زندگی نامه ی قاضي نور الله شوشتري رحمت الله علیه
قسمت اول
سلسلة نور
قاضي نور الله شوشتري كه نسبش به واسطة سلسله نوراني سادات مرعشي به امام زين العابدين ـ عليه السّلام ـ ميرسد «فرزند شريف الدين بن ضياء الدين نور الله بن محمد شاه بن مبارز الدين بن الحسين جمال الدين بن نجم الدين ابي علي محمود ... است»[1]
اجداد قاضي نورالله به نجم الدين محمود حسيني مرعشي آملي كه از آمل به شوشتر هجرت كرد باز ميگردد.
قاضي نورالله در «مجالس المؤمنين» پيرامون زمينة علني شدن تشيع در اين ديار را با حضور اين سيد جليل القدر چنين ميآورد:
«... تحقيق عقيده اهل خوزستان بر وجهي كه از ديگر كتب به نظر قاصر رسيده آن است كه در زمان امويه و عباسيه اكثر اهل خوزستان معتزلي بودهاند و در اوائل مأة ثامنه (قرن هشتم) سيد اجلّ امير نجم الدين محمد الحسيني المرعشي الآملي از دارالمؤمنين آمل به شوشتر آمد و دختر سيد عزالدوله را كه نقيب سادات حسني آن ديار بود در حباله نكاح خود درآورده و در آنجا اقامت فرمود و مردم آن ديار را هدايت و ارشاد فرمود. جمعي كه دلهاي ايشان مستعد هدايت بود مستبصر گرديدند و ...»[2]
قاضي نورالله همواره به پيوند خود به اين سلسله نوراني افتخار ميكرد و در لابلاي آثارش آن را به ظهور ميرساند.
با مجالس تا شوشتر
«مجالس المؤمنين» حاوي موضوعاتي در جغرافياي اماكن شيعي است همان گونه كه تاريخ رادمردان مذهب بر حق اماميه به شمار ميرود. قاضي در اين كتاب شهرهاي آسماني چون دارالسلام و قطعههايي از آسمان جدا شده و بر زمين فرو افتاده را چون زادگاهش شوشتر با نثري زيبا به تصوير ميكشد. او دربارة زادگاهش مينويسد:
«بدان كه دار المؤمنين شوشتر بلدهاي است دلگشا چون نام خود در حُسن و خوبي نام خطهاي است منتخب از رياض دارالسلام از هفت اقليم ربع مسكون چون فصل بهار به لطف مزاج و اعتدال طبع امتياز دارد و هواي بهارش پر لطافت باد هر دمي صد جلوهگري و ناز دارد و ...»
قاضي نورالله در اين شهر كه از آن به دارالمؤمنين ياد ميكند و در خانداني نوراني[3] كه از آن به بهترين نسب نام ميبرد در «تاريخ 956 هجري قمري از دامان مادري مؤمنه بنام فاطمه كه از همين خاندان جليل و بزرگ سادات مرعشي به شمار ميرفت چشم به جهان گشود».[4]
«پدرش سيد شريف الدين از علماي بزرگ و متبحّر در علوم نقلي و عقلي عصر خود و از شاگردان شيخ فقيه ابراهيم بن سليمان قطيفي به شمار ميرفت. سيد شريف داراي تأليف در زمينههاي گوناگوني است كه از جمله ميتوان كتب ذيل را نام برد:
رسالة حفظ الصحة في الطّب، رسالة في اثبات الواجب تعالي، رسالة في شرح الخطبة الشقشقيه، رسالة في الانشاءآت و المكاتيب، رسالة في علم البحث و المناظره و تعليقه علي شرح التجريد».[5]
قاضي نورالله دروس آغازيني كه هر طالب علم براي رسيدن به مراتب عالي[6] بدان نياز دارد، نزد پدر فرا گرفت و از آنجا كه قاضي در آيندة نه چندان دوردر مباحثه و مناظره و نقد و ردّ مباحث معاندان و همچنين شوق شهادت گوي را از ديگر هم عصران خود ربود، گويي دو رباعي پدر در خصوص اين دو مسير، سنگ پاية اين دو راه را بنا نهاد.
وي كتب اربعه، كتب فقه، اصول ، كلام و رياضيات را نزد پدر آموخت سپس در سال 979 ق راهي مشهد مقدس شد.
به سوي مشهد
قاضي نورالله در مشهد مقدس در درس علامه محقق مولا عبدالواحد شوشتري حاضر شد و بيشترين بهره علمي خويش را در زمينههاي فقه، اصول، كلام و حديث و تفسير از او كسب نمود او از محضر مولا محمد اديب قاري تستري، ادبيات عرب و تجويد قرآن كريم را فرا گرفت و در ادامة تحصيل از بزرگاني اجازه روايت كسب كرد. از آن ميان ميتوان به مولا عبدالرشيد شوشتري فرزند خواجه نورالدين طبيب (مؤلف كتاب «مجالس الاماميه» در اعتقادات) و همچنين مولا عبدالوحيد تستري اشاره كرد. [7]
هجرت
قاضي در سال 993 ق روانه هند گشت و به قصد شهر «آگره» از شهرها و روستاهاي ديگر گذشت. زماني كه او به ديار هند گام نهاد هندوستان آرامترين روزگار خود را در تاريخ سپري ميكرد و شايد اين آرامش به روحية اكبر شاه باز ميگشت كه در آن زمان بر آن سرزمين حكمراني ميكرد. «اكبر شاه نوه بابر از نسل تيمور پسر همايون شاه در چهاردهسالگي به سلطنت رسيد و لياقت و درايت بيكراني ازخود نشان داد و ممالك گجرات، بنگاله و كشمير و سند را به تصرف خود درآورد و سلطنتي بزرگ تشكيل داد و شهرها و آباديهاي بيشماري را بنيان نهاد[8] اكبر شاه گذشته از اينكه علاقه زيادي به عمران و آبادي داشت و عنايت خاصي به مسائل فلسفي داشت اما عقيده چندان محكمي نسبت به دين خاصي نداشت.[9] همين نگرش اكبر شاه به دين موجب گشته بود كه اكبر شاه به فكر ارائه ديني مشترك از كل اديان افتاده و سپس هندوستان محل زندگي ملحدين گردد. قاضي نورالله شوشتري به هنگام ورود به آگره، نزد ابوالفتح مسيح الدين گيلاني طبيب حادق ايراني و شاعر بزرگ رفت. مسيح الدين گيلاني بعد از فراگيري علوم و فنون در سال 983 وارد هندوستان شد و به خاطر قابليت و استعداد خويش در زمرة مقربان اكبرشاه درآمد.»[10]
تجسم عدالت
بيان روآوري قاضي به پذيرش دستگاه قضا و نحوة عدالت گستري او از زبان يكي از علماي اهل سنت هم عصر وي نمايانگر عظمت او در چشم همگان حتي معاندان است.
عبدالقادر بدواني در «منتخب التواريخ» مينويسد:
«اگر چه شيعي مذهب است، اما بسيار به صفت نصفت و عدالت و نيك نفسي و حيا و تقوا و عفاف و اوصاف اشراف موصوف است و به علم و حلم و جودت فهم و حدّت طبع و صفاي قريحه و ذكاء مشهور است. صاحب تصانيف لايقه است. توقيعي بر تفسير مهمل؟! شيخ فيضي نوشته كه از خبر تعريف و تصنيف بيرون است و طبع نظمي دارد و اشعار دلنشين ميگويد.
به وسيله حكيم ابوالفتح به ملازمت پادشاهي پيوست و زماني كه موكب منصور به لاهور رسيد و شيخ معين قاضي لاهور را در وقت ملازمت از ضعف پيري و فتور در قوا، سقطه در دربار واقع شد، رحم بر ضعف او آورده، فرمودند كه شيخ از كار مانده، بنابراين قاضي نور الله به آن عهده منصوب و منسوب گرديد و الحق مفتيان ماجن و محتسبان حيال محتال لاهور را كه به معلم الملكوت سبق ميدهند، خوش به ضبط درآورده و راه رشوت را برايشان بسته و در پوست پسته گنجانيده چنانچه فوق آن متصور نيست و ميتوان گفت كه قائل اين بيت او را منظور داشته و گفته كه:
تويي آن كس كه نكردي به همه عمر قبول
در قضا هيچ ز كس جز كه شهادت ز گواه[11]
آثار ماندگار
گرچه شهادت در كام مردان خدا شيرين است ليك در سايه سار تقيه، دفاع از مكتب و مذهب با همة تلخكاميها، شيرينتر و گواراتر است. محتواي تقيه تنها براي كساني درخور درك است كه بر بلنداي قله تعبّد رسيده باشند و گرنه در انتخاب بين مرگ و آبرو كمتر آزادهاي است كه راه دردناك تر از مرگ را انتخاب كند.
قاضي نورالله در سايه سار تقيه نه تنها به منصب قضا دست يافت بلكه توانست كتب ارزشمندي را به جامعه شيعي تحويل دهد. اما از آنجا كه خود در نامهاي مينويسد «فقير نام خود را در تصانيف ننوشته تا قربة الي الله باشد و ايضاً هرگز به كسي از مخالفان اظهار نكرده كه آن تصانيف از فقير است» در شمار كتب ايشان اختلاف نظر است ولي آيت الله مرعشي نجفي ـ رحمة الله عليه ـ در مقدمه كتاب «احقاق الحق» تصنيفات اين بزرگ مرد عرصه سياست و نگارش را 140 كتاب ذكر ميكند كه در ذيل به فهرست اين گنجينه گرانبها اشاره ميشود.
1. احقاق الحق، اين كتاب سه مرتبه به چاپ رسيده است.
2. أجوبة مسائل السيد حسن الغزنوي.
3. الزام النواصب في الردّ عي ميرزا مخدوم الشريفي «اين كتاب توسط استاد ميرزا محمد علي چهاردهي گيلاني ترجمه شده و نوة دانشمند او به نام مرتضي مدرسي آن را چاپ كرده است».
4. «القام الحجر» در رد ابن حجر.
5. بحر الغزير في تقدير ماء الكثير « قاضي در اين كتاب در مورد وزن و حجم آب كر تحقيق كرده است».
6. بحر الغدير في اثبات تواتر حديث الغدير سنداً و مؤلف و دلالة.
7. «تفسير القرآن» در چند جلد كه در نوع خود بينظير است.
8. كتابي در تفسير آيه رؤيا.
9. تحفة العقول.
10. حلّ العقول.
11. حاشيه بر «شرح الكافيه» جامي در علم نحو.
12. حاشيه بر «حاشيه چلپي» بر شرح التجريد اصفهاني.
13. حاشيه بر «مطّول» تفازاني.
14. حاشيه بر «رجال» كشي كه مطالب مفيدي در زمينه علم رجال در بر دارد.
15. حاشيه بر «تهذيب الاحكام» شيخ طوسي (كه ناتمام مانده است).
16. حاشيه بر «كنز العرفان» فاضل مقداد در آيات الاحكام.
17. حاشيه بر حاشيه «تهذيب المنطق» دواني.
18. حاشيه بر مبحث «عذاب القبر» از شرح «قواعد العقايد».
19. حاشيه بر «شرح مواقف» در علم كلام.
20. حاشيه بر «رسالة الاجوبة الفاخره».
21. حاشيه بر «شرح تهذيب الاصول».
22. حاشيه بر «مبحث الجواهر» از شرح تجريد علامه.
23. حاشيه بر «تفسير بيضاوي».
24. حاشيه بر «الهيات» شرح تجريد.
25. حاشيه بر «حاشيه القديميه».
26. حاشيه بر «حاشية الخطايي» در علم فصاحت و بلاغت.
27. حاشية ديگري بر «تفسير بيضاوي».
28. حاشيه بر «شرح الهدايه» در حكمت.
29. حاشيه بر «شرح الشمسيه» از قطب الدين در منطق.
30. حاشيه بر «قواعد» علامه در فقه.
31. حاشيه بر «تهذيب» از شيخ الطائفه شيخ طوسي.
32. حاشيه بر «خطبه الشرايع» محقق حلي.
33. حاشيه بر «هدايه» در فقه حنفي.
34. حاشيه بر «شرح الوقايه» در فقه حنفي.
35. حاشيه بر شرح «رسالة آداب المطالعه».
36. حاشيه بر شرح «تلخيص المفتاح» معروف به مختصر تفتازاني.
37. حاشيه بر «شرح چغميني در هيئت».
38. حاشيه بر «مختلف علامه» در فقه.
39. حاشيه بر «اثبات الواجب الجديد» از علامه دواني.
40. حاشيه بر «تحرير اقليدس» در هندسه.
41. حاشيه بر «خلاصة علامه» در علم رجال.
42. حاشيه بر «خلاصة الحساب» شيخ بهايي.
43. حاشيه بر «مبحث الاعراض» از شرح تجريد.
44. حاشيه بر «رسالة بدخشي» دركلام.
45. حاشيه بر «حاشيه شرح تجريد».
46. حاشيه بر «باب شهادات» قواعد علامه.
47. حاشيه بر «شرح العضدي» در اصول.
48. حاشيه بر «شرح الاشارات» محقق طوسي در حكمت.
49. «دلائل الشيعه في الامامه» به فارسي.
50. ديوان القصائد.
51. ديوان الشعر.
52. دافعة الشقاق ( دافعة النفاق)
53. الذكر الابقي.
54. رسالة لطيفة.
55. رسالهاي در تفسير آية «انما المشركون نجس».
56. رسالهاي در «امر العصمة».
57. رسالهاي در «تجديد وضو».
58. رسالهاي در «ركنية السجدتين» (ركن بودن دو سجده).
59. رسالهاي در ذكر نام حديث سازان و احوال آنان.
60.رسالهاي در «رد شبهه في تحقيق العلم الالهي».
61. رسالهاي در رد بعضي عامه كه عصمت انبياء را نفي ميكنند.
62. رسالهاي در «لبس الحرير» پوشيدن لباس حرير.
63. رسالهاي در «نجاسة الخمر».
64. رسالهاي در «مسألة الكفاره».
65. رسالهاي در «غسل الجمعه».
66. رسالهاي در «تحقيق فعل ماضي».
67. رسالهاي در «حقيقة الوجود».
68. «اللمعه في صلاة الجمعه» قاضي در اين كتاب حرمت نماز جمعه در عصر غيبت را به اثبات رسانده است.
69. «النور الأنور الأزهر في تنوير خفايا رسالة القضا و القدر للعلامه الحلي» صاحب رياض مينويسد: كتابي است بسيار خوب كه در آن رد كرده است رسالة بعضي از علماء هند در عصر خود ... قاضي زمان پايان اين كتاب را سنة 1018 نوشته است.
70. رسالهاي در تفسير آية «فمن يرد الله أن يهديه يشرح صدره للاسلام» در سورة انعام، قاضي در اين رساله به دفع كلام نيشابوري در تفسيرش پرداخته است.
71. «الرساله المسحيه» كتابي است مبسوط و مفصل كه در آن ادلة طائفه شيعه و اهل سنت را در مسئله شستن پاها و مسح آن ذكر كرده است.
72. رسالهاي بر «حاشية التشكيك».
73. رسالهاي در رد «رسالة الكاشي».
74. تعليقهاي بر نظرية نصيرالدين طوسي در مورد «تخلف الجوهريه».
75. رسالهاي در جواب از اعتراض بعضي از اعتراضات عامه بر قاضي در «حاشية الوقايه».
76. رسالهاي در حل بعضي از مشكلات.
77. رسالة في الرد علي رساله الدواني.
78. رسالة في الادعية.
79. رسالهاي در «اسطرلاب» شامل صد باب است به فارسي.
80. رسالهاي در «اَن الوجود لا مسئلة له».
81. رسالهاي در رد مقدمات «ترجمة الصواعق المحرقة»
82. رسالهاي در بيان «انواع الكم».
83. رسالهاي در رد اشكالات و ايراداتي كه در مسائل گوناگون وارد شده است.
84. رسالهاي در جواب شبهات الشياطين. در كشف الحجب آمده است.
قاضي در اين كتاب به رد شبهات الشيطان امت رسول ـ صلّي الله عليه و آله ـ پرداخته است.
85. رسالة في مسالة الفأره.
86. رسالهاي در «وجوب المسح علي رجلين دون غسلهما» ظاهراً اين كتاب با كتابي كه قبلاً در همين خصوص آمده است يكي باشد.
87. رسالهاي در تنجيس الماء القليل بالملاقات مع النجاسة.
88. رسالهاي دربارة «كليات خمس».
89. رسالة انموذج العلوم. در اين رساله قاضي برخي مسائل از علوم مختلف را از باب نمونه آورده است.
90. رسالهاي در اثبات تشيع سيد محمد نور بخش.
91. رسالهاي در شرح كلام القاضي زاده رومي در هيئت.
92. رسالهاي در شرح رباعي ابوالسعيد ابوالخير.
93. الرسالة الجلاليه.
94. رسالة في علمه تعالي.
95. رسالهاي در «جواز الصلاة فيما لا تتم الصلاة فيه وحده».
96. رسالهاي در حل عبارت قواعد علامه (اذا زاد الشاهد في شهادته او نقص قبل الحكم).
97. رسالة «اُنس الوحيد» در تفسير سورة توحيد.
98. رساله رفع القدر.
99. رسالهاي در رد بر آنچه كه شاگرد ابن همام در خصوص اذان جمعه به شافعي نوشته است.
100. رد نوشتة شاگرد ابن همام در خصوص اقتداء و بر پايي نماز جمعه به مذهب شافعي گمان ميرود با كتاب فوق يكي باشد.
101. رسالة في النحو.
102. السبعة السيّارة.
103. السحاب المطير در تفسير آيه تطهير.
104. شرح بر مبحث التشكيك از شرح تجريد.
105. شرح گلشن راز شبستري.
106. شرح دعاء الصباح و المساء از علي بن ابي طالب ـ عليه السّلام ـ به فارسي.
107. شرح مبحث «حدوث العالم» از انموذج العلوم دواني.
108. شرح الجواهر.
109. شرح خطبه حاشيه القزويني بر عضدي.
110. شرح رسالة «اثبات الواجب القديمه» علامه دواني.
111. الصوارم المهرقه در رد بر الصواعق المحرقه.
112. كشف الحوار.
113. گوهر شاهوار (به فارسي).
114. گل و سنبل (به فارسي).
115. النظر السليم.
116. الخيرات الحسان.
117. عدة الامراء.
118. الاجوبة الفاخره.
119. شرح بر تهذيب الحديث از شيخ الطائفه.
120. شرح بر مبحث تشكيك از حاشيه قديمه (شايد اين كتاب با كتابي كه گذشت يكي باشد).
121. كتابي در قضاء و شهادات، كتابي است مفصل كه در آن قاضي شرايط قاضي و محكوم و همچنين احكام قضا را كه در اين باب از سوي شيعه و اهل سنت وارد شده است بيان نموده است.
122. العشرة الكامله.
123. كتابي در مناظره با مخالفين.
124. كتابي در مناقب ائمه از طريق مخالفين.
125. كتابي در نوشتههاي سجع قاضي به عربي و فارسي.
126. كتابي در اَنساب و خاندان سادات مرعشي.
127. مجموعه مثلها، كشكول.
128. مصائب النواصب.
129. موائد الانعام.
130. مجموعهاي ماننده دائرة المعارف، صاحب رياض آن را به خط خودش ديده است.
131. مجالس المؤمنين.
132. نور العين.
133. نهاية الاقدام.
134. شرح بر مقامات حريري بر اسلوب و روشي نو بيسابقه.
135. شرح بر «مقامات بديع الزمان».
136. شرح بر صحيفه كامله «ناتمام مانده است».
137. حاشيه بر شرح اللمعه «ناتمام».
138. تعليقه بر روضه كافي.
139. رسالهاي در وجوب لطف.
پی نوشتها:
[1] . احقاق الحق، ج 1، مقدمه، ص فد.
[2] . مجالس المؤمنين، ج 1، ص 71.
[3] . مجالس المؤمنين، ج 1، ص 71.
[4] . مقدمه احقاق الحق، ج 1، ص 82.
[5] . همان مدرك.
[6] . همان ، ص 84.
[7] . همان ، ص 88.
[8] . لغتنامه دهخدا، ج 5، (الف)، ص 3180.
[9] . تاريخ تمدن، گوستاولوبون، ص 235.
[10] . تذكرة علماي اماميه پاكستان، سيد حسين عارف نقوي، ترجمه دكتر محمد هاشم، ص 15.
[11] . صوارم المهرقه، ص «كح» (فيض الآله).