زندگی نامه ی آیت الله ملاحسينقلي همداني رحمت الله علیه
قسمت دوم
شيخ آقا بزرگ تهراني كه دو سال بعد از رحلت آخوند همداني وارد عراق شد، در مورد شعاع وسعت حوزة اخلاقي آخوند ملاحسينقلي همداني مينويسد:
او شاگرداني پرورش داد كه ستارگان زينت بخش آسمان علم و فضيلت شمرده ميشود. من هر چند محضر او را درك نكردم و تشرف به حضورش نصيبم نشد، ولي عدة زيادي از شاگرداني كه شب و روز با او بودند و به سعادت ابدي نائل شدند، را درك كردم. آخوند آنها را از آلودگيهاي اين زندگي پاك كرده بود. آنها علم را با عمل آميخته بودند و من اثتربيت نيكوي او را به صورت روشن در چهرة آنها ديدم. او حق بزرگي بر بيشتر علماي طبقة بعد از خود، از كساني كه من ديدهام دارد.[1]
اكنون به نامهاي شاگردان ممتاز او اشاره ميكنيم:
1. آقا سيخ محمد بهاري همداني (متوفا: 1325 هـ . ق) او از اصحاب خاص آخوند همداني بود.
سيد احمد كربلايي ميگويد: ما پيوسته در خدمت مرحوم آيت الحق، آخوند ملا حسينقلي بوديم و آخوند صد در صد براي ما بود، ولي همين كه آقاي شيخ محمد بهاري با آخوند آشنا گرديد، آخوند را از ما ربود.[2]
2. ميرزا جواد آقا ملكي تبريزي (متوفا: 1343 هـ . ق): او از استادان علم عرفان و از مربيان بزرگ سير و سلوك محسوب ميشود. وي در چند جا از آثار خود، به بهرهگيريش از آخوند ملاحسينقلي همداني اشاره كرده و مراتب حق شناسي خود را به او بيان كرده است. مرحوم ملكي تبريزي استاد اخلاق و عرفان امام خميني (ره) بود. امام خميني آن چنان به او ارادت ميورزيد كه هنگام بازگشت از پاريس به ايران، در قم به قبرستان شيخان رفته و با كمال تواضع با تحت الحنك عمامة خويش ـ با آن كه هميشه دستمال همراه داشت ـ غبار سنگ قبر استاد را زدود و به قرائت فاتحه و تلاوت قرآن پرداخت.[3]
3. سيد احمد كربلايي طهراني (متوفا: 1332 هـ . ق): او از بزرگان اهل عرفان ميباشد و شاگردان مهمي در اين رشته تربيت كرده است كه آقا سيد علي قاضي، معروفترين استاد عرفان در عصر ما يكي از برجستهترين تربيت يافتگان مكتب اوست. علامه طباطبايي (ره) شاگرد با واسطة او عبارات عالي در مورد عظمت ايشان به كار برده است.[4]
4. سيد محمد سعيد حبوبي: او از ملازمان آخوند بود و در ادبيات بسيار مهارت داشت و شعر نيز ميسرود. اين عارف سالك علاوه بر سيرو سلوك معنوي، در مسائل اجتماعي و سياسي مسلمانان حضور فعال داشت و در انقلاب 1920 عراق، تحت رهبري شيخ محمد تقي شيرازي لباس رزم پوشيد و در جبهة جنگ حاضر شد و حماسهها آفريد.
5. سيد عبدالحسين موسوي لاري (1246 ـ 1342): او مبارزان سرسخت عليه استعمار انگليس به شمار ميرفت.
6. سيد جمال الدين اسدآبادي: استاد مطهري مينويسد: «سيد جمال در نجف از محضر حكيم متأله، فيلسوف عاليقدر و عارف بزرگ آخوند ملا حسينقلي همداني در جزيني شوندي بهرهمند شده است. سيد جمال در حضور او با علوم عقلي و مسائل معنوي و عوامل عرفاني آشنا شده است. اين بنده از وقتي كه به اين نكته در زندگي سيد پي بردم، شخصيت سيد در نظم بُعد ديگر و اهميت ديگري پيدا كرد.»[5]
7. سيد حسن صدر الدين عاملي، نويسندة تكمله امل الآمل.
8. شيخ محمد باقر نجم آبادي.
9. آقا سيد كمال دولت آبادي.
10. سيد علي همداني.
11. سيد ابوالقاسم اصفهاني (داماد آخوند).
12. سيد محمد تقي اصفهاني.
13. شيخ آقا رضا تبريزي.
14. حاج شيخ علي قمي.
15. سيد محمد تقي شاه عبدالعظيمي.
16. سيد محمود طالقاني نجفي.
17. شيخ موسي شراره عاملي.
18. سيد عبدالغفار مازندراني.
19. شيخ باقر قاموسي نجفي.
20. شيخ علي، فرزند آخوند.
21. سيد محسن امين عاملي، نويسندة اعيان الشيعه.
22. سيد مهدي حكيم نجفي.
23. ميرزا باقر قاضي طباطبايي.
24. حاج ميرزا ابوالقاسم معين الغرباء.
25. منصور علي كيوان قزويني، نويسندة رسالة راز گشا.
26. سيد مرتضي كشميري.
27. غلامحسين رشتي.
28. حاج علي محمد نجف آبادي.
29. آقا سيد علي عرب.[6]
و نيز صدها انسان ره يافته كه از محضر عرفان آخوند بهرهمند شدند و به مقامات عالي عرفان نايل آمدند كه طريقة سير و سلوك آنها، در نهايت، با واسطهيابي به مكتبي ميرسد كه آخوند ملاحسينقلي آن را بنا نهاد و اين بزرگترين توفيقي بود كه خداوند به او عنايت كرده بود.
تأليفات و تقريرات
درخشش بيشتر آخوند همداني در تكميل نفوس و تربيت انسانهاي صالح ميباشد و محور تلاشهاي آخوند در حوزة عرفاني ـ تربيتي متمركز بود ولي با اين حال، آثاري مكتوب از ايشان به يادگار مانده است:
1. تقريرات دروس فقه و اصول شيخ انصاري.
2. صلاة المسافر.
3. تقريرات درس فقه: در مبحث رهن كه توسط يكي از شاگردانش نوشته شده و در كتابخانه مرحوم محدث نوري موجود است.
4تقريرات درس فقه در چهار جلد.
5. امالي : در موضوع اخلاق كه بعضي از شاگردانش آن را جمع آوري نمودهاند.
6. تقريرات درس آقا سيد علي شوشتري، كه به حسينية شوشتريهاي نجف وقف شده است.
7. مكاتبات و دستور العملها: ميرزا اسماعيل تبريزي آنها را جمع كرده و در آخرت كتاب تذكره المتقين به چاپ رسيده است.[7]
كمالات معنوي
الف. نفوذ كلام
بدون ترديد، يكي از رمزهاي موفقيتهاي اين فقيه عارف، سرعت تأثير او در نفوس مستعد است. تأثير كلام او چنان بود كه با يك سخن، مخاطب خويش را تحت تأثير قرار ميداد. علت اين نفوذ كلام را ميتوان در روح بلند او جستجو كرد. او در پيمودن راه حقيقت و سلوك در طريق الهي، داراي عزمي راسخ و همتي والا بود. به همين جهت، كلام و نگاهش هر شنونده و بينندهاي را متأثر ميساخت. در اين زمينه حكايتهاي متعددي نقل شده است كه به بعضي از آنها اشاره ميكنيم:
1. اسرار حق
آيت الله نجابت شيرازي در شرح گلشن راز مينويسد:
«حاج شيخ عباس قمي[8] ـ كه رضوان خدا بر او باد ـ در مقدس بودن، نمرة يك بود و همه در تقدس او متفق الكلمه بودند. آقا شيخ مجتبي لنكراني يك زماني براي بنده نقل كرد كه شيخ علي قمي با پدر من همدرس بود. آن دو از خوشپوشهاي حوزة نجف محسوب ميشدند. يعني بهترين لباسها را اينها ميپوشيدند. چون درسشان هم خيلي خوب بود، در حوزة نجف مشاراليه[9] بودند كه درس را خوب ميفهمند. به هيچ كس هم اعتنايي نميكردند. يك روز آخوند ملا حسينقلي ـ رضوان الله تعالي عليه ـ در صحن نشسته بود. در اين اثنا، آقا شيخ علي قمي از در قبله وارد حرم ميشود. چشم مبارك آخوند ملا حسينقلي به او ميافتد، شيخ علي به سر ميدود تا ميآيد پهلوي آقا. آخوند ملاحسينقلي يك دقيقه در گوش او صحبت ميكند. چه گفت؟ خدا ميداند: ديگران هم نفهميدند. شيخ علي قمي عقب عقب بر ميگردد ميرود. با فاصلة اندكي، تمام لباسهايش را عوض ميكند، توي درس هم قفل ميزند به دهنش، يعني اين لذت سخن گفتن در درس از سرش پريده بود، لذت لباسهاي پاك و پاكيزه و گران قيمت از سرش پريده بود، تا آخر عمرش كه او را ميديديم، تمام لباسهايش كرباس بود.
چو خورشيد جهان بنمايدت چهر نماند نور ناهيد و مه و مهر[10]
2. اشعار ناقوسيه
آخوند ملا حسينقلي همداني در يكي از سفرهاي خود، با جمعي از شاگردان به عتبات عاليات ميرفت. در بين راه، به قهوه خانهاي رسيدند كه جمعي از اهل هوي و هوس در آن جا ميخواندند و پايكوبي ميكردند. آخوند به شاگردانش فرمود: يكي برود و آنان را نهي از منكر كند. بعضي از شاگردان گفتند: اينها به نهي از منكر توجه نخواهند كرد. فرمود: من خودم ميروم. وقتي كه نزديك شد، به رئيسشان گفت: اجازه ميفرماييد من هم بخوانم، شما بنوازيد؟ رئيس گفت: مگر شما بلدي بخواني؟ فرمود: بلي. گفت: بخوان. آخوند شروع به خواندن اشعار ناقوسية حضرت امير مؤمنان ـ عليه السلام ـ كرد:
لا اله الا الله حقاً حقاً صدقاً صدقا
ان الدنيا قد غرّتنا و اشتغلتنا و استهوتنا
يابن الدنيا مهلاً مهلاً يابن الدنيا دقّاً دقّاً
يابن الدنيا جمعاً جمعاً تفني الدّنيا قرناً قرناً
ما من يوم يمضي عنّا الّا اوهي ركناً منّا
ـ قدس سره ـ ضيّعنا داراً تبقي و استوطنّا داراً تفني
لسنا ندري ما فرّطنا فيها الّا لو قد متنا[11]
معبودي به حق و شايستة پرستش جز خدا نيست. اين را به حق و راستي ميگويم: به راستي كه دنيا ما را فريفت و ما را به خود سرگرم نمود و ما را سرگشته و مدهوش گردانيد.
اي فرزند دنيا! آرام باش! آرام! اي فرزند دنيا (در كار خود) دقيق شو! دقيق!
اي فرزند دنيا (كردار نيك) گرد آوري كن! گرد آوردني! دنيا سپري ميشود، قرن به قرن
هيچ روزي از عمر ما نميگذرد، جز اين كه پايه و ركني از ما را سست ميگرداند.
ما سراي باقي را ضايع نموديم و سراي فاني را وطن و جايگاه خويش ساختيم.
ما آنچه را كه در آن كوتاهي نمودهايم، نميدانيم؛ مگر روزي كه مرگ به سراغ ما بيايد.»
آن جمع سرمست از لذتهاي زودگذر دنيوي، وقتي اين اشعار را از زبان كيميا اثر آن عارف هدايتگر شنيدند. به گريه در آمده و به دست ايشان توبه كردند. يكي از شاگردان ميگويد: وقتي كه ما از آن جا دور ميشديم، هنوز صداي گريه آنها به گوش ميرسيد.[12]
3. مهر خوبان
عبد فرّار[13] از اراذل و اوباس نجف اشرف بود كه مردم او را در ظاهر، احترام ميكردند تا از آزار و اذيت او در امان بمانند. اين فرد شرور اگر ميل به چيزي پيدا ميكرد يا دوستدار مالي ميشد، كسي نميتوانست او را از دستيابي به خواستهاش باز دارد.
مردم نجف از دست او در آزار بودند. در يكي از شبها كه آخوند ملاحسينقلي همداني از زيارت حضرت امير ـ عليه السلام ـ باز ميگشت، عبد فرّار در مسير راه او ايستاده بود. عارف همداني بدون هيچ توجهي از كنار او گذشت. اين بيتوجهي آخوند بر عبد فرّار سخت گران آمد. از جاي خود حركت كرد تا اين شيخ پير را تنبيه كند. دويد و راه را بر او سد كرد و با لحني بيادبانه گفت: هي! آشيخ! چرا به من سلام نكردي؟! عارف همداني ايستاد و گفت: مگر تو كيستي كه من بايد حتماً به تو سلام ميكردم؟ گفت: من عبد فرّارم. آخوند ملاحسينقلي به او گفت: عبد فرّار! افررتَ من اللهِ ام من رسولهِ؟ تو از خدا فرار كردهاي يا از رسول خدا؟ و سپس راهش را گرفت و رفت.
فردا صبح، آخوند ملا حسينقلي همداني درس را تمام كرده، رو به شاگردان نمود و گفت: امروز يكي از بندگان خدا فوت كرده هر كس مايل باشد به تشييع جنازة او برويم. عدهاي از شاگردان آخوند به همراه ايشان براي تشييع حركت كردند. ولي با كمال تعجب ديدند آخوند به خانه عبد فرار رفت. آري او از دنيا رفته بود. عجبا! اين همان ياغي معروف است كه آخوند از او به عنوان بندة خدا ياد كرد و در تشييع جنازه او حاضر شد؟! به هر حال تشييع جنازة تمام شد. يكي از شاگردان آخوند به نزد همسر عبد فرارا رفته و از او سؤال كرد: چطور شد كه او فوت كرد؟ همسرش گفت: نميدانم چه ميشد؟ او هر شب ديروقت با حال غيرعادي و از خود بيخود منزل ميآمد، ولي ديشب حدود يك ساعت بعد از اذان مغرب و عشا به منزل آمد و در فكر فرو رفته بود و تا صبح نخوابيد و در حياط قدم ميزند و با خود تكرار ميكرد: عبد فرار تو از خدا فرار كردهاي يا از رسول خدا؟! و سحر نيز جان سپرد. عدهاي از شاگردان آخوند فهميدند اين جمله را آخوند ملاحسينقلي همداني به او گفته است. چون از او سؤال كردند، ايشان فرمودند: «من ميخواستم او را آدم كنم و اين كار را نيز كردم، ولي نتوانستم او را در اين دنيا نگه دارم.»[14]
ب. عفو و گذشت
كرامت نفس و بزرگواري ايشان از جمله خصلتهايي است كه در شاگردان و ياران او نفوذ كرده بود. در اين مورد، علامه طهراني از نوة آخوند نقل ميكند: «در يكي از سفرهاي زيارتي كه آخوند با اصحابشان پياده به كربلا مشرف ميشدند، در راه، راهزنان بياباني اموال ايشان را غارت كرده و هر چه دارند، ميربايند. سپس كه عارف همداني را ميشناسند، به حضورشان آمده و هر چه ربوده بودند، تقديم كرده و معذرت ميخواهند. آخوند ملا حسينقلي فقط كتابهاي وقفي را كه ربوده بودند، پس ميگيرد و بقية كتب و اموال را نميگيرد و ميفرمايد: «به مجرّد سرقت، من ايشان را حلال كردم؛ چو راضي نشدم به واسطة من خداوند كسي را در آتش دوزخ بسوزاند و نميخواهم به خاطر من لقمة حرام از گلوي كسي پائين برود و موعظه در او بياثر باشد.»[15]
ج. صبر و بردباري
آيت الله حسن زاده آملي ميفرمايد:
«حضرت آيت الله ملا حسينقلي همداني بعد از 22 سال مجاهده با نفس و صبر و بردباري، نتيجه گرفت و آنها كه دير نتيجه ميگيرند، پختهتر ميشوند. بايد صابر بود و يكي از كمالات آخوند، صابر بودن اوست.»
د. تواضع و فروتني
آيت الله آقا سيد علي عرب كه حدود 11 سال ملازم محضر آخوند ملا حسينقلي همداني بود، در مورد حالات و كمالات استاد خويش ميگويد:
«روزي به قصد زيارت ابي عبدالله الحسين ـ عليه السلام ـ ، همراه آن بزرگوار وارد حرم مقدس شديم. آخوند ملا حسينقلي همداني مشغول نماز زيارت شد. به علت ازدحام جمعيت، بدن آخوند هنگام نماز مقداري تكان ميخورد. آن جا آقا شيخي از اهل مازندران بود كه آخوند را نميشناخت،گفت: اين آقا چرا موقع نماز طمأنينة لازم را ندارد؟ من در پاسخ گفتم: ايشان پيرمرد است، نماز هم كه نماز مستحب است. او قانع نشد و تصميم داشت مطلب خود را به خود آقاي آخوند متذكر شود. رفت خدمت آقا و عرض كرد: آقا! هنگام نماز، بدنتان طمأنينه لازم را نداشت! آخوند متوجه شد كه او با زحمت حرف خود را بيان ميكند، به او فرمود: «چرا تذكر خود را با مشكل بيان ميكني؟ شما بايد به من بگوييد: آخوند تو چند وقت است نجف هستي، هنوز متوجه نشدهآي كه در نماز بايد طمأنينه را رعايت نمود. تذكر تو بجاست و نبايد چيزي مانع آن شود.»[16]
ايشان در خاطرة ديگري، در مورد تواضع آن عارف فرزانه ميگويد:
«وقتي در خدمت آقاي اخوند وارد مسجد سهله شديم، افرادي زيادي از اصحاب آن بزرگوار تشريف داشتند. در زاويه مسجد وقتي متوجه شدند آيت اله حاج آقا رضا همداني مشغول نماز مغرب هستند، آقاي آخوند متواضعانه به همراهان فرمود: به ايشان اقتدا كنيم و نماز را با ايشان بخوانيم.»[17]
هـ . رازپوشي
بعضي از اولياي الهي در اين عالم، باطن انسانها و صفات حيواني آنان را ميبينند و ميشناسند، ولي از آن جا كه مظهر صفت ستّار العيوب الهياند، سرپوشي ميكنند و رازهاي مردم را فاش نميكنند. عارف فرزانة همداني از اين چنين عظمت روحي برخوردار بود. شيخ محمد رازي در اين رابطه، از زبان يكي از شاگردان آخوند نقل ميكند:
«آخوند ملا حسينقلي همداني كه مربي اخلاق و عالم رباني و سالك حقيقي و داراي كرامات و صاحب مكاشفات و منامات بود، هر وقت به حرم مطهر اميرمؤمنان، علي ـ عليه السلام ـ مشرف ميشد، با آداب خاص و خضوع و خشوع مخصوص ميرفت و هنگام خروج، عبا را به سر انداخته و سر به زيرافكنده و با عجله به منزل خود ميرفت. ما از نحوة تشرف آن چناني و از برگشتن اين چنينِ وي در تعجب بوديم، تا روزي در صحن مطهر مراقب ايشان بودم. وقتي به آن كيفيت بيرون آمد و به شتاب رفت، سر راه را بر او گرفته و به صاحب قبر مطهر علوي ـ علي مشرفها السلام ـ سوگند دادم كه علت آن گونه تشرف و اين گونه مراجعت چيست؟ گفت: امّا آن گونه تشرف وظيفة هر كسي است كه عارف به مقام وليّ الله اعظم، اميرمؤمنان ـ عليه السلام ـ باشد كه با كمال خضوع و خشوع مشرف گردد و امّا علت اين گونه مراجعت براي اين است كه اثر تشرف با معرفت به حضور و پيشگاه حضرت علي ـ عليه السلام ـ عوض شدن و رنگ ولايت گرفتن و باز شدن چشم و گوش ملكوتي است و چون حقايق و باطن اشياء و اشخاص برايم منكشف ميگردد، نميخواهم چشم من به يكي از دوستانم بيفتد كه مبادا آنها را به غير صورت انسان ببينم و رازهاي پنهاني و عيوب نهاني آنان پيش من فاش شود. و در نتيجه نفس من از آنان مكدر شده و نسبت به او در من تنفر ايجاد گردد، دل ميخواهد سرّ آنها حتي در پيش نفس من پوشيده بماند.[18]
و. پناه بردن به خداوند براي حل مشكلات علمي
آن عارف وارسته در حل مشكلات و معضلات علمي از خداوند متعال مدد ميجست و شاگردانش را به اين شيوه توصيه ميكرد. ميرزا جواد آقا ملكي در اين مورد ميفرمايد:
«استادمان ـ ملا حسينقلي همداني ـ به ما توصيه ميفرمود كه وقتي در مسائل علمي متحير شديد و برايتان مشكلي پيش آمد، به خداوند ملتجي شده و به پيشگاه حضرتش تضرع نماييد و اين براي ما به تجربه ثابت شده است.»
ايشان در توضيح اين مطلب ميگويد:
«سرّ اين كه تهجد و دعا، از اسباب تحصيل علم است، بدين علت ميباشد؛ همان طور كه در روايات بسياري تصريح شده علم به كثرت تعلم نيست، بلكه نوري است كه خداوند تعالي در قلب هر آن كس كه بخواهد ميافكند و تهجد نيز قلب را نوراني ميگرداند و نور را در قلب مؤمن ثابت مينمايد.»[19]
ز. مقابله با انحرافات
حكيم همداني در جلوگيري از انحرافات نقشي به سزا داشت. او با كساني كه به عنوان عرفان و سير و سلوك، صوفيگري ميكردند و از جاده مستقيم شريعت منحرف ميشدند، شديداً مقابله ميكرد؛ زيرا معتقد بود كه كوچكترين لغزش و انحراف از صراط مستقيم شرع، دوري از حضرت حق را به دنبال خواهد داشت. او در اين زمينه ميفرمود:
«بجز التزام به شرع شريف در تمام حركات، سكنات، تكلمات، لحظات و غيرها راهي به قرب حضرت ملك الموت جلّ جلاله نيست و به خرافات ذوقيه (اگر چه ذوق در غير اين مقام خوبست) آن طور كه عادت جهّال صوفيه (خذَلهم الله جلّ جلاله) ميباشد، راه رفتن چيزي جز دوري از حضرتش را در برندارد؛ حتي شخصي هر گاه ملتزم به نزدن شارب و نخوردن گوشت بوده باشد، اگر ايمان به عصمت ائمه اطهار ـ عليهم السلام ـ آورده اشد، بايد بفهمد كه از حضرت احديت دور خواهد شد.»[20]
وفات
آخوند ملا حسينقلي همداني پس از عمري تلاش در راه كمال و تربيت انسانهاي صالح، در تاريخ 28 شعبان 1311 هـ . ق در كربلا نداي پروردگارش را لبيك گفت و روح بلندش به بهشت برين پرواز كرد و در جوار رحمت حق آرميد. پيكر شريف آن مرحوم در صحن مطهر امام حسين ـ عليه السلام ـ در حجرة چهارم صحن به خاك سپرده شد.
پی نوشتها:
[1] . نقباء البشر، ج 2، ص 675.
[2] . همان، ص 220.
[3] . داستانها و نكتههاي برگزيده، نكته 189.
[4] . علامه طباطبايي در مورد ايشان ميفرمايد: السيد الاجل، ابوالحسبين و المكرمتين ذو المنقبتين، العارف الفقيه علم المعرفة و طود الفقه و منار العلم و سناد العمل المرحوم الحاج سيد احمد الكربلايي افاض الله علينا من بركاته.» ديباچه رساله محكمات.
[5] . نهضتهاي اسلامي، ص 39.
[6] . اعيان الشيعه، ج 6، ص 136 و نقباء البشر، ج 2، ص 675.
[7] . اعيان الشيعه، ج 6، ص 136؛ تذكره المتقين، ص 190 و الذريعه، ج 4، ص 372.
[8] . يكي از شاگردان مكتب آخوند است كه در سيرو سلوك به مقاماتي دست يافت. او با سيد مرتضي كشميري (از اوتاد وقت و داراي حالات و مقامات) مراوده داشت و درسهاي اخلاق آخوند را تقرير ميكرد.
[9] . مورد اشاره ديگران.
[10] . كرامات الاولياء، ص 61 و 62، با تلخيص.
[11] . امالي، شيخ صدوق، مجلس چهلم، ص 223.
[12] . مقدمه تذكرة المتقين، ص 20.
[13] . عبد فرار يعني بندة بسيار گريزان و در لهجه محلي لقب آن فرد شرور بوده است.
[14] . شرح حال حكيم فرزانه حاج علي محمد نجف آبادي، ص 27.
[15] . روح مجرد. ص 553.
[16] . روزنامه اطلاعات، 19/5/73.
[17] . همان.
[18] . قصه و نكته هاي برگزيده، شماره 225.
[19] . امام صادق ـ عليه السلام ـ فرموده: انه اذا تخلي العبد بسيده في جوف الليل المظلم و ناجاه اثبت اله النور في قلبه. اسرار الصلوة، ص 294.
[20] . تذكرة المتقين، ص 190.