زندگی نامه ی آیت الله ميرزا محمد حسن آشتياني رحمت الله علیه
قسمت دوم
ستيز با سلطهگري
ناصر الدين شاه (1264 ـ 1313 هـ . ق) در سفر سوم خود به اروپا، در سال 1306 هـ . ق امتياز انحصاري دخانيات، توتون و تنباكو را در داخل و خارج به يك شركت انگليسي واگذار كرد و در ازاي اين حركت كه استقلال سياسي ايران را تهديد ميكرد و راه را براي سلطة بيگانگان بر مسلمانان ايران ميگشود، مبلغي دريافت داشت. دست اندركاران خريد و فروش دخانيات نخست به اعتراض و سپس به تظاهرات عليه دولت دست ميزنند و سپس مردم كوچه و بازار به آنان ميپيوندند و مسئله به صورت قيام عمومي در ميآيد. نايب السلطنه، كامران ميرزا كه براي ساكن نمودن مردم جلو ميآيد، كتك ميخورد و سربازان دولتي به مردم تيراندازي ميكنند.
عدهاي كشته ميشوند و شاه سخت ميترسد. دامنة نهضت بالا ميگيرد و مردم به علما متوسل ميشوند كه در صدرآنها حاج ميرزا محمد حسن آشتياني قرار دارد.[1] آيت الله آشتياني درمقام رهبري اين مقاومت، كوشيد علاوه بر گوشزد نمودن زيانهاي اقتصادي اين قرارداد، آثار سوء فرهنگي و اجتماعي آن را به مردم يادآور شود. مردم به نداي علما پاسخ مثبت دادند و دست به قيام گسترده و عمومي زدند و كار به آنجا كشيد كه فتواي تحريم تنباكو از سوي ميرزاي شيرازي صادر گرديد و بساط سلطه را درهم نورديد.
آيت الله آشتياني قرار داد مذكور را مخالفت مذهب اسلامي و استقلال كشور قلمداد نمود و چندين مرتبه با امين السلطان و ناصرالدين شاه ملاقات كرد و آثار سوء اين قرارداد را به آنان گوشزد كرد. ولي آنان به بهانة اين كه امضاي شاه اعتبار دارد و طرف قرارداد، در حقيقت دولت انگليس است، به سخنان وي وقعي ننهادند.[2] در واقع، هستة اصلي مبارزه ضد اين امتياز آيت الله آشتياني بود.[3] حاج ميرزا حسن آشتياني در آن موقع، در محلّة سنگلج و در يكي از كوچههاي گلوبندك ساكن بود. در واقع، بايد گفت بزرگترين نهضت سياسي ايران برضد استعمار خارجي (واقعة رژي) از همين خانه آغاز شد و از همين مكان بود كه وي مقاومت در مقابل استبداد و استكبار را پي گرفت و فعاليتهاي عزت آفرين او به پيروزي شيعيان ايران و شكست بيگانگان و دولت وابسته به اجانب انجاميد.[4]
به همت و پشتكاري علما، نهضت تنباكو پا گرفت و زمينه براي حركت نهايي آماده شد. علماي تهران به رهبري آيت الله آشتياني، وقتي چنين ديدند، از ميرزاي شيرازي خواستند حكم خويش را ابلاغ كند. ميرزا با مطالعة همه جانبة قضيه و مكاتبات فراوان با ناصرالدين شاه فتواي تاريخي خود را صادر كرد و آن را براي ميرزاي آشتياني ارسال داشت. اين فتوا توسط وي در ايران انتشار يافت.[5] مردم خيلي سريع از متن فتوا اطلاع پيدا كردند، هيجان عظيمي ايران را فتوا گرفت. فتواي مرجع تقليد شيعيان در عمق جانها اثركرد. امين السلطان (صدراعظم) و نايب السلطنه (حاكم تهران) به مأموران دستور داده بودند كه با تمام نيرو از نشر اين فتوا جلوگيري كنند.
امين السلطان كه در اين قرارداد، رشوة كلاني گرفته بود، به پيشنهاد وزيرمختار انگليس، از ناصرالدين شاه خواست كه ميرزا حسن آشتياني را تبعيد كند. شاه كه از اين كار بيمناك بود، با اصرار وي تن به چنين كاري داد و حكم كرد كه ميرزاي آشتياني يا بايد در مجامع عمومي به منبر برود و قليان بكشد، يا اين كه از تهران خارج شود. اين دستور توسط عبدالله خان ولي، در روز يك شنبه دوم جمادي الثاني 1309 هـ . ق به ميرزاي آشتياني ابلاغ شد. وي در مقام اجراي حكم شاه بر ميآيد و به ميرزا ميگويد: حتماً بايد قليان بكشيد و مسلمانان را به استفاده از دخانيات رخصت دهيد يا اين كه از تهران بيرون برويد. ميرزاي آشتياني در پاسخ ميگويد: برايم امكان ندارد كه حكم ميرزاي شيرازي را نقض كنم، امّا رخت خود را از اين موج فتنهخيز بيرون كشيده، از اين شهر نقل مكان ميكنم.[6] پس از لغو امتياز داخلي و خارجي، امين السلطان بارديگر از ميرزاي آشتياني حكم جواز را ميخواهد كه او در جواب ميگويد: «وضع اين حكم از من نيست، تا رفع آن از من و به دست من باشد. منع اين حكم از حضرت حجت الاسلام (ميرزاي شيرازي) بوده، رفع اين منع نيز موكول به جناب ايشان است.»[7]
وفات
سرانجام آن عالم مجاهد و فقيه فرزانه در تاريخ 28 جمادي الاول سال 1319 هـ . ق در 71 سالگي، در تهران هنگام قرائ زيارت جامعة كبيره بدرود حيات گفت و ميهمان قدسيان گرديد. پيكرش را پس از تشييعي شكوهمند و با حضور علما و مردم سوگوار در جوار بارگاه حضرت عبدالعظيم به امانت سپردند، تا پس از مدتب به نجف انتقال دهند. فرزندش، آيت الله مرتضي آشتياني فرمود: پس از 8 ماه كه تصور ميكرديم بدنش ديگر خشك شده و سبك گشته، از امانتگاه درآورديم كه به عتبات ببريم، مشاهده كرديم بدنش هيچ تغييري نكرده و همان طور كه سپرده بوديم، ميباشد و حتي اين كه ران چپش ورم داشت و در موقع رحلت آن را ديده بوديم، ابداً كم نشده بود. پيكرش را به نجف اشرف بردند و در كنار قبر مرحوم حاج شيخ جعفر شوشتري دفن كردند.[8]
پی نوشتها:
[1] . سده تحريم تنباكو، به اهتمام موسي نجفي و رسول جعفريان، ص 15 ـ 64.
[2] . تحريم تنباكو اولين مقاومت منفي در ايران، ابراهيم تيمور، ص 86.
[3] . تشيع و مشروطيت در ايران، عبدالهادي حائري، ص 132.
[4] . سيري كوتاه در جغرافياي تفرش و آشتيان، ص 251.
[5] . شرح حال رجال ايران، مهدي بامداد، ج 1، ص 335.
[6] . تاريخ دخانيه، شيخ حسن اصفهاني كربلايي، ص 154.
[7] . مجله حوزه، شماره 50 ـ 51، ص 227. به نقل از قرارداد رژي، ص 123.
[8] . اختران فروزان ري و تهران، ص 173؛ چهل مقاله، ص 26؛ كرامت صالحين، محمد شريف رازي، ص 320؛ اجساد جاويدان، علي اكبر مهدي پور، ص 257؛ فوائد الرضويه، ص 67 و منتخب التواريخ، حاج محمد هاشم خراساني، ص 192.