0

خوف و رجاء صادقانه

 
mohamadaminsh
mohamadaminsh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1389 
تعداد پست ها : 25772
محل سکونت : خوزستان

خوف و رجاء صادقانه

خوف و رجاء صادقانه

آن چه پيش رو داريد گزيده‏اى از سخنان حضرت آية اللّه علامه مصباح يزدى(دامت بركاته) در دفتر مقام معظم رهبرى است كه در تاريخ 07/07/86 مطابق با هفدهم ماه مبارك رمضان 1428 ايراد فرموده‏اند. باشد تا اين رهنمودها چراغ فروزان راه هدايت و سعادت ما قرار گيرد.
 
خوف و رجاء صادقانه

بسم الله الرحمن الرحيم‏

خوف و رجاء موحدين

هيچ كار اختيارى آگاهانه‏اى نيست كه از انسان سر بزند و عامل خوف و رجا در آن تأثيرى نداشته باشد. هر كارى كه ما انجام مى‏دهيم اگر كار عقلايى و حساب شده باشد، يا به اميد نفع و لذتى است يا از ترس وقوع ضرر و خطر و شرى است. منتها كسانى كه باخدا هستند و ايمان به خدا دارند، به اندازه‏ى معرفتشان نسبت به توحيد (به خصوص توحيد افعالى) خوف و رجاءشان نسبت به خدا فرق مى‏كند. يعنى اميد دارند كه خدا! كارهايشان را سامان دهد؛ چه در كارهاى دنيوى و چه در كارهاى اخروى. اميد دارند خدا توفيق دهد كه كار خير انجام دهند و اميد دارند در عالم برزخ و قيامت، خدا گناهانشان را بيامرزد و به ثوابى برسند. و همينطور ترس دارند از اينكه خداى متعال مبادا بر آنها غضب كند و در دنيا نعمت‏هايش را سلب كند و در آخرت به عذاب مبتلا شوند.

ترس از استدراج

البته بعضى از مؤمنين خوف‏هاى ديگرى هم از بعضى نعمت‏ها دارند! مثلاً يكى از سنت‏هاى الهى، استدراج است. يعنى خدا كسانى را مشمول نعمتى قرار مى‏دهد، اگر قدر نعمت را ندانستند آنها را يك گوشمالى مى‏دهد.اگر تنبيه تأثيرى نكرد، خدا نعمتشان را زياد مى‏كند. قرآن از اينها گله مى‏كند، «فَلَوْ لا إِذْ جاءَهُمْ بَأْسُنا تَضَرَّعُو1»؛ چرا وقتى به ايشان گرفتارى داديم نيامدند درِ خانه‏ى ما تضرع كنند، «وَ لكِنْ قَسَتْ قُلُوبُهُمْ»؛ علت اينكه تضرع نكردند و متنبه نشدند براى اين است كه دلهايشان را قساوت گرفته است. آرام آرام نعمتشان را زياد مى‏كند. آن قدر زياد تا اين كه مى‏گويند: اگر وعده‏ى انبياء راست بود، عذاب مى‏شديم. هر كارى مى‏خواهيم انجام مى‏دهيم اما نعمت‏هاى ما زياد هم مى‏شود؛ پس وعده‏هاى انبياء اساسى ندارد. آن وقت «أَخَذْناهُمْ بَغْتَةً2»؛ اين سنت استدراج است و منتهى مى‏شود به اينكه ناگهان خدا آن‏ها را مورد عذاب قرار مى‏دهد. چه بسا عذاب استيصال كه نابود مى‏شوند. با توجه به اين، بعضى از گناهكاران وقتى مى‏بينند با اينكه مرتكب گناه مى‏شوند نعمت‏هايشان ادامه دارد مى‏ترسند كه نكند مورد استدراج واقع شده باشند؟!

خوف و رجا لازمه ايمان

دو حالت خوف و رجا را بايد در خودمان حفظ كنيم، «لَا يَكُونُ الْمُؤْمِنُ مُؤْمِناً حَتَّى يَكُونَ خَائِفاً رَاجِي3»؛ مؤمنْ مؤمن واقعى نيست مگر اينكه هم داراى خوف باشد و هم رجا. در روايتى وارد شده كه اگر خوف و رجاء در قلب مؤمن را وزن كنند و بسنجند، هيچ كدام بر ديگرى ترجيح ندارد. اگر خوف زياد شود موجب يأس از رحمت الهى مى‏شود و اگر رجاء زياد شود موجب امن از مكر خدا مى‏شود.

خوف و رجاء عبادى

نكته‏ى لطيف اين كه خود همين تلاش براى كسب و ايجاد تعادل بين خوف و رجا چون مرضى خداست، مى‏شود يك عبادت. البته بعضى روايت‏ها عبادت را سه قسم مى‏كند؛ بعضى عبادت مى‏كنند؛ «خَوْفاً مِنَ النَّارِ»، بعضى «طمعاً للجنّة»، يا «رَغْبَةً فِي ثَوَابِهِ4»، يك دسته‏ى ديگرى هم كه شايد نسبت به هم اختلاف درجه داشته باشند، جامعشان اين است كه به خاطر خوف از عقاب يا اميد به ثواب نيست، بلكه يا «حبّاً لله» است، يا «شكراً لله»، و يا گونه‏اى كه اميرالمؤمنين(ع) مى‏فرمايند: خدايا به خاطر ترس از جهنم يا طمع در بهشت عبادت نمى‏كنم، «بل وجدتك اهلاً للعبادة فعبدتك5»، بلكه تو شايسته عبادت هستى، تو را اين گونه يافتم، تو عبادت كردنى هستى. عبادت نكنم چه كار كنم؟! البته دسته سوم هم به حسب مرتبه‏ى خودشان داراى خوف و رجا هستند. فرض كنيد مى‏ترسند كه حقّ محبت را به جا نياورند! مى‏ترسند شاكر نباشند و حق شكر را به جا نياورند. بنده كارش بندگى است؛ مى‏ترسند از اينكه در انجام اين وظيفه‏شان كوتاهى كنند و حق بندگى را به جا نياورند.

خوف و رجاء ولائى

آيا بالاتر از اين هم هست؟ آرى، بزرگانى چون ائمه اطهار(ع) حتى اين خوف و رجاءشان تابع اراده‏ى خداست. در زيارت جامعه مى‏خوانيم «أَنّى وَ لَكُم الْقُلُوبُ الَّتِي تَوَلَّى اللهُ رِياضَتَهَا بِالْخَوْفِ وَ الرَّجاء6»؛ شما دل‏هايى داريد كه با خوف و رجا رشد مى‏كند و به كمال مطلوبش مى‏رسد اما متصدى خوف و رجاءش هم خداست. بندگى آنها به حدى است كه اين را هم به خدا واگذار مى‏كنند. در واقع مى‏خواهند تمام وجودشان مظهر بندگى خدا باشد. هر چه را خدا در وجودشان قرار داده است در راه بندگى خدا صرف مى‏كنند. «إِلهِي أَغْنِنِي... بِإخْتِيارِكَ عَنْ إِخْتِياري»، خدايا كارى كن كه من احتياج به تصميم‏گيرى نداشته باشم؛ تو تصميم بگيرى. خدا يك چنين بنده‏هايى دارد! روايت معتبرى در اصول كافى مى‏فرمايد: «لا يزال عبدي يتقرب إليَّ بالنوافل مخلصاً لي حتى أُحبّه فإذا أحببتُه كنتُ سمعه الذي يسمع به و بصره الذي يبصر به و يده التي يبطش به7»، بنده به يك جايى مى‏رسد كه در اثر بندگى، خدا چشم و گوش او مى‏شود، يعنى چه؟! ما نمى‏دانيم. وقتى خدا چشم و گوش و اراده‏ى او مى‏شود، خوف و رجاء او هم مى‏شود. يعنى خودش متولى خوف و رجاء بنده‏اش مى‏شود. اگر كسى بنده واقعى شد و اختيارش را واقعاً به دست خدا سپرد، خدا هم ابا ندارد از اين كه اين ولايت را بپذيرد و تربيتش را خودش به عهده بگيرد. هر وقت هر چه صلاحش هست به او مى‏دهد.

خوف و رجاء صادقانه

همه‏ى ما كمابيش ادعا داريم كه هم از عذاب خدا مى‏ترسيم و هم اميد به بهشت خداوند داريم. هم خوف داريم و هم رجاء. اما اين ادعا چه اندازه واقعيت دارد، معلوم نيست! چند روايت نورانى در اين زمينه، خدمتتان عرض مى‏شود. در نهج‌البلاغه، حكمت صد و پنجاه، امير المؤمنين(ع) مجموعه نصايحى را فرموده‏اند. مرحوم سيد رضى وقتى اين‏ها را نقل مى‏فرمايد، مى‏گويد: اگر در نهج البلاغه غير از همين حديث نبود، همين يك حكمت بالغه براى موعظه‏ى انسانها كافى بود. اولش اين است، مى‏گويد: «لَا تَكُنْ مِمَّنْ يَرْجُو الْآخِرَةَ بِغَيْرِ عَمَلٍ8» چنين نباش كه بگويى اميد به آخرت دارم اما كارى انجام ندهى، «وَ يُرَجِّي التَّوْبَةَ بِطُولِ الْأَمَلِ»، وقتى پاى گناه پيش مى‏آيد بگوى انشاءالله خدا مى‏بخشد. وقتى به او مى‏گويند: توبه كن! مى‏گويد: حالا زود است. به واسطه‏ى آرزوهاى دور و درازى كه دارد توبه را عقب مى‏اندازد.

تجلّى اميد در عمل

روايت ديگرى در كافى از امام صادق(ع) نقل مى‏كند: به امام صادق(ع) عرض كردند: بعضى از شيعيان شما كه ادعاى تشيع دارند و خودشان را منتسب به شما مى‏دانند، از خيلى از گناهان دورى نمى‏كنند: «إِنَّ قَوْماً مِنْ مَوَالِيكَ يُلِمُّونَ بِالْمَعَاصِي وَ يَقُولُونَ نَرْجُو9»؛ گناه مى‏كنند و مى‏گويند: اميد داريم كه خدا بيامرزد. اينها وضعشان چطور است و آيا شما تأييد مى‏كنيد؟ حضرت فرمود: «كَذَبُوا لَيْسُوا لَنَا بِمَوَالٍ»؛ دروغ مى‏گويند و از دوستان ما نيستند. «أُولَئِكَ قَوْمٌ تَرَجَّحَتْ بِهِمُ الْأَمَانِيُّ»؛ اينها كسانى هستند كه آرزوها بر آنها غالب شده و كارهايشان را توجيه مى‏كنند. بعد يك قاعده‏ى كلى مى‏فرمايد: «مَنْ رَجَا شَيْئاً عَمِلَ لَهُ»، اگر كسى اميدى به چيزى داشته باشد تلاش مى‏كند كه به آن برسد. چطور اينها اميد به آمرزش دارند اما كارى براى آمرزششان انجام نمى‏دهند؟ پس دروغ مى‏گويند.

رجاء كاذب

در نهج‌البلاغه اميرالمؤمنين(ع) خطبه‏ى صد و شصتم روايت كوبنده‏ترى است كه مى‏فرمايد: «يَدَّعِي بِزَعْمِهِ أَنَّهُ يَرْجُو اللَّهَ10»؛ به گمان خودش ادعا مى‏كند كه من اميدوار به خدا هستم، «كَذَبَ وَ الْعَظِيمِ»؛ به خداى بزرگ كه او دروغ مى‏گويد و اميد به خدا ندارد. بعد علت دروغش را تبيين مى‏فرمايد، مى‏گويد: «مَا بَالُهُ لَا يَتَبَيَّنُ رَجَاؤُهُ فِي عَمَلِهِ». اگر واقعا اميد دارد چرا در عملش آثار اميد ديده نمى‏شود، «فَكُلُّ مَنْ رَجَا عُرِفَ رَجَاؤُهُ فِي عَمَلِهِ»، هر كس اميدى دارد در عملش معلوم مى‏شود كه به چه اميد دارد. شما حساب كنيد كسى براى گرفتن يك وام كوچك از صندوقى چند ساعت وقت صرف مى‏كند و چقدر التماس پيش اين و آن مى‏كند و ريش گرو مى‏گذارد كه ضمانتش كنند! براى يك كار كوچك در دنيا كه اميدش هم به بنده خدا است! چقدر زحمت مى‏كشد. اما براى امور عظيمى كه اميدش را از خدا دارد: نعمت ابدى، نجات از عذاب ابدى و...، چقدر زحمت مى‏كشد؟! حالا به زور اگر نمازش را درست بخواند! آنجا كه اميدش براى وام صد در صد نبود، چقدر تلاش مى‏كرد تا وام بگيرد؟! اينجا مى‏خواهد مجانى از خدا نعمت‏هاى ابدى بگيرد، اما خيلى خونسرد! در ماه رمضان، آيا يك ختم قرآن بكند يا نكند؟! آن هم تند تند و بدون تجويد و توجه. منت هم سر خدا دارد كه يك ختم قرآن كرده! بنده اوائل طلبگى وضع زندگى‏ام خوب نبود؛ در ماه رمضان يك آقايى پانزده تا يك تومانى به من داد تا يك ختم قرآن بكنم. براى پانزده تومان حاضر شدم يك ختم قرآن بخوانم اما براى پاداش اخروى‏كه بيش از پانزده ميليارد تومان مى‏ارزد حاضر نيستم عبادت كوچكى انجام بدهم! مگر ثوابهاى آخرت را مى‏شود با نعمت‏هاى دنيا مقايسه كرد؟! آن وقت راست مى‏گويم كه اميد دارم؟ «يَرْجُو اللَّهَ فِي الْكَبِيرِ وَ يَرْجُو الْعِبَادَ فِى الصَّغير»؛ اميدهاى بزرگى از خدا دارد و اميدهاى كوچكى از بندگان! «فَيُعْطِي الْعَبْدَ مَا لَا يُعْطِي الرَّبَّ»؛ به آن كسى كه اميد كمى از او دارد حاضر است چه قدر وقت صرفش كند! التماس و خواهش و تمنا كند، واسطه و ضامن ببرد، اما براى اميدهاى بزرگ و نعمت‏هايى كه از خدا انتظار دارد، حاضر نيست چيزى خرج كند! «كَذَبَ وَ الْعَظِيمِ»؛ به خداى عظيم اين مدعيان رجا دروغ مى‏گويند و اگر اميد داشتند متناسب با اميدشان تلاش مى‏كردند. «فَمَا بَالُ اللَّهِ جَلَّ ثَنَاؤُهُ يُقَصَّرُ بِهِ عَمَّا يُصْنَعُ بِهِ لِعِبَادِهِ»؛ چطور است كه تقصير آنچه درباره‏ى بنده‏ها انجام مى‏دهند درباره‏ى خدا مى‏كنند! همان كارى كه براى بنده انجام مى‏دهد نسبت به خدا همان نوع را هم انجام نمى‏دهد! درباره‏ى خدا كار مختصرى مى‏كند در حالى كه حتى گاهى تكليف واجبش را هم انجام نمى‏دهد. اينها شاهد اين است كه ما بايد خوف و رجايى تحصيل كنيم كه در ادعايش صادق باشيم. علامت ادعايش هم اين است كه متناسب با اميدى كه داريم آنچه از دست ما بر مى‏آيد كوتاهى نكنيم. اگر چيزى هم از دستمان بر نيامد آن وقت با دعا و تضرّع از خدا بخواهيم كه از گناهان و تقصيرهايمان چشم پوشى كند و به كرم خودش ببخشد.

فرازهايى از مناجات الراجّين

«إلهي مَنِ الَّذي نَزَلَ بِكَ مُلْتَمِساً قِراكَ فَما قَرَيْتَهُ»، گفتيم لسان مناجات اين است كه چيزهايى بيان شود تا موجب رحمت و رأفت مخاطب شود. مى‏گويد: خدايا! كيست كه درِ خانه‏ى تو آمد و خواهش كرد كه از من پذيرايى كن و تو پذيرايى‏اش نكرده باشى؟
«وَمَنِ الَّذي أناخَ بِبابِكَ مُرْتَجِياً نَداكَ فَما أوْلَيْتَهُ»؛ كيست كه بارش را بر درِ خانه‏ى تو اندازد، - «أناخَ بِبابِكَ» اصلش اين بوده كه وقتى مسافرى از سفر مى‏رسيد از شتر پياده مى‏شد و شترش را جايى مى‏خواباند - و در پيشگاه و درِ خانه‏ى تو اقامت گزيد و اميد داشت كه تو حاجتش را برآورده كنى و تو محرومش كرده باشى.
«أيَحْسُنُ أنْ أرْجِعَ عَنْ بابِكَ بِالخَيْبَةِ مَصْرُوفاً»؛ تو كه هر كسى بر در خانه‏ات آمد، مأيوس نشد، آيا من كه درِ خانه‏ى تو آمده‏ام، شايسته است محروم و دست خالى برگردم؟
«وَلَسْتُ أعْرِفُ سِواكَ مَوْلاً بِالإِحْسانِ مَوْصُوفاً»؛ در حالى كه من غير از تو آقايى را سراغ ندارم كه اهل احسان باشد و هر كه درِ خانه‏اش برود نااميد بر نگردد.

پی نوشتها :

1. انعام / 43.
2. انعام / 44.
3. الكافي، ج 2، ص 71، باب الخوف و الرجاء، روايت 11.
4. ر.ك: وسائل‏الشيعة، ج 1، ص 62، باب 9، روايت 135.
5. بحار، ج41، ص14، باب101، روايت 4.
6. بحارالأنوار، ج 99، ص 162، باب الزيارات الجامعة، زيارت پنجم.
7. إرشادالقلوب، ج 1، ص 91، الباب الثاني و العشرون في فضل صلاة.
8. نهج‏البلاغة، ص 497، حكمت 150.
9. الكافي، ج 2، ص 68، باب الخوف و الرجاء، روايت 6.
10. نهج‏البلاغة، ص 225، خطبه 160.

کریمی که جهان پاینده دارد               تواند حجتی را زنده دارد

 

دانلود پروژه و کارآموزی و کارافرینی

پنج شنبه 26 اسفند 1389  2:15 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها