بركار سازماني گذاشته بوديم و افراد را گزينش مي كرديم.
    ¤ يعني براي جذب افراد اطلاعيه و آگهي صادر كرده بوديد؟
    - احتياج به هيچ فراخوان و اطلاعيه اي نبود و مردم به خصوص جوانان خودشان مطلع مي شدند و مي آمدند.
    جريانات مختلفي هم پيش مي آمد. مثلاً به ما اطلاع دادند يك شركت خدمات رفاهي و اسكان كليه مستشاران آمريكايي را برعهده دارد. ما رفتيم و منازل متعدد سازماني آنها را پيدا كرديم. ديديم وسائل كاملاً دست نخورده زندگي آنجاست. خودشان هم كه رفته بودند. حدود 30-20 پيكان نو هم در اين خانه ها بود. ما هم كه پولي نداشتيم اينها را مصادره كرديم و اينها شد اولين وسايل سپاه.
    ¤ پس اولين تداركات سپاه را آمريكايي ها پرداختند.
    - بله مقداري از پول اين ملت . مورد ديگر هم اينكه فردي به نام آقاي لولاچيان به من تلفن زد و گفت مركزي در خيابان سلطنت آباد به نام خليج وجود دارد كه منافقين آنجا را گرفته اند. آنجا جاي مهمي است و شما برويد آنجا را بگيريد.
    آنجا محل استقرار و كار مستشاران آمريكايي بود. آمريكايي ها هم كه از قبل احتمال مي دادند ممكن است مشكلي برايشان پيش بيايد تداركات عجيبي آنجا داشتند به شكلي كه اگر يك سال ارتباط شان كاملاً با بيرون قطع مي شد به چيزي احتياج پيدا نمي كردند و همه چيز در اختيارشان بود، اعم از ماشين هاي مختلف اداري، وسايل مخابراتي و استراق سمع، مواد خوراكي شامل انواع و اقسام مشروبات الكلي و غيره.
    فقط 300-200 نوع پاكت به تيراژ بسيار بالابراي كارهاي اداري خود داشتند. وسايل مخابراتي شان هم خيلي عجيب بود و با همه جاي دنيا در ارتباط بودند.
    يك نفر يكي از اين بي سيم ها را برداشت و به انگليسي و فارسي گفت. «مرگ بر آمريكا» كه ما ديديم از فرودگاه تماس گرفتند و گفتند آقا شما با فرودگاه تماس گرفتيد و لطفا دستگاه را خاموش كنيد.
    منافقين قبل از ما آنجا رفته و وسايل قيمتي و مقداري از تسليحات را برده بودند. البته خيلي از سلاح ها هم در گاو صندوق هاي عظيم بود كه به دست ما افتاد.
    مورد عجيب و جالب آنكه دلارها را آمريكايي ها نتوانسته بودند ببردند و آنها را در بشكه هاي 200ليتري آتش زده بودند كه مقدارش خيلي زياد بود و خاكستر آنها كاملابه جا مانده بود و مشخص بود.
    وسايل آن ساختمان آنقدر زياد بود كه تا مدت ها تداركات سپاه از آنجا تامين مي شد. همه وسايل و آذوقه ها هم خارجي و درجه يك بود و هر چيزي هم پيدا مي شد. حتي بعضي چيزها بود كه ما نمي دانستيم چيست.
    مثلامن تعدادي روغن از انبار بسيار بزرگ بصورت طبقاتي چيده شده بود با خودم به جمشيديه براي درست كردن ناهار كه معمولانيمرو يا سيب زميني بود بردم. وقتي روغن را در ماهيتابه مي ريزند مي بينند كف مي كند و فهميديم كه آنها نوعي مايع ظرف شويي بوده است.
    ¤با ساختمان چه كرديد؟
    -آن ساختمان را هم تحويل حاج محسن رفيق دوست داديم كه تا سال ها محل تداركات سپاه شد. اين محل تحفه الهي بود چرا كه دولت موقت هيچ همكاري اي با ما نمي كرد.
    يك روز من با يكي از همان پيكان ها با هماهنگي قبلي دنبال آقاي جواد منصوري كه از دوستان با سابقه مبارزاتي بود به مدرسه رفاه رفتم (البته افراد ديگري هم بودند.) براي سازمان دادن سپاه، جلسات و بحث ها زيرنظر آقاي هاشمي در جمشيديه برگزار مي شد. چهار گروه هم وجود داشت در جلسات. يك گروه همان سپاه دولت موقت بود، گروه دوم سپاه پادگان جمشيديه يا همان شوراي انقلاب بود گروه سوم هم سپاه محمد منتظري بود چرا كه ايشان هم در ستارخان تشكيلات مستقلي را راه اندازي كرده بود. گروه چهارم متشكل از تعدادي گروه هاي كوچك و بيشتر شهرستاني بودند كه در حال شكل دهي ائتلافي به نام سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي بودند. افرادي مثل شهيد بروجردي، محسن رضايي و بهزاد نبوي جزء اين ائتلاف بودند. محل استقرارشان هم در خيابان شريعتي در ساختماني به نام توحيد بود.
    ¤روند جلسات چطور بود و نتيجه چه شد؟
    -جلسات خيلي طولاني بود و افراد مختلفي هم مي آمدند. بعد از گفت وگوهاي بسيار قرار شد برويم و در همان ساختمان اداره چهارم ساواك كه محل استقرار سپاه دولت موقت بود، مستقر بشويم.
    بعد از مدتي آقاي جواد منصوري از طرف امام حكم فرماندهي گرفت و آقاي لاهوتي هم نماينده امام در سپاه شد كه پس از مدتي ايشان از سپاه رفت.
    ¤ خدمت حضرت امام هم رسيديد؟
    -حضرت امام آن زمان رفته بودند قم و سپاه براي اولين بار به صورت منسجم خدمت ايشان رفته و بيانيه اي خوانده شد كه آن بيانيه را من خواندم. نيروهاي سپاه در آنجا با لباس مخصوص به خدمت امام رسيدند. يك نكته اي كه نبايد در اين ماجرا فراموش شود نقش شهيد كلاهدوز در تشكيل سپاه است. ايشان همراه با محمد منتظري آمده بود كه گاهي هم شهيد نامجو هم با آنها مي آمد.
    شهيد كلاهدوز زمينه هاي اوليه نظامي شدن سپاه را فراهم كرد و حتي لباس سپاه و آرم آن هم توسط ايشان مطرح شد. به طور كلي ايشان نقش ارزنده و برجسته اي در اين قضيه داشت. اخلاص و ايمان و عشق ايشان هم كه زبانزد همه بود و باعث ايجاد ارتباط و همكاري ميان سپاه و افراد انقلابي و ارتش بودند.
    ¤ رابطه بني صدر با سپاه در آن زمان چطور بود؟
    -بني صدر سعي داشت از طريق ابوشريف سپاه را در اختيار خودش بگيرد كه حتي بني صدر حكم فرماندهي هم به او داد كه ما مخالفت كرديم و فردي به نام آقاي رضايي فرمانده شد و بعد از او امام گفت خودتان فرمانده را مشخص كنيد كه بالاخره آقاي محسن رضايي به عنوان فرمانده معرفي شد.
    بني صدر مي خواست از طريق سپاه جاسوس هاي آمريكايي را آزاد كند.
    ¤واكنش سپاه نسبت به اشغال لانه جاسوسي چه بود؟
    -زمان اشغال لانه جاسوسي من و عده اي ديگري از پاسداران با توصيه شهيد عراقي به حج رفته بوديم كه آنجا براي اولين بار راهپيمايي برائت از مشركين را ترتيب داديم. دانشجويان خط امام هم با هماهنگي سپاه لانه جاسوسي را اشغال كردند و مسئوليت حفاظت از آنها هم با سپاه بود.
    ¤شما در سپاه چه مسئوليتي داشتيد؟
    مسئوليت اوليه من هم در سپاه مسئول هماهنگي مناطق براي تشكيل سپاه در مناطق مختلف بود و بعد از آن دفتر سياسي سپاه را تشكيل داديم و من مسئوليت آن را برعهده گرفتم.
    ¤لطفا در مورد اساسنامه سپاه هم توضيح دهيد.
    اساسنامه سپاه هم به همت شوراي فرماندهي سپاه وقتي به مجلس رفت، من در مجلس از آن دفاع كردم كه تصويب شد و شامل موارد مختلف و مفصلي مثل اهداف، سازمان، بودجه و غيره بود.
    ¤ با تشكر از وقتي كه با ماداديد، اگر نكته اي هست بفرمائيد.
    -نكته خاصي نيست جز اينكه اينها كه گفته شد خيلي خيلي فشرده و موجز بود.

نويسنده: محمد صرفي
منبع: روزنامه کیهان-87/2/1

 


پنج شنبه 26 اسفند 1389  6:41 PM
تشکرات از این پست
ghezel
ghezel
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : بهمن 1388 
تعداد پست ها : 2068
محل سکونت : گلستان

در شرايط كنوني نقش سپاه در بازدارندگي دشمنان بسيار موثر است

سردار حسين علايي رييس سابق ستاد مشترك سپاه با بيان اين‌كه " سپاه يك حركت طبيعي و خودجوش مردمي بود كه همزمان با پيروزي انقلاب اسلامي تشكيل شد" اظهار كرد: در روزهاي پيش از انقلاب اسلامي، مردم عملا اداره شهرها را در محلات و كوچه‌ها به دست گرفتند.
نيروي امنيتي و پليس رژيم شاه عملا در محله‌ها حكومتي نداشت و ارتش و نيروهاي انتظامي هم به پادگان‌ها و مقرهاي خودشان رفته بودند و خيابان‌ها و كوچه‌ها در دست مردم بود؛ بنابراين به محض اين‌كه انقلاب اسلامي پيروز شد، مردم مساجد را به پايگاه‌هاي خود تبديل كردند كه در آن‌جا، هم كميته‌ها و هم سپاه به وجود آمد.

وي يادآور شد: البته در روزهاي اول، گروه‌ها و افراد انقلابي در تهران چند سپاه تشكيل دادند؛ يك سپاه خود را وابسته به شوراي انقلاب، يك سپاه خود را به دولت و سپاه ديگري هم خود را به شهيد محمد منتظري وابسته مي‌دانست. بالاخره قرار شد اين مجموعه با يكديگر ادغام و يكپارچه شوند و سپاه پاسداران انقلاب اسلامي به صورت يك تشكيلات واحد به وجود آيد.

وي ادامه داد: در تاريخ دوم ارديبهشت سال 58 در واقع سپاه به صورت رسمي تشكيل شد، ولي اگر نشان سپاه را هم نگاه كنيد مي‌بينيد كه تاريخ 1357 در زير آن حكت شده است؛ چراكه تشكيل سپاه عملا با پيروزي انقلاب اسلامي در 22 بهمن سال 57 مصادف است. بعدها شوراي انقلاب و امام خميني(ره) به آن رسميت بخشيدند و تلاش كردند سپاه به صورت يك سازمان وفادار به انقلاب اسلامي و مدافع آن تشكيل شود.



علايي با اشاره به "رسميت يافتن سپاه پاسداران انقلاب اسلامي در قانون اساسي" گفت: زماني كه قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران نوشته شد، در اصل 150 آن، سپاه به صورت قانوني رسميت پيدا كرد و براي دفاع از انقلاب اسلامي باقي ماند.



نيروي مسلحي براي دفاع از انقلاب از درون مردم جوشيد



رييس سابق ستاد مشترك سپاه درباره‌ ضرورت تشكيل سپاه نيز گفت: در زمان‌هاي گذشته وقتي يك نهضت مردمي در ايران بوجود مي‌آمد، معمولا پس از مدتي توسط رژيم‌ها و گروه‌هاي حاكم از بين مي‌رفت؛ چراكه آن نهضت، نهادهاي مورد نياز خود را به وجود نمي‌آورد. براي نمونه نهضت مشروطه در ايران به وجود آمد ولي پس از مدتي، جريان به سمت رژيم شاهنشاهي سابق بازگشت يا مثلا بين سال‌هاي 1330 تا 1332 حركت‌هايي براي ملي شدن صنعت نفت و كم كردن اختيارات شاه در ايران انجام شد ولي به دليل اين‌كه افراد وارد شده به حكومت از همان ساز و كارهاي نظام شاهنشاهي استفاده مي‌كردند، آن نهادها خود را بر آن جريانات حاكم مي‌كردند؛ همانطور كه پس از كودتاي 28 مرداد 32 همه چيز به روز اول برگشت.



وي افزود: اين تجربيات و همچنين ديدگاه امام خميني(ره) موجب شد مردم خود به خود نيروي مسلحي را براي دفاع از انقلاب به وجود بياورند كه از درون مردم جوشيد و به وجود آمد.



سپاه در روزهاي اول انقلاب خلاء امنيتي و انتظامي موجود را پر كرد



علايي با بيان اين‌كه " تشكيل سپاه اقدام لازم و درستي بوده است" يادآور شد: روزهاي اول پيروزي انقلاب اسلامي، به دليل گستردگي انقلاب، تقريبا تمام سازمان‌هاي امنيتي، انتظامي و نظامي رژيم سابق از كارايي افتادند و به زماني نياز داشتند تا بازسازي شوند و در جهت آرمان‌هاي مردم و انقلاب قرار بگيرند. كميته‌ها و سپاه در همان روزهاي اول انقلاب توانستند خلاء امنيتي و انتظامي موجود در آن زمان را پر كنند و در زمان جنگ نيز سپاه توانست خلاء نظامي كشور را پر كند.



ساز و كار سپاه متناسب با جنگ تغيير كرد



رييس سابق ستاد مشترك سپاه با بيان اين‌كه "جنگ به اين دليل از سوي صدام آغاز شد كه تصور مي‌كرد در ايران يك سازمان نظامي پر توان دفاعي وجود ندارد" اظهار كرد: آن‌ها قدرت نظامي ايران را در وابستگي به آمريكا مي‌دانستند و آمريكا هم به محض فرار شاه، تحريم نظامي خود را عليه ايران آغاز و ارتباط لجستيكي، آموزشي، تداركاتي و تاكتيكي خود را با ارتش ايران قطع كرد.



وي با بيان اين‌كه "در آن شرايط تمام تحليلگران بين‌المللي معتقد قبودند ارتش ايران از هم پاشيده است و قابليت عملياتي ندارد" افزود: بر اساس همين تحليل، با اطمينان شروع به جنگ و حدود 16 هزار كيلومتر از خاك كشور را هم اشغال كردند. در آن شرايط دو راه بيشتر نداشتيم؛ يا اين‌كه بپذيريم ضعيف هستيم و تسليم خواست دشمن شويم يا اين‌كه قدرت نظامي بيافرينيم كه اين قدرت را هم نمي‌توانستيم مانند زمان شاه به وجود بياوريم؛ چراكه وابسته به آمريكا و كشورهاي ديگري بود كه دشمن ما بودند.



وي با تاكيد بر اين‌كه "اين قدرت بايد از درون ملت آفريده مي‌شد" اظهار كرد: اين كار با تشكيلات سپاه پاسداران انقلاب اسلامي كه پيشتر از درون ملت به وجود آمده بود، امكان‌پذير شد. بدين ترتيب سپاه، حضور در جبهه‌هاي جنگ را آغاز كرد و به سرعت ساز و كار خود را متناسب با نياز جنگ، از ساختار امنيتي، انتظامي و اطلاعاتي به يك ساختار نظامي تبديل كرد.



طرح‌ريزي اغلب عمليات‌هاي موفق جنگ، توسط سپاه انجام شد



علايي درباره نقش سپاه در جنگ تحميلي عراق عليه ايران گفت: از سال دوم جنگ كه عملا ميدان براي سپاه باز و موانعي كه در ساختار حكومتي وجود داشت برطرف شد، سپاه توانست هم در بعد كسب اطلاعات صحيح از دشمن اقدام كند و هم ضمن طرح‌ريزي عمليات، يگان‌هاي خود را سازماندهي و انجام عمليات را آغاز كرد. در تمام عمليات‌هاي موفقي كه انجام شد، هم طرح‌ريزي آن‌ها عمدتا با سپاه بود و هم نقش هجوم و تعيين‌كنندگي را سپاه برعهده داشت و ارتش هم كمك مي‌كرد.



وي عمليات‌هاي ثامن‌الائمه، طريق‌القدس، فتح‌المبين و بيت‌المقدس را از جمله عمليات‌هاي موفق سپاه برشمرد و گفت: در ادامه جنگ هم براي تنبيه متجاوز، تقريبا تمامي عمليات‌هاي موثري كه ايران از سال 62 به بعد انجام داد، توسط سپاه بود. البته ارتش هم همه جا كمك و پشتيباني مي‌كرد ولي طرح‌ريزي، برنامه‌ريزي و نيروهاي تهاجم كننده، از سوي سپاه بود. عمليات‌هاي خيبر، بدر، كربلاي 5 و والفجر 8 و 10 از جمله‌ همين عمليات‌ها هستند.



آمريكايي‌ها مي‌گويند ستوان فقرات بازدارندگي در ايران، سپاه است



رييس سابق ستاد مشترك سپاه با اشاره به شرايط فعلي نيز اظهار كرد: آمريكا و اسرائيل به طور مشخص دشمن كشور ما هستند و هر سال ايران را تهديد به حمله نظامي مي‌كنند اما يكي از دلايلي كه نمي‌توانند اين ادعاها را عملي كنند به دليل نقشي است كه قواي مسلح ايران پيدا و توانايي بازدارندگي را در خود ايجاد كرده‌اند.



علايي با بيان اين‌كه "خود آمريكايي‌ها مي‌گويند كه ستون فقرات بازدارندگي در ايران، سپاه پاسداران انقلاب اسلامي است" افزود: سپاه قدرت و ظرفيت به كارگيري توانايي‌هاي مردم ايران را در خود دارد؛ بنابراين در شرايط كنوني نقش سپاه هم در دفاع از كشور و انقلاب و هم در بازدارندگي – براي اين‌كه جنگي عليه ايران اتفاق نيفتد – و هم در امنيت كشور بسيار موثر است.



ديدگاه فرمانده كل قوا در تعيين نقش سپاه بسيار موثر است



رييس سابق ستاد مشترك سپاه، درباره رويكرد اين نهاد از ابتدا تاكنون اظهار كرد: طبيعتا زمان كه مي‌گذرد، نيازها هم عوض مي‌شود، در نتيجه هر سازماني بايد خود را متناسب با زمان و نيازهاي آن تغيير دهد. نكته ديگر اين‌كه بايد ببينيم آن فرماندهي بالاتر چه خواسته‌هايي دارد و چه ماموريت‌هايي را تعيين مي‌كند. ديدگاه فرمانده كل قوا در تعيين ماموريت‌ها و نقش سپاه بسيار موثر است.



علايي همچنين تاكيد كرد: در شرايط كنوني مهم اين است كه سپاه بايد اين قابليت را داشته باشد كه بتواند ظرفيت‌هاي ملي را براي اهداف ملي و در ماموريت‌هاي ملي بسيج كند.



وظايف سپاه و ارتش كاملا تفكيك شده است



وي درباره راهكارهاي جلوگيري از تداخل وظايف سپاه و ارتش نيز اظهار كرد: در راس سپاه و ارتش، ستاد فرماندهي كل قوا وظيفه‌ هماهنگي بين اين دو و همچنين تفكيك ماموريت و تقسيم وظايف آن‌ها را برعهده دارد. به اين ترتيب امروز وظايف سپاه و ارتش كاملا تفكيك شده و مشخص است.



وي با بيان اين‌كه "سازمان سپاه و ارتش، دو سازمان متفاوت هستند" افزود: ارتش و سپاه تا به امروز با دو ساختار و دو نوع عملكرد بوده‌اند و هر كدام توانايي‌ها و قابليت‌هاي خاص خود را دارند. اگر امكاناتي كه در اختيار سپاه است، در اختيار ارتش گذاشته شود، الزاما ارتش قوي نمي‌شود و عكس اين مساله هم ممكن است صادق باشد.



اگر سپاه نبود، در قدرت رزمي كشور خلل ايجاد مي‌شد



علايي با ابراز اين‌كه " ارتش در زمان جنگ مجاز بود كه تا حد امكان توسعه پيدا كند" اظهار كرد: در زمان جنگ اگر سپاه را نداشتيم و آن را توسعه نمي‌داديم، در قدرت رزمي كشور خلل ايجاد مي‌شد و نمي‌توانستيم جنگ را با موفقيت تمام كنيم. دوران طولاني پس از جنگ هم شرايطي را فراهم كرد كه سپاه و ارتش توانسته‌اند با يكديگر به صورت مشخص، ماموريت‌ها و وظايف جداگانه ولي در كنار يكديگر را انجام دهند.

پنج شنبه 26 اسفند 1389  6:41 PM
تشکرات از این پست
ghezel
ghezel
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : بهمن 1388 
تعداد پست ها : 2068
محل سکونت : گلستان

نقش سپاه در عمليات مردم يارى، بازسازى و سازندگى كشور

آن چيزى كه من فكر مى كنم اين است كه سپاه در آينده كشور، نقش موثرى خواهد داشت. البته اميدوارم كه اين آينده صلح آميز باشد و هيچ دشمنى با ملاحظه قدرت انقلابى ملت ما و تجربه هاى گذشته، ديگر به اين فكر نيفتد كه تهاجم كند.
بايد همواره به فكر اين بود كه دشمن ممكن است يك لحظه بعد به ما حمله كند. بنابراين، هميشه بايد بيدار بود. با توجه به اين كه بايستى اين سازندگى را در همين دورانى كه انشاءالله دوران صلح است، به شكل دقيقى انجام بدهيم. يعنى سپاه هميشه بايد به صورت يك نيروى حاضر، آماده، قوى و انقلابى هوشياردر اختيار اين ملت بزرگ و اين انقلاب باشد.
مقام معظم رهبرى(دامت بركاته) ۲۹/۶/۱۳۶۹
عليرضا تميزى


جمهورى اسلامى ايران از ويژگى هاى فراوان و منحصر به فردى برخوردار است كه در مقايسه با ساير دولت ها كم نظير و يا بى نظير مى باشد. هر يك از اين خصوصيات، داراى اهميت و جايگاه خاص بوده و موجب شده اند كه علاوه بر آثار پربركت آن در بهبود شرايط داخل و خارج از كشور، ملاك و معيار ساير دولت ها و مردم دنيا براى شناخت نظام اسلامى قرار گيرند.
دستيابى به اين جايگاه در حالى صورت گرفته كه در همان روزهاى آغازين پيروزى انقلاب اسلامى هر از گاهى در بخش هايى از شمال، جنوب، شرق، مركز و به ويژه در مناطق شمالغرب آشوب هاى بزرگ و كوچكى توسط دشمنان قسم خورده نظام اسلامى، شكل مى گرفت و به دنبال ناكارآمدى اين تحركات، جنگ و تهاجم گسترده نظامى نيز آغاز گرديد. اما رهبرى حكيمانه حضرت امام (ره) با استراتژى مشاركت و به كارگيرى ملت و حضور همه جانبه مردم در صحنه هاى مختلف دفاع از انقلاب اسلامى باعث شد توطئه ها يكى پس از ديگرى خنثى و با ايجاد ثبات در كشور، انقلاب اسلامى به شرايط مطلوب ترى دست پيدا كند.
اين دشمنى ها پايان نپذيرفت و هر روز به شكلى متفاوت و نوعى جديد ادامه دارد و لذا حفظ و ارتقاى آمادگى هاى لازم براى پاسخگويى در شرايط مختلف، پيوسته به عنوان يك وظيفه شرعى و ملى به شمار رفته و مورد توجه و تاكيد مى باشد.
همگام با اين تحولات نهاد مقدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامى به فرمان حضرت امام (ره) معمار كبير انقلاب اسلامى شكل گرفت و اين شجره طيبه، منشا خير و بركات فراوانى براى اسلام و مسلمين و كشور شده به همين منظور در اين نوشتار به دنبال اين هستيم كه نقش اين نهاد مقدس عمليات مردم يارى به ويژه بازسازى و سازندگى را در هنگام بحران هاى مورد اشاره و دوران دفاع مقدس و پس از آن مرور نموده و اشاره اى به بخش هايى از اين خدمات داشته باشيم.
مردم يارى
منظور از مردم يارى، مجموعه اقداماتى است كه يك كشور پس از آزاد سازى تمام يا بخش هايى از خاك خود وضعيتى بحرانى، براى مردم آن انجام مى دهد و به عبارت ديگر مردم يارى مجموعه اقداماتى است كه به منظور رفاه عمومى، توسعه و تعالى در سطح محلى، منطقه اى، ملى و فراملى انجام مى پذيرفت.
سازندگى در سپاه
عبارت است از مجموعه اقداماتى كه با به كارگيرى اعضاى سپاه و بسيج و همكارى و هماهنگى ساير دستگاه هاى دولتى و با استفاده از امكانات مازاد در عرصه هاى مختلف سازندگى در جهت كمك به تامين نيازهاى عمرانى و آبادانى و همچنين رفع محروميت و هدايت و نيز توزيع مناسب و حتى المقدور عادلانه امكانات كشور اعم از ( عمرانى يا خدماتى) در مناطق مختلف كشور به ويژه مناطق محروم انجام مى شود.
محروميت ( فقر)
ارايه تعريف صحيح از اين واژه علاه بر نظر و سليقه افراد به عوامل ديگرى مانند، موقعيت جغرافيايى منطقه يا محل مورد نظر، زمان ارايه تعريف و قياس آن با زمان هاى گذشته، الگوى مصرف و سطح بندى زندگى افراد يك جامعه نيز بستگى دارد، اما در هر حال تعاريف مختلفى در اين رابطه ارايه شده است.
ْ«سازمان ملل متحد در قطعنامه شماره ۲۶۲۶(مصوبه مجمع عمومى) فقير را كسى مى داند كه از حداقل زندگى در شان انسان محروم است.»
البته امروز فقر را در ابعاد مختلف زندگى از جمله فقر اقتصادى، فقر سياسى، فقر فرهنگى و ساير ابعاد و زواياى آن مطرح و مورد مطالعه و بررسى قرار مى دهند و لذا بايد با نگاهى همه جانبه به آن نگريسته شود، به همين دليل در تعريفى ديگر فقر اينگونه بيان شده است: فقر عبارت است از محروميت حداقل زندگى مادى و معنوى براى زيستن و تامين امكانات براى استفاده از قابليت ها و نيروهاى خلاق، جهت دستيابى به خواسته ها و حقوق حقه انسانى.
در نهايت مى توان چنين بيان داشت: محروميت(فقر) عبارت است از عدم برخوردارى از حداقل امكانات زندگى فردى و يا اجتماعى.
محروميت زدايى ( فقرزدايى) - با توجه به تعاريف فوق، محروميت زدايى را مى توان اينگونه تعريف نمود: مجموعه اقداماتى است كه به منظور دسترسى افراد يا جامعه به حداقل امكانات زندگى فردى يا اجتماعى انجام مى شود.
توسعه
برداشت مشترك از مفهوم توسعه حاكى از اين است كه هدف اساسى توسعه رشد و تعالى همه جانبه جوامع انسانى است كه شامل جنبه ها و ابعاد مختلف زندگى مى شود.
توسعه روستايى
در يكى از تعاريف آمده است: توسعه روستايى فرآيند همه جانبه و پايدارى است كه در چهارچوب آن توانايى هاى اجتماعات روستايى در جهت رفع نيازهاى مادى و معنوى كنترل موثر بر نيروهاى شكل دهنده نظام سكونت محلى ( اكولوژيكى، اجتماعى، اقتصادى و نهادى) رشد و تعالى مى يابد. از ديدگاه بانك توسعه جهانى نيز توسعه روستايى راهبردى است كه به منظور بهبود زندگى اجتماعى و اقتصادى گروه خاصى از مردم يعنى روستاييان فقير طرح شده است.
فرآيند حضور
سپاه پاسداران انقلاب اسلامى در راستاى ( اصول ۱۵۰ و ۱۴۷ قانون اساسى) و ماموريت هاى محوله مبنى بر پاسدارى از انقلاب اسلامى و دستاوردهاى آن وظيفه خود مى داند كه اين حركت مقدس را با همكارى مردم انجام و به اصولى از قانون اساسى پاسخگو باشد.
با حراست از دستاوردهاى انقلاب اسلامى در اوايل انقلاب و همچنين حضور فعال در دوران دفاع مقدس خدمات سپاه و نقش موفق و تاثيرگذار اين نهاد انقلابى در پيروزى هاى جنگ براى مردم و مسوولين كاملا ملموس و به اثبات رسيده بود، در دوران پس از جنگ نيز مى بايست اين قابليت ها به نحوى مورد استفاده قرار گرفته و ميزان تاثيرگذارى سپاه در صحنه هاى داخلى و خارجى نشان داده مى شد، مشاركت و همكارى با دولت در امر عمليات مردم يارى، بازسازى و سازندگى يكى از عرصه ها براى حفظ اين وضعيت محسوب مى گردد.
صاحبنظران و ناظران حوادث و بحران ها و تهاجم نظامى دشمن عليه كشور اذعان مى دارند كه سپاه در اين دوران چه اقدامات مثبتى را انجام داده و اثرات پايدارى را از خود به جاى نهاده است و اين حركتى است كه همچنان ادامه دارد. سپاه پاسداران انقلاب اسلامى با همكارى برخى از نهادها و موسسه هاى دولتى، عمليات مردم يارى را از سال ۱۳۵۹ به ويژه در شمالغرب آغاز و آن را بيش از يك دهه استمرار بخشيد. در اين راستا، اصولى به شرح زير براى انجام كار تعيين و بر همين اساس حركت شكل گرفت.
اصول مورد نظر:
۱- عدم موضع گيرى در برابر فرهنگ قومى و مذهبى مردم و اجتناب و احتراز از تحقير هويت فرهنگى و مذهبى مردم.
۲- گسترش اخوت، وحدت اسلامى، پرهيز از تفرقه و يارى نمودن مردم براساس تعاليم اسلامى.
۳- تفكيك صف مردم از صف ضدانقلاب توام با عطوفت و مهربانى هرچه بيشتر نسبت به مردم مسلمان.
مردميارى سپاه با پيروزى از اصول ذكر شده و با همكارى نهادهايى همچون جهاد سازندگى و ساير دستگاه هاى مسوول و با فعاليت هاى متنوع و متعدد به سامان رسيد كه در ادامه به بخشى از آن اشاره خواهد شد.
الف: عمليات مردم يارى به ويژه در دوران دفاع مقدس:
۱- تلاش براى كاهش ميزان بى سوادى: در اين رابطه با همكارى وزارت آموزش و پرورش سربازان واجد شرايط توسط سپاه جذب و پس از اقدامات آموزشى و توجيهى با آمادگى لازم راهى مناطق روستايى، محروم و ناامن مى شدند و بدين ترتيب در امر مبارزه با بى سوادى و يا با سواد نمودن فرزندان اين مرز و بوم تلاش خوبى در قالب طرحى به نام سرباز معلم صورت گرفت.
۲- اقدامات بهداشتى و درمانى: بهدارى سپاه در جهت امور بهداشتى و درمانى مردم در مناطق محروم در حين پاكسازى مناطق عملياتى، اقدامات موثرى را به اجرا مى گذاشت و همگام با اين اقدامات ساير نهادها، اين امر را توسعه داده و زمينه جذب مردم بيشتر فراهم شد.
۳- تلاش هاى فرهنگى: در اين دوران از سوى سپاه تلاش هاى فرهنگى و تبليغى گسترده و فراوانى با همكارى افراد با نفوذ منطقه انجام مى گرفت و تمامى اين حركات موجب افزايش اعتماد و محبت متقابل مردم و سپاه مى گرديد. اين رويه عطوفت آميز و توام با پذيرش مردم سبب مى گرديد كه با دعوت مسوولين نظام جمهورى اسلامى ايران براى همكارى افراد بومى، حتى عناصر فريب خورده و شورشگر در نهايت تسليم و صدها نفر از ضدانقلاب ها مجددا به دامن پر رافت نظام اسلامى پيوسته و خودشان به مبلغين نظام مقدس جمهورى اسلامى تبديل شوند.
ميزان رضايت مردم مناطق مختلف كشور به خصوص مناطق شمالغرب از عملكرد سپاه در دوران بحران و جنگ، موجب تقويت پيوند و انسجام مردم با نهادهاى انقلاب اسلامى و در نهايت دولت اسلامى گرديد. روحيه جدايى طلبى كمرنگ تر شد و وحدت، همدلى، صفا و صميميت بيشتر گرديد. بنابراين جامعه عملكرد اين نهاد مردمى و انقلابى را مثبت و رضايت بخش دانسته و به تعبير ديگر با درك اين واقعيات، بر اين باور است كه سپاه به خوبى توانسته در توسعه و آبادانى كشور، كمك به ريشه كنى بى سوادى، توسعه فرهنگ انقلابى، از بين بردن عقب ماندگى ها و رفع محروميت ها سهيم باشد.
آشكار است كه اقدامات و فعاليت هاى سپاه در دهه اول انقلاب اسلامى ايران موجب نگرش مثبت مردم در مناطق محروم به ويژه در شمالغرب شد و همزمان رابطه متقابل ساير مردم ايران با اين مناطق به ويژه در مناطق كردنشين سبب تقويت وجود مشترك فيمابين گرديد و اين نكته بيانگر آن است كه انقلاب و جامعه اسلامى به عنوان ولى نعمتان نظام همچنان نيازمند اين نوع تعاملات اصولى، منطقى و صحيح با مردم فهيم و بزرگوار مى باشد.
۴- واحد مهندسى: واحد مهندسى سپاه در حين عمليات ها، براى استقرار پايگاه هاى عملياتى و همچنين رسيدن به مناطق دور از دسترس، صدها كيلومتر جاده روستايى را احداث مى نمودند كه ضمن ايجاد امنيت، مورد استفاده مردم هم قرار مى گرفت، همچنين واحدهاى مهندسى با رسيدن به روستاها در جهت جلب رضايت عمومى مردم و رفع يا كاهش مشكلات عمومى، اقدامات ديگرى از جمله تامين منابع آب آشاميدنى، ترميم مساجد، مدارس و امثالهم را مورد توجه قرار مى دادند. به همين دليل نه تنها مردم از اين حركات خوشحال بودند بلكه به اين ترتيب زمينه ايجاد امنيت بيشتر نيز فراهم مى شد.
ب: بازسازى و سازندگى
بر همين اساس، سپاه پاسداران انقلاب اسلامى پس از تاييد و تصويب مقام معظم رهبرى و فرمانده كل قوا براى همكارى بيشتر با دولت، با اعتقاد به اثربخشى اين اقدامات و با توجه به تجارب كسب شده در دوران دفاع مقدس، با تمام توان به حركت خود در اين زمينه ادامه داد و سرانجام در چهارچوب اصل ۱۴۷ قانون اساسى نظام مقدس جمهورى اسلامى ايران و به منظور مشاركت در اجراى برنامه هاى توسعه اقتصادى، اجتماعى و فرهنگى دولت جمهورى اسلامى ايران در زمان صلح، با حفظ آمادگى رزمى، به صورت مجرى طرح، پيمانكار و مشاور، به طور جدى وارد عرصه سازندگى و محروميت زدايى و بازسازى آسيب ها و خرابى ها ى ناشى از تهاجم گسترده دشمن به تاسيسات و شهرها شد. اين ماموريت با كمك به مردم در حوادث غيرمترقبه، امور بهداشتى و همچنين بازسازى مناطق عملياتى شروع و به تدريج با پذيرفتن مسووليت اجراى انواع پروژه هاى كوچك و بزرگ ملى و منطقه اى كه بعضا براى اولين بار توسط نيروهاى متخصص سپاه صورت مى گرفت، توسعه يافت، به گونه اى كه امروزه دستاوردهاى اين حركت مقدس و ارزشمند كه در ادامه به مصاديقى از آن اشاره خواهد شد براى همگان انكارناپذير است.
قرارگاه سازندگى خاتم الانبيا(ص) سپاه پاسداران انقلاب اسلامى نيز در راستاى ماموريت دفاع از دستاوردهاى انقلاب اسلامى و توسعه همه جانبه كشور، به عنوان يك رده تخصصى و مجهز، همگام با ساير رده هاى سپاه از جمله بسيج كه با اجراى ماموريت هايى مانند: طرح واكسيناسيون فلج اطفال، ماموريت هاى امدادى در حوادث غيرمترقبه، بيمه روستاييان، آمارگيرى اماكن مذهبى و اجراى طرح هاى بسيج سازندگى در شهرها و روستاها افتخار آفريده است. فعالانه وارد عرصه سازندگى شد و تا پايان سال ۱۳۸۵ با اجراى بيش از ۱۵۸۰ طرح بزرگ ملى و استانى در گرايش ها، رشته ها و زمينه هاى مختلف مانند: سد سازى، ساخت بندر، اسكله و موج شكن، ساخت سازه هاى شناور، احداث شبكه هاى آبيارى، زهكشى و كانال هاى انتقال آب، احداث حوضچه هاى ساخت و تعمير كشتى و ساير سازه هاى دريايى، ساخت تجهيزات مهندسى، ساخت تصفيه خانه فاضلاب، احداث انواع خطوط انتقال آب، نفت و گاز، ساخت مخازن نفت و آب، تونل و سازه هاى زيرزمينى، ابنيه مسكونى و ادارى، راهسازى، معدن، خدمات حمل و نقل دريايى و زمينى، كشاورزى، خدمات مهندسى و مشاوره اى و پذيرش كار در رشته هاى جديد مانند ساخت پتروشيمى و پالايشگاه، كمك به دولت جمهورى اسلامى و خدمت به مردم در اين زمينه را هدف خود قرار داده است، ارزيابى نتايج و دستاوردهاى اين حضور مبارك، بيانگر نكات مثبت فراوانى است كه شايد كمتر مورد توجه قرار گرفته باشد. كسب اين دستاوردهاى ارزشمند، مرهون حضور و تلاش همه جانبه و مخلصانه نيروهاى سپاه و بسيجيان ايثارگر بوده كه مى توان آن را در چند بخش جداگانه به شرح ذيل مورد توجه قرار داد:
الف ـ دستاوردهاى درون سازمانى شامل مواردى مانند: افزايش و ارتقاى توان رزمى و دفاعى، كسب و ارتقاى دانش فنى جديد و به روز، رشد كيفى توان مديريت فنى و تخصصى، اثبات كارآمدى مجموعه سپاه به عنوان نهادى چند منظوره و خدمتگزار در عرصه هاى مختلف، توسعه و تقويت ساختار و سازمان، تربيت نيروى انسانى مجرب و متخصص، دستيابى به جديدترين ماشين آلات و تجهيزات مهندسى و تامين بخشى از هزينه هاى دفاعى.
ب ـ دستاوردهاى برون سازمانى شامل مواردى مانند: ( كمك به دولت در اجراى بخشى از نيازهاى عمرانى، صنعتى، كشاورزى و مشاور فنى، كاهش اتكا به شركت هاى خارجى و فراهم نمودن شرايط براى ورود به عرصه هاى جديد تجربه نشده، ايجاد فرصت براى رشد و شكوفايى دستگاه هاى ذيربط به ويژه در بخش خصوصى، توسعه و تقويت زيرساخت هاى عمرانى و صنعتى كشور، احيا و توسعه زمين هاى كشاورزى، كمك به تقويت و توسعه امنيت ملى به ويژه در مناطق مرزى و دور افتاده از طريق مشاركت دادن اهالى بومى در اجراى پروژه ها، ارتقا و ترويج فرهنگ كار و تلاش در جامعه، كمك به رفع محروميت ها و تقويت و ارتقاى سطح رفاه عمومى، كارآفرينى و كمك به توسعه اقتصادى و رشد سطح معيشتى مردم.
بديهى است كه كسب اين دستاوردها، از آنچنان اهميتى برخوردار بوده كه نگرانى و خشم دشمن را در پى داشته و او را وادار ساخته تا به هر شگردى حتى نسبت به اتهام تروريسم، براى تخريب چهره خدمتگزار سپاه رو آورد ، اما اگر آنان اين حركت مقدس را تروريسم معرفى مى كنند، بايد بدانند كه سپاه با تقويت و توسعه حضور خود در خدمت به امت اسلامى، به دنبال عصبانيت بيشتر آنهاست و به فرموده شهيد بزرگوار آيت الله بهشتى كه فرمودند: «امريكا عصبانى باش و از اين عصبانيت بمير» پيوسته به اين تلاش افزوده و هر روز به اين مساله مى انديشد كه چگونه و با چه روشى دامنه تشعشع نورانى بركات انقلاب اسلامى را به اقصى نقاط كشور و جهان گسترش دهد و به همين دليل خدمتگزارى به مردم و دولت اسلامى را براى خود يك افتخار مى داند.
در پايان ضمن شكرگزارى به درگاه احديت، پاسداران و بسيجيان را همين بس كه مردم قدرشناس و همچنين مراد و رهبرشان، فرمانده معظم كل قوا
(دامه بركاته) بارها نقش ارزشمند آنان را در حفاظت از دستاوردهاى انقلاب اسلامى و خدمت به سازندگى جامعه تاييد و در تقدير از نقش سپاه در ساخت سد كرخه در تاريخ ۱/۴/۷۶ فرمودند: سلام و سپاس مرا به آن عزيزان ابلاغ كنيد، خداوند آنان را در نشان دادن تاثير معجزه آساى نيروى ايمان به خدا و توانايى هاى خداداد، موفق تر و سربلندتر بدارند. با اعتقاد به همين اصل، وظيفه داريم شكر اين نعمت را به جاى آوريم كه توفيق يافته ايم طى چند سال گذشته در خدمت به ملت و مملكت از هيچ كوششى دريغ ننموده و آمادگى بيشتر خود را براى دفاع از ارزش هاى انقلاب اسلامى و اركان آن و به ويژه شركت در پروژه هاى بزرگ، ملى و ماندگار اعلام داريم.
ما زنده به آنيم كه آرام نگيريم
موجيم كه آسودگى ما عدم ماست

* معاون هماهنگ كننده قرارگاه سازندگى خاتم الانبيا(ص)

 


پنج شنبه 26 اسفند 1389  6:41 PM
تشکرات از این پست
ghezel
ghezel
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : بهمن 1388 
تعداد پست ها : 2068
محل سکونت : گلستان

نقش سپاه در عمليات مردم يارى، بازسازى و سازندگى كشور

آن چيزى كه من فكر مى كنم اين است كه سپاه در آينده كشور، نقش موثرى خواهد داشت. البته اميدوارم كه اين آينده صلح آميز باشد و هيچ دشمنى با ملاحظه قدرت انقلابى ملت ما و تجربه هاى گذشته، ديگر به اين فكر نيفتد كه تهاجم كند.
بايد همواره به فكر اين بود كه دشمن ممكن است يك لحظه بعد به ما حمله كند. بنابراين، هميشه بايد بيدار بود. با توجه به اين كه بايستى اين سازندگى را در همين دورانى كه انشاءالله دوران صلح است، به شكل دقيقى انجام بدهيم. يعنى سپاه هميشه بايد به صورت يك نيروى حاضر، آماده، قوى و انقلابى هوشياردر اختيار اين ملت بزرگ و اين انقلاب باشد.
مقام معظم رهبرى(دامت بركاته) ۲۹/۶/۱۳۶۹
عليرضا تميزى


جمهورى اسلامى ايران از ويژگى هاى فراوان و منحصر به فردى برخوردار است كه در مقايسه با ساير دولت ها كم نظير و يا بى نظير مى باشد. هر يك از اين خصوصيات، داراى اهميت و جايگاه خاص بوده و موجب شده اند كه علاوه بر آثار پربركت آن در بهبود شرايط داخل و خارج از كشور، ملاك و معيار ساير دولت ها و مردم دنيا براى شناخت نظام اسلامى قرار گيرند.
دستيابى به اين جايگاه در حالى صورت گرفته كه در همان روزهاى آغازين پيروزى انقلاب اسلامى هر از گاهى در بخش هايى از شمال، جنوب، شرق، مركز و به ويژه در مناطق شمالغرب آشوب هاى بزرگ و كوچكى توسط دشمنان قسم خورده نظام اسلامى، شكل مى گرفت و به دنبال ناكارآمدى اين تحركات، جنگ و تهاجم گسترده نظامى نيز آغاز گرديد. اما رهبرى حكيمانه حضرت امام (ره) با استراتژى مشاركت و به كارگيرى ملت و حضور همه جانبه مردم در صحنه هاى مختلف دفاع از انقلاب اسلامى باعث شد توطئه ها يكى پس از ديگرى خنثى و با ايجاد ثبات در كشور، انقلاب اسلامى به شرايط مطلوب ترى دست پيدا كند.
اين دشمنى ها پايان نپذيرفت و هر روز به شكلى متفاوت و نوعى جديد ادامه دارد و لذا حفظ و ارتقاى آمادگى هاى لازم براى پاسخگويى در شرايط مختلف، پيوسته به عنوان يك وظيفه شرعى و ملى به شمار رفته و مورد توجه و تاكيد مى باشد.
همگام با اين تحولات نهاد مقدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامى به فرمان حضرت امام (ره) معمار كبير انقلاب اسلامى شكل گرفت و اين شجره طيبه، منشا خير و بركات فراوانى براى اسلام و مسلمين و كشور شده به همين منظور در اين نوشتار به دنبال اين هستيم كه نقش اين نهاد مقدس عمليات مردم يارى به ويژه بازسازى و سازندگى را در هنگام بحران هاى مورد اشاره و دوران دفاع مقدس و پس از آن مرور نموده و اشاره اى به بخش هايى از اين خدمات داشته باشيم.
مردم يارى
منظور از مردم يارى، مجموعه اقداماتى است كه يك كشور پس از آزاد سازى تمام يا بخش هايى از خاك خود وضعيتى بحرانى، براى مردم آن انجام مى دهد و به عبارت ديگر مردم يارى مجموعه اقداماتى است كه به منظور رفاه عمومى، توسعه و تعالى در سطح محلى، منطقه اى، ملى و فراملى انجام مى پذيرفت.
سازندگى در سپاه
عبارت است از مجموعه اقداماتى كه با به كارگيرى اعضاى سپاه و بسيج و همكارى و هماهنگى ساير دستگاه هاى دولتى و با استفاده از امكانات مازاد در عرصه هاى مختلف سازندگى در جهت كمك به تامين نيازهاى عمرانى و آبادانى و همچنين رفع محروميت و هدايت و نيز توزيع مناسب و حتى المقدور عادلانه امكانات كشور اعم از ( عمرانى يا خدماتى) در مناطق مختلف كشور به ويژه مناطق محروم انجام مى شود.
محروميت ( فقر)
ارايه تعريف صحيح از اين واژه علاه بر نظر و سليقه افراد به عوامل ديگرى مانند، موقعيت جغرافيايى منطقه يا محل مورد نظر، زمان ارايه تعريف و قياس آن با زمان هاى گذشته، الگوى مصرف و سطح بندى زندگى افراد يك جامعه نيز بستگى دارد، اما در هر حال تعاريف مختلفى در اين رابطه ارايه شده است.
ْ«سازمان ملل متحد در قطعنامه شماره ۲۶۲۶(مصوبه مجمع عمومى) فقير را كسى مى داند كه از حداقل زندگى در شان انسان محروم است.»
البته امروز فقر را در ابعاد مختلف زندگى از جمله فقر اقتصادى، فقر سياسى، فقر فرهنگى و ساير ابعاد و زواياى آن مطرح و مورد مطالعه و بررسى قرار مى دهند و لذا بايد با نگاهى همه جانبه به آن نگريسته شود، به همين دليل در تعريفى ديگر فقر اينگونه بيان شده است: فقر عبارت است از محروميت حداقل زندگى مادى و معنوى براى زيستن و تامين امكانات براى استفاده از قابليت ها و نيروهاى خلاق، جهت دستيابى به خواسته ها و حقوق حقه انسانى.
در نهايت مى توان چنين بيان داشت: محروميت(فقر) عبارت است از عدم برخوردارى از حداقل امكانات زندگى فردى و يا اجتماعى.
محروميت زدايى ( فقرزدايى) - با توجه به تعاريف فوق، محروميت زدايى را مى توان اينگونه تعريف نمود: مجموعه اقداماتى است كه به منظور دسترسى افراد يا جامعه به حداقل امكانات زندگى فردى يا اجتماعى انجام مى شود.
توسعه
برداشت مشترك از مفهوم توسعه حاكى از اين است كه هدف اساسى توسعه رشد و تعالى همه جانبه جوامع انسانى است كه شامل جنبه ها و ابعاد مختلف زندگى مى شود.
توسعه روستايى
در يكى از تعاريف آمده است: توسعه روستايى فرآيند همه جانبه و پايدارى است كه در چهارچوب آن توانايى هاى اجتماعات روستايى در جهت رفع نيازهاى مادى و معنوى كنترل موثر بر نيروهاى شكل دهنده نظام سكونت محلى ( اكولوژيكى، اجتماعى، اقتصادى و نهادى) رشد و تعالى مى يابد. از ديدگاه بانك توسعه جهانى نيز توسعه روستايى راهبردى است كه به منظور بهبود زندگى اجتماعى و اقتصادى گروه خاصى از مردم يعنى روستاييان فقير طرح شده است.
فرآيند حضور
سپاه پاسداران انقلاب اسلامى در راستاى ( اصول ۱۵۰ و ۱۴۷ قانون اساسى) و ماموريت هاى محوله مبنى بر پاسدارى از انقلاب اسلامى و دستاوردهاى آن وظيفه خود مى داند كه اين حركت مقدس را با همكارى مردم انجام و به اصولى از قانون اساسى پاسخگو باشد.
با حراست از دستاوردهاى انقلاب اسلامى در اوايل انقلاب و همچنين حضور فعال در دوران دفاع مقدس خدمات سپاه و نقش موفق و تاثيرگذار اين نهاد انقلابى در پيروزى هاى جنگ براى مردم و مسوولين كاملا ملموس و به اثبات رسيده بود، در دوران پس از جنگ نيز مى بايست اين قابليت ها به نحوى مورد استفاده قرار گرفته و ميزان تاثيرگذارى سپاه در صحنه هاى داخلى و خارجى نشان داده مى شد، مشاركت و همكارى با دولت در امر عمليات مردم يارى، بازسازى و سازندگى يكى از عرصه ها براى حفظ اين وضعيت محسوب مى گردد.
صاحبنظران و ناظران حوادث و بحران ها و تهاجم نظامى دشمن عليه كشور اذعان مى دارند كه سپاه در اين دوران چه اقدامات مثبتى را انجام داده و اثرات پايدارى را از خود به جاى نهاده است و اين حركتى است كه همچنان ادامه دارد. سپاه پاسداران انقلاب اسلامى با همكارى برخى از نهادها و موسسه هاى دولتى، عمليات مردم يارى را از سال ۱۳۵۹ به ويژه در شمالغرب آغاز و آن را بيش از يك دهه استمرار بخشيد. در اين راستا، اصولى به شرح زير براى انجام كار تعيين و بر همين اساس حركت شكل گرفت.
اصول مورد نظر:
۱- عدم موضع گيرى در برابر فرهنگ قومى و مذهبى مردم و اجتناب و احتراز از تحقير هويت فرهنگى و مذهبى مردم.
۲- گسترش اخوت، وحدت اسلامى، پرهيز از تفرقه و يارى نمودن مردم براساس تعاليم اسلامى.
۳- تفكيك صف مردم از صف ضدانقلاب توام با عطوفت و مهربانى هرچه بيشتر نسبت به مردم مسلمان.
مردميارى سپاه با پيروزى از اصول ذكر شده و با همكارى نهادهايى همچون جهاد سازندگى و ساير دستگاه هاى مسوول و با فعاليت هاى متنوع و متعدد به سامان رسيد كه در ادامه به بخشى از آن اشاره خواهد شد.
الف: عمليات مردم يارى به ويژه در دوران دفاع مقدس:
۱- تلاش براى كاهش ميزان بى سوادى: در اين رابطه با همكارى وزارت آموزش و پرورش سربازان واجد شرايط توسط سپاه جذب و پس از اقدامات آموزشى و توجيهى با آمادگى لازم راهى مناطق روستايى، محروم و ناامن مى شدند و بدين ترتيب در امر مبارزه با بى سوادى و يا با سواد نمودن فرزندان اين مرز و بوم تلاش خوبى در قالب طرحى به نام سرباز معلم صورت گرفت.
۲- اقدامات بهداشتى و درمانى: بهدارى سپاه در جهت امور بهداشتى و درمانى مردم در مناطق محروم در حين پاكسازى مناطق عملياتى، اقدامات موثرى را به اجرا مى گذاشت و همگام با اين اقدامات ساير نهادها، اين امر را توسعه داده و زمينه جذب مردم بيشتر فراهم شد.
۳- تلاش هاى فرهنگى: در اين دوران از سوى سپاه تلاش هاى فرهنگى و تبليغى گسترده و فراوانى با همكارى افراد با نفوذ منطقه انجام مى گرفت و تمامى اين حركات موجب افزايش اعتماد و محبت متقابل مردم و سپاه مى گرديد. اين رويه عطوفت آميز و توام با پذيرش مردم سبب مى گرديد كه با دعوت مسوولين نظام جمهورى اسلامى ايران براى همكارى افراد بومى، حتى عناصر فريب خورده و شورشگر در نهايت تسليم و صدها نفر از ضدانقلاب ها مجددا به دامن پر رافت نظام اسلامى پيوسته و خودشان به مبلغين نظام مقدس جمهورى اسلامى تبديل شوند.
ميزان رضايت مردم مناطق مختلف كشور به خصوص مناطق شمالغرب از عملكرد سپاه در دوران بحران و جنگ، موجب تقويت پيوند و انسجام مردم با نهادهاى انقلاب اسلامى و در نهايت دولت اسلامى گرديد. روحيه جدايى طلبى كمرنگ تر شد و وحدت، همدلى، صفا و صميميت بيشتر گرديد. بنابراين جامعه عملكرد اين نهاد مردمى و انقلابى را مثبت و رضايت بخش دانسته و به تعبير ديگر با درك اين واقعيات، بر اين باور است كه سپاه به خوبى توانسته در توسعه و آبادانى كشور، كمك به ريشه كنى بى سوادى، توسعه فرهنگ انقلابى، از بين بردن عقب ماندگى ها و رفع محروميت ها سهيم باشد.
آشكار است كه اقدامات و فعاليت هاى سپاه در دهه اول انقلاب اسلامى ايران موجب نگرش مثبت مردم در مناطق محروم به ويژه در شمالغرب شد و همزمان رابطه متقابل ساير مردم ايران با اين مناطق به ويژه در مناطق كردنشين سبب تقويت وجود مشترك فيمابين گرديد و اين نكته بيانگر آن است كه انقلاب و جامعه اسلامى به عنوان ولى نعمتان نظام همچنان نيازمند اين نوع تعاملات اصولى، منطقى و صحيح با مردم فهيم و بزرگوار مى باشد.
۴- واحد مهندسى: واحد مهندسى سپاه در حين عمليات ها، براى استقرار پايگاه هاى عملياتى و همچنين رسيدن به مناطق دور از دسترس، صدها كيلومتر جاده روستايى را احداث مى نمودند كه ضمن ايجاد امنيت، مورد استفاده مردم هم قرار مى گرفت، همچنين واحدهاى مهندسى با رسيدن به روستاها در جهت جلب رضايت عمومى مردم و رفع يا كاهش مشكلات عمومى، اقدامات ديگرى از جمله تامين منابع آب آشاميدنى، ترميم مساجد، مدارس و امثالهم را مورد توجه قرار مى دادند. به همين دليل نه تنها مردم از اين حركات خوشحال بودند بلكه به اين ترتيب زمينه ايجاد امنيت بيشتر نيز فراهم مى شد.
ب: بازسازى و سازندگى
بر همين اساس، سپاه پاسداران انقلاب اسلامى پس از تاييد و تصويب مقام معظم رهبرى و فرمانده كل قوا براى همكارى بيشتر با دولت، با اعتقاد به اثربخشى اين اقدامات و با توجه به تجارب كسب شده در دوران دفاع مقدس، با تمام توان به حركت خود در اين زمينه ادامه داد و سرانجام در چهارچوب اصل ۱۴۷ قانون اساسى نظام مقدس جمهورى اسلامى ايران و به منظور مشاركت در اجراى برنامه هاى توسعه اقتصادى، اجتماعى و فرهنگى دولت جمهورى اسلامى ايران در زمان صلح، با حفظ آمادگى رزمى، به صورت مجرى طرح، پيمانكار و مشاور، به طور جدى وارد عرصه سازندگى و محروميت زدايى و بازسازى آسيب ها و خرابى ها ى ناشى از تهاجم گسترده دشمن به تاسيسات و شهرها شد. اين ماموريت با كمك به مردم در حوادث غيرمترقبه، امور بهداشتى و همچنين بازسازى مناطق عملياتى شروع و به تدريج با پذيرفتن مسووليت اجراى انواع پروژه هاى كوچك و بزرگ ملى و منطقه اى كه بعضا براى اولين بار توسط نيروهاى متخصص سپاه صورت مى گرفت، توسعه يافت، به گونه اى كه امروزه دستاوردهاى اين حركت مقدس و ارزشمند كه در ادامه به مصاديقى از آن اشاره خواهد شد براى همگان انكارناپذير است.
قرارگاه سازندگى خاتم الانبيا(ص) سپاه پاسداران انقلاب اسلامى نيز در راستاى ماموريت دفاع از دستاوردهاى انقلاب اسلامى و توسعه همه جانبه كشور، به عنوان يك رده تخصصى و مجهز، همگام با ساير رده هاى سپاه از جمله بسيج كه با اجراى ماموريت هايى مانند: طرح واكسيناسيون فلج اطفال، ماموريت هاى امدادى در حوادث غيرمترقبه، بيمه روستاييان، آمارگيرى اماكن مذهبى و اجراى طرح هاى بسيج سازندگى در شهرها و روستاها افتخار آفريده است. فعالانه وارد عرصه سازندگى شد و تا پايان سال ۱۳۸۵ با اجراى بيش از ۱۵۸۰ طرح بزرگ ملى و استانى در گرايش ها، رشته ها و زمينه هاى مختلف مانند: سد سازى، ساخت بندر، اسكله و موج شكن، ساخت سازه هاى شناور، احداث شبكه هاى آبيارى، زهكشى و كانال هاى انتقال آب، احداث حوضچه هاى ساخت و تعمير كشتى و ساير سازه هاى دريايى، ساخت تجهيزات مهندسى، ساخت تصفيه خانه فاضلاب، احداث انواع خطوط انتقال آب، نفت و گاز، ساخت مخازن نفت و آب، تونل و سازه هاى زيرزمينى، ابنيه مسكونى و ادارى، راهسازى، معدن، خدمات حمل و نقل دريايى و زمينى، كشاورزى، خدمات مهندسى و مشاوره اى و پذيرش كار در رشته هاى جديد مانند ساخت پتروشيمى و پالايشگاه، كمك به دولت جمهورى اسلامى و خدمت به مردم در اين زمينه را هدف خود قرار داده است، ارزيابى نتايج و دستاوردهاى اين حضور مبارك، بيانگر نكات مثبت فراوانى است كه شايد كمتر مورد توجه قرار گرفته باشد. كسب اين دستاوردهاى ارزشمند، مرهون حضور و تلاش همه جانبه و مخلصانه نيروهاى سپاه و بسيجيان ايثارگر بوده كه مى توان آن را در چند بخش جداگانه به شرح ذيل مورد توجه قرار داد:
الف ـ دستاوردهاى درون سازمانى شامل مواردى مانند: افزايش و ارتقاى توان رزمى و دفاعى، كسب و ارتقاى دانش فنى جديد و به روز، رشد كيفى توان مديريت فنى و تخصصى، اثبات كارآمدى مجموعه سپاه به عنوان نهادى چند منظوره و خدمتگزار در عرصه هاى مختلف، توسعه و تقويت ساختار و سازمان، تربيت نيروى انسانى مجرب و متخصص، دستيابى به جديدترين ماشين آلات و تجهيزات مهندسى و تامين بخشى از هزينه هاى دفاعى.
ب ـ دستاوردهاى برون سازمانى شامل مواردى مانند: ( كمك به دولت در اجراى بخشى از نيازهاى عمرانى، صنعتى، كشاورزى و مشاور فنى، كاهش اتكا به شركت هاى خارجى و فراهم نمودن شرايط براى ورود به عرصه هاى جديد تجربه نشده، ايجاد فرصت براى رشد و شكوفايى دستگاه هاى ذيربط به ويژه در بخش خصوصى، توسعه و تقويت زيرساخت هاى عمرانى و صنعتى كشور، احيا و توسعه زمين هاى كشاورزى، كمك به تقويت و توسعه امنيت ملى به ويژه در مناطق مرزى و دور افتاده از طريق مشاركت دادن اهالى بومى در اجراى پروژه ها، ارتقا و ترويج فرهنگ كار و تلاش در جامعه، كمك به رفع محروميت ها و تقويت و ارتقاى سطح رفاه عمومى، كارآفرينى و كمك به توسعه اقتصادى و رشد سطح معيشتى مردم.
بديهى است كه كسب اين دستاوردها، از آنچنان اهميتى برخوردار بوده كه نگرانى و خشم دشمن را در پى داشته و او را وادار ساخته تا به هر شگردى حتى نسبت به اتهام تروريسم، براى تخريب چهره خدمتگزار سپاه رو آورد ، اما اگر آنان اين حركت مقدس را تروريسم معرفى مى كنند، بايد بدانند كه سپاه با تقويت و توسعه حضور خود در خدمت به امت اسلامى، به دنبال عصبانيت بيشتر آنهاست و به فرموده شهيد بزرگوار آيت الله بهشتى كه فرمودند: «امريكا عصبانى باش و از اين عصبانيت بمير» پيوسته به اين تلاش افزوده و هر روز به اين مساله مى انديشد كه چگونه و با چه روشى دامنه تشعشع نورانى بركات انقلاب اسلامى را به اقصى نقاط كشور و جهان گسترش دهد و به همين دليل خدمتگزارى به مردم و دولت اسلامى را براى خود يك افتخار مى داند.
در پايان ضمن شكرگزارى به درگاه احديت، پاسداران و بسيجيان را همين بس كه مردم قدرشناس و همچنين مراد و رهبرشان، فرمانده معظم كل قوا
(دامه بركاته) بارها نقش ارزشمند آنان را در حفاظت از دستاوردهاى انقلاب اسلامى و خدمت به سازندگى جامعه تاييد و در تقدير از نقش سپاه در ساخت سد كرخه در تاريخ ۱/۴/۷۶ فرمودند: سلام و سپاس مرا به آن عزيزان ابلاغ كنيد، خداوند آنان را در نشان دادن تاثير معجزه آساى نيروى ايمان به خدا و توانايى هاى خداداد، موفق تر و سربلندتر بدارند. با اعتقاد به همين اصل، وظيفه داريم شكر اين نعمت را به جاى آوريم كه توفيق يافته ايم طى چند سال گذشته در خدمت به ملت و مملكت از هيچ كوششى دريغ ننموده و آمادگى بيشتر خود را براى دفاع از ارزش هاى انقلاب اسلامى و اركان آن و به ويژه شركت در پروژه هاى بزرگ، ملى و ماندگار اعلام داريم.
ما زنده به آنيم كه آرام نگيريم
موجيم كه آسودگى ما عدم ماست

* معاون هماهنگ كننده قرارگاه سازندگى خاتم الانبيا(ص)
پنج شنبه 26 اسفند 1389  6:42 PM
تشکرات از این پست
ghezel
ghezel
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : بهمن 1388 
تعداد پست ها : 2068
محل سکونت : گلستان

هویت،روایت،جنگ(بررسی رابطه هویت و روایت با تاکید بر خاطرات جنگ)

هدف از نگارش مقاله‌ي حاضر، پاسخ‌دادن به چند پرسش نظري درباره‌ي هويت و جنگ است. هيچ‌يك از پرسش‌ها به‌طور مستقيم به منشأ پيدايي هويت نمي‌پردازند بلكه چگونگي تداوم حس هويت طي جنگ را آشكار مي‌كنند.

 

اين پرسش‌ها عبارتند از:
1ـ چرا در بحث‌هاي نظري درباره‌ي جنگ، پرداختن به موضوع هويت اهميت مي‌يابد؟
2ـ چه ارتباطي ميان هويت، معنايابي و جنگ مي‌توان يافت؟
3ـ معنايابي تا چه حد بحث از هويت را به ابعاد ذهني مربوط مي‌كند؟
براي پاسخگويي به پرسش‌هاي بالا، متغير مستقل روايت ـ به‌مثابه ظرفي كه مظروف معنا در آن جاي مي‌گيرد ـ در نظر گرفته شده است هم‌چنين متغير جنگ به‌مثابه متغير درجه دومي كه از طريق گزينش يا پررنگ‌كردن برخي روايت‌ها و كنار‌گذاشتن يا كم‌رنگ‌كردن برخي ديگر و دخل و تصرف در چينش و آرايش آن‌ها به‌منظور سامان‌دادن به چارچوب نظام غيريت‌ساز و مرزبندي با محيط، معاني خاصي را شكل مي‌دهد و به‌‌مدد تحريك افراد به جستجوي آن معاني، هويتي يكپارچه و منسجم را از خلال آن روايت‌ها و معاني مستتر در آن‌ها بارور مي‌كند.
فرضيه اصلي اين مقاله آن است كه پايايي و مانايي هويتي كه بر‌ساخته‌ي روايتگري واقعه‌اي به‌نام جنگ است، بستگي تام و تمام به برقراري و پابرجايي فرآيند كليت‌ساز جنگ دارد. بنابراين، هر‌آينه اين فرآيند كليت‌ساز با جريان‌ها و فرآيند‌هاي كليت‌ساز ديگري كه معمولاً پس از اتمام جنگ، نو‌‌به‌نو كشور را در كام خود فرو مي‌برند (اعم از فرآيند‌هاي كليت‌ساز منفي نظير بحران‌هاي مختلف پس از جنگ يا فرآيند‌هاي كليت‌ساز مثبت نظير جريان‌‌هاي توسعه و نوسازي) جايگزين شود، استحكام و استقرار هويت بارورشده‌ي ناشي از جنگ با تغيير و دگرگوني و بعضاً با تزلزل و ترديد روبه‌رو مي‌گردد.

طرح مسأله:
تاكنون درباره‌‌ي دوره‌ي هشت ساله‌ي جنگ ايران و عراق و ريشه‌ها و تبعات و پيامدهاي آن، مقالات و كتب پرشماري به رشته تحرير در‌آمده است. نيز درباره‌ي اين‌كه جنگ چگونه مي‌تواند به‌رغم خصلت ويرانگري و تباه‌كنندگيِ نظم و سامان سياسي، اجتماعي، فرهنگي و اقتصادي، نظام‌دهنده و سامان‌بخش باشد، بسيار گفته و نوشته شده است. هم‌چنين اندك نيست شمار خوانده‌ها و شنيده‌هاي ما درباره‌ي چگونگي تأثير‌گذاري جنگ بر هويت ـ چه در معناي عام و چه در معناي خاص آن‌كه هويت ملي است.
اما آن‌چه از نگاه به انبوه و انباشت مقاله‌ها و كتاب‌ها در اين باب حائز اهميت مي‌نمايد، اين است كه در اغلب قريب به اتفاق اين مباحث ـ خصوصاً مباحثي كه به بررسي رابطه جنگ و هويت مي‌پردازند ـ يك چيز مسلم و مفروض انگاشته شده و آن، هويت‌بخش‌بودن جنگ يا نسبت‌دادن هويت‌بخشي به متغير جنگ است. حال‌ آن‌كه دغدغه‌ي مقاله‌ي حاضر از جنس و سنخ ديگري است؛ به اين معنا كه نگارنده مي‌كوشد با در نظر‌گرفتن متغير مستقلي به نام «روايت» نشان دهد هويت به‌مثابه امري برساخته، در گذر زمان و از رهگذر روايتگري ساخته و پرداخته مي‌شود. منتهي آن‌چه به كمك تثبيت آن مي‌آيد، فرآيند‌هاي كليت‌ساز است كه از جمله آن فرآيندها مي‌توان به جنگ اشاره كرد؛ واقعه‌اي كه به‌خوبي قادر است مجموعه روايت‌هاي موجود را به‌صورت هويتي يكپارچه و منسجم و در قالب مفهومي به نام ملت متبلور كند يا عينيت بخشد.
به اين ترتيب مقاله‌ي حاضر حول يك فرضيه اصلي دور مي‌زند و آن عبارت است از اين‌كه هويت برساخته روايت است. هم از اين رو تأثير جنگ بر هويت تأثيري بي‌واسطه و مستقيم نيست بلكه به واسطه تأثيري است كه بر يكپارچه‌كردن روايت و تثبيت آن به‌صورت خاطره جمعي باقي مي‌گذارد و به كليت‌سازي هويت‌هاي پراكنده مدد مي‌رساند. به ديگر سخن، تأثير جنگ بر هويت از حيث تشحيذ و تحريك خود‌آگاهي افراد به روايت‌هاي از قبل موجود درباره هويت است.
اصطلاح «روايت‌هاي از قبل موجود درباره هويت» نشان مي‌دهد اولا،ً تأثير جنگ بر هويت مستقيم و منحصر به فرد نيست بلكه هر فرآيند و كليت‌ساز ديگري نيز مي‌تواند اين نقش را ـ با اندكي تفاوت در ميزان پايندگي و مانايي ـ ايفا كند. ثانياً، نقش و تأثير جنگ بر هويت به‌مثابه منشوري است كه قادر به جمع‌كردن روايت‌هاي پراكنده درباره‌ي هويت حول يك نقطه‌ي كانوني است. دقيقاً به همين دليل چگونگي آغاز و انجام جنگ (مهاجم بودن/ هدف هجوم قرار گرفتن؛ مدافع بودن/ تسليم شدن؛ پيروزي/ شكست) در تعيين نقطه كانوني‌اي كه روايت‌هاي مربوط به هويت يك ملت پيرامون آن استقرار مي‌يابند، بسيار مؤثر است. بنابر نظر فوق، چون چگونگي تحقق مفهومي به نام ملت ـ به‌مثابه برآيندِ فرآيند كليت‌ساز جنگ ـ در چارچوب نظام غيريت‌ساز صورت مي‌گيرد، براي نشان‌دادن سازوكار تمايز‌گذاري افراد درگير در جنگ ميان خود و ديگري و مرزبندي با محيط به منظور بارور‌كردن خويشتن جمعي و رسيدن به يك تلقي جديد از خويشتن، خاطرات به‌منزله‌ي بستاري در نظر گرفته شده كه محتواي اين بستار ضمن آن‌كه ناظرِ بر روايت‌هايي درباره‌ي تاريخ، زبان، مذهب، سياست، فرهنگ، اقتصاد، جغرافيا و ... است، چگونگي چينش آن‌ها و معنايي كه از آن‌ها استنباط مي‌شود، متأثر از واقعه‌ي جنگ است. در واقع، گويي جنگ جملگيِ روايت‌ها را به طريقي كه ماهيت اين واقعه اقتضا مي‌كند، به‌هم متصل مي‌سازد و در سايه‌ي اين اتصال و پيوند و معنايي كه از آن به دست مي‌دهد، هويتي يكپارچه را تجسم مي‌بخشد.
با توجه به اين‌كه جامع‌ترين تحقيق درباره‌ي خاطرات جنگ از حيث مطالعه پيشينه‌شناختي خاطره (به معناي عام) و خاطرات جنگ (به معناي خاص)، تعيين خاستگاهِ نخستينِ خاطره‌گويي/ نويسي در تاريخ و تاريخ ادبيات، كاركردهاي مثبت و منفي «گفت» و «نوشت» خاطرات، دلايل و انگيزه‌هاي آن به‌ويژه با در نظر‌گرفتن تأثير جنگ هشت‌ساله بر تقويت انگيزه‌هاي شخصي و قومي و ملي به انجام اين عمل، به وجود‌آمدن نهضت خاطره‌نويسي/ گويي، و سرانجام تعيين نسبت واقعه جنگ با خاطرات، در دو كتاب «ياد مانا» و «با ياد خاطره» گرد آمده است، بسياري از استدلال‌ها و مصاديق اين بحث به دو كتاب مذكور ارجاع دارند.
كليد واژه‌ها: خاطره، خاطره‌گويي، خاطره‌نويسي، هويت، روايت، جنگ
 
مقدمه:
از دهه‌ي پاياني قرن بيستم به اين‌سو به‌ويژه از سال‌هاي آغازين قرن بيست و ‌يكم، موضوع هويت به يكي از موضوعات عمده‌ي حوزه‌هاي مطالعاتي و به‌طور اخص مطالعات سياسي و فرهنگي تبديل شده است. اين امر ناشي از دلايل مختلفي است كه برخي از مهم‌ترين آن‌ها را در مقاله دكتر جهانگير معيني علمداري تحت عنوان «هويت، تاريخ و روايت در ايران» مي‌توان باز‌جست. از مقاله ايشان چنين مي‌توان استنباط كرد كه دلايل اين اقبال و اعتنا به سه دسته كلي قابل تقسيم است:
نخست، توأماني يا همراه‌بودن موضوع هويت با موضوعات مهم و بحث‌برانگيز ديگري چون مليت و قوميت و دين كه هر يك در جاي خود خوراك تحقيقات بسياري از حوزه‌هاي مطالعاتي را فراهم مي‌آورند،
دوم، رويدادهاي جهاني (فرآيند جهاني‌شدن ـ جهاني‌سازي)، منطقه‌اي (فروپاشي كشورهايي چون يوگسلاوي، برآمدن جمهوري‌هاي تازه‌خاسته‌ي قفقاز و آسياي ميانه و سرانجام سرنگوني نظام بعثي در عراق) و درون كشوري (انقلاب اسلامي و رويدادهاي پس از آن)،
سوم، ظهور دگرگوني‌هاي نوين در حوزه‌ي انديشه، به‌ويژه ظهور رهيافت‌هاي‌نظري و معرفت‌‌شناسانه در كانون‌هاي دانشگاهي (احمدي، 1383 معيني علمداري: 9ـ11).
و چهارم ـ كه خارج از مباحث مقاله‌ي فوق ـ به نظر مي‌رسد در وضعيت كنوني بسيار مهم و به همان اندازه پوشيده باشد، استقرار وضعيت نه جنگ و نه صلح است. چنين شرايطي كه آرامش پيش از توفان يا آتش زير خاكستر را تداعي مي‌كند، از حيث تحريك ذهن به آگاهي و خودآگاهي و تلاش براي تعيين جايگاه خويش در محيط و تشخيص نسبت خود با پيرامونيان يا بر‌عكس، عيناً به وضعيت درگيري و آشوب و تنش‌هاي ناشي از جنگ مي‌ماند و اصولاً به همين دليل همواره پيش و پس از دوره‌هايي از اين دست نظير دوران جنگ سرد يا دوران استقرار نظم و صلح جهاني، شاهد وقوع شديدترين و تهديد‌كننده‌ترين جنگ‌ها، و به همان اندازه، توجه و اقبال به موضوع هويت بوده‌ايم.
به نظر مي‌رسد از درهم كرد همه‌ي اين دلايل ـ و دلايل ديگري كه مجال پرداختن به آن‌ها وجود ندارد ولي كمابيش نزديكي و اين‌هماني با دلايل فوق دارند ـ به اين نتيجه‌ي كلي بتوان رسيد كه توجه به موضوع هويت و گرم و پررونق‌شدن بازار اين بحث، ناشي از نوعي دگرگوني جدي در حوزه‌ي انديشه باشد. اين دگرگوني ماهيتاً معرفت‌‌شناسانه و برخاسته از شناخت خويشتن و چيستي خويش و داير بر مدار تمايز و تفاوت است ـ در غير اين‌‌صورت اصولاً چيستي يا هويت معنا و مفهوم نمي‌يابد. پيامد اين دگرگوني معرفت‌شناختي، ظهور و بروز بينشي انتقادي است كه در برابر هر نظام انديشگي كه تفوق‌جويانه (هژمونيك) در صدد كل‌نگري و يكسان‌سازي همه‌ي تفاوت‌هاست، قد عَلَم مي‌كند.
بنابراين، مي‌توان گفت بحث‌هاي مربوط به هويت، درون فضايي گفتماني ـ انتقادي شكل مي‌گيرد و ماهيت دو بعدي اين فضاست كه به غناي آن كمك مي‌كند. اين فضا چنان‌كه گفته شد گفتماني است؛ زيرا سهم و نقش انديشه در هدايت و راهبري مباحث مربوطه در آن، بسيار مشهود است، و انتقادي است زيرا در يك سو قائلان به فرآيند يكسان‌سازي و انديشه‌هاي كل‌نگر در مسند انتقاد از باور‌مندان به عناصر و مواريث ملي و نيز ضديت رسمي با بنيادهاي فرهنگي، تاريخي و تمدني كشورها نشسته‌اند و برآنند كه بها‌دادن به هر گونه مرزبندي تحت عنوان هويت ملي، ديني، قومي و ... ايجاد مانع بر سر راه يكپارچگي جهاني است، و در سوي ديگر مخالفان با اين فرآيند با تأكيد بر واقعيات تاريخي كشورها از كساني انتقاد مي‌كنند كه همگي كشش‌ها و كوشش‌هاي محلي و قومي و منطقه‌اي را ناچيز مي‌شمارند و به جاي آن به كشمكش‌ها دامن مي‌زنند تا در پرتو رسيدن به هويت جهاني، يگانگي و وحدت و هويت ملي را از بين ببرند.
از آن‌جا‌كه روايت مبناي خود‌آگاهي تاريخي انسان نسبت به خود و محيط پيراموني يا به ديگر سخن، اساس تلاش معرفت‌شناسانه وي براي درك درست از چيستي خويش است، ابزار كارآمد براي هر دو گروه در اين فضاي گفتماني ـ انتقادي به منظور تحريف يا تحديد يا تحكيم خودآگاهي تاريخي، «روايت» است.
با توجه به ملاحظات فوق، مقاله‌ي حاضر ابتدا آشكار مي‌كند كه چرا در رويكرد به هويت، رويكرد روايي را برگزيده است و سپس به بررسي رابطه‌ي جنگ و هويت در چهار زيرشاخه‌ي ذيل مي‌پردازد: رابطه جنگ و تحريك خودآگاهي؛ رابطه جنگ و تدوين روايت‌هاي تاريخي دفاع؛ رابطه جنگ و تداوم  مفهوم ملت؛ رابطه جنگ و تجهيز حافظه جمعي.

1ـ چرا رويكرد به هويت رويكرد روايي است؟
مقاله‌ي حاضر در بررسي رابطه‌ي هويت و جنگ يا مطالعه‌ي هويتِ برآمده از جنگ، از رويكرد روايي بهره‌ جسته است. اين گزينش جز به دليل ماهيت سيال هويت (كه از اين حيث بسيار اين‌هماني با روايت دارد) نيست. سياليت هويت اساساً ناشي از آن است كه هويت با فرد آغاز مي‌شود و به قول آرچيبالد، فرد به منظور حفظ و يكپارچگي خود، هر روز ناگزير به ابداع خود يا جرح و تعديل داستان زندگي خويش است (ساساني، 1384 كتل و كليمو: 343). اين اجبار به آفرينش مجدد خويش يا افزودن و كاستن داستان زندگي شخصي از سرِ آن است كه به قول سازمند، هويت به معناي فهم ما از خويش، در سايه‌ي برقراري رابطه با ديگران شكل مي‌گيرد. پس مفهومي اجتماعي و سخت وابسته به تعامل ما با ديگران است. نيازمندي شديد هويت به شناخت بين‌الاذهاني است كه ذهن را به سوي استنباط برساختگي‌بودن هويت هدايت مي‌كند (سازمند، 1384: 41ـ42).
رويكرد روايي با ابتنا بر بستاري به نام خاطرات نشان مي‌دهد كه روايت چگونه هر يك از افراد را به‌مثابه جزئي از يك جامعه‌ي به ياد‌آورنده كنار هم قرار مي‌دهد و به آن‌ها ياد مي‌دهد آن‌چه خود در مقام فرد تجربه نكرده‌اند، به خاطر بسپارند و به اين ترتيب خاطرات جمعي را رقم بزنند. در واقع، خاطرات جمعي به‌مدد روايتگري است كه از مرز زمان و مكان  در‌مي‌گذرند و با ايجاد چارچوب‌هاي اجتماعي و فرهنگي، ارتباط درون‌نسلي و بين‌‌نسلي را ميسر مي‌سازند و هويت‌هاي فردي را به هويت‌هاي جمعي تبديل مي‌كنند. بنابراين، رويكرد روايي در نگاه به هويت، بيش‌تر در صدد آشكار‌كردن رشته‌هاي پنهاني است كه ميان خاطر و خاطره (از يك‌سو) و ساخت هويت خود و ديگري (از سوي ديگر) تنيده‌شده و موجب پيوند و اتصال هويت‌هاي فردي به هويت‌هاي قومي و جمعي و سپس پيوند آن‌ها به فرآيند‌هاي تاريخي گسترده‌تر است.
سخن فوق نشان مي‌دهد كه روايت به‌‌مثابه حلقه واسط خاطره و هويت، سياليتي را كه در خاطره موجود است، به‌طور كامل به هويت مستقل مي‌كند. ويژگي سيال‌بودن خاطرات آن‌چنان‌كه از سخنان عليرضا كمري در كتاب «با ياد خاطره» بر‌مي‌آيد، ناظر بر رهايي خاطرات از حبس و بند زمان و مكان و مخاطبان و ناشي از گستره‌ي مفاهيم و دلالت‌هايي است كه در بطن خاطره‌ها وجود دارد (كمري، 1383: 39). خاطره‌ها دقيقاً به همين دليل به محض پيدايي و آفرينش همچون جسمي رها‌شده از مركزي دَوَراني با شتاب در فضاي ذهن و زبان مخاطبان وارد مي‌شوند و در خاطر و حافظه‌ي آن‌ها جاي مي‌گيرند و سپس بار ديگر از گذر خاطرها و يادها نقل و انتشار مي‌يابند (ص 39). به نظر ايشان سياليت خاطرات در خدمت غناي خاطرات قرار دارد و علاوه بر آن‌كه گواهي آشكار بر مخاطب‌يابي موفق خاطره‌اي خاص ميان انسان‌هاست، پل پيوند خاطرات فردي به خاطرات جمعي و قومي به‌شمار مي‌آيد (صص 39ـ40).
مي‌توان حدس زد، روايت به‌درستي و تمام و كمال در خدمت انتقال اين سياليت به هويت باشد. مؤيد اين سخن، قول فيلسوف فرانسوي برگسن  است كه هويت انسان را در گرو خاطره‌هاي او مي‌داند و به پشتوانه‌ي همين نظر، هويت جوامع را تابعي از خاطره‌هايِ قومي آن‌ها تلقي مي‌كند (ص 40).
اگر اين رابطه ميان خاطرات و روايت و هويت صحيح باشد مي‌توان نتيجه گرفت؛ همان‌طور‌كه خاطرات به دليل سياليت، ظرفيت‌هاي بالقوه‌ي گسترده‌اي از مفاهيم و دلالت‌هاي متفاوتند كه در موضع‌گيري‌ها و وضعيت‌هاي مختلف، به روايت‌هاي متفاوت نقل مي‌شوند و معاني متفاوتي را بر‌مي‌تابانند، سياليت هويت نيز، به فعل در‌آمدن ظرفيت‌هاي بالقوه و آشكارناشده‌ي هويت را مشروط و موقوف به روايتي مي‌كند كه به اقتضاي مواضع و وضعيت‌هاي حاكم بر هر عصر و دوره مجال ظهور و بروز مي‌يابد.
2ـ رابطه‌ي روايت، جنگ و هويت:
آن‌چه در اين قسمت به آن پرداخته خواهد شد، رابطه‌ي تنگاتنگ جنگ، روايت و هويت است كه معمولاً به اشتباه به رابطه‌اي دو سويه ميان جنگ و هويت خلاصه مي‌شود. حال‌آن‌كه ضروري است نقش اساسي روايت ـ به‌مثابه عاملي كه انسان‌ها در طول تاريخ توانسته‌اند به‌مدد آن، جنگ را براي خود معنا كنند و سپس به حافظه‌ي خويش بسپارند ـ آشكار شود. زيرا هم معنا‌يافتن جنگ براي نسل جنگ‌آزموده و جنگ‌ديده و جنگ‌آشنا ـ آن‌سان كه آن را عملي فضيلت‌مدار و خردمندانه تلقي كند و به مشكلات آن تن بسپارد ـ و هم سامان‌دهي جنگ به منظور ثبت و ضبط آن در حافظه‌ي نسل‌هاي جنگ‌ناديده و جنگ‌ناكرده ـ آن‌سان كه درباره فرزانگي كنشگران جنگ به نوعي هم‌رأيي و هم‌انديشي دست يابند و استمرار آن را در گذر زمان موجب شوند ـ محصول روايت‌هاي كتبي يا شفاهي است كه مجموعاً در خدمت شكل‌دادن به يك معنا در ذهن و انديشه‌ي انسان‌ها در كنار هم قرار مي‌گيرند تا بتوانند حول آن معنا،‌ هويتي يكپارچه را در قالب مفهومي به نام ملت ايجاد كنند.
به اين ترتيب، ‌آن‌چه در اين مقاله بررسي آن بسيار مهم مي‌نمايد،‌ در وهله‌ي نخست مطالعه‌ي اين‌هماني روايت و هويت از حيث ويژگي‌هايي چون سياليت،‌ عدم ثبات،‌عدم قطعيت و عدم كمال است, و در وهله‌ي دوم مطالعه‌ي اين‌كه چگونه اين ويژگي‌ها به اقتضاي فرآيند‌هاي كليت‌سازي چون جنگ به‌طور موقت رخت بر‌مي‌بندند و چنين مي‌نمايد كه نوعي سكون، قطعيت، ثبات و كمال در هويت و روايت رخ داده باشد. حال آن‌كه هر چه استقرار اين وضعيت، ساختگي و گذراست، بازگشت به حالت پيشين كه در آن هويت و روايت مستعد دگرگوني و عدم ثبات و قطعيت هستند، بديهي‌تر است.
استعداد و توانمندي روايت به پذيرش دگرگوني و تغيير ناشي از آن است كه بر‌خلاف واقعه (نظير جنگ) كه در برهه‌اي از زمان روي مي‌دهد و به اتمام مي‌رسد، روايت همزمان و در زمان پيش مي‌رود و اين همزماني و در زماني،نسبت روايت را با واقعه در سه حيطه‌ي زمانيِِ حال، گذشته و آينده تعيين مي‌كند. دايره‌هاي اين سه حيطه‌ي زماني چنان درهم متداخلند كه نه درك كامل و بي‌كم و كاست حال بدون رجوع به گذشته امكان پذير است و نه گذشته بدون پيوند با حال معنا مي‌يابد و نه آينده فارغ از دستمايه‌هاي درك عميق حال و گذشته قابل فهم و پيش‌بيني است. اين درهم تنيدگي زمان و روايت، فهم قطعي و تزلزل‌ناپذير از واقعه را ـ صرف‌نظر از اين‌كه از بام كدام زمان به واقعه بنگرد ـ همواره مشروط و مقيد به دو حلقه‌ي زماني ديگر مي‌كند كه غايبند. اين تحديد و تقيد، موجبي براي ثبات‌مند‌نبودن، قطعيت نداشتن و سياليت روايت است.
اين ويژگي‌ها عيناً در هويت هم يافت مي‌شوند و هويت اصولاً به واسطه‌ي همين ويژگي‌هاست كه مستعد دگرگوني و تغيير است. واقعه‌اي چون جنگ نيز به واسطه‌ي روايت، مفهوم پديداري ـ‌ به معناي دقيق كلمه ـ مي‌يابد و از حيات و رشد و پويايي بهره‌مند مي‌شود. در غير اين‌صورت چنان‌چه روايت به كمك آن نشتابد، پس از وقوع، ميرايي آن حتمي خواهد بود. پس جنگ همچون هويت از تسري ويژگي‌هاي روايت مصون نيست. به‌همين دليل هرگز نمي‌توان آن را ساختاري تثبيت‌شده دانست و به معناي واحدي از جنگ انديشيد كه نسل‌هاي مختلف درباره‌ي آن به توافق، ثبات و قطعيت رسيده‌اند و تشكيك و ترديد درباره‌ي آن را روا نمي‌شمارند. بلكه معناي جنگ ـ كه هويت برآمده از جنگ،‌هويتي شكل‌گرفته حول همان معناست ـ بستگي تام و تمام به روايت‌ها و استنباط‌هاي فردي و شخصي دارد كه تركيب و برآيند آن روايات و استنباط‌ها به شكل‌گيري روايت جمعي مي‌انجامد؛‌ روايتي كه موفق شده است انباشت و انبوه تصاوير و روايت‌هاي موجود از جنگ را به يك رشته واحد معنايي دركشد كه آن معناي واحد در دوره يا دوره‌اي خاص از سوي اكثر قريب به اتفاق يك جامعه يا نسل، پذيرفتني است و اصولاً‌ ظهور و بروز هويت يكپارچه به واسطه همين پذيرش معناي واحد صورت مي‌گيرد.
اين سخن گرچه تأثيرگذاري مستقيم روايت بر هويت را نشان مي‌دهد، ناگزير از ورود متغير ديگري به‌نام جنگ است تا نشان دهد چگونه روايت‌هاي فردي به روايت جمعي و در نتيجه،‌ هويت‌هاي فردي به هويت جمعي تبديل مي‌گردند و چگونه معنايي واحد چنان ساخته و پرداخته مي‌شود كه همگان آن را  مي‌پذيرند و بر مبناي آن پذيرش، هويت خود را شكل مي‌دهند.
جنگ در اينجا، يك متغير ذووجهيني است. يعني از آن حيث كه به كار مجتمع‌كردن روايت‌هاي پراكنده و گزينش و چينش آن‌ها مي‌آيد تا استنباط معنايي خاص (نظير دفاعي‌بودن و تقدس‌دفاع) را ميسر كند،‌ در حكم متغير مستقل است. اما از آن حيث كه ناگزير به بهر‌ه‌گيري از روايت‌هاي از قبل موجود است تا ذهن افراد را به معنايي كه خلق كرده است نزديك كند و آن‌ها را ياري دهد تا قراين و شواهد و نظاير معاني خلق‌شده را در ميان آن روايت‌ها بازجويند و هم با اتكا و ارجاع به آن‌ها به وجوه تمايز و تشخص آن معاني پي ببرند، متكي به روايت است و لذا متغير وابسته محسوب مي‌شود.
با توجه به آن‌چه گفته آمد، مقاله حاضر با بهره‌گيري از رويكرد روايي، در بررسي رابطه‌ي هويت و جنگ بايد بتواند پيش از هر چيز رابطه جنگ را با عمده‌ترين مبناي هويت ـ كه همانا آگاهي و خودآگاهي است ـ تعيين كند و نشان دهد جنگ چگونه با تحريك خودآگاهي مفهومي به‌نام ملت را شكل مي‌دهد. سپس تبيين كند كه اين روايت‌ها چگونه به مدد جنگ كنار هم گرد‌ مي‌آيند تا ضمن تداوم مفهوم ملت، معنايي خاص را بيافرينند؛‌معنايي كه بعدها مبناي شكل‌گيري حافظه‌ي اجتماعي يا جمعي به‌شمار مي‌رود و سرانجام هويت ـ به‌مثابه حافظه يا حس تاريخي تحريك‌شده ـ از ميان آن سر برمي‌آورد.
2¬ـ1ـ رابطه‌ي جنگ و تحريك آگاهي و خودآگاهي:
اگر در بحث از هويت و رابطه‌ي آن با جنگ مشخص نشود چرا آگاهي و خودآگاهي نقطه‌ي آغاز در نظر گرفته شده، مشكل بتوان ميانجي‌گري پنهان روايت در اتصال هويت و جنگ به يكديگر را آشكار كرد. تلقي خودآگاهي يا آگاهي به چيستي خويش ـ به‌مثابه گام اوليه شكل‌گيري هويت ـ و نشان‌دادن اين‌كه جنگ چگونه با تحريك خودآگاهي،چنين مي‌نمايد كه هويت جديدي را شكل داده باشد، بحث از هويت و جنگ را به سمت سطوح ذهني و انتزاعي پيش مي‌راند و اهميت آن را ـ كه به مراتب بيش از سطوح عيني (نظير عوامل سرزميني) است ـ نشان مي‌دهد.
اين اهميت از آن روست كه اولاً، سطوح ذهني؛ سطوحي است كه در آن عناصر اسطوره‌اي، خاطره‌ها، باورها و فرهنگ‌ها جاي دارند. ثانياً، معنا ـ به‌منزله‌ي هسته‌ي شكل‌دهنده‌ي هويت ـ تعلق به اين سطح دارد. به عبارت ديگر، شناخت از خود و ديگري، در پرتو فرآيند معنا‌سازي متحقق مي‌شود و به تعبير مانوئل كاستلز، هويت چيزي جز فرآيند ساخته‌شدن معنا بر پايه‌ي ويژگي‌هاي فرهنگي نيست (تاجيك،1383: 12).
از اين سخنان چنين مي‌توان نتيجه گرفت كه اولاً، شكل‌گيري معنا و آگاهي به آن ـ كه اساس خودآگاهي انسان به خويش و در نتيجه، هويت وي را رقم مي‌زند ـ انتزاعي‌ترين و در عين‌حال عمده‌ترين بخش هويت است. ثانياً، هنگامي كه ابتنا و اتكاي هويت (در سطح ذهني) به عناصر اسطوره‌اي و خاطرها و خاطره‌هاست، چارچوب نظام غيريت‌ساز براي تفاوت و تمايز ميان خود/ دگر، به ناگزير از منطق حاكم بر اين عناصر پيروي مي‌كند كه منطقي استعاري است.
سازوكار اين منطق براي موجه جلوه‌دادن جنگ نزد افراد و ترغيب آن‌ها به شركت در آن ـ آن‌سان كه احساس كنند معناي تازه‌اي را مي‌جويند كه جنگ خلق كرده است و به سمت افق‌هاي هويتي جديدي پيش مي‌روند كه جنگ فراروي آن‌ها گشوده است ـ قبلاً توسط نگارنده در پيشگفتار كتاب «گفتمان جنگ» به‌تفصيل بيان شده است و در اين‌جا به اين مختصر بسنده مي‌شود كه نظام استعاري با (1) محدود كردن زاويه‌ي ديد افراد، (2) برجسته كردن آن‌چه در همان محدوده‌‌‌‌‌‌ي ديد به چشم مي‌آيد، و (3) فراهم‌آوردن ساختاري كه جملگيٍِِِِِِِِِِِ استدلالات نظام استعاري براي توجيه جنگ به آن ارجاع شود، روايتي از جنگ عرضه مي‌كند كه يكپارچه و فارغ از تناقض‌هاي ذاتي مؤكد در كنه هر پديده‌اي از جمله جنگ است. در واقع اساس هويت يكپارچه ناشي از همين ترفند نظام استعاري است.
اين همان جنبه‌ي ذووجهيني متغير جنگ است: جنگ براي تحريك خودآگاهي افراد، به‌ناگزير به روايت‌هايي اقبال مي‌كند كه غير از روايت‌هاي غالب و شايع جامعه از خويش است. در واقع، آن‌ها را از لابه‌لاي عناصر يادماني ـ اسطوره‌اي و خاطرات قومي و جمعي بيرون مي‌كشد و سپس  آن‌ها را به گونه‌اي گزينش و چينش مي‌كند كه نسل درگير در جنگ، ضمن آن‌كه به تعريف جديدي از خويشتن دست مي‌يابد، جنگ را فراتر از كشتن و كشته‌شدن، گرسنگي، مرگ، درد و فقدان عزيزان تلقي مي‌كند. از طرف ديگر، چون توفيق نسل درگير در جنگ به تشخيص اين‌هماني و اشتراك يا تفاوت و افتراق ميان معاني و هويت خلق‌شده توسط جنگ با معاني و هويت‌هاي از پيش موجود، نيازمند رجوع به روايت‌هايي است كه در گنجينه‌ي خاطرات جمعي و قومي وجود دارد، جنگ وابسته به روايت مي‌شود.
آن‌چه در طول جنگ هشت ساله‌ي ايران و عراق به وقوع پيوست، «يعني به وجود‌آمدن جبهه‌ي فعال دفاعي در برابر هجوم همه جانبه‌ي دشمن، پس از غلبه‌ي دو قرن حزن و افسردگيِ ناشي از عقب‌نشيني‌هاي مكرر در برابر مهاجمان يا مماشات با آنان» (كمري، 1384: 45) و نيز پي‌آمد آن، كه «باور به توانستنِِ و بر پاي خود ايستادن و نشاط و مقاومت [بود]» (ص 45)، مصداق آشكار نقش جنگ در بازيابي، آشكاركنندگي و فربه‌سازي روايت‌هاي گم و پنهاني از ملت ايران است كه قبلاً كم‌تر سابقه و پيشينه داشته است. در واقع، هنر جنگ هشت‌ساله اين بود كه توانست روايت‌هاي گم و پنهان از دفاع و مبارزه‌ي تا پاي جان براي پاسداشتِِِِ يك عقيده و پيشبرد يك هدف  ـ كه در خاطره‌هاي دور و دير ملت ايران وجود داشت ـ كنار هم گرد آوَِرَد و به باروري و شكوفايي (نه ابداع) هويتي خودباور مدد رسانَد.
اگر در بحث از جنگ و هويت، چنين به‌‌‌نظر مي‌رسد كه جنگ هشت‌ساله ايران و عراق به هويتي بديع انجاميد، اين بداعت ناظر بر خودباوري هويت است؛ يعني وجهي از وجوه هويت كه علي‌القاعده برآيند طبيعي تاريخ جامعه‌ي ما نبوده است. زيرا همان‌طور كه عليرضا كمري در مقاله‌ي «فراشدن از تبليغ تا تبيين در تاريخ‌نگاري جنگ/ دفاع مقدس» به‌درستي اشاره مي‌كند، خودباوري از آنِ جامعه‌اي است كه «حافظه‌ي تاريخي‌اش از تلخي شكست‌هاي مكرر و عقب‌نشيني‌هاي ناموجه و واگذاري خاك و خانه به دشمن، آزرده و زخمي نباشد. [آن‌چه براي چنين جامعه‌اي بديهي است] واكنش‌‌هاي منفي هم‌چون بي‌اعتنايي، سرخوردگي، روزمرگي، كاهلي، آسان‌خواري به جاي تلاش و مقاومت و سرزندگي ... و خودكم‌بيني و درماندگي [است]» (كمري، 1383: 45).
بنابراين، خلاف‌آمد وضعيت فوق و بروز هويتي خودباور را بايد ناشي از آن دانست كه «خودباوري به‌مثابه تجربه‌اي توأمان و پيوسته و هم‌بسته‌ي دفاع در ذهن و ذائقه‌ي تاريخي ايران زنده شد» (ص 45).
2ـ2ـ رابطه‌ي جنگ و تدوين روايت‌هاي تاريخي دفاع:
ادامه‌ي مطلب پيشين، زمينه‌ساز اين فرضيه است: هويت خودباوري كه جامعه‌ي ايران طي هشت سال جنگ به آن دست يافت، ناشي از كنار هم قرار‌گرفتن روايت‌هاي مربوط به دفاع است كه در آن‌‌ها دفاع مردمي (نه دولتي و حكومتي)، به بهانه‌ي پاسداشت و نگاهداشت انديشه و عقيده‌اي خاص، به بها‌ي باختن جسم و جان، خمير مايه‌ي هستي و حيات انسان‌ها محسوب مي‌شده است.
بر اساس فرضيه‌ي فوق، لازمه‌ي سامان‌دهي دفاعِِِِِ فارغ از اقتدار و نفوذ و اجبار حكومتي و دولتي در ذهن و ضمير افراد ـ آن‌سان كه هويت جمعي خودباورانه‌اي در آن‌ها شكل گيرد و آن‌ها را به دليل باورمند‌كردن به خود و توانمندي‌هاي خويش، آماده و مصمم به تغيير وضع موجود كند ـ اتصال و پيوند قطعات پراكنده و دور از هم روايت‌هاي دفاعي در كنار يكديگر است.
از گزينش روايات مختلف با محوريت دفاع و باور به خويشتن و چينش آن‌ها در كنار هم، چيزي به نام خاطره جمعي پديد مي‌آيد كه افراد به كمك آن قادر به تشخيص بهتر روايت‌هاي از پيش موجود درباره‌ي گذشته‌ي خويش و تفسير آن مي‌شوند. به اين‌ترتيب، خاطره‌ي جمعي علاوه بر آن‌كه بيانگر خاطره‌اي مشترك است، از خودآگاهي افراد به اين اشتراك و سهمي كه همگان از آن مي‌برند نيز، نشان دارد. حفظ تداوم تاريخي خاطره‌ي جمعيِِ متحقق شده و انسجام هويتِِِِ برآمده از آن، در گرو روايت است كه ماهيتاً قالبي براي ارائه‌‌‌ي تفسير داستان‌وار از يك حادثه يا رويداد به منظور تداوم‌بخشيدن به آن در تاريخ به‌شمار مي‌رود. به همين دليل پل‌ريكور روايت را كل قابل‌فهمي مي‌داند كه بر توالي و رشته رويداد‌هاي هر داستان حاكم است (احمدي معيني علمداري: 32).
اصطلاح «كلِ قابل فهم حاكم بر توالي و رشته رويداد‌هاي هر داستان» ناظر بر سه نكته‌ي اساسي است:
1ـ «در روايت، عناصر حاكم بر نظم رويدادها، ضرب‌آهنگ حوادث و توالي و طول مدت رويدادها طرح مي‌شود» (ص 33).
2ـ «روايت، دربرگيرنده‌ي گوهر داستان است نه بازگوينده‌ي ساده‌ي داستان» (همان‌جا).
3ـ «روايت نوعي فرارمزگان (Meta-code) است كه پيام‌هايي را درباره‌ي سرشت واقعيات فرهنگي و تاريخي انتقال مي‌دهد و به همين سبب موجب آگاهي مردم به اين‌گونه واقعيات مي‌شود» (همان‌جا).
با كنارهم نهادن اين سه نكته بهتر مي‌توان دريافت كه:
چرا در بحث از هويت و جنگ ابتدا لازم است رابطه‌ي جنگ و چگونگي تداوم روايت‌هاي تاريخي دفاعي توسط جنگ بررسي شود؟
چرا جنگ براي سامان‌دهي تفكر دفاع مردمي، اين روايات را عمدتاً از ميان خاطره‌ها و اسطوره‌هاي مذهبي برگزيد؟
چرا تدوين اين روايت‌هاي تاريخي در شكل و هيئت خاطره‌نويسي/ گويي رخ نمود؟
روايت چگونه توانست مجموع خاطرات جنگ را به‌رغم وجود تفاوت‌هاي اندك در قالب و ظاهر و محتوا در ظرفي به نام خاطره‌ي جمعي گرد آورد و از برآيند آن هويت جمعي را شكل دهد؟
فرضيه‌ي مقاله‌ي حاضر اين است كه فراخاست هويت جمعي خودباور و دفاع‌محور، ناشي از فرونشست روايات مربوط به دفاع ـ خصوصاً روايات مربوط به اسطوره‌ها و يادمان‌هاي مذهبي و به‌ويژه اسطوره‌هاي عاشورايي ـ در ذهن و باور و كردار و كنش افراد و سپس مؤكد و مقوم‌شدن آن‌ها از طريق يافتن مصاديق و مشابهاتي در خاطرات جمعي و قومي است.
به همين دليل ـ همان‌طور‌كه عليرضا كمري در « يادمانا» اشاره مي‌كند، اندكي«پس از استقرار و حضور رزمندگان در نقاط تماس و درگيري با دشمن و آغاز زندگي در جنگ و پيدايي جامعه‌ي رزمنده، به‌تدريج خاطره‌گويي و خاطره‌نويسي به‌سان اولين نوع واكنش و ارتباط فرهنگي [يا چنان‌كه پيش‌تر گفته شد، آگاهي به سرشت واقعيات فرهنگي و تاريخي] چهره نمود (كمري، 1381: 26) و سپس اين خاطرات از صورت فردي و شخصي به وسعت قومي و جمعي گسترش يافت. زيرا مي‌بايست نظير آن تجارب و مشاهدات را در بازمانده‌ي يادهاي پيشين بازمي‌جست.
از فحواي كلام عليرضا كمري در كتاب «با ياد خاطره» چنين مي‌توان استنباط كرد كه جنگ ( و در غالب موارد فتوحات و پيروزي‌ها) از مهم‌ترين عوامل به رشته كشيده‌شدن خاطرات قومي و اسطوره‌اي ـ حماسي بوده است به‌گونه‌اي‌كه مي‌توان آن را نوعي تداعي و تجديد عهد و بازخواني خاطرات جمعي تلقي كرد. چنان‌كه يادكرد واقعه‌ي عاشورا و احياي مجدد آن به شكلي كاملاً بي‌سابقه و فراگير به واسطه‌ي جنگ تحقق يافت (كمري، 1383: 40ـ41).
مطابق فرضيه‌اي كه اين مقاله دنبال مي‌كند، پي‌آمد (يا دست‌كم) نشانه‌ي تدوين روايت‌هاي تاريخي از هر واقعه‌ يا رويداد يا پديده‌اي، خيزش موج جديدي از خاطره‌گويي و خاطره‌نويسي درباره‌ي آن امر، با نظر و عنايت به خاطرات جمعي و قومي است. از اين منظر، تأكيد و توجه به خاطرات به‌ جامانده از جنگ هشت ساله‌ي ايران و عراق ـ به‌مثابه نشانه يا پي‌آمد تدوين روايت‌هاي تاريخي دفاع ـ به منظور بررسي نقش جنگ در شكوفايي و باروري هويت، به چند دليل حائز اهميت است:
1ـ «خاطرات جنگ [چون اغلب قلم نگاشته‌ي] شاهدان و حاضران جبهه و جهاد [ند ... ] پيوند و رابطه‌ [ي نسبتاً نزديكي] با واقعيت‌هاي مشهود دارند» (كمري، 1381: 28ـ29). در واقع، اين خاطرات به واسطه‌ي حضور و شهود خاطره‌نگار دربرگيرنده‌ي اطلاعات دقيقي درباره‌‌ي «زمان واقعه، مكان و موقعيت دقيق آن، نام شاهدان و نقش‌آفرينان حادثه با رعايت سير زماني و مكاني رويداد» (ص 33) هستند و از جهت استناد «بر نوع خاطرات مبتني بر مسموعات و نقل با واسطه ـ حتي در صورت تواتر ـ ترجيح دارند [و به همين دليل] قابليت و ارزش تاريخي [آن‌ها بسيار است]» (ص 34). ارزشمندي تاريخي اغلب خاطرات جنگ (نه همه‌‌ي آن‌ها به‌طور مطلق) از حيث مستند‌بودن، كاركرد اين ژانر (گونه) نوشتاري و گفتاري را در بررسي وجوه هويت‌شناسانه‌ي جنگ آشكار مي‌كند.
2ـ پديد‌آورندگان خاطرات به آموزش‌ها و توصيه‌هاي خاص در نگارش و روايت، مقيد و ملتزم نبوده‌اند (ص 29) و نوع پرداخت و نگارش آن‌ها، آزاد و بيرون از قالب‌ها و شيوه‌هاي مرسوم و شناخته‌شده بوده است (ص 32). همين به دوربودن خاطرات جنگ از تصنع و تكلف، شرايط بهتري را براي مطالعات هويت‌شناختي ايجاد مي‌كند.
3ـ گوناگوني سطح سواد و دانش و سن در ميان خاطره‌نويسان جنگ و تعلق آن‌ها به محيط‌هاي جغرافيايي متنوع (ص 29)، جمعيت يا نمونه‌ي آماري گسترده و مناسبي را براي مطالعه‌ي چگونگي تأثيرپذيري افراد از روايت‌هاي دفاعي، با تأكيد ويژه بر خاطرات قومي و جمعيِ ديني‌ـ‌مذهبي فراهم مي‌آورد.
4ـ با عنايت به «مردمي‌بودن [دفاع] و حصرناپذيري آن به قشر و طبقه‌اي خاص» (ص 29)، تحليل دقيقِ خاطرات مي‌تواند ريشه‌دار‌‌ بودن باورها و اعتقادات مردمي را (درباره‌ي ضرورت حضور گسترده در دفاع) در نمادها و اسطوره‌هاي ديني خصوصاً مذهب تشيع، و نيز ارتباط خاطرات جنگ را با «مباني پيدا و پنهان معرفت ديني، فرهنگي و دريافت‌هاي متعالي حكمي» (ص 32) بازنمايد.
5ـ تحليل محتواي خاطرات جنگ و مشاهده‌ي بسامد فراوان «مفاهيم انتزاعي از قبيل فتوت، گذشت، اخلاص، ايمان به فناپذيري جهان، ايمان به روز رستاخيز و ... » (ص 31) ـ كه همگي معاني بركشيده (نه ابداعي) جنگ از بطن و جان‌مايه‌ي روايت‌هاي دفاعي هستند ـ مؤيد سخن پيش‌تر‌گفته مبني بر غلبه و چيرگي مفاهيم انتزاعي و ذهني در باروري هويت است.
6ـ گرايش خاطرات جنگ به سوي «نوعي واگويي حديث نفس و تركيب سيرآفاقي (بيروني) و انفسي (دروني)» (ص 38) و « غلبه‌ي ناخودآگاه و غيرعامدانه‌ي مضامين يا جلوه‌هاي اندروني خاطرات به ترسيم توأمان عظمت ايثار و مظلوميتي تاريخي» (ص 39)، رشد و شكوفايي خاطره‌نويسي/ گويي را در پارادايم عاشورايي‌ـ‌كربلايي نشان مي‌دهد. اين پارادايم بيانگر نقش جنگ در گزينش روايت‌هاي عاشورايي‌ـ‌كربلايي به‌مثابه نقطه‌ي كمال دفاع، و نقش روايت در ارائه تفسيري عاشورايي‌ـ‌كربلايي از جنگ است. 1
مجموع ملاحظات شش‌گانه‌ي فوق،توجه و تأكيد بر خاطرات جنگ را از جنبه‌ي ديگري ـ غير از آن‌چه گفته شد ـ حائز اهميت مي‌كند و آن عبارت است از اين‌كه صرف رواج و رونق خاطره‌نويسي و خاطره‌گويي در يك دوره‌ي خاص، بيانگر «وقوف انسان‌ها به استقلال شخصيتي و نقش فردي خويش ... و بروز و ظهور خودباوري فردي و جمعي در قالب مفهوم ملت است» (صص 76ـ77).
2ـ3ـ رابطه‌ي جنگ و تداوم مفهوم ملت:
از ميان تعاريف مختلف درباره‌ي مفهوم ملت، استناد به تعريف مورد نظر آنتوني اسميت، علاوه بر جامعيت، به دليل اشاره او به مفهومي از ملت است كه با محتواي اين مقاله سازگاري دارد. «ملت عبارت است از يك جمعيت انساني كه اعضاي آن داراي سرزمين تاريخي، اسطوره‌ها، خاطره‌هاي تاريخي، فرهنگ عمومي، اقتصاد و حقوق و وظايف قانوني مشترك هستند» (احمدي معيني علمداري: 27).
پرسش‌هاي اساسي كه پس از اين تعريف به ذهن متبادر مي‌شود اين است كه چه‌ چيز صورت‌بندي مفهوم ملت را ميسر مي‌كند؟ كوتاه‌ترين پاسخ اين است كه صورت‌بندي هر مفهومي مديون تداوم آن مفهوم است و آن‌چه اين تداوم را امكان‌پذير مي‌سازد، دو چيز است:
الف ـ روايت و به رشته كشيده‌شدن خاطرات به‌مدد معنايي واحد كه روايت صرفاً به منظور نشان‌دادن نظم حاكم بر رويدادها و توالي آن‌ها، آن را از مجموع خاطرات استنباط مي‌كند.
بنابراين، اگر مفهومي به نام ملت به‌رغم فراز و نشيب‌هايي كه هر جامعه پشت سر مي‌گذارد، هم‌چنان تداوم مي‌يابد، جز اين نيست كه در جايي به نام ياد و خاطر؛ خاطره‌ها تصويري از نظام‌هاي اجتماعي ـ تاريخي و هويت‌هاي جمعي و فردي ترسيم مي‌كنند كه گسست‌ها و انقطاع‌هاي ناشي از دوره‌هاي تباهي، انحطاط، شكست، پيروزي يا برهه‌هاي حساس انقلاب و جنگ، به يكپارچگي اين تصوير خللي وارد نمي‌سازند.ٍ
ب ـ ياد‌آوري يا به تعبير قرآن تذكر
در صورت‌بندي مفهوم ملت، پس از روايت آن‌چه نقش اساسي دارد، يادآوري است. معناي تذكر يا يادآوري اين است: تداوم هر چيز (از جمله هويت) به‌رغم تغيير و دگرگوني آن در طول زمان، دليل آشكار بر اين‌هماني آن چيز با اٍَِشكالِ پيش و پَس از دوره‌هاي تغيير و دگرگوني است.
شروع كتاب «با ياد خاطره» با آيه 62 سوره‌ي واقعه (وَ لَقَد عَلِِِِِمتم النشاه الاولي فَلولا تَذكرون) و بهره‌گيري از فحواي اين آيه در آغاز بحث از خاطرات، مؤيد همين سخن است و نشان مي‌دهد برقراري پيوند و ارتباط ميان تاريخ خاطره‌نگاشته‌هاي قبل و بعد از اسلام و سپس بازجست رد و نشان تاريخي خاطره‌ها تا زمان معاصر و جنگ ايران و عراق، در سايه‌ي تذكر امكان‌پذير است. تذكر در اين‌جا يعني حكم به اين‌كه آن‌چه اكنون مشاهده مي‌شود، با وجود همه‌ي تفاوت‌ها و دگرگوني‌ها، همان چيزي است كه در يادهاي پيشين وجود داشته است يا ريشه‌هاي آن را در آن‌جا مي‌توان يافت.
كارويژه‌هايي كه براي تذكر ـ با بهره‌گيري از فحواي كلام عليرضا كمري در كتاب‌ «با ياد خاطره» ـ مي‌توان استنباط كرد، عبارت است از:
الف ـ بازسازي روايت‌هاي ازپيش موجود،
ب ـ ايجاد يك فضاي معنايي جديد،
ج ـ تكوين هويت ملت،
د ـ تضمين بقاي ملت،
با اين توضيحات اكنون رابطه‌ي جنگ و تداوم مفهوم ملت را بهتر مي‌توان دريافت. به اين معنا كه جنگ از رهگذر تدوين روايت‌هاي تاريخي دفاع (به شرحي كه گذشت) و تحريك خاطره‌هاي جمعي، تداوم مفهومي به نام ملت را ممكن مي‌كند. در غير اين‌صورت، نَفس جنگ به‌سبب تنش‌ها و اضطراب‌ها و تناقض‌‌هاي ذاتي مؤكد در آن و تبعات منفي‌اش نظير دردها و فقدان‌ها و سوگ‌ها، كافي است تا به تداوم مفهوم ملت و هويت فردي و جمعي خدشه و آسيب وارد سازد.
واكاوي دلايل خلاف‌آمد اين وضعيت طي جنگ هشت ساله‌ي ايران و عراق ـ به‌رغم آن‌كه عمق مصيبت‌هاي جنگ تا حدي بود كه مفهوم فقدان و سوگ را در كانون ذهن و انديشه‌ي ايرانيان نشاند ـ نقش پوشيده و پنهان روايت‌هاي دفاعي را آشكار مي‌كند؛ روايت‌هايي كه در خاطره‌هاي دور و دير ديني ـ مذهبي جاي دارند ولي جنگ به‌مدد تذكر كوشيد تا معاني و هويت‌هاي نهفته در پشت اين‌گونه روايات را مشابه معاني و هويتي كه خود مدعي خلق آن‌ها بود، جلوه دهد. به اين منظور با بهره‌گيري از كارويژه‌هاي تذكر اولاً به بازسازي آن روايت‌ها پرداخت. ثانياً، معاني جديدي از آن‌ها عرضه كرد. ثالثاً، از رهگذر اين هر دو، به تكوين (نه تولد) هويت ملت توفيق يافت. رابعاً، بقاي ملت را كه جنگ علي‌القاعده تهديد جدي عليه آن به‌شمار مي‌رود ـ تضمين نمود.
2ـ4ـ رابطه‌ي جنگ و تجهيز حافظه‌ي جمعي:
پيش‌تر گفته شد كه تدوين روايت‌هاي تاريخي دفاع به ياري تداوم مفهوم ملت ـ به‌رغم گذر از فراز و نشيب‌ها و گسست و انقطاع‌هاي ناشي از جنگ ـ مي‌شتابد و اكنون افزوده مي‌شود كه آن تدوين و تداوم به تحهيز حافظه حمعي كمك مي‌كند. براي نشان‌دادن فرآيند تجهيز حافظه‌ي جمعي به مدد جنگ مي‌توان از الگويي كه كارل دويچ براي تشريح نقش خاطره در نظام‌هاي اجتماعي ـ تاريخي و تداوم هويت‌هاي جمعي عرضه كرده است، سود جست.
وي بدين منظور از هفت مرحله ياد مي‌كند كه نگارنده به‌اختصار براي هر يك از اين مراحل نامي برگزيده است: 1ـ رمز‌بندي نمادين يك داده در درون نظام خاطر و خاطره، 2ـ انباشت داده، 3ـ جداشدن داده از ساير اطلاعات، 4ـ يادآوري، 5ـ ظهور داده در شكل و هيئتي جديد، 6ـ نوآوري، 7ـ كاربست (احمدي معيني علمداري، 34ـ35).
براساس الگوي فوق، داده (data) جنگ ابتدا لازم است براساس منطق استعاري ـ كه پيش‌تر گفته شد منطقي است براي موجه جلوه دادن جنگ ـ در ياد و خاطر افراد و نظام خاطره‌هاي شخصي و فردي، به صورت داده‌اي مثبت و ارزشمند رمز‌بندي شود. رمزبندي نمادين اين مفهوم طي جنگ هشت ساله‌ي ايران و عراق در خدمت القاي اين منطقِِ استعاري بوده است كه جنگ ايران با عراق، جنگي است دفاعي نه تهاجمي و هم از اين‌رو مقدس.
در مرحله‌ي دوم، بسامد اين داده بايد آن‌قدر افزايش يابد كه خاطر افراد از آن انباشته شود. در اين مرحله، جنگ با گزينش و چينش روايت‌هاي تاريخي مربوط به دفاع، خاطرات قومي و جمعي و اسطوره‌ها به‌ويژه خاطرات و اسطوره‌هاي ديني ـ مذهبي، به انباشت مصاديق و شواهد مثال براي تقويم و تحكيم پايه‌هاي استدلالي منطق استعاري جنگ دفاعي مي‌پردازد.
عملكرد جنگ در مرحله‌ي سوم به‌مراتب دقيق‌تر و ظريف‌تر از دو مرحله‌ي پيش است زيرا در اين مرحله، روايت‌هاي تاريخي مربوط به دفاع مردمي ـ كه حتي در صورت شكست، به سربلندي و غرور انجاميده است ـ از ساير روايت‌هاي تاريخي دفاعي كه به زور و اجبار دولت‌ها و حكومت‌ها صورت گرفته و نتيجه‌ي آن‌ها سرشكستگي و زبوني بوده است، جدا مي‌شود.
مرحله‌ي چهارم به نظر مي‌رسد در حكم مركز ثقل مراحل پيشين و پسين باشد. زيرا به افراد يادآور مي‌شود كه پيش از اين نظير روايت دفاعي مذكور را كجا خوانده و شنيده‌اند يا ريشه‌هاي تاريخي روايت‌هاي مورد نظر را در بازمانده‌ي كدام يادهاي پيشين مي‌توانند بازجويند. اين‌جاست كه سازوكار منطق استعاري ـ كه پيش‌تر به آن اشاره شد ـ در جهت‌دهي ذهن افراد به اين‌كه از مرور روايت دفاعي پيش رو به كدام واقعه و رويداد يادآورشوند، به كار مي‌افتد. اين منطق از رهگذر يادآوري، زاويه‌ي ديد را تنگ مي‌كند و در همان زاويه‌ي ديد محدود شده ، معنايي كه مي‌حواهد برجسته مي‌كند و سپس ساختاري را براي استدلالات خود فراهم مي‌آورد كه همه‌ي آن‌چه در توجيه دفاعي‌بودن گردآورده است، به آن ارجاع يابند.
در مرحله‌ي پنجم، روايت‌هاي دفاعي از رهگذر يادآوري در صدد برمي‌آيند تا وجوه تشابهشان را با واقعه‌ي يادآوري‌شده بازجويند. نگاهي به كتاب‌هاي خاطرات جنگ بيانگر آن است كه واقعه‌ي يادآوري‌شده، واقعه‌ي عاشورا و كارزار سيدالشهدا (ع) با يزيد است. هم از اين‌رو تمام روايت‌هاي دفاعي جنگ به نوعي خود را در اين چارچوب جاي مي‌دهند يا همه‌ي رويدادهاي جنگ را با پارامتر اين واقعه مي‌سنجند و اين خود موجب ظهور روايت دفاعي‌بودن جنگ در شكل و هيئتي جديد مي‌شود. ذكر برخي شاهد مثال‌ها مفيد است:
«صحنه، صحنه عاشورا بود. ايماني پولادين مي‌خواهد كه در مقابل يزيديان بايستي و در همسايگي آن‌ها، آتش سنگرها را خاموش كني» (بابايي، 1369: 26).
«نزديكي‌هاي غروب بود كه حاج بخشي از راه رسيد تا به قول خودش بچه‌ها را داماد كند. در حالي‌كه ظرفي پر از حنا در دستش بود حنابندان راه انداخت تا حنظله‌ها و قاسم‌هايش را داماد كند» (بابايي: 48ـ49).
«كم‌كم به محرم حسيني نزديك مي‌شويم. قلب برادرها به طپش افتاده و آن‌هايي كه عاشق سينه‌چاك امام حسين (ع)  هستند با بي‌صبري منتظرند تا محبتشان را به آقا نشان دهند و نوكريشان را به اثبات برسانند. بگويند كه اي حسين عزيز اگر نبوديم تا در كربلايت و در ركابت بجنگيم و پيشمرگ علي اكبرت شويم حال آمديم تا عشقمان را به اثبات برسانيم ... » (بابايي: 54ـ55).
«از آن روز، تصميم به حضور در جبهه را در سر پروراندم، بزرگ‌ترين انگيزه‌ام، شركت در نهضت حسيني و لبيك‌گفتن به پيامي بود كه اباعبدالله (ع) و يارانش چهارده قرن پيش فرياد كردند... گفتم كه مي‌خواهم نام من نيز در زمره‌ي شهداي كربلا ثبت شود تا آن‌گاه كه سر از گور برداشتم، در برابر پيامبر و مادرم زهرا (س) سرافكنده و خجل نباشم» (طالقاني، 1373: 105ـ106).
«در بين عزيزان مجروح، برادري بود كه ظاهراً همه جاي بدنش زخمي بود ... گهگاه فرياد مي‌كشيد و با صداي بلند مي‌گريست و با التماس، تقاضاي آب مي‌كرد ... به طرف او رفتم و سرش را به آرامي بر زانوي خود گذاردم و ... گفتم: برادر ... مگر ما به ابا عبدالله (ع) اقتدا نكرده‌ايم؟ ... مگر نگفتيم كه نمي‌خواهيم مثل مردم كوفه كه نداي هل من ناصر ينصرني ابا عبدالله (ع) را پاسخ ندادند، بي‌وفا باشيم؟ مگر يك عمر اشك نريختيم كه اي كاش در دنيا بوديم و در صحراي كربلا،حسين (ع) را ياري مي‌كرديم؟ ... مولا و مقتداي ما با اهل و عيالش سه روز و سه شب يك قطره آب هم نداشتند ... آن هم در سرزمين گرمسير و تفتيده‌ي كربلا. اما ما الحمدلله وضعمان خوب است. در هر ساعت يك در قمقمه آب مي‌خوريم. تازه اين‌جا منطقه‌ي سردسير است ... امروز روز امتحان ماست» (طالقاني: 87ـ89).
«اگه همين كوه‌هاي به‌ظاهر استوار كه مثل شاخ شمشاد اين‌جا وايسادن رو بخواي ببري توي يك صحراي بي‌آب و علف و آب رو هم به روشون ببندي ديگه از استواري مي‌افتن. اگه انبوهي از دشمن محاصره‌شون كنه از استواري مي‌افتن. اگه طفل شش ماهه‌شون رو جلوشون شهيد كنن از استواري مي‌افتن. ... اگه دستاي برادرش رو قطع كنن و بعد هم به شهادتش برسونن از استواري مي‌افتن. اما امام حسين نه تنها اين‌‌ها رو داد كه ... هر كدوم از يارا[نش] شهيد مي‌شدن چهره[اش] بشاش‌تر و برافروخته‌تر مي‌شد چون حس مي‌كرد به خدا نزديك‌تر مي‌شه» (محمدي، 1373: 147).
در مرحله ششم،‌ ما شاهد ظهور نوآوري‌هايي در بيان و توصيف اين واقعه هستيم؛ توصيفاتي كه همگي با ارجاع به آن واقعه‌ي نخستين يادآوري‌شده مي‌كوشند اين‌هماني‌هاي خود را با آن اثبات كنند.
نگاهي به مقاله «بررسي آرايه تشخيص در خاطرات جنگ» آكندگي خاطرات جنگ از اين‌گونه توصيفات را نشان مي‌دهد:
«اولين صبح را در مهران با زيارت عاشورا شروع كرديم. خط مهران ساكت بود و خاموش. لاله‌هاي وحشي هم جامه‌دراني كرده بودند» (ص 99 محسن مطلق، زنده باد كميل، 1370: 45).
«آفتاب كم‌كم در پشت تپه شصت پنهان مي‌شد و با رنگ سرخ خون، ياد شهدا را جاودانه مي‌كرد» (ص خاكريز كمان ابرويي، 1372: 20).
«غروب دردزايي بود. آسمان محنت‌بار و افق همرنگ شهادت علي و يارانش ... » (ص100 ، نمازي در آتش و خون، 1372: 155).
« ... قدم زدن در اين نخلستان‌ها انسان‌ها را به ياد نخلستان‌هاي مدينه مي‌اندازد؛ همان جايي كه مولا اميرالمؤمنين مناجات‌ها داشت» (مطلق: 57).
«كوهستان غرب آن شب به خود مي‌باليد و فرشته‌هاي خدا به حال انسان‌هاي پاك غبطه مي‌خوردند» (فتح‌الله نادعلي، منظومه انصار، 1370: 93).
«آن هنگام كه خورشيد به خون مي‌نشيند و آخرين تركش‌هاي طلايي‌اش بر پيكر باروت‌گرفته خاك‌ها مي‌پاشد، آن موقع كه مؤذن مسجد جامع بر بالاي بام مي‌رود، تو اي برادر من در امتداد افق به كربلا بنگر» (احمدرضا احدي، حرمان هور، 1367: 45).
«آفتاب مي‌رفت كه از شرمندگي در پشت كوه‌ها پنهان شود و بيش از اين در خون غلتيدن ياران حسين (ع) را نظاره‌گر نباشد» (حميدرضا طالقاني، تپه برهاني، 1377: 59).
«نسيم هم‌چنان با ما همراه بود. اما مثل اين‌كه خورشيد لبخند مي‌زد و نسيم با به حركت در‌آوردن برگ‌ها، آزادي جنگل را به سپاه اسلام تبريك مي‌گفت» (علي محمد ابراهيمي و ديگران، آلواتان، 1369: 96).
«زمزمه‌هاي عاشقانه ... بر لبان هر برادر رزمنده جاري بود ... گويي ملايك با سايش ملكوتي بال‌هاي خويش، آهنگ دل‌انگيز وصل را آرام‌آرام مي‌نواختند و آسمان با سرانگشت محبت خويش دست نوازش بر سر ايشان مي‌كشيد» (ص117 پل، 1366: 74).
«ابرها هم آمده بودند و مي‌گريستند. صحنه‌هاي تاسوعا و عاشورا جان مي‌گرفت و نداي هل من ناصر در عمق جان‌ها مي‌ريخت و بچه‌ها با خون خود پاسخ مي‌دادند» (داوود اميريان، خداحافظ كرخه، 1369: 34).
در مرحله هفتم كه تحت عنوان «كاربست» از آن ياد كرده‌ام، مجموعه‌ي آن‌چه در مراحل پيشين گفته شد، در تجهيز حافظه جمعي به كار گرفته مي‌شود. پيامدهاي اين امر عبارت از:
الف ـ چيرگي روايت دفاعي‌بودن جنگ بر ساير روايت‌هاي  موجود از جنگ
ب ـ مشروعيت‌يابي روايت دفاعي جنگ
ج ـ ايجاد وفاق اجتماعي نسبتاً قدرتمند دربارة روايت دفاعي جنگ كه خود ناشي از همان چيرگي و مشروعيت‌يابي است
دـ تسهيل در سازگاري افراد در سطح هويتي
هـ ـ‌ اتصال و پيوند افراد به يك كل
وـ تحريك خاطره‌گويي و خاطره‌نويسي
تجهيز حافظه جمعي هم‌چنين داراي دو كارويژه پنهان و آشكار است. كارويژه آشكار آن تحريك درك افراد از هويت خويش و افزايش خودآگاهي آن‌هاست، و كارويژه پنهان، تقويت حس استقلال‌طلبي و ملت‌خواهي است.
نتيجه‌گيري:
مقاله‌ي حاضر، رابطه هويت و جنگ را با اين فرضيه بررسي كرده است كه هويت، برساخته مؤلفه‌هاي روايتي است و اما انتساب اين برساختگي به جنگ از آن‌روست كه اغلب دست روايت در شكل‌دادن به هويت پنهان مي‌ماند. در عوض چنين مي‌نمايد كه جنگ، هويتي را برساخته و شكل داده باشد.
اين مقاله براي اثبات فرضيه خويش و نشان‌دادن واقعيت رابطه جنگ و هويت، نقطه آغاز بررسي را در جايي قرار مي‌دهد كه خودآگاهي به‌مثابه هسته مركزي هويت شكل مي‌گيرد؛ يعني خاطره‌هاي جمعي را رقم مي‌زند و اصولاً صرف بودن اين خاطرات دليل آشكاري برخودآگاهي و وقوف به استقلال شخصيتي و «من» فردي است.
هويت علاوه بر خودآگاهي نيازمند تداوم‌يابي است. چنان‌كه مفهوم ملت گواهي روشن از ضرورت پاسخ‌گويي به اين نياز است. و سرانجام تحقق هويت در گرو احساس اتصال‌كردن با كل است و اين حسي است كه به‌مدد تجهيز حافظه جمعي مرتفع مي‌شود.
روايت اين هر سه نياز را براي هويت ترسيم و سپس تأمين مي‌كند. بنابراين، نقشي كه براي جنگ باقي مي‌ماند، نقش بازخواني نياز به خودآگاهي، تداوم مفهوم ملت و تجهيز حافظه جمعي به اقتضاي شرايط جنگ است و اين شگفت نيست زيرا جنگ، گسستي جدي در روند خودآگاهي انسان نسبت به خود و توانايي‌هايش محسوب مي‌شود. همان‌طور كه در مداومت حيات اجتماعي و فرهنگي انسان‌ها خدشه وارد مي‌كند و به طور موقت حافظه جمعي‌شان را آشفته و متلاطم مي‌كند.
يك راه براي پرهيز از وقوع چنين حالتي، دخالت در روايت‌‌هاي تاريخي انسان‌ها از هويت خويش و چينش دگرباره آن‌ها در كنار هم به منظور القاي اين ايده و نظر است كه معناي جديدي در حال ظهور و بروز است؛ معنايي كه گوهر آن را تنها در صدف اساطير و خاطرات جمعي ديني ـ مذهبي مي‌توان باز‌جست. اصالت اين معنا ايجاب مي‌كرد كه روايت‌ها به طريقي گرد هم آيند كه انسان‌ها را به تعريفي ديگر از چيستي خويش برسانند.
تعريفي كه طي جنگ حول معناي محوري دفاع و تقدس دفاع شكل گرفت، خودباوري را ـ كه ملازم و هم‌بسته‌ي دفاع است ـ  در كانون خودآگاهي افراد نشاند. جاي‌گير‌شدن اين مفهوم در مركز خودآگاهي ايرانيان نه تنها مانع از آن شد كه مفهوم سوگ و داغ ـ به‌مثابه ته‌نشست واقعه جنگ در ظرف ذهن و زبان و انديشه افراد ـ به تداوم مفهوم ملت طي جنگ خدشه وارد كند، بلكه به شكلي ديگر به اين تداوم مدد رسانيد. هم چنان‌كه حافظه جمعي را در خدمت اين مفهوم، يك بار ديگر تجهيز كرد.


پي‌نوشت:
1ـ ملاحظات شش‌گانه‌ي مذكور در مقاله از طريق تحليل محتوايي كتاب‌هاي مندرج در ذيل به‌دست آمده است:
ـ احدي، احمدرضا (1367)؛ حرمان هور، به كوشش عليرضا كمري، تهران: سپاه پاسداران انقلاب اسلامي.
ـ اميريان، داوود (1369)؛ خداحافظ كرخه، تهران: حوزه هنري سازمان تبليغات اسلامي.
ـ بابايي، گلعلي (1369)؛‌ نقطه رهايي، تهران: حوزه هنري سازمان تبليغات اسلامي.
ـ بايرامي، محمدرضا (1369)؛ دشت شقايق‌ها، تهران: حوزه هنري سازمان تبليغات اسلامي.
ـ بايرامي، محمدرضا (1369)؛ هفت روز آخر، تهران: حوزه هنري سازمان تبليغات اسلامي.
ـ داوودآبادي، حميد (1370)؛ ياد ياران، تهران: حوزه هنري سازمان تبليغات اسلامي.
ـ دهقان،‌ احمد (1370)؛ ستاره‌هاي شلمچه، تهران: حوزه هنري سازمان تبليغات اسلامي.
ـ سوري، حسين (1369)؛ دفتري از آسمان، تهران: حوزه هنري سازمان تبليغات اسلامي.
ـ طالقاني، حميدرضا (1373)؛ تپه برهاني، تهران: مركز فرهنگي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي، چاپ دوم.
ـ فهيمي، سيدمهدي (1381)؛‌ فرهنگ‌نامه جبهه، جلد ششم (مشاهدات، امداد غيبي، نيايش‌ها)، تهران: نشر پايداري.
ـ لحظات مرگ و زندگي (1364)، تهران: سپاه پاسداران انقلاب اسلامي.
ـ محمدي، محسن‌ ( 1373)؛‌ لحظه‌هاي يك‌ پاسدار،‌ تهران: سپاه پاسداران انقلاب اسلامي، چاپ سوم.
ـ محمودزاده، نصرت‌الله (1367)؛ حماسه‌ هويزه، تهران: اميركبير، چاپ دوم.
ـ محمودزاده، نصرت‌الله (1368)؛ شب‌هاي قدر كربلاي 5، تهران: مركز نشر فرهنگي رجاء.
ـ مخدومي، رحيم (1369)؛ جنگ پابرهنه، تهران: حوزه هنري سازمان تبليغات اسلامي، چاپ اول..
 
منابع و مآخذ
1ـ احمدي، حميد (1382)؛ ايران، هويت،‌ مليت، قوميت، (به كوشش)، تهران: موسسه تحقيقات و توسعه علوم انساني.
2ـ تاجيك، محمدرضا (1383)؛ روايت غيريت و هويت در ميان ايرانيان، تهران: فرهنگ گفتمان.
3ـ سازمند، بهاره (1384)؛ «تحليل سازه انگارانه از هويت ملي در درون جنگ تحميلي»،‌ فصلنامه مطالعات ملي، سال ششم،‌ شماره 2،‌ صص 39ـ66.
4ـ ساساني، فرهاد‌(1384)؛ گفتمان جنگ در رسانه‌ها و زبان ادبيات (با نگاهي به نوشته‌هاي جنگ جهاني نخست)،‌ «معنا در حافظه جامعه و تاريخ: ديدگاه‌هاي مردم‌شناختي»،‌ ماريا ج. كتل، جيكوب ج. كليمو، ترجمة‌ اميد نيك‌فرجام، تهران: سوره‌مهر (حوزه‌ هنري سازمان تبليغات اسلامي).
5ـ كمري،‌ عليرضا (1381)؛ ياد مانا (پنج مقاله درباره خاطره‌نويسي و خاطره‌نگاشته‌هاي جنگ و جبهه/ دفاع مقدس)، تهران: سوره مهر (حوزه هنري سازمان تبليغات اسلامي).
6ـ كمري، عليرضا (1383)؛ با ياد خاطره (درآمدي بر خاطره‌نويسي و خاطره‌نگاشته‌هاي پارسي در تاريخ‌ ايران)، تهران: سوره مهر (حوزه هنري سازمان تبليغات اسلامي).
7ـ كمري،‌ عليرضا (1384)؛ «فراشدن از تبليغ تا تبيين در تاريخ‌نگاري جنگ/ دفاع مقدس»، نگين ايران (فصلنامه مطالعات جنگ ايران و عراق)، سال چهارم،‌ شماره سيزدهم،‌ تابستان، صص 40 ـ‌ 47.

نویسنده: فرانک جمشیدی
منبع: فصلنامه مطالعات ملی شماره 23

پنج شنبه 26 اسفند 1389  6:42 PM
تشکرات از این پست
ghezel
ghezel
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : بهمن 1388 
تعداد پست ها : 2068
محل سکونت : گلستان

کندوکاوی در پژوهش دفاع مقدس

پس از دهه دوم پایان جنگ ایران و عراق، بسیاری بر آن شدند که بازخوردهای 8‌سال دفاع مقدس را با تأمل دنبال کنند تا پژوهش و تحقیق به‌منزله امری بنیادی برای ماندگاری ابعاد مختلف این رویداد در اواخر قرن بیستم قلمداد شود.

 

در این راستا بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس، به تأسیس پژوهشگاه همت گمارد. این پژوهشگاه در گذر 4سال، با برگزاری 4همایش، صاحبان اندیشه و خرد این حوزه را به همراهی فراخواند که حاصل این نشست‌ها، کتاب تازه‌ چاپ‌شده «پژوهش دفاع مقدس» است.
در بین مباحث مطرح‌شده، سلسله‌گفتارهای علی‌رضا کمری- که از دیرباز نگاهش به رخدادهای جنگ از منظر پژوهشی، عمیق بوده و هست- توجه‌ام را جلب کرد. به جا دیدم حاشیه‌ای در پاره‌ای از متن آن مطالب بنویسم، بلکه اصل موضوع این 4همایش به بایگانی سپرده نشود. اگرچه مخاطبان این حوزه از دفاع مقدس محدودند اما همیشه ادبیاتِ جامعه‌ای موفق بوده که از منابع غنی و معتبر برخوردار است. لذا این سلسله‌مباحث می‌تواند پشتوانه کسانی باشد که قصد دارند رخدادهای دفاع مقدس را چون باور شهدای این جنگ دنبال کنند.

همایش اول
در همایش اول کمری به ذکر «نکاتی چند درباره تاریخ شفاهی دفاع مقدس» اکتفا می‌کند. وی پژوهش را یکی از نشانه‌های بلوغ و تکامل دانسته و بر این باور است که استفاده روشمند از عقل در مسیر شناخت، ما را به دانایی منتهی به علم خواهد رساند، چرا که عمل شناسایی و مطالعه رخدادهای جنگ موجب ماندگاری است. نگرش علمی به جنگ و دوران دفاع مقدس‌- صرف‌نظر از برجستگی ممتاز باورها و تجلی عشق انسان‌های حاضر در این جنگ، که به نوعی منحصر به فرد است‌- فرصتی است که به دور از «خوش‌بینی و اهاله بر امور خوش‌باورانه و تقدیرگرایانه» اندیشه‌های به کار گرفته در طول جنگ را، در فضای کشفِ شهودِ عقل‌گرایانه تجربه و سپس تبیین‌گرایانه تحلیل و جمع‌بندی کنیم. در این صورت است که با گریز از خلوت‌خانه سنگر «ان‌شاءالله و ماشاءالله» و فضای باز و خاکریز «بسته‌اندیشی، گران‌جانی و تعصب» می‌توان پژوهش را در دستور کار قرار داد. مطرح‌شدن این موضوع از طرف محققی که به عمقِ جایگاهِ عشق و معرفتِ انتقادی در جنگ واقف است، جای تأمل دارد. شکی نیست که کمری قصد ندارد روش تحقیق تجربه‌گرایانِ غربی را برای تحقیق و پژوهش تجویز کند.
وی در ادامه با مطرح‌کردن «الزامات تحقیق» مشخص می‌کند به فعلیت‌رساندن امکانات بالقوه در پژوهش نیازمند ملزوماتی است که تاکنون به آن توجه علمی نشده و فهم مسائل تاریخی فقط با استقرار و سپس استمرار میسر است. متأسفانه این موضوع در حوزه پژوهش هنوز متزلزل و قوام نیافته‌- و بعضا دست‌خوش مصلحت‌بینی‌ها‌- است. کمری درباره تاریخ شفاهی مطالبی می‌گوید که در وهله اول در باور نمی‌گنجد.
تاریخ شفاهی آنگاه حکایتی کامل است که مشاهدات همه شاهدان یک واقعه‌- از نقش‌آفرینان تا ناظران و مصیبت‌دیدگان- را بنویسی؛ به‌طور مثال، همچنان که جهان‌آرا از خرمشهر می‌گوید، خادم مسجد جامع و زنان مهاجر از شهر نیز باید بگویند. این نگاه جامع، یعنی توجه به انسان در تمام طبقات، همچنان که هگل می‌گوید: «زیر هر قبری ورقی از تاریخ است» پس یقینا انسان‌های رونده، فعال، گویا و پویا تاریخ‌پردازند. این نوع نگاه به تاریخ شفاهی، یعنی نقد تاریخی که از طرف طبقه‌ای خاص هدایت شود. به این منظور نگاه کنید به نحوه ثبت تاریخ‌ جنگ‌های گذشته ایران. در این صورت تاریخ شفاهی یک قالب نیست، بلکه منظری از زاویه دید تمام کسانی است که آن واقعه را دیده‌اند، شنیده‌اند و ایفای وظیفه کرده‌اند و هر کس به نسبت نقشی که‌- اگرچه خیلی کمرنگ‌- داشته، در این اتفاق سهیم است.
تاریخ شفاهی فقط وظیفه چینش و تنظیم مجموعه این دستاوردها را‌- نه اِعمال سلیقه‌- دارد. در این موضوع تاریخ به ادبیات نسبت می‌بخشد و بایستی ارتباط آنها تعیین و معلوم شود تا اصل موضوع ابتر نماند، چون «وظیفه تاریخ، رساندن دالِ ماده‌ها بر مدلول‌های مشخص است». اگر سرنوشت جنگ را سربازان گمنام و پابرهنه حضرت امام‌(ره) رقم نمی‌زدند، کمری‌ها به این نکته عمیق و تعیین‌کننده دست نمی‌یافتند. حال اگر یک ارزیابی کارشناسانه از کارهای انجام‌شده در این حوزه داشته باشیم، نتیجه چه خواهد بود؟ شکی نیست که غفلت از این موضوع موجب از بین بردن رد پای یاران گمنام امام‌(ره) و سبب مخدوش‌کردن تاریخ می‌شود.

همایش دوم
حال و هوای همایش اول پژوهش علی‌رضا کمری را بر آن داشت تا در همایش دوم به آسیب‌شناسی بپردازد. او بیاناتش را بیشتر حاصل تجربه، تأمل و مشاهدات در میدانِ عمل و مطالعات کتابخانه‌ای می‌داند. آسیب‌شناسی ناگزیر شما را به نقد می‌کشاند و این خود نوعی جذب مخاطب و پرهیز از تکرار ملاحظات است. زیرا آسیب‌شناسی فراتر از نقد است و ریشه در علم پزشکی دارد و با گزاره‌های «آرزوخواهانه و گلایه‌مندانه» که اغلب در شکل روزنامه‌ای و مصاحبه‌هایی در شکل و شمایل عاطفی ظاهر می‌شوند‌، متفاوت است.
آسیب‌شناسی یک دانش است، نه احساس. این دانش تخصصی اگر در اختیار تاریخ قرار گیرد موضوعیتی ندارد مگر اینکه معضلی را برطرف کند. در واقع آسیب‌شناسی مقدمه و رویه عمل پژوهش است. از جمله، توجه به بدیهیات وقایع ساده جنگ مثل استفاده از واژه دفاع مقدس یا جنگ که محل بحث است.
نگاه ژرف کمری به واژه پژوهش مخاطب را به تفکر و تأمل وامی‌دارد. وی تفاوت ظریف پژوهش با تحقیق‌- که تحقق امری دست‌یافتنی به حقیقت است‌- را معطوف به رعایت اصل بی‌طرفی می‌داند. طبق نظر ایشان، در روند مطالعه جدی، دقیق، روشمند مبتنی بر تفکر و قاعده شکل می‌گیرد، پژوهش صورت می‌پذیرد. سؤال اگر از جنس علم باشد و به‌دنبال چرایی، پس ذهن فعال و کنشگر می‌طلبد که یافته‌اش پاسخی هدفمند باشد. این روش یعنی درگیری مستمر با سؤالات، حتی اگر تکراری و بر بدیهیأت باشد، به نتیجه منجر می‌شود. پس شناخت و معرفت زمانی غایت پژوهش است که پژوهشگر از ذهن فعال و کنشگر برخوردار باشد.
«چیزی که متعلق به پژوهش است، جز در اندیشه و روش، متأثر و متصرف بر چیز دیگری نیست.» حوزه پژوهشی چونان پرواز تا بی‌نهایت است و پژوهش فضایی آزاد می‌طلبد برای ذهنی که از قید و بند ملاحظات و مصلحت‌ها بری باشد. این آزادی اندیشه در پژوهش زمانی به معرفت می‌رسد که تابع واقعیت‌ها باشد و از پیش قضاوتی انجام نگیرد. پژوهشگر باید خود را رها کند تا اندیشه و ذهن او در پاسخ به سؤال موفق شود. به همین دلایل وقتی به جایگاه پژوهش جنگ نسبت به کل پژوهش مراجعه شود، شاید باورمان نشود که نگاه پژوهشگرانه به جنگ در این کشور چقدر فقیر است. در این زمینه بهتر است به کتاب «بیست سال مصوبات شورای‌عالی انقلاب فرهنگی» و دیگر منابع کتب تحقیقی در زمینه فرهنگی و همایش‌های سال‌های اخیر مراجعه شود تا بپذیریم که کمتر ذهن فعالی سراغ زوایای پنهان جنگ رفته است. پیشنهادات و تذکرات آقای کمری هشداری است جدی که باید دلایل آن بررسی شود.
اگر این سؤال به‌صورت جدی و متعهدانه مطرح شود، خواهیم دانست که تفکر در جامعه ما جایگاهی که باید، ندارد. احترام و عزت متوجه پدیده‌هایی است که برای آن در جامعه ارزش قائل شوند. بسیاری از مکاشفه‌ها و دستاوردهای علمی جامعه ریشه در جنگی دارد که بر آن جامعه وارد شده است. پس جنگ را می‌توان بستری بکر برای محققان آن و فرصتی مغتنم برای خلق نظریه‌ای از جنس نیاز جوامع دانست. غفلت محققان و مراکز پژوهشی از این فرصت موجب به هدر رفتن سرمایه‌های گزاف می‌شود.
یکی از تألیفاتم را با پژوهشگری از انگلیس در جریان گذاشتم تا نظر روانشناسانه ایشان را جویا شوم. وی معتقد بود بسیاری از پژوهشگران غربی افسوس می‌خورند که چرا در موقعیتی از جنگ ایران و عراق قرار ندارند تا بتوانند به دستاوردهای جدید در حوزه شناخت انسان دست یابند. این غفلت ما از جنگ و آثار روایتگرانه، گزارش‌گونه و خاطره‌گویی و تذکره‌نویسی به جای مانده در ادبیات جنگ، بیانگر این واقعیت است که ما بیشتر «روایتگر» بوده‌ایم تا «درایتگر». کمری قصد دارد این هجوم بی‌برنامه‌ به خاطره‌نویسی در حوزه جنگ را به سمت «درایات الخاطرات» سوق دهد. شاید مهار احساس توسط عقل و تدبیر منجر شود که همان ادراکات حسی از جنگ، هر کدام بستری شود برای هدفمندی ذهن فعال تا در جوهر آفاق جنگ سیر کنند. این نگاه به جنگ یعنی پژوهش به شیوه تفکر علوی و نقد جدی به سطحی‌نگری است. آقای کمری حین بحث، تک مضرابی در مسائل اساسی‌- مثل روایت، ابعاد سیاسی، اقتصادی، اجتماعی جنگ‌- به عمد آنها را می‌گذارد و می‌گذرد. یک کنشگر فعال باید با طرح این سؤالات از ایشان، توفان فکری ایجاد کند تا از این مسائل تجزیه و تحلیل «درایتگرایانه» به عمل آید.
آنچه از مراکز موجود پژوهش به‌عنوان مشکل طرح شد، بیشتر متوجه تغییرات مدیریتی و بی‌ثباتی نسبت به پایبندی مستمر پژوهشی است. غلبه تفکرات فردی مدیران بر برنامه‌های سیستماتیک‌- استراتژی‌- منجر به ایجاد گسست شده و از طرفی کمتر مواقعی توانسته بین خود و دانشگاه ارتباطی منطقی برقرار کند. اگر دانشگاه مهد دانش است، آیا مهد دغدغه دانش هم به حساب می‌آید؟ آیا تفکر در دانشگاه یک ارزش است؟ آیا مدیران فرهنگی از ذهن فعال و کنشگرانه برخوردارند؟ آیا سرمایه‌گذاری ما در امر پژوهش با علم به قبول ریسک و خطرپذیری آن صورت می‌گیرد؟ آیا یادگیری مستمر در برنامه آموزشی پژوهشگران، آنها را به فضای حرفه‌ای نزدیک می‌کند؟ اگر آموزش حلقه مفقوده پژوهش باشد، مثل آن است که نمک خود بگندد. به راستی چگونه می‌توان شرایطی فراهم کرد که پژوهشگر صاحبِ عزت شود. تکلیف پژوهشگر چیست و متقابلا تکلیف جامعه چیست؟ آیا وقت آن نرسیده که برای مستقل‌شدن و در عین حال مستغنی‌شدن این قشر چاره‌ای بیندیشیم؟ پاسخ این سؤالات را می‌توان در متن مطالب آقای کمری یافت و پی به دغدغه‌های یک پژوهشگر بُرد. شاید این مسائل خود نوعی حرف دل ایشان قلمداد شود. اگر چنین است، پس کندوکاو در این افراد برای حوزه پژوهش از واجبات است.

همایش سوم
اگر مباحث مربوط به مسئول وقت پژوهشگاه دفاع مقدس را در همایش سوم دنبال کنید، درخواهید یافت که به نوعی فقر تفکر و عدم‌ترویج ذهن فعال در برنامه‌های این پژوهشگاه مشاهده می‌شود. آنها از دانشجویانی حمایت می‌کنند که پایان‌نامه مربوط به جنگ بنویسند. در حالی‌که ایجاد پژوهش و تعالی روحیه پژوهشگرایانه با استفاده از روحیه‌ای که از یک پژوهشگر واقعی که از آن یاد کردیم‌- یعنی ذهن خلاق رزمندگانی که جنگ را از بن‌بست خارج کرده‌اند‌- وظیفه یک پژوهشگاه است.
این مرکز در شکلی ایستا شرح وظایفی دارد تا برای پژوهش، پژوهش کند. آیا روحیه غالب بر شب‌های عملیات ایستا بود یا پویا؟ چرا این روحیه بر مراکز پژوهشی حاکم نمی‌شود؟ 3محور پژوهشگاه دفاع مقدس، حمایت از پایان‌نامه‌، ارائه اسناد و آموزش معارف دفاع مقدس است که بیشتر در حول تربیت راوی کار کرده است. فاعلیت این مرکز برنامه‌هایی را می‌طلبد که این 3محور از ابزارهای آن به شمار می‌آید، نه اهداف. اگر بخواهیم سؤال‌کننده‌ای حرفه‌ای برای رسیدن به پاسخی علمی باشیم، آیا این پژوهشگاه می‌تواند پیشتاز باشد؟

همایش چهارم
آسیب‌شناسی پژوهشی نیازمند انتخاب شاخص‌هایی‌- یعنی نشانه و دلایل قابل دست‌یابی و اثبات‌- برای این مهم است، دیگر اینکه نیازمند جریانات مطالعاتی، تحقیقاتی و مجموعه‌های علمی است تا نظریه‌ها، رویکردها و روش‌های تحقیق رشد کنند و این فرایند علمی در شالوده تصمیمات ملی و حتی جهانی قرار گیرد. این مجموعه وابسته به هم، زمانی تحقق خواهد یافت که محوریت آن بر عهده مجموعه‌ای از انسان‌های متفکر محور و ذهن فعال قرار گیرد تا آگاهی، جانی تازه گیرد؛ جانی که معرفش انسان‌های حاضر در جنگ باشد.
آگاهی فضایی است که آسیب‌شناسی نیازمند آن است. در این صورت خردمندانی که از درک بایسته برخوردارند، از طریق تعقل، زمینه تقویت روحیه علمی و نقد را فراهم خواهند آورد. رقابت‌پذیری زمانی شکل می‌گیرد که مسیر تعالی خردمندان در دل این فضای آسیب‌شناسی رشد کند و درختی تنومند از پژوهش را‌- در خور دفاع مقدس‌- تحویل محافل علمی دهد. نقطه عطف این حرکت، زمانی است که اهل خرد در مسیر تعالی و خودشناسی، جرأت درست دیدن فاعل و موضوع پژوهش را درون خود تا حدی تقویت کنند که در طول مسیر اسیر چالش‌های «سلایق، خودخواهی، هوای نفس و نان به نرخ روز خوردن‌ها» نشوند.
آقای کمری این موضوع را عامل اصلی انحراف پژوهش قلمداد کرده و این قارچ‌های برآمده در مراکز پژوهش‌نما را اینگونه معرفی می‌کند: «در فضای کمبود و گُمبود اندیشه‌های انتقادی و ناشناختگی اصل‌مندی پژوهش و آموزش مستمر، نبود نظامت و هدفمندی ارتباط نهادهای مشتغل، بازار مکاره سلخ و سرقات، فاضل‌نمایی‌ها (براساس خودمصاحبه‌گری‌ها و تاریخ‌سازهای جعلی و ادعای تأسیس و بنای نظر و نهاد) و برگرفتن مفردات کلامی دیگران‌- بی‌آن‌که مفاهیم و معانی برآمده و بومی و باطنی ایشان باشد- گعده‌ لابی‌سازی‌های سودمحورانه، تشخیص اصل و جعل را مشوه داشته است، چنان‌که بَدل خود را بدیل انگاشته، لاف و گزافشان را معیار و مصداق تشخیص وانمود کرده‌اند.»
این بیان آقای کمری فضایی را ترسیم می‌کند که نه فقط به فضای پژوهشگر و پژوهشکده شباهت ندارد، بلکه هیچ شباهتی با فضای رفتاری و اعتقادی انسان‌های خالق حماسه در عرصه این جنگ را ندارد. این تضاد و انحراف یعنی، جایگزینی تهدید به جای فرصت. این تهدید انحرافاتی است از جنس خرافات که تحریف را به‌دنبال دارد که جنگی دیرینه با خرد، دانایی و هوشیاری دارد. این آسیب‌شناسی به‌گونه‌ای است که لابی پژوهش‌- البته تابلوی آن!‌- توسط افرادی دنبال می‌شود که احتمالا قدرت ارتباط با منطق و خرد را نداشته‌ و از نگاه دانشورانه محروم بوده و رویکرد سلیقه و عاطفه‌گری را به کار گرفته‌اند. این جریانات حفظ ظواهر، اقدام به ایجاد قرابت صوری بین دانشگاه و جنگ، تشکیل نشست‌هایی برای نشستن صرف، سفارش نگارش مقالات با شکل و شمایل علمی‌- بدون کنکاش در اصل موضوع، یعنی جنگ‌- می‌شود که هیچ‌گاه به دگردیسی اندیشه‌ای و ایجاد تحول معرفتی نخواهد انجامید. آقای کمری راه چاره‌ را در تشکیل هیأت‌های علمی، انتقادی و تمکین مسئولیت به تشخیص اهل نظر دانسته و معتقد است این مراکز زمانی متوجه پژوهش واقعی خواهند شد که «فارغ از سلایق متصلب و خودانگارانه» فرایند پژوهش را دنبال کنند.

نتیجه
1- پژوهش را باید با فرایند ذهن فعال، خرد و آگاهی در فضای فارغ از سلایق شخصی دنبال کرد.
2- آسیب‌شناسی پژوهش نیازمند فضایی است که خرد جمعی در آن حاکمیت داشته باشد تا نقد، عامل رشد شود و رقابت‌ها در مسیر تعالی دانش شکل گیرد.
3ـ دیده می‌شود اشخاص یا مراکزی به نام پژوهش، در حوزه جنگ وجود دارند که خطری جدی برای واژه‌ها، واقعه‌ها و دستاوردهای جنگ به شمار می‌روند.
پی‌آمد: اگر با نگاه آقای کمری سایر حوزه‌های جنگ را دنبال کنیم، نیاز به این آسیب‌شناسی در دیگر موارد مشاهده می‌شویم. شاید اگر پس از پایان جنگ، آنان که این حوزه فرهنگی دفاع مقدس را در ردیف مسئولیت رسمی خود قرار دادند، اقدام به تدوین استراتژی می‌کردند، با این همه آزمایش و خطای تجربی‌- که اغلب برپایه سلایق شکل‌گرفته‌- مواجه نمی‌شدیم.

چند سؤال:
1ـ آیا در حوزه دفاع مقدس انسان‌هایی از جنس الگوی آقای کمری وجود ندارد؟
2- چه درصدی از تصمیم‌گیری‌ها منوط به پیشنهادات اهل نظر است؟
3ـ آیا برای پرورش و تعالی این افراد خردمند برنامه‌ای مدون شده داریم؟
4ـ در حال حاضر چند درصد تصمیمات در حوزه پژوهش از منظر سلایق است و چند درصد متوجه خردگرایی؟

نصرت الله محمود زاده

منبع: همشهري آنلاين

پنج شنبه 26 اسفند 1389  6:42 PM
تشکرات از این پست
ghezel
ghezel
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : بهمن 1388 
تعداد پست ها : 2068
محل سکونت : گلستان

همایش سال 85 - آسيب شناسي پژوهش در دفاع مقدس

چكيده مطالب سخنراني استاد كمري

• آسيب شناسي اصلاً يك اصطلاح طبي و پزشكي است.
• آسيب شناسي فراتر از نقد و انتقاد است و مساوي نقد و انتقاد نيست. در واقع گويي كه نوعي قصد و علم با اراده و آگاهي براي شناختن عوامل مخرب يا فرساينده در يك پديده‌اي كه سلامت آن پديده را تهديد مي‌كند، وجود دارد.
• بعضي وقتها ما با گزاره‌هايي مواجه مي‌شويم كه من نام آنها را گزاره‌هاي «آرزو خواهانه و گلايه‌مندانه» مي گذارم و غالباً هم صورت روزنامه‌اي و مصاحبه‌اي دارند و يا شكل بايد و شايد پيدا مي‌كنند، بايد چنان بشود يا نشود. اينها را نقد حرفه‌اي هم نمي‌شود نام گذاشت چه برسد به آسيب شناسي.
• آسيب شناسي در واقع يك دانش است، يك حرفه است، يك تخصص است. اگرچه اين دانش و تخصص و حرفه مثل باستان شناسي در كنار تاريخ مي باشد و يك دانش مْعِد است. يعني به خودي خودش موضوعيتي ندارد مگر اينكه راهنما باشد و بسترساز براي اينكه يك مسأله‌اي را حل و معضلي را بر طرف كند.
• اصل آسيب شناسي مقدمه‌ي عمل است و اگر تنها و به خودي خودش مورد اعتنا قرار بگيرد، مفيد نيست و بلكه مي‌تواند مضر هم باشد.
• خود آسيب شناسي هم مستلزم مراقبتهايي است و بايد با دقت درباره‌اش فكر و عمل كرد و به اين ملاحظه، يك اصطلاحي داريم تحت عنوان "آسيب شناسي آسيب شناسي".
• يكي از موارد آسيب شناسي اين است كه ما امور را سهل و ساده بگيريم. بسياري از چيزهايي كه در باب مطالعات جنگ محل توجه نيست، به سبب اين است كه ما امر را بديهي گرفته‌ايم و خيال مي‌كنيم كه در بديهيات نبايد درنگ بكنيم. بعنوان مثال، همين نام دفاع مقدس يا جنگ كه در مطالعات محل بحث است كه بايستي از نام دفاع مقدس استفاده بكنيم يا جنگ.
• رويكرد آسيب شناسي يك رويكرد مستقل در پژوهش هست. يعني ما الآن مي‌توانيم به عنوان يك مقاله يا يك همايش يا يك پروژه‌ي مطالعاتي، بحث آسيب شناسي پژوهش جنگ را مورد دقت و تأمل قرار بدهيم.
• پژوهش در لغت به معناي باز جست، بررسي، تحقيق و تأمل است. البته تحقيق با پژوهش يك تفاوت باريك دارد. پژوهش صرفاً و اساساً و بنياداً، معني جستجو مي‌دهد. در حالي كه تحقيق كه مصدر باب "تفعيل" است، محقق ساختن است. مْحقِق مي‌خواهد به حقيقتي دست پيدا كند و حقيقت امري را آشكار كند.
• در كلمه‌ي پژوهش تا حدودي يك نوعي بي طرفي وجود دارد كه در كلمه‌ي تحقيق وجود ندارد. در صورتي كه "حاق" تحقيق اين است كه پژوهشگر و پژوهنده هيچ پيش زمينه‌اي و پيش ذهني را فرض نكنند و مقدر نگيرند كه اين در عمل ناممكن است.
• پژوهش به معني باز جست و مطالعه، يك مطالعه‌ي دقيق، روش‌مند و مبتني بر تفكر و قاعده است.
• آن چيزي كه ركن ركين پژوهش است، تفكرِ جديِ روشمندِ مبتني بر قاعده است.
• چيزي كه پژوهنده دنبال مي‌كند، ممكن است به طرح سؤال بيانجامد يا سؤالي را باز بكند. يعني اين طور نيست كه هميشه سئوالات پاسخ داده شود. خود طرح سئوال براي كساني كه به مسأله‌ها و مباحث آگاهند، مهمتر از پاسخ است. بنابراين پژوهش ممكن است فقط در طرح سؤال يا ابهام زدايي از آن يا پاسخ دهي به آن بيانجامد.
• اهل تحقيق حتي در نقل چيزي كه دائم تكرار مي‌كردند، به مرجع رجوع مي‌كردند. اين نقل علامه‌ قزويني را شنيده‌ايد كه حتماً مي‌بايست قرآن را باز مي‌كرده و مي‌ديده و بر ذهن خود اتكا نمي‌كرده است. اين دقتها و درنگها، ابزار و مجراي اوليه‌ي كار پژوهشگر هستند.
• نكته‌ي ديگري كه در واقع جزء ممتيزه‌ها و معرفه‌هاي عرصه‌ي پژوهش هست، اين است كه قيد و بند ملاحظات، محذوارت و مصلحت‌ها ممكن است پژوهش را به شبه پژوهش يا غير پژوهش و يا ضد پژوهش تبديل كند.
• پژوهش جنگ به حيث كم و كيف تقريباً در مقايسه با چيزي كه مي‌توانيم از آن به جريان كلي پژوهش در ايران تلقي بكنيم، شبيه نور شمع در مقابل يك نور افكن خيلي قوي است.
• دو سمينار در باب ايراني شناسي برگزار شد كه سمينار اول مشتمل بر صدها مقاله بود و مجموع اين مقالات در 14 جلد چاپ شد و دوميش روي لوح فشرده رفت. در مجوعه آن مقالات كه شايد بالاي 100 عنوان مقاله باشد، تنها يك مقاله درباره‌ي جنگ وجود دارد و آن هم متعلق است به يك استادي از دانشگاه سوريه كه راجع به وجوه اشتراك شعر جنگ و مشخصات ادبيات جنگ بحثي كرده و كساني كه بر مطالعات ادبي و قوف دارند مي دانند كه اصلاً بحث جديد وجدي نيست.
• دفاع مقدس و دوران جنگ، بهشت محققان است براي كساني كه اهل تحقيق باشند. يعني فراوان مسأله و موضوع داريم كه اينها را مي‌توانيم احصا بكنيم.
• جنگ اصلاً سبب پيدايش نگرشها و مكتبهاي فكري در عالم شده است. از فلسفي بگيريد تا ادبي.
• چرا تفكر در وجود ما غايب است؟ من علت العلل را فقدان و فقر تفكر مي‌بينم چون پژوهش فقط در سرزميني بوجود مي آيد كه تفكر در آن عزت و احترام دارد و مبناست.
• يكي از دلايل ديگر اين نگاه مسلطي است كه ما در آن گرفتاريم و خود ما هم جزو پردازندگان و مشغولان و مشتغلان آن هستيم. آن نگاه مسلط مبتني بر "سنت نقل" است. اين تسلط ادبيات جنگ، خصوصاً اين ادبياتي كه وجه ديني، اخلاقي، تعليمي و كاركردهاي سياسي پشتش هست، اين مجال نمي‌دهد به ما كه تفكر كنيم. به عنوان مثال اين جريان مسلط ادبي در تاريخ نگاري‌اش به سمت خاطره گويي ميل مي‌كند و در شكل زندگي نامه‌نويسي ‌اش، به سوي تذكره مي‌رود.
• اين تسلط يادماني و آرماني كه ما به جنگ داريم، مانع از انفصال يا شكوفايي عقل مميز و فعال ما نسبت به جنگ شده است.
• اكنون يكي از دلايل اهتمام مركز مطالعات به جنگ اين است كه روايت از جنگ دچار زمان‌زدگي هايي كه در آن اغراق، غلو، دگرگوني و دگر سازي هست، پيدا نشود.
• جنگ و دفاع مقدس لايه‌ها و ساحات متفاوت و متعددي دارد و يك پديده‌اي است كه كثير الاضلاع است. لذا رويكردها و رهيافتهاي شناخت آنهم نمي‌تواند تك قرائتي و تك خوانشي باشد.
• خوانشي كه ما به آن عادت كرديم و بر ذهن ما مسلط است، خوانش ادبي است. خوانش حماسي و عرفاني است لذا نبايد توقع كرد كه اگر شما از مباحث مطالعات جنگ شروع كرديد، محصول خروجي شما آني باشد كه در روايت مي‌بينيد. اينها با هم نمي خواند. به اين نكته دقت كنيد.
• جنگ، شروعش پايان سخن است و پايانش، آغاز سخن. اين نكته‌ي خيلي مهمي است. ارتباطي كه جنگ با زبان به مفهوم انديشه و به معني معبر تفاهم و مكالمه پيدا مي‌كند، يك داستاني درست مي‌كند براي مطالعات جنگ كه اگر شما بخواهيد روي آن مطالعه كنيد، به اين نتايجي كه ما الآن داريم، نمي‌رسيد.
• ما از سه منظر مي‌توانيم وارد شناخت جنگ شويم. يكي منظر ذهني است. منظر دوم، منظر فلسفي است كه بحثهاي معرفت شناسي مطرح مي‌شود. اصلاً تاريخ و فرهنگ و انديشه، يك ارتباط عجيبي با مقوله‌ي جنگ دارد. مسأله‌ سوم، علم است كه من در بحثهايم روي آن تكيه كرده ام.
• اين مسأله‌ي جنگ، در انديشه‌ي دانشگاهي ما ملكه و سجيه نشده است و يك موجود منفصلي است. چرا اين طوري شده است؟ علت آن بعد از آن علت اصلي كه فقدان تفكر است، «احساس ضرورت» مي باشد.
• وقتي كه من خاطرات جنگ را مي‌خوانم، مي خواهم از آن، مدل مديريتي براي مديران امروز، احصاء كنم. اين خاطره‌ها شما را عمدتاً به عالم خوش گذشته مي‌برد ولي من مي خواهم ببينم اينها چه كاركردي براي الآن دارد. منتهي اين سؤال آنجا بايد مطرح شود كه در تنظيم و به اصطلاح خاطره‌يابي، صرف گذشته گرايي ملاك نباشد. اين را كسي مي‌فهمد كه با تاريخ به معناي درست كلمه آشنايي داشته باشد و معني جديد تاريخ را بداند. چون تاريخ در معناي اول سنتي‌اش يعني شرح آنچه گذشت اما در معني جديدش مطالعه‌ آنچه گذشت، براي الآن است.
• پژوهشي كه ما گفتيم يك جريان انديشه‌اي نظام‌مند و مستمر است و مي‌بايستي حتما تداوم و استمرار داشته باشد. چيزي كه مخل پژوهش است اين انقطاعهاي مكرر، بي‌تداومي و عدم استقرار است.
• يكي ديگر از مشكلات اساسي پژوهش پراكندگي پژوهشگران است. كساني كه در اين عرصه مشغولند، همديگر را نمي‌بينند و اين بد است چون فرصت نمي كنيم بشينيم و با هم صحبت كنيم.
• پژوهش در صورتي امكانپذير است كه يك نظام روشمند و با ثبات متداومي ‌داشته باشد و اين تداوم را نبايست چيزهايي به هم بزند. تغيير مديريت در يك نهاد، همه چيز را زير و زبر مي‌كند.
• كار پژوهش يك كار فردي و منفضل نيست. يك كار نظام‌مند و جمعي است ولي ما به كارهاي جمعي عادت نكرده‌ايم. اينها موارد آسيب است.
• پژوهش در سايه‌ ثبات و تداوم امكانپذير است. تغييرات سياسي، تغييرات موضوعي و مديريتي، به صلاح نيست و تفكر و تفقه را به هم ميزند.
• ما در حوزه يك چيزي داريم كه تدوين هم نشده ولي يك سنت است، سنت استاد به شاگرد. انتقال تجربيات پژوهشگران بايد تبديل بشود به سنت. يعني معارف يك استاد به شاگردانش منتقل ‌شود و بعد شاگردان فربه مي‌كنند و مي‌افزايند به نسل بعدي.
• پژوهش نيازمند سرمايه‌گذاري و قبول خطر است. نمي‌توانيد بگوييد من اينقدر وقت صرف كردم، حالا چرا اينطوري شد؟! تهديد بردار نيست. نه تهديد مي پذيرد نه تحكم. فقط تعقل مي‌پذيرد.
• پژوهش جز به دانش و آموزش، شدني نيست. ما نبايد آموزش را فراموش بكنيم. دائم بايد داشته‌ها و خوانده‌هايمان را بپالاييم، بپيراييم و بيفزاييم. اين جزء حلقه‌هاي مفقوده نظام پژوهش است.
• مهمترين مسأله الآن گردآوري، نظم دهي، نمايه سازي و طبقه‌ بندي مدارك و اسناد است چون در حال دگرگوني، ريزش و از بين رفتن مي باشند.
• به لحاظ تاريخي، دست بردن در مجموعه‌ يادداشتها و دست نوشته‌ها و مدارك جنگ ولو اينكه غلط املايي و دستوري داشته باشد، خلاف است.
• در كار پژوهش شتاب و هيجان‌زدگي وجود ندارد و برنامه‌ ريزي دقيق همراه با تأمل مي‌خواهد. البته تنبلي هم نبايد كرد.
• پژوهش را خار وخفيف نمي‌شود كرد. پژوهنده بايد عزت پيدا كند. اصلاً استعلاي پژوهش در استغنا و استقلالش هست. پژوهش استعلا پيدا نمي‌كند مگر هنگامي كه مستقل و مستغني باشد حتي در رابطه‌ با سياست و قدرت.
• خاطرات ما از جنس روايت‌ هستند نه از جنس خبر كه محتمل صدق و كذب و افزود و كاست باشند.
• عمده‌ي پژوهشهايي كه در زمينه‌ي ادبيات جنگ صورت گرفته، پژوهشهاي ناب نيستند بلكه پژوهشهاي تبييني- توضيحي- توجيهي هستند.
• راه‌اندازي رشته‌هاي تخصصي مطالعات جنگ لازم است منتهي با مراعات مقدماتش.
• من قائلم به اينكه همينطور كه يك جبهه‌ي دفاعي در مسأله‌ي فناوري‌هاي مختلف در مواجه‌ي با كساني كه با ما سر ستيز دارند، داريم، اكنون لازم است اين جبهه‌ي دفاعي در موضوع فرهنگي شكل بگيرد. توجه داريد كه اخيراً اصطلاح ناتوي فرهنگي را مطرح كرده‌اند.
• اگر مسئولان اهل تشخيص نيستند حداقل به نظر اهل تشخيص، تمكين كنند وليكن ما واقعاً چقدر مشاوران خبره و متخصص در اين زمينه داريم؟
• چرا ما يك فهرست از مراكز اسنادي نداريم. يك مقاله نداريم كه مراكز اسنادي جنگ را معرفي كرده باشد در حالي كه گستره‌اي كه مراكز اسنادي جنگ دارند، بسيار وسيع است.
• از كارهاي مغفولي كه ما داريم و نكرديم، عرضه نكردن خودمان بر اهل فكر است. ما با تعدادي گروه‌هاي دانشگاهي ارتباط داريم. باور بكنيد برايشان بسيار سخت است كه با ما صحبت بكنند. مي‌دانيد به ما چه مي‌گويند؟ مي‌گويند: شما تبليغاتي هستيد! نمي‌توانيد از انديشه‌هاي تبليغاتي خودتان دست بكشيد، يك نگاه توجيهي داريد و باب فكر كردن را بر ما بسته‌ايد!.
• اگر بخواهيم وارد مسأله‌ي پژوهش شويم بايد در ابتدا وارد مسأله‌ي آسيب‌شناسي ‌شويم، چرا؟ براي اينكه هم خودمان و هم مسئولان ما بدانند كه آنچه كه هست اين نيست كه آنها دانسته‌اند و بسمت آن مي‌روند. اگر كسي احساس دانايي كرد، واي به حال او!.
• كسي كه مي‌خواهد وارد مطالعات جنگ شود، بايد از مطالعات اسطوره شناسي و دين شناسي شروع كند تا برسد به فلسفه و بعد چيزهاي ديگر. اين شوخي نيست. من رد اساطير قومي را در خاطرت جنگ پيدا كرده ام و در مقاله‌ي "آرايه‌ي تشخيص" نوشته ام.
• اگر در ذهن شما سئوال و مسأله‌اي جرقه مي‌زند، اين را بدل به يك موضوع قابل مطالعه بكنيد و منفعل نباشيد. پژوهشگري كه منفعل شد، مثل كسي است كه در آب افتاده و احساس مي‌كند كه دست و پا زدنش بي فايده است در حالي كه كوشش مستمر مي‌خواهد.
• فكر كردن، مطالعه‌ي مستمر داشتن، نوشتن، عرضه كردن و ارائه آن، اين كاري است كه مي‌شود كرد.
• اگر سامانه و پايانه‌ي كار پژوهش جنگ يك وضع مستقر، باثبات و بادوام پيدا نكند، باز حرفهايمان دچار گرفتاري‌ها و تكرارها خواهد شد. يعني چه؟ يعني بايد يك عزم و اراده و آگاهي وجود داشته باشد كه جنگ يك پژوهشگاه مي‌خواهد.
• لازم است براي جنگ فرهنگستان مطالعاتي دفاع مقدس درست شود.
• تا زماني كه پژوهش نهادينه نشود، به اثر نمي‌رسد و اين مستلزم تشخيص مديران است و تمكين آنها و اين امكان پذير نيست مگر اينكه آنها اظهار و اذعان كنند كه خيلي چيزها را نمي‌دانند و بايد بياموزند.
• پژوهش، ما يتعلق به آن فقط تفكر است نه ملاحظات و مصالح.
• من تنها حرفي كه مي‌خواهم به شما بگويم اين است كه بخوانيد، بخوانيد، بياييد، بپرسيد، بدانيد. حتماً كسي كه مي‌خواهد در عرصه‌ي جنگ كار بكند، بايد معرفت شناسي، فلسفه و معارف را بداند و تاريخ ايران را خوب بشناسد.
• ما تاريخ نگاري فتح و جنگ نداريم. اين جنگ هشت ساله موجب شد ما تاريخ‌نگاري پيدا بكنيم و اين خيلي مهم است. من كاري كه مي‌توانم بكنم، تفقه در اين مباحث است. به سمت اين تفقه برويد و در سطح گلايه‌گذاري يا اشكال‌گيري نمانيد.
• كاري كه الان دارد صورت مي‌گيرد، بيشتر داده‌هاي تاريخي است تا متن تاريخ و بر اين هم نمي‌شود حد و حدود و بايد و نبايد تعيين كرد. نمي توانيم بگوييم كه حتما ارتش و سپاه و بسيج سر اين موضوع به توافق برسند و اين كار را گزاره بكنند و اين مقطع را بنويسند.
• در مورد قضيه‌ي خاطرات، هيچ ايرادي ندارد كه وقتي يك متن خاطره‌اي را كسي مي‌نويسد و مي‌گويد، 100 نفر ديگر با او مخالفت كنند. اصلاً ايرادي ندارد. چه كسي گفته اگر كسي خاطره‌اي را نوشت، همه بگوييند درست است! شايد از منظر تاريخ پژوه اتفاقاً اين «ان قلت ها» به درد بخورد.
• تقريباً تمام كساني كه دارند مواد تاريخي جنگ را به عنوان يادداشتها و خاطرات كار مي‌كنند، از آداب و شيوه‌ي تأسي به اسناد و خاطرات بي اطلاعند.
• برويد به سمت  اينكه ذهن و روايت و خوانش و انديشه‌ي شما قواعد علمي پيدا كند. يعني ذهن شما چارچوب علمي پيدا بكند تا حرفتان از حالت گلايه گذاري بيرون بيايد چرا كه گلايه گزاري به جايي نمي‌رسد.

پنج شنبه 26 اسفند 1389  6:42 PM
تشکرات از این پست
ghezel
ghezel
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : بهمن 1388 
تعداد پست ها : 2068
محل سکونت : گلستان

همایش سا ل85 - نگرشي بر بازخواني نبردها، تاريخ شفاهي، همگرايي پيشكسوتان

چكيده مطالب سخنراني دكتر محسن رضائي

•  دفاع مقدس يك پديده‌اي است كه براي غالب اقشار جامعه داراي پيام است.
• دفاع مقدس ما كه ظاهراً يك موضوع نظامي هست، تقريباً تمام اقشار جامعة ما را مورد خطاب خودش قرار داده است و امروزه براي اكثر اين اقشار داراي پيام است.
• دفاع مقدس ما حتي براي عرفا هم داراي پيام است و بسياري از عرفا بوده‌اند كه اوج عرفان خودشان را در صحنه نبرد مي‌ديده‌اند.
• دفاع مقدس يك مقوله‌اي است كه اكثريت اقشار جامعة ما، از دانشمندان و علما و عرفا گرفته تا مردم عادي در كوچه خيابان‌هاي كشور ما از آن مي‌توانند بهره‌مند شوند.
• اين پديده حتي در دوران خودش نتوانست همة پيامهاي خودش را به جامعه ارسال بكند چه برسد به دوران‌هاي بعد از جنگ كه آن بخش‌هايي هم كه در دوران خودش منتقل مي‌شد منتقل نمي‌شود. بنابراين سؤال اصلي اين است كه چگونه مي‌شود كه يك پديده‌اي كه حتي در زمان وقوعش نتوانست همة پيام‌هاي خودش را به جامعه منتقل كند، اكنون چگونه مي‌توان پيام‌هاي اين حادثه را به جامعه و به مردم منتقل كرد؟
• تحقيق و پژوهش در دوران دفاع مقدس، حفر كردن يك كانال يا يك جويباري است كه آب چشمه حيات عرفان و معنويت دوران مقدس در جان و روح جوانان اين كشور ساري و جاري بشود.
• تحقيق و پژوهش در دفاع مقدس يكي از آن راه‌كارهايي است كه مي‌تواند دفاع مقدس را به عنوان يكي از عنصرهاي تأثيرگذار مستمر در تاريخ ما دربياورد.
• مهم‌ترين نكتة تحقيق و پژوهش در سال‌هايي كه من و شما زندگي مي‌كنيم و حضور داريم اين است كه در نزديكي من و شما آثار زيادي از دفاع مقدس وجود دارد كه مي‌تواند به عنوان مستندات دفاع مقدس مورد تحقيق و پژوهش قرار بگيرد در حالي كه محققين دوران بعد، فاقد چنين امكان و فرصتي هستند.
• تحقيقات و پژوهش‌ دو نوع است: يكي بنيادي است و ديگري كاربردي است. يعني آثار شما براي جامعه امروز نقش كاربردي دارد، اما بسياري از آثار شما براي آينده هم نقش بنيادي دارد و هم نقش كاربردي.
• در دوران شما تمامي اين آثار و مستندات عيني هست و شما مي‌توانيد آن‌ها را مكتوب كنيد و ذخيره بكنيد براي پژوهشگران نسل‌هاي بعدي.
• تحقيق و پژوهش پژوهشگران اولين نسل بعد از جنگ يا اولين محققين بعد از دفاع مقدس براي آينده بسيار لازم و مهم و مفيد است، لذا امروز در بين پيشكسوتان، محققين و آثار باقيمانده از جنگ مي‌شود يك تركيبي درست كرد و يك مجموعه‌اي را بوجود آورد كه بنيادهاي معارف جنگ را شكل بدهند و زمينه‌هاي تحقيقاتي و پژوهشي آينده دوران دفاع مقدس را سازمان بدهند.
• حقيقتاً اگر انقلاب و دوران دفاع مقدس نبود، ملت ما مهم‌تـرين گمشده‌اش، خودش بود و بزرگترين كاري كه ملت ايران انجام داد و بزرگترين دستاوري كه به آن رسيد بازيافت هويت ملي خودش بود.
• بزرگترين دستاورد انقلاب و دفاع مقدس بازگشت به هويت ملي ما است كه خودمان را پيدا كرديم.
• چرا يك عده‌اي مي‌خواهند كه حادثة دفاع مقدس را دفن بكنند؟ چون اين از بمب اتم خطرناك‌تر است براي منطقه، حقيقتاً اگر ايراني‌ها اين هويت خودشان را باز بيابند به آن چنان قدرت و تمدني در منطقه دست پيدا مي كنند كه منافع بسياري از قدرت‌هاي خارجي از بين خواهد رفت.
• چنين معجزه بزرگي در دفاع مقدس، با تحقيقات قابل احياء است، يعني مي‌شود از دل دوران مقدس يك چنين جويباري را شكل داد كه اين آب حيات بخش ارزش‌ها و معنويت و اعتماد به نفس و تعقل و نوآوري را به نسل‌هاي بعدي منتقل كرد. گمشدة اصلي بسياري از جوانان، در دفاع مقدس است.
• آن صحنه‌هاي احساسي دفاع مقدس اگر كنار برود و جوان‌هاي ما وارد عمق و عقلانيت دفاع مقدس بشوند و دسترسي پيدا بكنند به پيام‌هاي عظيم عرفاني و اعتقادي و علمي و عقلاني كه در دل دفاع مقدس است، اگر جوان‌هاي ما وارد آن لايه‌هاي بعد از احساس بشوند انبوهي از پيام‌ها را مي‌توانند براي خودشان ذخيره بكنند، آن كسي كه مي‌تواند راهنما باشد تا اين لايه‌هاي مختلف دفاع مقدس را يكي پس از ديگري كنار بگذارد، محققين و مسئولين بنيادهاي حفظ آثار دفاع مقدس هستند. به همين دليل به نظر مي‌رسد كه يك رسالت بسيار بزرگي بر عهدة ما است كه نگذاريم اين اثر مهم و تاريخي از بين برود.
• تحريفات يكي از خطرات جدي و يكي از آسيب‌هاي جدي است كه تحقيق و پژوهش را دارد، تهديد مي‌كند و شما پژوهشگران بايد جلو كارها بايستيد
• مسئله دومي كه وجود دارد و در تحقيق و پژوهش بايد به آن توجه كرد ناقص‌گويي هست بعضي از اوقات وقتي كه تحقيق و پژوهشي كامل صورت نمي‌گيرد يك بخشي از حادثه بيان مي‌شود اين بخش از حادثه خودش غلط نيست، اما تصوري كه يا تصويري كه در ذهن خواننده و اگر فيم باشد در بيننده بوجود مي‌‌آورد اين تصوير غيرواقعي است، آن تصور وجود ندارد.
• ما بايد نوع پژوهش جمعي را بتوانيم سازمان بدهيم، مثل خاطره‌گويي جمعي، مثلاً فرض كنيم در يك حادثه، عناصر اصلي مشاركت‌كننده در آن حادثه با هم خاطره بگويند، تك‌تك نگويند يا اينكه يك تحقيقي كه صورت مي‌گيرد به صورت گروهي انجام بشود، افراد مؤثر آن حادثه و آن مقطع تاريخي مورد پژوهش قرار بگيرند و در يك كتاب و در يك اثر اينها بيان بشود.

پنج شنبه 26 اسفند 1389  6:43 PM
تشکرات از این پست
ghezel
ghezel
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : بهمن 1388 
تعداد پست ها : 2068
محل سکونت : گلستان

همایش سال 85 - چشم‌انداز و چالش‌هاي پژوهش در عرصه دفاع مقدس

چكيده مطالب سخنراني دكتر دروديان

• در تاريخ‌نگاري جنگ، چشم‌اندازهاست كه راهنماي بحث تاريخ‌نگاري است. چشم‌انداز اينجا به معناي نوعي ترسيم افق است. يعني ما مي‌خواهيم، معنابخشي بكنيم و يك افق و آينده‌اي را ترسيم كنيم كه در واقع با اين نوع نگاه به تاريخ جنگ است، مي‌شود چالشها را در درونش بررسي كرد.
• در بحث تاريخ نگاري بايد بين واقعه و تاريخ ‌واقعه تفاوت قائل شويم. وقتي از تاريخ واقعه‌اي صحبت مي‌كنيم، خود آن واقعه با آنچه كه درباره‌ اش صحبت مي‌شود، متفاوتند.
• امروز نقد و بررسي پرسشهاي جنگ، جزء واقعه‌ي جنگ نيست، ولي جزء تاريخ جنگ شده است. در صورتي كه آنروزي كه اين واقعه داشت تحقق پيدا مي‌كرد، مفاهيمي به نام نقد و بررسي جنگ وجود نداشت.
• تاريخ هر واقعه‌اي از ذهن و شخصيت "مورخ" عبور مي‌كند. پس ما هر متن تاريخي كه ملاحظه مي‌كنيم مي‌توانيم پرسش كنيم كه مورخ به اين موضوع چگونه نگاه كرده است؟ پس بين موضوع يا خود آن واقعه و نگاهي كه به آن واقعه مي‌شود، تفاوت قائل مي‌شويم. اين نكته‌ي اصلي است كه من فكر مي‌كنم بحث بسيار مهمي است. لذا وقتي ما مي‌آييم سراغ مورخ يا تاريخ‌نگار، در مورد آن مورخ و كاري كه انجام داده بايد به اين مسأله توجه كنيم كه رويكرد مورخ به موضوع تاريخي و آن واقعه‌ي تاريخي چيست؟
• نكته‌ي بعدي كه باز مناسبت دارد با همين نگاه مورخ به مسأله، متدولوژي و روش است. هر نوع نگاه، متدولوژي خاص خودش را دارد. كسي كه ارزشي و فرهنگي به جنگ ايران و عراق نگاه مي‌كند، متدولوژي‌اش با كسي كه نظامي مي‌خواهد نگاه كند، فرق دارد.
• ما وقتي كه از جنگ ايران و عراق صحبت مي‌كنيم در واقع از جريانهاي ممتد و رويدادهاي ممتد بحث مي‌كنيم. واقعه‌اي كه در يك روزي شروع شد براثر يك سلسله عوامل و اختلافات تاريخي و ... كه اينها هيچ كدام در يك روز زائيده نشده و با پايان جنگ نيز تمام نشد. پس ما با يك مسأله‌ي زنده، با يك روند، با يك پويايي حادثه روبرو هستيم.
• چالشهايي پژوهش دفاع مقدس در درون همين بحثهاي رويكردي، متدولوژي و نوع نگاه است كه بروز مي‌كند.
• اگرچه كه در تعريف جنگ مي‌گويند: يك ستيز و درگيري سازمان‌دهي شده و خشونت با هدف كشتار ولي در دسته‌بندي مي‌گويند: جنگ يك پديده‌ي اجتماعي است كه صورت نظامي پيدا كرده است.
• آنهايي كه جنگ را درچهارچوب شخصيت امام (ره) و شخصيت صدام بحث مي‌كنند همچون غربي‌ها؛ اينها ناظر بر رويكردهاي روان‌شناختي از جنگ است. يعني براساس دو شخصيت جنگ را تعريف مي‌كنند.
• جنگ ما قابليت همه نوع پرداخت را دارد. مي توان با يك نگاه كلي، سه رويكرد را دسته‌بندي كرد:
 رويكرد سياسي كه همين مباحث انتقادي از جنگ است و مباني اين رويكرد، در چهارچوب نظريه‌ي پيوستگي جنگ و سياست، قابل تعريف است.
 رويكرد دوم، رويكرد جامعه‌شناختي به جنگ است. جنگ بعد از انقلاب اتفاق افتاد، بنابراين مردم ما را به سمت يك رويكرد اين چنيني هدايت ‌كرد.
 يك رويكرد ديگر، رويكرد تاريخي _ توصيفي است كه تقريباً رويكرد غالب در مركز تحقيقات جنگ سپاه است و ارتش هم با همين رويكرد نگاه مي‌كند.
 يك سطح بالاتر از اين، رويكرد نظامي _ استراتژيك است كه متأسفانه هنوز ما در كشور وارد اين بحث نشده‌ايم.
• من اين نگراني را دارم كه وقتي ما مي‌آييم رويكرد فرهنگي _ ارزشي را به يك رويكرد غالب در نگاه به جنگ تبديل مي‌كنيم، به نوعي نظرمان معطوف به الگوسازي است. اين اجتناب‌ناپذير است لكن اگر ما برويم به سمت الگوسازي، اين خطر هست كه يك نوع تسلّب در نگاه به مسأله را براي ما بوجود مي‌آورد. يعني همان منقبض شدن. يعني جنگ مي‌شود يك قطعه‌ي بهشتي، يك قطعه‌ي فرازميني مالِ يك عده‌ي خاص و مالِ يك دوره‌ي خاص.
• اگر يك روزي در جنگ پديده‌اي خلق مي‌شود به نام ايثار، به نام شهادت، به نام بسيجي و اگر ما امروز نداريم، بايد ريشه‌اش را ببينيم. همانگونه كه اگر يك روز داشتيم، بايد ببينيم دلائلش چه بود؟ اگر اين كار را بكنيم، گذشته به حال اتصال پيدا مي‌كند و حال به آينده.
• بسياري ازتحولات سياسي اجتماعي دهه‌ي اول انقلاب، منشأش نحوه وقوع و آغاز جنگ است و منشأ بسياري از تحولات دهه دوم انقلاب نحوه‌ي پايان جنگ است.
• در بحث اسلام در مورد جنگ چيزي فراتر از جهاد يا دفاع را كار نكرده ايم. جهاد و دفاع پشتوانه‌ي دفاع در برابر متجاوز خواهد بود ولي در دوران غيبت ما نمي‌دانيم كه وقتي تجاور را دفاع كرديم، توسعه‌ي جنگ چه خواهد شد؟ آن چيزي كه ما بعد از فتح خرمشهر گرفتار شديم علتش اين بود چون مباني نظري‌اش در حوزه‌ي تفكر ديني نبود.
• آن چيزي كه موضوع قصص و تاريخ انبياء و الگويي براي جوامع انساني هست، يك امر حقيقي است براي تمام زمانها و مكانها. مثل حادثه‌ي عاشورا كه مي‌گوييم كلٌ يومٍ عاشورا كلُ ارضٍ كربلا
• اگر بخواهيم در حوزه‌ي تاريخ‌نگاري جنگ، كار اساسي و بنيادي بكنيم كه هم وزن تاريخي بودن خود جنگ باشد و ماندگار شود بايد به چند پرسش و پاسخ به اين پرسشها، بپردازيم.
 پرسش اول: آيا اساساً جنگ تاريخي شده است؟ وقتي ما مي‌خواهيم تاريخ جنگ ايران را بررسي كنيم آيا با يك واقعه‌ي تاريخي روبرو هستيم؟
 جواب: ما زماني مي‌توانيم بگوييم كه جنگ تاريخي شده كه قادر به فاصله گرفتن از جنگ و ديدن كليت آن و نقدش باشيم در حالي كه من معتقدم چون ما هنوز در درون اين حادثه هستيم، قادر به ديدن كليت اين تاريخ و نقدش نيستيم. پس به اين اعتبار ما به نوعي با پديده‌اي روبرو هستيم كه تاريخي نشده. يعني جنگ ايران و عراق هنوز تبديل به يك پديده‌ي تاريخي تبديل نشده است.
 پرسش دوم: اساساً موضوع و هدف تاريخ‌نگاري جنگ چيست؟ پاسخ به اين پرسش، به نوعي ترسيم چشم‌انداز است.
 اين پرسش را ما نمي‌توانيم جواب دهيم تا زماني كه به يك پرسش ديگري جواب دهيم آن هم اين است كه ما اساساً بعد از جنگ ايران و عراق، با اين جنگ مي‌خواهيم چه‌كار كنيم؟
• ما حداقل دو _ سه سال بعد از اتمام جنگ غفلت كرديم و اصلاً جنگ را فراموش كرديم!  بعد دو باره برگشتيم سراغ اين موضوع. يعني بعد از اتمام جنگ تا توجه مجدد به آن يك دوران فترتي وجود دارد.
• اساساً تاريخ‌نگاري، به معني توليد دانش و توليد معرفت، جاي خودش را دارد ولي معرفت بما هو معرفت نيست.
• جنگ هدفش براندازي نظام برآمده از يك انقلاب ديني و مردمي بود. بنابراين سامانه قدرت برآمده از انقلاب به چالش كشيده شد. به همين دليل من معتقدم تاريخ‌نگاري ما بايد توانايي اعاده قدرت ما را داشته باشد. بايد بتواند سامانه و مباني قدرت ما را تحكيم كند.
• ما بايد جايگاه "جنگ" را در تاريخ انقلاب و جايگاه "جنگ و انقلاب" را در تاريخ اين كشور بوسيله تاريخ‌نگاري مشخص كنيم.
• تمام مفاهيم و تحولات كه در جنگ ما اساسي است را حول محور چهار موضوع مي‌شود تعريف كرد:
 اول اصل "تجاوز دشمن" است. اگر تجاوز دشمن نبود، هيچ پديده‌اي به نام مقاومت، نقش مردم و ... شكل نمي‌گرفت. يعني تمام موضوعات فرع بر اين موضوع اصلي مي‌شود و اين موضوعي است كه امروز هم بعد از گذشت 27 سال از انقلاب به آن نيازمنديم چون در معرض تهديد هستيم، يكبار اين تهديدات توسط عراق تبديل به جنگ شده است و امكان هم دارد كه در ‌آينده توسط آمريكا يا اسرائيل درگير جنگ شويم. بنابراين تجاوز آن نقطه‌اي است كه تاريخ گذشته را به امروز و امروز را به آينده متصل مي‌كند. لذا به نظر من مهمترين مسأله‌ي اساسي جنگ، "وقوع جنگ" است چون اگر تجاوز نبود، هيچ چيز ديگري هم نبود و آن چيزي كه امكان دارد در آينده تكرار شود، مهمترينش، همين بحث وقوع و تجاوز است. اگر در آينده آمريكا يا اسرائيل به ايران حمله كنند، ماهيتش با جنگ ايران و عراق هيچ فرقي ندارد.
 موضوع دوم "مقاومت و دفاع همه جانبه" است كه به لحاظ تاريخي اين نقش تكراري تاريخ ايران است همچون جنگهاي ايران و روس كه علما و مردم همه آمدند و دفاع كردند.
 موضوع سوم: "نقش مردم" در جنگ است. اگر انقلاب نبود، مردم به اين معني كه درجنگ ما بودند، نمي‌آمدند و تنها عين جنگ ايران و روس به دفاع اكتفا مي‌كردند. بنابراين مقوِم حضور مردم و نقش مردم، انقلاب بود. امام (ره) الگوي سقوط شاه را كه با حضور مردم بود، اين الگو را در برابر تهديد نظامي در چهارچوب بسيج براي بازدارندگي دشمن تعريف كردند.
 موضوع چهارم: "طولاني شدن و گسترش" جنگ است. نقطه‌اي كه ابهام دارد، همين بحث است. اين مساله اي است كه وجود دارد، مورد پرسش است و پاسخ‌هاي متعددي دارد كه اين جوابها به معني حل اين پرسش نخواهد بود
• بنابراين اگر جنگ را به چهار مرحله تقسيم كنيم: تجاوز، دفاع، آزادسازي، توسعه و پيشروي در عمق؛ به نظرم در باب تجاوز، دفاع و آزادسازي مشكلي نداريم ولي در بحث توسعه و پيشروي در خاك دشمن مشكل داريم كه من فكر مي‌كنم به مباني نظري‌اش برمي‌گردد.
• اكنون در مورد جنگ عراق و ايران چه چيزي مانده است؟ آيا مي‌توانيم بگوييم در آينده از جنگ ايران و عراق چه چيزي باقي خواهد ماند؟ اين مطلب بايد مورد اهتمام و توجه ما بشود كه در تاريخ‌نگاري جنگ به آن بيشتر بپردازيم.
• دو چيز در آينده در مورد جنگ ايران و عراق بدون ترديد باقي خواهد ماند و هيچ شك و شبهه‌اي هم در آن نيست: اول اينكه دشمني كه به ايران تجاوز كرد موردحمايت همه دنيا بود و دوم اينكه مردم در جنگ نقش اساسي داشتند و دفاع كردند، اينها هيچ ترديدي ندارد.

پنج شنبه 26 اسفند 1389  6:43 PM
تشکرات از این پست
ghezel
ghezel
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : بهمن 1388 
تعداد پست ها : 2068
محل سکونت : گلستان

همایش سال 85 در یک نگاه

عنوان همایش :
هويت ديني _ ملي، پژوهش و دفاع مقدس

مقدمه
تبيين حقايق دفاع مقدس و پيامدها و اهميت تاريخي آن نياز به عزم و اراده ملي دارد. براي تحقق اين مهم، مقارن با شروع جنگ تحميلي ايران و عراق، مطالعات و تحقيقاتي توسط مراكز مختلف در اين مورد صورت گرفت. در عين حال با گذشت بيش از ربع قرن از آغاز اين واقعه و نيز قريب به دو دهه از پايان آن هنوز در ابتداي راه پر فراز و نشيب پژوهش پيرامون ابعاد مختلف حماسه عظيم و جاودان دفاع مقدس قرار داريم.
در طول ساليان گذشته موضوع دفاع مقدس بعنوان پديده اي كم و بيش نظامي مورد بحث و بررسي قرار گرفته است اما هنوز بسياري از ابعاد آن مغفول مانده و در جهت گيريهاي بنيادي، كاربردي و توسعه اي در مراكز پژوهشي و آموزش عالي كشوري و لشگري كه ناظر بر فرهنگ سازي نوين در عرصه  ملي و بين المللي مي‌باشد، ابتكار عملي ديده نمي شود.
اهداف همايش هويت ديني _ ملي، پژوهش و دفاع مقدس
عمده ترين هدف اين همايش كه «توسعه پژوهش دفاع مقدس» در سراسر كشور مي باشد را مي توان در موارد ذيل خلاصه كرد:
1. تشريح پيوند پژوهش در دفاع مقدس با مؤلفه هاي هويت، دين و مليت
2. ضرورت همگرائي بين دانشگاهها و سازمانهاي پژوهشي در حوزه دفاع مقدس
3. ضرورت تشكيل هسته هاي فكري در سراسر كشور
4.  هدايت پژوهش با گرايش اجتماعي در محدوده مرزهاي استاني بمنظور برداشتن اولين گام در حوزه دفاع مردمي هشت ساله ايران اسلامي

 

اهميت موضوع همايش
نياز سنجي دوره‌اي و ارزيابي مبادي پژوهشي دفاع مقدس با روشهاي مديريتي صحيح و ضرورت بازنگري در اين زمينه از جنبه هاي ارزشمندي است كه تقويت عملكرد نظام تحقيقاتي و ارتقاء توليد و اشاعه دانش و بهبود رفتار تعاملي بين محققان و مراكز فعال در حوزه جنگ هشت ساله ايران و عراق را مي‌طلبد.
در همين راستا ابتدا بايد وضعيت موجود را تبيين و سپس با لحاظ ديدگاه‌هاي صاحب نظران به منظور تسهيل موضوع پژوهش و تامين شايسته نيازهاي اطلاعاتي محققان، راهكارهايي براي افزايش توانمندي و ارتباط مراكز ارائه كرد.
بر همين اساس معاونت تحقيقات بنياد حفظ آثار و نشر ارزشهاي دفاع مقدس با درك وضعيت، واقعيات، نيازها و ضرورتهاي موجود با برگزاري همايش «هويت ديني -  ملي، پژوهش و دفاع مقدس» برخي از وجوه و عرصه هاي فراموش شده دفاع مقدس را در چارچوب ملي و بومي مورد تاكيد قرار مي‌دهد.
ترديدي نيست که نقطه آغازين اينگونه حرکت و مبدأ آن بواسطه رهنمودهاي حضرت امام (ره) و رهبر معظم انقلاب(مدظله) شروع مي شود و لذا معاونت تحقيقات بنياد هدف اصلي خود را از برگزاري اين همايش دست‌يابي به ديدگاه‌هاي ايشان قرار داده و بر اين اساس اميد است تحولي اساسي در پژوهش دفاع مقدس را پايه ريزي کند.

گزارش برنامه هاي همايش

عنوان همايش "همايش هويت ديني _ ملي، پژوهش و دفاع مقدس"
اين همايش در تاريخ 26/9/1385 در دانشگاه صنعتي مالك اشتر برگزار گرديد.

موضوع سخنراني ها

6.  نگرشي بر بازخواني نبردها، تاريخ شفاهي و همگرايي پيش كسوتان دكتر محسن رضائي چكيده مطالب

7.  نهادينه كردن پژوهش دفاع مقدس در دانشگاهها آيه ا... عميد زنجاني
8.  دفاع مقدس و جهان معاصر دكتر همايون 
9.  جنگ در آيينه نظريه‌ها با تاكيد بر دفاع مقدس دكتر منصور نژاد
10.  چشم اندازها و چالشهاي پژوهش در عرصه دفاع مقدس جناب آقاي دروديان
11.  ضرورت پژوهش در دفاع مقدس سردار باقر زاده 
12.  آسيب شناسي پژوهش در دفاع مقدس آقاي كمري

پنج شنبه 26 اسفند 1389  6:43 PM
تشکرات از این پست
ghezel
ghezel
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : بهمن 1388 
تعداد پست ها : 2068
محل سکونت : گلستان

همايش سال 84 - پروژه روزشمار جنگ تحميلي

سخنران: آقاي هادي نخعي

بسم الله الرحمن الرحيم
در زمينه تحقيقات جنگ شايد بيست و پنج سال پيش تا كنون خدمت دوستان بوديم. اوايل در بخش تاريخ جنگ دفتر سياسي بعد در معاونت سياسي ستاد كل، بعد هم مركز مطالعات و تحقيقات جنگ. الان هم علاوه بر دانشگاه در خدمت مركز مطالعات و تحقيقات جنگ هستم. يعني در اين زمينه شايد خيلي دانشجوي صفر كيلومتر و شروع كننده نباشم و شايد چند تا پيراهن كهنه پوشيده باشيم در اين زمينه. اينجا چيزي كه به عهده من گذاشته شده اين است كه من گزارشي را در مورد روزشمار بعنوان يك پروژه تحقيقاتي بدهم.

نگاهي به پروژة روزشمار جنگ تحميلي
پروژه روزشمار جنگ 8 ساله بسيار بزرگ است كه قرار است طبق طرحي كه الان در دست است در پنجاه و هفت جلد ارائه شود اين پروژه از سال 1366 كليد خورده و هم‌اكنون چندين جلد از 57 جلد منتشر شده، چندين جلد در دست تدوين است و آخرين جلدي كه از زيرچاپ خارج شده مربوط به سال 1382 است كه به «توسعه روابط و قدرتهاي آسيايي» نام گرفته است.
بعضي از آن مطالب در واقع در پنجاه و هفت كتاب كه بعضي از آن كتابها مثلاً بيشتر از يك جلد، يا دو جلد خواهد بود كه آخرينش در سال 83 بنام توسعه روابط و قدرتهاي آسيايي منتشر شده است.
روزشمار همانطور كه از اسمش پيداست با مقاطع زماني از يكديگر تفكيك مي‌شود به نحوي كه بتوان هر جلد آن را به موضوع مشخصي اختصاص داد. حالا اينكه مي‌گويم ما، يك وقت تعبير بر اين نشود كه حالا كار من است، من به نمايندگي از طرف شوراي روزشمار و بقيه دوستان كه در قسمتهاي بعدي گزارش اگر وقت بكنم معرفي بكنم.
در يك مرور كلي بر فعاليت مركز لازم است عرض كنم كه سعي كرديم در هنگام تدوين روزشمار در فضاي همان روز قرار بگيريم نه در فضاي امروزي كه مشغول به نوشتن هستيم و اين كار خيلي سختي است. تركيب محتوايي اين متون سياسي ـ نظامي است، مسائل مهم اقتصادي، فرهنگي و اجتماعي را بعضاً متذكر شديم البته اين نقص را مي‌پذيريم كه روزشمار همه جانبه نيست، ليكن چاره‌اي نداشتيم اگر مي‌خواستيم صبر كنيم و توانايي لازم در مورد آن عرصه را هم پيدا كنيم كار اصلاً شروع نمي‌شد.
بنابراين ما اكتفا كرديم به جنبه سياسي ـ نظامي. در صف‌بندي سياسي اين طرف امام خميني است كه شخصيتي است اهل ريسك، اهل درگيري، شخصيتي دوران ساز است. بيست و نه سالش بود كه كتاب عرفاني نوشته، يكي از مراجع بزرگ بوده، پيشتاز مبارزه. وقتي رهبري سياسي را هم به دست گرفته و چه و چه اصلاً شخصيتي است كه نمي‌شود از آن صرفنظر كرد و حتماً بايد بشناسيم كه طرف اينها چه كساني بودند.
آن طرف صدام است كه بيست سالش بوده با ترور سركار آمده، رهبري حزبي به دست آورده و چه كرده و چه و باندي توسعه يافته را درست كرده و اقليت را به يك اكثريت بسيار قديمي و داراي فرهنگ غلبه داده، معلوم است اين آدمي نيست كه با يك كلمه بشود از آن عبور كنيم و تيم صدام خيلي از تحقيقات را در همين سطح متوقف مي‌كند يا سرزنش مي‌كند يا تحسين مي‌كند، اين نگرش صحيح است اما ناقص است.
مسئله بعدي مسئله ملي است. ما قبل از اينكه صدام هم سر كار بيايد ما با رژيم‌هاي گذشته عراق، برسر اروندرود درگيري داشتيم.  اصلاً ژئوپلتيك ايران و مرز ايران و عراق يك مرز بحراني است تا وقتي تكليف دسترسي عراق به آبهاي خليج حل نشود يا بايد به كويت حمله كند يا به ما بزند و اين بحثهايي است كه دوستان همه در جريان آن هستند. بنابراين اگر فكر كنيم چون يك طرف امام خميني و يك صدامي بوده و اين اولين و آخرين عامل بوده، غلط است.
پشتوانه عراق كساني هستند كه قبلاً دشمن عراق بودند يعني عامل امريكا بودند در حالي كه عراق خط مقدم اسرائيل بود، حالا چطور شد كه با هم متحد شدند و جاده‌هاشان را در اختيار عراق قرار دادند و برايش نفت فروختند، چه اتفاقي افتاده، از نظر تغيير موازنه قدرت و امنيت كه اينطور شد و اين جبهه گيري، در مورد ايران به وجود آمد.
اين تحولات منطقه‌اي بسيار مهم است خيلي حرف در بارة آن بايد زده شود، در سطح بعدي نظام بين‌الملي كه متشكل از دو قطب به رهبري آمريكا و شوروي است بايد مورد مطالعه قرار گيرد. جهان دو قطبي آن روز و سازمان ملل كه وقتي عراق بخشي از خاك ايران را اشغال مي‌كند آنطور برخورد مي‌كند، وقتي ما وارد عراق مي‌شويم آنطور برخورد مي‌كند، به هر صورت چرا اينطوري بوده؟  خيلي ساده مي‌توانيم بگوييم همه دشمن ما هستند و ما خيلي خوب هستيم. ولي اينكه تحقيق نيست لذا يك عرصه خيلي بغرنجي است. براي چه؟
اين سطوح تحليلي در حوزه سياسي و در حوزه نظامي به چه شكل است؛ يك مركزيت تصميم‌گيري داشتيم، در ادامه مركز سياست‌گذاري، سپس مركز تعيين استراتژي بعد مي‌آيد پايين‌تر يعني برنامه ريزي مديريت تا در سطح اجرا و خطوط عملياتي؟ يا اين كه نه در قله هرم تصميم‌گيري و سپس در سطح دوم آن به يك طرح مشخص مي‌رسيديم، گاه جلسات مشترك سپاه و ارتش در سطح فرماندهي بود، گاه با حضور آقاي هاشمي رفسنجاني جلسات برگزار مي‌شد و ما محققان (راويان) در آن جلسات حضور داشتيم و بر نحوه تصميم‌گيري احاطه داشيم، ديگر به اجراي عمليات كه مي‌رسيد ما حضور بيشتر و مأنوس‌تري داشتيم. لذا در سطوح مختلف تحليلي در حوزه نظامي ما سعي كرديم تحقيقات ناقص نباشد. در مورد مفروضات، بايد مفروضي را عرض ‌كنم كه به نظر مي‌رسد خيلي بديهي است ولي وقتي توجه ‌كنيم تبعاتش در نگاه به جنگ و كاركرد جنگ خيلي مهم است. اگر محقق اين مفروض را قبول داشته باشد يا نداشته باشد بسيار فرق مي‌كند. دو مفروض را اينجا ذكر مي‌كنم:
يكي اينكه؛ آنچه در ايران اتفاق افتاد در سال 57 يك پديده سه وجهي بود، اولاً انقلاب بود، ثانياً اسلامي بود و ثالثاً ايراني بود. اين انقلاب پديده عجيب و استثنايي است حادثه‌اي پيش بيني نشده‌اي بروز كرد كه در زمان عادي نمي‌تواند اتفاق بيفتد يا هر صد سال يكبار ممكن است اتفاق بيفتد.
دوم اينكه؛ اين انقلاب اسلامي است. چنانچه اسلاميت اين حادثه در نظر گرفته نشود باز هم ما در شروع جنگ، ادامه جنگ، بسيج، فداكاري، اينكه ارتش يك مقدار هم سرش از تيمسار به بالا پريده است، پشتوانه لجستيكي‌اش امريكا بوده پريده، ايدئولوژيكش شاهنشاهي بوده، پريده، ولي باز هم مانده بلند مي‌شود مي‌آيد در تمام خطوط جنگ و  مثلا چه مي‌كند و چه مي‌كند اگر دقت نكنيم كه اين انقلاب اسلامي بوده نمي‌توانيم طرز تغييرات ارتش و به وجود آمدن سپاه را بفهميم. گويي كه يك عده بودند يك عده رفتند يك عده ماندند.
اما جنبه سوم؛ ايراني بودن انقلاب است. به اين جنبه كه توجه مي‌كنيم به  منازعات مرزي و چه و چه برمي‌خورد مي‌كنيم كه هيچكدامش قابل صرفنظر كردن نيست. من به يكي از دوستان عرض كردم كه ما در وهله اول تصور نمي‌كنيم جنبه ايراني چقدر مهم است ولي واقعاً مهم است. بخاطر اينكه شما ادبيات مظفرالدين شاه را در مورد سه جزيره با ادبيات علي شمخاني كه در جنگ به دنيا آمده مقايسه كنيد مظفرالدين شاه شاهزاده بود، لذا طبقه ديگري بوده، از جهان ديگري بوده، اما اين دو (شمخاني و مظفرالدين شاه) دربارة سه جزيره و ضرورت حفظ آن عين هم حرف مي‌زنند. پس اين ايراني بودن يك الزاماتي دارد كه ما نمي‌توانيم از آن صرفنظر كنيم.
بنابراين مغروض ما اين است كه:
1- انقلاب بوده ،
2- اسلامي بوده ،
3- ايراني بوده و اين مقدمه جنگ است.
انقلاب بوده با ويژگيهاي كامل اسلامي، بنابراين اين جنگ در گرماي انقلاب، بلافاصله در پتانسيل انقلابي رخ مي‌دهد كه ما حتما بايد اين را لحاظ بكنيم نه در زمينه ناتواني‌ها و مسائل ديگري كه خيلي‌ها مي‌گويند بابا اين ارتش كجا بود؟ بعد مي‌گويند اين سپاهي‌هاي بي‌تجربه رفتند و خودشان را زدند به خط. وقتي شما مي‌گوييد انقلاب شده بايد به هر حال تماميت‌هاي خودش را پيدا ‌كند و درخشش‌هايش را پيدا ‌كند.
مفروض دوم اين است كه جنگ هنوز به پايان نرسيده است، همه هم قبول دارند. وقتي جنگ هنوز تمام نشده ما درباره چه چيزي مي‌خواهيم بنويسيم، نمي‌توانيم. كسي نمي‌تواند راجع به جنگي حرف بزند كه هنوز قرارداد صلح آن بسته نشده است. الان عراق در دورة گذار است و يك فضاي خيلي خاص و استثنايي دارد كه ما اصلاً نمي‌دانيم چه اتفاقي مي‌افتد. بنابراين هركسي كه ادعا كند مي‌خواهد پژوهش دقيق و عالمانه بكند، بيخود مي‌گويد چون جنگ هنوز تمام نشده.
شما ملاحظاتي داريد كه اگر همه هم به شما اجازه دادند، حوادث اجازه نمي‌دهد. بعضي اوقات من به يك پاراگرافي كه مي‌رسم مي‌گويم: خدايا اين را بگويم يا نگويم؟ اگر نگويم اين حفره و خلأش را چه كار كنيم با آن حس امانت‌داري كه به تاريخ داريم بالاخره پاي منافع ملي و مصالح مسلمين وسط است. لذا اين قضيه حتماً بايد مورد توجه قرار بگيرد. ولي اين بهانه و عاملي نيست كه بگوييم پژوهش منتفي، ما فقط حماسي بنويسيم، فقط تبليغات كنيم، ما فقط بيائيم خاطرات شهدا را بگوييم. حتما ما بايد شروع بكنيم وگرنه ديگران شروع مي‌كنند و مي‌آيند جلو، ما عقب مي‌مانيم.

اما فرضيات همانطور كه در مقدمات صحبتم گفتم فرضيه مشخصي را مشخص نمي‌كنيم و نكرديم بلكه كمك مي‌كنيم به فرضيه سازي فرضيه سازان. در روزشمار اگر در مقدمه‌اش نگاه كنيد اثبات مي‌شود كه ما خالي‌الذهن نيستيم، ما بولتن نمي‌دهيم در واقع تأليف مي‌كنيم به هر حال گزينش دارد، چارچوب دارد، جهت گيري دارد، ولي ديگر سعي كرديم خود را از چارچوب‌ها خلاص كنيم و اگر به نظرما چيز مهمي مي‌رسيد ولو براي خود ما زياد جالب هم نيست آن را هم بياوريم. البته اين كه تا چقدر موفق شده باشيم ديگر به خدا پناه مي‌بريم. ولي سعي كرديم اينطور باشد، سعي كرديم، عقايدمان را مهار كنيم، سليقه‌هايمان را مهار كنيم، ارزشمان را و اگر چيزي هم متناسب ميلمان نبوده ولي واقعيت داشته امانت دارانه آن را آورديم. زيرا فرضيه‌هايي كه با مطالعه كتاب‌هاي جنگ و از جمله روزشمار جنگ مي‌خواهد ساخته شود، بر اساس يك سري متون و منابعي باشد كه كمتر نقص داشته باشد و كمتر دچار تحريف شده باشد. سعي مي‌كنيم اين كار را بكنيم، تاييد نمي‌كنيم ولي آنها را هيچ‌گونه رد هم نمي‌كنيم نه رد مي‌كنيم و نه قبول مي‌كنيم، كمك مي‌كنيم به فرضيه سازي. البته اين كمك ما خيلي قابل صرفنظر كردن نيست. يعني من مدعي هستم از طرف دوستان روزشمار، كه اگر كسي بخواهد كاري در چارچوب نظري طراحي بكند حتما به كتابهاي روزشمار نياز دارد.

ساختار تحقيق كتاب‌هاي روزشمار
ساختار كتب روزشمار در قدم اول كه تفكيكي است به دوره‌هاي زماني كه در عين حال موضوعي هم به همراه داشته باشيم. مثلاً در كتاب سي و هفتم، كه از شصت و چهار روز تشكيل شده و در هر روز سي گزارش، پانزده گزارش يا ده گزارش دارد، اين گزارشها در واقع تمام جنبه‌هاي سطوح تحليل را در برمي‌گيرد. درگيري با كويت، درگيري در خط، يك حماسه مثلاً در حاج عمران، در والفجر 3 يك گروهي از يزدي‌ها، يك گروهي شيرازي‌ها، مثلاً در عمليات ميمك آن شيارهاي ني‌خزر اينها را ديگر صرفنظر نكرديم ولي ديگر نمي‌توانستيم تمام لحظات خط را بگوييم. ما هم به هرحال گزينش كرديم و بنابراين شما از كلان‌ترين موضوعات در اين گزارشات مي‌بينيد تا ريزترين. هرجا به مطلب مهمي رسيديم، در سطح اجرا و در سطح عمليات به آن پرداختيم‌ و از نوارهايي كه در مركز مطالعات و تحقيقات جنگ موجود است استفاده كرديم، ولي معني‌اش اين نيست كه پس در يك روز از كتاب روزشمار از نظر نظامي در سطوح مختلف خط، تصميم‌گيري، استراتژي جنگ و يا از نظر سياسي، سطح ملي، منطقه‌اي نظام بين الملل‌. مطلب به خواننده مي‌دهد، اگر مطلب داشت ارائه شده اگر نداشت كه هيچ. اينطور نبود كه ما حتماً بخواهيم قالبي را دنبال كنيم. به اين ترتيب شما در يك روز، يك حركت افقي داريد در روزشمار ما. مثلاً روز هفت مهر چه اتفاقي افتاده؟ مثلاً پنج مهر چه اتفاقي افتاده، در تهران درگيري منافقين بوده، در خط عمليات ثامن الأئمه بوده. اين روز را تا آخر مي‌آييم. هر اتفاقي آن روز افتاده با نگاه آن روز، مثل يك دفتر خاطرات آن روز بوده. نگاه نمي‌كند آينده چي شده، يعني سعي مي‌كند نگاه نكند. سعي مي‌كند فضاي آن روز را بازسازي كند. گفتمان وجه غالب آن روز را ارائه كند.
نكته‌اي ديگر كه در ساختار روزشمار بايد اشاره كنم تركيب تحليل ما و مواد خام است. كه خيلي سعي كرديم اينها قابل تفكيك باشد. خيلي از نوشته‌ها معلوم است كه اين نظر نويسنده كتاب است يا نظر آن آدمي كه از آن نقل قول مي‌شود تا آنجايي كه بشود سعي كرديم كه مثلاً اگر راجع به سازمان چريكها، راجع به يك زنداني عراقي اسير، صحبتهاي برادر محسن يا يك سردار فرماندهي از سپاه و ارتش داريم مطلب مي‌آوريم حتماً و حتماً امانت‌دارانه باشد يا اگر مي‌گوييم روزنامه جمهوري نوشت ديگر خودمان نمي‌آييم كلماتش را عوض كنيم و بگوييم امروز كه ديگر خيلي بد است. مثلاً آنجا گفته‌اند آيت‌الله العظمي فلاني، ما عيناً مي‌نويسيم آيت‌الله العظمي فلاني، اصلا به ما هيچ ربطي ندارد كه امروز آن آيت‌الله العظمي، حالا رفته پناهنده شده است. مي‌نويسيم فرماندهي كل قوا، مي‌نويسيم رئيس‌جمهور بني‌صدر، بني‌صدر بعداً چه كرده و خبيث بوده، اين كار بعد است. مي‌گوييم امام خميني گفت، امام خميني دستور داد. ديگر به قول معروف اگر ارواحنا فدايي بخواهيم بنويسيم در زندگي شخصيمان اين كار را مي‌كنيم، اما اگر اين كار را در كتاب بكني كه اصلا خواننده مي‌گويد دستت رو شد، تو كه فدايي فلاني هستي بلند شو برو دنبال كارت و ما ادبيات آن روز بخصوص در قسمت انتقال مواد خام را رعايت كرديم.
البته يك بخش جزئي هم هست كه ما در آن دخالت مي‌كنيم، ولي سعي كرديم آن هم معلوم شود، يعني خواننده بداند بچه‌هاي مركز مطالعات و تحقيقات جنگ، اينجا اين نظرشان بوده، اينطوري جمع‌بندي كردند. بنابراين ممكن است بعضي‌ها روزشمار را براي مطالعه باز كنند اصلاً هم سپاه، كل نظاميان، انقلاب را و رهبران انقلاب را قبول نداشته باشند، ولي از كتاب استفاده مي‌برند، زيرا كه ملاط دارد، منابع خام دارد كه برايشان قابل استفاده است.
نشريه‌اي هفت، هشت سال پيش مطلبي زده بود، - اسم نويسنده‌اش يادم نيست، ولي اصلاً مذهبي نبود - و اشاره كرده بود به اين قضيه كه كتابهاي روزشمار جنگ براي كساني كه بهرحال عقايد مخالف هم دارند قابل استفاده است چون از آن مي‌توانند مطلب دربياورند. ما هدفمان اين است كه يك توري بيندازيم، ديگران هم به اين وسيله بيايند و ببينند چه اتفاقي افتاده است.‌

منابع مورد استفاده در پروژة روزشمار
همانطوركه گفتم منابع تحقيقات ميدانيمان حاصل تلاش دوران 8 ساله راويان مركز مطالعات و تحقيقات جنگ است كه پايه‌گذاريش از دفتر سياسي سپاه يزد بود. قوت اصلي كارهاي مركز مطالعات به طور كلي و روزشمار به طور اخص اين است كه تحقيقات ميداني و اوليه دارد و اين تحقيقات اوليه استثنايي است به خاطر عالم ديني پاك و مطهر آن روز. شما خودتان را بگذاريد جاي يك فرمانده سپاه و ارتش آيا اجازه مي‌داديد يك نفر كنارتان 24 ساعته تنفست را ضبط بكند در حالي كه با يك مسئله خيلي مهم، خون و مال و اعتبار ملي سر و كار داشتي، ولي اصلاً برايت مهم نبود، چون قصد قربت داشتي، اشتباه هم كردي، كردي. بنابراين ما سير تا پياز عمليات را ضبط مي‌كرديم، من خودم در عمليات رمضان راوي بودم، در مقري كه بودم خيلي شلوغ بود نمي‌توانستم بنويسم، مشاهدات خود را تندتند مي‌گفتم و ضبط مي‌كردم، الان نوارهايش هست.
قوت روزشمار جنگ در بخشهاي نظاميش به تحقيقات ميداني آن است. البته بعداً مشكلاتي بوجود آمد بخصوص در رده فرماندهي كل به بالا كه دستمان قطع بود و ابهاماتي آنجا وجود دارد كه ما سعي كرديم اين ابهامات را در كتابهايمان نشان بدهيم. يعني نيامديم كلاه سر خواننده بگذاريم، بگوييم ما مي‌دانيم، نه با همان موضع ابهام از آن عبور كرديم.
از جمله منابع ديگرمان بخش كتابخانه‌اي است. سعي شده است كه انواع بولتن‌ها، انواع دستورالعملها، انواع اسناد مكتوبه واحدهاي ديگر و بعد روزنامه‌ها و بعد چيزهايي متعلق به آن روز، همه را جمع مي‌كرديم تا استفاده كنيم. به نظر من از نظر منابع با اتكا به منابع بومي كه من خودم بسيار بسيار مهم مي‌دانم و ما حتماً بايد منابع بومي را در كارهاي خودمان يعني در كارهايي مثل جنگ و اين چيزها مقدم بداريم و منابع خاليمان را از سايريني كه مي‌نويسند بگيريم تازه اگر امانت‌دار باشند.
بنابراين ما در جنبه‌هاي سياست خارجي، البته مثل راديوهاي بيگانه، نشريات معتبر جهاني، از همه اينها مأخذ آورديم. منتهي در مقدمه هم گفتيم اينها را كه آورديم هركسي بايد خودش تصميم بگيرد.
روزنامه لوموند يا نيويورك تايمز سطحش چست؟ اينها هر كدام يك سازي مي‌زنند براي خودشان، اينها را ديگر ما فرض مي‌كنيم كه خواننده اهل تحقيق است و مي‌داند كه معني خبري كه از فلان نشريه مي‌دهيم، معنيش اين نيست كه ما تأييد مي‌كنيم.
برويم سراغ حاشيه مطالب، آقاي رشيد دعوتنامه براي من فرستادند و من اين را به فال نيك گرفتم، البته نگاه كردم ديدم اين جا مركز مطالعات و تحقيقات جنگ نيست ولي به نظر من اين يك قدمي است براي عبور از اين وضعي كه ما الان داريم. من خودم يكي از كتابها را به عنوان سي نمره درسي سر كلاس بردم، گفتم بايد بخوانيد و به اين شكل امتحان بدهيد. مي‌گفتند: اي زرنگ تو غير مستقيم مي‌خواهي چه بكني، حقه‌بازي، گفتم براي چي؟ تو كه سپاهي هستي، از موضع سپاه كه خودش رفته و جنگيده است خودش اين كار را كرده، خودش هم بيايد توضيح بدهد، اين كه نشد، اما اين يك واقعيت است بهرحال ما در سطح خودمان جواب خودمان را مي‌دهيم.
واقعيت اين است كه سپاه عامل گسترش اين تحقيقات است و مانعش هم هست، ارتش عامل گسترش است و مانعش هم هست، فرمانده كل قوا هم به عنوان يك رده بالاتر هم عامل است هم مانع. شايد اين نقششان را بايد ايفا بكنند، انشاﺀالله به ميزاني كه ما به آخر جنگ مي‌رسيم، كه ديگر جنگ تمام مي‌شود و ما ديگر دغدغه اين ملاحظات را نداريم در يك پروسه تا آنجايي كه بايد در سطح ملي منتقل بشود و برود بيرون.
البته حمايت بكنند، مانع تحريف بشوند، فيلتر بگذارند، ولي تا زماني كه آرم سپاه روي كتاب هست همينطور است، تا زماني كه اسم ارتش، فرماندهي، معاونت پژوهش بنياد حفظ آثار و يا حتي در يك سطح كوچك.
آن دفعه هم آمده بوديم جايزه بگيريم، من با يكي از دوستان مصاحبه كردم گفتم اين محيط را نگاه كن همه خودي هستند، عملاً ما همه را انداختيم بيرون، دوستان مختلفي كه توانايي خوبي دارند، درست است كه آنها حالا مثلاً به نظر ما احاطه و نورانيت كامل و چه و چه ندارند ولي اصلاً آنها بايد بيايد براي ما بنويسند و تا وقتي كه اين فضا هست اگر ديگران هم بخواهند جرأت نمي‌كنند بيايند طرفش، طرف ممكن است يك احساس ملي داشته باشد، يك احساس حماسي ـ قهرماني داشته باشد ولي فكر مي‌كند اگر بخواهد بيايد بايد حتماً بسيجي بشود، حتماً سپاهي بشود، از نظر اينكه خوب بالاخره اينها متولي قضيه‌اند و اينها مداركي دستشان هست و جنگ هنوز تمام نشده، خوب طبيعي هم هست. ما بايد بيائيم اينها را جمع كنيم.
به نظر من قدم اول اينكه بنياد و معاونت پژوهش بيايد مراكز مختلف ارتش و سپاه را زير پوشش قرار بدهد، به آنها پول بدهد، امكانات بدهد، همانطور كه گفته شد راهشان بيندازد و حمايت بكند كه اين كار توليد بشود در عين حفظ هويت آنها، بنده اصلاً به هيچ عنوان دلم نمي‌خواهد كه مركز و سابقه‌اش و آن تاريخچه راويان گم بشود و محو بشود، اصلاً اين بخشي از تاريخ جنگ است و ما اگر در فصلنامه نگين دقت بكنيم بعضي وقتها خود آن يك چيز جذاب است، چطوري، من اعتراف يك محقق را برايتان بگويم، با اينكه ما مي‌گوييم پژوهشمان ضعيف است، اعترافش در همين مجله نگين آقاي كاوه بيات است، حتما مي‌شناسيدشان، سپاهي و اينها هم نيست، بيرون هست، ايشان در مصاحبه گفته است كه سطح تاريخ‌نگاري جنگ بسيار فراتر از تاريخ‌نگاري انقلاب و كشور است در ايران. يعني تاريخ‌نگاري جنگ كه تازه ما آنقدر به آن اعتبار مي‌دهيم، خوب اين به دليل همين انگيزه‌هاي فراسازماني و غير سازماني است كه در اينجا وجود داشته و اين بايد ادامه پيدا بكند، يعني از سپاه بيايد ذيل معاونت پژوهش يا يك جاي مشابهي كه فراتر باشد و بعد انشاﺀالله در اولين فرصت برود بيرون، برود بيرون تا اينها بتوانند بيايد رو بكنند و خلإ ديگران را بپوشانند.
ما الان گير افتاديم، آقاي حاتمي كيا مي‌گفت به طرف گفتم تو بايد به ما بگو چرا نجنگيدي نه اينكه بگويي چرا جنگيدي، آخر جنگيدن كه اين همه زحمت دارد، فداكاري دارد اين كه پاسخگويي نمي‌خواهد، در سطح رزمندگان حتي تو مي‌آيي يقه ما را مي‌گيري كه چرا جنگيدي؟ ما الان گرفتار يك همچين فضايي هستيم و شعار نظامي "به پادگانت برگرد"، البته شعار درستي هم هست به يك معنا، اين شعار با ابعاد ديگر داده مي‌شود. واقعاً ما دستهايمان را مي‌بريم بالا و چه مي‌كنيم. در زمينه ادبيات و پژوهش اين در واقع يك بهرنج است، من همينجا اشاره بكنم اين دوستاني كه كتاب سال ترتيب مي‌دهند همين الان استفاده بكنند، از سطح ستاد بروند بيرون، اگر در تالار وحدت درسي مثل بقيه دروس فيزيك، زيست‌شناسي، زمين شناسي، الان كدام مراسم كتاب سال اعتبارش بيشتر است؟ ما دلمان را به خودمان نبايد خوش بكنيم، بيرون چه مي‌بينند، بيرون آنجا را مي‌بينند، بسيار با شكوه، جايزه خوب، رده خوب، رئيس‌جمهور مي‌آيد مي‌ايستد، براي ما آقاي وزير ارشاد آمد گفت من جلسه دارم و رفت، خيلي من ناراحت شدم، به سردار ... گفتم آقا احترام امامزاده به متوليش است، يعني چه، خوب اين چه برنامه‌ريزي است كه حتي وزير ارشاد كه خودش سپاهي هم بوده حاضر نيست بايستد راجع به كتاب سال دفاع مقدس صحبتي بكند. شما توقع داريد كساني بيايند براي شما كار بكنند، در آن بروشور نوشته بود كه در امسال فقط ده كار پژوهشي ارائه شده است، خوب خيلي كم است براي مسئله‌اي به اين مهمي، ده تا كار پژوهشي. به ايشان گفتم، گفتم شما توقع داريد با اين برخوردهايي كه داريد، اولاً يك ساعت و نيم ما را معطل كردند كه ايشان بيايند و وقتي هم كه آمد پنج دقيقه صحبت كرد و رفت. اصلاً شخص ايشان از دوستان قديمي ماست، من نمي‌خواهم به ايشان انتقاد كنم، مي‌خواهم فضا را بگويم، تا وقتي كه اينطوري نگاه مي‌شود به قضيه و صنفي مي‌شود و مي‌گوييم اين كارها نظامي است، در واقع همين مانع است.
ببخشيد من نمي‌دانم آخر كار خيلي محاوره‌اي شد، يك صلوات بفرستيد.
از پنجاه و هفت جلد كتاب روزشمار، دوازده جلدش آمده است بيرون، اينها ترتيب تاريخي هم ندارد، بخاطر اينكه در بعضي جنبه‌ها ما متخصصش را داشتيم، زودتر عمل كرديم. پنج جلد، شش جلد هم در دست انجام است و يكي، دوتا را هم بگويم كه تبليغ بشود، قطع رابطه امريكا با ايران، كتابي است كه الان زير چاپ است و شايد تا دو، سه ماه ديگر انشاﺀالله بيايد، قطع رابطه امريكا با ايران كه مربوط به دوره بسيار حساس مقدمه جنگ است كه همزمان آنوقت عراق هم شروع مي‌كند. اگر اينطوري شروع بشود فكر كنم نوه‌هاي ما بايد بيايند روزنامه را تمام كنند. ولي اگر همت كنند، الان همه اينجا هستند، بشينند يك جلسه بگذارند، بگويند بابا يك كاري بكنيد ما ديگر پير شديم.
من از مجموع صحبتهايي كه از صبح تا الان شد احساسم اين هست كه واقعاً اينطور كه آقاي دكتر شاه‌رضايي هم اشاره فرمودند جاي كارهاي گروهي اينجا خالي است. اي كاش براي بعد از ظهر هم برنامه‌ريزي مي‌كردند كه در كارگاههايي عزيزان مي‌نشستند راجع به آسيب شناسي پژوهش يا تاريخ‌نگاري يا هرچيزي كه به دنبالش هستيم در مقوله‌هاي مختلف مربوط به دفاع مقدس بحث كنند. دوستان هم كه همه‌شان صاحب نظر هستند، خودشان هم در دفاع مقدس حضور داشتند صحبت مي‌كردند كه يقيناً جناب آقاي سردار رشيد در برنامه‌هاي آتي اين قصه را قطعاً دنبال خواهند فرمود. در مجموع حركت بسيار ارزنده‌اي امروز انجام شد كه در عرصه دفاع مقدس شايان تقديم و تحسين هست.
از همه عزيزاني كه چه در بنياد حفظ آثار و نشر ارزشهاي دفاع مقدس زحمت كشيدند، چه آقاي شريفي در وزارت ارشاد و فرهنگ اسلامي، در پژوهشهاي فرهنگ، هنر و ارتباطات اين وزارتخانه، چه عزيزانمان در مؤسسه مطالعات سياسي و فرهنگي انديشه ناب و همه دوستاني كه اينجا بهرحال در برگزاري اين همايش، چه با حضورشان كمك كردند، چه در ارائه مسائل فكري تشكر مي كنم. خيلي دوست داشتيم از صحبت‌هاي سردار فتح‌الله جعفري كه بزرگواري فرمودند، اينجا حضور دارند استفاده بكنيم، ولي خوب فرصت نداريم، فريضه نماز است و بحث بسيار خوبي را هم ايشان مي‌خواستند ارائه بكنند در ارتباط با آشنايي راويان نسل جديد و ضرورت آموزش آنان. راوياني كه به تازگي دارند از جنگ صحبت مي‌كنند، شايد بعضي از آنها اصلاً در جنگ نبودند ولي راوي جنگ هستند. بهرحال محفل و همايش بسيار خوب و دوست داشتني بود، جمع فرماندهان و بزرگان دفاع مقدس بودند، آرزوي توفيق داريم براي همه شما عزيزانمان در مهندسي ـ پشتيباني ـ رزمي جهاد سازندگي هم اينجا من ديدم حضور داشتند، ياد و خاطره همه رزم‌آوريهاي عزيزان جهادگر را هم اينجا بزرگ مي‌داريم كه آنها هم بايد بهرحال در روايت اين انديشه‌هاي خوب جهادگران همت بكنند، يك بار ديگر تأكيد مي‌كنم روي انجمن پژوهشگران كه  بزرگواري بكنند حتي تكثير بكنند، در واحدهاي خودشان توضيح بكنند، دوستان را ياري بكنند، كه اين انجمن با قوت كار خودش را بتواند شروع بكند.
انشاﺀالله به همه آن چيزي كه دوستان در بيانيه هم آوردند برسيم. براي همه شما آرزوي توفيق مي‌كنم، جنگ و دفاع مقدس همه‌اش بركت بود، همانطور كه امام عزيزمان فرمودند و پيوند پژوهش و دفاع مقدس هم پيوند بسيار خجسته و مباركي هست به شرط آن كه به مفهوم حقيقي پژوهش دقت بشود در امر دفاع مقدس يقيناً خواهد توانست براي نسل امروز و آينده و جهانيان مفيد فايده باشد در انتقال اين فرهنگ معظم و بسيار غني. پيروز و سربلند و موفق باشيد.
والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته

پنج شنبه 26 اسفند 1389  6:44 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها