0

ويژگي‌هاي مبغوض‏ترين انسان‏ها نزد خداوند قسمت ششم

 
mohamadaminsh
mohamadaminsh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1389 
تعداد پست ها : 25772
محل سکونت : خوزستان

ويژگي‌هاي مبغوض‏ترين انسان‏ها نزد خداوند قسمت ششم



ويژگي‌هاي مبغوض‏ترين انسان‏ها نزد خداوند

قسمت ششم

آن چه پيش رو داريد گزيده‏اى از سخنان حضرت آية اللّه مصباح يزدى(دامت بركاته) در دفتر مقام معظم رهبرى است كه در تاريخ 12/02/86 ايراد فرموده‏اند. باشد تا اين رهنمودها چراغ فروزان راه هدايت و سعادت ما قرار گيرد.
 

اختلاف و انحراف در شناخت حق

بسم الله الرحمن الرحيم‏

در جلسات گذشته بيان شد كه مبغوض‏ترين مخلوقات نزد خدا كسانى هستند كه عالم حقيقى نيستند و به علم تظاهر مى‏كنند و گاهى علاوه بر اين تظاهر، بر مسند قضاوت تكيه مى‏زنند و بدون آگاهى از احكام قضايى يا جزايى اسلام به قضاوت در ميان مردم مى‏پردازند: «تَصْرُخُ مِنْ جَوْرِ قَضَائِهِ الدِّمَاءُ1» خون‏هاى‏ ناحقى كه در اثر قضاوت نادرست آن‏ها ريخته شده از ستم اين قضاوتها فرياد مى‏زند. «وَ تَعَجُّ مِنْهُ الْمَوَارِيث» در اثر اين نوع قضاوت حق ورثه درست ادا نمى‏شود و ناله آن‏ها هم بلند مى‏شود. نزد چنين اشخاصى قرآن اگر درست معنا و تفسير شود بى ارزش‏ترين كالاست و اگر تحريف شود، معنايش تغيير داده شود و قرائتي جديد براى آن ارائه شود خيلى گران‏بها است. حضرت در يكي از خطبه‌ها مى‏فرمايند: «إِنَّهُ سَيَأْتِي عَلَيْكُمْ مِنْ بَعْدِي زَمَانٌ لَيْسَ فِيهِ شَيْ‏ءٌ أَخْفَى مِنَ الْحَقِّ وَ لَا أَظْهَرَ مِنَ الْبَاطِلِ2» زمانى خواهد آمد كه در آن زمان چيزى مخفى‏تر از حق و آشكارتر از باطل نيست. «وَ لَا أَكْثَرَ مِنَ الْكَذِبِ عَلَى اللَّهِ وَ رَسُولِه» هيچ چيزى بيشتر از دروغ بستن بر خدا و پيامبر او نيست. آن قدر دروغ بر خدا و پيغمبر مى‏بندند كه از خبرهاى راست شايع‏تر مى‏شود. «وَ لَيْسَ عِنْدَ أَهْلِ ذَلِكَ الزَّمَانِ سِلْعَةٌ أَبْوَرَ مِنَ الْكِتَابِ إِذَا تُلِيَ حَقَّ تِلَاوَتِهِ3» نزد اهل آن زمان‏ هيچ چيز كسادتر از قرآن نيست در صورتى كه درست تلاوت و تفسير شود، «وَ لَا أَنْفَقَ مِنْهُ إِذَا حُرِّفَ عَنْ مَوَاضِعِه» اما اگر تحريف شود خيلى پرمشترى و پر قيمت است. «وَ لَا فِي الْبِلَادِ شَيْ‏ءٌ أَنْكَرَ مِنَ الْمَعْرُوف» در ميان مردم هيچ چيز ناشناخته‏تر از معروف و كار خوب نيست، «وَ لَا أَعْرَفَ مِنَ الْمُنْكَر» و با هيچ چيز چون منكرات آشنا نيستند. «فَقَدْ نَبَذَ الْكِتَابَ حَمَلَتُه» حاملين قرآن كه بايد قرآن را حفظ و نگهدارى كنند، قرآن را رها مى‏كنند و آن را به فراموشى مى‏سپارند. «فَالْكِتَابُ يَوْمَئِذٍ وَ أَهْلُهُ طَرِيدَانِ مَنْفِيَّان» در چنين جامعه‏اى قرآن و اهل قرآن دو چيز تبعيد شده هستند، يعنى از جامعه رخت بربسته‏اند و در ميان جامعه جايى ندارند. هيچ كس به اين‏ها پناه نمى‏دهد. «لَا يُؤْوِيهِمَا مُؤْوٍ فَالْكِتَابُ وَ أَهْلُهُ فِي ذَلِكَ الزَّمَانِ فِي النَّاسِ وَ لَيْسَا فِيهِم» قرآن همراه مردم است اما مردم همراه آن نيستند. آن‏ها قرآن را در جيب و خانه خود نگه مى‏دارند، اما از نظر اعتقادي و عملي همراه قرآن نيستند. «فَاجْتَمَعَ الْقَوْمُ عَلَى الْفُرْقَة» چنين جامعه‏اى بر اختلاف اجماع كرده‏اند، يعنى گويا توافق كرده‏اند كه با هم اختلاف داشته باشند. «وَ افْتَرَقُوا عَلَى الْجَمَاعَة» اين‏ها از جماعتى كه حق هستند، و اندكند، پراكنده شده و جدا افتاده‏اند. «كَأَنَّهُمْ أَئِمَّةُ الْكِتَابِ وَ لَيْسَ الْكِتَابُ إِمَامَهُم» رفتار اين‏ها با قرآن طورى است كه گويا اين‏ها امام و پيشواى قرآن هستند و كتاب دنباله‏رو آن‏هاست. هر چه آن‏ها مى‏گويند، قرآن بايد آن را تصديق كند نه اين كه قرآن هر چه مى‏گويد، آن‏ها بايد تأييد كنند! «فَلَمْ يَبْقَ عِنْدَهُمْ مِنْهُ إِلَّا اسْمُه» از قرآن جز نامى نزد آن‏ها باقى نمانده است. «وَ لَا يَعْرِفُونَ إِلَّا خَطَّهُ وَ زَبْرَهُ4» آن‏ها قرآن را خوب خطاطى و تزيين مى‏كنند، اما از محتواى قرآن خبرى نيست.
«وَ اعْلَمُوا أَنَّكُمْ لَنْ تَعْرِفُوا الرُّشْدَ حَتَّى تَعْرِفُوا الَّذِي تَرَكَه» بدانيد هرگز راه درست را نخواهيد شناخت مگر اين كه ترك كنندگان آن و كج‏راهان را بشناسيد. اگر مى‏خواهيد بدانيد راه صحيح و حق كدام است بايد اهل باطل را بشناسيد. اين تعبير خيلى عجيب است كه تنها راه شناخت رشد، شناخت كج‌روان است. «وَ لَنْ تَأْخُذُوا بِمِيثَاقِ الْكِتَابِ حَتَّى تَعْرِفُوا الَّذِي نَقَضَه» هرگز شما به پيمانى كه با قرآن داريد وفا نمى‏كنيد مگر كسانى را كه پيمانشان را با قرآن شكستند، بشناسيد. اگر شناختيد كه چه كسانى نسبت به قرآن پيمان‏شكنى كردند آن وقت مى‏توانيد پيمان خود را با قرآن حفظ كنيد و نسبت به آن وفادار باشيد. «فَالْتَمِسُوا ذَلِكَ مِنْ عِنْدِ أَهْلِه» اگر مى‏خواهيد حق را بشناسيد به سراغ اهل آن برويد و از آن‏ها جويا شويد «فَإِنَّهُمْ عَيْشُ الْعِلْمِ وَ مَوْتُ الْجَهْل» كسانى كه اهل رشد و هدايت هستند زندگى علم هستند، يعنى علم با آن‏ها زنده است. اگر آن‏ها نباشند علم مرده است و با وجود آن‏ها جهل مى‏ميرد. «هُمُ الَّذِينَ يُخْبِرُكُمْ حُكْمُهُمْ عَنْ عِلْمِهِم» آن‏ها وقتى قضاوت مى‏كنند و حكمى صادر مى‏كنند گوياى آن است كه سرمايه هنگفتى از علم و معنويت دارند. سكوت آن‏ها دليل منطق آن‏هاست. ظاهرشان از باطن‏شان حكايت مى‏كند. «لَا يُخَالِفُونَ الدِّينَ وَ لَا يَخْتَلِفُونَ فِيه» نه رفتارشان مخالفتى با دين دارد و نه خودشان با هم اختلافى دارند.
يكى از نكاتى كه در كلام حضرت روى آن تكيه شده، اين است كه عالم نمايان خودشان با هم اختلاف پيدا مى‏كنند و وجه اشتراكشان اين است كه همه اهل اختلاف هستند. آنها معيار صحيحى براى شناختن حق ندارند تا همه دور آن جمع شوند. هر كس تمايلات خاصى دارد. وقتى اختلاف پديد آمد حق گم مى‏شود. «فَماذا بَعْدَ الْحَقِّ إِلاَّ الضَّلال». در كلمات قصار حضرت اميرعليه‏السلام آمده است كه هيچ جا دو سخن با هم اختلاف ندارند مگر اين كه يا يكى يا هر دو سخن باطل باشد. وقتى آراى مختلف پديد آمد نشانه اين است كه همه ديدگاه‏ها بر حق نيستند.
توجه به اين نكته نيز حايز اهميت است كه مسائل نقلى متد خاصى دارد. اصول فقه كه به معناى روش‏شناسى تفقه است، نحوه استفاده از متون دينى را به ما ياد مى‏دهد. تجربه نشان مى‏دهد كه رسيدن به جواب قطعى در همه مسائل دينى ميسر نيست، البته اين نكته به مسائل دينى اختصاصى ندارد. امروزه علومى كه با روش‏هاى تجربى اثبات مى‏شود و بعضى به آن مى‏بالند و مدعى هستند علم حقيقى آن است كه با تجربه اثبات شود. در حالى كه يك نظريه تجربى اثبات مى‏شود و پس از چندى همان نظريه ابطال مى‏شود. اگر ما در علوم تعبّدى با يك منبع موثقى كه معصوم است حضوراً ارتباط پيدا كنيم و از او حكمى را بشنويم و يقين داشته باشيم كه آن معنايى كه او اراده كرده است فهميده‏ايم، مى‏توانيم يقين پيدا كنيم كه حكم خدا همان است كه از معصوم شنيده‏ايم. همچنين اگر حكمى به تواتر ثابت شد در آن شكّى نداريم، اما اگر در سند احتمال ضعفى وجود داشت يا دلالت كاملاً روشن نبود فقها بايد زحمت بكشند و تشخيص دهند كه كدام يك از روايت‏ها معتبرتر است و كدام يك دلالتش عقلايى‏تر است. در چنين جايى ممكن است فقيهي ديگر نظرش متفاوت باشد و خواه ناخواه اختلاف فتوا پيدا شود. از چنين اختلافى گريزى نيست. تا دسترسى به امام معصوم‏عليهم‏السلام نداشته باشيم چاره‏اى جز پيمودن اين راه نيست. فقهابايد ده‏ها سال زحمت بكشند تا فتواى قوى‏تر را انتخاب كنند و اين تلاش ثواب جهاد فى سبيل الله دارد. اين جا ديگر توقع نيست كه همه فقها فتوايشان يكى شود. اميرالمؤمنين‏عليه‏السلام نيز قطعاً از چنين اختلافى شكايت نمى‏كند آنجا كه مى‏فرمايد: اى مردم چرا اختلاف داريد، بلكه جايى است كه به خاطر حضور معصوم مى‏توان رفع اختلاف كرد. در چنين جايى اختلاف مورد نكوهش قرار مى‏گيرد.
نكته ديگرى كه در سخنان حضرت قابل تأمل بيشتر است اين است كه مى‏فرمايد هرگز حق را نمى‏شناسيد تا تاركان حق را بشناسيد. البته جايى كه مطلبى برهان عقلى دارد لزومى ندارد انسان نظريات باطل را بشناسد و ببيند چه كسانى حرفهاى باطل مى‏زنند تا به درستى برهان عقلى پى ببرد. به عنوان مثال دانش آموزى كه راه حلّ يك مسأله رياضى ساده را مى‏خواهد به درستى بشناسد لزومى ندارد ببيند كسانى كه مسأله را غلط حل كرده‏اند چه كار كرده‏اند. اما در مسائلى كه باطل به زبان و لباس حق تجسم مى‏يابد و افرادى حق و باطل را مخلوط مى‏كنند و باطل را با لباس زيبا حق جلوه مى‏دهند. اين جاها بايد دقت كرد تا فريب ظاهر را نخورد. كسانى كه اهل فن نيستند درست نمى‏توانند حقيقت را تشخيص دهند. براى مقابله با لغزش بايد كسانى را كه راه باطل مى‏روند، شناسايى كرد آن وقت است كه مى‏توان فهميد ديدگاه صحيح كدام است. حضرت امام (رضوان الله عليه) مى‏فرمودند وقتى سياستمداران و راديوهاى خارجى روى مسئله‏اى اصرار مى‏كنند، درست بايد عكس آن را عمل كرد چون آن‏ها دل‌سوز ما نيستند. اگر راهى را به ما ارائه مى‏دهند پيداست كه مى‏خواهند ما را فريب دهند. وقتى اهل باطل چيزى را تأييد مى‏كنند، انسان بايد بفهمد حق بر خلاف آنست؛ اگر استدلالى مى‏كنند بايد در صحت استدلالشان شك كرد. اگر اين‏ها اهل استدلال صحيح بودند خودشان اين همه انحرافات نداشتند و اين همه به فساد مبتلا نمى‏شدند. به همين جهت حضرت مى‏فرمايند: ما بايد اهل باطل را بشناسيم، چون اگر تاركان حق شناخته نشوند امور براى كسانى كه متخصص نيستند، مشتبه مى‏شود. بايد بدانيم كسانى كه تابع على نيستند، دروغ مى‏گويند تا بتوانيم راه حق، راهى را كه على پسند است پيدا كنيم.

پی نوشتها :

1. نهج البلاغه، ص 59.
2. نهج البلاغه، ص‏ 204.
3. همان.
4. نهج البلاغه، ص 205.

پایگاه حضرت آيت‌الله مصباح يزدي(دامت برکاته)

کریمی که جهان پاینده دارد               تواند حجتی را زنده دارد

 

دانلود پروژه و کارآموزی و کارافرینی

پنج شنبه 26 اسفند 1389  3:06 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها