زندگی نامه ی ملاصالح مازندراني رحمت الله علیه
قسمت اول
ملاّ محمد صالح، معروف به ملّاصالح مازندراني، فرزند ملا احمد بن شمس الدين طبرسي، سروي، مازندراني است. وي دانشمندي پارسا، زاهد، محقق، جامع معقول و منقول و داراي اخلاق فاضله و صفات حميده بود. لقبش حسام الدين بود. وي شوهر خواهر علاّمه محمّد باقر مجلسي و داماد ملاّ محمد تقي مجلسي بود.[1] نويسندة معارف و معاريف ميگويد:
يكي از فقهاي شيعه، دانشمند بزرگ و زاهد مجاهد، ملا صالح بن ملا احمد سروي طبرسي شخصيتي جامع معقول و منقول كه در دقت نظر شهرت داشته و شرح اصول و روضه كافي او بهترين گواه اين مدعي است. آن چنان محتاط بود كه گويند: وي خود ميگفته ميخواستم فروع كافي را نيز شرح كنم، ولي چون خود را در مرتبة اجتهاد نديده و اين كار به چنان ملكهاي نياز داشت، از آن صرف نظر نمودم؛ در صورتي كه از شرح اصول و روضهاش معلوم است كه وي در اين فن نيز اطلاعات وسيع داشته است. از پسوند «سروي» بر ميآيد كه احتمالاً اهل ساري مازندران ميباشد.[2]
اصل آن بزرگوار از مازندران و نام والدش ملاّ احمد است و فقر و پريشاني احوال او (ملا احمد) به درجة كمال رسيده بود و لهذا از نهايت اضطرار روزي به آخوند مرحوم (ملا صالح مازندراني) فرمود كه به جهت تحصيل معاش، به مضمون «ارض الله واسعه»[3] بايد تلاش نمود و از من تحمّل معاش شما ميسر نيست. از جانب من معذوريد به هر وجه كه خواهيد تنقيح امور خود بنماييد. ملاّ صالح از مازندران به دار السلطنة اصفهان تشريف آورد و در آن اوان كما هو الآن، از جانب سلاطين و اعيان به جهت طلاب علوم دينية مدارس وظايف معين بود و به قدر رتبه به هر كس چيزي ميدادند. آخوند چون اول تحصيلش بود، در مدرسه، مكان گرفت كه روزي دو «غازبكي» كه دو «فلوس» هند تقريباً ميباشد، به هر شخصي ميدادند و آن كفاف اكل (خوردن) را به خوبي نميكرد؛ تا چه رسد به ديگر ضروريات معيشت آن بزرگوار و تا مدتي ميسر نبودش كه روشنايي به جهت خود مهيا كند، هنگام مطالعه در پاي روشناييهايي كه به جهت عابرين ميگذاشتند، ايستاده تا صبح مطالعه ميكرد، تا آن كه از فضل قادر متعال، به اندك زماني قابليت مجلس شريف آخوند ملا محمّدتقي مجلسي (ره) را به هم رسانيد و در مجلس آن بزرگوار با علماي نامدار هم سبق شد و در اندك زماني براغلب آنها فايق گرديد.[4]
موقعيت اصفهان
اصفهان يكي از شهرهاي مهم و بزرگ جهان به شمار ميرود. شهر اصفهان از زمانهاي دور، داراي اهميت و موقعيت خوبي در ميان شهرهاي ايران است.
اصفهان به دليل موقعيت جغرافياي آن، كه نقطة تلاقي راههاي شهرهاي مختلف است، اهميت خاصي دارد و انتخاب اصفهان به عنوان پايتخت صفويه، بر عظمت اين شهر افزود.
پس از آن كه شاه عباس پايتخت خود را از قزوين به اصفهان انتقال داد، دست به توسعه و آباداني بيشتر اصفهان زد.
پس از احداث بناهاي جديد، اصفهان شهري زيبا و باشكوه شده بود كه آب و هواي مطبوع چهار فصل آن بر زيبايي و جاذبههايش ميافزود.[5]
حوزة علميّة اصفهان
اصفهان در زمان تحصيل ملاّ صالح مازندراني، يكي از معتبرترين و پررونقترين حوزههاي علميّه جهان اسلام را دارا بود. وجود استاداني كه در علوم متداول زمان، متبحّر و برجسته بودند و طلّابي كه با شوق بسيار و كمترين هزينه و حداقل امكان معيشتي، به تحصيل دانش ميپرداختند، حوزة علميّه اصفهان را فعّال، پرشور و با اعتبار ساخته بود. در آن روزگار، تحصيل با تنگدستي و فشارمالي همراه بود، ليكن اين مسأله در اراده و شوق جويندگان علم تأثيري نداشت. حوزة اصفهان يكي از پربارترين و غنيترين حوزههاي ديني از نظر آموزش علوم عقلي و علوم نقلي بود. اين فضاي آموزشي با استادان متبحّري كه در عصر خويش منحصر به فرد و از شاخصترين دانشوران بودند، به وجود آمده بود. حكمت و فلسفه در سطحي عالي در اين حوزه تدريس ميشد؛ به طوري كه در اوايل قرن يازده هجري، از سراسر جهان اسلام براي آموختن فلسفه به اصفهان ميآمدند.
از سوي ديگر، فقه و حديث و تفسير و عرفان توسط بزرگاني چون شيخ بهايي و ملاّ عبدالله شوشتري ـ استادان ملاّ صالح مازندراني ـ در سطحي عالي تدريس ميشد. يكي از امتيازات حوزة علميّة اصفهان كه آن را به عنوان بزرگترين مركز علمي آن عصر مطرح كرده و از حوزة نجف اشرف شاخصتر ساخته بود، تدريس تمامي علوم (فلسفه، عرفان، فقه، حديث، تفسير، ادبيات و رياضيات) در سطحي بالا بود؛ به طوري كه بسياري از علماي آن حوزه در تمامي علوم نقلي و عقلي تحصيل كرده و متبحّر بودند.
هر دانش پژوهي با هر سليقه و انتخابي ميتوانست بهترينها را در حوزة اصفهان بيابد؛ اگر خواهان علم رياضي بود، ميتوانست برترين استادان رياضيات را كه صاحبنظر و داراي تأليف بودند (مانند شيخ بهائي) بيابد و اگر طالب حكمت و فلسفه بود، با استاداني آشنا ميشد كه تاريخ فلاسفه را به خوبي ميشناختند و در تبيين مشربهاي فلسفي، تبحّري تمام داشتند و مانند ميرداماد داراي آراي جديد بودند. اگر كسي تشنة عرفان، سير و سلوك بود و قصد داشت از آينة دل زنگار بشويد، تا علم حقيقت در آن منعكس شود، باز در حوزة علميّه اصفهان والاترين عارفان و وارستهترين سالكان (مانند شيخ بهايي) بودند تا انسان را واله و مجذوب خويش كنند. در فقه و حديث و تفسير نيز چنين بود.
اگر نگوييم حوزة اصفهان در اين زمينهها نيز عاليترين بود، دست كم در كنار نجف اشرف و مشهد مقدس، از عاليترينها به شمار ميرفت. اگر در آسمان نجف، چند ستاره ميدرخشيد، آسمان حوزة علميّه اصفهان ستاره باران بود و افول ستارهاي جاي خود را به ظهور و درخشش ستارگاني ديگر ميداد.[6]
استادان
ملا صالح مازندراني از خرمن وجود علماي بزرگي بهرههاي فراواني گرفت، كه عبارتند از:
1. محمّد تقي مجلسي
محمد تقي مجلسي در سال 1003 هـ . ق به دنيا آمد. پدرش ملاّعلي، شاعري خوش ذوق بود و به «مجلسي» تخلّص داشت. از اين رو اين خانواده را مجلسي گويند، محمّد تقي تحصيلات را در خانوادهاش كه خانه فرهنگ و ادب بود، آغاز كرد. پدر دانشمند او در تحصيل و پرورش او سعي وافر نمود.
محمّد تقي مجلسي در فقه، حديث، اصول، فقه، كلام، تفسير و عرفان، به مراحل عالي دست يافت و براي كسب فيض بيشتر، در 31 سالگي به نجف اشرف مهاجرت كرد و پس از تحصيل در نجف اشرف، به اصفهان بازگشت و شروع به تدريس و تأليف كرد و تا آخر عمرش، فعاليت علمياش ادامه داشت و تأليفات بسيار خوبي از خود به يادگار گذاشت.
محمد تقي مجلسي فرهنگ معارف اهل بيت ـ عليهم السلام ـ را در ميان مردم ترويج ميداد و به هدايت و ارشاد مردم ميپرداخت و هميشه با مردم و جامعه خود در ارتباط بود.[7]
محمد تقي مجلسي در تربيت و تعليم فرزندانش كوشش فراوان داشت. همه فرزندان وي عالم و دانشمند و با تقوي بودند. آمنه بيگم، يكي از دختران وي نيز زني عالمه و پرهيزگار بود؛ به گونهاي كه همسرش، ملاّ صالح مازندراني با وجود آن كه خود عالمي ممتاز بود، در حل بعضي از مسائل علمي با وي گفت و گو ميكرد و از او كمك ميگرفت.[8]
او در يازدهم شعبان سال 1070 هـ . ق. دار فاني را وداع گفت. در فقدان اين عالم فرهيخته، اصفهان عزادار شد. پيكر اين مرد بزرگ در كنار مسجد جامع اصفهان به خاك سپرده شد.[9]
2. شيخ بهايي
بهاء الدين محمّد عاملي، معروف به شيخ بهائي از بزرگترين و ممتازترين علماي عصر خود بود. او در 13 سالگي همراه پدرش، عزالدين حسين بن عبدالصمد عاملي، از جبل عامل لبنان به ايران مهاجرت كرد. او پس از ورود به ايران، زبان فارسي را به خوبي فراگرفته بود؛ به طوري كه بعدها اشعار زيباي بسياري به زبان فارسي از خود به جا گذارد.
شيخ بهايي با وجود موقعيت ممتاز ديني و اجتماعي خود، ساده ميزيست و به قناعت و رياضت ميگذراند.[10]
3. ملا عبدالله شوشتري
ملا عبدالله شوشتري از تربيت يافتگان حوزة علميّه نجف اشرف بود كه پس از طي مراحل علمي، به اصفهان مهاجرت كرد. وي 14 سال در حوزة علميّه اصفهان به تدريس فقه، حديث، اصول فقه، كلام و تفسير پرداخت.
وي شاگردان بسياري تربيت كرد. ملاّ صالح مازندراني، علاّمه محمّد تقي مجلسي و ملا حسنعلي شوشتري شاگردان او بودند. علاّمه محمّد تقي مجلسي دربارة وي ميفرمايد: «او بزرگ استاد ما و بزرگ استاد شيعه در عصرخويش بود. وي علامهاي محقق و دقيق و زاهدي عابد و با ورع بود.»[11]
ملاّ عبدالله شوشتري شبها به عبادت و نماز شب ميپرداخت و روزها روزه بود. وي پسرش، ملاّ حسنعلي را بسياردوست ميداشت. وقتي پسرش به بيماري سختي مبتلا گشت، عبدالله شوشتري براي نماز جمعه به مسجد رفت؛ در حالي كه فكرش مشغول بود. همين كه نماز جمعه را شروع كرد، در نماز وقتي كه سوره منافقين را تلاوت ميكرد به اين آيه رسيد: يا ايّها الذين آمنوا لا تلهكم اموالكم و لا أولادكم عن ذكر الله؛ اين آيه را تكرار كرد. بعد از نماز، سبب تكرار را از او پرسيدند، فرمود: چون به اين آيه رسيدم، به ياد پسرم افتادم، سعي كردم كه از نظرم دور شود.
با خود مبارزه كردم؛ بدين گونه كه فرض كردم فرزندم مرده و جنازه او را در مقابل چشم خود ديدم، آن گاه از آيه گذشتم. نوافل وي هيچ گاه ترك نميشد و دقت زيادي در خوراك و تغذيهاش ميكرد. عمامهاي به چهارده شاهي خريد و آن را چهارده سال بر سر ميگذاشت.
شرح قواعد حلّي و شرح الفيه شهيد و شرح مختصر عضدي و شرح ارشاد علاّمه و رسالهاي فارسي در جوب نماز جمعه از آثار اوست.
ملا عبدالله شوشتري در روز جمعه 24 محرم سال 1021 هـ . ق. مريض شد و در شب يكشنبه 26 محرم همان سال، نزديك به اذان صبح روحش به ملكوت اعلا پيوست.
نزديك به صد هزار نفربر جنازة او نماز گذاشتند. وي را در جوار اسماعيل بن زيد بن الحسن دفن كردند. بعد از يك سال، جنازه او را براي دفن به كربلا بردند. وقتي نبش قبر كردند، بدن پاك ملا عبدالله شوشتري هيچ تغييري نكرده بود. براي اين عالم متقي، كرامتهاي بسياري نيز نقل كردهاند.[12]
4. ملا حسنعلي شوشتري
علي دواني درباره او مينويسد:
«او فاضل، عالم و صالح بود و پيشواي رستگاران است. فقيه اصولي كه در عصر شاه صفي و شاه عباس دوم ميزيست، از تأليفات وي كتاب التبيان در فقه، الطهارة و رسالهاي در حرمت نماز جمعه ميباشد. اين عالم بزرگ در سال 1075 هـ . ق. وفات يافت. ملا حسنعلي فرزندان و نوادگان شايستهاي دارد و همگي مشغول تحصيل علوم ديني ميباشند و تا زمان ما موجود و معروفاند.»[13]
شيخ حر عاملي، يكي از معاصران ملا حسنعلي شوشتري ميگويد:
او از پدرش و شيخ بهايي روايت ميكند: صاحب «سلافة العصر» از وي نام برده و اورا مورد ستايش قرار داده است. ما به وسيله مولانا محمد باقر مجلسي از وي روايت ميكنيم.
«ملا عبدالله شوشتري در اجازهاي كه به فرزندش، ملا حسنعلي شوشتري داده و تاريخ آن 1020 هـ . ق. يعني يك سال پيش از رحلت وي است، مينويسد: «فرزندم، ابوالحسن علي»، مشهور به حسنعلي بعد از آن كه كتب بسياري را در فنون علم، به خصوص كتابهاي گرانقدري را در فنون علوم دين از اصول و فروع و حديث خواند و با سن كمي كه دارد، به بالاترين مراتب رسيده، و در اوائل عمرش به عاليترين مطالب نائل گشته است. خداوند عمرش را طولاني گرداند و از تمام شرور باز دارد و مرا در مقابل هر پيشآمد سوئي فداي او كند! به وي اجازه دادم كه از من روايت كند از فنون علم، خصوصاً علوم دين و آن چه متعلق به آن است از اصول و فروع و معقول و منقول و مشروع را به طرق مثبة در اين اجازة بزرگ از علماي سابق روايت كند كه او اهل آن است به شرطي كه سلوك در جادة احتياط را رعايت كند. هم چنين اجازه دادم به او كه خداوند عمرش را دراز گرداند، كه تمامي مؤلفات مرا رعايت كند و از آنها به هر كس كه اهل آن بود سود رساند.»[14]
پی نوشتها:
[1] . ريحانة الادب، محمد علي مدرس تبريزي، ج 5، ص 146.
[2] . معارف و معاريف، سيد مصطفي حسيني دشتي، ج 6، ص 639.
[3] . زمر، 10.
[4] . مرآت الاحوال جهان نما، آقا احمد بن محمد علي بهبهاني، مقدمه و تصحيح و حواشي به اهتمام علي دواني، ص 127 ـ 128.
[5] . محمد تقي مجلسي، سيد حميد ميرخندان، ص 29.
[6] . محمد تقي مجلسي، ص 33 ـ 34.
[7] . روضات الجنات، ج 2، ص 123.
[8] . بحار الانوار، ج 102، ص 124.
[9] . محمد تقي مجلسي، ص 110.
[10] . همان، ص 35 و 36.
[11] . روضة المتقين، محمد تقي مجلسي، ج 14، ص 382.
[12] . فوائد الرضويه، شيخ عباس قمي، ص 245 ـ 247.
[13] . علامه مجلسي، علي دواني، ص 80 ـ 83.
[14] . علاّمه مجلسي، علي دواني، ص 81.