شهید علامه مطهری در کلام مقام معظم رهبری
قسمت هفتم و پایانی
خداوند مرحوم آقاى مطهّرى رضوان اللَّه عليه را مشمول رحمت خودش كند. چه بهتر كه ميراث شما، همين كار معلّمى است. واقعاً ايشان معلّم بودند؛ يعنى معلّمى ايشان فقط در محدوده كلاس خلاصه نمى شد. ايشان حقيقتاً معلّمِ عمومِ جامعه بودند و از اين بابت، حقّ بزرگى بر گردن همه دارند. ان شاءاللَّه روح مطهّر آن شهيد عزيز از همه شما راضى باشد. ..
خدا را شكر مى كنيم كه نام آقاى مطهّرى در جامعه ما و در فضاى ذهنى اين كشور، فراموش نشد، بلكه روزبه روز برجسته تر گرديد. طبيعتِ خيلى از پديده هاى عالم، نسخ است و هر چه مى گذرد، اين پديده ها كهنه تر مى شوند. اغلب پديده هاى عالم همين طورند. بعضى از پديده ها هم هستند كه هر چه مى گذرد، نه فقط غبار نمى گيرند، بلكه درخشانتر، پُر نمودتر، چشمگيرتر و اثرگذارتر مى شوند. پديده هايى كه تكيه بر حقيقت دارند، معمولاً اين گونه اند. كتاب خدا مظهرِ كاملِ اين خصوصيّت است كه هر چه مى گذرد، روشنتر مى شود. كلمات ائمّه عليهم السّلام، كلمات پيغمبر و بسا مفاهيمى كه از آن بزرگواران نقل شده، در دوره هاى اوّل، حتّى درست فهميده نشده است و بعدها قدر اينها را شناخته اند: «رُبَ ّ حامِلِ فِقْهٍ اِلى مَنْ هُوَ اَفْقَهُ مِنْهُ(19)»؛ اى بسا كسى كه فقهى را، فهمى را، از دين با خودش حمل مى كند و آن را به كسى مى سپارد كه از خودش فقيه تر و آگاهتر است. اى بسا روايتى را يك نفر بلد باشد؛ بر زبان جارى كند، در جمعى آن را بگويد و كسى در بين مستمعين، در پايه اى از معرفت باشد كه وقتى اين روايت يا حديث را شنيد، نكته اى از آن بفهمد كه خودِ گوينده آن را نفهميده باشد. اين حامل فقه، به آن مستمع، فقه را رساند؛ اما آن مستمع، افقه از اين است و بهتر مى فهمد.
كلمات بزرگان و ائمّه عليهم السّلام از اين قبيل است. من به روشنى احساس مى كنم كه بحمداللَّه افكار مرحوم آيةاللَّه شهيد مطهّرى هم از اين قبيل است. يعنى روزى كه اين كلمات در بين جماعتى گفته مى شد، وقع و ارزشى داشت؛ اما حتّى آن جماعت معدود - كه در مقابل جمعيت بزرگِ ايران، زياد نبودند - هم، عمق و اهميت اين مباحث را آن چنان درك نمى كردند كه در دوره هاى بعد درك كردند و امروز درك مى كنند. براى مثال، ايشان درباره علل گرايش به مادّيگرى، در باب معناى قضا و قدر و خيلى از مفاهيمِ كلامِ جديدِ اسلامى، مباحثى را مطرح كردند، كه امروز وقتى ما به فضاى پيرامونى خودمان در جامعه نگاه مى كنيم، مى بينيم پاسخ پرسشهايى است كه به روز مطرح مى شوند. شايد بعضى از اين سؤالات، آن روز كه ايشان مطرح مى كردند، آن چنان رايج و شايع نبود؛ اما ايشان با فكر عميق و نگاه تيزبين و آينده نگر خود، اين استفهامها را دريافت و پاسخ اينها را به نحو اوفى داد. اگر اين نكته دوم - يعنى اوفى بودن پاسخها - نمى بود، طرح پرسشها و بيان پاسخها، اى بسا به ضرر تمام مى شد. گاهى بعضى كسان سؤالى را مطرح مى كنند و پاسخ نارسايى به آن مى دهند، كه به آن حقيقت ضربه مى زند؛ اما اين متفكّر عميق، به هر مسأله اى كه پرداخته، تا خوب بيانش نكرده، از آن عبور نكرده است. البته مسائلى هم هست كه در آثار چاپ شده ايشان نيست؛ اما شايد در آثار آينده ايشان كه چاپ مى شود، ببينيم كه آنها هم بيان شده است.
نكته اى كه من هميشه در مورد آقاى مطهّرى تكرار كرده ام، بديع گويى، نوآورى و سخن و فكر تازه عرضه كردن ايشان است. در واقع، حقّ آثار ايشان اين است كه روز به روز، ماندگارتر و روشنتر شود. به اين جهت، بايد از بازماندگان محترمشان تشكّر كنيم كه خيلى خوب قدر عظمت معنوى و فكرى ايشان را دانستند و از آن پاسدارى كردند. به تعبير ديگر، آن را ارزان به دست اين و آن ندادند و آن شأن و حيثيّت آقاى مطهّرى، محفوظ مانده است. من خيلى خوشحالم كه مى بينم، بحمداللَّه بازماندگان و شاگردان ايشان توانستند آن شأن و حيثيّت معنوى را كه آقاى مطهّرى هم خيلى پايبند به آن بود، محفوظ نگهدارند. ...
... نكته دومى كه من به آن دوستان پيشنهاد كردم، اين بود كه گفتم: امروز در دنيا، كار ساده سازى به آن جا رسيده كه فلسفه را براى كودكان تحرير مى كنند. امروز در دنيا مؤسّساتى وجود دارند كه براى كودكان كتاب فلسفه مى نويسند. آدم فكر مى كند كه مثلاً يك كودك كلاسِ اوّل يا دوم دبستان، از فلسفه چه ممكن است بفهمد؟! تصوّر ابتدايى اين است. در حالى كه اين تصوّر، تصوّر درستى نيست. بله؛ يك كودك كوچك هم مى تواند از فلسفه چيزى بفهمد و ذهن او شكل فلسفى به خود بگيرد!
به مدد ابزار، اين شكل كلّى را درست كنيد تا چنانچه يكى جاى ديگرى قرار گرفت، اين شكل، درست نشود. مثل همين پازلها كه بازى مى كنند. اگر چيزى جاى ديگر گذاشته شود، اين شكل، كامل نمى شود. بايد آدم آن قدر دقيق باشد و اين اجزا را خوب بشناسد كه در يك حالت انتزاعى، اين شكل كلّى را از مجموع اينها انتزاع كند. اين حالت، بايد آن قدر در اين جمع قوى باشد كه بتوانند از مجموعه آثار اين بزرگوار، آن شكل كلّى را پيدا كنند و به وجود آورند. اين كار، كار بسيار با ارزشى است كه به نظر من بايد روى آن همّت گذاشت. البته ممكن است ظرف يكى دو سال، چيزى به دست نيايد؛ ولى يك عدّه آدمهاى با فكر كه مسلّط بر آثار آقاى مطهّرى باشند - بخصوص اگر جوان و پرنشاط هم باشند حتماً مى توانند اين كار را انجام دهند. اين، يك پيشنهاد و درخواست است كه من به آقايان ستاد گفتم. حالا نمى دانم دنبالش مى روند، مى توانند؟ اما به هرحال مشروط به يك شرط است و آن اين كه، شما بتوانيد آن مطلب فلسفى را تا حدّ ذهن آن كودك، تنزّل دهيد.
ما امروز، اگر بخواهيم براى جوانى كه دوره دبيرستان را مى گذراند، فلسفه مطرح كنيم، ممكن است آن قدر آن را ناشيانه و بد بگوييم كه براى آن جوان، يك تصوّر منفى از فلسفه پيدا شود. چيزى كه الان مطرح شده، درست است - هيچ غلط نيست. من نگاه كرده ام - ولى متناسب با اندازه فكر جوان نيست. ما بايد فلسفه را در سطحى بياوريم كه دانشجو، دانش آموز و كودك هم آن را بفهمند. همان مفاهيم است؛ منتها نازل مى شود، كوچك مى شود؛ درست مثل قرآن كريم. مفاهيم قرآن كريم، خيلى عالى است. خداى متعال اينها را به قدرِ قلب پيغمبر تنزّل مى دهد و نازل مى كند. بعد قلب پيغمبر كه يك موجود كالبد بشرى است، آن را درك مى كند. يا بگوييم: به قدر فهم انسانها، آن را درك مى كنند. چيزى كه در عالم جبروت و لاهوت است، غير از آن چيزى است كه به عالم مادّى ما مى آيد و به ذهن يك انسان القا مى شود. اين، تنزّل پيدا مى كند. ما هم، به همين نسبت مى توانيم مسائل را تنزّل دهيم و به ذهنها برسانيم.
حال شما بياييد در مورد آثار آقاى مطهّرى، اين امر را جارى كنيد. البته كار، كار تخصّصى است. بايد از آدمهايى كه در اين رشته كار كردند، دانشش را ياد گرفت. شما اگر بتوانيد مثلاً كتاب «علل گرايش به مادّيگرى» را كه يك كتاب متوسّط فلسفى يا شبيه فلسفى است و براى كسى كه در يك مرتبه فكرى والاترى قرار دارد، نوشته شده است، تبديل به كتابى كنيد كه يك نوجوان هم بفهمد، ديگر آن نوجوان، گرايش به مادّيگرى پيدا نمى كند. اين،در واقع يك نوع واكسيناسيون در برابر مادّيگرى است.
خوب؛ اگر اين حالت در يك كودك يا در يك دختر و پسر نوجوان به وجود آيد، ببينيد چقدر اهميت دارد! اگر مطلب شما خوب درآيد، مى توانيد بذر هدايتى را در ذهن هزاران انسان بكاريد. يا فرض بفرماييد در مورد كتاب «انسان و سرنوشت». شما ببينيد در قصّه هاى عاميانه، در داستانهاى كودكان، در مثلها، در مراودات بين پدر و مادر و كودك و مادر بزرگ، چقدر حرفها زده مى شود كه در آن، تصوّر خاصّى از قضا و قدر به ذهن طرف مى نشاند! مثل اين كه مى گويند: «قسمت است ديگر؛ چه كار كنيم!» حرفهاى رايج، تصوّرى را از قضا و قدر در ذهن اين كودك ايجاد مى كند. او هنوز چيزى از قضا و قدر نشنيده است و فرق اينها را هم نمى داند. او نمى داند كه اصلاً سازوكار قضا و قدر در آفرينش چيست؟ اما با تصوّرى از «قسمت است ديگر» كه ما بر زبان جارى مى كنيم، كودك آن را حس مى كند. حالا شما اگر همين مفهوم قضا و قدر را آن گونه كه آقاى مطهّرى مى فهمد، توانستيد با زبانى كه اين كودك بفهمد - به شكل داستانى، يا به شكل عادّى - بيان كنيد، ببينيد اين كار چقدر ارزش پيدا مى كند! شما در واقع ذهن او را براى دريافت معارف حَقّه، بسترسازى مى كنيد. اين ذهن را بعد نمى شود تكانش داد. اضلال روى آن، اثر نمى كند. اين كار، اين قدر مهمّ است!
به نظر من، اين كار را ممكن است در مورد خيلى از كتابها و درباره خيلى از تفكّرات، بشود انجام داد. اما الان، مجموعه آثار آقاى مطهّرى، جزو مجموعه هايى است كه كاملاً شايسته اين معنى است كه روى آن، اين سرمايه گذاريها بشود.
بیانات مقام معظم رهبری در ديدار خانواده شهيد «مطهّرى» (13/2/79)